✳️ رمز همراهی با رسول خدا
📌 بردهای بود که #نبی_اکرم (ص) او را آزاد کرده بودند، ولی آنقدر نسبت به حضرت محبت داشت که اگر ایشان را نمیدید، مضطرب میشد. روزی حضرت او را دیدند، در حالی که لاغر شده و رنگش تغییر پیدا کرده بود. به او فرمودند چه شده است؟ عرض کرد: هیچ بیماریای ندارم؛ فقط دوری شما من را گرفتار کرده است. در این دنیا امیدی دارم که اگر امروز از شما جدا میشوم، فردا شما را دوباره میبینم. اما همهی نگرانی من این است که بعد از مرگ، دیگر راهی به شما ندارم. شما در عوالم بالا هستید و ما در عالم پایین. این آیه نازل شد: «وَمَنْ یطِعِ اللهَ وَالرَّسُولَ فَأُولئِک مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللهُ عَلَیهِمْ...» (و كسانى كه خدا و رسول را اطاعت كنند، البته با افرادى كه خداوند به آنها عنايت نموده خواهند بود...) (نساء، ۶۹) پس رمز #همراهی، #اطاعت است.
📚 برگرفته از کتاب #مقام_محمود
📖 ص ۱۹۱
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
https://eitaa.com/matalbamozande1399
💢مدارا ، مدارا ، مدارا
✅بكربن صالح، نقل میکند:
به امام جواد علیهالسلام نامه نوشتم:
«پدرم ناصبى (دشمن امام علی) و خبيث است و از او بسيار سختى ديده ام.
براى من دعا كن و بفرما چه كنم، آيا رسوايش كنم يا با او مدارا نمايم؟»
امام جواد علیه السلام در جواب نوشتند:
«پيوسته ان شاء الله براى تو دعا می كنم،
مدارا کردن ، بهتر از افشاگرى است.
پس ار هر سختى ، آسانى است.
صبر كن. «ان العاقبة للمتقين»
خدا تو را در ولايت كسى كه در ولايتش هستى ثابت قدم فرمايد.
من و شما در امانت خداوند هستيم؛ خدايى كه امانتهاى خويش را ضايع نمیكند.»
🔹بكربن صالح میگويد:
با پدرم مدارا کردم و پس از مدتی، پدرم اصلاح شد.
📚بحارالانوار ، جلد ۵۰ ، صفحه ۵۵
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
https://eitaa.com/matalbamozande1399
ورزش و استرس شدید، سلامت قلب شما را تهدید می کنند!
◽️پزشکان معتقدند در حدود ۵۰ درصد شاهد استرس عاطفی شدید و در حدود ۲۰ تا ۳۰ درصد، ورزش بسیار شدید هستیم.
◽️این عوامل استرسزا سیستم عصبی سمپاتیک، فشار خون و ضربان قلب را افزایش میدهند و بدن افزایش آدرنالین را خواهد داشت. اگر شریان شکننده یا مستعد پارگی باشد، ممکن است حمله قلبی رخ دهد.
استرس را کاهش دهید!
◽️استرس مداوم هورمون استرس کورتیزول را افزایش می دهد و آدرنالین ترشح می کند که تنفس و ضربان قلب شما را افزایش می دهد. این کار بدن شما را در یک واکنش جنگ یا گریز قرار میدهد و باعث میشود حتی بیشتر احساس فشار و استرس کنید.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
https://eitaa.com/matalbamozande1399
۵ مورد از معایب بیخوابی و شببیداری را بدانید!🥱
◽️وقتی تا دیروقت بیدار میمانید، به مغز، قلب، رودهها، کلیهها و کبدتان آسیب میرسانید. طبق توصیه بنیاد ملی خواب امریکا، مدت زمان خواب ایده آل برای بزرگسالان ۷ تا ۹ ساعت است.
◽️کمخوابی میتواند به عملکردهای داخلی و حتی اندامهای بدن آسیب برساند و منجر به ایجاد انواع بیماریها شود:
◽️۱. مشکلات مغزی
◽️۲. افزایش فشار خون
◽️۳. چاقی
◽️۴. دیابت
◽️۵. سرطان
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
https://eitaa.com/matalbamozande1399
دیابتی ها کافئین مصرف نکنند! ☕️
◽️بر اساس مطالعه منتشر شده توسط انجمن دیابت آمریکا، نوشیدن هر چیزی که دارای کافئین باشد، مانند قهوه، میتواند سطح انسولین و قند خون شما را افزایش دهد.
◽️کنترل قند خون دشوارتر است و در نهایت خطر عوارض دیابت را افزایش می دهد.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
https://eitaa.com/matalbamozande1399
برای نابودی ویروسها پنجره را باز کنید! 🦠
◽️آلن هادرل، محقق ارشد دانشگاه بریستول: سطوح بالاتر کربن دی اکسید(CO2) به این معنی است که ویروسها طول عمر بیشتری خواهند داشت و افراد بیشتری را آلوده میکنند، بنابراین باز کردن پنجره میتواند یک راه موثر برای کم کردن ویروسهای معلق در هوا باشد.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
https://eitaa.com/matalbamozande1399
1_12997345805.mp3
30.67M
⚠️خیلی مهم و ضروری
دوستان عزیز توصیه ی اکید میکنم این صوت رو گوش بدید .
حتما وقت بگذارید و بشنوید
【فتنه بزرگی که بزودی ایران را در بر میگیرد❌】
بزودی #جمیع_شیاطین در ایران
┄┅🍃 خودمان را آماده #فتنه_اکبر ؛ یا فتنه آخرالزمانی منتهی به #ظهـــــــــــــور کردهایم⁉️
✅— هدف ترساندن یا پیشگوئی کردن نیست ؛ هدف این است که در موردش خوب بدانیم تا بازی نخوریم
🌸💦🌸💦🌸💦
https://eitaa.com/matalbamozande1399
(تقویم همسران)
✴️ جمعه 👈 9 شهریور / سنبله 1403
👈25 صفر 1446👈30 اوت 2024
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️ امروز روز خوبی برای امور زیر است:
📛صدقه صبحگاهی رفع اثر نحوست کند.
✅ اشتغال به عبادت خصوصا ذکر صلوات خوب است .
🚘مسافرت: مسافرت خوب نیست و سودی ندارد و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
👶زایمان خوب و نوزاد نجیب و دانا و روزی حاکم بر منطقه ای گردد .
👩❤️👨مباشرت امروز:
مباشرت پس از فضیلت نماز عصر مستحب و فرزند حاصل دانشمندی مشهور گردد و شهرتش جهانگیر شود. ان شاءالله.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج سرطان و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️امور زراعی و کشاورزی.
✳️بذر پاشی و کاشت.
✳️کندن چاه و کانال.
✳️لباس نو پوشیدن.
✳️سرتراشیدن.
✳️مسهل خوردن.
✳️و استحمام کردن خصوصا در قالب غسل جمعه قبل از ظهر نیک است.
🟣نگارش ادعیه و حرز و برای نماز حرز و بستن آن خوب نیست.
👩❤️👨 انعقاد نطفه و مباشرت.
مباشرت امشب شب شنبه: مباشرت حکمی ندارد.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، خوب است.
💉💉 حجامت.
فصد زالو انداختن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ،باعث صفای خاطر می شود.
😴😴 تعبیر خواب امشب:
خواب و رویایی که شب شنبه دیده شود تعبیرش از آیه ی 26 سوره مبارکه "شعراء" است.
قال ربکم و رب آبایکم...
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که فرد بسیار خوب و عاقلی در مقام نصیحت و موعظه آن شخص در آید تا خواب بیننده به جواب سوال برسد و بر خصم خود غالب گردد و شاد شود. ان شاءالله. و شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید.
✂️ ناخن گرفتن.
جمعه برای #گرفتن_ناخن، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد.
👕👚 دوخت و دوز.
جمعه برای بریدن و دوختن، #لباس_نو روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود...
✴️️ وقت استخاره.
در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است.
❇️️ ذکر روز جمعه.
اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه #یانور موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد .
💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به #حجة_ابن_الحسن_عسکری_عج . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
#صبحتبخیرمولایمن♥️
🏝هر کجای زندگی را
که نگاه میکنم،
هر صفحهی عمرم را
که ورق میزنم ،
هر گوشهی دلم را
که سرک میکشم ...
جای معطر شما خالیست.
انگار همیشه،
میان تمام دلخوشیها،
بغضی مدام
گلوی شادیهایم را
میفشرده است ...
انگار،
نبودنتان هرگز نمی گذارد که
این دم ، نوش شود
بیایید و مثل عطر بهارنارنج،
کام جانها را مصفا کنید🏝
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
https://eitaa.com/matalbamozande1399
🌸تجدید بیعت روزانه با امام زمان (عج)🌸
🌱دعای عهد 🤲🌤
🌺 بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیمْ 🌺
🔹 اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ
🔹 وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ
🔹 وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ
🔹 وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ
🔹 وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ
🔹 وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ
🔹 وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ
🔹 وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ
🔹 اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ
🔹 وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ
🔹 وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ
🔹 یا حَىُّ یا قَیُّومُ
🔹 أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى
🔹 أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ
🔹 وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ
🔹 یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ
🔹 وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ
🔹 وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ
🔹 یا مُحْیِىَ الْمَوْتى
🔹 وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ
🔹 یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ
🔹 اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ
🔹 الْقائِمَ بِأَمْرِکَ
🔹 صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ
🔹 عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ
🔹 فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها
🔹 سَهْلِها وَ جَبَلِها وَ بَرِّها وَ بَحْرِها
🔹 وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ
🔹 مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ
🔹 وَ مِدادَ کَلِماتِهِ
🔹 وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ
🔹 وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ
🔹 أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ
🔹 فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا
🔹 وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى
🔹 عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى
🔹 لا أَحُولُ عَنْها وَ لا أَزُولُ أَبَداً
🔹 اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ
🔹 وَالذّابّینَ عَنْهُ
🔹 وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ
🔹 وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ
🔹 وَالْمُحامینَ عَنْهُ
🔹 وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ
🔹 وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ
🔹 اَللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ
🔹 الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً
🔹 فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى
🔹 مُؤْتَزِراً کَفَنى
🔹 شاهِراً سَیْفى
🔹 مُجَرِّداً قَناتى
🔹 مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى
🔹 فِى الْحاضِرِ وَالْبادى
🔹 اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ
🔹 وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ
🔹 وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ
🔹 وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ
🔹 وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ
🔹 وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ
🔹 وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ
🔹 وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ
🔹 وَاشْدُدْ أَزْرَهُ
🔹 وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ
🔹 وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ
🔹 فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ
🔹 ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ
🔹 بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ
🔹 فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ
🔹 وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک
🔹 َحَتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ
🔹 وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ
🔹 وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ
🔹 وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ
🔹 وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ
🔹 وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ
🔹 وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ
🔹 وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ
🔹 مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ
🔹 اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً
🔹 صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ
🔹 وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ
🔹 وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ
🔹 اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ
🔹 عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ
🔹 وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ
🔹 إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً
🔹 وَ نَراهُ قَریباً
🔹 بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ
🔺 آنگاه سه بار بر ران خود دست میزنی و در هر مرتبه میگویی:
🔹 اَلْعَجَلَ اَلْعَجَلَ ، یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان
🔹 اَلْعَجَلَ اَلْعَجَلَ ، یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان
🔹 اَلْعَجَلَ اَلْعَجَلَ ، یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان
#دعای_عهد🌱
#امـام_زمـان♥
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها🤲🏻🕊
https://eitaa.com/matalbamozande1399
🌷زیارت آل یاسین🌷
🌱بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ 🌱
🔹 سَلاَمٌ عَلَىٰ آلِ يَس
🔹 ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا دَاعِيَ اللهِ وَرَبَّانِيَ آيَاتِهِ،
🔹 ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا بَابَ اللهِ وَدَيَّانَ دِينِهِ،
🔹 ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا خَلِيفَةَ اللهِ وَنَاصِرَ حَقِّهِ،
🔹 ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللهِ وَ دَلِيلَ إِرَادَتِهِ
🔹 ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا تَالِيَ كِتَابِ اللهِ وَتَرْجُمَانَهُ
🔹 ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ فِي آنَاءِ لَيْلِكَ وَأَطْرَافِ نَهَارِكَ،
🔹 ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا بَقِيَّةَ اللهِ فِي أَرْضِهِ،
🔹 ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا مِيثَاقَ اللهِ ٱلَّذِي أَخَذَهُ وَوَكَّدَهُ،
🔹 ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا وَعْدَ اللهِ ٱلَّذِي ضَمِنَهُ،
🔹 ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَلَمُ الْمَنْصُوبُ
🔹 وَالْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ
🔹 وَالْغَوْثُ وَٱلرَّحْمَةُ الْوَاسِعَةُ، وَعْداً غَيْرَ مَكْذُوبٍ
🔹 ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تَقوُمُ،
🔹وٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تَقْعُدُ،
🔹 ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تَقْرَأُ وَتُبَيِّنُ،
🔹 ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تُصَلِّي وَتَقْنُتُ،
🔹 ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تَرْكَعُ وَتَسْجُدُ،
🔹 ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تُهَلِّلُ وَتُكَبِّرُ،
🔹 ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تَحْمَدُ وَتَسْتَغْفِرُ،
🔹 ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تُصْبِحُ وَتُمْسِي،
🔹 ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ فِي ٱللَّيْلِ إِذَا يَغْشَىٰ وَٱلنَّهَارِ إِذَا تَجَلَّىٰ،
🔹 ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا ٱلإِمَامُ الْمَأْمُونُ،
🔹 ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمُقَدَّمُ الْمَأْمُولُ،
🔹 ٱلسَّلاَمُ عَلَيْكَ بِجَوَامِعِ ألسَّلاَمُ
🔹 أُشْهِدُكَ يَا مَوْلاَيَ
🔹 أَنِّي أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَـٰهَ إِلاَّ اللهُ
🔹 وَحْدَهُ لاَ شَريكَ لَهُ،
🔹 وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ
🔹 لاَ حَبِيبَ إِلاَّ هُوَ وَأَهْلُهُ،
🔹 وَأُشْهِدُكَ يَا مَوْلاَيَ
🔹 أَنَّ عَلِيّاً أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ حُجَّتُهُ
🔹 وَالْحَسَنَ حُجَّتُهُ
🔹 وَالْحُسَيْنَ حُجَّتُهُ
🔹 وَعَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ حُجَّتُهُ
🔹 وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ حُجَّتُهُ،
🔹 وَجَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ حُجَّتُهُ،
🔹 وَموُسَىٰ بْنَ جَعْفَرٍ حُجَّتُهُ،
🔹 وَعَلِيَّ بْنَ موُسَىٰ حُجَّتُهُ،
🔹 وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ حُجَّتُهُ،
🔹 وَعَلِيَّ بْنَ مُحَمَّدٍ حُجَّتُهُ،
🔹 وَالْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ حُجَّتُهُ،
🔹 وَأَشْهَدُ أَنَّكَ حُجَّةُ اللهِ،
🔹 أَنْتُمُ ٱلأَوَّلُ وَٱلآخِرُ
🔹 وَأَنَّ رَجْعَتَكُمْ حَقٌّ لاَ رَيْبَ فِيهَا
🔹 يَوْمَ لاَ يَنْفَعُ نَفْساً إِيمَانُهَا
🔹 لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْراً،
🔹 وَأَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ،
🔹 وَأَنَّ نَاكِراً وَنَكِيراً حَقٌّ،
🔹 وَأَشْهَدُ أَنَّ ٱلنَّشْرَ حَقٌّ،
🔹 وَالْبَعْثَ حَقٌّ،
🔹 وَأَنَّ ٱلصِّرَاطَ حَقٌّ،
🔹 وَالْمِرْصَادَ حَقٌّ،
🔹 وَالْمِيزَانَ حَقٌّ،
🔹 وَالْحَشْرَ حَقٌّ،
🔹 وَالْحِسَابَ حَقٌّ،
🔹 وَالْجَنَّةَ وَٱلنَّارَ حَقٌّ،
🔹 وَالْوَعْدَ وَالْوَعِيدَ بِهِمَا حَقٌّ،
🔹 يَا مَوْلاَيَ شَقِيَ مَنْ خَالَفَكُمْ
🔹 وَسَعِدَ مَنْ أَطَاعَكُمْ،
🔹 فَأَشْهَدْ عَلَىٰ مَا أَشْهَدْتُكَ عَلَيْهِ،
🔹 وَأَنَا وَلِيٌّ لَكَ بَريءٌ مِنْ عَدُوِّكَ،
🔹 فَالْحَقُّ مَا رَضِيتُمُوهُ،
🔹 وَالْبَاطِلُ مَا أَسْخَطْتُمُوهُ،
🔹 وَالْمَعْرُوفُ مَا أَمَرْتُمْ بِهِ،
🔹 وَالْمُنْكَرُ مَا نَهَيْتُمْ عَنْهُ،
🔹 فَنَفْسِي مُؤْمِنَةٌ بِاللهِ وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ
🔹 وَبِرَسُولِهِ وَبِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ
🔹 وَبِكُمْ يَا مَوْلاَيَ أَوَّلِكُمْ وَآخِرِكُمْ،
🔹 وَنُصْرَتِي مُعَدَّةٌ لَكُمْ
🔹 وَمَوَدَّتِي خَالِصَةٌ لَكُمْ آمِينَ آمِينَ.
#امام_زمان♥
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها🤲🏻🕊
https://eitaa.com/matalbamozande1399
ali-fani-14.mp3
4.45M
✨دعای نور✨
بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِيمِ،
بِسْمِ اللّٰهِ النُّورِ، بِسْمِ اللّٰهِ نُورِ النُّورِ، بِسْمِ اللّٰهِ نُورٌ عَلىٰ نُورٍ، بِسْمِ اللّٰهِ الَّذِى هُوَ مُدَبِّرُ الْأُمُورِ، بِسْمِ اللّٰهِ الَّذِى خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ . الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ، وَأَنْزَلَ النُّورَ عَلَى الطُّورِ، فِى كِتابٍ مَسْطُورٍ، فِى رَقٍّ مَنْشُورٍ، بِقَدَرٍ مَقْدُورٍ، عَلىٰ نَبِيٍّ مَحْبُورٍ . الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِي هُوَ بِالْعِزِّ مَذْكُورٌ، وَبِالْفَخْرِ مَشْهُورٌ، وَعَلَى السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ مَشْكُورٌ . وَصَلَّى اللّٰهُ عَلىٰ سَيِّدِنا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينَ
https://eitaa.com/matalbamozande1399
سـ🌸ـلام
صبح زیباتون بخیر
امیدوارم
در روز مهربانی خدا
شبنم زیبای صبح
همراه با نگاه پر از مهر خدا
سرازیر دل مهربان
تمام دوستان بشه
روزتون بخیروخوشی
الهی که امروز
حکمت خدا با آرزوهاتون یکی باشه🌻
🌸💦🌸💦🌸💦
https://eitaa.com/matalbamozande1399
⭕زن زرنگ
مردی باهمسرش در خانه تماس گرفت و گفت:"عزیزم ازمن خواسته شده که با رئیس و چند تا از دوستانش برای ماهیگیری به کانادا برویم"
ما به مدت یک هفته آنجا خواهیم بود.بنابراین لطفا لباس های کافی برای یک هفته برایم بردار و وسایل ماهیگیری مرا هم آماده کن.ما از اداره حرکت خواهیم کرد و من سر راه وسایلم را از خانه برخواهم داشت ، راستی اون لباس های راحتی ابریشمی آبی رنگم را هم بردار !
زن با خودش فکر کرد که این مساله یک کمی غیرطبیعی است اما...
🔹سیاست زن👈 او بخاطر این كه نشان دهد همسر خوبی است؛ دقیقا كارهایی را كه همسرش خواسته بود انجام داد.
هفته بعد مرد به خانه آمد، یك كمی خسته به نظر می رسید. اما ظاهرش خوب و مرتب بود.
همسرش به او خوش آمد گفت و از او پرسید: ماهی گرفتی؟
مرد گفت: بله تعداد زیادی ماهی قزل آلا، چند تایی ماهی فلس آبی و چند تا هم اره ماهی گرفتیم. اما چرا اون لباس راحتی هایی كه گفته بودم برایم نگذاشتی؟
جواب زن خیلی جالب بود.
زن جواب داد: لباس های راحتی رو توی جعبه وسایل ماهیگیریت گذاشته بودم!!
🔸نتیجه اخلاقی: هیچوقت به یک زن دروغ نگویید
🌸💦🌸💦🌸💦
https://eitaa.com/matalbamozande1399
سلام یا صاحب الزمان♥️
سلام امید قلب خسته ام
صبح بخیر آقا جان
مولای غریبم ، مهدی جان ...
آنقدر نداشتنت درد دارد،
که جای همه شادمانیهای عالم را در
قلبمان تنگ میکند!
نمیدانم تا کی به استمرار شکستن دلت،
عادت خواهیم کرد!
نمیدانم تا کی بدون تو،
هنوز نفسهایمان بالا میآیند!
نمیدانم چقدر طول میکشد تا ما
بفهمیم بدون تو، زندگیمان فقط یک
بازی کودکانه است ...
امان ز درد جُدایی خدا کند که بیایی
اللهم عجل لولیک الفرج🌼
🌸💦🌸💦🌸💦
https://eitaa.com/matalbamozande1399
سلام علیکم
عزاداران اربعین عزاداریتون قبول جوان برومند ورشید مومن و اهل بیتی خادم سیدالشهدا آقای مهدی وفادار که درحال خدمت درموکب درنجف اشرف بودن
وبراثر ترکیدگی شلنگ گاز مطبخ موکب
فداکاری کرده به خاطراین که زواردچارسانحه نشوند خودش را انداخته روشلنگ فشارقوی که بتونه شلنگ رو کنترل کنه
که تمام بدنش آتش گرفته وسوخته
نکته ای که همه ی مارو سوزونده اینه که وقتی درحال سوختن بوده فریاد میزده مادرجان فاطمه جان بی بی جان چیشد روزی که در خونه علی رو آتش زدن وتوسوختی
میسوخت وفریاد میزد حسین جان مولا جان
به فدای تو واهل بیتت عصرعاشورا که خیمه هارو آتش زدن ارباب جان اهل بیتت چی کشیدن
فریاد میزد ومیسوخت
چون تردد ماشین نبوده درشهربا چهارچرخ اوردن تا آمبولانس ک روی چهارچرخ گوشت تنش تکه تکه میفتاده روی زمین
وبالاخره با تلاش خانم دکتری که درموکب پزشکی بود با هلی کوپتروارد ایران ودراهواز بستری شد
مادرش از پیش ظهراربعین روی پشت بام زیرآسمان زیارت اربعین خوانده وبه استغاثه نشسته بود
این جوان که ساکن قم هست دربیمارستان سوختگی اهواز درکما بود ودیروز به رحمت خدا رفت،
روحش شاد خوشا به سعادتش🙏🙏😭😭
🌸💦🌸💦🌸💦
https://eitaa.com/matalbamozande1399
خشت پانصد و سی و هشت
دست پاچه از جایش بلند شدکه چادرش به میخ کج شده ی تخت گیر کرد و با اضطرابی که داشت از بندش رها نمیشد.
_گوش وایسادی؟
صدای سیاوش که با اخم و دست به کمر تقلای اورا برای آزادی چادرش تماشامیکرد زاویه ی گردنش را تغییر داد.قبل از پاسخش داوود هم خودش را رساند.
_نه، من اینجا نشسته بودم که شما اومدین
با آزاد شدن چادرش قامت راست کردو با احتیاط ادامه داد
_میشه بپرسم..... شما خواهر منو از کجا میشناسین؟نا خواسته حرفاتون رو شنیدم، چه دروغی به من گفتین که نباید راستش رو بدونم؟
_داوود،برو به دخترا بگوآماده شن
_باشه ولی....
_برو حواسم هست
داوود با تردید از آنجا دور شد و بارفتن او سیاوش نزدیکش شد و با نشستن گوشه ی تخت چوبی با لحن آرامی گفت
_بشین
گیج همچنان ایستاده بود و نمیدانست باید چه کند که سیاوش با انداختن پایش روی پای دیگرش خنثی ادامه داد
_مگه نمیخای جواب سوالاتو بگیری؟ پس بشین
https://eitaa.com/matalbamozande1399
خشت پانصد و سی و نه
با کمی درنگ گوشه ای ترین قسمت تخت نشست و معذب لبه ی چادرش را به بازی گرفت
_در مورد سوال اولت....فعلا همین قدر میتونم بگم آره خواهرتو میشناختم
با تعجب سرش را سمت او چرخاند و پرسید
_شما خواهر منو دیده بودین؟چه طور من شمارو نمیشماسم و حتی اسمتونو نشنیدم؟
_بیشتر از این توضیح نمیدم، به موقش خودت میفهمی.... اما در مورد سوال دومت
دستی به ته ریش خرمایی اش کشیدو همچنان که دستش به چانه اش بودنگاهش را به آسمان داد ودر همان حالت گفت
_شوهرتم میشناسم،البته خیلی ساله ندیدمش
دوباره نگاهش را به او داد و ادامه داد
_شوهرت زندان نیست،ولی آزادم نیست
متعجب از این حرف منتظر ادامه ی صحبتش ماند
_بیمارستانه ولی نگران نباش،یه مدت بخش آی سیو به خاطر قلبش بستری بوداما الان حالش خوبه
با قلبی که احساس میکرد هر لحظه ممکن است بایستد و تپشش بالا میرفت از جا بلند شد و بریده و با وحشت پرسید
https://eitaa.com/matalbamozande1399
خشت پانصد و چهل
_ار...میا چش شده؟
رنگش پریده بود و فرو بردن آب دهانش مشکل ونفس کشیدن برایش سخت شده بود. می ایستاد،میدانست دوام نخواهد آورد و اگر اورا از دست میدادقلبش از تپش می ایستاد.
با دیدن حال او سیاوش هم از جایش بلند شد و درحالی که سعی داشت خونسرد باشد جواب داد
_گفتم که حالش الان خوبه، اونموقع اگه راستشو نگفتم چون واقعا حالش خوب نبود.دلیل نداره بهت دروغ بگم، الان بخش عمومی بستریه
_تو رو خدا....منو ببر ...پیشش
دیگر توان ایستادن نداشت و دوباره نشست.یک دست به قفسه ی سینه اش که درد بدی را برایش داشت ودست دیگرش را به گلو برد تا شاید راه گلویش برای نفس کشیدن باز شود. انگاربعد از مدت ها دوباره دچار حمله ی عصبی شده بود.
_الان نمیشه، همه ی فک فامیل ریختن بیمارستان،ازجمله المیرا، اونم با باباش در ارتباطه....رنگت پریده برو داخل نسرین یه چیزی بهت بده حالت سرجاش بیاد، به موقش میبرمت ببینیش
نمیتوانست تا از حال خوب ارمیا مطمئن نشده است چیزی بخورد و یا هر کار دیگری انجام دهد.پاهایش چرا توان حرکت نداشت که برخیزد و به سوی عزیزش روانه شود؟ قلبش انگارمیل بیرون زدن از سینه اش را داشت که کم کم سست شده روی تخت افتاد.
https://eitaa.com/matalbamozande1399
خشت پانصد و چهل و یک
_باید بره بیمارستان
_احمد تو که میدونی نمیشه،یه کاریش بکن
_من هی میگم نره تو میگی بدوش.سیاوش جان،برادر من، اگه یه حمله ی عصبی دیگه داشته باشه هم برای بچش هم برای خودش خطرناکه، اصلا این جمله ای که گفتمو شنیدی؟ مطمئنم سابقه ی حملات پانیک داشته و این بار شدتش بیشتر بوده، پانیک در دوران بارداری خطرناکه و اگه ادامه پیدا کنه ممکنه توانایی جسمی حرکتی یا ذهنیش رو از دست بده
صداها به صورت گنگ به گوشش می آمد و با سنگینی پلکهایش توان باز کردن چشم هایش را نداشت.کجا بود؟ چرا نمیتوانست حرکت یا صحبتی کند؟
_حال بچش خوبه؟
صدای نگران سیاوش را اینبار واضح شنید.
_الان خوبه،ولی باید تمام سعیتون رو کنید دوباره دچار حمله نشه، ازمن گفتن بود،دیگه خود دانی
با به کار گیری تمام توانش چشم هایش را گشود.با دیدن سقف چوبی مقابلش موقعیتش را به یاد آورد.حواسش به تدریج برگشت و با به خاطر آوردن حال بد ارمیا انگارتوانی عجیب به اوتزریق شده باشد از جابلند شد.
_آروم باش چیزی نیست..... احمد بیا بهوش اومد
نسرین که کنار بستر گل گلی اش نشسته بود این را گفت وبا لحن مهربانی روبه او ادامه داد
https://eitaa.com/matalbamozande1399
خشت پانصد و چهل و دو
_خوبی؟چی شد یهو؟البته شنیدم حال شوهرت خوب نیست
_سلام خانم، مثل اینکه قسمته هردفه شمارو بیهوش زیارت کنم
احمد با گفتن این حرف طرف صورتش دست دراز کرد تا احتمالا معاینه اش کند که خود را کنار کشید
_خوبم.... خواهش میکنم.... بگید منو ببرن پیش شوهرم وگرنه....وگرنه
قطره های اشک و بغضی که سراغش آمده بود مانع ادامه حرفش میشد اما به سختی ادامه داد
_وگرنه دق میکنم
_چی شد به هوش اومد؟
سوال سارا که تازه با داوود از در وارد شده بود نگاهشان را به سمت در ورودی کشاند. تازه در تاریک و روشن اتاق متوجه ی سیاوش که به دیوار چوبی نزدیک در ورودی تکیه داده بودشد.
تا اینکه آرام سمت او قدم برداشت وصورتش از تاریکی بیرون آمد.جایی نزدیک بسترش ایستاد و بدون مقدمه گفت
_بهت اعتماد میکنم ومیبرمت پیش شوهرت ولی.... باید به حرفم گوش کنی وگرنه تاوانش برات خیلی سنگین تموم میشه ، چون ایندفه کسی نیست از دست بیژن نجاتت بده
https://eitaa.com/matalbamozande1399
خشت پانصد و چهل و سه
باورش نمیشد سوار بر ماشین برای ملاقات ارمیا حرکت میکنند.سیاوش با کلی شرط و شروط راضی به بردن او شده بودو اکنون به طرف تهران حرکت میکردند.
داوود ماموریتی رفته بود و سیاوش خودش راننده بود و نسرین کنارش صندلی جلو نشسته بود.
_چایی میخوری برات بریزم؟
سیاوش با سر جواب منفی داده بود و به جای نسرین اورا مخاطب قرار داد و گفت
_ به هیچ عنوان نباید خودتو نشون شوهرت بدی،من توبیمارستان آدم دارم ، میتونه بی سروصدا موقعی که برادرت یا بقیه ی فامیلش مثل المیرا یا خالش نیستن وقتی خوابه تورو ببره داخل اتاقش، یه زن دیگه هم هست ادعا میکنه زنشه خیلی اون طرفا آفتابی میشه
حتما رزیتا را میگفت،ازتصور اینکه به جای او که اکنون در این شرایط باید کنار شوهرش میبود، مدعی های دیگری دور و بر مرد زندگی اش چرخ میزنند که در سخت ترین شرایط عزیزش را تنها گذاشته بودند حالش دگرگون می شد.چه خوب بود که لااقل هادی آنجا بود.
چقدر همسرش تنها و غریب مانده بود!به قول ارمیا حالا او یک برادر از تمام خانواده ی از دست رفته اش داشت، اما اطراف ارمیا کسی که واقعا دلسوزش باشد وجود نداشت. سرش را به شیشه تکیه داد و با قطره های دلتنگی که از چشم هایش فرود می آمدآرام باخود زمزمه کرد
_دارم میام عزیزم،دووم بیار عشقم که نفسم بند نفس های گرمته،دارم با بچمون میام،دستم به دستت برسه دیگه کسی نمیتونه منو از تو جدا کنه
https://eitaa.com/matalbamozande1399
خشت پانصد چهل و چهار
به بیمارستان که رسیدند آرزو داشت که ای کاش بال در میآورد و این مصافت وفاصله ی کوتاه هم زودتر از بین میرفت.باخود فکر میکرد تا اکنون چگونه دوام آورده است.کافی بود فقط خودش را به ارمیا برساند دیگر زمین و زمان هم دست به یکی میکردند از او جدا نمیشد.
_یادت نره چی گفتم،الان ساعت دوئه شبه، شیفت پرسنلیه که من باهاش قرار گذاشتم،اصلا اسم ارمیا رو به زبون نمیاری ،میگی همراه مریضم، داخل که رفتی ماسکتو به هیچ عنوان در نمیاری و میگی با دکتر افشین صادقی کار دارم، بعدش خودش میدونه چکار کنه
سیاوش بعد از گفتن این حرف از داشبورد ماشین کارتی را در آورد و سمتش گرفت
_بیا،این کارت همراه بیمارستانه
دست درازکرد و گوشه ی آن را گرفت که سیاوش آن را رها نکرد و در همان حال ادامه داد
_میدونی اگه دبه در کنی و بخای خودتو نشون بدی وشوهرت ببینتت،علاوه بر جون خودت و شوهرت، جون خیلی از آدمای بیگناه به خطر میافته؟
_بله ....فهمیدم
کارت که رها شد قصد پیاده شدن کرد. اما وظیفه اش میدانست از او تشکر کندچون دیگر شاید اورا نمیدید
_من...بابت اینکه منو نجات دادین خیلی ممنونم،بابت اینکه الان منو آوردین اینجا تا شوهرمو ببینم خیلی بیشتر ازتون ممنونم،نسرین جان ازتو هم اگه باعث درد سر یا ناراحتیت شدم عذر میخام
https://eitaa.com/matalbamozande1399
خشت پانصد و چهل و پنج
از سد نگهبان ورودی بیمارستان گذشته بود و با قدم های بلند و شوقی که از دیدن همسرش داشت به سمت بخش جراحی مردان راه افتاد.وارد بخش که شد با نگاهی به اطراف ماسک صورتش را بالا تر کشید و مستقیم کنارکیوکس پرستاری ایستاد
_سلام خسته نباشید ، من همراه بیمارم با دکتر کشیک امشب آقای صادقی کار داشتم
پرستار خمیازه ای کشید و با نگاهی به سرتا پای او کنجکاوانه پرسید
_چکارشون داری؟
_گفتم که در مورد مریضم میخام صحبت کنم
_مریضتون کدوم اتاقه؟
کلافه از سوال های پرستار دهان به جواب گشود که قبل از آن صدای مردی از نزدیکی اش بلند شد
_چی شده؟
پرستارکه خودش را روی صندلی ولو کرده بود جمع کرد و پاسخ داد
_خسته نباشین دکتر،این خانم با شما کار داره
نگاهش را به دکترداد و گفت
_سلام ، ببخشید در مورد وضعیت همسرم میخاستم سوال کنم
_بله بله ، خودم گفته بودم یاد آوری کنید ، بفرمایید اتاق رزیدنت منم الان میام
با کمی گشتن اتاق مربوطه را پیدا کرد و با تقه ای داخل اتاق شد و منتظر دکتر صادقی ماند.
https://eitaa.com/matalbamozande1399
خشت پانصد و چهل و شش
با لباس پرستاری که پوشیده بود و ماسکی که زده بود، پشت سر دکتر راه افتاد.ساعت نزدیک سه صبح بودو بخش خلوت و سوت و کور....
دکتر از او خواسته بود به جای پرستار همراه او بیاید و به هیچ عنوان خودش را به کسی نشناساند.اتاق ۲/۱۴اتاقی بود که دکتر روبه رویش ایستاد و با پایین کشیدن دستگیره آن را گشود.
قدم هایش از ذوق لرزان شده بود و خوشحال بود که عزیزش را بعد از دوماه دوری میبیند
با روشن شدن لامپ اتاق توسط دکتر فهمید اتاق خصوصی است و با دیدن جسم مردی که روی تخت پشت به آنها در خود مچاله شده بود خوشحالی اش ویران شد.دکتر سمت دیگر تخت روبه روی او قرار گرفت وگفت
_سلام، خوبی؟امروز چه طور بودی ؟ دستتو بالا بیار میخام فشارتو بگیرم!
از پشت سر قامتش را شناخت ، خودش بود، عزیز دلش ، پدر فرزندش ،اما چرا اینقدر نحیف؟دستهایی که برای گرفتن فشار در سکوت بالا آمده بود چرا اینقدر باریک شده بودند؟ پس آن ماهیچه های پر قدرت چه شده بود؟ پاهایش انگار در زمین قفل شده بودند،چرا سمت او پرواز نمیکردند؟
_خوب امروز فکر کنم حالت بهتره، فشارتم نرماله
_کی مرخص میشم؟
صدای خشدارش جانش را به آتش کشید،با او چه کرده بودند؟چشم هایش نم و دیدش شطرنجی شده بود،دست هایش را بند حفاظ تخت کرد تا کمک گیرد و قدم های سنگین شده اش را به سویش بردارد و در آغوش زخم دیده اش حل شود و یک دل سیر از دلتنگی بگرید.
https://eitaa.com/matalbamozande1399
خشت پانصد و چهل و هفت
_عجله نکن ،فردا دکترت پروندتو نگاه میکنه اگه مشکلی نداشتی مرخص میشی،خانم شما برین بیرون من الان میام
بی توجه قدم هایش را تا نیمرخش برداشت، چقدر شکسته شده بود!در همین مدت کم بیشتر موهای شقیقه اش سفید شده بود.
_خانم مگه با شما نیستم؟.... خوابتون میاد گیج میزنید انگار
دکتر با این کلام خودش را به یک قدمی اش رساند و نزدیک گوشش گفت
_اتاق دوربین داره بیا بیرون
_شب بخیر،زیادم فکر و خیال نکن بگیر بخواب
مخاطب دکتر ارمیا بود وبا گفتن این حرف دوباره سمت او آمد و نا محسوس از آستین پیراهنش کشید و با خود به سمت بیرون هدایتش کرد.هنوز در بهت حرف دکتر بود که گقت اتاق دوربین دارد.در اتاق بسته شد و بدون اینکه کاری کند از اتاق بیرون آمده بود
_دیونه شدی؟اتاق دوربین داره تا رفت و آمدکسایی که میان ملاقات کنترل بشه
خودش را از حالت بهت جمع کرد وبا پاک کردن اشک هایش گفت
_مگه میشه داخل بیمارستان، تو اتاق خصوصی مریض دوربین کار بذارن؟من باید برم پیش شوهرم حال و روزشو ندیدین؟
_ببینین خانم ،من الان فرصت ندارم توضیح بدم ..ولی پول که باشه همه چیز امکان داره، لطفا زودتر بیمارستانو ترک کنید،ما مراقب شوهرتون هستیم.
https://eitaa.com/matalbamozande1399
May 11