سلام 👋
از پائیز زیبا به دوستان جان❤️
الهی شکر😍
https://eitaa.com/matalbamozande1399
خوشگلای مهد کودکی کجان؟⁉️
امروز براتون بازی اعداد داریم.📣
بدو بیا بازی ،باهوش پرتلاش😍
15.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#دلی♡
«يتولاكَ اللهُ بينما تظُنُّ أنكَ بمفردِكَ»
هنگامیکه فکر میکنی تنها و بیکسی،
خدا از تو مراقبت میکند... ❤️
https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با درود 🌸🍂
پگاه دومین روز هفته پر شور .
مسرور باشید و شادمان به مهر
شفاف ، چون زلال چشمه ها
سرفراز چون دماوند کوه
به هر بامداد ، و هر لحظه ...♥️
صبحتون بخیر☀️
https://eitaa.com/matalbamozande1399
🍁نیایش صبحگاهی
🍂خـــدای مهربانم
🌱از تو شاکرم
🍁که چشمانم را گشودی
🌱وفرصتی دیگر برای زندگی
🍂برای نفس کشیدن
🌱برای دیدن عزیزانم
🍁به من عطا کردی
🍂امروز برای عزیزانم
🌱روزی سرشار از سلامتی و
🍁شادمانی و آرامش تمنا دارم
آمیـن...🙏
┏⊰✾🌼✾⊱━━━━━━━━━━━┓
https://eitaa.com/matalbamozande1399
🍁💫امـــیـــدوارم روزتــــون
🍂💫پـر از زیـبـایـی و امــیــد
🍁💫و دلــــتــــون ســـرشـــار از
🍂💫مـهـر و شـور زنـدگـی بـاشـه
🍁💫امــــیـــدوارم امــــروزتــــون
🍂💫از زیـبـاتـریـن و قـشـنـگـتـریـن
🍁💫لحظات و موفقیت ها لبریز باشه
🍂💫تــقــدیــم بــا بــهــتـریــن آرزوهــا
🍁💫یــکـــ روز زیــبـــای پــــایـــیـــزی
🍂💫بــا دلی شــاد داشــتــه بــاشــیــد
┏⊰✾🌼✾⊱━━━━━━━━━━━┓
https://eitaa.com/matalbamozande1399
🌸💫یکشنبه تـون زیـبـا
🌿💫و پـراز مـوفـقـیـت
🌸💫امروزتان شاد و زیبا
🌿💫لحظه هایتان سرشار
🌸💫آرامش و دلـخـوشی
🌿💫امیدوارم امروز خـدا
🌸💫سرنوشتی دوستداشتنی
🌿💫زنــدگــی پــراز عـشــق
🌸💫روزی فراوان ، لبی خندان
🌿💫و دلی مهربون براتون رقم بزنه
🌸💫روزتون زیبـا و در پنـاه خـدا
🌸💫تــقــدیــم بــه شــمــا خــوبــان
🌿💫یـکـشــنــبــه تــون گــلــبــارون
┏⊰✾🌼✾⊱━━━━━━━━━━━┓
https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🌻راز همیشہ شاد بودن
این است؛
♥️ دل بر آنچہ نمےماند نبند...
🌻فردا یڪ راز است
نگرانش نباش
🌻دیروز یڪ خاطره بود
حسرتش را نخور
🌻امروز یڪ هدیہ است
قدرش را بدان♥️
♥️تقدیم به شما عزیزان
🌻یکشنبه تون شاد و قشنگ
┏⊰✾🌼✾⊱━━━━━━━━━━━┓
https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام، صبحتون بخیر🌅
ان شاء الله که یک روز فوق العاده در پیشِ رو دارید🌻🌻🌻
#احسان_یاسین
🍁 🍁
https://eitaa.com/matalbamozande1399
22.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ بسیار زیبا ببینید
https://eitaa.com/matalbamozande1399
از شروع دوباره نترس
این دفعه از صفر شروع نمیکنی..
از تجربه هات شروع میکنی!
#انگیزشی
https://eitaa.com/matalbamozande1399
🍃💕🌸🍃💕🌸🍃💕
🦋ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺷﮑﺮت ﮐﻪ ﺑﻪ زندگیم ﻋﺸﻖ دادی
🦋ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺷﮑﺮت ﮐﻪ ﺑﻪ زﻧﺪﮔﯿﻢ ﺷﺮﺍﻓﺖ دادی
🦋ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺷﮑﺮت ﮐﻪ ﺑﻪ زندگیم ﺍﻣﻨﯿﺖ دادی
🦋ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺷﮑﺮت ﮐﻪ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ ﺁﺳﺎﯾﺶ ﺩﺍﺩﯼ
🦋ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺷﮑﺮﺕ ﮐﻪ ﺑﻪ زندگیم آرامش دادی
🦋ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺷﮑﺮت ﮐﻪ ﺑﻪ زندگیم ﻫﺪف دادی
🦋ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺷﮑﺮت ﺑﺎﺑﺖ زندگی ﺧﻮب ﮔﺬﺷﺘﻪ ام
🦋ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺷﮑﺮت ﺑﺎﺑﺖ زندگی ﺧﻮب ﺍﻻﻧﻢ
🦋ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺷﮑﺮت ﺑﺎﺑﺖ زندگی ﺧﻮب آﯾﻨﺪﻩ ام
🦋ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺷﮑﺮت ﺑﺮﺍی ﺑﻬﺘﺮ ﺑﻮدنم
🦋ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺷﮑﺮت ﺑﺮﺍی ﮐﻮدک درونم
🦋ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺷﮑﺮت برای ﺍﻋﻀﺎی ﺑﺪﻧﻢ
🦋ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺷﮑﺮت ﺑﺮﺍی ﺣﺲ ﺑﯿﻨﺎﯾﯽ ام
🦋ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺷﮑﺮت ﺑﺮﺍی ﺣﺲ ﺷﻨﻮﺍﯾﯽ ﺍم
🦋ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺷﮑﺮت ﺑﺮﺍی ﺣﺲ ﺑﻮﯾﺎﯾﯽ ام
🦋ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺷﮑﺮت ﺑﺮﺍی ﺣﺲ ﭼﺸﺎﯾﯽ ام
🦋ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺷﮑﺮت ﺑﺮﺍی ﺣﺲ ﻻﻣﺴﻪ ام
🦋ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺷﮑﺮت ﺑﺮﺍی ﺗﻮﺍنمندی ﻫﺎی درونم
ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺷکرت
https://eitaa.com/matalbamozande1399
1_3514762131.mp3
5.8M
❣بگو خدایا شکرت ....
💖💖💖💖💖💖💖💖
سهم شما از مطالب رایگان استاد عرشيانفر، نشر آگاهی است ، فوروارد از کانال ، کارمای مثبت شماست ، در نشر آگاهی کوتاهی نکنید 🙏"
#آگاهی_را_منتشر_کنیم
https://eitaa.com/matalbamozande1399
❤️رمان جدید❤️
💜نام رمان : #ضحیٰ 💜
💚نام نویسنده: شین.الف 💚
💙تعداد قسمت : 52 💙
🧡ژانر: مذهبی🧡
🤍خلاصه:
ضحی یه دختریه که به دلیل شغلش به امریکا سفر میکنه در اونجا بخاطر شیعه بودنش مورد توهین همراهیان قرار میگیره که سعی داره اونا رو قانع کنه ....🤍
💛با ما همـــراه باشیـــــن💛
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓
https://eitaa.com/matalbamozande1399
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان ضحی💗
قسمت1
با قدمهای بلند از هواپیما خارج شدم و روی اولین پله ایستادم..
سرم رو بالا گرفتم و به شب این شهر خیره شدم...
با دم عمیقی ریه هام رو پر کردم و لبخند خسته ای روی لبهام نشست...
باز هم غربت اما اینبار با یک اسم جدید...
غربت جایی نیست که در اون به دنیا نیومده باشی و زندگی نکرده باشی...
ممکنه جایی رو برای اولین بار ببینی و تو رو در خودش حل کنه اونقدر که غریبگی از یادت بره...
غربت جاییه که آدمها، فکرها، حرف ها و رفتارها رو نشناسی... آشنایی نبینی و روزگار رو به تنهایی سپری کنی...
آشنا هم کسی نیست که قبلا دیده باشی یا به نام و نشان بشناسی... آشنا اونیه که مثل تو فکر میکنه، مثل تو حرف میزنه و مثل تو عمل میکنه...
حتی اگر هیچ وقت اون رو ندیده باشی... یا حتی اگر هیچ وقت اون رو نبینی!...
*
بعد از تحویل گرفتن چمدون به سمت در خروجی فرودگاه راه افتادم...
با هر قدمی که برمی داشتم چشمهایی تعقیبم میکردند
چشمهایی سرد و بی تفاوت، متعجب، عصبانی، ترسناک یا حتی ترسیده!
به هر شکلی که بود از فرودگاه خارج شدم و به نزدیک ترین تاکسی آدرسم رو تحویل دادم و سوار شدم...
قطرات ریز بارون روی شیشه میگفت پاییز اینجا کمی زودتر شروع میشه و چیز زیادی از مسیر عبور قابل مشاهده نبود...
که اگر هم بود چیزی جز ترافیک سنگین و چراغ ترمز ماشینها و دود معلق در هوا قابل رویت نبود و باز هم من ترجیح میدادم مطالعه کتابی که توی هواپیما پیش از پیاده شدن دستم بود رو ادامه بدم...
تقریبا چهل دقیقه بعد ماشین متوقف شد و راننده پیاده..
پیاده شدم و چمدونم جلوی پام قرار گرفت...
در سکوت کامل راننده رفت و من به دنبال آدرس دقیق تر از دور پلاکها رو وارسی کردم...
و رسیدم به یک ساختمان چند طبقه ی نمای سفید نه چندان کهنه که خانه ی جدیدم بود...
البته نه همش بلکه فقط یکی از سوئیت هاش...
و البته بازهم نه تمام سوئیت بلکه فقط یکی از اتاقهای یکی از سوئیت هاش..
با یادآوری این تراژدی با پایان باز نفس عمیقی کشیدم و شاسی چمدون رو فشار دادم تا دسته ش توی دستم قرار گرفت و راه افتادم سمت در ورودی که بیش از این خیس نشم...
به محض وارد شدن نگاه تنها فرد حاضر در سالن معطوفم شد...
خانم میانسالی که پشت میز رزوشن نشسته بود و منتظر بود که سر از کار این غریبه ای که وارد قلمروش شده دربیاره...
خیلی منتظرش نگذاشتم. فوری رفتم جلو و توی چند قدمیش ایستادم:
_سلام...
خیلی خوشرو و متین جواب سلامم رو داد و دوباره منتظر شد...
لبخندی زدم:
_اشراقی هستم... تلفنی فکر میکنم با خودتون صحبت کردم اگر شما خانم بلر باشید...
دست دراز کرد:
_اوه بله... من بلر هستم خودم باهاتون صحبت کردم خانم اشراقی درسته...
اگر اشتباه نکنم به طور مشترک سوئیت شماره سه رو اجاره کردید...
_ بله البته من یکم کارام ناگهانی پیش رفت و دیر اقدام کردم به همین دلیل برای پیدا کردن خونه به مشکل برخوردم اما الان اگر سوئیت یا اتاق مستقلی دارید با هزینه ی بیشتر من مشکلی ندارم که...
_نه عزیزم نسبت به دوهفته قبل که صحبت کردیم اوضاع تغییری نکرده کماکان تمام سوئیت ها و اتاقها پر هستن... این یکی رو هم میشه گفت واقعا شانس آوردی که پیدا کردی...
_چطور؟
_صاحب این سوئیت سالهاست تنها اینجا زندگی میکنه و امسال هم فقط بخاطر مشکل مالی حاضر شد همخونه بپذیره...
لبخند جمع و جوری که زد حدسم رو تایید میکرد:
_امیدوارم که مشکلی باهم نداشته باشید یعنی نباید هم داشته باشید متوجهید که؟
خیالش رو راحت کردم:
_بله نگران نباشید متوجهم...
شروع کرد به توضیح دادن:
_اینجا یک سری قوانین داره که همش به رفاه خودتون کمک میکنه...
اینجا درب خروج راس ساعت شش صبح باز میشه و تا ده شب هم بازه...
بین این ساعات تردد جز در موارد اورژانسی ممنوعه...در طول روز هم صدای بلند موزیک،رفت و آمد پر سر و صدا،مهمان و مهمانی غیر معمول و دعوا و داد و بیداد به هیچ وجه مشاهده نشه...
اون میگفت و من در تایید حرفهاش سر تکان میدادم...
بالاخره رضایت داد و از روی صندلی ش بلند شد...
از بین دسته کلید های توی کشوی میزش یه کلید بیرون آورد و گرفت طرفم...
دستم رو پیش بردم که بگیرمش که انگار چیزی یادش اومده باشه کلید رو توی مشتش جمع کرد و دست من روی هوا معطل موند:
_خودم هم همراهتون میام...بفرماید...
و با دست به سمت پله ها اشاره کرد... راه افتادیم و همونطور که از پله ها بالا میرفتیم مجدد شروع کرد به توضیح دادن:
_واحد شما طبقه ی اوله...اینجا همه ی واحد ها به یک اندازه نیستن فقط واحد های طبقه اول سوئیت کامل هستن که معمولا خانواده ها اجاره شون میکنن ولی همخونه شما بنا به دلایل شخصی سالها تنها اینجا زندگی کرده...
https://eitaa.com/matalbamozande1399