🌟🌼☘🌼☘🌼🌾
☘🌼☘🌼☘🌾
🍀🌼☘🌼🌾
☘🌼🍀🌾
☘🌼🌾
☘🌾
🌟
خشت سیصد وشصت و دو
_من به ارمیا گفته بودم تنها راهی که هادیه مجبور میشه زودتر با کل محمود ازدواج کنه، جدا شدنش از هانیه اس، چون فکر میکردم اون منتظره تو شوهر کنی و بعد بیاد خواستگاری من، ولی اون منو گول زدو بعد ازاینکه هانیه رو ازت جدا کرد اومد خواستگاری تو
دست به کمر سمت او برگشت و گفت
_حدس میزدم این دفدم اومدی به خیال خودت رابطه ی منو شوهرمو بهم بزنی!
ولی تو که منو خوب میشناسی اعظم خیکی، من به راحتی دم به تله ی توئه ناقص العقل نمیدم ، حالا راست دماغ چاقتو بگیر و گم شو از خونه ی من بیرون
اعظم بر خلاف چند ثانیه قبلش بی خیال و خونسرد از جایش بلند شد و روبه رویش قرار گرفت. قدش برابر او بود اما به خاطر هیکل درشت اعظم انگار فیل به مصاف مورچه آمده بود.
_ اگه فکر میکنی دروغ میگم باشه هرجور راحتی .ولی وقتی شوهر جونت اومد ازش بپرس ،کی آدرس عمو سجاد و بهش داد؟بگو چقدر پول کف دست عمو گذاشت تا هانیه رو ازت جدا کنه؟ اون موقع فکر میکردم اینقدر عاشق وشیدای منه که میخاد ذهن بابام ازتو راحت بشه و زودتر بیاد منو بگیره .ولی بعدا فهمیدم چون میدونسته تو بدون هانیه باهاش ازدواج نمیکنی و بابام هانیه رو ازت میگیره، این نقشه رو کشیده تا تو بهش جواب مثبت بدی.
با دستهای تپل وچاقش لبه های چادرش را به هم نزدیک کرد و در حالی که نمایشی خود را برای رفتن مرتب میکرد ادامه داد
_تو هم مثل من بازی خوردی دختر عمو .هانیه معلوم نیست دست کدوم آدم عوضی افتاده وتو اینجا خوش و خرم با کسی که این کارو کرده زندگی میکنی.
از جلویش رد شد و درحالی که سمت درب ورودی میرفت و پشت به او بود ادامه داد
_تو خوش و بی خیال زندگی کن و امیدوار باش که هانیه دست یکی از اون بچه بازای بیشرف که عمو حرفشو میزد نیفتاده باشه
https://eitaa.com/matalbamozande1399
🌟🌼☘🌼☘🌼🌾
☘🌼☘🌼☘🌾
🍀🌼☘🌼🌾
☘🌼🍀🌾
☘🌼🌾
☘🌾
🌟
خشت سیصد وشصت و سه
اعظم رفته بود اما صحبت هایش دل او را لرزانده بود و مانع رفتنش به مدرسه شده بود.دلش به لرزه افتاده بود چون اگر کوچکترین ردی از ارمیا در جریان خواهرکش پیدا میکرد ،میدانست با تمام عشق عمیقی که به اودارد از او بیزار خواهد شد.
_سلام چرا امروز مدرسه نرفتی ؟
آنقدر بیحرکت و غرق در حال خود نشسته بود که با وارد شدن ارمیا به سالن متوجه ی گذر زمان و حضور او نشده بود.نگاهی به اوانداخت و با تاخیر جواب سلامش را داد.
_سلام
قلبش انکار میکرد که ارمیا هرگز با او چنین کاری نمیکند،اما امان از عقل زبان نفهمش که تمام صحنه هارا طوری برایش میچیدو مجسم میکردکه مهر تاییدی به سخنان فتنه انگیز اعظم بود.
_ چرا رنگت پریده ؟ شنیدم ظهر اعظم اومده....باز چه زری زده که تو اینجا نشستی غبرک زدی و مدرسه نرفتی؟
_ارمیا...
حالش خراب بودوانگار این را فهمید که بی درنگ کنارش نشست. دست به شانه اش انداخت و از پهلو به خود نزدیکش کرد و نگران گفت
_جان ارمیا....بگو چی گفته اینجوری شدی ؟
_بگو اون دروغ گفته .....بگو تو باعث جدایی من از هانیه نشدی
احساس کرد دستهای ارمیا از دور شانه اش شل شد.سرش را بالا آورد و به صورتش خیره شد تا جواب بگیرد .اماارمیابا نگاه منتظرش از او جدا شد و ایستاد .پنجه در موهایش کشید و پشت به او آرام زمزمه کرد
_پس بلاخره کار خودشو کرد!
https://eitaa.com/matalbamozande1399
🌟🌼☘🌼☘🌼🌾
☘🌼☘🌼☘🌾
🍀🌼☘🌼🌾
☘🌼🍀🌾
☘🌼🌾
☘🌾
🌟
خشت سیصد وشصت و چهار
_یعنی چی ارمیا ؟بگو چکار کردی این دخترِبه خودش جرات داده بیاد این مزخرفاتو بگه ؟
صدایش بلند تر شد و فریاد گونه ادامه داد
_بگو چکار کردی ؟
ارمیا کلافه و سردرگم از این حالت بی سا بقه اش به سمتش آمد و خواست دوباره در برش گیرد که دست به تخت سینه اش گذاشت و به عقب هلش داد وچون آمادگی اش را نداشت چند قدم به عقب رانده شد
_تا نفهمم قضیه چیه حق نزدیک شدن به منو نداری....حق نداری به من دست بزنی
قفسه ی سینه اش از شدت خشم بالا و پایین میشد و پوست سفیدش سرخ و به کبودی میزد.حال خرابش باعث شد ارمیا دستهایش را به نشانه ی تسلیم بالا بگیردو بگویید
_باشه....باشه همه چیزو میگم ، تو فقط آروم باش
_من آرومم.....جواب سوالمو بدی آروم ترم میشم
_بیا بشین بگم گل افروز برات یه چیز بیاره داری سکته میکنی
با شتاب فاصله اش را با او پر کرد و به صورت شمرده و آرام گفت
_من.... چی....زیییی ن..می خااااام .....اگه الان نگی تو چه دستی تو گم شدن هانیه داشتی.... قلبم از حرکت می افته و دیگه تا ابد چیزی نمی خام ..... به زور سر پا وایسادم تا قضیه رو از زبون تو بشنوم
_باشههه.....دست از لجبازی بردار بیا برو بشین تا همه چیزو بهت بگم.
به خاطر فریاد بلند و عصبانی ارمیا نه ...برای زودتر فهمیدن موضوع روی کاناپه نشست و منتظر نگاهش کرد
ارمیابا صورتی گرفته پایین پایش تکیه به یک زانو نشست،انگشت شصت واشاره اش را روی چشم هایش فشار داد و نگاهش را به اوداد. مکث کوتاهی کرد و در آخرنگاه ملتمسش به حرفش آورد.
https://eitaa.com/matalbamozande1399
🌟🌼☘🌼☘🌼🌾
☘🌼☘🌼☘🌾
🍀🌼☘🌼🌾
☘🌼🍀🌾
☘🌼🌾
☘🌾
🌟
خشت سیصد و شصت و پنج
_من هرگز نخواستم هانیه از تو جدا بشه....مگه من اینقدر سنگدلم که به خاطر اینکه به خواستم برسم با یه طفل معصوم این کارو کنم....اعظم گفته بود تو با هر کس غیر از کَل محمود ازدواج کنی عموت هانیه رو ازت میگیره.... گفت برای همین میخای با وجود زناش زن کَل محمود بشی.
_به خاطر این به بابام پول دادی هانیه رو بدزده ؟
با این حرفش ارمیا با ضرب از جایش بلند شد و عصبانی روبه رویش ایستاد و فریاد کشید
_چرا چرت میگی ؟....تو مگه نماز نمی خونی ؟....همون خدایی که روزی سه بار جلوش دولا راست میشی نگفته تهمت گناهه؟
_پس معنی حرفات چیه ؟بگو تااز اشتباه در بیام،بگو تا تهمت نزنم
_دلامصب مگه میذاری ؟....قبل از کَل محمود من تورواز عموت خواستگاری کردم .... از اون روز به بعد رفت و آمدت به بیرون قدغن شد و دیگه نتونستم ببینمت.
این مطلب را به یاد آورد که بعد از آخرین صحبت ارمیا با عمویش دیگر اجازه ی بیرون آمدن از خانه را نداشت.چه زخم هایی خورده بود و چه درد هایی را به تنهایی کشیده بود.
https://eitaa.com/matalbamozande1399
May 11
🔺بزرگی بیش از اندازه
هلال ناخن نشانه چیست؟
▫️هلال ناخن زمانی بزرگ محسوب می شود که یک سوم ناخن (یا مقدار بیشتری از آن) را اشغال کرده باشد.
▫️بزرگی هلال ناخن نشان دهندهی وجود مشکلات قلبی عروقی، نامنظم بودن ضربان قلب و پایین بودن فشار خون است.
▫️بزرگی هلال ناخن اغلب در ورزشکاران و کسانی دیده میشود که شغل آنها با فعالیت بدنی همراه است. اما اگر فرد فعالیت ورزشی نداشته باشد، بزرگی هلال ناخن ممکن است به دلیل بالا بودن اضطراب او باشد
🌸💦🌸💦🌸💦
https://eitaa.com/matalbamozande1399
سلام دوستان عزیز🥀🕊💔
آقای عابدینی در برنامه سمت خدا گفتن همگی حتما دعای #مرزداران صحیفه سجادیه رو بخونید که مرز ما امروز فلسطین هست.
لطفا همگی این دعا رو با تضرع به درگاه خداوند، برای پیروزی اسلام و مسلمین جهان بخونید.
حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَ کِیلُ نٍعْمَ المَولَى وَنِعْمَ النًّصِيْر
﴿ فَاللّهُ خَيْرٌ حَافِظاً وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ
اَللّٰهُمَّ إنَّا نَجْعَلُكَ فِیْ نُحُوْرِهِمْ وَنَعُوذُ بِكَ مِنْ شُرُورِهِمْ.
🌸💦🌸💦🌸💦
https://eitaa.com/matalbamozande1399
May 11
❣﷽❣
⚫️#ختم_جوان
❌#دفتری_جوان
⚫️#ختم_فرزند
⛔️#کانال_روضه_دفتری
🍁خواهی ز پل صراط آسان گذری
🍁بر تشنه لب شهید کربلا صلوات
🍁خواهی که کنار علقمه بنشینی
🍁سقای شهیددست جدا راصلوات
🍁خواهی بروی کنار هفتادو دو تن
🍁هم قاسم و اصغرو علی را صلوات
🍁خواهی که بوقت مرگ راحت باشی
🍁جمع شهدای کربلا را صلوات
بسم االله الرحمن الرحیم
کل نفس ذائقه الموت. ثم الیه ترجعون
هیچ جنبنده ای روی زگین نیست که طعم نرگ را نچشد
از این چند صباحی که خداوند در اختیارتان گذاشته به نحو احسن استفاده کنید
مثل تعشیع های امروزی که هیچ دردی از میت درمان نمی کنن عذابش هم بیشتر می کنن. مگر ساز دهل بسات شیطان نیست انسان در لحظه احتظار در لحظه سرازیری قبر. تا ریکی قبر به خدا کمک می تلبه یا شیطان ما که جگرمون عزیزمون از دست دادیم دوست داریم به نحو احسن مراسم
🌿(#دعای_فرج)
السلام علیک یا اباعبدالله..
یا حسین یا حسین یاحسین..
◾️همه گل دامن گلشن نشانند
◾️اخ من نشاندم گلم رادردل خاک
◾️اخ گلم را ، نه دلم را خاک کردم
◾️چو گل بهرش گریبان چاک کردم
ای مادر .. مادر مادر...
♨(دشتی)
وای...
🔘گریبان ازغمت صدچاک کردم
🔘زدیده اشک ماتم پاک کردم
🔘منم آن باغبانی کز سردرد
🔘بدست خودگلم درخاک کردم
⬅️آخ پسرم میوه دلم...جگر گوشه مادر ..
مادر...دلم برات تنگ شده عزیزم...
ان شاالله داغ جوون نبینی..داغ جوون خیلی سخته.. خیلی سنگینه..
قربون دل تو مادر که داغ جوون دیدی..
⏺امان امان 3
🔺ای پسرجان ربودی قرارم
(آه امان از دل مادر)
🔺رفتی و کرده ای داغدارم
🔺من چگویم ازاین داغ هجران
🔺روز وشب بهر تو اشکبارم
🍁آخ عزیزم امان از جدایی..
🔺داغ تو آتشی زد بجانم
🔺سوخت ازداغ تواستخوانم
🔺تا ابد من پسر نغمه خوانم
🔺مرگ تو کرد مرا ناتوانم
🍁آخ عزیزم امان از جدایی...
آخ مادر مادر مادر...
🔺ازبرایت رنج وسختی کشیدم
🔺چون گل لاله ایی پروریدم
🔺باغبان بودم ولی خیری ندیدم
🔺آخ داغ مرگ جوانم را بدیدم
🍁ای عزیزم امان از جدایی..
🔺نورچشمم چشام سونداره
🔺بی تو گلزار برام بو نداره
🔺مادرت کور شده درعزایت
🔺زانو و بازو نیرو نداره
🍁ای عزیزم امان از جدایی..
♼سوال کرد از امام صادق آقا جان الذ الذائذ...
(آقا جان لذت بخش ترین لذت ها چیه؟)
فرمود اگه فرزندی داشته باشی..بزرگش کنی (یه فرزند خوب)
جلو چشم پدر و مادر راه بره..پدر و مادر نگاه به قد و بالای جونش کنه..
((لذت بخش ترین لذتها تو دنیا اینه..سختی کشیده بزرگش کرده..لحظه به لحظه بزرگ شدنشو دیده ..نگاه میکنه به جوونش کیف میکنه))
گفتن آقا جان سخت ترین مصیبت ها چیه..
فرمود اگه همون جوون جلو چشم پدر و مادر از دنیا بره..
امان 3..
امان از دل داغدار مادر...
♻️آی مادرایی که جوون دارین..جوون خوش قد و بالا دارین..الهی نبینی داغ جوونتو.. وای نبینی...بخدا خیلی سخته..
آخ بگو مادر ...
آخ
🔳یه چندروزه که رویت را ندیدم
آخ مادر...
🔳شدی خاموش و ای شمع وجودم
آاااخ مادر...
🔳یه چند روزه دم در مینشینم
🔳که شاید روی ماهت را ببینم
ای مادر ای مادر...
🔷امان امان2
🔶دلتو ببرم کربلا.. امروز ناله بزن برا حسین ع..
☑️میخام بگم(نام صاحب مجلس) اگه داغ عزیزتو دیدی...همه اومدن زیر بغلاتو گرفتن..همه تسلیت دادن ..آرومت کردند..
نمیدونم وقتی خبر مرگ عزیزتو بهت دادتد چه حالی داشتی...
⬅️ما ای حسینیا. .ای کربلائیا..
میدونی حسین چه کرد..
تا صدای ناله علی اکبر بلند شد...دیدن ارباب بی کفن حسین ..چند مرتبه رو زمین نشست بلند شد..دیگه پاها توان نداره...هی صدا میزد میوه دلم علی اکبرم...
آخ (ولدی علی )3
اومد کنار بدن علی اکبر..
سر علی رو به دامن گرفت دلش طاقت نیاورد..
سر علی رو به سینه چسباند دلش آرام نشد..
یه وقت دیدن عزیز زهرا خم شد.. صورت به صورت علی اکبر...
هی صدا میزنه ..
میوه دلم پسرم...آخ علی اکبرم پسرم...
⚫️ای بی وفازمونه (وای زمونه)2
⚫️علی من جوونه آخ (جوونه) 3
⚫️خاکت به سردنیا که دنیامو گرفتی
⚫️خاکت به سر که سرو رعنامو گرفتی
☑️((میتونید اینجا تمومش کنید))☑️
🔲چه گذشت به دل حسین...
میگن اینقدر صورت به صورت علی گذاشت ..اینقدر طول کشید..لشکر گفتن حسین کنار بدن علی جون داده..
🔰اما یه وقت دیدن یه خانمی داره میدوه...
(عمه بچه برادرو خیلی دوست داره..)
هی به سرو سینه میزنه..
هی صدا میزنه وا حبیبَنا... وأُخَیٌا ... وابنَ أُخَیٌا...
وای برادرم... وای عزیز برادرم...
اومد خودشو انداخت رو بدن اربا اربای علی اکبر...
بگو #یاحسین...
◼️پر از هجران و لبریز دردم
◼️میون قلبمه یاد تو هر دم
◼️تو دونی که چقدر از ماتم تو
◼️به روی قاب عکست گریه کردم
🔲هر چقدر ناله داری به سوز جگر حسین ع به اشک ابی عیدالله... صدای ناله تو بلند کن بگو
🔆#یا_حسین...
👇صلوات حذف نشه لطفا👇
🌹هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)🌹
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
9.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بالا بلند بابا ...
گیسو کمند بابا اگه تو بری تو این غریبی ..
#امام_حسین #محرم #شب_هشتم
🌸💦🌸💦🌸💦
https://eitaa.com/matalbamozande1399
چرا برنج را قبل خوردن ۱۲ ساعت بخیسانیم؟
به گفته محققان مواد شیمیایی ناشی از سموم صنعتی باعث آلودگی برنج میشود ولی خیساندن برنج در آب در طول شب میزان ماده سمی آرسنیک را ۷۵% کم میکند.
🌸💦🌸💦🌸💦
https://eitaa.com/matalbamozande1399