⬅️ راه بدست آوردن
هزار رحمت الهی در عصر روز جمعه
خواندن صد مرتبه «سوره قدر» است
💠🔹امام موسی کاظم علیهالسلام⇩
《إِنَّ للهِ يَوْمَ اَلْجُمُعَةِ أَلْفَ نَفْخَةٍ مِنْ رَحْمَتِهِ يُعْطِی كُلَّ عَبْدٍ مِنْهَا مَا يَشَاءُ فَمَنْ قَرَأَ
«إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ فِی لَيْلَةِ اَلْقَدْرِ» بَعْدَ الْعَصْرِ
يَوْمَ اَلْجُمُعَةِ مِائَةَ مَرَّةٍ وَهَبَ اَللَّهُ
لَهُ تِلْکَ اَلْأَلْفَ وَ مِثْلَهَا》
خدای متعال را هر روز جمعه
هزار نفخه رحمت است
که به هر بندهای بخواهد ارزانی میدارد
هر کس که پس از عصر جمعه
صدبار سوره قدر را بخواند
خدای عزوجل آن هزار رحمت
و هزار رحمت دیگر چون آن را
به او عنایت میفرماید
↲الامالی شیخ صدوق، صفحه ۶۰۶
🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺
https://eitaa.com/matalbamozande1399
💢↶ بخشش گناهان در روز جمعه
برای استغفار و توبه
شب و روز جمعه فرصتی بسیار طلائی است
که انسان میتواند بیشترین و بهترین
بهره را از آن ببرد
روایات بسیار نابی درباره بخشش گناهان
در روز جمعه وارد شده است
که به نمونههائی اشاره میشود⇩
◽️⇦ بخشش گناه امت محمد ﷺ
⬅️ مُعَلّی بن خُنَیس میگوید
که امام صادق علیهالسلام فرمود:
اگر یکی از شما روز جمعه را درک کرد
به چیزی غیر از عبادت مشغول نشود
زیرا در آن روز بندگان بخشیده میشوند
و رحمت بر آنان سرازیر میشود
⬅️ ابوالفتوح رازی در تفسیرش
از عبدالله بن عباس نقل کرده که گفت:
وقتی روز جمعه میشود
خداوند دستور میدهد که منبری را
در بیت المعمور نصب کنند
و فرشتگان دور آن را پر میکنند
جبرئیل اذان میگوید
و میکائیل جلو میافتد
و ملائکه پشت سر او نماز میگذارند
وقتی از نماز فارغ شدند
✨جبرئیل میگوید: خدایا ثواب این اذان را
به امّت محمد صلی الله علیه و آله بخشیدم
✨میکائیل میگوید:
ثواب این امامت را به امامان و پیش نمازان
از امّت محمد صلی الله علیه و آله هدیه کردم
✨و فرشتگان میگویند:
ثواب این نماز را به نمازگزاران
از امّت محمد صلی الله علیه و آله بخشیدیم
⬅️ آنگاه خداوند میفرماید:
ای فرشتگان نزد من سخاوت نشان دادید
در حالی که من سزاوار به جود و کرم هستم
شما را شاهد میگیرم که گناهان امّت محمد
صلی الله علیه و آله را بخشیدم
سپس فرشتگان تا جمعهٔ دیگر متفرّق میشوند
↲مستدرک الوسائل، جلد۶، صفحه۶۱
✍ البته توجه داشته باشیم که شرط
امّت محمد صلی الله علیه و آله بودن هم
شرط کمی نیست
صرف مسلمان و شیعهٔ شناسنامهای بودن
کافی نیست، مسلمان واقعی بودن لازم است
°❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀°
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺
https://eitaa.com/matalbamozande1399
🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺
https://eitaa.com/matalbamozande1399
🌸◽️قرائت سوره مؤمنون در روز جمعه
باعث عاقبت بخیری میشود
💠🔹امام صادق علیه السلام فرمود:
اگر کسی سوره مؤمنون را تلاوت کند
خداوند آخر کار او را به سعادت
و خوشبختی ختم میکند
و اگر همواره در روزهای جمعه بر قرائت
سوره «مؤمنون» مداومت داشته باشد
جایگاه او در منزل فردوس خواهد بود
↲ثواب الاعمال، صفحه ۱۰۸
💠🔹پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند:
هرکس سوره مؤمنون را در روز جمعه بخواند
و به این امر مداومت نماید
منزل او در فردوس اعلاء با پیامبران
مرسل باشد و نیز فرمودند:
اول و آخر این سوره از گنجهای بهشت است
↲درمان با قرآن، صفحه ۶۴
💞 به همسـرت افتخار کن😍
❣حداقل روزی یکبار به شوهر خود بگویید از اینکه تو همسرم هستی خوشحالم به خودم میبالم افتخار میکنم مرد هرکار خوبی که کرد بهش بگین تو فوق العاده هستی.
👈 نه اینکه برید به بچه هاتون بگید تو هم مثل بابات هیچی نمیشی😐
❣مرد باید مورد قدردانی قرار بگیره به فرزندتون بگین من میدونم توهم مثل بابات روزی مرد بزرگی میشی حتی اگه سخته حداقل روزی یک بار به مردتون بگین بهش افتخار میکنید.
‼️البته این نکته در مورد مادر خانواده هم صدق میکنه و متقابلا مرد هم باید در خانه ارزش زن رو به شدت ببره بالا و نقشش رو به عنوان خانم خونه پر رنگ کنه👌
🧕 🌸👇
🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺
https://eitaa.com/matalbamozande1399
مهمترین تفاوتهای زن و مرد در زندگی مشترک
اهمیت استقلال برای مردان
💞 مخالفت وعدم توجه همسر به استقلالطلبی مرد باعث بروز اختلافات میشه.
تمایل زنان به دیدهشدن
💞 وقتی زن حس كنه از طرف همسرش مورد بیتوجهی قرارگرفته،آزرده میشه و واكنشهای عاطفی شدید نشون میده.
اهمیت مدیریت خانه برای مردها
💞 مرد درخانواده بانقش مدیریت شناخته شده و تصمیمگیری بدون نظر و مشورتش مشكلاتی روایجاد میکنه.
توجه زنان به گفتگو
💞 حرف زدن زنها بیشتر از مردهاست و عدم آگاهی نسبت به این موضوع، همسران رو دچار مشکلات جدی میکنه.
کلینگری مردها و جزیینگری زنها
💞 عدم توجه به این تفاوت، مرد رو بیتوجه به مسائل و زن رو فردی حساس نشون میده.
اهمیت جذابیتهای جسمی برای مردها
💞 مردها بیشتر از زنها تحت تأثیر جذابیتهای جسمی و آراستگی ظاهری قرار میگیرند.
بیشتر بودن عاطفه زنها
💞عاطفیتر بودن زنها و توجهشون به مناسبتها باعث انتظار از مردها میشه! عدم توجه به این موضوع دلسردی ایجاد میکنه.
🧕 🌸👇
🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺
https://eitaa.com/matalbamozande1399
❤️🍃❤️
#سیاستهای_همسرداری
✍فکر اینکه بخواهید بروید مغازه
و آن را تعویض بکنید
را از سرتان بیرون کنید.
😍 با کمال میل و با هیجان
#هدیهی همسرتان را قبول کنید.
این رفتار، شما را به شدّت #محبوب میکند. ❤️
👈حتی اگر روزی همسرتان فهمید که
برخی خصوصیات این #هدیه
مورد پسند شما نبوده بهش بگید بخاطر علاقهام به تو از آن استفاده کردم
و چون انتخاب تو بود برایم شیرین و لذتبخش بود.😊😍
🧕 🌸👇
🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺
https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 وقت شناسی در ابراز ناراحتی به همسر
🔴 استاد عباسی
🧕 🌸👇
🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺
https://eitaa.com/matalbamozande1399
🔴 هردو بدانید!
💠 یکی از بهترین روشها برای تازه و شاداب ماندن زندگی مشترک، عوض شدن محیط است. باهم جایی بروید که از بودن در آن لذت می برید و خاطرات خوبی از آنجا دارید. میتوانید به یک رستوران یا سینما بروید یا با هم پیاده روی کنید. مهم این است که محیط اطرافتان تغییر کند و به عنوان یک زوج، باهم تنها باشید.
🧕 🌸👇
🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺
https://eitaa.com/matalbamozande1399
🔴 #عذرخواهی_کتبی
💠 برخی همسران برای عذرخواهی #خجالت میکشند و یا #غرورشان مانع عذرخواهی زبانی میشود.
💠 یکی از راههای #درمان این نقیصه این است که عذرخواهی خود را روی #کاغذ نوشته و یا #پیامکی انجام دهید.
💠 برای هر مشکلی فکر و ابتکار به خرج دهید و برای حل آن #تمرین نمایید. نه اینکه بیخیال آن شوید.
💠 ابتکار و تمرین شما به چشم #همسرتان میآید و درکتان خواهد کرد.
#همسرداری
🧕 🌸👇
🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺
https://eitaa.com/matalbamozande1399
🔴 #مشورت_در_برنامه_ریزیها
💠 مردها بدانید! قبل از روزهای #تعطیل برای آن #برنامهریزی کنید و نظر #خانمتان را هم جویا شوید.
💠 برنامهریزی نکردن و #مشورت نداشتن با همسر برای نحوه اجرای کارها، باعث ایجاد #مشاجره و تداخل برخی کارها میگردد.
💠 برنامهریزی و مشورت، در رسیدگی به کارها و اولویتبندی آنها قبل از تعطیلات #کمک خواهد کرد.
🧕 🌸👇
🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺
https://eitaa.com/matalbamozande1399
❤️🍃❤️
🔴اشتباهات رایج زوج های جوان در ابتدای زندگی مشترک
❌اشتباه یاداوری غلط:
اشتباهات گذشته را یادآوری می کنند.
بعضی زوج ها در زندگی شان از همه جا و از همه افراد شاکی هستند.
زمانی که فردی مدام مورد شکایت مستقیم قرار می گیرد ناخودآگاه شخصیتش تخریب می شود.
وقتی نکات منفی و اشتباهات گذشته همسرتان را هر روز به او یادآوری کنید
علاوه بر این که احساسات منفی را به او منتقل می کنید
🔴 بعد از مدتی خودتان هم خسته می شوید
و احساس می کنید که همسرتان درک تان نمی کند.
💕با یادگیری مهارتهای زندگی و همسرداری، خانواده موفق داشته باشید💕
🧕 🌸👇
🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺
https://eitaa.com/matalbamozande1399
🔴 #فرض_کنید_لال_است
💠 فردی که #لال است از او توقّع نداریم که نیازها یا محبّت خود را با زبان بیان کند بلکه زبان او همان رفتارهای اوست. در واقع سعی میکنیم تمام احساسات، منطق، حالات روحی، نیازها، گلایهها و #محبّت او را با ظاهر رفتارش تشخیص دهیم.
💠 درست است که در زندگی مشترک، زن و مرد باید #محبّت کلامی و گفتگو داشته باشند امّا یک تکنیک که میتواند ابراز محبّت کلامی و گفتگوی صمیمی بین شما را تقویت کند این است که فرض کنید همسر شما #لال است و مجبورید تمام رفتارهای او را ترجمه کنید.
💠 در این تکنیک مجبور هستید به ظاهر رفتارهای کوچک و بزرگ همسرتان و #معنای آنها بیشتر دقّت کرده و برداشتهای جالبی از رفتارهای او کنید. مثلاً اگر همسرم #ظرف میشوید یا غذا میپزد یعنی دارد در دلش داد میزند من همسرم را دوست دارم که دارم برایش غذا درست میکنم یا اگر همسرم برای خانه نان و میوه #خرید میکند یعنی دارد با زبان بیزبانی میگوید همسرم را دوست دارم که دارم به او خدمت میکنم. خودتان به تمام رفتارها و خدمتهای ریز و درشت همسرتان دقّت کنید و از آنها برداشتهای #مثبت و عاطفی نمایید.
💠 این روش میتواند توقّع فردی را که همسرش ذاتاً کم حرف یا #خجالتی است و در ابراز محبّت ضعف دارد تعدیل کرده و تا حدّی مانع #سردی روابط آنها شود.
🧕 🌸👇
🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺
https://eitaa.com/matalbamozande1399
#همسرانه
😍وقتی همسرت رو میبینی اگه بخندی، اونم میخنده
😤و اگه دادبزنی، اونم دادمیزنه
🤔دوست داری وقتی دیدیش چیکار کنه
🥰پس تو با بهترین اخلاقت یادش بده چیکار کنه!
☺️شگفت آور است یک #لبخند ساده تاثیر فوق العاده ای روی مردان دارد.
😐بسیاری از زنان اشتباه می کنند و دوست دارند همواره #جدی به نظر برسند.
🎀سعی کنید همیشه یک لبخند☺️ کوچک به لبان خود داشته باشید تا زندگی گرمی داشته باشید.
😇 ما انسانها همواره به سمت کسانی #جذب می شویم که #خوش_اخلاق و #گشادهرو هستند
🥰شوخی های لطیف وبجا
هم برصمیمیت تون اضافه میکنه
وهم محیط خونه رو شادنگه میداره!
🤪اماشوخی های ناپسندوتمسخرآمیز
اختلاف برانگيز خواهندبود.
🧕 🌸👇
🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺
https://eitaa.com/matalbamozande1399
سیاست های زنانه
💟 سيستم ذهنی مردان نسبت به بینایی حساس است
آنچه كه مردان مي بينند،درشكل گيري احساسات آنها نقش بسيار مهمي داشته و بنابر اين خانمها ميتواننداز اين نكته در جذب همسر خود استفاده کنند
🧕 🌸👇
🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺
https://eitaa.com/matalbamozande1399
#خانومها_بدانند
🚫 رفتاری که اقتدار مرد را میشکند
#گریه؛
هدف زن از گریه : زن میخواد بگه که من شکسته هستم ، مرا دریاب ...
اما برداشت مرد چیه ؟
انگار زن بهش میگه : برو گم شو ... آزادی !
گریه از قهر بدتره ، گریه مرد رو خیلی متلاطم میکنه و او رو خیلی بهم میریزه
فکر میکنه یعنی ای مرد تو دیگه بدرد من نمیخوری ! برو ...
این از قهر بدتر است !
#پرخاش
هدف زن از پرخاش
زن میخواد بگه بهم ریخته هستم ؛ خودم هم خودم رو نمیشناسم ؛
داره از عمق فاجعه به خودش حرف میزنه ...
اما برداشت مرد از پرخاش زن چیه ؟
طلاق ... دیگه ادامه زندگی برای ما امکان نداره ...
پرخاشگری زن ، یکی از آن جاهایی است که مرد به طلاق فکر میکنه
خیلی از قهر و گریه هم بدتر است
دیگه مرد ادامه ی این زندگی رو دوست نداره
❌( پرخاش ، بدترین نوع اقتدار شکنی است !)
🧕 🌸👇
🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺
https://eitaa.com/matalbamozande1399
👫گاهی کارهایی غیر از کارهای همیشگی در زندگی مشترکتان انجام دهید👫
💑همین که روال همیشگی زندگیتان کمی دستخوش تغییر شود
💃حس امید را به زندگیتان برمیگرداند.
🧕 🌸👇
🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺
https://eitaa.com/matalbamozande1399
❤️🔥✨مردان فقط یک چیز میخواهند:
احترام...
✍🏻به او احترام بگذارید و ایمان داشته باشید...
مرد جایی میرود
جایی میماند
که دوستش داشته
🧕 🌸👇
🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺
https://eitaa.com/matalbamozande1399
🧕بانوی عزیز 😊
❣هیچگاه مردتان ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺭﮎﻧﮑﺮﺩﻥ، ﻋﺪﻡ ﺻﻤﯿﻤﯿﺖ ﻭ ﺑﯽﺍﺣﺴﺎﺱ ﺑﻮﺩﻥ ﻣﺘﻬﻢ ﻧﮑﻨﯿﺪ.
👈 ﺍﻭ ﺩﺭﮎ ﮐﺮﺩﻥ وﺑﺎ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﯿﻮﻩ ﻣﺮﺩﺍﻧﻪ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽﺩﻫﺪ.کمی صبور باشید و زود قضاوت نکنید...
🧕 🌸👇
🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺
https://eitaa.com/matalbamozande1399
🌟🌼☘🌼☘🌼
خشت چهارصد و هفتاد و یک
_میدونم از چی نگرانی ، مطمئن باش مردای بیرون از عمارت جرات ندارن حتی ده قدمی ورودی اینجانزدیک بشن، عماد هم برای کنترل خانم هایی که اینجا هستن گاهی با اجازه ی من میتونه داخل بیاد.
_ببخشید....مگه چند تا خانم اینجاست؟با هم نسبت دارید؟
نسرین درحالی که کمد کنار تخت را باز میکرد جواب داد
_تا حالا باید فهمیده باشی به هر سوالی جواب نمیدم.
با در آوردن یه تیشرت کالباسی و شلوار راحتی هم رنگ آن ادامه داد
_کمکت میکنم از تخت بیای پایین بری حموم، روی زخمتم میتونی بشوری
از این بلا تکلیفی خسته و کلافه شده بود، با تمام صبوریش، نگرانی از وضعیت ارمیا و هادی باعث شد عصبی بگوید
_مطمئنم منو اینجا برای مهمونی نگه نداشتین که برم حموم
سپس با بغض ادامه داد
_شماها مگه زبون آدمی زاد حالیتون نمیشه، من یه پسر کوچولو دارم که عادت داره هرشب براش قصه بگم و بغل من خوابش ببره، یه شوهر مریض دارم که کافیه یه ذره به قلبش فشار بیاد ،اون وقت به من میگی یه ماه باید صبر کنم اون شوهر گانگسترت بیاد تا تکلیف منو معلوم کنه؟
🌟🌼☘🌼☘🌼🌾
خشت چهارصد وهفتاد و دو
نسرین جلو آمد و با گذاشتن لباسها درکنارش،خنثی و بدون هیچ احساسی گفت
_ ازمن کاری برات بر نمیاد، حالا میل خودته که میخای تر وتمیز منتظرتکلیفت باشی،یابا بوی گندی که هرروز بیشتر میشه
چند قدم به سمت دراتاق حرکت کرد، اما انگار چیزی را به خاطر بیاورد برگشت و ادامه داد
_راستی، در قفل نیست، هر وقت خواستی میتونی بیای بیرون که ترجیح من به بیرون نیومدنته، فکر فرارم از سرت بیرون کن، هرچقدرحتی یه پشه ی نر حق ورود به داخل رو نداره، هیچ زنی هم بدون سیاوش نمیتونه از این جا بیرون بره
با گفتن این حرف و پاشیدن بذر ناامیدی در دل او از اتاق خارج شد، یاد فیلم های سینمایی که گاهی با ارمیای عزیزش میدید افتاد، انگار وسط یک فیلم سینمایی مافیایی بود.
با یاد اینکه ارمیا چقدر نگران اوست و حتما تا الان دیوانه شده است ، با دلتنگی آغوش و بوی تن هادی چشم هایش میل باریدن گرفت.جدایی از عزیزانش چقدر درد ناک بود. حتما برادرش هم تا کنون از ربوده شدن او آگاه و مستاصل به دنبالش بود.
https://eitaa.com/matalbamozande1399
🌟🌼☘🌼☘🌼🌾
🌟🌼☘🌼☘🌼🌾
خشت چهارصد و هفتاد و سه
با احتیاط سرش را از در اتاق بیرون آورد.سالنی بزرگ با وسایل های تزیئنی که در هر گوشه ی آن دیده میشد خالی از انسان بود. تنه اش را کامل از اتاق بیرون داد.روی لباسی که نسرین داده بود چادر عبایی اش را پوشیده بودوبا قدم های مورچه وار که باز درد زانویش را کم نمیکرد به سمت دری بزرگ، با پنجره های رنگی که احتمالا در خروجی بود حرکت کرد.با ترس اینکه شاید کسی اورا ببیند سعی داشت قدم هایش را تند تر کند و با اضطراب مدام چپ و راستش را نگاه میکرد.
با رسیدن به پشت در با تردید سرش را به شیشه چسباند تا بهتر بیرون را ببیندو اگرموقعیت مناسب بود فرار کند.
_میبینم یه موش کوچولوی فراری داریم!
دستپاچه به طرف صدا برگشت و با دیدن ندا که دست به سینه و با لبخند کجی تماشایش میکرد قامت راست کرد
_نسرین گفت میتونم بیام بیرون
ندابا آن کراپ و سارافون بنفشی که روی آن پوشیده بود و موهای دم اسبی اش
، مانند مایکن ها سمت او قدم برداشت و مقابلش ایستاد و با تمسخر گفت
_این چیه سرت انداختی ؟نکنه عربی؟
🌟🌼☘🌼☘🌼🌾
خشت چهارصد و هفتاد و چهار
با اینکه میدانست جواب ابلهان خاموشیست اما به چادرش توهین شده بود و نمی توانست ساکت بماند.
_نه....من عرب نیستم ، ولی فکر کنم تو خودتوچیز دیگه ای فرض کردی ، لازم به ادا در آوردن نیست، فکر کنم از خودشونم بهتر همه جاتو ریختی بیرون
_توی امل کوره دهاتی چطور جرات میکنی بامن اینجوری صحبت کنی؟فکر کردی چون سیاوش اوردتت اینجا میتونی صاحب همه چیز بشی و هر چرت و پرتی که خواستی بگی؟
صورت برافرخته وحرفهای صد من یه غازش برایش مهم نبود و با بی تفاوتی دست به دستگیره ی در برد و با باز نشدن آن شروع کرد به تقلا و فریاد زدن
_آهای بیاین این درو باز کنید،من باید برم، کسی اونجا هست، یکی این درو باز کنه
_اینجا چه خبره؟
باصدای نسرین دست از تلاش برداشت و از در فاصله گرفت و با نزدیک شدن به او با صدای بلندو عصبانیتی که از او بعید بودو فریاد زد
_من میخام از اینجا برم، اینو به اون سیاوش یا هر احمق دیگه ای که دستور داده منو اینجا نگه دارید بگو
https://eitaa.com/matalbamozande1399
🌟🌼☘🌼☘🌼🌾
🌟🌼☘🌼☘🌼🌾
خشت چهارصد و هفتاد و پنج
_من نمیدونم این سیاوش خان شوهرته یا هر نسبتی که با این آقا که علاقه داره ادای گانگسترارو در بیاره داری، ولی برو بهش بگو نگه داشتن من براش هیچ منفعتی نداره، بذاره من برم،وگرنه شوهرم پیداش میکنه و دمار از روز گارش در میاره
با دیدن نگاه ترسیده ی نسرین به سمت دیگری، سرش راجهت نگاه او برگرداند. در باز شده بود و سه مرد داخل شده بود ، نور شدیدی که حاصل باز شدن در با شیشه های رنگی اش بود، مانع دیدن صورت آنها شده بود، دستش را سایه بان کرد تا بهتر بتواند ببیند.
مرد جوان و شیک پوشی که پیدا بود بیشتر از بیست سال ندارد، صدر آنان ایستاده بود و با دستهایی که داخل جیب شلوارش بودو اخم عمیقی بر ابروانش، آهسته و خونسرد بدون اینکه نگاهی به او بیندازد نسرین را مخاطب قرار داد
_پس تو چه غلطی میکنی اینجا که صداشونو بالا میبرن؟
_سلام خوش اومدی.... چیزی نیست یه بحث کوچولو بین تازه وارد و ندا بود
_دروغ میگه ، این زنیکه میخواست فرار کنه من ن.....
با ضربه ی محکمی که به دهان ندا فرود آمد،مشتی که جلوی دهانش گرفته بود پر از خون شد وقطرهای خون از لای انگشتانش روی زمین ریخت.
🌟🌼☘🌼☘🌼🌾
خشت چهارصد و هفتاد وشش
_کی اجازه دادم حرف بزنی؟ هنوز قانونای من تو کله ی پوکت فرو نرفته
زده بود....با پشت دست آنچنان به دهان ندا کوبیده بود که نمیدانست از زور درد میلرزید یا ترس
نسرین هل و دستپاچه جلو آمد و با گرفتن بازوی ندا اورا عقب کشید و گفت
_برو اتاقت
ندا بدون کوچکترین واکنش و سخنی با همان تن لرزان به سمت قسمتی از سالن حرکت کرد
_دیگه تکرار نمیشه، خبر میدادی میای ناهارو خودم آماده میکردم.
با این صحنه ای که شاهدش بود، متعجب گوشه ای به تماشا ایستاده بود، فکر کرد شاید همه ی این اتفاقات از اول تا آخر خواب باشد وهر آن بیدارمی شود.آخر مگر میشد که چیزهایی که به عنوان فیلم یا داستان شنیده بود اکنون در برابر چشم هایش اتفاق بیفتد؟کجا آورده بودنش؟ این آدم ها که بودند و از جانش چه میخاستند؟
_با من کاری نداری؟
با این سوال یکی دیگر از مردها که هیکل نسبتا بزرگی داشت، مرد خشنی که حالا میدانست حتما سیاوش است، سمت او برگشت
_نه.... فعلا تا آخر هفته اینجام، حواستو جم کن داوود، اگه سگی یا موش فضولی دهن لقی کنه من از چشم تو میبینم
داوود در حالی که صورتش سمت او بودو نگاهش را از او بر نمیداشت جواب داد
_خیالت راحت داداش
https://eitaa.com/matalbamozande1399
🌟🌼☘🌼☘🌼🌾
🌟🌼☘🌼☘🌼
خشت چهارصد و هفتاد و هفت
بارفتن مرد و چرخش کاملش سمت سیاوش توانست صورتش را
واضح ببیند، پوستی سبزه با چشم های طوسی و موهای
خرمایی و قدی متوسط، فوری سرش را پایین انداخت و
معذب لبه ی چادرش را به هم نزدیک کرد و شروع به
بازی با آن کرد.
دوست داشت تمام شجاعتش را جمع کند و برای خالصی
اش با مرد خشن روبه رویش حرف بزند.قبل از این که
اقدام به این کار کند صدای او از یک قدمی اش که نفهمید
چگونه روبه رویش قرار گرفته بود شوکه اش کرد.
_چون نسرین کوتاهی کرده و از قانون اینجا حرفی
نزده،اینبار مزخرفاتی که گفتی رو نشنیده میگیرم ولی....
یک بار دیگه بخای فرار کنی میفرستمت جایی که قرار
بوداز اول بری.... وقتی دارم حرف میزنم به من نگاه کن
با صدای فریادش به صورت خودکارکمی عقب رفت و
سرش را بالا گرفت
_وقتی پا گذاشتی داخل این عمارت دیگه جزء مای امالک
من به حساب میای، اختیار همه چیزت بامنه....بگم نفس نکش نباید بکشی بگم شب روزه باید تایید کنی
🌟🌼☘🌼☘🌼🌾
خشت چهارصد و هفتاد و هشت
چه شد؟گویی مردک دیوانه بودکه چنین مزخرفاتی میگفت! بایدهر چه زودتر از این دیوانه خانه میرفت. پس بدون ترس مانند خودش در چشم هایش زل زدو گفت
_من ازشما نخواستم منو بیارید اینجا، در ضمن من شوهر دارم و جزءمای املاک کسی نیستم، از شما ممنونم نجاتم دادید ولی دیگه باید برم.
سیاوش با مکثی روی صورت او دستی به ته ریش خرمایی اش کشید و با لبخند کجی از کنارش گذشت و به سمت در ورودی حرکت کرد و با صدای بلند گفت
_عماد، بهروز ، این میتونه بره ، کاری بهش نداشته باشین
با چشم های گرد شده تنها به مسیری که بیرون را نشان میداد نگاه کرد، یعنی واقعا میتوانست برود؟آزاد بود؟
_به سلامت
با دو انگشت که از پشت سربرایش در هوا پرتاب کرده بود،این را گفته بودو پشت به او بدون محل دادن به نسرین وحرف دیگری وارد اتاقی شد.
بدون معطلی پا را از سالن بیرون گذاشت و با دیدن باغ بزرگ اما متروکه ی روبه رویش غافلگیر شد.فکرش را نکرده بود که الان کجای کره ی خاکی قرار دارد و باید به کدام سمت برود،اما با خود گفت بلاخره مسیرش را پیدا خواهد کرد و نزد عزیزانش باز میگردد. با این فکر با وجود درد زانو قدم هایش را تند و سریع برداشت و از میان چشم های دو مرد قوی هیکل که در بزرگ و زنگ زده ی خروجی را برایش باز کردند از محوطه ی آن جا خارج شد.
https://eitaa.com/matalbamozande1399
🌟🌼☘🌼☘🌼🌾
🌟🌼☘🌼☘🌼
خشت چهارصد و هفتاد و نه
با دیدن فضای خارج از باغ بزرگ و متروکه، تعجب کرد که چرا داخلش برعکس بیرون آن مجلل و امروزی بود و بیرون آن صحرای محشر!.... ته دلش خالی شد.تا چشم کار میکرد بیابان خشک و خالی بود.با اضطراب به اطراف نگاهی انداخت تا مسیر قابل رفت و آمدی پیدا کند.اما دریغ از یک جاده ی خاکی، حالاحکمت وجود ماشین های تویوتا و بیابانی را در حیاط میدانست.
شراره های آفتاب بی رحمانه بر صورتش تازیانه میزد و هنوز راهی نرفته تشنه بود.اما باید میرفت ، حتی نمیدانست کدام شهر است و در دل خود را برای نپرسیدن آن ملامت می کرد. اما نباید خودش را میباخت، باید آنقدر میرفت تا محل قابل سکونتی پیدا میکرد.
سر در نمیآورد چرا این خانه باغ باید وسط بیابان به این بزرگی باشد که هیچ جانور زنده ای در آن به چشم نمیخورد.حالامی فهمید چراآن مردک دیکتاتور گذاشت از آنجا خارج شود،حتما فکر میکرد با دیدن این بیابان بی سر و ته با پای خودش باز میگردد.
چادرش را روی صورتش انداخت تا آفتاب پوست حساسش را کمتر اذیت کند.از بین تارهای مشکی آن، مسیر شبیه به هم و بوته های خار را یکی یکی پشت سر میگذاشت. نفهمید چقدر راه رفته که تشنگی امانش را بریده بود.هوا کم کم تاریک میشدو میدانست خاصیت بیابان این است که گرمای سوزان در روزو سرمای طاقت فرسا در شب را دارد.با نبود آب تیمم انجام داد و سر به سجده گذاشت و با اتمام نمازش دوباره راه افتاد.
🌟🌼☘🌼☘🌼🌾
خشت چهارصد و هشتاد
پاهایش دیگر نای راه رفتن نداشت. نور نقره ای رنگ ماه،کویر خشک و بی آب علف راروشنایی نسبی داده بود. طبیعی بود که بترسد و بند دلش از صدای حیوانات وحشی که شاید بوی اورا دنبال میکردند پاره شود.
آیت الکرسی، *ذاتُ القِلال ،هرچه برای ایمنی از بلا بلد بود زمزمه کرده بود.
_*اللهم اجعلنی فی دِرک الحصینةالَّتی تجعل فیها من ترید
دعایش را خاند و خسته و تشنه و درمانده، زیرتک درختی که بعد از ساعتها راه رفتن یافته بود نشست و به تنه ى خشکیده اش تکیه داد. فکر کردشاید بهتر بود بیشتر باأن خودخواه سیاوش نام صحبت میکرد، اما برخوردی که همان ساعت اول ازاو دیده بود فقط فکر رفتن را درون مغزش پررنگ کرده بود.
با صدای خرناس مانندی که از نزدیکی اش برخاست با وحشت از جایش بلند شد.درخت پیر بود و قدش کوتاه اما باید سعی میکرد از آن بالا برود. حتم داشت این صدای گراز وحشی ست. اگر اورا پیدا میکرد بیشک به او حمله میکرد.
دستش را بند تنه ی درخت که نه، بند درختچه ی بی برگ و یال کرد و با قلاب کردن پاهایش سعی به بالا رفتن از آن نمود.
__________
*چهار قل
*خداوندا من را در آن پوششی که از هر بلا وآفتی حفظ میکند و هر کسی را بخواهی در آن قرار میدهی قرار ده.
امام صادق علیه السلام/ الکافی ج ۲ ص۵۳۴ /برای ایمنی از بلا
https://eitaa.com/matalbamozande1399
🌟🌼☘🌼☘🌼🌾
May 11
شـمر نمازش را میخواند،
روزهاش را هم میگرفت،
آشکارا هم فسق و فجور نمیکرد،
و شاید اهل رشوه و ربا هم نبود...
معاویه و ابنزیاد و عمربنسعد هم همینطور...
یادمان باشد،
زیارت عاشورا که میخوانیم
وقتی رسیدیم به «وَ لَعنَ الله...»هایش؛
لحظه ای به خودمان گوشزد کنیم:
نکند این «لعن الله...» شامل حال ما هم بشود؟
مایی که گاه خودمان را
"ارزانتر" از شمر و عمر و ابنزیاد میفروشیم...
جمله ای بس سنگین از شهید آوینی:
"کربلا"به رفـــتن نیست...
به شـــدن است ...!
که اگر به رفـــتن بود!
شمر هم "کربلایی" است!
🌸💦🌸💦🌸💦
https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شاید روزی به دردتون بخوره
🌸💦🌸💦🌸💦
https://eitaa.com/matalbamozande1399