eitaa logo
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
2.6هزار دنبال‌کننده
21.5هزار عکس
25هزار ویدیو
124 فایل
محتویات کانال ازهردری میباشد 🌹علمی، مذهبی‌، شعر،داستان،پندواندرز سخنان بزرگان ،طب سنتی،کاردستی، آموزشی،مطالب پزشکی روز دنیا، و خلاصه اینجاهمه چی درهمه🌹 ارتباط با ادمین 👈👈 @Ndashti ارتباط با ادمین 👈👈 @M_Mohammdeean
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 🦋🦋🦋🦋🦋 🦋🦋🦋🦋 🦋🦋🦋 🦋🦋 🦋 مرداب خشت صد و چهل و چهارم کم کم ترس و دلهره ی جانش تشدید میشد ،که نه تنها آنها را نیافت بلکه خودش هم در بیابان گیر افتاده بود. نا امید افسار اسب را مخالف جهت حرکتش چرخاند تا شاید مسیر باز گشت را پیدا کند. هوا کم کم تاریک و فضا خطرناک وهولناک ترمی شد. استرس باعث دل دردش شده بود و اسب هم کم کم از خستگی راه نمی رفت. گریه اش گرفته بود و نمی دانست چه بر سر برادرش آمده .نگران بود اگر امشب را به خانه باز نگردد مردم پشت سرش چه خواهند گفت؟ چه کسی حرف اورا باور میکرد؟ از اسب پیاده شدتا شاید خستگی اش در شود و بتواند ادامه ی راه را همراهیش کند که صدای شلیک گلوله ای از سمت راستش، بدنش را شوک زده تکان داد. سرش را جهت صدا چرخاند. تپه ای سد معبر کرده بود و مانع دیدن منبع صدا بود. افسار اسب را ول کرد و آرام و بی صدا از تپه بالا رفت. با احتیاط کمی سرش را از حصار تپه بالا آورد که همان ماشین ها را در کنار یک سوله ی متروکه متوقف دید. https://eitaa.com/matalbamozande1399
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 🦋🦋🦋🦋🦋 🦋🦋🦋🦋 🦋🦋🦋 🦋🦋 🦋 مرداب خشت صد وچهل و پنج مستاصل مانده بود که چه کند و چگونه میتواند بفهمد آیا برادرش همراه ارمیا آنجاست یا نه. اصلا اگر از حضورشان مطمئن می شد چگونه باید آنها را نجات میداد؟ فکری کرد و تصمیم گرفت صبر کندتا وقتی هوا تاریک تر شد، از استتار سیاهی شب، برای دیده نشدن استفاده کند. در همان حالت برگشت و به پشت دراز کشید تا با دیدن اولین ستاره عملیات تک نفره اش را آغاز کند. بی بی اش که زنده بود همیشه می گفت جسارت و بی پروایی هادیه آخر کار دستش می دهد لبخندی از یاد آوری آن بر لبش ظاهر شد. بی بی حالا کجا بود ببیند یک دختر نوجوان تک و تنها در بیابان ،در کمین چند مرد مسلح نشسته است. با تاریکی و مناسب دیدن اوضاع، کم کم از مخفیگاهش بیرون آمد. نفهمید اسب سفید قهوه ای ارمیا کجا رفت آیت الکرسی که از مادرش آموخته بود زیر لب زمزمه کرد و سمت سوله راه افتاد. https://eitaa.com/matalbamozande1399
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 🦋🦋🦋🦋🦋 🦋🦋🦋🦋 🦋🦋🦋 🦋🦋 🦋 مرداب خشت صد وچهل و هفت دو نفر پشت به او مشغول کشیدن چیزی بودند ،که از بوی آن به لطف پدر معتادش فهمید که باید تریاک باشد. از اتاق نزدیک در ،صدای بحث و گفتگو می آمدکه حتما برای دو مرد دیگر بود. مجبور بود از جلوی آنها رد شود تا به اتاق دومی که شاید هادی و ارمیا آنجا حبس بودند برسد. آرام زمزمه کرد *( وجعلنا من بینهم ایدیهم سدا و من خلفهم سدا فاغشیناهم فهم لا یبصرون ) باسرعت از جلوی در رد شد.بدون معطلی چفت در اتاق دومی را باز کرد و داخل رفت و در را پشت سرش به حالت نیمه بسته باز گذاشت . با دیدن هادی و ارمیا که درب و داغون گوشه ای از اتاق افتاده بودند دلش پایین ریخت. ترسید بلایی سرشان آمده باشد، که با باز شدن چشم های ارمیا نفس راحتی کشید . ارمیاکه پیدا بود درد زیادی را در قفسه ی سینه احساس میکند، یک دست به جناق سینه و دست دیگرش را ستونی برای بلند شدن از زمین کرد.به سختی از جایش بلند شدو روبه رویش قرار گرفت و آرا م و متعجب گفت _تو اینجا چکار میکنی؟ هادی هم با این حرف او چشم هایش را باز کرد و با دیدن هادیه ناباور زمزمه کرد _تو کجا بودی ؟ چه جوری اینجا اومدی ؟ _هیس ...به جای این حرفا بلند شین تا سرشون گرمه زودتر از اینجا بریم _من تو رو می... ارمیا حرف هادی را که از شدت عصبانیت رگ گردنش بیرون زده بود را قطع کرد و گفت _حالا که اومده ،به هر قیمت نباید گیر بیفتیم،بلند شو باید سریع تر از اینجا بریم بیرون. *(یس/۹) https://eitaa.com/matalbamozande1399
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 🦋🦋🦋🦋🦋 🦋🦋🦋🦋 🦋🦋🦋 🦋🦋 🦋 مرداب خشت صد وچهل و هشت _کاش میذاشتم ..ههع...می کشتنت .... به مامان میگم ...هعع....که ...منو زدی از زور گریه به هق هق افتاده بودو کلمات را درست نمی توانست ادا کند . دقایقی قبل ارمیا اورا از زیر دست و پای هادی نجات داده بود . _آخه احمق.... با خودت چی فکر کردی دنبال ما اومدی ؟ میدونی اگه گیر می افتادی چه بلایی سرت میومد ...وای ..وای ...هادیه چرا نمی فهمی....من حاضر بودم منو بکشن ولی تو نیای اونجا،از فکرش هنوز دارم میلرزم. ارمیا دستمالی از جیبش بیرون کشید و به طر‌فش گرفت تا خونی که از بینی اش آمده بود را پاک کند. _بگیر دماغتو پاک کن با حرص دستش را پس زد و گفت _نمی خام ...اصلا تقصیر توئه ....اگه ....اگه تو رو نمی خاستن بدزدن ....تا ازبابات پول بگیرن اینجوری نمی شد. گویی که دلش برای او سوخته باشد اهمیتی به رفتار او نداد و به کنده ی زانو نشست وخودش دستمال را روی بینی اش گذاشت . _بگیر روش فشار بده، سرتم بالا بگیر خونش بند میاد. https://eitaa.com/matalbamozande1399
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 🦋🦋🦋🦋🦋 🦋🦋🦋🦋 🦋🦋🦋 🦋🦋 🦋 مرداب خشت صد وچهل و نهم به ناچار به حرفش گوش داد و کاری که گفته بود را انجام داد . _ خدا رو شکربه کمک هادیه تونستیم در بریم ،ولی حالا از کدوم مسیربرگردیم خونه ؟ مخاطب ارمیا هادی بود که حالا دست به کمر ایستاده بود وگویی که از کتک سختی که به او زده بود عذاب وجدان داشته باشد به او نگاه میکرد. نگاه کلافه اش را ازاو برداشت و با چنگی که به موهایش زد جواب داد _اینجا رو میشناسم ولی پونزده کیلومتر از روستا فاصله داره، با وضعیت خودمونو این، فکر کنم فردا صبح برسیم. اشاره اش به او بود که با رنگ پریده و بی حال دستمال را روی بینی اش فشار میداد. _تازه هوا تاریکه ،اینجا بیابونه به خاطر نور ماه الان روشنه، ولی جلوتر به خاطر تپه ها تاریک میشه چشم چشمو نمیبینه اصلا نمیشه حرکت کرد. ارمیا هم خسته دستی به صورتش کشید و گفت _پس تا اونجا که روشنه راه میریم، یه جای مناسب پیدا کردیم میمونیم تا هوا روشن بشه دوباره حرکت کنیم . هادی که انگار تمام حواسش پیش خواهرکتک خورده اش بود، طاقت نیاوردوپشیمان برای منت کشی سمتش رفت .روبه رویش سر پا نشست وعاجزانه گفت _قبول کن کارت دیوونگی بود ....میدونی اگه بلایی سرت می اوردن ...من..... باقی حرفش را نزدو دست زیر بغل او گذاشت و بلندش کرد تا حرکت کنند . https://eitaa.com/matalbamozande1399
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 🦋🦋🦋🦋🦋 🦋🦋🦋🦋 🦋🦋🦋 🦋🦋 🦋 مرداب خشت صد وپنجاهم شب را به سختی صبح کرده بودند. مجبور شده بود با تمام دلخوری که از هادی داشت ،به خاطر سرمای استخوان سوز بیابان تا صبح در آغوش او مچاله شود و بلرزد . حالا هر سه دل ضعفه گرفته بودند وآفتاب کم جان صبحگاهی هم نمی توانست کمکی برایشان باشد. _هادی صبر کن....من....من... به شدت نیاز به دستشویی پیدا کرده بود و شرم مانع میشد با حضور ارمیا آن را بیان کند. _چیه ؟....الان استراحت کردیم ،اینجور بخای حرکت کنی تا ظهرم نمیرسیم _نه.. ..چیزه... _ فکر کنم دستشویی داره ! از حرف بی پروای ارمیا از خجالت سرخ شد و لبش را به دندان گرفت _الان من چکار کنم؟ ....نیم ساعت صبر کنی به جعفر تپه می رسیم . _ نمیشه.... آخه خیلی وقته نگه داشتم. با این حرفش، ارمیا خنده ای کرد و جلوتر راه افتاد تااو بتواند پشت سنگی کارش را انجام دهد. https://eitaa.com/matalbamozande1399
درمان زخم پای با برگ یونجه برگ‌های تازه یونجه را بکوبید سپس آب بدست آمده را روی زخم پای دیابتی بگذارید. 🌸💦🌸💦🌸💦 https://eitaa.com/matalbamozande1399
میوه مناسب برای چشمان شما! فقط یک تکه متوسط هندوانه به شما ۹ تا ۱۱ درصد از ویتامین A مورد نیاز روزانه شما را می دهد. این ماده مغذی یکی از کلیدهای حفظ سلامت چشم است. غذاها بهترین راه برای دریافت تمام ویتامین ها و مواد معدنی مورد نیاز بدن شما هستند. 🌸💦🌸💦🌸💦 https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لباس هایی داری که چون لکه دارن و پاک نمیشن، گذاشتیشون کنار؟!😳 تمیزشون کن تا مثل روز اول بشن و دوباره اونارو بپوش 😍 🌸💦🌸💦🌸💦 https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌸💦🌸💦🌸💦 https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃 🍃 🔖حجامت برای چه کسانی ضرر داره ؟! این افراد حجامت نکنند ..! 🎥حکیم خیراندیش 🌸💦🌸💦🌸💦 https://eitaa.com/matalbamozande1399
10 مورد از مرگبارترین داروها کدامند؟🔍 💊 هروئین 💊 کوکائین 💊 اکسیکدون 💊 آلپرازولام 💊 فنتانیل 💊 مورفین 💊 متامفتامین 💊 متادون 💊 هیدروکدون 💊 دیازپام 🌸💦🌸💦🌸💦 https://eitaa.com/matalbamozande1399
🌷 رحمت بیکران پروردگار در اولین ساعات قبر به بنده گنهکارش!! 🔻زمانى كه جنازه را در داخل قبر گذاشتند و آن را پوشانيدند و مردم به سوى خانه هاى خود حركت نمودند. خداوند متعال به او خطاب مى كند و مى فرمايد: اى بنده من! تنها و بى كس ماندى، دوستان و رفقايت تو را در تاريكى قبر تنها گذاشتند و رفتند! در حالى كه تو مرا به خاطر آنان نافرمانى مى كردى و از من اطاعت نمى‌نمودى. 🌸 ولى امروز رحمت و كرامت من چنان شامل حال تو شود كه همه خلايق از آن تعجب كنند! من امروز از مادر نسبت به فرزندش به تو مهربان تر هستم. 📚 لئالى‌الاخبار ، ج۴ ، ص۲۴۰ 🌸🌸چقدر خدا رحیم است 🌸 🌸💦🌸💦🌸💦 https://eitaa.com/matalbamozande1399
✨ 🔹اگر در لشکر حسین زمان نباشید پس بی شک در لشکر یزید و کفر حساب میشوید!! 🔰گفت: سرت رو بنداز پایین زندگیتو بکن.به هیچ چیز فکر نکن، ما بی طرفیم، کار به کسی نداریم... ✅گفتم: زیارت عاشورا را خوانده ای؟ 🔴دو دسته جمله دارد: یا سلام یا لعن! ♻️جامعه هم دو دسته دارد... مورد سلام اهل بیت علیه السلام و مورد لعنشان... 💥عاقبت هم دو دسته میشوند، بهشت و جهنم،حد وسط ندارد. 🌀گفت: حتی بی طرف ها؟؟؟؟! ✅گفتم: در زیارت عاشورا جوابت هست... "و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله" 🌹امام صادق(علیه السلام) آن بی طرف ها را هم لعن کرده... 💠هر که در لشکر حسین(علیه السلام) نباشد، خواه در محفل شراب باشد یا نماز... یزیدی است... 🌀گفت: زمانه عوض شده،فرق کرده... ✅گفتم: باز زیارت عاشورا جوابت را داده، (و اخر تابع له علی ذلک) تا اخرالزمان هر کسی مثل این ها باشد لعن شده.. قرار نیست که فامیلیش یزیدی باشد!! 🌀گفت: با این حساب کل یوم عاشورا یعنی چه؟ ✅گفتم: یعنی حسین زمان و شمر امروزت را بشناس... عاشورا تمام تاریخ را دو دسته کرده است،یا حسینی یا یزیدی! 🌀گفت: حسین زمان که در غیبت است؟ ✅گفتم: اگر میخواهیم کوفی نباشیم باید بدانیم تا حسین نیامده، "مسلم "ولی امر است. 🔴ببین چقدر گوش به فرمان ولی فقیه(مسلم زمان) هستی... ⚡️اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرج امام زمان صلوات🌹💚 🌸💦🌸💦🌸💦 https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چقدر با خدا حرف میزنی؟ چقدر با خدا دردودل میکنی؟ یه وقتایی دلت باید با خدا خلوت کنه وقتایی که خسته ای و کم آوردی باید به خدا از ته دل بگی: خدایا من غیر از تو کسی رو ندارم بگذار که خدا ،خدایی کند باورش کن که قدرت مطلق است به خدا بگو: برایم خدایی کن خودت درستش کن و به روح و جسمم آرامش بده 🌸💦🌸💦🌸💦 https://eitaa.com/matalbamozande1399
💌شفای دردهای سخت ،سرطان، آلزایمر ،تومورمغزی.....🤕 ✍🏻ابن عباس فرمود: که یک بیمار بوده و نزد حضرت علی علیه السلام رفتند مشکلشان را به ایشان گفتند .حضرت علی عليه‌ السلام فرمود:من دعایی به تو یاد می دهم که حضرت جبرئیل عليه‌السلام آن را به پیغمبراسلام(ص) آموخت، در وقتی که حسن و حسین مریض بودند و آن دعا این است: اِلهی کُلَّما اَنْعَمْتَ عَلَیَّ نِعْمَهً قَلَّ لَکَ عِنْدَها شُکْری وَ کُلَّما ابْتَلَیْتَنی بِبَلِیَّهٍ قَلَّ لَکَ عِنْدَها صَبْری فَیا مَنْ قَلَّ شُکْری عِنْدَ نِعَمِهِ فَلَمْ یَحْرِمْنی وَ یا مَنْ قَلَّ صَبْری عِنْدَ بَلائِه فَلَمْ یَخْذُلْنی وَ یا مَنْ رَانی عَلَی الْمَعاصی فَلَمْ یَفْضَحْنی وَ یا مَنْ رَانی عَلَی الْخَطایا فَلَمْ یُعاقِبْنی عَلَیْها صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍوَالِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْلی ذَنْبی وَ اشْفِنی مِنْ مَرَضی اِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ. 📘منبع:دعا و ختم مجرب, جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج صلوات 🌸💦🌸💦🌸💦 https://eitaa.com/matalbamozande1399
دوستان قدیمی طلا هستند دوستان جدید الماس اند اگریک الماس بدست آوردی طلا را فراموش نکن چون برای نگه داشتن الماس همیشه به پایه نیـاز داری... 🌸💦🌸💦🌸💦 https://eitaa.com/matalbamozande1399