eitaa logo
مسجد امام هادی شعبانيه بیرجند
1.3هزار دنبال‌کننده
9.2هزار عکس
5هزار ویدیو
64 فایل
کانال رسمی مسجد امام هادی علیه السلام شعبانيه بیرجند ارتباط با ادمین @ali_1384_313
مشاهده در ایتا
دانلود
2e57517a9f53cfc2185e7c129e4a9bf07beedab8.mp3
15.2M
🔈 شرح و بررسی کتاب 🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم 🔊 جلسه هفدهم *ملائکه کتابت اعمال *هر انسانی مَلَک حافظین دارد *عالم ملائکه، عالم حقائق است نه اعتباریات *نوشتن خدا که در قرآن با عبارت "کُتِبَ علیکم..." یاد شده، از چه جنسی است؟ *فرشتگان مصوّر *ثبت تکوینی به چه معناست؟ *کتابت ملائک به چه صورت است؟ *مقصود از صورت فعل چیست؟ *آیا ملائکه علم به گناه دارند؟ *پنهان شدن ملائکه به چه معناست؟ *هر چه درجات انسان بالاتر برود، ملائکه ثبت اعمال او بالاتر می‌رود و لذا حسابرسی او هم سنگین‌تر است *شرح روایتی در باب نقش ملائک در دیدار دو برادر مومن *ملائکه حافظین، از چه چیزی محافظت می‌کنند؟ *پرونده اعمال انسان پس از مرگ بسته می‌شود به جز در سه مورد *ملائکه قبض روح تحت امر حضرت عزرائیل(ع) و ملائکه کتابت اعمال تحت امر حضرت اسرافیل(ع) هستند 📅98/12/17 @fatehan12
✅ تلبینه 1⃣ در روایات 🔹 در روایات متعدد آمده زمانی که کسی در خانه پیامبر (صل الله علیه و آله و سلم) بیمار می ‌شد تلبینه از اجاق پایین نمی ‌آمد. 🔹 پیامبر خدا (صل الله علیه و آله و سلم): «تلبینه دل بیمار را آرامش می دهد و اندوه را می برد.» 🔹 امام صادق (علیه السلام): تلبینه غم را از دل غمگین می زداید، همچنان که انگشتان عرق را از پیشانی کنار می زنند. 🔹 امام صادق (علیه السلام): «اگر چیزی وجود داشته باشد که انسان را در برابر مرگ سود می بخشید، تلبینه می بخشید». پرسیده شد تلبینه چیست؟ فرمودند: «شوربای فراهم آمده با شیر» و این را سه بار تکرار فرمودند. 📚 الکافی، ج ۶، ص ۳۲۱، ح 3 2⃣ خواص 🔹 مفید برای ناراحتی های جسمی 🔹 مفید برای ناراحتی های روانی 🔹 ناراحتی های کبدی 🔹 سرفه و خشونت سینه 🔹 بیماری قند (دیابت) 🔹 حرارت بدن 🔹 سوء هاضمه 🔹 بیماری های عفونی 🔹 ناراحتی های کلیه و مثانه 🔹 خارش بدن 🔹 تقویت بدن 🔹 رفع عطش و تشنگی 🔹 کلسترول و فشار خون و ... 3⃣ طرز تهیه 🔹 مقداری گندم و جو را در آب می پزیم (ترجیحا دیگ مسی باشد) 🔹 بعد از نرم شدن و پختن گندم و جو، در انتها مقداری شیر گاو به آن اضافه می کنیم و می‌گذاریم مدتی با شیر بپزد. (شیر گاو محلی باشد و قبلاً به مدت حداقل 20 دقیقه جوشیده و سرد شده باشد) 🔹 سپس مقداری عسل طبیعی (کارخانه ای نباشد) به آن اضافه می کنیم 🔹 وقتی به غلظت مناسب رسید، سوپ شما آماده است. 🔹 از ادویه برای بهتر شدن طعم نیز می توانید استفاده کنید. #آشپزخانه_اسلامی @fatehan12
۶ کلید طلایی دلی را نشکن؛ شاید 👈 خانه خدا باشد. کسی را تحقیر مکن؛ شاید 👈 محبوب خدا باشد. از هيچ عبادتی دریغ مکن؛ شاید 👈 کلید رضايت خدا باشد. سر نماز اول وقت حاضر شو؛ شاید 👈 آخرین دیدار دنیایی‌ات باخدا باشد. هيچ گناهي را كوچك ندان؛ شايد 👈 دوری از خدا در آن باشد. از هیچ غمی ناله نکن؛ شاید 👈 امتحانی از سوی خدا باشد @fatehan12
‌‌‌‌‌ بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد @fatehan12
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
...بسم الله الرحمن الرحیم...
💠 💠 لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا غم مخور که خدا با ماست... 📙سوره مبارکه توبه،آیه۴۰ @fatehan12
❣ 🍁سلام بر نگاه بلند آسمانی ام 🌼که از حضيض خاک‌ها 🍂به اوج🕊 می کشانی ام  🍁من از تبار لحظه‌های تند سير زندگی  🌼تو از ديگری 🍂بهـــار جاودانی ام♥️   🌸🍃 @fatehan12
پیامبررحمت (صلى الله عليه و آله): برترينِ مردم، كسى است كه عاشق عبادت شود، و آن را در آغوش گيرد، و با دل و جانش آن را دوست بدارد، و با اعضا و جوارحش در انجام دادن آن بكوشد، و خود را براى آن فارغ سازد. چنين كسى برايش مهم نيست كه دنيا بر چه پايه اى مى چرخد، بر سختى يا آسانى أفضَلُ النّاسِ مَن عَشِقَ العِبادَةَ فَعانَقَها، وأحَبَّها بِقَلبِهِ، وباشَرَها بِجَسَدِهِ، وتَفَرَّغَ لَها، فَهُو لا يُبالي عَلى ما أصبَحَ مِنَ الدُّنيا؛ عَلى عُسرٍ أم عَلى يُسرٍ الكافی جلد2 صفحه83 @fatehan12
🔔خودپسندی آفت عقل ✨عُجْبُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ أَحَدُ حُسَّادِ عَقْلِهِ✨ 💠 خودپسندىِ انسان يكى از حسودان عقل اوست. 📚 ۲۱۲ @fatehan12
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بر اساس خاطره ای حقیقی از خادم حضرت_رضاعلیه السلام ..... 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 ساعت خدمتم تمام شده بود و مطابق رسم همیشگیم ، روبه روی ضریح دستی بر سینه نهادم و به رخصتی بر مرخصی از حضرت ، به گامهایی کوتاه ، حرم را ترک کردم به استراحتگاه خادمین که می آمدیم ، هرشب میهمان احسان و کرامت علی بن موسی الرضا بودیم و ظرف غذایمان آماده روی میز بود از روزی که همای سعادتِ خادمیِ حضرتِ رضا، بر شانه ام نشسته بود ، با خود عهد داشتم جز لقمه نانی به تبرک ، از سفره ی حضرت برندارم و غذای سفره خانه را هر شب به نیابت از امام رئوف بر زائری هدیه نمایم لباس خدمتم به صد آداب از تن در میآوردم و به سلام و صلواتی کنار مینهادم ، ظرف غذا را در دست میگرفتم و میان رواق، به راه می افتادم بیشتر شبها لقمه ی حضرت یا نصیب پیرزنی میشد که عصا زنان دنبال غذای تبرکی بود ، یا پدری که کودکی بیمار، روی صندلی چرخدار را به سمت پنجره فولاد حرکت میداد... آن شب ظرف غذا محکمتر از همیشه در دستانم جا خوش کرده بود و از کنار هر پیرزن و یا بیماری که رد میشدم، دل نداشتم بفرمایش زنم مات از بُخلِ خویش ، حدیث نفس میکردم و متحیّر مانده بودم امشب چه پیش آمده دلم را که دریایش قطره گشته... همچنان میان رواق ها گام برمیداشتم و عنانِ عقل را به دستِ دل سپرده بودم که ناگاه در مقابل پدری به همراه پسرک خردسالش، میخکوب شدم... مرد جوان آنقدر خوش لباس بود و کودکش آنقدر مرتب لباس پوشیده بود که یقین کردم دلم ، مسیر را اشتباه آمده و باید راه کج کنم، اما چه کنم که قدم از قدمم پیش نمیرفت و ظرف غذا در دستانم شل شده بود... دل یک دله کردم و غذا را به دو دستم پیش آوردم: بفرمایید آقا، لقمه ی حضرت است... از طرف آقا علی بن موسی الرضا هدیه به شما... حرفم هنوز تمام نشده بود که پسرک چشمانش برقی زد و غذا را از دستانم گرفت، صورت کوچکش را روبه ایوان طلای حضرت چرخاند و به همان لحن کودکانه اش گفت: وااای آقا ممنون، مادرم راست میگفت از پدرِ مهربان هم ،مهربان ترید... آنگاه در ظرف را باز کرد و به خوشحالی ادامه داد: بابا قاشق هم برایم گذاشته اند... پدر که صورتش غرق اشک شده بود ، آرام پرسید: _چگونه محبتتان را جبران کنم؟ هنوز از آنچه پیش آمده بود، متحیّر بودم و به کلماتی در هم ریخته پاسخش دادم: _ من کاره ای نبودم آقا، لقمه حضرت بود، سهم و روزیِ پسر دوست داشتنیِ شما مرد که حال کنار پسرش نشسته بود تا پسرش همان گوشه ی رواق غذایش را نوش جان کند، راویِ ماجرایش شد: - میخواستم برای زیارت وداع بیایم و پسرم را گفته بودم در هتل بمان و با من حرم نیا؛ زیارتم طول میکشد ، طاقت کودکانه ات طاق میشود و حال زیارت را از من خواهی گرفت پسرم پذیرفته بود در هتل بماند ولی همسرم اصرار داشت که باید برای خداحافظی پسرمان هم بیاید هرچه بهانه میتراشیدم ، پاسخی میداد؛ تا اینکه مادرش آمد ، کنارش نشست دستانش را گرفت و به یقینی عجیب گفت: عزیزِ مادر؛ با پدر همراه شو، هیچ نگرانی هم به دلت راه مده؛ امام ، پدرِ مهربان است؛ هرچه خواستی از خودِ امام بخواه... خلاصه به اوقاتی تلخ دست پسرم را گرفتم و به حرم آمدیم... زیارت خواندنم طولانی شده بود و پسرم این پا آن پا میکرد، ولی من هنوز دل نداشتم امام را وداع گویم سرِ نماز بودم که مرتب کودکم ، گوشه ی کتم را میکشید و میگفت بابا دیگر خیلی گرسنه ام، زمانِ رفتن نشده؟ آنقدر جملاتش مکرّر شد که کلافه نماز را سلام دادم و به عتابی گفتم: مگر مادرت نگفت هرچه خواستی از خودِ آقا بخواه؛ آنگاه انگشتم را به سوی ضریح اشاره کردم و گفتم به آقا بگو گرسنه ام؛ بگذار زیارتم تمام شود و سر نمازِ بعدی که ایستادم ، دیدم پسرم رو به ضریح صدایش را آرام کرد و زیر لب زمزمه کرد: آقا واقعا گرسنه ام... دروغ نمیگویم... آنقدر مظلومانه به امام درددل کرد که هرگونه بود نمازم سلام دادم و حرم را ترک کردم؛ هنوز چند قدمی نیامده بودیم که شما با ظرف غذایی از راه رسیدی... و حال من هم کنار پدر نشسته بودم و بر راءفت امام رئوف اشک میریختم که پسر غذایش را تمام کرد و رو به حضرت باز به همان لحن کودکانه گفت آقا ممنون...سیر شدم... @fatehan12