eitaa logo
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
2.7هزار دنبال‌کننده
21.7هزار عکس
25.2هزار ویدیو
125 فایل
محتویات کانال ازهردری میباشد 🌹علمی، مذهبی‌، شعر،داستان،پندواندرز سخنان بزرگان ،طب سنتی،کاردستی، آموزشی،مطالب پزشکی روز دنیا، و خلاصه اینجاهمه چی درهمه🌹 ارتباط با ادمین 👈👈 @Ndashti ارتباط با ادمین 👈👈 @M_Mohammdeean
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان_ضحی💗 قسمت13 چهل روز سرد رو پشت سر گذاشتیم ژانت رو در این مدت خیلی کم میدیدم و کمتر فرصت گفتگو پیش می اومد اما همین همخونگی و ارتباط اندک بینمون علاقه ای به وجود آورده بود که هر روز بیشتر میشد... دیگه اثری از اونهمه خشم و انزجار و نفرت نبود ژانت من رو به عنوان دوست پذیرفته بود و من هم مثل قبل دوستش داشتم و تحسینش میکردم بخاطر اراده و تلاش و ایمان و محبتی که در وجودش بود اما کتایون... کتایون... در این مدت در کنار حجم سنگین درسها و کار آزمایشگاه دغدغه ارتباط کتایون و مادرش هم به مشغولیت هام اضافه شده بود تقریبا هرروز مادرش یا زنگ میزد و یا پیام میداد و منم جز شرمندگی چیزی براش نداشتم و فقط میگفتم یکم بهش وقت بدید با خودش کنار بیاد. اونم ظاهرا همین کار ازش برنمی اومد و طاقتش طاق شده بود که بی توجه به حرفهای من هر روز همون حرفهای قبلی رو تکرار میکرد کتایون اما حاضر نبود با مادرش تماس بگیره یا به اون اجازه ارتباط بده والبته من میفهمیدم دلیلش بیشتر از کینه یا عدم باور ترس بود ترس از درک یک رابطه ناشناخته و غروری که بهش اجازه نمیداد توی موقعیتی قرار بگیره که ممکنه قلیان احساساتش دست دلش رو رو کنه دلش نمیخواست مادرش بدونه چقدر دلتنگشه ازش ناراحت بود و از طرفی بین گفته های مادر و پدرش سرگردان چند روز یکبار تماس داشتیم و اون از دلایلش برای این پنهان شدن میگفت و من از بی قراری مادری که تحمل این بی مهری رو نداشت و اون در جواب اونهمه پند و اندرز و نصیحت و خواهش و تهدید من فقط یک جمله گفت: بهش فکر میکنم.... ولی فکر کردنش کمی بیش از حد طولانی شده بود قرار ماهانه مون رو هم یک هفته عقب انداخته بود که نمیدونستم بخاطر ترس از روبرو شدن با منه که میدونست از دستش عصبانی ام یا دلیل دیگه ای داره اما بالاخره برای صبح شنبه 16 فوریه قرار ملاقات بعدی رو قطعی کردیم اون هفته هفته ی خیلی پرکاری برای من بود... یک پروژه جدید داشتم و بعضا خارج از ساعت کاری توی آزمایشگاه می موندم و مجموعا ساعت خوابم کم شده بود. البته خستگی و بیخوابی نمیتونست من رو از پا دربیاره سالها بود که بهش عادت کرده بودم. ولی پیاده روی اجباری جمعه غروب از بیمارستان تا خونه زیر بارون نسبتا شدید و هوای سرد... کارم رو ساخت طوری که صبح شنبه با اینکه صدای اومدن کتایون و صحبتهاش با ژانت رو میشنیدم نمیتونستم از زیر پتو بیرون بیام و همون زیر پتو هم به شدت میلرزیدم. حتی حال صدا بلند کردن هم نداشتم برای همین منتظر شدم تا خودشون بیان سراغم تقریبا پنج دقیقه بعد کتایون به در زد: سلام چرا بیرون نمیای؟ چند بار دیگه هم سوال رو پرسید ولی واقعا نه میتونستم تکون بخورم و نه اینکه حرف بزنم. چون جوابی نگرفته بود خودش در اتاق رو باز کرد و بعد رو به ژانت گفت: خوابه هنوز... البته من تصویر نداشتم فقط صدا بود... دوباره صداش بلند شد: باورم نمیشه تا این وقت روز خواب باشی. فکر کنم از ترس خودتو به خواب زدی نه؟ میدونی امروز دست پر اومدم! یکم مکث کرد و بعد دوباره گفت: پاشو دیگه الان ساعت یازده و نیمه... دوباره سکوت.. اینبار صدای قدمهاش نزدیک شد... بالای سرم نشست و آروم صدا زد: ضحی؟ دلم نمیخواست نگرانش کنم ولی واقعا فکم تکون نمیخورد.. دوباره اینبار نگرانتر صدام کرد و همزمان پتو رو از روم کشید لرز تنم رو گرفت پتو رو توی دستم جمع کردم و مردمکهام رو فرستادم سمت صورتش فقط برای اینکه مطمئن بشه زنده ام ناله ی کوتاه و نامفهومی کردم که منظورم سلام بود ولی هیچ شباهتی به این واژه نداشت. و دوباره ساکت شدم. حالا ژانت هم اومده بود بالای سرم و با چشمهای نگران پرسید: چی شده؟ فقط تونستم آروم بگم: قرص... کتایون بلند شد و رفت قرص بیاره و ژانت نشست جاش: چی شده ضحی چرا حالت بد شده؟ چه اتفاقی افتاده؟ شرایطم اصلا طوری نبود که بتونم توضیحی بهش بدم فقط لبخند زدم که بیشتر نگران نشه... اما انگار خیلی کارساز نبود چون اون همینطوری سوال میپرسید. کتایون با قرص و لیوان آب وارد اتاق شد و کنار ژانت نشست رو به ژانت گفت: یکم بلندش کن این قرص بهش بدم ژانت دستش رو گذاشت پشتم و یکم بلندم کرد و کتایون قرص رو گذاشت روی زبونم و لیوان آب رو روی لبهام به سختی و با گلو درد چند جرعه آب خوردم و دوباره رها شدم روی بالش کتایون یکم نگاهم کرد دست گذاشت روی پیشونیم و بعد گفت: باید بریم دکتر. ژانت پاشو حاضر شو با نهایت توانی که داشتم ناله کردم: نه... خوب میشم یکم دیگه درسکوت نشسته بودن و نگاهم میکردن و منم حالم نمیبرد بهشون بگم برید صبحانه بخورید منم یه ساعتی میخوابم خوب میشم! چند دقیقه بعد لرزم شدید شد طوری که فکم میلرزید و دندونهام به هم برخورد میکرد. متوجه میشدم دور و برم همهمه و سر و صداست ولی درک نمیکردم چی میگن فقط سعی میکردم بیشتر زیر پتو قایم بشم بلکه یکم گرمم بشه! پتوی دیگه ای هم روم اضافه شد ولی بازهم
لرزم از بین نرفت بی اختیار شروع کردم پیوسته و روی ریتم ناله کردن. اصلا نمیخواستم نگرانشون کنم ولی دست من نبود و از کنترل من خارج بود! نمیدونم چقدر گذشت که خوابم برد وقتی بیدار شدم دیگه لرز نداشتم.... بدنم خسته و درد بود ولی لرز نداشتم تمام تنم خیس عرق بود و لرزم نشسته بود. گلوم هم یکم باز شده بود. به کندی پتو رو کنار زدم کسی توی اتاق نبود به سختی گوشی رو برداشتم و نگاهی به ساعت انداختم. یک و نیم بود. یعنی... یک ساعت از وقت اذان گذشته! توی جام نشستم حتی از تصور آب زدن به دست و صورت هم احساس لرز میکردم ولی تجربتا میدونستم بعد از گرفتن وضو خوب میشم.. بلند شدم و به هر سختی بود در رو باز کردم و وارد سرویس شدم دستم روی سنگ روشویی بود که نیفتم و شیر رو باز کردم که وضو بگیرم صدای قدمهایی نزدیک شدن و بعد هر دو نفرشون رسیدن جلوی در همونطوری که آب به صورتم میرسوندم گفتم: سلام ببخشید اذیتتون کردم کتایون با تعجب گفت: چکار میکنی مگه لرز نداری؟ _نه خیلی کم شده ژانت نگرانتر گفت: خب حالا نمیشه نماز رو بذاری برای یه وقت دیگه؟ حتما الان بدنت درد میکنه، سخته... _ نه عزیزم نمیشه نماز رو که بخونم بهتر میشم این آب مثل یه شوک دوباره بدن رو به کار میندازه تا کی تو رختخواب بمونم از سرویس اومدم بیرون و برگشتم اتاق خودم اونها هم بی هیچ حرفی دنبالم اومدن همونطور که چادر نمازم رو سر میکردم اشاره کردم به تخت: بشینید چرا وایستادید بی حرف نشستن و همونطور متعجب زل زدن بهم تا نمازم رو تموم کردم! توی سجده ی آخر بعد از نماز بودم که صدای کتایون در اومد: بسه دیگه خسته نشدی؟ حالت بده اینی وقتی حالت خوبه چکار میکنی؟ سر از سجده برداشتم: یه جوری حرف میزنی انگار خیلی کار طاقت فرسائیه دو رکعت نمازه دیگه... _آخه الان که حالت خوب نیس چرا انقدر کشش میدی! _چون حالمو بهتر میکنه هر چی بیشتر طول بکشه بهتره تسبیح رو از روی سجاده برداشتم و مشغول ذکر شدم. ژانت با ذوق گفت: این چیه چقدر قشنگه رنگی رنگیه! الحمدلله رو کامل کردم و گفتم: تسبیحه وسیله شمارش کلمات دعا این تسبیح به قول تو رنگی رنگی اسمش تسبیح ام البنینه. اسمشه.. مدلشم اینه که مهره هاش چند تا رنگ مختلف داشته باشه.. تسبیح انواع دیگه هم داره... به سختی خودم رو خم کردم و در کمد زیر میز رو باز کردم... یه صندوقچه بیرون کشیدم و گرفتم طرفش: اینا همه تسبیحه. باز کن و ببین از هر کدومش خوشت اومد یادگاری بردار آهسته و با لبخند ممنونی گفت و در صندوقچه رو باز کرد... با ذوق بینشون دست چرخوند و بعد یکی از تسبیحا رو بلند کرد: این اسمش چیه؟ _این فیروزه ست... بعد جعبه رو گرفتم و دونه دونه معرفی کردم: این عقیق شجره این عقیق سرخ سلیمانی... این تسبیح هسته خرماست اینم تسبیح شاه مقصوده! اینم که... تربته... ** _خاکه؟ _بله...خاک... کتایون حرفم رو قطع کرد: چرا اینجوری شدی؟ _دیشب دیدی که چه بارونی بود اومدنی خونه دیدم انقدر ترافیکه اگر سوار اتوبوس بشم تا ده شبم نمیرسم خونه پیاده برگشتم تو راه موش آب کشیده شدم رسیدم خونه یه دوش گرفتم خوابیدم که دیگه متاسفانه اینجوری شد... آهی کشیدم: اصلا نفهمیدم کی صبح شد. نماز صبحمم قضا شد... _واقعا بی عقلی حالا مثلا دیر میرسیدی چی میشد؟ _خب خسته بودم میخواستم زود برسم بخوابم که از جلسه امروز عقب نمونیم! _چقدرم که نموندیم... پاشو زودتر بریم سر کارمون یه ساعته علافمون کردی... گفتم: شما برید دفترو کتاب حاضر کنید من قضای صبحمم بخونم میام. ژانت تو ام این صندوقچه رو با خودت ببر ببین کدومشو میخوای بردار... بعد از نماز با دفترم رفتم آشپزخانه و پشت میز نشستم... از لرزش دستها و ضعفی که بهم مستولی شده بود به یاد آوردم از دیشب هیچی نخوردم. ولی تا خواستم بلند بشم کتایون انگار فکرم رو خوند و بلند شد: از دیشب تا حالا فکر کنم هیچی نخوردی نه؟ بذار یه کنسرو باز کنم بخور بعد شروع کنیم.... تشکری کردم و اونهم بی حرف مشغول باز کردن و گرم کردن کنسرو قارچ و ذرت شد... ژانت همونطور که سرش توی جعبه بود پرسید: جنس اینا از چیه؟ _جز اون خاکیه بقیه سنگن این یکی فیروزه و بقیه سنگ عقیق از انواع مختلفش. حالا کدومو میخوای؟ با خجالت گفت: هیچکدوم... نمیخوام کلکسیونت خراب شه لبخندی زدم: من کلکسیونر نیستم اینا همش سوغاتیه که جمعشون کردم هر کدومو میخوای بردار تعارف نمیکنم _پس... میشه همون رنگی رنگیه رو بدی؟ _همون که تو سجاده بود؟ باشه هر وقت رفتم برا نماز بیا بگیرش فقط حتما بیا و یادآوری کن من یادم میره... کتایون ظرف رو گذاشت جلوم: بجمب بخور که امروز خیلی کار داریم _به روی چشم علیا حضرت... منم با شما خیلی کار دارم! همونطور که می نشست پشت چشمی برام نازک کرد و رو به ژانت گفت: حالا به چه دردت میخوره؟ _هیچی قشنگه دوست دارم داشته باشمش همونطور که غذا میخوردم ژانت دوباره با تسبیح ها سرگرم شد
ولی کتایون که دنبال بهانه ای برای فرار از غضب من بود سعی میکرد ها با ژانت مشغول باشه: _حالا انگار گنج پیدا کرد قیافه شو ببینم چی ان اینا؟ سنگن دیگه تا حالا سنگ تزیینی ندیدی؟! آخرین قاشق رو که فرو دادم با لبخندی حرصی و کجکی پرسیدم: _خب کتایون خانوم چه خبرا؟! خندید: چه سوال عجیبیه این سوال یعنی من الان باید کل وقایع این مدت رو برات توضیح بدم؟ منظورم رو میفهمید ولی خودش رو میزد به اون راه : خبری نیست سلامتی _شیطونه میگه پاشو یه فصل کتک مهمونش کنا! خودتو به اون راه نزن مادر بنده خدات هر روز زنگ میزنه سراغتو از من میگیره عجب بی رحمی هستی تو بابا یه زنگ بهش بزن خب کمت میاد؟ _سختمه سختمه باهاش حرف بزنم درک کن. _تو ام شرایط اونو درک کن زندگیشو بهم ریختی دل تو دلش نیست یکم انصاف داشته باش بابا تکلیفش رو روشن کن بنده خدا دق کرد عجب آدمیه ها _تو تو شرایط من نیستی که بفهمی چه وضعیتی دارم پس قضاوت نکن بی رحم نیستم ولی الان نمیتونم باهاش حرف بزنم جدی شدم: تو که نمیتونستی بیخود کردی به من گفتی زنگ بزن و اون بیچاره رو هوایی کردی! آبروی منم بردی الان پای منم گیره من نمیخوام مدیون مادرت بمونم پس مجبوری باهاش حرف بزنی چه بخوای چه نخوای وگرنه کلاهمون میره تو هم فهمیدی؟! کلافه دستی به سرش کشید: بابا من که نگفتم هیچ وقت حرف نمیزنم. گفتم فعلا نمیتونم _خب ایشون تا کی باید منتظر میل حضرت عالی باشه؟ بابا هر روز زنگ میزنه من دیگه از خجالت نمیدونم چی بهش بگم! لااقل فعلا یه عکس براش بفرست... کلافه گفت: خیلی خب باشه یه کاریش میکنم فکر کنم برا یه کار دیگه اومدیم اگر میخوای اینجوری از زیر بار بحث دربری کور خوندی لبخندی زدم: باشه ولی اگر تو ام فکر کردی به بهانه بحث میتونی از زیر بار این موضوع در بری کور خوندی! قبل شروع اول میخوام بپرسم شما از خوندن بیست صفحه از این کتاب دید ابتدایی تون چیه چه دید و چه تعریف و چه حسی به شما داد؟ صریح بگید بی تعارف ژانت_خب اول اینکه من توی این بیست صفحه اول جمله ای که پیروانش رو به عملیات تروریستی دعوت کنه ندیدم نمیدونم حالا شاید جاهای دیگه باشه ولی تا الان که من ندیدم... و اینکه فکر نمیکردم قرآن انقدر درباره بقیه پیامبرا مخصوصا مسیح صحبت کرده باشه فکر میکردم بیشتر درباره خودشون حرف زده باشه و اتفاقاتی که افتاده... _حالا کجاشو دیدی یک ششم آیات قرآن درباره بنی اسرائیله ... اتفاقا لحن قرآن اصلا نقالی نیس که هر اتفاقی بین خودشون پیش اومده تو کتاب ثبت باشه به ندرت درباره وقایع مصداقی صحبت میکنه بیشتر تمرکزش روی چیزای دیگه ست... کتایون تو چی؟ _خب... این رجز خوندنش توی آیه 23 برام خیلی جالب بود آدم ترغیب میشه حتما کامل بخونه و یه جوری به چالش بکشدش چون داره به مبارزه دعوت میکنه مخالفینش رو! توی کتاب دیگه ای ندیده بودم اینو _همینطوره خیلی اعتماد به نفس میخواد چنین ادعایی مگه چی میگه که ادعا میکنه کسی نمیتونه مثلش کلامی بیاره؟ باید دید... فقط اینم بگم که قرآن در معرفت و حکمت انتها نداره و سواد من در برابرش خیلی اندکه اما حتی نکاتی که خود من هم از قرآن میفهمم خیلی بیشتر از اون چیزیه که یادداشت برمیدارم و به این دلیل که بحث طولانی و خسته کننده نباشه فقط نکات خیلی خیلی مهم رو یادداشت کردم حالا شروع کنیم؟ به موافقت سر تکون دادند و من هم بسم اللهی گفتم و شروع کردم: _اولین آیه ی قرآن که اول هر سوره هم تکرار میشه و مسلمان ها در آغاز هر کاری استفاده میکنن و میگن یه جمله ی خاص و یه فرموله، همین جمله است بسم الله الرحمن الرحیم که یه ترکیب خاصه معنی ش رو میدونید دیگه یعنی به نام خداوند بخشنده مهربان خدایی که اول با مهربانیش خودش رو معرفی میکنه کتایون_خب آیه ی 25، ترسیم بهشت بهشت شما چرا اینطوریه! چرا تمام امکاناتی که توی بهشت هست درخت و میوه و شیر و عسل و اینهاست؟ به نظر نمیرسه که چون اون منطقه منطقه بی آب و علفی بوده و از نظر اونها اوج زیبایی و لذت همین چیزا بوده بهشتشون هم همین قدر کوچیک ترسیم شده؟ وگرنه که این بهشت خیلی تکراری و خسته کننده ست چقدر آدم غذا بخوره و تو چمن بچرخه! جهنم هم همینطور کاملا انتزاعی و غیر قابل درکه اصلا وجود جهنم هم با مهربانی خدا که شما ادعا میکنید در تضاده چطور خالقی به این عظمت که شما ترسیم میکنید تمام دغدغه ش سوزوندن موجوداتیه که خودش خلق کرده این اصلا منطقی نیست _اول اینکه درخت و سبزه و چمن برای مردمی که توش زندگی میکنن هم لذت بخشه یعنی چیزی نیست که بگی هر کی توش باشه ازش سیره هوای خوب و سرسبزی برای همه جذابیت داره نه فقط بیابون نشین ها و در هر حال نعمته ثانیا این حرفت رو اینطور می پذیرم که چون بهشت جایزه مومنینه و بالاخره باید براشون جذابیت داشته باشه تا بهش میل پیدا کنن
و برای همه مردم دنیا خاصه اون منطقه ای که قرآن درش نازل شده این امکانات خیلی جذاب بوده؛ خداوند در قرآن به این بُعد از امکانات و نعمات بهشت بیشتر پرداخته و این اصلا دلیل بر این نمیشه که تنها امکانات بهشت این باشه این ویترینشه چون آدم های عادی در ابتدای ورود به این سیستم بیشتر از این درکی از امکانات غیر مادی و لذت های برتر ندارن و باید کم کم تربیت بشن وگرنه تو همین قرآن آمده در بهشت به مقام خشنودی و دیدار خدا میرسید خب اصلا کی میتونه عمق این لذت رو درک کنه کی میتونه بگه لذت درک بی نهایت خسته کننده است و تکراری میشه بی نهایت دریاییه که هر چی کاوش بشه تشنه ترت میکنه یا جایی از قرآن میفرماید هر آنچه دلهایشان تمنا کنند می یابند! دیگه امکاناتی از بالاترم هست؟ اما درباره فلسفه و کیفیت بهشت و جهنم هم بد نیست یه توضیحی بدم؛ خب اگر یادتون باشا گفته بودم دلیل خلقت کائنات چیه خدا خواسته تجلی کنه اثر هنری خلق کنه زیبایی و تعادل رو در وجود ما و پیرامونمون به نمایش بگذاره بر اساس محبت دنیا رو خلق کرده و به مخلوقات امکاناتی داده که رشد کنن و به کمال خودشون برسن و این دنیا رو یک بزرگ برای ظهور و بروز صفات و ظرفیت ها قرار داده گفتم خدا انسان رو برای رشد و تعالی خلق کرده نه انسان همه موجودات رو هیچ موجودی رو برای تنبیه کردن خلق نکرده که میگی دغدغه ش اینه! خدا میخواد همه ما در این انتخاب خودخواسته پیروز بشیم و جایزه بگیریم با همین هدف خلقمون کرد مثل والدینی که اصلا بچه رو به دنیا میارن که بهش محبت کنن و کمکش کنن رشد کنه اما همیشه هستن کسانی که از نعمت خلقت سوء استفاده میکنن و مشکل به وجود میارن و اون تعادل و زیبایی خلقت رو بر هم میزنن یادته روز اول چی گفتی؟ گفتی خدایی که به ظلم واکنش نشون نده طرفدار ظالماست من از این همه سال مطالعه یک چیز فهمیدم اونم اینکه خدا فقط با یک چیز مشکل داره اونم ظلمه خدا عادله و متنفره از ظلم از هر نوعش همونطوری که در ابعاد کوچیکتر آدمهای حق طلب از ظلم متنفرن مثل خودت. گفتم که ما آدمها اشل های خیلی کوچیک صفات خدا هستیم عدالت و ظلم ستیزی رکن صفات خداست اونقدر که از اصول مذهب ماست تو جای خدا یکی بنده هات رو اذیت کنه باید جوابش رو بدی یا نه؟ اگر جواب ندی که خدای بی عرضه ای هستی و بیچاره بندگانت که حتی نمیتونی حق شون رو وقتی بهشون ظلم میشه بگیری یه جماعتی رو آفریدی گذاشتی یه جا یکی به یکی دیگه زور میگه ظلم میکنه تو باید وایسی نگاه کنی؟ تو اینهمه ظلم روی این کره زمین میبینی خودت گفتی دنیا وضعیت خوبی نداره خب این رفتارها باید بی جواب بمونه؟ خدا به انسان فرصت داده که رشد کنه و فضایل اخلاقی و صفات خوب رو متجلی کنه بعد اون میره میشه جانی و خونریز! کسی که میزنه در یک لحظه یک شهر رو پودر میکنه واقعا خدا نباید هیچ کاری به کارش داشته باشه؟ خدایی که نتونه از اینهمه ظلم احقاق حق کنه عروسکه خدایی که فقط مهربون باشه ولی مقتدر نباشه کاریکاتوره تک بُعدیه سطحیه حجم نداره همونطور که مهربونی خوبه احقاق حق و انتقام از مجرمین هم خوبه حتی یه جور مهربونیه به اونایی که مورد ستم واقع شدن بیگناه... خدای ما دین نازل کرده... دین عرفان نیست که فقط توش عبادت کنی دین سبک زندگیه یه برنامه کامله برای چگونه زیستن طبیعتا خدایی که انسان رو خلق میکنه نباید رهاش کنه بهش برنامه میده براش پیامیر میفرسته اینا همه قدمهاییه که خدا به سمت بشر برمیداره و کمک میکنه در امر هدایت و رشد اونوقت بعضی ها مغرضانه گمراه میشن و گمراه میکنن حق هدایت رو که مهمترین امکان و داشته انسانهاست ازشون دریغ میکنن خب حق اینا چیه؟ خدایی که دین فرستاده چارچوب خوب و بد برای زندگی بشر ترسیم کرده کلی باید و نباید عقلی ترسیم کرده که حقوق کسی پایمال نشه یه عده گوش میدن یه عده انگار نه انگار کلی صدمه وارد میکنن به زندگی بقیه بعد هر دوی اینا یه عاقبت داشته باشن؟ خنده دار نیست؟ اصلا من میگم مهمترین دلیل برای ایمان به خدا همین فریاد دادخواهیش برای مظلومان عالمه خدایی که نسبت به احوالات بنده هاش بی تفاوت نیست... _اگر بی تفاوت نیست چرا موکول میکنه به بعد چرا همون موقع واکنش نشون نمیده؟ https://eitaa.com/matalbamozande1399
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان_ضحی💗 قسمت14 _اینهمه گفتم هدف خلقت امتحانه! خدا سکوت میکنه تا استعداد ها متبلور بشه چه خوب و چه بد این چالشیه که حقیقت وجودی موجودات رو برملا میکنه حقیقتی که البته با کسب آگاهی و پرورش قابل شکل دهیه خدا باید سکوت کنه تا امتحان شکل بگیره سر جلسه امتحان معلومه مراقب کاری نمیکنه! همه کارا مال بعد تحویل برگه ست امتحان... اصلا اساس خلقت همینه اگر این نظم به هم بخوره هدف میره زیر سوال خدا که مثل انسان هیجان زده نمیشه یهو بزنه بازی رو خراب کنه صبرش زیاده اما در آخر با قدرت تمام حق رو به حق دار میرسونه اگر خدا که متولی این سیستمه وسطش بزنه خرابش کنه آخه اصلا چه خلقتی بود! هدف خلقت اینه _آقا اصلا جهنم خوب واسه ظالما اما ادیان کلی قوانین دست و پا گیر میذارن بعد میگن هر کی رعایت نکرد جهنم اونم به وحشتناک ترین شکل ممکن این خودش ظلمه که بخاطر یه سری گناه کوچیک کسی بخواد بره جهنم _آخه مشکل اینجاست که شما تعریف درستی از گناه نداری اولا خدا چیزی رو گناه نمیدونه مگر اینکه ظلم باشه! حالا یا ظلم به خودته یا به خداست یا به دیگران خلاصه از صراط عدالت خارج میشی دیگه تو وقتی دروغ میگی ظلم میکنی وقتی دزدی میکنی ظلم میکنی قتل میکنی ظلم میکنی ربا میگیری ظلم میکنی ربا میدی ظلم میکنی و... همه گناه ها یه حدی از ظلم رو درون خودشون دارن و یه چیز دیگه که روح گناهه روح گناه نافرمانیه تو با هر گناه با نظر خدا مخالفت میکنی مثل کاری که شیطان کرد انگار که میگی خدایا من بیشتر از تو میفهمم طبعا این ظلم به خداست حقی که از آن خدا بود رو مال خودت دونستی پس بنده ها اگر برن جهنم بابت این گناه بزرگ میرن جهنم: ظلم... اما دوز داره دیگه طبعا هر کس به هر اندازه ای که این گناهان رو با خودش داره از جهنم و مواهبش برخوردار میشه! _جهنم یه مفهوم انتزاعیه اصلا قابل باور نیست منظورم مدلشه _ کیفیت بهشت و جهنم طبیعتا یه چیزی شبیه باغ های عادی ای که ما دیدیم یا مثلا یه آتیش عادی نیست خیلی متفاوته بهشت و جهنم هر دو درجات و صفاتی هستن که انسان ها با اعمالشون کسب میکنن یعنی اثر حقیقی اون اعمال اون درجات و صفات بهشتی و جهنمیه در مورد بهشت یه مثال میزنم درباره جهنم یه مثال دیگه بهشت جاییه که بدی و شر اصلا نمیتونه واردش بشه پس طبیعتا هر کس پاک باشه خود بخود وارد میشه و هر کس ناخالصی داره بیرون میمونه مثل غشایی که نفوذ پذیری انتخابی داره متوجه شدی چی شد؟ این خدا نیست که کسی رو از بهشت محروم میکنه این انسان ها هستن که با ناخالصی هایی که با خودشون آوردن امکان ورود به بهشت رو ندارن _اون ناخالصی ها چی ان؟ _صفات بد و آثار گناه گناه مثل رسوب میمونه برای روح سنگین میکنه و جرم میده بهش روحی که رسوب داشته باشه و صفات بد رو در فرصت دنیا در خودش از بین نبرده باشه، چون بهشت جایگاه سلمه و قراره همه درش در امنیت و آسایش کامل باشن بخاطر حفظ امنیت این فضا و ساکنینش کسانی که ناخالصی دارن نمیتونن واردش بشن اصلا دست کسی هم نیست در ورودی بهشت مثل XRAY به این مواد حساسه! این مدل طراحیشه بهتر بگم همون صفاتی که از ورودی بهشت رد نمیشن همون چیزایی هستن که جهنم به وسیله اونها ادمها رو به سمت خودش میکشه تصور کن جهنم یه خاصیت مغناطیسی داره که همون رسوبات و صفات رو جذب میکنه و تو هم همونا رو تو وجودت داری چه توقعی داری کسب این رسوبات اشتعال زا دیگه اثر حقیقی عملته از خدا چه توقعی داری؟ در واقع تو خودت بهشت و جهنم خودت رو درون خودت میسازی و با خودت میبری و این کیفیت وجود توست که تعیین میکنه باید کجا بری بهشت یا جهنم کاملا عادلانه از اول اگر برات مهم باشه که جلوی رشد صفات بد رو بگیری و گناه نکنی خب بهشتی هستی دیگه دلیلی برای نگرانی از وجود جهنم وجود نداره مگه خدا از آدم چی میخواد همون چیزی که در فطرتش هست و خودش هم بهش علاقه داره و براش مفیده همه ما صفات خوب اخلاقی رو دوست داریم و از رذائل اخلاقی بدمون میاد ژانت فوری گفت: پس فرق نمیکنه دینت چی باشه همین که آدم خوبی باشی کافیه درسته؟ _همون اول گفتم دین چارچوبه سیستمی که خوب و بد رو دقیق نشونت میده و تو رو میسازه دینی که این قابلیت رو داره باید پیدا کنی تو میخوای خدا رو درک کنی و بپرستی و رشد کنی باید بهترین وسیله رو در اختیار بگیری کارآمدترینش رو! همون چیزی که خودش فرستاده خدا هر دینی فرستاده انسان باید تصدیق کنه اخه چرا آدم خوبی باشه ولی ایمان نیاره خب دینم همون اخلاق خوبه دیگه مگه چه فرقی میکنه؟ کتایون با پوزخند گفت: اگر ثابت بشه دینی الهیه همین طوره که تو میگی حتما باید بهش ایمان آورد بی توجه به کنایه ش توی دفترم سر گردوندم: خب آیه 30 درباره خلقت بشر توضیح میده اینجا میخوام یه کاری بکنیم داستان خلقت بشر رو که هم در عهد عتیق(تورات) و هم در قرآن نقل شده مقایسه کنیم و بعد یه نتیجه ای بگیریم:
داستان خلقت انسان در تورات اینطوریه که خدا تصمیم میگیره آدم رو خلق کنه. علت خاصی هم ذکر نمیکنه. اما وقتی انسان رو خلق میکنه و خوب بهش نگاه میکنه میبینه عجب چیز عجیبی خلق کرده این یه چیزیه تو مایه های خودش! یعنی توانایی خدا شدن داره! در واقع میفهمه که اشتباه کرده!... دوتا نکته همین اول کار در میاد. یکی اینکه مقام خدایی اونقدر دم دستیه که هر مخلوقی میتونه کسبش کنه در صورتی که منطق قرآن میگه قدرت خدا بینهایته ذات خدا حتی در تصور انسان هم نمیگنجه چه برسه که بخواد تصرفش کنه نکته دوم اینکه این خدا زیادی بی عرضه نیست؟ موجودی رو خلق میکنه بدون اینکه قبلش فکر کنه بدون اینکه بفهمه چکار داره میکنه حتما باید کارش تموم بشه بعد بفهمه که اشتباه کرده؟ خدایی که اشتباه میکنه! خدایی که ناتوان میشه! حالا خطا کرده میخواد جبران کنه ببین چکار میکنه آگاهی و جاودانگی رو که دو فاکتور مزیت خداست از انسان میگیره میکنه تو دو تا درخت! درختا هم دقیقا وسط محل سکونت آدم و حواست! و بهشون میگه به این درختا دست نزنید! خب انسان رو اشتباهی ساختی معدوم کن بره دیگه چرا باید خطر بالقوه برای خودت نگه داری؟ یعنی واقعا نمیتونه چیزی که ساخته رو از بین ببره؟ خدای ناتوان! دیدی تو این فیلمای هالیوودی دانشمنده یه چی میسازه دیگه نمیتونه جمعش کنه؟ یه همچین چیزی! بعد حالا آگاهی و جاودانگی مگه جسمه که مجبور باشی بکنی تو درخت؟ بعدم دقیقا میبری میزاری دم دستش بعد میگی دست نزن! چیزی که برات خطر ماهیتی داره چون اگر انسان آگاهی و جاودانگی داشته باشه خدا میشه پس رقیب خداست. بعد تازه انسان یه برتری هم داره خدا یکیه اینا دو تان پس فردا بچه دارم میشن میشن کلی! یعنی میخوام بگم قدرت تکثیر دارن. فاتحه ی این خدا خونده ست اگر اینا به این دو عنصر برسن بعد دقیقا درخت رو میبره میذاره دم دستشون؟! کانه اصلا عقل قائل نیستن برای این خدا! بعد دقت کنید این خدا کاملا رقیب انسانه! این خدا نسبت به انسان نه تنها خیرخواه نیست بلکه به شدت هم حسوده! خدایی که مانع پیشرفت آدمه مایه جهل و ضعف آدمه انسان رو ضعیف میخواد چون خودش کوچیکه و با رشد انسان موقعیتش به مخاطره میفته! این خدا پرستیدن داره؟ حالا آدم و حوا توی بهشت خودشون میچرخن بدون اینکه شعور و آگاهی داشته باشن چون شعورشون رو ازشون گرفت دیگه! ببخشید که این مثال رو میزنم برای اینکه متوجه تعریفش بشید تعریفش از انسان در اون جایگاه چیزی شبیه چهارپاست! یعنی داره میچرخه و میخوره و متوجه چیزی هم نیست خب طبیعتا انسانی که شعور نداشته باشه حیوان خواهد بود دیگه میگذره تا اینکه یه ماری! میاد توی بهشت به آدم و حوا میگه که چرا از میوه این درخته نمیخورید اونام میگن خدا منع کرده و گفته اگر اینو بخوریم می میریم. خدایی که دروغ میگه! حیله گره! مار هم میگه *هر آینه نمیمیرید بلکه آگاه میشوید* درخت دانش رو نشونشون میده یه میوه ی سیبی هم داشته میگه بخورید آگاه میشید خدا میخواد آدم رو جاهل نگه داره بعد یه مار به انسان کمک میکنه که آگاهی رو به دست بیاره! اونوقت مگه انسان اشرف مخلوقات نبود مار که یه حیوونه از آدم بیشتر میفهمه که راهنماییش میکنه؟ بعد مگه آدم شعورش تو درخت نبود چطوری تصمیم میگیره میوه رو بخوره؟ اصلا چطوری خدا ازش قول میگیره که به این درخت دست نزن و اونم میفهمه مگه گوسفند میفهمه از کدوم علف میچره؟ کل این داستان پارادوکسه چون انسان ساخته تحریف کتاب مقدس که ما میگیم یعنی این... علی ای حال این مار نمیتونه مخ آدم رو بزنه میره رو مخ حوا. مخ اونو میزنه. اونم میره رو مخ آدم. هم خودش میخوره هم به شوهرش میده فهمیدی چی شد؟ مقصر ماجرا شد زن... چون بی عقل بود نتونست مقاومت کنه زود قبول کرد! به هر حال وقتی این سیب رو خوردن به ناگه آگاهی شون رو به دست آوردن. آگاهی ای که با یه سیب خوردن به دست میاد! تخیلیه اصلا حالا اینا میوه رو خوردن آگاهی کسب کردن متوجه شدن که عریانن، تا قبلش نمیدونستن طبیعتا گوسفند که متوجه نیست لباس تنش هست یا نیست! حالا سوژه خنده رو داشته باش خدایی که اینا بیخ گوشش کودتا کردن درخت دانش رو تصرف کردن به آگاهی رسیدن و اصلا خبر نداره! تازه هوس کرده بیاد پایین قدم بزنه *و خداوند خدا در باغ میخرامید و آدم را ندا در داد که کجایی؟ آدم جواب داد خدایا چون دیدم که در باغ قدم میزنی خود را از نظرت پنهان کردم چرا که عریانم خداوند خدا فرمود که تو را آگاهانید که عریانی مگر از میوه آن درخت که تو را منع کرده بودم خوردی؟* خدایی که جسمیت داره باید بیاد پایین قدم بزنه تا از اوضاع آگاه بشه اصلا علم غیب کجا بود! چقدر شبیه انسانه این خدا تازه باید صدا بزنه آدم جواب بده و استدلال کنه از کجا فهمیدی عریانی آها از اون میوه هه خوردی؟ احاطه ای وجود نداره اصلا خدایی که میشه از نظرش پنهان شد! حالا مواجهه این خدا با این نافرمانی چیه؟!
از آدم میپرسه چرا اینکارو کردی مگه نگفتم از میوه ی این درختا نخور؟ آدم چی جواب میده؟ عذر بدتر از گناه میگه خدایا این زن که قرین من ساختی مرا فریب داد حالا خدا هم قبول میکنه این عذر بچه گانه رو! به حوا میگه حالا که اینکارو کردی درد زایمان رو میدم بهت! لابد تا قبلش بنا بوده سزارین کنه! به مارم میگه حالا که اینکارو کردی پاهاتو ازت میگیرم تا ابد با شکم روی زمین بخزی! آدم رو هم اصلا جریمه نمیکنه! بعد درخت دوم که درخت حیات بود رو از اونجا برمی داره میبره میذاره تو ملکوت خودش توی یه دالان خاص یه سری مامور خاص میذاره محافظ این درخت با شمشیر برق آسا(همون رعد و برق) که انسان دیگه دستش بهش نرسه چون این الان تنها مزیت خدا بر انسانه و باید مراقبت کنه ازش که مغلوب نشه حالا این تدابیر امنیتی که انجام دادی از اول نمیتونستی انجام بدی که انسان به دانش هم دست پیدا نکنه؟ حالا انسان که میوه رو خورد آگاه شد چرا همونموقع تا خدا هنوز برا قدم زدن نیومده میوه درخت حیات رو نخورد؟! اینکه واضحه این داستان مضحک تماما انسان ساخته و با عقل سلیم کاملا مغایره رو کاری ندارم... به هدفی که پشت ساخت این داستانه کار دارم در این نگاه آدم میاد روی زمین با یک هدف. فتح درخت حیات و رسیدن به جاودانگی و مقام در این فلسفه خدا رسما دشمنه دشمنی که باید شکستش بدی و جاش رو بگیری و نابودش کنی! درخت دانش رو که به دست آوردی حالا نوبت درخت حیاته... همون سِفر پیدایشِ تورات میگه انسان ها توی بابل داشتن متحد میشدن علیه خدا که برن این درخت حیات رو بگیرن بین خودشون میگفتن درسته خدا یه مزیت داره نسبت به ما انسان ها ولی ما هم یه مزیت داریم ما زیادیم! اگر درخت حیات رو فتح کنیم دیگه کار خدا تمومه میکشیمش پایین ملکوتش رو تصرف میکنیم میشیم خدا... فقط باید باشیم این اتحاد مزیت ماست نباید از دستش بدیم توی همون بین النهرین یه برجی هم داشتن میساختن که مثلا برن بالا برسن به ملکوت که همون صائقه های آتشین بهشون خورد کارشون متوقف شد! بعد خدا گفت برم پایین ببینم مثل اینکه اینا دارن علیه من توطئه میکنن باید یه فکری به حالشون بکنم! باید زبانشون رو تغییر بدم که دیگه حرف همدیگه رو نفهمن جنگ و دعوا بشه متحد نشن این هدف رو فراموش کنن! تفرقه بینداز حکومت کن! ظاهرا این اول شعار خدا بوده بعدا بریتانیا قرض گرفته ازش! علی ای حال خدا رو زمین بین آدما فتنه انداخت که این هدف از یادشون بره و اینا کماکان دارن تلاش میکنن که متحد بشن و به اون هدف برسن... بعدا کامل میگم که تلاششون شامل چه کارهایی میشه! ولی شما به این نکته دقت کنید؛ خدایی که عامل دشمنیه! توقع داری این خدا رو بپرستن؟ حالا تعریف قرآن از ماجرای خلقت چیه؟ تو همین آیات و جاهای دیگه قرآن میبینید که؛ منطق قرآن میگه خدا انسان رو بر اثر بیکاری خلق نکرد. تمام کائنات رو با هدف خلق کرد. _چه هدفی؟ _رشد! به وجود آوردن یک فضای خاص که همه مخلوقات پتانسیل ها و ظرفیت های وجودی شون رو متبلور کنن و کنار هم در آرامش خدا رو پیدا کنن و عبادتش کنن و رشد کنن خدا علم رو همون ابتدا به انسان داد اصلا خدا دوست داره انسان آگاهی کسب کنه و رشد کنه هدف تربیت و پرورش و پالایش انسانه که قطعا با آگاهی میسر میشه *علم الانسان ما لم یعلم* من خودم بهت علم دادم! و درنهایت جایزه ی استفاده ی درست از این نعمت عقل و آگاهی هم جاودانگی در بهشته... من خودم اینها رو بهت میدم تو فقط مسیر رشدت رو درست طی کن امتحانت رو خوب بده و نمره قبولی بگیر جایزه ش دیگه با من خدا بخلی به بنده هاش نداره اصلا بر اساس محبتش به مخلوقات دنیا رو خلق کرده مثل هنرمندی که به اثر هنری خودش عاشقه!ما هنر دست خدا هستیم خدا از دیدن ما لذت میبره... این خدا پرستیدن داره خدایی که بنا نداره ما رو از چیزی محروم کنه اصلا خلق کرده که غرق نعمت کنه مشکلی هم نداره اونقدر بزرگه که دلیلی نداره نبخشه نامحدوده مجموعه نامتناهیه نه کم میاره و با کسری مواجه میشه نه خطری تهدیدش میکنه چون خدایی فقط و فقط مال خودشه چیزی شبیه انسان نیست که انسان رقیبش باشه اصلا این مقایسه خنده داره اگر انسان عظمت خدا رو درک میکرد خودش از این مقایسه بی معنی شرمنده میشد چطور خالق و مخلوق در قیاس با هم قرار بگیرن ؟ اگر انسان خیال کنه روزی میتونه به مقام خدایی دست پیدا کنه زهی خیال باطل خدا وجودیه در منطق قرآن که حتی وصفش در خیال نمی گنجه چه برسه خودش. خدایی که کلام در وصفش به بی وزنی میفته به نظر من که فقط این خدا لایق پرستیدنه قدرت مطلق، مهربانی و خیرخواهی بی نهایت و اقتدار بی نظیر. وگرنه یکی مثل خودت رو بپرستی که چی بشه! قبلا هم گفتم خدا یه وجه ذات داره و یه وجه صفات. وجه ذاتش همون چیز غیر قابل تصور بی نهایته که اونا درکی ازش ندارن خیال میکنن وجود خدا هم مثل انسانه وگرنه درک میکردن که
هیچ وقت نمیتونن خودشون رو با خدا مقایسه کنن چه برسه رقابت! و وجه صفاتش که از این وجه انسان باید سعی کنه به شناخت برسه و شباهت و قرابت پیدا کنه چون این صفات همه در وجود انسان هم هست چون روح خدا در انسان دمیده شده تمام این صفات رو داره و میپسنده! فقط باید سعی کنه این صفات رو هر چه بیشتر رشد بده و متبلور کنه مسیر تربیت و پرورشش همینه کتایون و ژانت هر دو هم زمان گفتن : خب... و بعد هر دو سکوت کردن... کتایون اشاره کرد: اول تو بگو ژانت هم پرسید: منظور تو از اینا کیه از کیا حرف میزنی قبلا هم سوال کردم ولی جواب ندادی _قبلا هم گفتم میگم یکم صبر کن این بحث تموم شه حتما کامل منظورم رو توضیح میدم تو بگو کتایون کتایون_ خب این روحی که گفتی چیه! یه مفهوم کاملا انتزاعی. این روح الان کجاست ما چرا نمیتونیم درکش کنیم تمام رفتارها و عواطف انسانی با فیزیکال بدن انسان و سلول هاش و هورمون هاش قابل توجیهه هیچ نیازی به وجود روح نیست! _ اولا طبیعیه که روح دیده نشه روح غلظت و تراکمی نداره که دیده بشه مثل انرژی که دیده نمیشه ثانیا روح چون جسمیت نداره ذی مکان و محدود به لحاظ فضایی و زمانی نیست مثل طول موج ها که نمیتونی بگی اینجای اتاق هست اونجای اتاق نیست تمام فضا رو در برمیگیره و پوشش میده طبعا سرعت بالایی هم داره من نمیتونم کیفیت دقیق روح رو برات توضیح بدم همینقدر میدونم که از این جنسه نه از جنس ماده حالا وضعیت روح ما نسبت به جسم مون چطوریه؟ روح که ذی مکان نیست چطور در این کالبد انسانی حضور پیدا میکنه؟ خب طبیعتا روح تو جسم به لحاظ فضایی حبس نمیشه که جاش رو توی بدن بهت نشون بدم اینجا قلبه اینجا کبده اینجا هم روحه نه! روح به عنوان یک شعور به اجسام توجه پیدا میکنه روح ذی مکان نیست که بگیم درون جسمه یا بیرون جسم روح به لحاظ فضایی آزاده ولی به جسم توجه داره بهتر بگم روی جسم متمرکزه و امورش رو رتق و فتق میکنه حالا این روح به هر جسمی هم نمیتونه متمرکز بشه باید یه حداقل امکاناتی داشته باشه گوشی ساده آنتن اینترنت چه تو اتاق باشه چه نباشه دریافتش نمیکنه باید حتما گوشی هوشمند باشه جسم انسان به لحاظ اندازه مغز و توان فکری و همه چیز به یه حدی رسید که این روح بتونه متوجهش بشه وگرنه مثلا روح تو میمون نمیتونه حلول کنه اینم که تمام عواطف و رفتارها با هورمون ها و اینا قابل توجیهه واضحه ما یک جسم حیوانی و زمینی داریم طبیعتا امیال ما ناشی از غریزه است و منشا جسمی داره طبیعتا پردازش اطلاعات و حافظه ی ما بوسیله مغز صورت میگیره حیوانات هم مغزشون دستور میده غذا بخورن صدا تولید کنن و... ولی احساسات و ادراک و تمایلات و روحیات دو دسته اند جسمانی و روحانی معرفت و محبت عمیق و تعقل مربوط به بعد روحانی انسانه همه حیوانات میتونن صدا تولید کنن و با کد گذاری حرف بزنن حالا انسان ها یکم پیشرفته تر واژه اختراع کردن ولی این عقله که کنترل میکنه شما کجا چی بگی صلاحدید داشته باشی مهندسی رفتار داشته باشی این چیزیه که حیوانات ندارن کاملا هم قابل تشخیصه وجود روح مثلا در مقوله خواب خوابها دو دسته ان یا منشا روانی دارن یا روحی بخش عمده خوابها تخلیه روانی جسم هستن منشاشون وقایع و مشغولیت های روزانه ی ماست ولی بخشی از خواب ها که معمولا هر انسانی تجربه شون میکنه حالا بعضیا بیشتر و بعضی ها کمتر، رویای صادقه است که توش نشانه هایی از حقیقت موجوده خیلی پیش اومده آدمها در خواب دریافت هایی داشتن که بعدها اثبات شده یا مکانهایی رو درک کردن که قبلا ندیدن و.. علتش هم اینه که روح تو که متوجه جسمته وقتی جسم در خوابه آزادی عمل بیشتری پیدا میکنه چون کانون توجهاتش فعلا غیر فعاله به چیزهای دیگری در عالم توجه میکنه میره عوالم دیگه سرک میکشه یا نشونه دیگه وجود روح تله پاتی هاست که بیشتر در مادر نسبت به فرزند دیده میشه مثلا مادرا اینطوری ان خیلی هاشون بچه هاشون بلایی سرشون بیاد دلشوره میگیرن. میدونی چرا؟ چون ماه ها جسم بچه درون جسم مادر بوده و روح مادر به هر دوی اینها توجه پیدا کرده و بعد از بدنیا اومدن هم مادر با اون محبت و توجهی که به بچه داره اون حساسیت روحی رو حفظ کرده پس بچه که بلایی سرش میاد چون روح اون رو درک کرده و خبر داره جسم هم مکدر میشه بدون اینکه علت رو درک کنه چون رابطه جسم و روح دوطرفه است دیگه یا مثلا، توی ایران چند وقت پیش یه گزارش گرفتن از یه مادر و دختری که مادر به هر چی فکر کنه دختر میتونه همون رو درک و بیان کنه کلی تست ازشون گرفتن مثلا مادر و دختر رو تو دو تا اتاق مجزا قرار دادن به مادر یه عددی رو میگفتن اون مینوشت دختر همونو میگفت. این جز با این دلیل قابل توجیه نیست که روح این دختر به مادرش متوجهه * یا مثلا دیدی بعضی وقتا تو آینه به خودت نگاه میکنی احساس غریبگی میکنی؟ اینم یکی از دلایل وجود روحه اون لحظه لحظه ایه که روح غالبه و میگه من واقعا اینم؟ فقط همین؟!
چون واقعا فقط همین نیست جسم برای روح مثل یک دست لباسه که بهش امکان ظهور مادی و زندگی در این شرایط رو میده برای همین تعجب میکنه! برعکسش وقیتیه که تازه از خواب بلند میشی هنوز روح درست و حسابی تمرکزش رو بازیابی نکرده و به خوی حیوانی خودت نزدیک تری هم بی حوصله ای هم گیجی هم پرخاشگری و... اصلا یه چیز مهمتر جسم با ویژگی ها و محدودیت هایی که داره کمال گرایی و ثبات طلبی رو از کجا میاره؟ به این تاحالا فکر کردی؟ ما توی همه ویژگی های جسمی مون سیری پذیری داریم مثلا تا یه حدی می تونیم غذا بخوریم بالاخره سیر میشیم ولی تو ویژگی های روحی و خلقی اینطور نیستیم هرچقدرم محبت از مادرمون دریافت کنیم نمیگیم بسه دیگه یا هرچقدرم به لحاظ موقعیت اجتماعی رشد کنیم نمیگبم دیگه کافیه کمال گراییم ذاتا با وجودی که جسممون در رشد محدودیت داره به نظر من این مهمترین دلیل اثبات وجود روحه... https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وفات حضرت ام البنین تسلیت عرض میکنیم.🖤 🌸💦🌸💦🌸💦 https://eitaa.com/matalbamozande1399
نماز ام البنین برای حاجت نماز ام البنین برای حاجت در شب وفات ایشان خوانده می‌شود. به این ترتیب که دو رکعت نماز توسل به ایشان را مانند نماز صبح به جا آورید. پس از سلام نشسته و یک حمد و 15 مرتبه توحید را قرائت کرده و به حضرت ام البنین هدیه کنید. سپس یک حمد و 15 توحید دیگر خوانده و آن را به حضرت ابوالفضل (ع) هدیه کنید. سپس 12 ذکر صلوات به محضر صاحب الزمان و 146 صلوات راا به بانو ام البنین هدیه کنید. در پایان نیز سر به سجده گذاشته و بر پنج تن آل عبا توسل کرده تا انشاءالله به برکت ایشان حاجت روا شوید. 🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤 برای همه دعا کنیم👍 🌸💦🌸💦🌸💦 https://eitaa.com/matalbamozande1399
🖋 رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند : ☘ انجام دادن کار نیک ، مرگ ناگوار را برطرف می‌کند ☘ صدقه ی پنهانی ، شعله ی خشم الهی را فرو می نشاند ☘ صله ی رحم ، عمر را طولانی می گرداند و فقر و پریشانی را نابود می سازد ☘ ذکر لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلا بِالله  ، گنجی از گنجهای بهشت است و این ذکر شفای نود و نُه درد می باشد ، که کوچکترین آنها ، برطرف نمودن غم و اندوه است . 📚 النوادر راوندی ، ص۱۷۰ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
🔘 روزی هارون به بهلول گفت ؛ای بهلول دانا میتوانی از قیامت و سوال و جواب ان دنیا مرا با خبر کنی؟ بهلول گفت اری و به هارون گفت که به خادمین خود بگو تا در همین محل آتش نمایند و تابه بر آن نهند تا سرخ و خوب داغ شود هارون امر نمود تا آتشی افروختند و تابه بر آن آتش گذاردند تا داغ شد . آنگاه بهلول گفت : ای هارون من با پای برهنه بر این تابه می ایستم و خود را معرفی می نمایم و آنچه خورده ام و هرچه پوشیده ام ذکر می نمایم و سپس تو هم باید پای خو د را مانند من برهنه نمایی و خود را معرفی کنی و آنچه خورده ای و پوشیده ای ذکر نمایی . هارون قبول نمود . آنگاه بهلول روی تابه داغ ایستاد و فوری گفت : بهلول و خرقه و نان جو و سرکه و فوری پایین آمد که ابداً پایش نسوخت و چون نوبت به هارون رسید به محض اینکه خواست خود را معرفی نماید تاج و تخت و زمین و...نتوانست همه اموالش را معرفی کندو پایش بسوخت و به پایین افتاد .سپس بهلول گفت : ای هارون سوال و جواب قیامت نیز به همین صورت است . آنها که درویش بوده ند و از تجملات دنیایی بهره ندارند آسوده بگذرند و آنها که پایبند تجملات دنیا باشند به مشکلات گرفتار آیند نردبان این جهان ما و منیست عاقبت این نردبان افتادنیست لاجرم هرکس که بالاتر نشتست استخوان سختر خواهد شکست 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
🟩آنقدر شور بود که خان هم فهمید 🔹️هنگامی که کسی در انجام کار‌های نادرست و استفاده نابه‌جا از موقعیت‌ها زیاده‌روی کند، تا جایی که حتی ابله‌ترین آدم‌ها و نیز ساکت‌ترین افراد را هم به اعتراض وادار کند، از این ضرب‌المثل استفاده می‌شود. 🔸️زمانی هر روستایی خانی داشت. مردم روستا مجبور بودند هر ساله مقداری از دسترنج خود را به خان بدهند و همه از خان می‌ترسیدند. یکی از روستاها خانی داشت که بسیار ابله بود. خان آشپزی داشت که توجهی به درست پختن غذا نمی‌کرد. غذاهایی که آشپز می‌پخت بدبو ، بدطعم و بی‌ارزش بودند، اما خان متوجه نمی‌شد و هیچ اعتراضی نمی‌کرد و آشپز نیز این را می‌دانست. اطرافیان خان هم گرچه می‌دانستند غذا‌ها بد هستند اما از ترس اینکه به روی خان بیاورند، سکوت می‌کردند و آشپز نیز به کار خود ادامه می‌داد. یک روز که آشپزباشی مشغول غذا پختن بود ناگهان سنگ نمک از دستش در رفت و مستقیم افتاد توی دیگ غذا. آشپز ابتدا تصمیم گرفت که سنگ نمک را دربیاورد اما وقتی به یاد آورد که خان هیچ وقت توجهی نمی‌کند تصمیمش عوض شد و به پختن غذا ادامه داد. وقتی غذا آماده شد و همه دور سفره نشستند هر کس با بی‌میلی غذای خودش را کشید. با خوردن اولین لقمه آه از نهاد همه برآمد اما جرات اعتراض نداشتند. خان دو سه لقمه خورد و حرفی نزد. اما انگار کم‌کم متوجه شوری غذا شده باشد ، دست از غذا خوردن کشید و رو به آشپزش کرد و گفت: ببینم غذا کمی شور نشده است؟ آشپز تکذیب کرد. اطرافیان که برای اولین بار اعتراض خان را دیده بودند جرات یافته و یکی از آنها فریاد کشید: «خجالت بکش! این غذا آنقدر شور شده که خان هم فهمید.» 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
✍ مردی شب‌ هنگام قبل از سپیده دم در ساحل دریا نشست و کیسه‌ای پر از سنگ یافت. پس دستش را داخل کیسه برد و سنگی از آن برداشت و به دریا انداخت. از صدای سنگ خوشش آمد که در دریا فرو می‌رفت لذا سنگی دیگر را برداشت و به دریا انداخت و همین‌طور به انداختن سنگ‌های داخل کیسه به دریا ادامه داد چرا که صدای سنگ‌ها به هنگام افتادن در آب ، این مرد را خوشحال می‌کرد و او را به وجد می‌آورد. 🖌 به کارش ادامه داد تا اینکه هوا رو به روشنایی نهاد و معلوم شد در کیسه‌ای که کنارش قرار داشته فقط یک سنگ باقی مانده است 🖌 هوا کاملا روشن شد و آن شخص به سنگ باقیمانده نگریست و دید که یک جواهر است و متوجه شد تمام آنهایی که قبلا به دریا انداخته و فکر کرده سنگ هستند جواهر بوده‌اند! 🖌 لذا پیوسته انگشت پشیمانی خود می‌گزید و به خود می‌گفت : چقدر احمق هستم که آن همه جواهر را به دریا انداختم و فکر می‌کردم که همگی سنگ هستند آن هم بخاطر اینکه از صدای افتادن آنها در آب لذت ببرم!! 🖌 به خدا قسم اگر از ارزش آنها باخبر بودم حتی یکی از آنها را نیز از دست نمی‌دادم. ☘ همه ما مانند آن مرد هستیم : ☘ کیسه جواهرات همان عمری است که داریم ساعت به ساعت به دریا می‌اندازیم. ☘ صدای آب همان کالاها، لذتها، شهوتها و تمایلات فناپذیر دنیا است. ☘ تاریکی شب همان غفلت و بی‌خبری است. ☘ برآمدن روشنایی روز نیز آشکار شدن این حقیقت است که هنگام آمدن مرگ، بازگشتی در کار نیست، ☘ لذا از همین الآن بیدار شو و اوقات گرانبهای همچون جواهر خود را بدون فایده از دست نده چرا که پشیمان می‌شوی و پشیمانی هم سودی برایت ندارد. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
🌸🍃 🍃 🔖ممنوعیتهای مصرف زردچوبه! ❌اگر هر کدام از داروهای 👇زیر را مصرف می کنید،خوردن هر نوع مصرف زردچوبه بیشتر از میزان چاشنی در غذا را فراموش کنید. 👆آسپرین. کلوپیدوگرل یا پلاویکس. انوکساپارین. هپارین.وارفارین. دیکلوفناک.ایبوبروفن. ناپروکسن👆 ⚠️اگر به هر کدام از مشکلات زیر 👇مبتلا هستید قبل از مصرف روزانه زردچوبه (بیشتر از میزان متداول در چاشنی غذاها) با پزشک متخصص طب سنتی مشورت کنید. حاملگی مشکلات کیسه صفرا مشکلات انعقادی ریفلاکس سرطانهایی مثل سینه و رحم کم خونی فقر آهن ناباروی در آقایان 🖋دکتر فاضله حیدریان ( متخصص طب سنتی ایرانی ) 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
🌸🍃 🍃 🔖 دمنوش پنیرک و تسکین سرفه پنیرک گل های زیبا و بنفش رنگ گیاهی دارویی است که معمولا به صورت خودرو در مناطق مختلف ایران می روید. یک لیوان آبجوش را بر روی یک قاشق چایخوری از پودر گل های خشک شده پنیرک بریزید و به مدت 10 تا 15 دقیقه دم کنید. پس از صاف کردن، نوشیدنی گرم، خوشرنگ و کمی لعاب دار بدست می آید که با کمی شکر طعم مطبوعی پیدا می کند. ✔️طبق قانون جوشانده ها، اگر گل های لطیف پنیرک بیش از 5 دقیقه جوشانده شوند، خاصیت لعابی خود را به تدریج از دست داده و کم اثر می شود. 🌀این دمنوش علاوه بر اینکه ملین خوبی است برای تسکین سرفه، التهاب دهان و گلو، خارش و جوش های پوستی و مجاری ادراری ملتهب بسیار مفید است. ✔️ پنیرک را می توان به تنهایی یا همراه گیاهان دیگر مثل ختمی، عناب یا بابونه هم دم کرد. ⚠️مادران باردار هوشیار باشند مصرف این گیاه در بارداری ممنوع است. 🖋 دکتر مریم تقوی شیرازی ( متخصص طب سنتی ایران) 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
🌸🍃 🍃 🔖 دمنوش پنیرک و تسکین سرفه پنیرک گل های زیبا و بنفش رنگ گیاهی دارویی است که معمولا به صورت خودرو در مناطق مختلف ایران می روید. یک لیوان آبجوش را بر روی یک قاشق چایخوری از پودر گل های خشک شده پنیرک بریزید و به مدت 10 تا 15 دقیقه دم کنید. پس از صاف کردن، نوشیدنی گرم، خوشرنگ و کمی لعاب دار بدست می آید که با کمی شکر طعم مطبوعی پیدا می کند. ✔️طبق قانون جوشانده ها، اگر گل های لطیف پنیرک بیش از 5 دقیقه جوشانده شوند، خاصیت لعابی خود را به تدریج از دست داده و کم اثر می شود. 🌀این دمنوش علاوه بر اینکه ملین خوبی است برای تسکین سرفه، التهاب دهان و گلو، خارش و جوش های پوستی و مجاری ادراری ملتهب بسیار مفید است. ✔️ پنیرک را می توان به تنهایی یا همراه گیاهان دیگر مثل ختمی، عناب یا بابونه هم دم کرد. ⚠️مادران باردار هوشیار باشند مصرف این گیاه در بارداری ممنوع است. 🖋 دکتر مریم تقوی شیرازی ( متخصص طب سنتی ایران) 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
🌸🍃 🍃 🔖 خواص عرق هل درمان عفونت های پوست سر. جلوگیری از ریزش مو. کاهش و درمان سکسکه. کاهش فشار خون و تنظیم فشار خون. کمک به سلامت حفره دهان. پیشگیری از پوسیدگی دندان ها. رفع بوی بد دهان. کمک به پیشگیری و درمان دیابت. درمان مشکلات پوستی شامل پوست چرب و خشک، لکه های پوستی آکنه، جوش و چین و چروک. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
حکایت 🍂همسر پادشاهی دیوانه ای را دید ، كه با كودكان بازی می كرد و با انگشت بر زمین خط می كشید. 🍂پرسید: چه می كنی؟ گفت: خانه می سازم. پرسید: این خانه را می فروشی؟ گفت: می فروشم. 🍂پرسید: قیمت آن چقدر است؟ دیوانه مبلغی را گفت! همسر پادشاه فرمان داد كه آن مبلغ را به او بدهند ، دیوانه پول را گرفت و میان فقیران قسمت كرد. 🍂هنگام شب پادشاه در خواب دید كه وارد بهشت شده، به خانه ای رسید، 🍂خواست داخل شود اما او را راه ندادند و گفتند: این خانه برای همسر توست...!! 🍂روز بعد پادشاه ماجرا را از همسرش پرسید: همسرش قصه ی آن دیوانه را تعریف كرد! 🍂پادشاه نزد دیوانه رفت و او را دید كه با كودكان بازی می كند و خانه می سازد. گفت: این خانه را می فروشی؟ 🍂دیوانه گفت: می فروشم. پادشاه پرسید: بهایش چه مقدار است؟ دیوانه مبلغی را گفت كه در جهان نبود! 🍂پادشاه گفت: به همسرم به قیمت ناچیزی فروخته ای! 🍂دیوانه خندید و گفت: همسرت نادیده خرید و تو دیده میخری... میان این دو، فرق بسیار است...!!! 🍂ارزش كارهای خوب به این است كه برای رضای خدا باشد نه برای معامله با خدا 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂 🍂الهی! 🍂ای که دریای فضل و رحمتت بیکران است، و با بارش رحمتت هیچگاه خدشه ای به ساحت مقدس تو وارد نمیشود... 🍂دلهای ما را لطیف و بخشنده همچو ذات پاک خودت بگردان 🍂تا دستهای تو شویم بر روی زمین ببخشیم و قسمت کنیم، آنچه که از بیگرانگی لطف و مهر تو دریافت می‌کنیم... "آمین،آمین،آمین" خداوندا بینهایت شڪر شڪر شڪر بیکران 🌸💦🌸💦🌸💦 https://eitaa.com/matalbamozande1399
تو چرا انقدر بزرگی رفیق؟ چرا انقدر مهربانی الله؟ چرا انقدر کمکمون میکنی؟ چرا انقدر وفاداری؟ چرا انقدر در عین این همهههههههه لطف و محبت هیچچچچچ انتظاری از ما نداری؟ چرا انقدر خیانت کاریم ما؟ هرچقدر جلوتر میرم میفهمم چقدر شرک میورزیدم و چقدر هنوز هم دارم شرک میورزم آخه چطوووور تو با این همه گناه و خطای ما باز این همهههههههه عاشق ما هستی و به هرچی میخوایم مارو میرسونی؟؟ پس چطور ما یک نکته منفی در بقیه میبینیم نمیتونیم چشم پوشی کنیم؟؟ آخه بهم بگو تو چرا انقدرررررر رحمانی؟؟ چرا انقدر عاشقی؟؟ ما چه کردیم مگه در حق تو که این همه نازمونو میکشی؟؟؟ تویی که بی نیازی، تویی که ثروتمندترینی، تویی که زیباترینی، تویی که قدرتمندترینی ما چی داریم آخه؟؟ غیر از این هست که یک نطفه متئفن بودیم؟ چرا انقدررررررررر لایق دوستی با تو هستیم؟ انسانی که تا یه کوچولو بالا میره مغرور میشه و خودشو بالاتر از بقیه میبینه پس چرااااا تو با این همه عظمت و جلال اینطور نیستی؟؟؟ چراااااااااا بهمون بگو چرااااااا انقدر بزرگییییییییییییییی ما چرا انقدررررر لیاقتمند هستیم که تو انقدر هوامونو داری؟ میگی هیچ ترس و نگرانی در خودت ایجاد نکن بنده من مگه من هر لحظه هوای تورو ندارم؟ مگه من حضور ندارم؟؟ مگه من تورو و هرچی در این جهان هستی هست رو نیافریدم؟؟ مگه من قسم نخوردم که هدایتت میکنم؟ مگه من قسم نخوردم از جاهایی بهت روزی میرسونم که فکرشو نمیکنی؟ تو فقط قلبت با یاد من آروم میشه پس چرا انقدر از من غافلی؟؟ چرا انقدر به من پشت میکنی؟؟ چطور میتونی؟؟ چطور دلت میاد؟؟ خدایا منو ببخش که انقدر خیانت کار هستم،انقدر سریع فراموشت میکنم🥺😭🙏🏻🙏🏻 🌸💦🌸💦🌸💦 https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
       👇تقویم نجومی یکشنبه👇                      👈 یکشنبه 👈25 اذر / قوس 1403 👈13 جمادی الثانی 1446👈15دسامبر 2024 🏛 مناسبت های دینی و اسلامی. 🏴سالروز وفات حضرت ام البنین علیها سلام " 64 هجری قمری".سه سال پس از واقعه کربلا. 🌺 روز تکریم مادران و همسران شهدا. ⭐️ احکام دینی و اسلامی. ✅اشتغال به دعا و زیارت پسندیده است. 🚘مسافرت : مسافرت با احتیاط و با صدقه همراه باشد. 👶زایمان خوب نیست. 🔭 احکام نجوم. 🌓 امروز : قمر در برج جوزا است و از نظر نجومی برای امور زیر نیک است: ✳️شروع امور آموزشی و تعلیمی. ✳️آغاز نگارش کتاب و مقاله. ✳️دیدار با مسولین. ✳️ارسال کالا به مشتری. ✳️خرید اجناس. ✳️و خط نوشتن نیک است. 👩‍❤️‍👨مباشرت امشب: فرزند حافظ قران گردد و به قسمت و روزی خود راضی گردد. ⚫️ اصلاح سر و صورت. طبق روایات ، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،خوب نیست. 💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن یا #زالو انداختن در این روز، سلامت آفرین هست. 😴🙄 تعبیر خواب. خوابی که (شب دو شنبه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 14سوره مبارکه " ابراهیم " علیه السلام است. ولنسکننکم الارض من بعد ذالک لمن... و مفهوم آن این است که کسی دوست یا دشمن خواب بیننده باشد و به او برسد. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. 💅 ناخن گرفتن یکشنبه برای ، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد. 👕👚 دوخت و دوز یکشنبه برای بریدن و دوختن روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود‌( این حکم شامل خرید لباس نیست) ✴️️ وقت در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب. ❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام  ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد . 💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸بامید پرورش نسلی مهدوی ان شاءالله🌸 📚 منبع مطالب: تقويم همسران نوشته ی حبيب الله تقيان برای خرید کتاب تقویم همسران به آیدی @tl_09123532816 مراجعه فرمایید🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
وقتی اسرای کربلا به مدینه برگشتند، به حضرت ام‌البنین گفتند چهار پسرت به شهادت رسیدند، فرمود از اباعبدالله الحسین به من خبر دهید عن ام البنین (علیها السلام): «أخبِرنی عَن أبِی عَبدالله الحُسَین، …أولادی وَمَن تَحتَ الخَضراء کُلُّهُم فداءُ لأبی عَبدِاللهِ الحُسین» «از ابا عبدالله الحسین (ع) به من خبر بده! …فرزندانم و تمام کسانی که زیر آسمان کبودند، همه به فدای ابا عبدالله الحسین (ع) باد!» حسون، اعلام النساء، ۱۴۱۱ق، ص۴۹۶-۴۹۷ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399