eitaa logo
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
2.7هزار دنبال‌کننده
21.6هزار عکس
25.2هزار ویدیو
125 فایل
محتویات کانال ازهردری میباشد 🌹علمی، مذهبی‌، شعر،داستان،پندواندرز سخنان بزرگان ،طب سنتی،کاردستی، آموزشی،مطالب پزشکی روز دنیا، و خلاصه اینجاهمه چی درهمه🌹 ارتباط با ادمین 👈👈 @Ndashti ارتباط با ادمین 👈👈 @M_Mohammdeean
مشاهده در ایتا
دانلود
❗️ http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d 🔺️استاد ما حجت الاسلام تهرانی میگفت: دوران نوجوانی در محضر سید عبدالکریم کشمیری بودیم این داستان رو زبان خود ایشون شنیدیم. 🔸️آیت الله کشمیری می‌فرمود در هند یه مرتاضی بود ، این توانایی رو داشت که اگر اسم شخص و مادرش رو بهش میگفتیم ، بهت میگفت که طرف زنده‌س یا مرده و کجا دفنه. ازش چند نفر رو پرسیدیم کاملا درست جواب داد. مثلا آیت الله بروجردی رو پرسیدیم ، گفت: کُم کُم. منظورش قم بود. یعنی قم هستش پرسیدیم زنده‌س یا مرده، گفت مرده. آیت الله کشمیری اهل کشمیر بود و زبان هندی رو بلد بود این مرتاض این توانایی رو داشت که بفهمه منظور ما چه کسی هست. چون مثلا اسمها خیلی مشترک هستش ، شاید تو کل دنیا چندهزار آدم وجود داشته باشه که اسمش محمد باشه و اسم مادرش هم مثلا فاطمه. ولی این شخص میفهمید معنا و منظور چه کسی هست. این قدرت رو داشت که شرق و غرب عالم رو ببینه و میگفت شخص کجاست و آیا روی خاک هست یا زیر خاک. 🔹️آیت الله کشمیری گفت : دیدیم وقت خوبیه ازش درباره امام زمان(عج الله تعالی فرجه الشریف ) بپرسیم ببینیم حضرت کجاست و مرتاض چی میگه. گفتیم مهدی فرزند فاطمه. مرتاض یکم صبر کرد و گفت چنین کسی رو متوجه نشدم. اونی که منظور شماس این اسمش نیست. ماهم دیدیم اشتباه گفتیم ، اسم امام زمان محمد هستش ، مهدی لقب حضرته ، مادر حضرت مهدی هم باید نرجس بگیم نه حضرت زهرا( سلام الله علیها ) به مرتاض گفتیم ، محمد فرزند نرجس. دیدیم مرتاض بعد از چند لحظه مکث‌، رنگ و روش عوض شد و یکم جا خورد و کمی عقب رفت چندبار گفت این کیه؟ این کیه؟ گفتیم چطور مگه؟ اینجای تعریف کردن داستان که رسید آیت الله کشمیری شروع کرد به گریه کردن به مرتاض گفتیم این امام زمان ماست. گفت هرجای عالم که رفتم این شخص حضور داشت ، همه جا بود. جایی نبود که این شخص نباشه. 💚 http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
کاری زیبا از نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران - پلیس فتا! http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d چهار مور‌د که شما هرگز در مورد موبایل نمیدانستید! اقداماتی وجود دارد که می توان در مواقع فوری و ضروری انجام داد! موبایل شما می تواند یک نجات دهنده زندگی یا یک ابزار فوری برای نجات باشد! اول : وضعیت فوق العاده! شماره تلفن وضعیت فوق العاده در تمام دنیا 112 است! در ایران نیز اگر شما حتی در یک مکان خارج از محدوده شبکه موبایل خود قرار داشته باشید، شماره 112 را بگیرید، موبایل در هر شبکه موجود جستجو می کند تا یک تماس وضعیت فوق العاده برای شما برقرار کند. (پلیس، اورژانس، آتش نشانی یا...) و جالب اینکه این شماره حتی زمانیکه صفحه کلید قفل است نیز کار می کند. امتحان کنید! حتی با گوشی بدون سیم کارت نیز میتوانید با شماره 112 تماس حاصل نمایید! دوم : آیا تا بحال کلیدهای خود را در ماشین جاگذاشته اید؟ http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d آیا ماشین شما یک دستگاه کنترل از راه دور بدون کلید دارد؟ این وسیله می تواند روزی مفید باشد! یک دلیل خوب برای داشتن یک موبایل: اگر شما کلیدهای خود را در ماشین جاگذاشته باشید، به موبایل یک نفر در منزل از طریق موبایل خودتان تماس بگیرید! تلفن خود را در حدود فاصله 1 متر از ماشین قرار دهید و از فرد مقابل در منزل بخواهید که کلید کنترل درب بازکن ماشین را فشار دهد، و آنرا نزدیک موبایل خود قرار دهد! قفل ماشین شما باز خواهد شد! با این کار نیاز نیست کسی کلیدها را شخصاً بیاورد! فاصله هیچ تاثیری ندارد! شما می توانید کیلومترها فاصله داشته باشید، اگر شما بتوانید با کسی که ریموت کنترل ماشین شما را دارد ارتباط برقرار کنید، شما می توانید قفل ماشین خود را باز کنید! سوم : چگونه یک موبایل دزدیده شده را غیرفعال کنیم؟ برای چک کردن شماره سریال موبایل خود، کلید های زیر را به ترتیب فشار دهید: *# یک کد دیجیتالی روی صفحه نمایش ظاهر می شود! این شماره مختص دستگاه شما است! این شماره را یادداشت کنید و در جایی امن نگه دارید! هنگامیکه موبایل شما دزدیده می شود، شما می توانید به پشتیبان شبکه خود تماس بگیرید و این کد را به آنها بدهید، سپس آنها قادر خواهند بود دستگاه شما را مسدود کنند! حتی اگر دزدها SIM کارت را عوض کرده باشند تلفن شما کاملاً غیرقابل استفاده خواهد شد! شما ممکن است نتوانید موبایل خود را بازپس گیرید، اما حداقل می دانید کسیکه آنرا دزدیده است دیگر نمی تواند از آن استفاده کند! یا آنرا بفروشد اگر هر کسی این کار را بکند، دیگر دزدی موبایل هیچ فایده ای نخواهد داشت! چهارم : قدرت باطری مخفی شده؟! در نظر بگیرید باطری موبایل شما خیلی کم است. برای فعال کردن کلیدهای * را فشار دهید! موبایل شما با این اندوخته راه اندازی مجدد خواهد شد و موبایل افزایش 50% در باطری را نشان می دهد. این فضای اندوخته هنگامیکه موبایل خود را شارژ می کنید، خود به خود شارژ خواهد شد! لطفا مطالب مطرح شده را در تمامی گروههایتان ارسال کنید تا همگان آگاه شوند و به وقت نیاز استفاده کنند! http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🔴دو واجب فراموش شده ✍در روایات اسلامی، با موضوعی بسیار مهم رو به رو هستیم که متاسفانه در کش و قوس زمان و در دل تاریخ، از امری واجب، به امری پیش پا افتاده و بی اهمیت تبدیل شده است که بسیاری از مسلمانان و حتی مومنان از آن غافلند. امر به معروف و نهی از منکر، دو واجبی هستند که بسیاری از مواقع به دلایل مختلف و توجیهات بسیار، به سادگی از کنار آنها گذشته ایم. روایات بسیاری از معصومین در باب اهمیت این دو واجب آمده است. اما چه می‌شود که این دو واجب به فراموشی سپرده می‌شوند؟ امام باقر می‌فرمایند: «در آخرالزمان مردمی خواهند آمد که با ریاکاری از یکدیگر پیروی می‌کنند، آنان عالِم نماها و عابد نماها و نادانان و سفیهانی هستند که امر به معروف و نهی از منکر را به بهانه ضرر ترک می‌کنند. آنان همیشه به دنبال عذر و بهانه هستند و از علما بدگویی می‌کنند و به نماز و روزه و هرچه مزاحمت برای مال و جان آنان نداشته باشد، روی می‌آورند و اگر نماز، مزاحم مسائل مربوط به جان و مال آنان باشد، آن را نیز کنار می‌گذارند. همانگونه که عالی ترین و اشرف واجبات مانند امر به معروف و نهی از منکر را کنار گذاشتند.» 📚 اصول کافی، جلد ۵، ص ۵۵ ┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅ http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌹 http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d از اون گذشته، الان تا سالگرد خانم جون خودت می دونی که همچین چیزی امکان نداره، اما اگه منظورت همون عروسی هم هست که من می گم، باشه هر وقت شما بگی! باز قصد سر به سر گذاشتن داشت. به روی خودم نیاوردم. گفتم: حالا کی گفته جشن بگیریم. وسایلمون رو می بریم خونه شما و بی سر و صدا زندگی رو شروع می کنیم. اون طوری حرف و سخن نمی شه و عیبی نداره. یکدفعه حالت نگاهش عوض شد، با موشکافی و دقت توی چشم هایم خیره شد و پرسید:راستش رو بگو چی شده که این فکر توی سر تو افتاده، من و تو الان هم با همیم. یک چیزی شده که تو این حرف رو می زنی. حرفی شده؟! آقا جون اینا چیزی گفتن؟! فکر کرده بود که خانواده ما چیزی گفته اند. دستپاچه و هول گفتم نه بخدا، خودم خودم خسته شدم و از دهنم در رفت: اصلا مامانت هم.... حرفم را قطع کرد. بند را آب داده بودم و محمد فوری هشیار شد. پس این آش رو مادر عزیز خودم پخته. آره؟ توصیه نکرده اگه بچه دار بشی بهتره؟! ماتم برد چقدر جنس این محمد خراب بود. در حالی که از روی پایش بلند می شدم، با غیظ گفتم نخیر. و سعی کردم توی چشم هایش نگاه نکنم. ولی محمد که دست هایم را نگه داشته بود، نمی گذاشت که بروم. مهناز! توی چشم های من نگاه کن. با تمام نیرو سعی داشتم دستم را از دستش در بیاورم، ولی موفق نمی شدم. می خواستم با سر و صدا کردن خودم را آزاد کنم و از جواب دادن رو در رو فرار کنم. ولی او که خونسرد و آرام نشسته بود و تقلا کردنم را نگاه می کرد ، گفت: بی خودی شلوغ نکن. می دونی که تا خودم نخوام نمی تونی دست هایت رو در بیاری. در ضمن گفتن یا نگفتن تو فرقی نمی کنه. این حرف ها رو خودم قبلا ازشون شنیدم، حالا که از من نا امید شدن دست به دامن تو شدن، نه؟! از بی عرضگی خودم لجم گرفته بود. حرفش را نشنیده گرفتم و به تقلا کردن ادامه ولی بالاخره خسته شدم و ولو شدم توی بغلش و با حرص و لج گفتم: فقط حیف که زور تو از من بیش تره! با خنده گفت: اگه نبود چی می شد؟! باز حرف بیوده زده بودم. دیدم راست می گوید، مثلا اگر زورم بیشتر بود چه کار می کردم؟ دست انداختم گردنش و بوسیدمش و خندان، در حالی که خودم را به مظلومیت می زدم، گفتم: هیچی، اون وقت راحت تر فرار می کردم. یک آن احساس کردم، نگاهش بی تاب و ملتهب و کلافه شده، گونه ام را آهسته نیشگون گرفت و گفت: خوب بلدی حواس آدم رو پرت کنی، نه؟! برای فرار از نگاهش در حالی که سرم را به آزاد کردن موهایم که به زنجیر گردنم گره خورده بود گرم می کردم، گفتم: نه که تو بلد نیستی!!! سنگینی نگاهش را حس کردم که خیره به من مانده بود ولی من که تاب نگاه به چشم هایش را نداشتم، سرم را بلند نکردم تا این که با لحنی آرام و شمرده گفت: بعضی وقت ها فکر می کنم، یعنی از این قدر که من تو را دوست دارم ممکنه کسی بتونه بیش تر کسی رو دوست داشته باشه؟! سرم را بلند کردم، ضربان قلبم تند شده بود و احساس می کردم صورتم هم قرمز شده. هیچ نگفتم. دیگر اصلا یادم نبود چه می خواستم بگویم و از او بخواهم. محو تماشای صورتی بودم که برایم شیرین ترین و عزیزترین چهره دنیا بود و چشم هایی که آن شب نگاهش بی تاب و سوزان بود. در حالی که آن شب نه او می دانست، نه من که سالهای بعد – سال هایی که حاضر بودم هر چه دارم بدهم تا دوباره آن صورت و آن نگاه را ببینم و آن کلام را بشنوم و میسر نبود – هر چه بود افسوس بود و رنج و عذابی فرساینده و بی حاصل. همیشه من همان سوال را از خودم خواهم کرد و رنجی جانسوز و تلخ خواهم برد. بی آن که صدایم در بیاید. صدای مامان که برای شام صدایمان می زد، ما را به خودمان آورد، اگر نه شاید... آن شب موقع خواب محمد با شوخی گفت: امشب اگه یکخورده دیگه چونه زده بودی، ممکن بود منو از راه به در کنی و حرفاتو قبول کنم. با تعجب و حیرت پرسیدم: قبول کنی؟! راحت گفت: آره. با تردید پرسیدم: کدوم حرفم رو؟! با خنده گفت: همون عروسی دومی رو که انکار می کردی. از جا پریدم و با اعتراض گفتم: محمد! خودت خوب می دونی منظور من اونی نبود که تو می گی! همان طور که دوباره به زور بغلم می کرد، خندان گفت: و تو هم خوب می دونی که بی منظور هم نبودی! به همه انکاری که می کردم، ولی در کمال تعجب و ناباورانه مجبور شدم به خودم اعتراف کنم که راست می گوید. مهرش آن قدر در دل و جانم ریشه دوانده بود که واقعا می خواستم او مالک همه وجودم باشد. او همان فاتح سزاواری بود که شهری را به او پیشکش می کردند. آن موقع بود که به دنیای عجیب و تازه ای در درون خود پی بردم. دنیای خواستن و نیاز، نیاز و طلب و کشش جسم نه برای تمتع و لذت، برای یکی شدن، برای متعلق کامل شدن به کسی که مالک روح و روانم بود و فهمیدم دیگر از دوران سادگی دخترانه فاصله گرفته ام http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d 📚نویسنده: نازی صفوی ⛔ کپی با ذکر نام نویسنده بلامانع است
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d 🔹️وقتی یک ماشین لباسشویی جدید خریدم ، ماشین قدیمی را بیرون گذاشتم و یک کاغذ روی آن چسباندم که روی آن نوشته شده بود: رایگان!! دو روز گذشت و متوجه شدم ماشین لباسشویی هنوز سر جای خود قرار دارد. فکری به ذهنم رسید ، کاغذ روی آن را کندم و به جایش کاغذی چسبانده و نوشتم: 🔺️ فروشی ، ۵۰ هزار تومان. صبح روز بعد دیدم که ماشین لباسشویی را دزدیده اند! ⚠️نتیجه اخلاقی : همیشه واسه خودتون ارزش قائل بشید ، مردم ارزش شمارا بیشتر از چیزی که بیان می کنید، تصور نمی کنند! http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
ینک بلامانع است
🌹 http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d دخترانه فاصله گرفته ام و بدون این که متوجه بشوم، بی اختیار پا به دنیای زنانه گذاشته ام. نه، من دیگر اصلا دختر ساده و چشم و گوش بسته قبلی نبودم. آرام آرام آدم دیگری شده بودم که با نگاه یک زن می دید و مثل یک زن حس می کرد و طلب. و چنین بود که نیاز و عطش و غریزه را شناختم. ولی نه غریزه حیوانی که با دیدی شهوانی و کامجویانه تنها به ارضای جسم می انجامد. در کنار او حتی خواستن و کشش جسمی هم برای من یک عالم دوست داشتنی بود که احتیاج بی نهایتم را به او نشانم می داد. وصل برای من، متعلق کامل شدن به او بود و کشف دنیایی دیگر از زندگی. من جزو آن دسته از بندگان خوشبخت خداوند بودم که اول روح و قلبم تصاحب شده بود و در پی آن جسمم به تسلیم قانع می شد. نه از آن بی چارگانی که جسمشان تمتع می شد و بعد تشنه و عطشان به دنبال ارضای روحشان حیران و سرگردان می شوند. حالا می فهمم که بیش تر ناسازگاری ها، بدبختی ها و یاس و سرخوردگی های روحی آدم ها از همین اشتباه محض که شهوت پرستی در آغاز راه است ناشی می شود. درست مثل این که به جای ستون های یک خانه اول سقف را بنا کنی. ارواح خوشبخت در این عالم آن هایی اند که ستون هایی از مهر و عشق و تفاهم و درک و وابستگی عاطفی و کشش روحی مبنای رابطه شان است و در انتها وصل جسم به عنوان سقف آن بنا می شود. غیر از آن و اگر از سقف بخواهی شروع کنی به جز سرگشتگی و دلزدگی و گمراهی، که آدم ها را به بیراهه می اندازد و خسته .. غیر از آن و اگر از سقف بخواهی شروع کنی به جز سرگشتگی و دلزدگی و گمراهی، که آدم ها را به بیراهه می اندازد و خسته و افسرده، حیران و درمانده به حال خودشان می گذارد، حاصلی ندارد. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بعد از آن شب دوباره مثل روزهاي اول نامزدیمان به هم نزدیک شده بودیم و هر دو شادمان و خوشبخت بودیم. خوشبختی اي که دوام چندانی نداشت. چون آرامشمان تا هفته بعد طول کشید. نمیدانم چه شده بود که رفته رفته نسبت به محمد احساس مالکیت مطلق و حسادت کور و احمقانه پیدا می کردم و شدت این اخلاق مزخرف به مرور، ما را که در تنهایی خوشبخت بودیم در مواجهه با جمع و دیگران دچار مشکل می کرد. کم کم توجه محمد، به هر چیز و هر کس براي من حکم اعلان جنگ را پیدا می کرد. به خیال خودم او را کامل می خواستم. نمی دانستم که او را دارم. او مال من بود، ولی من با منطق کور خودم، ابلهانه می خواستم عشق او را بیمه کنم و براي خودم نگه دارم، منتهی درست برعکس آنچه شرط عقل و درایت بود عمل می کردم و نمی دانستم. معلوم است که تیشه اي برنده تر از نادانی براي از ریشه درآوردن آدم جودو ندارد و من نادانسته به دست خودم تیشه به ریشه وجودم می زدم. کافی بود توجه او را به چیزي حس کنم تا به چشم دشمن و هوو به آن چیز نگاه کنم. کوه، کتاب درس، جواد ، ثریا و..... همه دشمن هایی بودند که می خواستم از پا درشان بیاورم و این جز به دلیل نادانی ام دنبو که در یک بعد از دوست داشتن تا نهایت پیش رفتم و در ابعاد دیگر که درك و تفاهم و حفظ و نگاهداري عشق بود، درجا زدم و درماندم. حسادت کور و فکرهاي احمقانه بالاخره جلوي پایم چاهی عمیق کند، چون دشمنی نبود که به جنگش بروم. دشمن من حماقتم بود و نمی فهمیدم. این بود که چون نه دشمن را درست می شناختم نه راه مبارزه را بلد بودم، به جاي دشمن خودم و محمد را زخمی می کردم، رنج می دادم و عذاب می کشیدم و نمی فهمیدم. یک بار محترم خانم درباره رفتار الهه حرف قشنگی به من زده بود که براي همیشه توي گوش من ماند. او گفته بود: مادر! اخد کنه بدي هایی که آدم می کنه، ریشه اش از نادانی باشه، نادانی رو هم خدا می بخشه، هم بنده خدا. ولی بدي هایی که از سر بدذاتی و قصد و غرض است، نه قابل بخشش است نه گذشت. چیزي که من بعدها فهمیدم این بود که در هر دو حالت نمی شود از بدي انتظار خوبی داشت. بیهوده نگفته اند که: گندم از گندم بروید، جو ز جو. از طرف دیگر آزار رساندن و اذیت کردن دیگران لزوما نشانه بدذاتی نیست. کافی است کمی نادان باشی و به احساست میدان بدهی و در مورد آن نه تنها شک نکنی، به آن اطمینان هم داشته باشی معلوم است اعتماد و اطمینان کورکورانه به ودخ یا دیگران، چه سرانجامی دارد. من هم آن روزها نادانی بودم که نمی دانست نادان است و به آنچه بودم راضی بودم و این بود که با سر به زمین خوردم و دیگر قد راست نکردم. بله، وقتی جهالت حسادت و حماقت درهم آمیزند براي ویران کردن دنیا هم کافی است چه برسد به زندگی یکی از آن جمعه هاي کذایی تولد ثریا بود، وقتی امیر با محمد در این مورد صحبت می کرد که کادو چه چیزي تهیه کنند حرص دوباره توي وجودم جمع شد و فکم را به فشرد. محمد قبل از این که دهان باز کنم سعی کرد سر و ته قضیه را هم بیاورد . http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d 📚نویسنده: نازی صفوی ⛔ کپی با ذکر نام نویسنده ول
💚 بهترين رفيق، مهدیِ فاطمه 💚 ✍ترجمه آیه ۶۹ سوره نساء : و كسيكه خدا و پيامبر را اطاعت كند، (در روز رستاخيز،) همنشين كساني خواهد بود كه خدا، نعمت خود را بر آنان تمام كرده از پيامبران و صديقان و شهدا و صالحان و آنها رفيقهاي خوبي هستند! زراره از امام باقر روايت كرده كه حضرت در تفسير اين آيه فرمودند: در این آیه، النَّبِیِّین ، رسول خدا است؛ و صدّيقين، علي بن ابیطالب است؛ و شهداء، حسن و حسين اند؛ و صالحين، ائمه معصومين هستند؛ و حَسُنَ اولئك رفيقاً(رفیق خوب)، قائم آل محمد است. 🌺 💠 امام صادق (علیه السلام) علیه فرمودند:: وخداوند به کسی که در شب وروز جمعه بر 💠 محمد(صل الله علیه وآله) و آل محمد صلوات بفرستد هزاربرابر ♻️🌹 ودرغیر جمعه صد برابرثواب میدهد♻️🌹 http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
📔✍ ﮐﻮﺩﮐﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺷﺒﻬﺎ ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻥ ﮐﺎﺭﺗﻮﻥ ﻣﯿﺨﻮﺍﺑﻨﺪ ﻭ ﮐﻮﺩﮐﺎﻧﯽ ﻧﯿﺰ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺷﺒﻬﺎ ﺩﺭﮐﺎﺭﺗﻮﻥ ﻣﯿﺨﻮﺍﺑﻨﺪ... ﺁﻩ ﺍﺯ ﻋﺪﺍﻟﺖ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ.. ﺍﮔﺮ ﻣﻐﺰ ﺧﺎﻟﯽ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺷﮑﻢ ﺧﺎﻟﯽ ﺳﺮﻭﺻﺪﺍ ﻣﯿﮑﺮﺩ ، ﺟﻬﺎﻥ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺩﺍﺷﺖ ... ﺣﺘﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﮐﻪ ﻣﻌﺘﻘﺪ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﻗﺒﻞ ﺗﻌﯿﯿﻦ ﺷﺪﻩ ﻭ ﻗﺎﺑﻞ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻧﯿﺴﺖ ﻣﻮﻗﻊ ﺭﺩ ﺷﺪﻥ ﺍﺯ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺩﻭ ﻃﺮﻑ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ . ﺳﮑﻪ ﻫﺎﯼ ﭘﻮﻝ ﻫﻤﯿـــﺸﻪ ﺻﺪﺍ ﺩﺍﺭﻧﺪ.. ﺍﻣﺎ ﺍﺳﮑﻨﺎﺳﻬﺎ ﺑﯽ ﺻﺪﺍ ﻫﺴﺘﻨﺪ … ﭘﺲ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺭﺯﺷﺖ ﺑﺎﻻ ﺭﻓﺖ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﺑﯽ ﺳﺮﻭﺻﺪﺍ ﺑﺎﺵ !!..… ﺍﺯ ﻣــﺮﮒ ﻧﺘﺮﺳﯿـــﺪ ! ﺍﺯ ﺍﯾــﻦ ﺑﺘﺮﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺯﻧــــﺪﻩ ﺍﯾﺪ ﭼـــﯿﺰﯼ ﺩﺭ ﺩﺭﻭﻥ ﺷﻤﺎ ﺑﻤﯿــﺮﺩ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ"""""""""" ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﺖ """"" http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d 🌺🌿🌺🌿🌺
🍃🍇 🍇🍃 http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d 🔰 "بابونه + بادرنجبویه + اسطوخودوس" اگر شب قبل از خواب یک لیوان خورده شود ، سردرد چند ساله را به راحتی درمان میکند . 🔰 اگر قبل از خواب ، هرشب به داخل یک سوراخ بینی 2 قطره روغن سیاهدانه چکانده شود ، اثر فوق العاده بیشتری از آنتی بیوتیک ها برا ی درمان سینوزیت دارد . 🔰 اگر نیم ساعت قبل از غذا و یک ساعت بعد از غذا ترکیب عرقیات "زنیان+بابونه+شیرین بیان" خورده شود ، درد معده ی چند ساله را درمان میکند . 🔰 بیماران بواسیری اگر برای مدتی "عدس – گوشت گاو – گوشت گوساله-سیر –پیاز –بادمجان-آجیل بوداده " مصرف نکنند . درمان آنها بسیار آسان میگردد . 🔰 افرادی که یبوست مزمن دارند اگر یک ساعت بعد از غذا یک عدد مغز گردو + 5 عدد انجیر میل کنند و صبح ناشتا "خاکشیر+آب گرم+یک حبه قند" مصرف نمایند ، مشکل آنها درمان میگردد . 🔰 اگر بعد از صرف غذا 3 قاشق روغن بادام شیرین میل شود و تا یک ساعت چیزی خورده نشود ، سخترین زخم معده درمان خواهد گردد. 🔰 دم کرده ی "اسطوخودوس + زوفا + پرسیاوشان" حتی برای یک بار ، بدترین سرماخوردگی را درمان میکند . 🔰 بادکش زیر سینه "برای زنانی که خونریزی زیاد دارند" ، بادکش کشاله ی ران "برای زنانی که خونریزی کم دارند" به راحتی مشکل قاعدگی را بدون مصرف دارو درمان میکند . 🔰 نسخه ای را برای دم کردن معرفی میکنم که شما را از مصرف قرصهای شیمیایی اعصاب و افسردگی نجات دهد : 👈 اسطوخودوس+بادرنجبویه+ گل گاوزبان +آفتیمون+بابونه" از هرکدام 10 گرم در یک لیوان آب بزرگ دم کرده ، به جای چای استفاده شود . این معجون دم کردنی تاثیر بسیار موثری در تنظیم خواب ،طپش قلب، وسواس فکری ، لرزش بدن و تنگی نفس دارد 🔰 ترکیب عرقیات "کاسنی+شاطره" قبل از خواب قبل از صبحانه به مدت یک ماه اثر عجیبی در درمان کبد چرب دارد . 🔰 دم کرده ی "شیرخشت + فلوس + ترنجبین + تخم گشنیز" زردی نوزاد را به راحتی درمان میکند 🔰 لب بسیاری از افراد در فصل سرما ترک میخورد . درمان آن چکاندن دو قطره روغن زیتون در ناف به هنگام خواب است "چند شب" 🔰 ترکیب عرقیات "کاسنی+گزنه+برگ گردو+شنبلیله+برگ زیتون+مریم نخودی" به شدت قند را پایین می آورد . 🔰 غرغره ی دم کرده ی آب عدس ، غرغره ی رب انار خانگی روزانه سه مرتبه ، بدترین آفت 🔸زخم دهان🔸 را به راحتی درمان میکند . 🔰 ترکیب "عسل +سیاهدانه " اگر روزی چند قاشق چایی خوری مصرف شود ، سنگ شکن بسیار موثری خواهد بود . 🔰 ترکیب "حنا + آب +کتیرا" اگر در شب به کف پا زده شود ، در کمترین مدت عمیقترین ترک پا را درمان میکند . 🔰 آن دسته از مادران به جای اینكه شیر خشك به فرزندانشان بدهند بهتر است یك هفته زیره ی سبز و آرد برنج و شیر گاو حریره بپزند و میل كنند . بقدری شیر در سینه زیاد میشود كه می توانند سه بچه را شیر بدهند . 🔰 علت اصلی کیست تخمدان ، غلبه ی سردی به تخمدانها است با رعایت دو نکته ی زیر سخترین کیستها به راحتی درمان میشود . "پرهیز از : ماست-دوغ-ترشی-مرغ و تخم مرغ ماشینی- خیار – کاهو – هندوانه" - "در زمان قاعدگی : حمام رفتن – طهارت کردن" ممنوع 🔰 خوردن 40 تا 120 روز عرق رازیانه ، موهای زائد زنان را از بین می برد . 🔰 دم کرده ی "بهدانه + بارهنگ + نشاسته + عناب" قبل از خواب ، درمان قطعی سرفه های مزمن است http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
✳️💟‍ پزشک عمومی خود باشيد 1-درمان معده ورم کرده بعلاوه یبوست: عرق نعناء بعلاوه گلاب و عسل-روغن بادام شیرین و بعلاوه عسل هر 8ساعت یک قاشق غذاخوری ـ سرکه انگبین به جای عرق نعنا گلاب استفاده شود. 2- میگرن سرد: اسطوخودوس- بادکش گرم کتف 7 تا 14 مرحله http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d 3- ریزش مو: بادام روزی 14 عدد- روغن سیاه دانه روی سر بمالد - زالو درمانی 4- لاغری (جهت چاق شدن): سوپ گندم بعلاوه روغن زیتون -شیر برنج-انگور 5- خارش و گرمی کف پا: حنا+نمک+ آب لیمو بمالد. 6- ترک پاشنه پا :روغن کوهان شتر یا روغن دمبه 7- وسواس:روزی یک تا 3عدد انار بصورت کامل تا 40 روز بخورد 8- افسردگی: استشمام عطر محمدی و یاس ـ روزی 40 عددمویز تا 40 روز 9- تنگی کانال نخاع: روغن سیاه دانه و بادام تلخ روزی سه بار تا همیشه خیس و مرطوب باشد - بادکش دو طرف نخاع هر طرف 7لیوان 14 مرحله و سپس ماساژ کتف 10- سرطان کبد: سرکه انگبین هر 2 ساعت نصف استکان یا هر4ساعت یک استکان - دوسین یک قاشق مرباخوری هر 4ساعت. 11- شکستگی: روغن سیاه دانه دوسین ضمادشود-خوراک: سفیده تخم مرغ -انجیر دوغ شتر- ارده بعلاوه شیره انگور - محیط گرم - ضماد پودر نرم گندم بعلاوه سفیده تخم مرغ 12- کاهش بینایی: شستشوی چشم با عرق رازیانه هر شب-خوراک بادام- حجامت ماستوئید و تمپورال 13- کمر درد: روغن بادام تلخ وبعد از یک هفته حرکت پا زدن دوچرخه سواری خوابیده روزی 14 تا 40 بار -ضماد با آرد نخود + سفیده تخم مرغ 14- خارش گرم: عرق کاسنی + سرکه انگبین - آب زرشک -حجامت عام -حمام با سرکه بعد از 20 دقیقه بشوید. 15- درمان دیگرتخلیه سینوس ها: پیاز بعلاوه عسل مانندنون و ماست بخورد. 16- قوز قرنیه:ملاج با روغن سیاه دانه گرم شود و همچنین ناحیه تمپورال -شستشو با جوشانده و یا عرق رازیانه - بادکش گرم پشت گوش 14مرتبه 17- آنمی(کم خونی) : سوپ گندم با روغن زیتون -خوراک بادام یا 7دانه جویده شود-خوردن لبو (چغندر قرمز یا زرد) در زمستان 18- روده تحریک پذیر اگر همراه اسهال است ماست و دوغ و شیر مفید است و اگر تهوع دارد و از سردی است عرق نعنا بعلاوه بارهنگ قبل از غذا‌ 19- بوق ممتد در گوش: شبی 7 قطره روغن سیاه دانه در گوش 4ساعت صبر می کنیم و نیم ساعت روی کیسه آب جوش می گذاریم تا برگردد ـ ماساژ سر تا گردن و با بورس نرم - جوشانده اسطوخودوس 20- نفخ شکم : آب بین غذا نخورد آب سرد نخورد عرق و جوشانده نعناء-اسفند و زیره 21-برای کم کردن اوره خون مثلا در نقرس جوشانده سماق توصیه می شود. 22- گل نرگس جهت آلزایمر و افسردگی و آرامش اعصاب مفید است. 23-جهت درد دندان سعد به اندازه یک نخود بجوید.برای عفونت لثه و سفید شدن دندان خمیردندان (عسل + نمک )چهار به یک هرروز استفاده شود. 24- جهت کمبود پلاکت (مغز شتر 2واحد+ مغز گوسفند1 واحد) پخته و تا چهل روز میل شود 25- شکم بزرگ :کاهش نهار ، استفاده از میوه ها ومصرف سالاد قبل از غذا برای کاهش اشتها- خوردن اسفند یا زیره 26- سینوزیت :روغن سیاه دانه روی ملاج و نازیل در بینی - بخور آکالیپتوس ـ اسانس نعنا روی پیشانی 27- آلوپسی آره آتا : یک زالو در محل + خوراک گرمی 28-دفع سنگ کیسه صفرا: سرکه انگبین هر 8ساعت + 5واحد روغن زیتون بعلاوه 2 واحد زردچوبه هر 12 ساعت یک قاشق مرباخوری 29- تیک عصبی در صورت :جدی بگیرید -استشمام عطر - فسنجون 2تا3 وعده در هفته-ماساژ سر و پا-فرنجمشک بعلاوه عرق یا جوشانده بهار نارنج 30- رعشه دست:سنبل الطیب بعلاوه اسطوخودوس 31-ریفلاکس و ترش کردن:(ناشی از بلغم معده بالاست): خوراک بارهنگ و شب یک لیوان (یک قاشق مرباخوری بارهنگ در یک لیوان عرق نعناء ۵ دقیقه بجوشد)+ یک قاشق عسل بعد از بیدار شدن و قبل از خواب پرهیزها : آب خوردن ناشتا و بین غذا ، نوشیدنی گاز دار 32-رشد کم کودک : حجامت قد، در موضع حجامت عام خراش های سطحی که. موجب تحریک و ترشح هورمون رشد می شود. 33- فرم گرفتن صورت : آقایان انگور مفید است ودر زنان رازیانه فرم می دهد. 34-خشکی پوست صورت و بدن : روغن بنفشه-ژل طبیعی آلوئه را یک لایه هر شب استفاده کنند. 35-انسداد عروق کرونری : سیرکوبیده بعلاوه آب لیمو یا آب ترشی سیر هفت ساله هر 8ساعت یک قاشق مرباخوری 36- شب کوری :شستشوی چشم با عرق رازیانه - سوپ یا سالاد با برگ یونجه-ضماد یونجه (بصورت خمیر تا صبح برروی چشم ببندند.) 37-لکه های قهوه ای سوداوی:ممنوعات:چای غلیظ و سوسیس و کالباس -سرکه انگبین و آب زرشک بخورند و در حمام با سرکه بشویند و کیسه کنين. http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
در روایات آمده که عقل مانند چراغی عمل می‌کند که در سر است ولی نور آن در تمام بدن وجود دارد، عقل یعنی قدرت درک، البته اصل لغتش به معنی بندی است که با آن چهارپا را می‌بندند تا هر کاری نکند، و آن را محدود می‌کند، عقل در انسان مانند این بند عمل می‌کند و مانع می‌شود که انسان به دنبال شهوات برود و سبب می‌شود که انسان حدومرزها را رعایت کند . http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d ⬅️اموری که عقل را تقویت می‌کند : 1️⃣ اولین تقویت‌کننده عقل سرکه است، امام صادق (ع) می‌فرمایند: «الخل يشدّ العقل» یعنی «سرکه عقل را تقویت می‌کند.» [1] روایاتی که سرکه را مقوى عقل معرفی می‌کنند بسیار است. 2️⃣دومین تقویت‌کننده عقل خرفه🌱است، خرفه همان سبزی حضرت زهرا (س) است. پیامبر (ص) می‌فرمایند: «عليكم بالفرفخ فهي المكيسة، فإنّه إن كان شيء يزيد في العقل فهي»[2] «بر شما باد خرفه، انسان را زرنگ (عاقل) می‌کند و اگر چیزی عقل را زیاد کند خرفه است.» 3️⃣سومین تقویت‌کننده عقل برگ چغندر☘️ است، در روایت درباره برگ چغندر آمده: «يشدّ العقل ويصفّي الدم»[3] «عقل را تقویت می‌کند و خون را صاف می‌کند.» 4️⃣چهارمین تقویت‌کننده عقل کدوتنبل 🎃است، در روایت آمده: «الدّباء يزيد في العقل»[4] «کدوتنبل عقل را زیاد می‌کند.» 5️⃣پنجمین تقویت‌کننده عقل به 🍈است، در روایت آمده: «عليكم بالسفرجل فكلوه فإنّه يزيد في العقل والمروءة»[5] «بر شما باد به، آن را بخورید، زیرا عقل و مروت را زیاد می‌کند.» 6️⃣ششمین تقویت‌کننده عقل تجارت 💸است، امام صادق (ع) می‌فرمایند: «التجارة تزيد في العقل.»[6] یعنی «تجارت عقل را زیاد می‌کند.» در روایت دیگر آمده: «ترك التجارة ينقص العقل»[7] یعنی «رها کردن تجارت عقل را کم می‌کند.» 7️⃣هفتمین تقویت‌کننده عقل عطر🌹است، در روایت آمده: «من تطيّب أول النهار لم يزل عقله إلى الليل»[8] یعنی «کسی که اول روز از عطر استفاده کند تا شب عقلش باقی می‌ماند.» البته عطر نمی‌تواند به‌عنوان درمان ضعف عقل باشد و یک تقویت موقتی است. 8️⃣هشتمین تقویت‌کننده عقل حجامت 🗡است، در روایت آمده: «إنّ الحجامة تصحّح البدن وتشدّ العقل»[9] «حجامت بدن را سالم می‌کند و عقل را تقویت می‌کند.» 9️⃣نهمین تقویت‌کننده عقل مسواک است، امام باقر (ع) می‌فرمایند: «السواك يذهب بالبلغم ويزيد في العقل.»[10] یعنی «مسواک زدن بلغم را برطرف می‌کند و عقل را زیاد می‌کند.» شاید بتوان گفت که در اثر کم شدن بلغم عقل تقویت می‌شود. 🔟دهمین درمان سداب 🌼است، امام کاظم (ع) می‌فرمایند: «السداب يزيد في العقل»[11] یعنی «سداب عقل را زیاد می‌کند.» 1️⃣1️⃣یازدهمین درمان کندر است، پیامبر (ص) می‌فرمایند: «عليكم باللبان ، فإنه يمسح الحر من القلب كما يمسح الإصبع العرق عن الجبين ، ويشد الظهر ، ويزيد في العقل ، ويذكي الذهن ، ويجلو البصر ، و يذهب النسيان»[12] «بر شما باد کندر زیرا گرمی از قلب را پاک می‌کند همان‌گونه که انگشت عرق را از پیشانی پاک می‌کند، و کمر را تقویت می‌کند و عقل را زیاد می‌کند و ذهن را تیز می‌کند و بینایی را جلا می‌دهد و فراموشی را برطرف می‌کند.» 2️⃣1️⃣دوازدهمین تقویت‌کننده عقل کرفس 🌿است، در روایت آمده: «أنه أي الكرفس يورث الحفظ، ويذكي القلب»[13] یعنی «کرفس سبب تقویت حافظه می‌شود و قلب را تیز می‌کند (انسان را تیزهوش می‌کند). 3️⃣1️⃣سیزدهمین تقویت کننده هلیله و شکر🍚 است، در رساله ذهبیه آمده: «ومن أراد أن يزيد في عقله يتناول كل يوم ثلاث هليلجات بسكر ابلوج.»[14] «کسی که می‌خواهد عقلش را زیاد کند، هر روز سه عدد هلیله با شکر بلوچستان بخورد.». 4️⃣1️⃣چهاردهمین تقویت‌کننده گوشت🍖 است، امام صادق (ع) می‌فرمایند: «اللحم ينبت اللحم ويزيد في العقل ومن ترك أكله أياماً فسد عقله»[15] یعنی «گوشت، گوشت می‌رویاند و عقل را زیاد می‌کند و کسی که چند روزی گوشت نخورد عقلش فاسد می‌شود.» [1] المحاسن ج۲ ص۴۸۵ [2] المحاسن ج۲ ص۵۱۷ [3] المحاسن ج۲ ص۵۲۰ [4] المحاسن ج۲ ص۵۲۰ [5] المحاسن ج۲ ص۵۵۰ [6] الاصول من الکافي ج۵ ص۱۴۸[7] الاصول من الکافي ج۵ ص۱۴۸ [8] الاصول من الکافي ج۶ ص۵۱۰ [9] الخصال ص۶۱۱ [10] ثواب الأعمال ص۱۸ [11] المحاسن ج۲ ص۵۱۵ [12] بحار الأنوار ج59 ص294 [13] بحار الأنوارج۶۳ ص۲۴۰ [14] بحار الأنوار ج۵۹ ص۳۲۴ [15] طب الأئمةص۱۳۹ 📡  http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💟 ✴️•⇦ در خانه « کندر ‌» بسوزانید❗️ 🔸↫ دود کندر یک مسکن طبیعی برای اضطراب، افسردگی و سردرد است ! 🔸↫ نشاط آور، تقویت کننده حافظه،زیاد کننده تمرکز و خلاقیت میباشد و ضد عفـــونی کننده هوا است. ✴️•⇦ دودی که سلامتی به همراه دارد دود کردن کُندر و اسپند : 🍃نشاط ‌آور 🍃گرم کنندۀ مغز 🍃تقویت حافظه و ضدآلزایمر 🍃ضدعفونی کنندۀ محیط 🍃و پاک کننده هوا است http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
سلام جمعه 29 اذر ماه نفسهای آخر پاییز است بیایید عشق💞را چاشنی کارمون قراردهیم❤️ با هم قدرى مهربانتر باشیم🎂 عشق و محبت بهترین هدیه روزگار است🎁 نیمروزتون بخیر🌺✋ 👇 ⭕️لمس کنید ( وباماباشید)👇 http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🍃🍃🍃🌹 🍃🍃🌹 🍃🌹 🌹 *اتفاق عجیب و تأثیرگذاری که برای علامه جعفری افتاد را از زبان خود ایشان بخوانید :* http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d 🍃مرحوم علامه محمد تقی جعفری نقل می کرد: یکی از نوه های مرحوم مورخ الدوله سپهر نویسنده کتاب ناسخ التواریخ به منزل ما آمد و اظهار داشت در شب عید غدیر در منزلی در شمال تهران، جشنی برقرار است و علاقه مندم شما هم در آن شرکت کنید. همچنین ادامه داد که در این جشن تعداد زیادی از رجال لشکری و کشوری هستند. من تصور می کنم که اگر شما تشریف بیاورید و در آن محفل، مطالبی نیز بفرمایید مؤثر واقع شود. محل برگزاری جشن، منزلی بزرگ و تقریبا جنگل مانند بود و بخش هایی از آن به صورت آب نماهای بسیار بزرگ بود و به هرحال باغی بود که کمتر نمونه آن را دیده بودم. وارد جلسه شدیم. دیدم سالنی بسیار بزرگ است که انواع و اقسام میوه ها و شیرینی ها جهت پذیرایی از حضار در آن چیده شده است. در ادامه برنامه برخی از اینها آمدند و در وصف امیرالمؤمنین اشعاری خواندند. برخی از شعرها خوب بود و برخی نیز سطحی نداشت. من دیگر خسته شده بودم و بنا داشتم که بلند شوم که از در مجلس سیّدی با ظاهری بسیار ساده وارد شد و حتی کفش خود را برداشت و به داخل آورد که البته در آنجا این کار، خلاف عادت بود و پیدا بود که صاحب مجلس و تعدادی دیگر ناراحت شده اند. عموم حضار به سید نگاهی تحقیر آمیز داشتند. کسی به او احترامی نگذاشت، ولی من در مقابلش به احترام برخاستم و او نیز سری تکان داد. سید، جوان بود و با یک طمأنینه و اطمینان خاصی بر روی زمین نشست و کسی هم تعارف نکرد که روی صندلی بنشیند. بالاخره نوبت به اشعرالشعرا (بهترین شاعر جمع) رسید و از او دعوت کردند که بیاید و اشعارش را بخواند. این شاعر (برای حفظ حرمت نام ایشان ذکر نمیشود) با یک طمطراقی آمد و شروع به قرائت اشعار نمود. وقتی بیت اول را خواند هر چند بد نبود ولی سید یک اشکال جدی به آن وارد کرد. اشعرالشعرا محل نگذاشت و بیت دوم را خواند. دوباره سید ایراد گرفت. شاعر همچنان توجه نمی کرد. وقتی بیت سوم را خواند، سید گفت: این هم اشکال دارد. شاعر عصبانی شد و گفت: چرا؟ سید گفت: خب، این را اول می پرسیدی. الان برایت توضیح می دهم ... سید، بحثی از معانی بیان و صنایع ادبی را به صورت خیلی خلاصه بیان کرد. دیدم که دریایی است بیکران. چند نفر از حضار آمدند و احترام کردند و به زور سید را به بالای مجلس بردند. در این هنگام یکی از حضار به سید گفت: اولا خوش آمدید، هر چند که نمیدانیم چطور آمدید. دوم این که آیا خودتان هم شعر می گویید؟ سید گفت: گاهی اوقات. گفتند: می شود یکی از سروده های خود را بخوانید؟ گفت: آری و حتی میتوانم همین الان شعر تازه بگویم. گفتند: پس بفرمایید. گفت: نه، چرا که ممکن است بگویید این اشعار را قبلا گفته ای! شما بگویید که چه بسرایم؟! اینها با حالت اعجاب آمیز نگاهی به یکدیگر کردند و گفتند: غزلی بگویید در مدح امیرالمؤمنین که دو بیت اول عاشقانه باشد! و بیت سوم این باشد که اگر علی به خاری نگاه کند،گلستان می شود! و بیت چهارم این باشد که اگر معصیت کاران عالم حتی فرعون توسل به علی پیدا کنند بهره مند می شوند! خلاصه، محدوده را برای او خیلی تنگ کردند!!! سید قبل از شروع نگاهی به حضار کرد که کسی اشعار او را ننویسد! من زیر عبا خودکار و کاغذ را آماده کردم تا اشعار را یادداشت کنم. سید فهمید اما اعتراضی به من نکرد. سید شعر را این گونه آغاز کرد!!! : *گر شمیمی ز سر طرّه جانان خیزد* *تا قیامت ز صبا رایحه جان خیزد* *واله ام من که چو ازخواب تو بیدار شوی* *ز چه رو از سر چشمان تو مژگان خیزد؟* *علی عالی اعلا که ز بیم نهلش* *روح از کالبد عالم امکان خیزد* *گر به خاری کند از قاعده لطف نظر* *از بن خار، دو صد روضه رضوان خیزد* *گر زند دست به دامان ولایش فرعون* *از لحد با دو کف موسی عمران خیزد* *داورا! دادگرا! جانب "جدّا" نظری* *کز پی مدح تو چون بحر به طوفان خیزد* معلوم شد که اسمش جدّا و قمی است. پس از خواندن شعر، سید خطاب به حاضران گفت: آقایان! علی(علیه السلام) از این جلسات که دور هم بنشینید و انواع غذاها را بخورید و چند بیت هم شعر بخوانید راضی نیست. علی مرد است و مردان را دوست دارد. اگر مرد هستید و مردانگی دارید بروید سراغ محرومان، دردمندان و فقرا. یعنی همان کسانی که مورد عنایت علی بودند. اینجا نشسته اید و غذاها، شیرینی ها و شربت های خوشمزه می خورید بعد می روید خانه و فکر می کنید که در مدح علی شعر گفته اید. صریح بگویم که باید وضعتان را عوض کنید و بروید سراغ محرومان جامعه. این ها را گفت و کفش خود را برداشت و از مجلس بیرون رفت. پس از رفتن او تا مدتی همه بهت زده بودند. آن شب شاهد بودم که تعدادی از آنها بسیار گریه می کردند. آقای سپهر، بعدها گفت: تعدادی از آنها زندگی شان را تغییر دادند و به رسیدگی به محرومان پرداختند. 🌹
✅شب اول قبر چگونه هست؟http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d ✍کسانی که معتقدند با ورود میت به قبر شب اول قبر شروع می‌شود، برای کسانی که در روز دفن می‌شوند، چنین می‌گویند: عالم برزخ شب و روزی چون عالم دنیا ندارد، و اگر شبی برای میّت ذکر شده است، شاید شب برای او مشتمل می شود. درست شبیه حالت اینکه انسان در وسط روز خواب شب تار را می‌بیند و در خواب می بیند شبی هولناک را میگذراند و حال آنکه در وسط روز خوابیده است، زمانی که انسان را در روز دفن میکنند و همان لحظه شب اول قبر او باشد، در حقیقت برای میت شب نمایان می شود. در روایت هم آمده به محض دفن کردن میت، فرشتگان بازپرس به سراغ میت می‌آیند. ♦️البته شب اول قبر تنها برای کسانی نیست که دفن می‌شوند،حتی کسانی هم که بدنشان دفن نمی‌شود، باز عذاب قبر دارند سؤال قبر دارند شب اول قبر هم خواهند داشت. وقتی قبر را به معنی عالم برزخ گرفتیم و شب آنجا را هم مخصوص به وضع آنجا دانستیم، لذا لازم نیست حتماً میت دفن شود و آنگاه مراسم شب اول قبر برزخ صورت پذیرد. 📚جوادی آملی، عبدالله، معاد شناسی، ج۲۱، ص۲۲۲ ┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅ http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
✅چگونه دعا کنیم ✍امام صادق(ع)فرمودند: خداوند دعایی را که از روی غفلت و بی توجهی واز قلب غافل باشد؛ اجابت نمی‌فرماید پس وقتی دعا میکنی دل بده و با توجه دعا کن و آنگاه یقین کن که خدای تعالی خواهد اجابت کرد. 🙏{ اوقات دعا کردن } 1) هنگام باریدن باران 2)هنگام قرائت قرآن 3) هنگام وزیدن باد ها 4) هنگام نماز وتر (قنوت‌نماز) 5)بعد از دمیدن سپیده صبح 6) بعد از اذان ظهر و مغرب 📚نصایح ص۴۶۵۳و همان۲۷۲۲۶ ‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d ✨﷽✨ 🔴چگونه گناه نکنم ✍شهید مطهری :اگر انسان خیال را در اختیار خودش نگیرد یکی از چیزهایی است که انسان را فاسد می‌کند؛ یعنی انسان نیاز به تمرکز قوّه خیال دارد. اگر قوّه خیال آزاد باشد، منشأ فساد اخلاق انسان می‌‌شود. امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند: النَّفْسُ انْ لَمْ تَشْغَلْهُ شَغَلَک؛ یعنی اگر تو نفس را به کاری مشغول نکنی، او تو را به خودش مشغول می‌‌کند. یک چیزهایی است که اگر انسان آنها را به کاری نگمارد طوری نمی ‌شود، مثل یک جماد است. این انگشتر را که من به انگشتم می‌ کنم، اگر روی طاقچه‌ ای یا در جعبه‌ ای بگذارم طوری نمی‌ شود. ولی نفس انسان جور دیگری است، همیشه باید او را مشغول داشت؛ یعنی همیشه باید یک کاری داشته باشد که او را متمرکز کند و وادار به آن کار نماید و الّا اگر شما به او کار نداشته باشید، او شما را به آنچه که دلش می ‌خواهد وادار می‌ کند و آن وقت است که دریچه خیال به روی انسان باز می‌ شود؛ در رختخواب فکر می‌ کند، در بازار فکر می‌ کند، همین‌ طور خیال خیال خیال، و همین خیالات است که انسان را به هزاران نوع گناه می ‌کشاند. اما برعکس، وقتی که انسان یک کار و یک شغل دارد، آن کار و شغل، او را به سوی خود می ‌کشد و جذب می ‌کند. 📚تعلیم و تربیت در اسلام، ص۲۷۸ ┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅ http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🔺️کار دستگاه سی تی اسکن ایـن هست که عیب­ و نقص­ ها و مشکلات مغزی را آشکار می­کند. بعضی­ ها هم درست مثل این دستگاه عمل می­ کنند. تا شمـا را می­ بینند ، تمـام معایب و نواقص و زیـر و بم شما را بیرون می­ کشند. واز طریق پیامک­ و پیام‌ رسان ها به گوش این و آن می­ رسانند 💠در وصف نبی خدا صـل الله علیه و آله آمده است: . او هیچ عیب­‌جویی نمی­کرد ، چون این فرمول را به خوبی دریافته بود که: مَن عابَ عِیبَ ⚠️هـر کس دیگـران را برمـلا کند عیب­ های خودش برملا می­‌شود زیرا دیگران هم از او عیب­ جویی می­‌کنند http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌷🌷🌷🌷🌷 مـღـدی جانم! یلدا آمد... و طول مدتش؛ 💓 همه ما را دور هم، جمع کرده است. 😭 نداشتنتان اما هزار سال است که...! کاش باور کنیم، شما خویش ترین، خویش مایید که هزار سال است منتظرید، 💞 دورتان جمع شویم... امسال هم، به نيتِ تعجيلِ در فرج، ☀️ يلداىِ عاشقانِ شما، صبح مى شود... خدایم! شب یلدای هجران را، به یُمن ظهور ماهِ کاملش کوتاه کن، که شب پرستان، هم چنان چشم بر صبح صادقش بسته‌اند، و مؤمنان، طلوع خورشید جمالش را نزدیک می‌دانند. ✨ اَللّهُمَّ‌ عَجِّلْ‌ لِوَلِیِّڪَ‌ الفَرَج ✨ 🌙 یلداتون مبارک🌹 💠 رستگار باشید👇 ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d⊱━═━╯
💠 یه روز عصر که پشت موتور نشسته بود و می‌رفت رسید به چراغ قرمز ترمز زد و ایستاد یه نگاه به دور و برش کرد و رفت بالای موتور و فریاد زد: الله اکبر و الله اکبر.. نه وقت اذان ظهر بود نه اذان مغرب. اشهد ان لا اله الا الله.. خلاصه چراغ سبز شد و ماشینا راه افتادن و رفتن. من رفتم سراغش بهش گفتم: چطور شد؟ یه نگاهی به من انداخت و گفت:  "مگه متوجه نشدی پشت چراغ قرمز یه ماشین بود که عروس توش بی‌حجاب نشسته بود و آدمای دورش نگاهش میکردن من دیدم تو روز روشن جلو چشم امام زمان داره میشه. به خودم گفتم چکار کنم که اینا حواسشون از اون خانوم پرت شه دیدم این بهترین کاره !"همین. http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
✅اولویتِ نیکی، دخترانند🌷 ✍هدیه دادن به همه خوبست اما به اعضای خانواده ، بهتر است و هنگام هدیه دادن به اعضای خانواده ، توصیه شده که دختران مقدّم باشند. در شرایط امروز جامعه ، اگر نیاز عاطفی فرزندان به ویژه دختران از طریق والدین رفع نشود ، چه بسا از راههای دیگری که اصلا به مصلحت نیست دنبال رفع آن باشند. لذا لازم است که والدین مخصوصا پدرها توجه ویژه ای به خواسته ها و نیازهای دختران خود داشته باشند و از آن جمله میتوان به خرید هدیه در مناسبتهای مختلف برای دختران اشاره کرد که این هدیه موجب تقویت محبت بین والدین و دختر خانواده میشود. 💠پیامبر گرامی اسلام میفرمایند: باید دختران را در دادنِ هدایا بر پسران مقدّم بدارید. زیرا هر کس دخترش را خوشحال کند گویا برده ای از نسل حضرت اسماعیل را آزاد کرده است. 📚اَمالی شیخ صدوق، ص۶۷۲ http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌹 http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d سال ها بعد فهمیدم که محمد چه عذابی کشید، یک طرف قضیه دو دوستش بودند که هر دو را دوست داشت. دلش می خواست به امیر در شناخت، انتخاب و مصمم شدن در تصمیمش کمک کند وبارها گفته بود ه ثریا را مثل زري دوست دارد و خوب مسلم بود که می خواست مثل خواهرش ازدواج موفقی داشته باشد. در عین حال می دانست که امیر، در عین محبت به ثریا، تردید هم دارد ، تردید به خاطر مخالفت مادر و پدر و شاید موقعیت خانوادگی ثریا. و محمد می خواست برادر هر دویشان باشد، هم امیر و هم ثریا، و این کار سختی بود. طرف دیگر قضیه زنش بود که در عین حال خواهر امیر هم بود، یک زن لوس و نفهم که محمد می ترسید تمام رشته ها را پنبه کند. من با رفتار تند و نابجایم هم می توانستم میانه آن ها را، مخصوصا با حساسیتی که ثریا نسبت به دید دیگران نسبت به خانواده اش داشت، به هم بزنم و هم امیر را که خودش در تردید بود منصرف کنم. میر ثریا را دوست داشت، تحسین می کرد و به او علاقه پیدا کرده بود، ولی مسلم بود طاقت تخطئه و مسخره دیگران را ندارد و این چیزي بود که محمد می خواست جلویش را بگیرد تا امیر کاملا در تصمیمش مصمم شود. شاید ترس محمد زا این بود که قضیه اي مثل ازدواج مهدي پیش بیاید،با این تفاوت که امیر هنوز مثل مهدي نبود که به هر قیمتی این کار را بکند. از طرف دیگر، من می توانستم با بروز دادن قبل از موقع این جریان پیش مادر این ها دردسر درست کنم و با مخالفت کامل خانواده مان کار خراب بشود. چون ثریا هم کسی نبود که به زور عروس خانواده اي بشود. این چیزها چیزهایی بود که آن زمان کم و بیش، و بعدها کاملا درك میکردم منتها آن وقت ها حوصله فکر کردن به دیگران را، حتی اگر برادرم بود، نداشتم. برایم مهم نبود که سر ثریا و امیر چه می آید! مثل احق ها برایم فقط مهم بود که توي این جانبداري محمد، گرچه برادرانه، به ثریا فکر می کند،برایش تلاش می کند و دوستش دارد. و این چیزي بود که من سرم نمی شد و نمی خواستم. آن ها خلوت مرا، گوشه اي از فکر و وقت هاي آزاد ما را می گرفتند و من این را نمی خواستم. بعدها وقتی یاد رفتارهایی که کرده بودم می افتادم، چه حال بدي پیدا می کردم و چه زجري می کشیدم. از خجالت آب می شدم و دلم براي محمد که دیگر نبود آتش می گرفت. بعضی وقت ها فکر می کنم، کاش همان اوایل سرم داد زده بود و به جاي مهربانی با خشونت رفتار کرده بود. به کله اي که تویش حرف حساب نمی رفت مدارا فایده اي نداشت. مداراي او فقط مرا لوس تر و در راه خطایم پابرجاتر کرد، درست مثل قضیه امیر. همدلی و درکی که من باید براي برادرم داشتم او داشت. تازه گیر آدم زبان نفهمی مثل من هم افتاده بود. آن روزها لایق سیلی خوردن بودم. یک هفته تمام جانش را به لب رساندم تا قبول کردم بدون اخم وتخم هدیه را که چند جلد کتاب بود، بدهم. و چندین روز بعد از دادن آن ها باز خون به جگرش کردم که این کار مهم را انجام داده ام. آن وقت ها محمد با بدبختی می خواست از من یک زن فهیم و باشعور و اجتماعی بسازد ولی خانم جون راست می گفت: آب دستی توي چاه ریختن فایده نداشت. چون من دریچه قلب و ذهنم را به‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ روي درك و فهم بسته بودم. زمان لازم بود که بفهمم تمام شوربختی ها، ناکامی ها و آنچه بشود اسمش را بدبختی و تقدیر و قضاي آسمانی و.... گذاشت، در نهایت از نادانی و سفاهت سرچشمه میگیرد و وقتی ضرر این نادانی چند برابر می شود که آدم باور داشته باشد که نادان است، مثل من. آنچه مرا بدبخت کرد عدم درك شرایط و نادانی ام بود و اعتماد مطلق به عشق محمد و مهر خانوادهخودم و خانواده محمد، بدتر از همه نگاه کردن به ازدواج و عقد مثل میخی محکم براي اسارت دمحم . به این ترتیب، قهرهاي ما طولانی و طولانی تر می شد و بحث هایمان از بگو و مگو به دعوا می کشید و من مثل همه آدم هایی که زندگی زناشویی را به چشم میدان جنگ می بینند و سعی دارند نه فقط مغلوب نشوند بلکه حتما پیروز باشند و در این کشمکش گور محبت و عشق را با ندستشا می کنند، در دره اي که با دست خودم کندم، سقوط کردم. چون نمی فهمیدم براي جنگ با مشکلات و ناخواسته ها نباید زندگی زناشویی را به جبهه اي دیگر تبدیل کرد. چرا که این طور زورآزمایی نفس آدم را می برد و از پا می اندازد. انگار وسط کارزاري گیر بیفتی که نه از دشمن نمطمئ باشی، نه از دوست ، و دلت شور هر دو را بزند. حدود چهار ماه از کوه رفتن هاي افتان و خیزان من و شروع اختلافاتمان گذشت. اواخر فروردین ماه بالاخره محمد با مشورت هایی که با شوهر زري کرد، یکی از دانشگاه هاي آلمان را براي ادامه تحصیل انتخاب کرد و با این که با جدیت تمام وقتش را صرف یاد گرفتن زبان و درس هاي پایانی ترم آخر می کرد.. http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d 📚نویسنده: نازی صفوی ⛔ کپی با ذکر نام نویسنده ولینک بلامانع است
🌹 http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d ولی کوه رفتن باز هم از برنا مه اش حذف نشد. هر چه من در مشکلات درگیر می شدم و فاصله ام با محمد بیش تر می شد، نامه هاي زري نشان از خوشبختی و تفاهم و آرامش کامل داشت. از توصیفات عاشقانه اي هک از مسعود می کرد، معلوم بود علاقه اش روز به روز به شوهرش بیش تر می شود و به قول خودش به عشق مسعود، هم غربت و هم دوري از خانواده و هم تلاش براي یاد گرفتن زبان به قول او لعنتی را با پشتکار تحمل می کرد. هر چه زري از زندگی راضی بود و معلوم بود که در راه تموفقی پیش می رود، من برعکس ناراضی بودم و پس می رفتم و تنها کسی هم که پیشش آه و ناله می کردم مریم بود. مریم با آرامش به حرف هایم گوش می داد و به صبر و نرمش و عاقل بودن دعوتم می کرد و براي همین آخر سر همیشه دعوایمان می شد و من طلبکار می شدم. کاش آن قدر لوس نبودم. کاش آن قدر از خودم و از وضعیتی که داشتم راضی نبودم. کاش آن قدر به داشتن محمد مطمئن نبودم و به محبوبیت خودم پیش او و دیگران. جهالت و نادانی وقتی با از خود راضی بودن و اعتماد به نفس کاذب در هم آمیزد معجون مزخرفی به وجود می آورد و مسلما آنچه به وجود می آید، لااقل براي آدم هایی مثل محمد غیر قابل تحمل می شود. من آن روزها به چه دلخوش بودم؟ به وجاهتم، به خانواده ام، به خانواده شوهرم و عشق شوهرم و فکر می کردم، همان طور که هستم، لایق همه این ها هستم. یعنی هیچ چیز در دون خودم نبود که به آن تکیه کنم، هر چه بود بیرون از من بود و خودم نمی فهمیدم. نمی فهمیدم که اگر همه ملاحت وجاهت دنیا را یکجا داشته باشی، فقط براي مدتی می تواند نقص هاي درونی ات را بپوشاند. نمی فهمیدم که وجاهت، رنگ و لعاب وجود آدمی است، یک روز هست، یک روز ممکن است نباشد. آنچه پایدار است سرشت و درون آدم است. این بود که به جاي تلاش براي پیبدا کردن راه درست و عاقلانه، کارم به لجبازي کشید و در این میان بهترین دستاویز هم براي ذهن کور و بسته من، ثریا بود که بی دلیل و بی خبر، نوك تیز حمله ام را به او نشانه گرفتم. سعی می کردم خلا ناشی از نادانی و احساس ضعفم را با کوچک شمردن ثریا و جواد پر کنم. به نظرم می آمد آن ها، به خصوص ثریا، نه از لحاظ سطح خانواده و نه ظاهر هیچ جوري در حد من نیستند. به خودم می قبولاندم که لازم نیست درباره او حتی فکر کنم. من و مقایسه با او؟ این شد که به جاي الگو گرفتن از موفقیت و تلاش او باز درجا زدم. یعنی همان روش حقیرانه تمام آدم هاي ضعیف و ناچیز را در پیش گرفتم که خودشان را بزرگ می بینند و بزرگ می کنند و دیگران را خرد و کوچک تا تکانی به خودشان ندهند. چون نفی کردن آسان ترین راه است که آدم هاي حقیر به آن تن می دهند، کسانی که نمی خواهند بدانند و بفهمند و درك کنند. این درست همان کاري بود که من کردم، به خیال خودم خواستم مانع بین خودم و محمد را بردارم. مانعی که اصلا وجود نداشت و من با افکار خودم ساخته بودم و این طور بود که من توي جمع آن ها یک غریبه بودم. از بحث هاي آن ها، از حرف ها و کتاب هایی که در موردش حرف می زدند حوصله ام سر می رفت، فکر می کردم به من چه، که فلان کتاب در مورد مسائل عرفانی است یا کتاب هاي ادبیات کلاسیک جهان که ثریا در موردش داد سخن می داد و من از حرص دق می کردم، با کدام ترجمه بهتر است یا این که زیر بناي شخصیت آدم را ادبیات میسازد یا خانواده یا مذهب؟! آن ها در مورد هر چیزي بحث می کردند، از مسائل سیاسی و اجتماعی گرفته تا کتاب و مسائل دانشگاه و .... و من حوصله ام از همه این حرف ها سر می رفت. مخصوصا از کلمات قلنبه سلنبه اي که معنایش را نمی فهمیدم و جواد از همه بیش تر از آن ها استفاده می کرد. حرصم بیش تر از این بود که همه شان می فهمیدند غیر از من. از این که همه شان وقتی در ترجمه متن هایی که لازم داشتند به مشکلی بر می خوردند، پیش ثریا می آمدند، و از این که من هیچ وقت هیچ حرفی براي گفتن نداشتم، دیوانه می شدم. هر وقت از من نظري می خواستند مثل بچه خنگ هاي لوس، چشم به محمد می دوختم! و از این که به تدریج، شاید به ملاحظه خود من، دیگر از من سوالی نمی کردند، احساس کینه و تحقیري تلخ می کردم که بیش تر سر لجم می انداخت. وقتی محمد برایم کتاب می آورد، برآشفته می شدم، احساس می کردم می خواهد بگوید من چیزي نمی دانم و وقتی چیزي نمی گفت و بحث کردنش با دیگران را می دیدم باز زجر می کشیدم و در تمام این موارد طوري رفتار می کردم انگار گناه نادانی من به گردن محمد است. با او لج می کردم و اوقات تلخی. نمی دانم چرا؟ چه مرگم بود که حسادت و رخوت مثل موریانه اي به جان عقل و درکم افتاده بود و از همه چیز حوصله ام سر می رفت. http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d 📚نویسنده: نازی صفوی ⛔ کپی با ذکر نام نویسنده ولینک بلامانع است
عمـر خود را خیلی صرف دنیا نکنید به فکر آخرت هم باشید این قدر مشغـول دنیا نباشید غصه‌های دنیایی اجازه نمیدهد یک لقمه نان هم از گلویت پایین برود. http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d