#فلش_کارت
🛑🔖 یا معین الضعفا
هر روز با نام یکی از اهل بیت کار را شروع میکردیم.
رمز آن روز امام رضا «ع» بود. از صبح هفت شهید را پیدا کرده بودیم؛ ولی به دلمان افتاده بود که با نام امام رضا «ع» هشتمی شهید را هم پیدا میکنیم. خیلی گشتیم ولی خبری نشد. تا این که خبری تازه موج شادی را به دل بچه ها انداخت. امام جماعت مسجد امام صادق«ع» در شهر العماره عراق، نزدیک به صد و پنجاه پیکر را آورده بود به .ما تحویل بدهد با خوشحالی در کانتینر را باز کردیم و یکی یکی اجساد را بیرون آوردیم؛ اما همه اش اجساد عراقی هایی بود که خودمان تحویلشان داده بودیم ولی آنها تحویل خانواده هایشان نداده بودند.از بین ان همه جسد عراقی پیکر یک شهید ایرانی کشف شد. زمر عملیات کامل شده بود هشت شهید به نام امام هشتم «ع» از همه جالب تر نوشته ی پشت لباس شهید بود یا «معین الضعفا»
🔶برگرفته از فلش کارت پابوس خاطراتی پیرامون مدد گرفتن شهدا از امام رضا «ع»
#پابوس
┄┅┄┅ •✾• ┅┄┅
مطاف عشق
ناشر تخصصی حوزه جهاد و مقاومت
https://eitaa.com/joinchat/198443804C58855f814f
#فلش_کارت
🛑🔖خودمان میسازیم
رفته بودیم برای بازدی از موشک های فوق پیشرفتهی روسی. وقتی بازدیدمان تمام شد، حسن رو کرد به کارشناس موشکی روسیه و گفت: «اگه میشه فناوری این موشک را در اختیار ما قرار بدید!» ژنرال ها و کارشناسان روسی خندیدند و گفتند: « امکان نداره این فناوری فقط در اختیار کشور ماست.» حسن خیلی جدی گفت و محکم گفت: ولی ما خودمان این موشک را میسازیم» و دوباره صدای خنده ها بلند شد. وقتی برگشتیم ایران خیلی تلاش کردیم نمونهاش را بسازیم ولی نشد وقتی از ساختنش ناامید شدیم، حسن راهی مشهد شد خودش تعریف می کرد به امام رضا «ع» متوسل شدم و سه روزی توی حرم ماندم . روز سوم بود که عنایت امام رضا «ع» را حس کردم و حلقه مفقودی کار به ذهنم خطور کرد. وقتی زیارتم تمام شد؛ دفتر چه نقاشی دخترم را برداشتم و طراحی را که به ذهنم رسیده بود ؛ کشیدم تا وقتی رسیدم تهران عملیاتی شود.» وقتی حسن از مشهد برگشت، سریع دست به کار شدیم و موشکی ساختیم که به مراتب از مدل روسی، بهتر و پیش رفته تر بود.
🔶برگرفته از فلش کارت پابوس خاطراتی پیرامون مدد گرفتن شهدا از امام رضا «ع»
#پابوس
┄┅┄┅ •✾• ┅┄┅
مطاف عشق
ناشر تخصصی حوزه جهاد و مقاومت
https://eitaa.com/joinchat/198443804C58855f814f
#فلش_کارت
🛑🔖آرزوی زیارت
🔶انگار می دانست ماندنی نیست. وقتی برای ملاقاتش به اصفهان رفتیم به ما گفت:«آرزو داشتم از عملیات والفجر هشت برم پابوس آقا امام رضا علیه السلام؛ ولی افسوس که حالا نمی توانم.»
💠این را گفت و بعد از لحظاتی به شهادت رسید. بدن مطهرش را توی تابوت گذاشتیم و رویش نوشتیم «محمدرضا عاشور، اعزامی از گرمسار» و خودمان مهایا کردن مراسم تشییع جنازه به گرمسار رفتیم.
بعد از یکی دو روز رفتیم تا جنازه را تحویل بگیریم ولی پارچه ای که روی بدن محمد رضا گذاشته بودیم، روی یک تابوت دیگر گذاشته بودند. وقتی پیگیر شدیم فهمیدیم که در تهران، پارچه ی روی بدن محمد رضا اشتباه با یک شهید مشهدی جابجا شده و محمد رضا را برای غسل و طواف حرم امام رضا «علیه السلام» به مشهد فرستادند.
🔶برگرفته از فلش کارت پابوس خاطراتی پیرامون مدد گرفتن شهدا از امام رضا «علیه السلام»
#پابوس
┄┅┄┅ •✾• ┅┄┅
🔺مطاف عشق
ناشر تخصصی حوزه جهاد و مقاومت
https://eitaa.com/joinchat/198443804C58855f814f
#فلش_کارت
🛑🔖وقت ادای نذر
🔸می دانستم چقدر امام رضا «علیه السلام» را دوست دارد اما از قول و قرارش با امام رضا خبر نداشتم. وقتی گفتم: « توتازه رسیدی، هنوز خستگیت در نرفته کجا می خوایی بری؟»
💠گفت: اون بار که رفتم پیش امام رضا « علیه السلام» و تو رو خواستم، همون جا گفتم اگه جور شد و خدا بهم یه پسر داد اسمش رو می دارم علیرضا؛ نذر کردم اولین روزی که بفهمم خدا بهم بچه داده برم پابوسش. الان وقت ادای نذرمه.»
🔹«شهید ناصر کاظمی»
نیمه پنهان ماه، جلد7 ، ص 61_60
🔶برگرفته از فلش کارت پابوس خاطراتی پیرامون مدد گرفتن شهدا از امام رضا «علیه السلام»
#پابوس
┄┅┄┅ •✾• ┅┄┅
🔺مطاف عشق
ناشر تخصصی حوزه جهاد و مقاومت
https://eitaa.com/joinchat/198443804C58855f814f