🍀🌕🍀🌕🍀🌕🍀🌕🍀🌕🍀🌕لطفا برای «تشکر»ازاین«ایموجی»🙏هرگز استفاده نکنید؛چون علامت مخصوص «بودائی هاست؛لطفابرای«تشکر»از«گل»🌹🌷💐🌾🌺🌼🌸استفاده کنید وبرای«دعا»🤲از این«ایموجی»🤲استفاده کنید.
10.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌕مدح غوغایی «امیرالمؤمنین حضرت امام
علی» «علیه السلام»🌕💐💐💐💐🌕🧿🧿🧿🧿🧿
🌴بنام خدای مهربون🌴
🌸#برای_غدیر چکار کنیم ⁉️
سلام دوستان
تعدادی طرح برای کارهای خوب متفاوت برای روز #عید_غدیر و ایام عید غدیر🌷
شما هم نظرات خود و این پست را با دیگران به اشتراک بگذارید👌
در این ایام به نیت و #به_عشق_امیرالمومنین (؏)
✅ یکی رو مجانی سوار می کنم
✅ تو کسب و کارم تخفیف ویژه می دم
✅ #ویزیت مجانی می کنم
✅ برای امواتم #خیرات می دهم
✅دو نفر رو با هم #آشتی می دم
✅خانوادم رو سورپرایز می کنم
✅به کسی که دوستش دارم یه هدیه خاص می دم
✅ فقیر رو مهمون می کنم
✅به رفقام سور می دم
✅پول قرض می دم
✅بدهی دوستام رو می بخشم
✅ احادیث قشنگ از مولا پخش می کنم
✅به ایستگاه صلواتی محلمون کمک کنم
✅یه #یتیم رو تحت تکفل می گیرم
✅برای همه تو شرکت یا اداره شیرینی می گیرم
✅به n تا کودک کار #هدیه می دم
✅برای کارگر ساختمون در حال ساخت بغلمون هدیه میدم
✅یه شاخه گل به مادرم و پدرم می دم
✅چند نفر رو به این پویش دعوت می کنم
✅این پویش رو در پیج و کانالم می گذارم
✅به دوستام کتاب هدیه می دم
✅لباس خوشرنگ می پوشم
✅عطر جدید می زنم(البته برای همســـــــرم و محارم😉)
✅اطرافیان مجردم را به ازدواج ساده تشویق میکنم
✅ واسطه گری کنم برای امر مقدس ازدواج
✅سنگین رنگین تر لباس می پوشم
✅به همه لبخند می زنم
✅یه نفرو که ازش دلگیرم می بخشم
✅به امواتم سر می زنم
✅اگه پسردار شدم اسمشو #علی میزارم
✅به دیدار (خانه سالمندان/ آسایشگاه جانبازان/... ) میروم.
✅در روز عید غدیر برای کمک به رفتگرها جلوی درب منزل خود را جارو میکنم.
✅روز غدیر یه سر به #شهدا می زنم🌷🌷🌷
✅برای ... تعداد کودک محروم کلاس (آموزشی/ کمک درسی/...) برگزار میکنم.
✅با ماشین شخصی افراد را تا یک مسیر مشترک جابجا میکنم.
✅تو #غدیر امسال شروع به خوندن #نهج_البلاغه می کنم
✅تو غدیر از زندگی مولا (علیه السلام)💚بیشتر می خونم تا بیشتر بشناسمش
✅جلو در خونه ام رو🏘🏡🏢🏚خوشگل تزئین می کنم
✅برای ... تعداد دانشآموز بیبضاعت کیف و لوازم التحریر ایرانی تهیه میکنم.
✅... تعداد (غذای/...) نذری تهیه و بین .... پخش میکنم.
✅برای کمک به یک نیازمند از (فامیل/ دوستان / اهالی محل/... پول جمع میکنم.
✅مبلغی به سوپر مارکت، نانوایی،... محل میدهم تا به خانوادههای کم بضاعت تخفیف بده.
✅به هر فقیری که در روز عید غدیر ببینم کمک میکنم.
✅تو روز عید غدیر تو خونم مهمونی می دم
✅ برای اهل خانواده و فامیل که روزه هستن افطار آماده میکنم
✅به .... تعداد نفر عیدی میدهم.
✅به ... تعداد کودک مستضعف (اسباببازی/...) هدیه میکنم.
✅نیازهای مالی ... تعداد یتیم رو تقبل میکنم.
✅.... تعداد بسته غذایی ( شامل ../ به ارزش ...) درب منازل فقرا میبرم.
✅مبلغ ... برای آزادی زندانیها کمک میکنم.
✅یک گوسفند قربانی و گوشت آن را بین فقرا تقسیم میکنم.
✅خانه خود را با حداقل افزایش کرایه به یک زوج جوان اجاره میدهم.
✅به تامین جهیزیه یک دختر جوان کمک میکنم.
✅یک یا دو تنور نانوایی نان بخریم و روز عید به مردم محل رایگان نان بدیم
✅سر در خونه و توی محل پرچم رنگی و لامپ نصب میکنم و کوچه رو آذین بندی میکنیم
✅به بچه های خونه و فامیل یه کادو یا عیدی میدم
✅اهل و عیال رو می برم گردش و زیارت
برای اقدام هر کدوم حتما میگم و نیت میکنم #فقط_به_عشق💚امیرالومنین😍
#برای_غدیر_کم_نذاریم»
اگه موافقی #یاعلی....»✋
حداقل کار به اشتراک گذاشتن این پست هست ✌️ در ثوابش شریک باشید»🌕💐💐💐💐💐🌕
﷽
✅ خاطرهای زیبا از زبان مرحوم حجتالاسلام سیدعلی اکبر ابوترابی بنظرم زیبا بود که تقدیم میکنم:
✍ در اسارت، اذان گفتن با صدای بلند ممنوع بود. ما در آنجا اذان میگفتیم، اما به گونهای که دشمن نفهمد.
روزي جوان هفده ساله ضعیف و نحیفي، موقع نماز صبح بلند شد و اذان گفت. ناگهان مأمور بعثی آمد و گفت: «چیه؟ اذان میگویی؟ بیا جلو»!
یکی از برادران اسدآبادی دید که اگر این مؤذن جوان ضعیف و نحیف، زیر شکنجه برود معلوم نیست سالم بیرون بیاید، پرید پشت پنجره و به نگهبان عراقی گفت: «چیه؟ من اذان گفتم نه او».
آن بعثی گفت: «او اذان گفت».
برادرمان اصرار کرد که «نه، اشتباه میکنی. من اذان گفتم».
مأمور بعثی گفت: «خفه شو! بنشین فلان فلان شده! او اذان گفت، نه تو».
برادر ایثارگرمان هم دستش را گذاشت روی گوشش و با صدای بلند شروع کرد به اذان گفتن. مأمور بعثی فرار کرد.
وقتی مأمور عراقی رفت، او رو کرد به آن برادر هفده ساله که اذان گفته بود و به او گفت: «بدان که من اذان گفتم و شما اذان نگفتی. الان دیگر پای من گیر است».
به هر حال، ایشان را به زندان انداختند و شانزده روز به او آب ندادند. زندان در اردوگاه موصل (موصل شماره 1 و 2) زیر زمین بود. آنقدر گرم بود که گویا آتش میبارید.
آن مأمور بعثی، گاهی وقتها آب میپاشید داخل زندان که هوا دم کند و گرمتر شود. روزی یک دانه سمون (نان عراق) میدادند که بیشتر آن خمیر بود.
ایشان میگفت: «میدیدم اگر نان را بخورم از تشنگی خفه میشوم. نان را فقط مزه مزه میكردم که شیرهاش را بمکم . آن مأمور هم هر از چند ساعتی میآمد و برای اینکه بیشتر اذیت کند ، آب میآورد ، ولی میریخت روی زمین و بارها این کار را تکرار میکرد» .
میگفت: «روز شانزدهم بود که دیدم از تشنگی دارم هلاک میشوم . گفتم : یا فاطمه زهرا ! امروز افتخار میكنم که مثل فرزندت آقا حسین بن علی اینجا تشنهکام به شهادت برسم» .
سرم را گذاشتم زمین و گفتم : یا زهرا ! افتخار میکنم . این شهادت همراه با تشنهکامی را شما از من بپذیر و به لطف و کرمت، این را به عنوان برگ سبزی از من قبول کن .
دیگر با خودم عهد کردم که اگر هم آب آوردند سرم را بلند نکنم تا جان به جان آفرین تسلیم کنم . تا شروع کردم شهادتین را بر زبان جاری کنم، دیدم که زبانم در دهانم تکان نمیخورد و دهانم خشک شده است .
در همان حال، نگهبان بعثی آمد پشت پنجره، همان نگهبانی که این مکافات را سر ما آورده بود و همیشه آب میآورد و میریخت روی زمین. از پشت پنجره مرا صدا میزد که بیا آب آوردهام .
اعتنایی نکردم . دیدم لحن صدایش فرق میکند و دارد گریه میکند و میگوید : بیا آب آوردهام .
مرا قسم میداد به حق فاطمه زهرا (سلام الله علیها) که آب را از دستش بگیرم .
عراقیها هیچ وقت به حضرت زهرا (سلام الله علیها ) قسم نمیخوردند . تا نام مبارکت حضرت فاطمه (سلام الله علیها ) را برد ، طاقت نیاوردم . سرم را برگرداندم و دیدم که اشکش جاری است و میگوید : «بیا آب را ببر ! این دفعه با دفعات قبل فرق میکند».
همینطور که روی زمین بودم، سرم را کج کردم و او لیوان آب را ریخت توی دهانم . لیوان دوم و سوم را هم آورد . یک مقدار حال آمدم . بلند شدم . او گفت : به حق فاطمه زهرا بیا و از من درگذر و مرا حلال کن ! گفتم : تا نگویی جریان چی هست، حلالت نمیکنم .
گفت : دیشب، نیمهشب، مادرم آمد و مرا از خواب بیدار کرد و با عصبانیت و گریه گفت : چه کار کردی که مرا در مقابل حضرت زهرا (سلام الله علیها) دختر رسول الله (ص) شرمنده کردی . الان حضرت زهرا(سلام الله علیها) را در عالم خواب زیارت کردم . ایشان فرمودند : به پسرت بگو برو و دل اسیری که به درد آوردهای را به دست بیاور اگر نه همه شما را نفرین خواهم کرد .
فقط بگو 🤲لبيک💚يازهرا (س)🤲
حماسههای ناگفته (به روايت علی اكبر ابوترابی)
عبد المجيد رحمانيان، انتشارات پيام آزادگان،
چاپ اول : ۱۳۸۸،صفحات ۱۲۵-۱۲۷
ـــــــــــــ
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
🌹🍃🤲التماس دعا ویژه🤲🌹🍃
پيامبر صلي الله عليه و آله :
يَومُ غَديرِ خُمٍّ أفضَلُ أعيادِ اُمَّتي ؛
پيامبر صلي الله عليه و آله :
روز غديرخم برترين عيد امّت من است .
. بحار الأنوار ، ج 97 ، ص 110 .
پيامبر صلي الله عليه و آله :
إنَّما جَعَلَ اللّه ُ الأضحى لِشبَعِ مَساكِينِكُم مِنَ اللَّحمِ فَأطعِمُوهُم ؛
پيامبر صلي الله عليه و آله :
خداوند عيد قربان را برنهاد تا مستمندان از گوشت سير شوند ؛ پس از گوشت قربانى به ايشان بخورانيد .
. ثواب الأعمال ، ص 59 .
هدایت شده از کانال «مسجد امام رضا «علیه السلام»
.
♻️ شما بیشتر امیرالمؤمنین را دوست دارید یا این مسیحی؟!
🔰 به جرج جرداق گفتند: شما یک مسیحی هستی و خیلی هم مذهبی نیستی، چه شد که در مورد حضرت علی (ع) کتاب نوشتی؟
به گریه افتاد و گفت مرحوم علامه امینی هنگامی که کتاب الغدیر را نوشت چند جلد از کتاب را برای من فرستاد. یک نامه هم نوشت و گفت آقای جرد جرداق شما یک حقوقدان و وکیل دادگستری هستی، نه شیعه هستی و نه سنی که بگوییم طرفداری میکنی، کار تو دفاع از مظلوم است. ما با اهل سنت بر سر علی (ع) دعوا داریم ما میگوییم حق با علی است آنها می گویند نه. حالا این چند جلد کتاب الغدیر را به عنوان پرونده مطالعه کنید. تمام مدارک هم از اهل سنت است. من از شیعه چیزی در آن ننوشتهام. شما هم در حد یک وکیل دادگستری قضاوت خود را برای من بنویسید.
جرداق می گوید: من دیدم وقتی انسانی مرا به عنوان یک وکیل دادگستری مخاطب قرار داده و از من کمک خواسته بیانصافی است اگر کمک نکنم بنابراین پذیرفتم. وقتی کتابها را دقیق خواندم دیدم در تاریخ از علی(ع) مظلومتر نمیشناسم و لذا تصمیم گرفتم به اقتضای شغلم که وکیل دادگستری است، از این مظلوم دفاع کنم و کتاب «الامام علی صوة العدالة الانسانیة» را نوشتم.
🔹#عید_غدیر نزدیک است. یک مسیحی اینطور از مظلومیت امیرالمومنین دفاع کرد. برنامه من و شما چیست؟ در سطح خانواده، در بین محله، در شهرتان، در کشورتان و در دنیای تشنه عدالت امروز، چه سهم و برنامهای برای معرفی غدیر داریم؟