#دست_تقدیر۲
#قسمت_چهل_نهم🎬:
همهمه ای در جلسه بلند بود هرکسی حرف خودش را میزد که ساموئل ختم کلام را زد و گفت: اون کتاب های برای دولت ما بسیار مهم هستند، ما مجموعه ای بسیار نفیس از این کتاب های خطی و قدیمی از سرتاسر زمین گرد هم آوردیم، مجموعه ای که مثل یک گنج برای دولت برگزیده می مانند که علاوه بر ارزش مادی آنها، اطلاعات بسیار جامع و مهم و اصلی از ملت های مختلف درونشان نهفته هست.
پس لازم به اینهمه بحث نیست، خانم دکتر را تحویلشون میدهیم و کتاب ها را پس می گیریم، به نظر من این کتاب ها حتی از نتایج آزمایش ژنتیک هم مهم ترند، پس چرا بیهوده وقت خودتون را تلف می کنید، خانم دکتر را حاضر کنید و با یک پرواز اختصاصی به ترکیه برسانید و بعد صدایش را پایین تر آورد و ادامه داد: اما قبل از پرواز، یکی از خطرناک ترین ویروس هایی که تولید کردیم را به او تزریق می کنیم که علاوه براینکه خودش جانش به خطر بیافتد، اطرافیان و سپس کل جامعه شان درگیر شود.
با زدن این حرف،صدایی از هیچ کس در نیامد و بعد از اندکی سکوت، جمعی که پشت میز نشسته بودند، شروع به کف زدن کردند.
خیلی زود خانم دکتر به ترکیه منتقل شد و در نقطه ای مشخص با رعایت موازین بهداشتی، به دست عوامل موساد سپرده شد، چهار نفری که آمده بودند برای تحویل خانم دکتر، او را سوار یکی از دوماشین سیاهرنگ با شیشه های دودی کردند و می خواستند به سمت هتل حرکت کنند و پس از تماس با کیسان، منطقه ای را برای مبادله مشخص کنند که خود را در حلقه محاصره افردای ناشناس گرفتار دیدند و رکبی سخت و ناگهانی خوردند وخیلی زود، خانم دکتر به دست نیروهای امنیتی ایران افتاد.
محیا که تازه هنوز از شوک اون آمپول تزریقی بیرون نیامده بود و خوب می دانست چه چیزی را وارد بدن او کرده اند، با دیدن مردانی سیاه پوش که چهره شان هم با نقابی سیه پوشیده بودند و حرکاتی سریع داشتند، یکه ای خورد و نمی دانست که واقعا در عمق چه قضیه ای دست و پا میزند، زیر لب شروع به خواندن آیاتی از قران کرد. آیاتی که تنها محرم دل این سالهای دوری و تنهایی او بودند.
مردان سیاه پوش، او را تا اقامتگاه نیروها همراهی کردند و بعد از ورود به محوطه و پیاده شدن از ماشین ها، با احترام و البته بدون هیچ صحبت و کلامی او را به سمت اتاقی راهنمایی کردند که مردی انتظار او را می کشید.
محیا که در دل به خدا و قران و چهارده معصوم متوسل شده بود، احساس خطر می کرد.
او را وارد اتاقی کردند که دور تا دور ان با صندلی های ساده چوبی پوشیده شده بود، به او اشاره کردند روی یکی صندلی ها بنشیند، محیا همانطور که به روبه رویش نگاه میکرد، آخرین صلوات را فرستاد و روی صندلی نشست.
حالا در اتاق بسته بود و فقط محیا و مردی که پشتش به محیا بود در اتاق حضور داشتند.
مرد آرام آرام به عقب برگشت سرش را همراه با سلامی کوتاه به پایین تکان داد.
محیا هم با تکان دادن سر جواب او را داد.
مرد جوان با قدم های شمرده شمرده به محیا نزدیک شد و همانطور که به او خیره بود با صدایی قاطع گفت: نمی دانی کجا را برای به دست آوردن شما زیر پا گذاشتیم! اما بالاخره به هدفمان رسیدیم و حالا موقع، موقع پاسخگویی ست.
محیا از حرفهای مبهم مرد جوان ترسی در وجودش افتاد، اما از صورت او هیچ دشمنی را نمی خواند، صورتی صاف و یکدست که مشخص بود تازه ریش و سبیلش را زده است.
محیا آب دهنش را قورت داد وگفت: من اصلا نمی دانم شما چه کسی هستید، چرا مرا ربودید و من پاسخگوی کدام گناه باید باشم؟! البته فکر می کنم اشتباهی رخ داده و شما مرا با کس دیگری اشتباه گرفتید.
مرد جوان که ایستاده بود دوباره شروع به جلو آمدن کرد و گفت: ما اشتباه نکردیم، شما همان کسی هستید که دنبالش بودیم، شما باید پاسخگو باشید چرا به قول خودتان وفا نکردید؟!
محیا با حالت سوالی به مرد جوان خیره شد و گفت: من اصلا شما را به خاطر نمی اورم چه برسد به اینکه قولی به شما هم داده باشم.
در این هنگام که مرد جوان درست مقابل صندلی محیا رسیده بود، جلوی او زانو زد و ناگهان آن صدای قاطع تبدیل به لحنی بغض دار شد و گفت: شما مرا از میان آتش و خون نجات دادید و قول دادید تا خودتان را به این بینوا برسانید، در این هنگام چشم محیا به گردنبندی در گردن صادق افتاد، گردنبندی که صادق مخصوصا در معرض دید او قرار داده بود، گردنبند تکان میخورد و ذهن محیا به سالهای دور کشیده میشد و همزمان با چکیدن اولین اشک از گوشه چشمانش زیر لب گفت: پسرم صادق..
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼
https://eitaa.com/matalbamozande1399
#دست_تقدیر۲
#قسمت_ پنجاه
#قسمت_پایانی🎬:
دور تا دور هال جمعیتی با چهره هایی شاداب نشسته بودند، خانه ای که تا به حال چنین جمعیتی را در خود جای نداده بود.
خانه ای سوت و کور که گهگاهی اقدس خانم مهمان آنجا می شد، صدای چرخ های ویلچرش سکوت غریبانه آنجا را می شکست.
عاقد نگاهی به دو زوج روبه رو کرد و گفت: به به! عجب مجلس زیبایی و چه سعادتی نصیب من شده است، حالا اول خطبه عقد چه کسی را بخوانم؟!
یکی از گوشه مجلس گفت: بچه ها صبرشون کمتره حاجی! اول خطبه خانم معلم و آقای دکتر را بخوانید، ژاله که لپ هایش دوباره گل انداخته بود به چهره کیسان که از همیشه شاداب تر بود چشم دوخت، همه جا ساکت بود و گویا همه به این پیشنهاد رضایت داشتند، عاقد می خواست خطبه عقد را جاری کند که صدای لرزان اقدس خانم قبل از صدای عاقد بلند شد: نه! اول خطبه عقد عروسم محیا را بخوانید و با زدن این حرف اشک چشمانش جاری شد.
عاقد نگاهی به چهره شکسته اقدس خانم کرد و چشمی گفت و شروع به خواندن صیغه عقد کرد، محیا از عالمی که بود به گذشته کشیده شد، انگار خاطرات، همچون پرده ای تند تند از جلوی چشمش می گذشتند، عقد اولشان در آن خانه مصادره ای، فرارشان با مهدی، صحنه احتضار مرضیه خانم و بعد خانه اقدس خانم و طلاق زورکی، حرکت به سمت مرز و دیدن اولین شعله های جنگ، به دنیا آمدن صادق و سپردنش به منیژه، اسارتش در چنگ بعثی ها و بعد ابو معروف، محیا هیچ وقت ابو معروف این گرگ خونخوار را که باعث سالها جدایی بین او و کیسان و خانواده اش شده بود فراموش نکرد، اما خدا را شکر می کرد که خدا عقل ابو معروف را گرفت و درست روز عقدشان، عموی محیا را دعوت کرد، عموی محیا که قبل از عقد محیا، نامردی ابومعروف را در خصوص خود و خانواده اش چشیده بود و کینه ای عجیب از او به دل گرفته بود و از طرفی نامردیی که خودش در حق بردارزاده اش روا داشته بود وجدانش را آزار میداد، روز عقد ابومعروف و محیا با رو کردن مدارکی از خیانت های ابومعروف به خود حکومت بعثی و تهدید او، تنها کاری که توانست برای محیا کند، جلوگیری از عقد او بود و دیگر بعد از آن از سرنوشت محیا و پسرش بی خبر بود و در همین بی خبری هم مرد.
محیا سالهایی را به یاد می آورد که برای دیدن جگر گوشه اش شب را تا صبح با اشک چشم می گذراند و روزها برای سرگرم کردن خودش در رشته پزشکی درسش را ادامه داد، او نفهمید بین عمویش و ابو معروف چه گذشت، اما اینقدر می دانست که عمویش دست روی یکی از نقطه ضعف های ابو معروف گذاشته بود و او را مجبور کرده بود که از محیا چشم پوشی کند و شرایط زندگی راحتی برای او مهیا کند و در عوض کیسان، نام معروف را به عنوان پسر ابو معروف یدک بکشد.
محیا غرق در خاطراتش بود به انجا رسید که واکسن پادتن را که خود ساخته بود به خود تزریق کرد و قصد داشت چند روز بعد واکسن ویروس را به خود تزریق کند تا تاثیر واکسن پیشگیری خودش را ببیند و انگار همه چی دست به دست هم داده بود تا آن واکسن اختراعی اش آزمایش شود و صهیونیست ها به او ویروس را تزریق کردند و محیا بیمار نشد، او غرق در این خاطرات بود که با صدای گرم و مهربان مهدی به خود آمد: خانم جان، دفعه سوم هم نمی خوای بله بگی؟! یعنی اینقدر از دست ما دلخوری؟!
محیا که دستپاچه شده بود همانطور که نگاه به سمت مادرش رقیه و عباس آقا و برادرش رضا می کرد با صدایی لرزان گفت: با اجازه آقا امام زمان و بزرگترای مجلس بله...
صدای کِل کشیدن بلند شد و مهدی چشم به رد رفتن اقدس خانم داشت که روی آن را نداشت تا آخر مجلس در آنجا بماند...
..«پایان»
ان شاالله تمام غریبان دور از وطن به خانه برگردند و به حرمت تمام خون هایی که ظالمان عالم بر زمین ریخته اند، آن غریب دوران، مهدی صاحب الزمان به آغوش منتظراتش باز گردد
📝به قلم:ط_حسینی
🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼
https://eitaa.com/matalbamozande1399
حضرت آدم(ع) روزی دید ناگهان سه مجسمه سیاه وبدقیافه در اطراف چپ او قرار گرفتند وسه مجسمه نورانی درطرف راست او،ازمجسمه های طرف راست یکی یکی پرسید شما کیستید ؟
اولی گفت :من ( عقل)هستم.
دومی گفت:من (حیا)هستم.
سومی گفت:من (رحم)هستم.
آدم(ع) پرسید:جای شما در کجاست؟
اولی گفت:در سر انسانها .
دومی گفت:درچشم انسانها.
سومی گفت:دردل انسانها.
آدم(ع)به طرف چپ برگشت واز سه مجسمه سیاه یکی یکی پرسید شما کیستید؟
اولی گفت:من تکبر هستم.آدم (ع)گفت:جای تو کجاست؟گفت در سر انسانها.فرمود :سر که جای عقل است،او گفت:اگر من وارد سر شوم،عقل می رود.
از دومی پرسید توکیستی؟گفت:من(طمع)هستم،فرمود:جای تو کجاست؟ گفت:در چشم انسانها ، فرمود:چشم که جای حیا است،گفت:من اگر در چشم جا گرفتم، حیا می رود.
از سومی پرسیدتو کیستی؟
گفت:من(حسد)هستم،فرمود:جای تو کجاست؟
گفت:جای من دل انسانهاست.فرمود: دل که جای رحم است.گفت:اگر من وارد قلب انسان شوم ،رحم ومروت از قلب می رود.
المواعظ العددیه ص ۱۸۹
🌸🌸🌸🌸
https://eitaa.com/matalbamozande1399
صاحبدلی هر شب ذکر «الله » بر لب می راند و بر این کار مداومت داشت. شبی شیطان برای دلسرد کردن وی بر او ظاهر شد و به طعنه به او گفت:
تو که هر شب پروردگارت را یاد می کنی و او را صدا می زنی آیا جوابی نیز از سوی وی بر تو آمده است؟» عارف با شنیدن این واقعیت ناراحت و دلگیر به خواب رفت و دیگر ذکر نگفت. در خواب حضرت خضر را دید که به او می گوید:
« چرا از ذکر حق دست کشیده ای؟» او گفت: زیرا جوابی از این الله گفتن نشنیده ام»
خضر فرمود: همین که توفیق می یابی و ذکر و نام خدا را بر زبان می آوری،
به خاطر لطف و عنایت الهی است و در واقع این ذکر تو پاسخ خداوند به تو است ای عزیز:
چه بسیار جاهلان و غافلانی که ما لیاقت ذکر و یاد الهی را از آن ها سلب کردیم.
حق تعالی فرعون را چهارصد سال عمر و ملک و پادشاهی و کامروایی داد،
همه حجاب بود که او را از حضرت حق دور می داشت،
یک روز هم به او بی مرادی و دردسر نداد تا مبادا که حق را یاد کند.
دردی که ما به تو عطا می کنیم بهانه ای است تا به سوی ما آیی
و با ما درد و دل کنی و به ملکوت الهی متصل گردی.
🌸🌸🌸🌸
https://eitaa.com/matalbamozande1399
🌷انسان تا ابد از اعمالش جدا نیست
پس سریع توبه کنیم ازگناهان که گناهان ازما جدابشن
🌷.. كُلُّ امْرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ (٢١)طور
🌷كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ (٣٨)مدثز
https://eitaa.com/matalbamozande1399
May 11
✍️امام علی علیه السلام:
مستی، چهار نوع است:
مستی جوانی،
مستی ثروت،
مستی خواب،
و مستی پادشاهی
تحف العقول، ص124
🌸💦🌸💦🌸💦
https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ارزشمندترین مکان هایی که میتوان
در آن حضور داشت :
در فکر کسی
در قلب کسی
و در دعای کسی ...
هر سه را براتون آرزو میکنم😇✌🏻
#شب_خوش
🌸💦🌸💦🌸💦
https://eitaa.com/matalbamozande1399
هدایت شده از سیارهی ثروت 🪐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
فصل برداشت 👇🏻
هرررر آنکس که میشنود
و میبیند فرا رسیده است 😍🔥
.
هدایت شده از سیارهی ثروت 🪐
.
سلام به شما قهرمانهای معجزهآسا 🤩
امیدوارم حالتون عالی عالی باشه ❤️
.
هدایت شده از سیارهی ثروت 🪐
.
قصدم کمکه 🤝
فرقی نمیکنه چیکار میکنی اگه از
بقیه سریع تر نباشی همیشه باید 👇🏻
دست به دامـن یکی باشی 😢
من بهت پول جذب کردن و جذب
خوشبختی و جذب عشق رو شفاف
زوووووووود یاد میدم ✅
باید به تموم آرزوهات برسی ببیننت 😉
.
هدایت شده از سیارهی ثروت 🪐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
تسبيح نشان و نماد خانواده
کد و ذکرهای معجزهآساست 😍
مهمترین تمرین ماست 🔥
تسبیحت میشه غول چراغ جادوت 🔮
خفن ترین تکنیک حالحاضر ایرانه 📿
باهاش میشه به هر خواستهای رسید 📣
.
هدایت شده از سیارهی ثروت 🪐
.
اعضای خانواده سیاره ثروت ✋🏻
تو هر سن و سالی...
تو هر شرایطی...
جهش زدن 😉🔥
جای اینکه صبح تا شب کار کنه، با تسبیح
معجزهآسا یاد گرفتن سریع به آرزوهاشون
برسن و پول در بیارن 📿💸
نتیجه اینه که بشه باهاش جذب داشت ✨
نتیجه اینهکه بشه باهاش به آرزوهاتون برسید✨
.
هدایت شده از سیارهی ثروت 🪐
.
شما خودتون، خودتونو از ما جدا کردین ✋🏻
🔰ماها صبح تا شب با کلام خدا، اذکار
نتیجه ساز رو به جهان هستی و کائنات
ارسال میکنیم...
🔴 شما ارتعاش منفی ارسال میکنید و
کارای دیگه میکنید میگید پول در نمیاد...
.
هدایت شده از سیارهی ثروت 🪐
.
این تسبیح خیلی کاربردیه 📿
زمانی که شما ذکر های چله رو باهاش
تکرار میکنید قدرت این ذکر برای شما
چند برابر بیشتر میشه 😱👇🏻
چون این یه تسبیح معمولی نیست‼️
همزمان با تکرار ذکر های شما این
تسبیح چون حافظه انرژیکی داره
میتونه انرژی کلماتو خودش ذخیره
کنه 🔥
این یعنی قدرت این ذکر تا زمانی که
تسبیح همراهشماست روشنگر مسیر
شما برای رسیدن به خواسته هاتونه ✨
.
هدایت شده از سیارهی ثروت 🪐
.
🔴 اسم این تسبیح vip 👇🏻
تسبیح رودراکشا هستش که ناجی
خیلیییییییی از دانشجویان ما بوده
به شخصه من خودم ازش استفاده
میکنم و همیشه همراهمه 📿
.
هدایت شده از سیارهی ثروت 🪐
.
رودراکشا چیه و چطور تشکیل شده؟🤔
این دانه در اصل هسته میوه نوعی
درختخاص (شبیه بلوبری) هستش
که معمولا در ارتفاع خاصی در کـــوه
رشد میکنه معمولا در رشته کوه هیمالایا 🏔
متاسفانه بخش زیادی از این درختها
به دلیل داشتن تنه مستحکم و سفت
درزمینه زیرسازی خطوط راهآهن استفاده
میشن،طوریکه تعداد خیلی کمی از اونا
تو هندوستان باقی موندن ‼️
امروزه اکثرا درختان رودراکشا در نپال، بـرمـه، تایلند و اندونزی و قسمت هـای جنوبی و غربی هندوستان پیدا میشن✨
.
هدایت شده از سیارهی ثروت 🪐
.
📿 آخه رودراکشا عین یه
محافظ برای من عمل میکنه
هر زمان با توجه به چالشی که تو زندگیم
دارم با هر ذکر قدرتمندی که بخوام روش
پر میکنم و همیشه همراهمه ⚔🛡
مثلا زمانی که بخوام چشم نخورم👇🏻
ذکر مخصوص به چشمزخم رو روش
سیو میکنه و این تسبیح اجازه نمیده
کسی منو چشم بزنه یا حتی به جایی
برم که من در خطر باشم ‼️
همیشه مراقبمه ✅
یا زمانی که مشکل مالی داشته باشم👇🏻
با ذکر مخصوص به جذب ثروت پُرش
میکنم و اون زمان منو به پیشنهاداتی
هدایت میکنه که برام ثروتساز باشه 🔥
.
هدایت شده از سیارهی ثروت 🪐
.
دونه های رودراکشا دارای حافظه انرژیک
هستن و انرژى رو به خوبی در خودشون
حفظ میكنن 🔮
حالا شما فکر کنید ما این رودراکشا
رو با ذکر های قدرتمندمون پُر کنیم 😍
.
.
🔴 خواص رودراکشا به تنهایی چیه؟
🔰 دونه های رودراکشا برای بالابردن
ارتـعـاش جـذب پول، موفقیت، کـیـس
مناسب و جفت روحـی استفاده میشه
🔰 مثل یکپیله ازتون محافظت میکنه
در برابر جادو و انرژی های منفی و چشم
زخم
🔰 کمک به آرامش و تمدد اعصاب
و کمک به رفع استرس میکنه
🔰از شما در مقابل انرژیهای تاریک
محافظت میکنه مثل سربازی که محافظ
انرژی نورانی شماست
🔰انرژی منفی را از بین میبره
🔰به خوابتون بهبود میبخشه
🔰لایههای انرژی تون رو بهبود میبخشه
🔰دمای بدنتون رو بهبود میبخشه
🔰تمرکزتون رو خیلی زیاد میکنه
🔰سلامت جسمانی خیلی زیاد میشه
🔰به فداکاریتون رو بهبود میبخشه
🔰قدرت تفکر را خیلی زیاد میشه
🔰عقل رو زیاد میکنه
🔰اضطراب رو از بین میبره
🔰ترس از مرگ رو از بین میبره
🔰سطح هوشیاریتون رو افزایش میده
🔰هاله شما رو پاکسازی میکنه
🔰خستگی رو بر طرف میکنه
.
https://eitaa.com/matalbamozande1399
.
فردا با فرا رسیدن ۱۰ آذر ماه 📣
تو میتونی به نیت رسیدن به تموووم
خواسته هات بهترین خرید رو داشته
باشی 😉
چون این تسبیح قدرتمند با انرژی الهی که
شما بهش میدید قابلیت حمایت و هدایت
شما در مسیر خیر و خوبی رو داره 🔥
.
https://eitaa.com/matalbamozande1399
و حالا بریم برای دلبری باالله ..👆👆
رفقا شبی چند خط هم شده براش بنویس
یا خواسته ها تو یا شکر گزاریهاتو
مطمعن باش برات اتفاق می افتد
بنویش
خدارو شکر که امروز سالمم
خداروشکر که امروز نفس میکشم اونم براحتی
خداروشکر که میتونم حرف بزنم
خداروشکر که میتونم بشنوم
خداروشکر که پای سالمی دارم که راه برم
خداروشکر قلبم سالمه
خداروشکر که ذهنم بزرگترین اهنربای جذب اتفاق خوب تو زندگیمه
خداروشکر ممنونم بابت داشتن...
خداروشکر که باور دارم که باورام بزودی به واقعیت تبدیل میشن
خداروشکر ایده و راهکار های بزرگ وارد ذهمم میکنی
خداروشکر که رفیقمی
خداروشکر که پول براحتی وارد زندگیم داره میشه
خداروشکر میتونم دنیام ببینم
خداروشکر که ایمان تو دلم روشنه
خداروشکر خانواده عالی دارم
خدارو شکر امروز بهت هدیه داده
خداروشکر امروز حالت عالی
خداروشکر امروز زیباترین روز زندگیته
خداروشکر کن که سقف بالاسرته
خداروشکر امروز یک قدم به اهدافت و خواسته هات نزدیکتر میشی
خداروشکر که پرانگیزه ای
خداروشکر که میتونی تلاش کنی و بجنگی
خداروشکر که بهترینی
خداروشکر متفاوتی
خداروشکر زندگی زیباست
خداروشکر که خدا راه براحتی ثروت و فراوانی به سمتت هدایت میکنه
خداروشکر امروز معجزات تو زندگیت اتفاق میفته
خداروشکر درامدت به اسونی درحال افزایشه
خداروشکر که عاشقانه تورو دوست داره
شکر شکر شکر
https://eitaa.com/matalbamozande1399
990_14729727930570.mp3
3.28M
این پادکست و با جان و دلت گوش
کن و عمل کن
از پول دادن از کادو دادن از بخشیدن
از خرج کردن نترسید
#استاد_عرشیانفر
#عرشیانفر
https://eitaa.com/matalbamozande1399
𒊹︎︎︎〰〰〰🍁🍁〰〰〰𒊹︎︎︎