می آییم به عشق پیامبر رحمت
برای همدلی و هم سرایی
برای ایران🇮🇷✌️
شنبه ۲۳مهرماه ساعت۱۴:۳۰
عرصه میدان شهدا
ویژه برنامه جشن بزرگ میلاد
باحضور دختران و بانوان مهرآفرین
کارناوال خودروی در مشهد🔺
روزانه دهها مطلب در کانال احیاءامر اهلبیت(علیهم السلام)
https://eitaa.com/ehyaamreahlebeyt14
به ما بپیوندید
#امراهلبیت_را_احیاء_کنیم
┄━═✿♥️✿═━┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هک بزرگ و بی سابقه در جمهوری اسلامی😱
دیگه سقوطمون حتمیه😂🤣
#عیدتون_مبارک 😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پاسخی هنری در جواب آهنگ اعتراضی شروین
مُجال | #به_عشق ...
خواننده: مجال
تشکل فرهنگی عروج
پی نوشت: چقدر جای این نوع کارها خالی است
#جمهوری_اسلامی_حرم_است
#لبیک_یاخامنه_ای
#ایران_قوی
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
─┅═ঊঈ 🇮🇷 | این عمار| 🇮🇷ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 نماهنگ | ابتکار ملت، انفعال دشمن
🔺️ روایت روز گذشته رهبر انقلاب دربارهی نمونههایی از حرکات بزرگ ملت ایران که باعث انفعال دشمن و عکسالعمل آنها در طراحی حوادث اخیر داخل ایران شد
💻 Farsi.Khamenei.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧#کلیپ🔸دوران حیرت در آخرالزّمان!!!
👌بسیار شنیدنی و تأثیرگذار،والدین گرامی، کلیپ های اینچنینی رو بافرزندان عزیزتون ببینید
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج 🌹
🛰📷 یکی از اغتشاشگرانی که زخمی شده و در بیمارستان ما بستری است توسط دوستان خودش مورد حمله قرار گرفته
طوری زده بودند که فکر نمیکردند زنده بماند و اعتراف کندکار دوستانش بوده
پروژه کشته سازی به شدت از طرف معاندان و منافقان دنبال میشود و اینها به خودشان هم رحم نمیکنند
#برخود_قاطع
💬 #توئیت
💔 یَا الله یَا رَحْمَانُ یَا رَحیمُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ 💔
🤲 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🤲
🌸 به کانال تحلیل سیاسی برتر در ایتا و تلگرام بپیوندید 🌸👇
🆔 @Tahlilesiyasibartar 🇮🇷
جشن بزرگ پیامبر مهربانی ها با حضور دختران و بانوان مشهدی
#برای_ایران
شنبه ۲۳مهرماه ساعت ۱۴:۳۰
نشر گسترده
🌐 در کوچه پس کوچه های فضای مجازی #پلاک_هشت را پیدا کنید👇
🔰 @pelake_hasht
بسم الله الرحمن الرحیم
🔸🔸تقسیم🔸🔸
✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی
««قسمت ششم»»
میدان تقسیم-رستوران اوتانتیک
هنوز چند دقیقه ای به ساعت ده شب مونده بود که بابک وارد رستورانی بسیار زیبا و سنتی اوتانتیک شد. رستورانی که در سه گوشه آن، آشپزخونه هایی با دیوار کوتاه وجود داشت و مشتری ها میتونستند ببینند که آشپزها در حال طبخ گزلمه(نوعی نان سنتی معروف) هستند.
بابک نگاهی به دور و اطرافش انداخت تا اینکه دید اون دکه دار با یه نفر نشسته. اونا دستی تکون دادند و بابک را دعوت کردند پیش خودشون.
بابک وقتی به اونا رسید، با استقبال گرم اونا روبرو شد.
بابک: سلام. سلام.
دکه دار: سلام. چطوری؟ راحت پیدا کردی؟
بابک: آره. سخت نبود.
دکه دار: معرفی میکنم؛ آقا بابک ... آقا آبتین ... خودمم که آذر
بابک: خوشبختم
آبتین که مرد حدودا 50 ساله و توپُر بود گفت: منم همینطور. من ایرانیم. راحت باش داداش. با من میتونی راحت صحبت کنی.
بابک: آذر هم ماشالله فارسیش خوبه. حتی ضرب المثل هم بلده.
اینو که گفت، سه نفری خندیدند.
آذر: من خیلی گشنمه. بذارین یه چیز خوب سفارش بدیم.
آبتین: از همین حالا بگم که شماها مهمون من هستید. پیشنهاد میدید یا خودم انتخاب کنم.
بابک: من هر چی آوردین میخورم. ضعف دارم.
آبتین: مشخصه. زیر چشمات گود افتاده پسر.
آذر: آقا خودت سفارش بده و قال قضیه رو بکن.
آبتین سفارش سه دست بره کباب مفصل با همه مخلفاتش داد. دو سه نوع نوشیدنی و شراب و ...
آبتین: من به معجزه شکمِ پُر اعتقاد دارم. ما ایرانی ها اگه شروع دوستیمون با یک غذای خوب باشه، میشه به آینده اون دوستی بیشتر امیدوار بود. حتی نظراتمون بعد از غذای مفصل و یکی دو تا نوشیدنی خنک، میتونه کل زندگیمونو عوض کنه.
آذر: این آقا آبتین ما از بهترین خیّرین هست که من میشناسم. دست خیلیا رو گرفته. حتی چند بار دست منم گرفته و خیلی شرمندشم.
آبتین: بس کن آذر. این صفت ما ایرانی هاست که نمیتونیم درد و بدبختی یکی دیگه رو ببینیم و ساکت بمونیم.
آذر رو به بابک گفت: راستی چه خبر از وسایلات؟ تونستی کاری کنی؟
بابک آهی کشید و گفت: ای بابا. خودت گفتی که دیگه دنبالش نباشم. کجا برم دنبالش؟ مگه بعد دو هفته دیگه پیدا میشه؟
آذر: حالا اشکال نداره. وقتی شرح حالت به آبتین گفتم، اصلا بذار خودش بگه چه حالی شد.
آبتین: ولش کن. حال من مهم نیست. مهم اینه که الان اینجا هستی و تا چند دقیقه دیگه یک دست بره کباب عالی میزنی و حالت عوض میشه. از خودت برام بگو. تو کجا و اینجا کجا؟
بابک: والا چی بگم؟ گفتیم بریم ترکیه کار کنیم و یه لقمه نون دربیاریم و زیر منت کسی نباشیم که یهو اینجوری شد.
آبتین: مگه ایران چش بود؟ ببین راحت باش. آذر همه چی برام گفته. فیلماتم دیدیم. راحت باش بابا. غریبه اینجا نیست. بریز بیرون داداش.
آذر: به من و آبتین اعتماد کن. اگه بعدا ضرر کردی، بیا و تف کن تو صورتم. حاشیه نرو. با خیال کیف و راحت حرفتو بزن.
بابک وقتی این اصرار آذر و آبتین رو دید دیگه همه چیزو گفت و حدود یک ساعت همه چی تعریف کرد. حتی وقتی غذا آورده بودند و گارسون ها با یه سلیقه خاص، غذا رو روی میز چیدند، بازم بابک داشت تعریف میکرد. بعدش هم با دهن پر حرف میزد و اونا هم در حالی که داشتند غذا میخوردند اما با دقت به حرفای بابک گوش دادند.
بابک: خلاصه اینطوری شد که الان اینجام و هیچ امیدی به فردا صبحم ندارم چه برسه امید به آینده. اینا همه آرزوهامو به باد دادند.
آبتین: با این حساب، تو هیچ خبری از خانوادت هم نداری. درسته؟
بابک تا اسم خانوادش شنید، هیچی نگفت. سرشو انداخت پایین. چند ثانیه ای بغض کرد و بعدش یهو دلش ترکید و اشک از گوشه چشماش جاری شد.
اونا که دلشون خیلی سوخته بود، دلداریش دادند و آذر دستمالی به بابک داد تا اشک و چشماشو پاک کنه.
آبتین: الان مهم ترین چیز اینه که بدونی خانوادت در چه حالی هستند.
دو سه تا گوشی روی میز داشت اما دست کرد در جیبش و یک گوشی دیگه درآورد و روشنش کرد و رمزش زد و گرفت جلوی بابک.
آبتین: تا من و آذر میریم دستامونو میشوریم و برمیگردیم با خانوادت حال و احوال کن. ببین. اصلا نگران نباش. این خط ماهواره ای هست و نه میتونن ردّت بگیرن و نه برای خانوادت داستان میشه. با خیال راحت باهاشون حرف بزن. کد ایران هم 0098 هست. اولش بزن 0098 و بعدش کد شهرتون بگیر و بعدشم شماره تلفن خونتون. تا ما برمیگردیم راحت باش و اصلا هم فکر خرج و طولانی شدنش و این چیزا هم نباش. پاشو آذر. پاشو بریم دستامونو بشوریم و برگردیم.
بابک که دهنش از این همه محبت و انسانیت باز مونده بود، دیگه نتونست تعارف و مخالفت کنه و گوشیو گرفت. اولش تردید داشت که تماس بگیره یا نه. یه کم با خودش کلنجار رفت. اما دیگه تصمیم گرفت تماس بگیره. تماس گرفت و حدود یک ربع مفصل با مادرش و خواهرش حرف زد.
از لابلای سیم ها و فرکانس ها که عبور کنیم، در نهاد امنیتی که چترشون رو سر بابک بود، سه نفر در یک اتاق نشسته بودند و در حال گوش دادن به مکالمه بابک و خانوادش بودند.
بابک: بد نیست. راحتم. ولی بهترم میشه.
مادرش: چیزی گیرت میاد؟ شام خوردی؟
بابک: آره بابا. چه جورم. بره کباب زدم. دلت نخواد. اصلا بره کبابش حرف اول میزنه.
مادرش: خب خدا رو شکر. جات چطوره؟
بابک: به نظرم داره بهتر میشه.
مادرش: ینی چی؟ مگه بد بوده؟
بابک: حالا ولش کن. هتل که نبودم. همین جوری یه جایی جور شد و اونجا تِلِپ شدیم. ولی به نظرم بهتر میشه.
مادرش: خدا کنه. مادر خیلی نگرانتم. مراقب خودت باش.
بابک: نگران من نباش. من جایی نمیرم که زیر پام آب بره.
مادرش: خدا کنه. کی برمیگردی؟
بابک: معلوم نیست. راستی اینجا شبها خیلی دیدنیه. برعکس روزا که خبری نیست. اونجا چطوریه؟
مادرش: نمیدونم چی میگی! باز کجا رفتی که میگی شبها دیدنیه؟ بابک شیرمو حلالت نمیکنم اگه جای بدی بریا.
وسط مکالمه اونا محمد رو کرد به مجید و گفت: لااقل سه چهار تا کد خوب داد. درسته؟
مجید گفت: کارش عالی بود. فکر نمیکردم اینقدر دقیق بتونه کد بده.
محمد: بره کباب کجای استامبول خیلی معروفه و حرف اول میزنه؟
سعید: قربان اینجا نوشته رستوران اوتانتیک.
محمد: جاش بهترم میشه. ینی چی مجید؟ اینو تو بگو!
مجید: ینی حداقل با یکی دو نفر ارتباط گرفته اما خیلی ازشون مطمئن نیست و اول راه هست.
محمد: آفرین. درسته. زیر پاش آب نمیره ینی چی؟
سعید با خنده گفت: ینی منطقه یک و دو و سه ساحلی نیست و جایی در عمق شهر ...
محمد: اینم درسته. شبهاش چرا دیدنیه؟
مجید با دقت در حال نگاه کردن به کامپیوترش بود که گفت: ینی تا الان همه قرارهایی که داشته شبها بوده و اگه لازم بشه میتونیم روز باهاش ارتباط بگیریم.
محمد: حالا تا ارتباط! کاش اینو نمیگفت. بگذریم. راستی واحد خواهران حواسشون به خواهر و مادر بابک هست؟
سعید: بله قربان. مشکلی نیست. دیروز هم چک کردند و خدا رو شکر مشکلی نداشتند.
محمد پاشد رفت سراغ مانیتور بزرگ و نقشه را زوم کرد روی منطقه هتل اوتانتیک.
محمد: مختصات دقیق اینجا را بدید بچه های اون ور. از حالا 24 ساعته میخوام این هتل و آدما و رفت و آمدش زیر بار باشه.
اما از یه طرف دیگه، در یک مکان نامعلوم، دو نفر، در یک اتاق با یک کامپیوتر و دو تا دستگاه شنود و ... در حال گوش دادن به صحبت های بابک با مادرش بودند.
نفراول: کدوم شهر؟
نفر دوم: بانه است! خودِ بانه.
نفر اول: مکان دقیق خونه مادر و خواهرش مشخصه؟
نفر دوم: آره. حوالی شهرک نور. بلوار عثمان آباد.
نفر اول: خوبه. بچه ها رو بفرست تحقیق. عکس مادر و خواهرش و کلا کوچه و محله اش را هم بفرستند.
ادامه دارد...
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour
ندای اللهاکبر در سراسر کشور طنینانداز میشود
شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی با صدور اطلاعیهای اعلام کرد روز شنبه پس از اقامه نماز مغرب و عشاء، بانگ تکبیر در سراسر کشور طنینانداز میشود.
#الله_اکبر
#لبیک_یاخامنه_ای
#ایران_قوی
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
─┅═ঊঈ 🇮🇷 | این عمار| 🇮🇷ঊঈ═┅─
#مهم
#با_دقت_مطالعه_شود
اگر ناهنجاری(#کشف_حجاب یا #انقلاب_بوق ممتد یا ...) در اتومبیل یا موتور سیکلت دیدیم چه کنیم⁉️
🔸️با هماهنگی با مراجع ذی ربط
جهت برخورد با مصادیق هنجارشکنی #فقط به روش ذیل و #صرفا بوسیله #پیامک به شماره
+989155081145
گزارش خود را ارسال نمایید.
_____________
✅روش ارسال پیامک:
۱.زمان تخلف
۲.مکان تخلف
۳.پلاک موتور یا اتومبیل
۴.مدل وسیله نقلیه
۵.رنگ وسیله نقلیه
۶.مصداق تخلف یکی از ۵ تخلف ذیل باشد👇
(کشف حجاب،
دور دور،
بوق ممتد اعتراضی در #انقلاب_بوقی 😅 نه هر نوع بوق زدن،
حمل سگ بطوری که از بیرون وسیله نقلیه دیده شود،
مزاحمت برای نوامیس)
____________
چند تذکر مهم:
1️⃣ ۶ گزاره فوق بایستی صرفا در قالب یک پیامک بدون توضیحات اضافه ارسال گردد
(بعلت حجم بالای گزارش، فرصت ویرایش پیام نبوده و در صورت عمل نکردن به #فرمت خواسته شده،گزارش برای مراجع ذی صلاح ارسال #نمیگردد
2️⃣ چون نمیخام برم جهنم😅 و بعلت جلوگیری از سواستفاده های احتمالی ،صرفا پیام دوستانی را پیگیری خواهم داشت که مورد وثوق حقیر بوده و با حفظ احترام به دوستانی که تاکنون تعاملی با ایشان نداشته ام،از پیگیری گزارشات افراد ناشناس معذورم
3️⃣شایان ذکر است،سامانه #ناظر_یک فعال بوده و اعمال قانون انجام میگردد فقط قسمت کزارش دهی مختل گردیده که تا چند روز آینده،ان شا الله این مشکل نیز مرتفع می گردد
#رسانه باشیم
📲 @agha30zadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حتما حتما حتما ببینید برای دیگران ارسال کنید
٧ دقیقه طوفانی و پاسخ به مدعیان شعار زن زندگی آزادی
#آنتی_فتنه
https://rubika.ir/efshagari57