دانشمندان علت افزایش پیوسته ارتفاع اورست را کشف کردند🏔️
▪️«اورست»، بلندترین کوه جهان، همچنان بهطور پیوسته ارتفاع میگیرد و هر سال دومیلیمتر قد میکشد. حالا پژوهشگران کالج دانشگاهی لندن و دانشگاه علوم زمین چین در مطالعه خود، پدیدهای به نام «برخاست ایزواستاتیک» را دلیل این رشد مستمر میدانند.
▪️به گفته محققان، فرسایش شبکه رودخانهای که حدود ۷۵ کیلومتر از بلندترین کوه جهان فاصله دارد، احتمالاً باعث بروز پدیده برخاست ایزواستاتیک شده است.
▪️پدیده برخاست ایزواستاتیک زمانی اتفاق میافتد که بخشی از پوسته زمین جرم خود را از دست میدهد و سپس بهدلیل فشار شدید گوشته، بهسمت بالا شناور میشود.
https://eitaa.com/matalbamozande1399
دشرت مانجی یک کارگر هندی که همسرش بر اثر سقوط از کوه مجروح شد و چون کوه دسترسی به مسیر بیمارستان رو مسدود کرده بود، کشته شد.
بعد این اتفاق ۲۲ سال با چکش و دست، حدود ۱۱۰ متر اون کوه رو کند. بعدش مسیر ۵۵ کیلومتری شد ۱۵ کیلومتر برای مردم.
https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیل ها یکدیگر را با اسم صدا میزنند و با شنیدن اسمشان واکنش نشان میدهند!
▪️این محققان میگویند با استفاده از هوش مصنوعی، صدای ضبط شده فیل ها را در دو پارک ملی کنیا بررسی کرده اند. وقتی صدای یکی دوستان یا اعضای خانواده فیلی را برایش پخش کردند پاسخ میداد یا به بلندگو نزدیک می شد اما با پخش نام فیل های دیگر،واکنش چندانی نشان نمیداد.
https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دشت دریاسر یکی از زیباترین جاهای دیدنی شمال ایران است که به دلیل برخورداری از زیبایی های منحصر به فرد در هر چهار فصل سال و نقطه اتصال بین جنگل های سرسبز شمال و یخچالهای رشته کوه الموت ، به سوئیس ایران زمین معروف است
https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ايران جزيره اسرار اميز هرمز دره مجسمه ها
https://eitaa.com/matalbamozande1399
سُقطرا، جزیرهای بکر و سراسر شگفتی در کشور یمن است. این جزیره زیبا و حیرتانگیز سرشار از تنوع زیستی است و مناظری طبیعی و فوقالعاده، سواحل افسانهای، آبهای زلال و غارهای آتشفشانی شگفتانگیزی را در خود جای دادهاست.
جالب است بدانید که این جزیره حدود ۶ میلیون سال پیش از ابرقاره گوندوانا جدا شد. همین جدا ماندن باعث شد تا مسیر تغییر و دگرگونی خود را بی هیچگونه اثرپذیری از مکانهای پیرامونش طی کند و طبیعتی ناب و دستنخورده داشته باشد.
https://eitaa.com/matalbamozande1399
شهر تاریخی بندر کنگ یکی از شهرهای شهرستان بندرلنگه است که در استان هرمزگان قرار گرفته. این بندر از قدیمی ترین بندرهای ایران است. این بندر دارای قدمتی بیش از 3000 سال است و براساس متون تاریخی، هسته این شهر در طول این دوران پنج بار تغییر مکان داده است. آنچه امروز کنگ نامیده میشود با قدمتی بیش از 400 سال دارای بافتی سالم، پویا، سرزنده و ارزشمند بوده و زندگی در آن جاریست. این بافت تاریخی منسجم و یکپارچه با عناصر شاخصی مانند بادگیرهای قدیمی و کوچه های باریک و سایه انداز، که یادآور شهرهای سنتی ایرانی است، علاوه بر ارزش های فرهنگی که در سیمای کلی خود دارد و سرزندگی و شادابی که در آن دیده می شود، در برگیرنده دانه های معماری ارزشمندی ست که هر یک راوی داستانی از تاریخ و سرگذشت این مرز و بوم است. قلعه پرتغالی ها، قلعه لشتان، مسجد دو محرابه، خانه گلبتان، موزه مردم شناسی، بوم مسی و ... از جاذبه های تاریخی و دیدنی آن می باشند. بندر تاریخی کنگ به شماره 6530 در سال 1381 در فهرست آثار ملی کشور به ثبت رسیده است.
https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هنرمندانه ترین اثر یک بمب
ساحل مخفی ماریتا مکزیک
جزایر ماریتا گروهی از جزایر کوچک خالی از سکنه در چند مایلی سواحل مکزیک هستند. یکی از مقاصد محبوب توریستی در جزایر، "ساحل عشق" است که به آن "ساحل پنهان" نیز می گویند. کاملاً مخفی است و فقط با شنا کردن از طریق یک تونل کوتاه و باریک می توان به آن رسید. در حالی که خود ساحل طبیعی است و به دلیل آتشفشان ها ایجاد شده ، اما گودال ساخته دست بشر است.
از حوالی جنگ جهانی اول آزمایشات گسترده ای در این ساحل توسط دولت مکزیک انجام شد که طی آن ها غارهای زیادی هم در سراسر این دو جزیره توسط برخورد بمب ها پدید آمدند
https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📍این آبشار یکی از بلندترین آبشارهای استان مازندران و به ارتفاع تقریبی چهل و پنج متر در دل کوهستان واقع شده است و چشم انداز زیبایی از مناطق طبیعی ایران را برای طبیعت گردان به ارمغان آورده است.
https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ساحل زیبای جزیره ی لاوان …
https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلوگان که با نامهای «گلوکان» یا «کلیگان» نیز خوانده میشود، از روستاهای خوش آبوهوای دهستان رودبار قصران شهرستان شمیران استان تهران است.
برای رسیدن به کلوگان باید از طریق بزرگراه شهید بابایی- شرق یا سایر مسیرهای جایگزین، به میدان لشکرک یا میدان قائم بروید و سپس مسیر جادهی فشم را در پیش بگیرید. در کیلومتر هفت جادهی فشم، تابلوی آبی رنگ روستای کلوگان در سمت راست جاده بهخوبی نمایان است و شما را بهسمت روستا هدایت میکند.
اگر وسیلهی شخصی ندارید برای رفتن به کلوگان به میدان تجریش تهران بروید و در ابتدای خیابان باهنر، از ون هایی که بهسمت روستای کلوگان میروند استفاده کنید.
https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برف گیرترین گردنه ایران ،به اسم گردنه تته
گردنه تته یکی از شگفتانگیز ترین و در عین حال صعبالعبورترین گردنههای ایرانه که در مرز دو شهرستان مریوان از استان کردستان و پاوه از استان کرمانشاه واقع شده. این گردنهی پیچ در پیچ طولی حدود ۳۰۰۰ متر داره و در انتها به روستای زیبای اورامان تخت میرسه.
این گردنه بهعلت بارش سنگین برف و کولاک شدید تقریباً شش ماه از سال بسته است.
https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بدشانس تر از این بدبخت هم هست!😳😨
https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بعضی از بزهای مراکشی بطرز عجیبی از میتونن از درختها بالا برن!
ولی این یکی دیگه استاده 😄
https://eitaa.com/matalbamozande1399
21.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📍 دیار لرستان
آبشار صیدنر بخش پاپی -لرستان
https://eitaa.com/matalbamozande1399
آقامحمدخان قاجار منبعى از رفتارهاى متناقض بود و در كنار نبوغ نظامى به شدت بيرحم بود.
آخرين جمله اى كه به قاتلش گفت: اى كه خدا خانه ات را ويران كند؛ تو با كشتن من ايران را ويران كردی!
https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خراسان جنوبی، کوههای مریخی نهبندان
کوههای مریخی نهبندان که مانند مخروطهای کله قندی است یک سلسله جبال بزرگ را به وجود آورده که به همین دلیل به آن کوههای مینیاتوری نیز میگویند این کوهها در پنج کیلومتری غرب نهبندان قرار دارند، و دارای یک کیلومتر عرض و ۲۵ کیلومتر طول هستند و از بهترین زیباییهای زمینشناسی در شرق ایران به شمار میروند.
https://eitaa.com/matalbamozande1399
📌شهادت آیت الله سید عبدالحسین دستغیب سومین شهید محراب
🔹سیدعبدالحسین دستغیب در روز عاشورا سال ۱۳۳۲ قمری در شیراز به دنیا آمد. ایشان رئیس حوزه علمیه فارس، نماینده ولی فقیه در استان فارس، امام جمعه شیراز و نماینده استان فارس در مجلس خبرگان بود.
🔸آیتاللّه دستغیب همراه با قیام امام خمینی رحمهالله در سال ۱۳۴۱، مبارزات خویش را آغاز کرد و در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ بازداشت و به تهران تبعید شد. پس از آن نیز چندین بار در مدت حکومت طاغوت بازداشت و تبعید شد. در طی این مقطع از مبارزات بود که ایشان به همراه چهار تن دیگر از علما، اعلامیهای صادر و شاه را از سلطنت خلع نمودند.
🔹این عالم وارسته و معلم اخلاق در بیستم آذر ۱۳۶۰ هنگام عزیمت جهت اقامه نماز جمعه از سوی منافقین کوردل در ۶۸ سالگی ترور و به شهادت رسید. ایشان سومین شهید محراب شناخته می شود.
#تقویم_تاریخ
#آیت_الله_دستغیب
https://eitaa.com/matalbamozande1399
آدم های خوب مثل درخت پر از شکوفه هستند
https://eitaa.com/matalbamozande1399
#حکایتی زیبا و خواندنی
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂
🍃
📚 نفرین گنجشک ها
✍️در سال ۱۹۵۶ دولت چین برنامه ای برای افزایش محصولات کشاورزی ارائه داد،
به این صورت که مردم را تشویق به کشتن چهار موجودی که مقامات چین
گمان می کردند،
باعث کاهش محصولات می شوند، کرد .
این برنامه به نام "کارزار چهار آفت" معروف شد و برای از بین بردن پشه، مگس، موش و گنجشک راه افتاد.
سه حیوان اول را که مردم همیشه میکشتند و در واقع هدف اصلی کارزار گنجشکها بودند.
دلیل حذف گنجشکها این بود که حکومت چین پیش خودش حساب کرده بود که هر گنجشک در طول یک سال ۴.۵ کیلو غله میخورد،
پس با نابودی گنجشکها چند صد میلیون تن گندم و برنج اضافه میکرد.
نیروی اصلی از بین بردن گنجشکها بچهها بودند،
که با سنگ قلاب به دنبال گنجشکها راه میافتادند و
مردم هم در تمام طول روز با طبل و قاشق و بشقاب سروصدا ایجاد میکنند تا گنجشکها بترسند و روی زمین ننشینند و
همچنین لانه های آنها را هم ازبین می بردند و تخم های آنها را هم می شکستند .
طبق گزارش گاردین به طور کلی در این مدت،
جسد یک میلیارد گنجشک و یک و نیم میلیون موش از سطح کشور جمع آوری شد.
در سال ۱۹۵۸ جمعیت گنجشکها به شدت کاهش یافت اما سال بعد، برداشت برنج در کشور نه تنها زیاد نشد،
بلکه کمتر از حد معمول شد،
زیرا جمعیت ملخها و حشرات دیگر به شدت افزایش یافته بود.
مقامات چین در سال ۱۹۶۰ دستور توقف گنجشک ستیزی را دادند و ساس را در کارزار چهار آفت جایگزین گنجشک کردند،
ولی دیگر دیر شده بود و مرگ گنجشکها و افزایش حشرات باعث ایجاد قحطی بزرگی در چین شد
که منجر به کشته شدن ۴۵ میلیون نفر شد،
این رویداد در چین به "نفرین گنجشکها " معروف گشت.
تجربه چین یاد داد که حذف هر گونه ای از زنجیره ی غذایی،
باعث به هم خوردن نظم اکوسیستم خواهد شد و عواقب بدی را نیز به دنبال دارد.
https://eitaa.com/matalbamozande1399
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#گودزیلای_عراقی!🎋
🌷شب عملیات بود. قرار بود که من و چند نفر از دوستانم که تخریبچی بودیم، جلوتر از رزمندگان وارد میدان شده و به سرعت مینها را خنثی کنیم تا خدای نکرده اتفاقی برای دیگران نیفتد. منطقه غرق در سکوت بود. فقط هرچند دقیقه از سوی دشمن یک رگبار بیهدف به سوی خط خودی شلیک میشد. عرقریزان و چسبیده به زمین به کمک کارد سنگری تند تند مینها را در میآوردم و چاشنیشان را باز میکردم یا سیم تلهای را که بین دو مین جهنده بود، میبریدم. آخر سر به انتهای میدان رسیدم. نفس راحتی کشیدم. میدانستم تا لحظاتی دیگر پیش قراولان لشگرمان از راه میرسند و آن وقت دشمن را غافلگیر و حقشان را کف دست میگذاریم. یکهو صدایی از نزدیک من بلند شد. چسبیدم به زمین و چشم تنگ کردم و به جایی که صدا آمده بود، نگاه کردم. در آن تاریکی فقط سیاهی یه آدم را توانستم تشخیص بدهم. یک عراقی در سنگر کمین نگهبانی میداد.
🌷اول میخواستم همان جا بمانم و بگذارم حساب او را رزمندگان برسند، اما نمیدانم چطور شد که زد به سرم آرتیستبازی در بیاورم. تصمیم گرفتم که بلند شوم و مثل فیلمهای سینمایی، گربهوار بروم و از پشت ناکارش کنم. بیسروصدا خزیدم و به پشت سنگر کمین دشمن رسیدم. در فیلمها دیده بودم که چطور قهرمان میپرید و با یک ضربه به پس گردن دشمن او را از پا درمیآورد و بیهوش میکند. آب دهانم را قورت دادم. مشتم را گره کردم و دعایی در دل خواندم و بعد مثل بختک از پشتِ سر روی دشمن پریدم و یک ضربه مشت جانانه به پس گردنش زدم. اما انگار با مشت به صخره سنگی کوبیده بودم! طرف فقط «هقی» کرد و برگشت طرف من. یا جدّه سادات! عراقی نگو گودزیلا بگو. غولتشن بود. دو متر و یک متر عرض. سیبیل از بنا گوش در رفته و قوی و عضلانی.
🌷خواستم مشت دوم را بزنم که مشتم توی پنجهاش اسیر شد نامرد چند کلمه عربی بلغور کرد و بعد افتاد به جانم دِ بزن. به عمر کوتاهم چنان کتکی نخورده بودم. چنان میزد که انگار قاتل پدرش را میزند! چپ و راست مشت و لگد بود که به پک و پهلویم فرود میآمد. خجالت و ترس از لو رفتن عملیات را گذاشتم کنار و عربدهای از حنجره دادم بیرون. خدایی شد که همان لحظه عملیات شروع شد و چند تا از دوستانم سر رسیدند. حالا ما هفت، هشت نفر بودیم و او یکی. اما مگر زورمان میرسید! مثل شیرهای گرسنهای که به گاومیشها حمله میکنند، از سر و کلهاش آویزان شده بودیم و میزدیمش. من که دل خونی از او داشتم، فقط گوشش را گاز میگرفتم و....
🌷و تند تند به دماغ خرطوم مانندش چنگ میزدم. اما او با یک حرکت ما را تاراند. دست انداخت و از نوک سلاحش گرفت و با قنداقش افتاد به جانمان. انگاری ناظم بیرحمی بود که به جان چند دانشآموز درس نخوان شلوغ افتاده است. حالا ما پیچ و تاب میخوریم و گریهکنان خدا را صدا میزدیم و او هم میزد. داشت دخلمان را میآورد که یک تیر از غیب رسید و درست خورد به پس کلهاش و او با هیکل سنگینش تلپی افتاد روی من بدبخت. داشتم له میشدم که بچهها آه و ناله کنان آمدند و چندتایی زور زدند انگار بخواهید یک جرثقیل را از جوی آب در بیاورید، او را از روی من انداختند کنار. حالا صدای....
🌷صدای شلیک و انفجار، زمین و زمان را لرزاند و ما هشت نفر آه و ناله کنان داشتیم پک و پهلویمان را میمالیدیم. لامروت جای سالم در تن و بدمان نگذاشته بود. با هزار مکافات خودمان را به یک ماشین رساندیم و رسیدیم به اورژانس صحرایی. حالا درد و ناله یک طرف، سئوال و پرسش امدادگرها، طرف دیگه که: شما چرا به این حال و روز افتادهاید؟ نگاه کنید! انگار زیر تانک رفتهاند؛ یک جای سالم تو بدنشان نیست! برادر شما مجروح شدید یا تصادف کردید؟ یکی از بچهها که حال و روزش بهتر از بقیه بود، با مکافات ماجرا را تعریف کرد. اما ای کاش تعریف نمیکرد. چون تا دمیدن روز بعد که از اورژانس زدیم بیرون، از متلکها و خنده اهالی اورژانس جان به سر شدیم.
https://eitaa.com/matalbamozande1399
📌رحلت آیتالله میرزا کاظم تبریزی
🔸فقیه اصولی، محدث رجالی آیت اللّه میرزا کاظم تبریزی از علمای مشهور حوزههای علمیه نجف و قم، در حدود سال ۱۲۹۹ شمسی در تبریز به دنیا آمد. وی در نوجوانی به تحصیل علوم دینی روی آورد و پس از گذراندن دروس مقدمات و سطح در ۲۱ سالگی به نجف رفت. میرزا کاظم در نجف هر روز پس از درس، به زیارت حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام میرفت.
🔸 از ویژگی های بارز ایشان، یکی علاقه زیاد به مطالعه و تحقیق بود که به خاطر آن از امور بسیاری چشم پوشید و محرومیتهای زیادی را تحمل کرد و در نجف سالها در حجره زندگی کرد و بخشهایی از شرح استدلالی عروه را در همان حجره نوشت. دیگر اینکه، حافظه استثنایی داشت و هنگام نقل مطالب، گاهی نصف صفحه کتاب را از حفظ میخواند.
🔹آن چه از آیتالله تبریزی در دانشهای گوناگون باقی مانده حدود ۳۵۰ جلد کتاب است که برخی از آنان عبارتند از: حاشیه بر حادی عشر، حاشیه بر کشف المراد و ...
🔸 ایشان پس از سی سال اقامت در نجف اشرف به اتفاق خانواده در سال ۱۳۵۰ شمسی وارد ایران شد و تا پایان عمر در قم ماندگار شد و در ۲۰ آذر ۱۳۷۴ در ۷۵ سالگی درگذشت و در همان شهر به خاک سپرده شد.
#تقویم_تاریخ
#میرزا_کاظم_تبریزی
https://eitaa.com/matalbamozande1399
#داستان زیبا و خواندنی
🌺🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃
🍃
✍️داستانی بسیار آموزنده!
«خواندن این داستان را به همه
مخصوصاً جوانان توصیه می کنم».
سلام دوستان!
امروز که از خواب بیدار شدم، حس بدی داشتم، احساس کردم بیمارم، یک کم فکر کردم واقعاً بیمار بودم، رفتم بیمارستان دکترها من را نگاه کردند، گفتم:چی شده آقای دکتر، یعنی خوب نمیشم؟ جواب دادند:نه! گفتم:بروم خارج چی، آنجا دکتر متخصص وجود دارد، باز جواب دادند: بیماریت لاعلاج هست و هیچ جایی درمان و راه چاره ای برای درمان بیماری ات وجود ندارد، خیلی ناراحت شدم و بسیار ناامید به خانه بازگشتم و وقتی دیدم بیماری ام خوب شدنی نیست، اولین کاری که کردم رفتم از همه حلالیت خواستم، بعد به عبادت و توبه و استغفار با الله مشغول شدم، نمازهایم قضا نمی شدند، رفتارم را درست کردم و با همه مهربان شدم و به فکر نیازمندان بودم و در حد توانایی مشکلات آنها را حل می کردم، مردم همه از من راضی و خوشنود بودند، یک روز دوستم از من پرسید: حالا کی قرار هست بمیری، گفتم معلوم نیست، چند روز دیگه یا شاید هزار روز دیگه! پرسید مگر بیماری ات چیه؟ در جوابش گفتم:”مرگ“
بیماری ای که همه به آن مبتلا هستند! و هیچ درمانی ندارد... زمان و مکان مشخصی ندارد...دلیل واضحی ندارد...عمر مشخصی ندارد...ناگهان می آید و شما آن را درک نمی کنید:
»الله متعال می فرماید:
{وَجَاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ۖ ذَٰلِكَ مَا كُنْتَ مِنْهُ تَحِيدُ}
«سکرات مرگ(سرانجام فرا می رسد و) واقعیت بهمراه می آورد. هان! این همان چیزی بود که از آن کناره می گرفتی و می گریختی» (ق/19)
»برادران و خواهران مسلمان!
کدام یک از ما می دانیم که کی مرگ سراغ ما می آید! در زندگی همه ی ما اتفاقاتی رخ می دهند که گاهاً تکرار شدنی هستند، اما تنها این”مرگ“است که فقط یک بار سراغمان می آید و فقط یک بار آن را تجربه خواهیم کرد، فکرش رابکنید که این حادثه بیشترین چیزی است که در دور و بر ما رخ می دهد اما کمترین کس از آن پند می گیرند و متاسفانه اغلب از آن غافل هستند، انسان برای سفر زندگی ره و توشه و مقدمات فراهم می کند اما اگر به او بگویند سفر مرگ تکرار نمی شود، باز هم برای این سفر بزرگ توشه ای فراهم نمی کند.
»قبل از آنکه بگویی:
”پروردگارا مرا(به دنیا)بازگرد انید“
(مومنون/99)
هـمـه رفـتـنـی انـد،دیـر یـا زود...
🍃
🌺🍃
https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تلنگر
🍃🌾🍃🌾🍃🌾🍃🌾🍃
🍃🌾یاد بگیر به دیگران نشان دهی
تو نه زیاد و نه کم هستی
این مشکل آنهاست که
ترازو دست گرفته اند و آدم ها را
زیاد و کم میبینند
نگذار عزیزترین و نزدیک ترین هایت
از تو چیزی بسازند بی شباهت به خودت!🌾🍃
🍃🌾🍃🌾🍃🌾🍃🌾🍃
https://eitaa.com/matalbamozande1399
#داستان_آموزنده
🔆فروتنى علماى گذشته و دستگيرى به فقراء
عالم بزرگوار و مجاهد سِتُرگ مرحوم آيت الله العظمى ملا محمد كاظم خراسانى متوفى (1330) هجرى قمرى ، مؤ لف كتاب معروف كفاية الاصول كه آخرين كتاب درسى طلاب است . ايشان از مراجع برجسته و فرزانه اى وصف ناپذير و از شاگردان ممتاز ميرزاى شيرازى است كه علاوه بر اين مقامات علمى ، رهبر انقلاب مشروطه هم نيز بود شبى از شب ها كه در خواب فرو رفته بودند، طلبه اى در نجف حلقه درب خانه ايشان را چندين بار كوبيد، همسر اين طلبه مى خواست وضع حمل كند و چون اين طلبه در نجف غريب و بى كس و تهيدست و تنها بود و هيچ كس را نمى شناخت با خود گفت :
بهتر اين است كه از جانشين ولايت عظمى كمك بگيرم و آدرس قابله را از او اخذ نمايم از اين جهت به منزل فقيه اهلبيت آخوند خراسانى آمد تا اين كه از او كسب تكليف كند هنگامى كه درب را به صدا در آورد ديرى نپائيد كه كسى دم درب آمد و بدون اين كه نام كوبنده را بپرسد، آن را باز نمود وقتى كه درب ، باز شد، طلبه جوان ، حضرت آيت الله آخوند خراسانى را ديد كه شالى سفيد بر سر بسته و قلمى بالاى گوش راستش گذاشته آن طلبه از فرط شرمندگى ، سلام كردن را فراموش كرد.
آخوند گفت : سلام عليكم چه فرمايشى داشتيد؟
طلبه جوان پس از اظهار شرمندگى ، قضيه خود را شرح داد و خواهش نمود كه مستخدم منزل را بفرستد و او را به منزل قابله راهنمايى نمايد.
آخوند گفت : مستخدم اينك در خواب است ، اجازه بدهيد خودم به خدمتت مى آيم .
طلبه جوان اصرار ورزيد كه مستخدم را بيدار كنيد، تا با او به خانه قابه برويم .
آخوند فرمودند: او تا ساعت معينى كه حد كارش بوده كار كرده است و هم اكنون وقت استراحت اوست ، يك دقيقه صبر و حوصله كنيد كه من خودم مى آيم .
طلبه جوان مى گويد: آخوند را بعد از اندكى مشاهده كردم ، در حالى كه عبا خود را به دوش افكنده و فانوسى به دست گرفته بود از منزل خارج گرديد و به اتفاق همديگر به منزل قابله رفتيم آن گاه درب را زديم قابله به پشت درب آمد جريان را به او گفتيم سپس همگى به اتفاق همديگر با چراغى كه در دست آخوند بود به منزل رسيديم بعد از آن آخوند به منزل خودشان مراجعت كردنده و اندكى بعد مقدارى قند و شكر و پارچه براى من فرستادند.
آن طلبه جوان مى گفت : از آن پس من هر وقت مرحوم آيت الله آخوند خراسانى را مى ديدم ، از شرم و خجالت زدگى ، سرم را به پائين مى انداختم براى اين كه آن بزرگوار بيش از اين حرف ها به من لطف و محبت فرمودند.
📚صاحبدلان ، ج 2، ص 65.
https://eitaa.com/matalbamozande1399
#داستان زیبا و خواندنی
🌺🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
🍃
🌼🍃 این داستان زندگی دو زوج جوان است که برای ما ثابت می کند که جمال و زیبای ظاهری در زندگی زناشویی چندان مهم نیستند، بلکه مهترین چیز عبارتند:
❤️ دوست داشتن....
💜 تفاهم ....
💙 محبت ...
💚 رحمت ....
🌼🍃داستان از این قرار است.
این زن که صاحب داستان است، حکایت می کند، و می گوید:
با مردی ازدواج کردم که قبلا از بد شکلی و بد ریختی او شنیده بودم، ولی هیچ وقت تصورنمی کردم که به این شکلی باشد که در شب زفافم دیده بودم .
🌼🍃در آن شب تا نگاهم به چهره اش افتاد نتوانستم طاقت بیاورم، و جلویش غش کرده و بر زمین افتادم!! همسرم با سرعت به دنبال آب رفت تا آن را بر من بپاشاند، با سردی آب روح به بدنم باز گشت، ولی خودم را به خواب زدم تا اینکه صبح شد!! و در صبحگاه چشمانم از ترس چهره ی بد ریختش از او می برمی گرداندم، ولی او گمان می کرد که هنوز در شرم و حیا هستم.
🌼🍃چند روزی گذشت ... و آن قلب زیبایی که پشت آن چهرۀ زشت نهفته بود هویدا شد، قلبی پاک و صاف، ضربانش با احساس و محبت می طپید. زیبا با من معاشرت می کرد و احساساتم را رعایت می کرد. بر کوتاهی های من در حقش، و بر سستی هایم صبر می کرد و دو چندان به من عطوفت می کرد و او بهترین یاورم در امور دنیا و آخرتم بود. در کارهای خانه مرا یاری می نمود و در هنگام بیماری از من پرستاری می کرد، هیچ سخنی از او نمی شنیدم مگر اینکه از آن لذت می بردم و چیزی از او نمی دیدم مگر اینکه مرا خوشحال می کرد.
🌼🍃با وجودی که از نظر مالی تنگدست بود، ولی من با او احساس خوشبختی و راحتی می کردم، این سبب شد تا خانۀ متواضع ما با لطافت اخلاق او و معاشرت زیبایش به قصری شکوهمند تبدیل شد، که سعادت و خوشبختی در فضای آن انتشار یافته، و بوی آرامش و نشاط در آن به مشام برسد.
🌼🍃او در قلبم جای گرفته بود، مثل اینکه مالک قلبم شده ، فکر و ذهنم به او مشغول بود، طاقت دوری از او را نداشتم و او نیز طاقت دوری از من را نداشت،
هنگامی که لحظه جدایی فرا رسید، که نوشتنش قبل از من بود، و اجلش بدون من، با فراقش بسیار دردمند شدم، با مرگش دردی شدید احساس کردم که حواسم را از بین برده، و بی هوش شدم همان طور که بار اول با دیدنش بی هوش گشتم، ولی این بار کسی مانند بار اول با سرعت به طرف آب نرفت، همان طور که او رفته بود...
🌼🍃همسر این مرد بعد از مرگ شوهرش بیشتر از سه روز نگذشت که او نیز به شوهرش ملحق شد، و دار فانی را وداع گفت.
❣خوشبختی در اخلاق زیبا نهفته است، اگر چه ظاهر او زیبا نباشد، و ثروتمند نباشد، چه بسا از زنانی که با مردان ثروتمند و نسب دار، و اهل پست و مقام ازدواج کردند، ولی به خوشبختی نرسیدند، پس چرخاننده زندگی زناشویی اخلاق زیبا و دلربا است.❣
https://eitaa.com/matalbamozande1399
💌#خاطرات_شهدا
🌹شهید مدافعحرم #حسن_قاسمی_دانا
✅هنوز وقتش نرسیده است!
▫️تو حلب شبها با موتور، حسن غذا و وسایل مورد نیاز به گروهش میرساند. ما هروقت میخواستیم شبها به نیروها سر بزنیم، با چراغِ خاموش میرفتیم.
▫️ یک شب که با حسن میرفتیم تا غذا به بچهها برسونیم، چراغ موتورش روشن میشد. چندبار گفتم چراغ موتورت رو خاموش کن، امکان داره قناصها بزنند!!!!
▫️خندید! من عصبی شدم، با مشت به پشتش زدم و گفتم ما را میزنند.
دوباره خندید! گفت «مگر خاطرات شهید کاوه را نخواندهای؟ که شب روی خاکریز راه میرفت و تیرهای رسام از بین پاهاش رد میشد. نیروهاش میگفتند فرمانده بیا پایین تیر میخوری». در جواب میگفت «آن تیری که قسمت من باشه هنوز وقتش نشده است».
▫️حسن میخندید و میگفت نگران نباش! آن تیری که قسمت من باشد، هنوز وقتش نشده و به چشم دیدم که چندبار چه اتفاقهایی برایش افتاد و بعد هم چه خوب به شهادت رسید!
📀راوے: شهید #مصطفی_صدرزاده
https://eitaa.com/matalbamozande1399