eitaa logo
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
2.7هزار دنبال‌کننده
23.4هزار عکس
27.5هزار ویدیو
133 فایل
محتویات کانال ازهردری میباشد 🌹علمی، مذهبی‌، شعر،داستان،پندواندرز سخنان بزرگان ،طب سنتی،کاردستی، آموزشی،مطالب پزشکی روز دنیا، و خلاصه اینجاهمه چی درهمه🌹 ارتباط با ادمین 👈👈 @Ndashti ارتباط با ادمین 👈👈 @M_Mohammdeean @جهت تبلیغات با قبول ....
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
* خدایا خودت برامون جفت وجورش کن ....😍🙏 عرشیانفر 🦋💙 ‌    ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌╭━━━⊰•🍃🌹‌⃟🕊🍃•⊱━━━╮         https://eitaa.com/matalbamozande1399 👆👆:🦋💖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیام روز ☀️ عرشیانفر• 🦋💙 ‌    ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌╭━━━⊰•🍃🌹‌⃟🕊🍃•⊱━━━╮                 https://eitaa.com/matalbamozande1399 👆👆:🦋💖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍ ‍ 🏴🏴🏴🏴🏴 یا علی رفتم بقیع اما چه سود هرچه گشتم فاطمه(س) آنجا نبود یا علی قبر پرستویت کجاست؟😭 آن گل صد برگ خوش بویت کجاست؟ هرچه باشد من نمک پرورده ام دل به عشق فاطمه خوش کرده ام حج من بی فاطمه (س) بی حاصل است فاطمه (س) حلال صدها مشکل است😭 ایام سوگواری بانوی دوعالم حضرت فاطمه زهرا (س) تسلیت باد 🏴🖤🖐😔 ‌https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روضه حضرت زهرا(س) زیاد گوش کردم ولی هیچ کدوم مثل همین دو دقیقه حاج آقای قرائتی نمیشه ، التماس دعا دارم از شما عزیزان دلم 🌸💦🌸💦🌸💦 https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با پلاستیک ظرفها بیرون رفتم و کنار سطل زباله بزرگ کنار خیابون ایستادم هر چهار ظرف رو به چهار تا از بچه های زباله گردی که رد میشدن دادم.... بعضیاشون یکم عجیب نگاه کردن و نگرفتن ولی بالاخره چهار نفر پیدا شدن که این غذاهای نذری روزی شون بشه... خیلی زود برگشتم خونه که دیر نشه... فکر نمیکردم قسمتم بشه یه روز توی نیویورک نذری بدم... اونم قرمه سبزی! * بعد از طلوع آفتاب کمی چشمهام گرم شده بود و در صدد بودم بلند شم ولی نمیتونستم و هی خواب رو تمدید میکردم... و این کشمکش ادامه داشت تا اینکه صدای زنگ در بلند شد و متعاقبا صدای مکالمه ژانت و کتایون خیلی محو به گوشم رسید و مجبورم کرد دل از خواب بکنم... اول یک چشمم رو باز کردم و دادمش به ساعت نشسته روی پاتختی کوچیک زیر پنجره و عددی که عقربه های ساعت نشونم میداد باعث شد اونیکی چشمم هم به سرعت باز بشه... باورم نمیشد این خواب کوتاهی که همش هم به عذاب وجدان بیداری گذشت انقدر طول کشیده باشه... اخه کی ساعت 11 شد؟!... خیلی سریع بلند شدم و بیرون رفتم که چشمم به جمال کتایون خانوم و البته ژانت روشن شد... گرم گفتم: سلام... بعد از چند ثانیه فقط کتایون جواب داد: سلام... وارد آشپزخونه شدم:صبحونه خوردی؟ بشین یکم ارده شیره بیارم برات... خوردی تاحالا؟ جواب نداد... همونطور که مشغول کار بودم نگاهمو دوختم بهش... مجبور شد جواب بده... بی حوصله: نه چی هست حالا؟ _شیره ی انگور و ارده ی سرخ... یه مخلوط مقوی و انرژی زا خیلی خوبه خوشمزه هم هست به شدت هم گرمه مناسب صبح زمستون... الان براتون میارم بیاید بشینید دیگه... چون دیر بیدار شده بودم و فرصت چای دم کردن نبود چای ساز رو روشن کردم و نپتون ها رو آماده تا سر سه دقیقه چند فنجان چای بی کیفیت تحویل هم بحث های عزیزم بدم... هر چی گشتم قرابت بیشتری برای ذکر عنوان مشترک پیدا نکردم!... ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓ https://eitaa.com/matalbamozande1399