📝#صفحه_سوم
ناچار در زمان های مختلف و مکان های مختلف برای دیدن انسان های مختلف سیر می کنم.
اما امروز زنده دلی رو بین مردگان میبینم روی پیشونیش چند خط عمیق جا خوش کرده
با این که لبخند به لب داره اما غم عجیبی در چشمهاش ذوق ذوق میکنه.
تارموهای نقره ای سرش رو باد روی صورتش جابجا می کنه و از روی نگرانی نفس عمیق همراه با آه بلند می کشه
به مکعب وسط شهر خیره شده
به چی فکر می کنه؟؟
به زمانی که ته چاه عهد بسته بود که اگر ده فرزند پسر از خدا هدیه بگیره
به قید قرعه یکی رو در راه معبود قربانی کنه
نذرش قبول شد و خدابخشید مثل همه روزهایی که به بندگانش روزی می بخشه اما چون تکرار روی تکرار اتفاق افتاده دیده نمیشه
فرزندان بزرگ شدن و حالا وقت قرعه رسیده
قرعه به نام زیبارویی که تازه وقت ازدواجش رسیده افتاد،عبدالله
امابه قول #صائب_تبریزی:
دل تو را میطلبد دیده تو را میجوید
دل پدر مگه میزاره پسر از دست بره ؟
100شتر بجای پسر قربانی کرد
دختری رو از خانوادهی صاحب نامی برای پسرش زیر سر داره
بعد از مراسمات و رفت و آمدها سوروسات عروسی رو برقرار کرد و هفت شبانه روز به شادی گذشت.
اما عمر شادی همیشه کوتا بوده
دنیا همینه برای راحتی و آسایش خلق نشده.
دختری با عجله و شتاب داره میاد
آقا، آقا ،مولا
عجله کنید وقتشه
پیرمرد دست پاچه شد باعجله رفت...
ادامه دارد...
#کیستم_من
#مطاف_عشق
┄┅┄┅ •✾• ┅┄┅┄
🔺مطاف عشق
🆔@mataaf_ir