ارام بخواب سردار
تو که عمری برای ارامش من در خواب هم بیدار بودی😭😭😭😭😭😭
ارام بخواب سردار
شما یادگار همت و خرازی بودی و اکنون در بهشت برین با یارانت همنشینی و در جمع دوستان برای من و ارامش و حفظ حجاب و متانتم دعا کنید که از این لحظه به بعد بیشتر نیازمند دعایم😭😭😭😭😭
ارام بخواب سردار ، تو که عمری برای ارامش من و امثال من، ارام نگرفتی
ارامشت مبارک ، هرچند دل یک پدر همیشه برای بچه هایش می تپد😭😭😭😭😭
سردار من ، ابالفضل زمان ، مالک اشتر،
حمزه سیدالشهدا اکنون چه کسی به استقبال تو می اید، زینب فاطمه که شاهد رشادت توست
حسین فاطمه که برایش ابولفضل زمان شدی
رقیه با دستان کوچکش
یا خود مهدی فاطمه همه جا همراهتان و دعاگویتان بود😭😭😭😭😭😭
سردار بزرگ به ارامش رسیدنت مبارک
شهادتت گوارای وجود پاکت سردار بی ادعا😭😭😭😭😭😭😭
دلم اگر سوخت ، دلمان اگر سوخت، خدا پاسخ این دلهای سوخته را میدهد
سردار بزرگم؟ اکنون😭😭😭😭😭😭اکنون 😭😭😭😭😭تو برای من و کشورم دعا کن
که امروز بیشتر و بیشتر نیازمند به دعاییم🙏🙏🙏🙏🙏😭😭😭😭😭😭
تسلیت به ما که ارامشمان خدشه دار شد
تبربک به شما سردار که به آرامش رسیدید😭😭😭😭😭😭
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
رفته سردار نفس تازه کند برگـــــــــردد
چون ظهورگل نرجس به خدا نزدیکست
بِسْم الله القاصم الجبارين
مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّـهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلاً
در ابتدای کلام شهادت مالک اشتر زمان ،شیر بیشه جنگ حق علیه باطل ، سپهبد حاج قاسم سلیمانی را به همه مردم حقیت خواه و مقاومت خواه تبریک و تسلیت عرض مینمایم
و اما بعد ....
اين حادثه بزرگ دارای چندین بعد است که باید دقیقا مورد بررسی قرار بگیرد
بنده سعی میکنم تحلیل خودم رو نسبت به ابعاد پیچیده این واقعه عظیم خدمت شما عزیزان ارائه دهم
ان شاالله تا آخر این تحلیل با ما باشید تا متوجه عظمت این اتفاق گردید
قبل از هر چیز باید نکته ای را عرض کنم
خیلی از ما الان ناراحتیم از اینکه یک چنین سردار بزرگی که مایه افتخار ما بود از پیش ما رخت بر بست و به خیل دوستان شهیدش پیوست
خیلی ها هم نگرانند که حالا چه کنیم ؟
جای سردار سلیمانی خالی شد
حضرت آقا تنها شدند
چرا ما زود انتقام نمیگیریم ؟
قراره کجاها رو بزنیم؟
پس کی جواب اینها را خواهیم داد؟
اول اینکه به لطف فرماندهی کل قوا ، نیروی نظامی ایران متکی و قائل به فرد نیست
اگر میبینید سرداری ویترین میشود و بسیار موفق عمل میکند یعنی تیم خوبی دارد
پس سردار سلیمانی بلاشک از خود به قدری تکثیر کرده که به جای یک قاسم سلیمانی ده ها قاسم سلیمانی سر برخواهد آورد ان شاالله
درسته که حاج قاسم برای ما خیلی انسان بزرگ و وارسته ای بودند ولی جای سردار سلیمانی هیچوقت خالی نخواهد شد
مانند این میماند که از دریا یک لیوان آب بردارید ، آیا جای خالی یک لیوان باقی میماند
دیدید که حضرت آقا سریعا جای ایشان را با فرماندهی بزرگ از جنس خود حاج قاسم پر کردند
سردار قاآنی مرد جبهه های شام که به شیر جبهه های شام معروف است و سالها با حاج قاسم بوده اند جایگزین شدند
حضرت آقا هم تنها نشدند
چون درست است که یک قاسم سلیمانی رفت ولیکن شیر بچه های علوی تبار در کنار حضرت آقا خواهند بود
نگاه به یک عده مسئول زبون و ترسو و حقیر و شکم سیر نکنید
ما هنوز نمرده ایم که تاریخ بنویسد سید علی تنها ماند
این علم هرگز نخواهد افتاد و علمداران در کنار مولای خود ان شاالله این علم را بر فراز قله رفیع انسانیت و جهاد و استقامت برافراشته خواهند کرد
و اما در مورد انتقام ....
رفقا ما الان در حالت شوک و هیجان هستیم
و در حالت شوک و هیجان نباید تصمیم گرفت
درست است همه ناراحت و عصبانی هسیم ولیکن باید آرام باشیم و در آرامش آماده زدن ضربه کاری گردیم
اینکه متوقع باشیم همین الان بزنیم اشتباه بزرگی است
ما به زودی صربه مهلکی خواهیم زد
شرط زدن هم این است که از اصل غافلگیری استفاده شود
دشمن دقیقا از جایی خواهد خورد که حتی فکرش را هم نمیکند
ضربه ای مهلک
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
انتقامی سخت
حضرت آقا فرمودن
دوران بزن و در رو تمام شد
اگر یکی بزنند ده تا میخورند و ما آنها را دنبال خواهیم کرد
در هر سطحی به ما حمله کنند در همان سطح به آنها حمله خواهیم کرد
فرمودند انتقام سختی خواهیم گرفت
و اما نحوه شهادت و ردپای گرای شبکه نفوذ ...
سردار سلیمانی سالهای زیادی را به صورت کاملا امنیتی در منطقه در حال تردد بودند
تیم حفاظت و امنیتی ایشان تیم بسیار حرفه ای و خبره ای بودن
به گونه ای که حاج قاسم بارها تا نزدیکی مرز اسرائیل هم رفتند و برگشتند ولیکن هیچ سرویس امنیتی نتوانست رد ایشان را بزند و شناسایی کند
پس چطور سرویسهای امنیتی یک هفته ایشان را تحت نظر داشتند و دقیقا زمان ورود ایشان به عراق را میدانستند
و چطور از ملاقات ایشان با ابومهدی المهندس آگاه بودن
و درست در زمانی که همه جمع بودند ، زدن تا بیشترین تلفات را بگیرند
بلاشک این گرا داده شده
آنهم از داخل
برای تصویب اف ای تی اف همه کار کردن
اول استراماچونی را بهانه کردن و رویش مانور دادن ، دیدن نگرفت
تهدید به استعفا کردن ولی باز هم نگرفت
به گفته آقای نبویان ، رفتند قول دادن که حاج قاسم را تحویل دهند و دادند
در همه جای این واقعه رد و پای نفوذ کاملا مشهوده
حالا متوجه میشید چرا باید یه نقاش بشه مسئول امنیت کشور؟
کسی که هیچ سبقه امنیتی ندارد ، آنهم در امنیتی ترین کابینه دولت در بعد از انقلاب
آیا این اتفاقی است؟
سازمان اطلاعات سپاه این پرونده را حتما بررسی کند چون بوی نفوذ و رد پای آن در این واقعه مشهود است
و اما زوایای مختلف شهادت حاج قاسم سلیمانی....
اول اینکه چرا آمریکا مسئولیت مستقیم این حمله را به عهده گرفت؟
مثلا چرا به گردن داعش نینداختند ؟
دوم اینکه برجام چه خواهد شد؟
سوم اینکه اوضاع منطقه به چه سمتی خواهد رفت ؟
چهارم اینکه حضرت آقا با دادن پیام تسلیت چه بلایی به سر آمریکا آوردند؟
و در آخر اینکه چه خواهد شد؟
آمریکا د
چار اشتباه شدید محاسباتی شد
به خیال اینکه حذف حاج قاسم سلیمانی راه را برای ظهور داعش جدید هموار خواهد کرد
برای این پروژه ماهها برنامه ریزی شد
بر روی جامعه عراق 🇮🇶 تحقیق کردند و کار حرفه ای-امنیتی انجام دادند تا بتوانند چهره حشدالشعبی و سپاه قدس را در بین مردم خراب کنند
تا جایی که در آبان ماه یکی دیگر از فرماندهان حشدالشعبی را به بدترین وجه ممکن به شهادت رساندن
برای همین هم بعضی جاها در عراق در حال شادمانی هستند
چون به مردم داره القا شده که عامل ناامنی های عراق حشدالشعبی و سپاه قدس هستند
در واقع افکار عمومی را آماده این اتفاق کرده بودند
تا تبعات آن به کمترین حالت خود برسد
این عمل انتحارگونه آمریکا به مثابه آخرین حرکت قبل از افولش است که یا دوباره به بقا برگردد و یا به کل حذف شود
برای همین مسئولیت این پروژه را به گردن گرفت تا هم ترس به راه انداختن جنگ را به دلهای ایرانیان بیندازد و مسئولان و بزدلان داخلی را به پای میز مذاکره بکشد
به احتمال بسیار زیاد این پروژه با همکاری شبکه نفوذ اجرا شده است
مردم عزیز بدانید که همانطور که حضرت آقا فرمودن ، جنگ نخواهد شد و مذاکره هم نخواهیم کرد
کسانی که دم از به راه افتادن جنگ میزنند هنوز درک درستی از اوضاع منطقه ندارند
اما....
ما سیلی محکمی خواهیم زد
بدجور هم تلافی خواهیم کرد
چند جا هم تلافی خواهیم کرد
علنی هم تلافی خواهیم کرد
یک جمله #انتقام_سختی خواهیم گرفت
آمریکا و مسئولینش دیگر در هیچ جای دنیا امنیت نخواهند داشت
ما دنبال خواهیم کرد و در همان سطح پاسخ خواهیم داد
اینکه کجا و چه جورش ، بماند تا بموقعش
فعلا سر در گم و گیج بماند که از کجا خواهد خورد
فقط بداند که درست از جایی خواهد خورد که حتی فکرش را هم نمیکند
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
May 11
بزن باران سلیمانی ما رفت
رفیق و یاور بی ادعا رفت
بزن باران که سردار دلاور
به سوی ذات بی مِثل خدا رفت
بزن باران سلیمانی ترور شد
جهان در سوگ او از ناله پر شد
بزن باران که از خونش تمامِ
وطن با ارزش و مانند دُر شد
بزن باران که ایران شد سیه پوش
جوان و پیر این جا گشته مدهوش
بزن باران که سرداری دلاور
شده با خاکُ خون یارُ هم آغوش
بزن باران که یار با شهامت
که بوده عاشق و اهل عبادت
به لطف پاکی ذکر و سجودش
گوارایش شده شهد شهادت
بزن باران که دنیا بی مرام است
خوشی های زمانه بی دوام است
بزن باران که با لطف الهی
ترامپ بی پدر کارش تمام است
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فرمایشات مهم مقام معظم رهبری را تا پایان بخوانید.
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
اتمام حجت رهبر معظم انقلاب
برای مردم:
همه ما ایرانیها اعم از شیعه و سنی ، همه اقوام از ، کرد ،عرب، لر ، ترک ، بلوچ ، ترکمن ، بختیاری ، و....گرفته تا همه جریانات سیاسی اصولگرا ، اصلاح طلب و....باید بدانیم.
◻جایگزینی برای نظام جمهوری اسلامی فعلی وجود نخواهد داشت. اگر خدای ناکرده این نظام جمهوری اسلامی فعلی سرنگون شود ، فکر نکنید زمان قبل از انقلاب مثل دوران پهلوی شکل می گیرد. نخیر . آنهایی که خواب تشریف دارند را بیدار کنید.
◽امریکا و انگلیس پشت دستشان را داغ کرده اند که بخواهند حکومتی مانند پهلوی را دوباره بر سر ما ایرانیها بگذارند!!!. پس جایگزین این نظام جمهوری اسلامی اگر خدای نکرده سرنگون شود چیست؟!
▫جوابش را آمریکایی ها از زبان سگ هارشان داعش بیان کرده اند ، حمام خون ، قتل عام سراسری ، فاجعه انسانی ، نسل کشی ایرانیان بصورتی بسیار بدتر از میانمار !!!
لذا کسانی که فکر می کنند با رفتن ولایت فقیه و از بین بردن جمهوری اسلامی همه چیز عالی میشود ، بسیار بسیار در اشتباهند . اینها هیچ چیز از عالم سیاست و گرگهای در کمین مردم ایران نمی دانند.
آخر و عاقبت نظام جمهوری اسلامی چیزی بسیار بدتر از سوریه فعلی است. حالا سوریه کسی مانند ایران را داشت بفریادش برسد، اگر ما غارت شویم ، اگر به ما شبیخون بزنند خدا میداند چه خواهد شد. فقط همین را بدانید که کار بجاهایی برسد که حسرت این ایام را خواهیم خورد. باید دست خانواده ات را بگیری و فراری کوه و بیابان بشویم.
ای مردم ایران ، قدر این امنیت را بدانید و همه مشکلات را با جان و دل تحمل کنید ، در انتخابات دقت کنید ، کسی را به داخل مجلس و دولت بفرستید که زجر کشیده و از طبقه محرومین باشد، آنگاه مشکلات کشور حل خواهد شد. به تفکر انقلابی رأی دهید. آشوب و اغتشاشات مایه خوشحالی دشمن است. خیلی دقت کنید.
نشر دهید واسه اونایی که سنگ دشمن را به سینه میزنند.
نشر دهید و مطلع باشید که دشمن بفکر من و تو نخواهد بود ⛔⛔
برای رضایت خدا به دیگر گروه ها وکانال ها ارسال کنید
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
چند دقیقه وقت بذار واسه این متن 🙏❤
در ماجرای شهادت مشهورترین سردار خاورمیانه
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
1⃣ میتوانیم با هم اختلافنظر داشته باشیم، در مورد سیاستها با هم موافق نباشیم، از گلهها و زخمها و داغها بگوییم اما یادمان نرود کجای دنیا ایستادهایم، وسط خاورمیانه. جایی که صبحانه را با ترور در #عراق میخوریم، ناهار را با عملیات انتحاری در #پاکستان سرو میکنیم و شام را با انفجار در #افغانستان...
ما دوستان زیادی در دنیا نداریم، تمام دارایی هم هستیم. شهادت سردار قاسم سلیمانی یک زخم ملی است، آن را جناحی و حزبی نکنیم.
2⃣ کسانی که دلشان از جای دیگر پُر است میپرسند اصلاً چرا باید سردار سلیمانی در عراق باشد؟ این را میپرسند اما نمیگویند هلیکوپتر و پهپهاد آمریکایی در آسمان بغداد چکار میکند و چرا باید به ماشین سردار ایرانی و فرمانده عراقی موشک شلیک کند؟
ما با عراق مرز مشترک داریم اما فاصله آمریکا تا عراق نزدیک به 11 هزار کیلومتر است! ایرادی ندارد آنها اینجا تشریف دارند؟!
3⃣ باورش سخت است اما در شبکههای اجتماعی کسانی خوشحال شدهاند! فکر میکنید ترامپ با این ترور دلش برای شما سوخته؟ خیال میکنید اگر فردا موشک به سمت ایران شلیک کند دستور میدهد فقط به خانه آنها بخورد که از او خوششان نمیآید؟! نکند این روزها که میروید دارو بخرید، داروخانهچی میگوید این دارو تحریم است اما چون شما ترامپ را دوست دارید براتون نگه داشتیم؟! ...
4⃣ از اتفاقات آبانماه دلخون هستیم باشیم، از کشورداری و فقر و فساد و بیکاری گله داریم، داشته باشیم اما ربطش ندهیم به مسئله امنیت یک کشور مقابل دشمن بیرونی. نشویم وکیل مدافع رایگان جنایتهای آمریکا.
خبر دارید که آمریکا در ترکیه، افغانستان، پاکستان، گرجستان، ارمنستان، بحرین، امارات عربی متحده، عربستان، عراق، عمان، کویت و حتی قطر پایگاه نظامی دارد؟ یعنی دور تا دور ایران؟! نکند فکر میکنید آمریکایی اینجا هستند که صلح و آرامش هدیه بیاورند؟!
5⃣ در چندسال گذشته هر بار که تحسینی باشکوه یا خاطرهای شگفت در مورد سردار قاسم سلیمانی در رسانهها مطرح میشد، تعجب میکردم که چرا باید یک شخصیت نظامی که عموم ماموریتهایش سری و فوق امنیتی است این همه رسانهای شود؟
چرا او باید به شکل تکخال نظامی ایران و یک سیبل معرفی شود؟ اگر دشمن به او ضربهای بزند، احساس نمیشود به همه ایران ضربه عمیق و غیرقابل درمانی زده است؟
هیچوقت نفهمیدم
6⃣ وقتی ۱۷ خرداد ۹۶، پنج مهاجم داعشی به مجلس حمله کردند، وحشت را میشد در شهر دید. صدای آژیر، نگرانی از بمبگذاری و ... فقط ۵ مهاجم! امنیت نه ارزان به دست میآید، نه آسان حفظ میشود.
گاهی مثل کشورهای دیگر لازم است مرزهای دفاعی را حتی دورتر بُرد. افرادی مثل قاسم سلیمانی، سرباز وطن بودند، چه در جنگ با عراق، چه در جنگ با دشمنان مستقیم و غیرمستقیم ایران. بعدها بیشتر میفهمیم تا چه اندازه مدیون آنها بودیم و خبر نداشتیم.
6⃣ قاسم سلیمانی میتوانست مثل برخی از دوستانش برود شرکت تاسیس کند، برود سراغ اقتصاد و خوب پول در بیاورد. بچههایش را بفرستد خارج از کشور یا دست نوههایش را بگیرد ببرد پارک. اما لباس نظامی را از تنش در نیاورد.
امثال او نه معمولی هستند نه پرتعداد. برای عافیت به دنیا نیامدهاند و لذتی بیشتر از آنکه با همین لباس به شهادت برسند برایشان وجود ندارد. روحش در آرامش.
7⃣ «ترامپ اهل معامله است». این جمله را تحلیلگران وطنی هزاران بار گفتند. اما او دست به کاری زد که اوباما، کلینتون، بوش و ... جراتش را نداشتند. از حماقت اوست یا یک ابزار فشار، فرقی نمیکند.
ما باید در تعریفها و تحلیلهایمان دست به یک بازتعریف بزنیم. لازم است جهان و تصمیمگیرانش را ورای سخنرانیهای پرشور و شعارهایی که مصرف داخلی دارند بشناسیم.
8⃣ حاکمیت هنوز نتوانسته است بخشی از افکار عمومی را قانع کند که وقتی این همه در داخل کشور مشکل داریم، چرا در خارج از کشور باید فعال باشیم؟ اما انگار آمریکاییها توانستهاند
یرواند آبراهامیان نویسنده کتاب مشهور «ایران میان دو انقلاب» گفت: بعد از ترور قاسم سلیمانی، ابوبکر بغدادی سرکرده سابق داعش در قبرش میخندد
9⃣ اگر فکر میکنید میشود با گل و بوسه و شعر، کشور را وسط آشوب و باروت و خون خاورمیانه حفظ کرد، لازم است کمی اخبار را دنبال کنید. اینجا میان پشمینهپوشهای تندخوی #طالبان و #داعش نمیشود فقط از گُل گفت. زامبیها بو کردن گُل را نمیفهمند، آن را میخورند
این را وقتی دقیقتر متوجه میشوید که صدای شلیک موشک، گلوله و آژیر آمبولانس ها زانویتان را سست کند. قصههای خاورمیانه برای نخوابیدن است
🔟 خدا این سرزمین را از دروغ، خشکسالی، جنگ و بلاهت در امان دارد
احسان محمدی
#انتقام_سخت
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌷به رسم ادبـــــــ🍃
روز خود را با #سلام به تو آغاز میکنم
☀️روزم بــه نـام تـــو
مــــــــ❤️ــــــــادر
🌷السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ
🍃السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ نَبِيِّ اللَّهِ
🌷السَّلامُ عَلَيْكِ يَا زَوْجَةَ وَلِيِّ اللَّهِ
🌷السَّلامُ عَلَيْكِ يَا أُمَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ سَيِّدَيْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ
🍃السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الرَّضِيَّةُ الْمَرْضِيَّةُ السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْفَاضِلَةُ الزَّكِيَّة
🌷ُالسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْحَوْرَاءُ الْإِنْسِيَّةُ
🍃السَّلامُ عَلَيْكِ يَا فَاطِمَةُ بِنْتَ رَسُولِ اللَّه
💠تا ابد اين نکته را انشاء کنيد
پای اين طومار را امضاء کنيد🌼
💠هر کجا مانديد در کل امور
رو به سوی حضرت زهرا کنيد🌼
❣ #روزتون_پربرکت❣
〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
📚#داستان_کوتاه_غمانگیز
امشب در مغازهای مواد غذایی میخریدم که جوانی سیوچند ساله وارد مغازه شد و کارتی را به صاحب مغازه نشان داد. گفت: قیمت این کارت پارک، ۱۰ تومن است، من ۹ تومن میفروشم. صاحب مغازه گفت من متأسفانه ماشین ندارم که این کارت به دردم بخورد. جوان بیچاره بیرون رفت. دنبالش رفتم و گفتم: چرا میخواهی این کارت را بفروشی؟ با دست به داروخانۀ نزدیک مغازه اشاره کرد و گفت: میخواهم برای بچهام شیرخشک بخرم. من چون نمیتوانستم به حرف او اعتماد کنم، گفتم: جسارت نیست که من برای شما مقداری شیرخشک بخرم؟ گفت: دستتان درد نکند. با هم رفتیم داخل داروخانه و یک کارتن شیرخشک خریدیم. بیرون که آمدیم، من توقع داشتم که او را خوشحال ببینم، ولی موقع خداحافظی، وقتی چشمش به چشمم افتاد، بغضش ترکید. چنان گریهای کرد که من هم... کارتن شیرخشک را از دستش گرفتم که راحتتر گریه کند. سرش را روی شانهام گذاشت و زار زار گریه کرد. آرامتر که شد، با هم به گوشهای رفتیم. گفتم چرا گریه میکنی جوان؟ بریدهبریده و با صدایی که میلرزید، گفت: دانشجوی فنی بودم ولی نتوانستم ادامه بدهم. مدتی سرایدار یک آپارتمان در بالای شهر قم بودم که بعد از مدتی گفتند به سرایدار نیاز نداریم. حدود هفت ماه است که در یک گارگاه تولیدی کار میکنم. چند ماه پیش، کارگاه ورشکست شد و حقوق ندادند. در این چند ماه از هر کس که میشناختم قرض کردم. الان باید شیرخشک میخریدم و جز این کارت پارک که مال من هم نیست، چیزی برای فروختن نداشتم. گفتم: خرجهای دیگر را چه میکنی؟ گفت: مدتی است که مهمان پدرخانمم هستیم. امشب که خانمم گفت برو شیرخشک بخر، نتوانستم بگویم پول ندارم. مقداری وسایل خانه و فرش دارم که فردا میفروشم. گفتم: شیرخشک بچهات با من. هر وقت لازم شد به این شماره زنگ بزن. قبول نکرد. گفتم: شماره را حفظ کن شاید لازم بشود. گفت باشد؛ ولی میدانم که به خاطر نسپرد. تشکر کرد و رفت.
وقتی گریه میکرد، چند بار گفت: لعنت بر من! لعنت بر من! انگار دیگر نفرین دیگران هم دلش را آرام نمیکرد...
➖آری ما در همچین مملکتی زندگی میکنیم
مسئولین به دادجوونهابرسید
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌺🌿🌺🌿🌺
روزی مردی زیر سایهی درخت گردویی نشست تا خستگی در کند در این موقع چشمش به کدو تنبلهایی که آن طرف سبز شده بودند افتاد و گفت:
خدایا! همهی کارهایت عجیب و غریب است! کدوی به این بزرگی را روی بوتهای به این کوچکی میرویانی و گردوهای به این کوچکی را روی درخت به این بزرگی!
همین که حرفش تمام شد گردویی از درخت به ضرب بر سرش افتاد.
مرد بلافاصله از جا جست و به آسمان نظر انداخت و گفت: خدایا! خطایم را ببخش! دیگر در کارت دخالت نمیکنم چون هیچ معلوم نبود اگر روی این درخت به جای گردو، کدو تنبل رویانده بودی الان چه بلایی به سر من آمده بود !!😁
🌹بـا فروارد کردن مطالب کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
# ادرس کانال_👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
👌 #داستان_ڪوتاه_پـندآمــوز
✍ﺭﻭﺯﯼ ﻣﺮﮒ ﺑﻪ ﺳـﺮﺍﻍ ﻣﺮﺩﯼ ﺭﻓﺖ
ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺁﺧــــﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯ ﺗﻮﺳﺖ
ﻣﺮﺩ گفت: ﺍﻣﺎ ﻣﻦ #ﺁﻣـــــﺎﺩﻩ ﻧﯿﺴﺘﻢ!
ﻣﺮﮒ: ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺳﻢ ﺗﻮ ﺍﻭﻟـــﯿﻦ ﻧﻔــﺮ ﺩﺭ
ﻟﯿﺴﺖ ﻣــﻦ ﺍﺳﺖ..
ﻣﺮﺩ:ﺧﻮﺏ ﭘﺲ ﺑﯿﺎ ﺑﺸــﯿﻦ ﺗﺎ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ
ﺭﻓﺘﻦ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻗﻬﻮﻩ ﺍﯼ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ! ﻣﺮﮒ:
ﺣﺘﻤﺎ ﻣﺮﺩ ﺑﻪ ﻣﺮﮒ ﻗــــﻬﻮﻩ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺩﺭ
ﻗﻬﻮﻩ ﺍﻭ ﭼﻨﺪ #ﻗﺮﺹ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﯾﺨﺖ.
🔻مرﮒ ﻗـﻬﻮﻩ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ
ﻋﻤﯿﻘﯽ ﻓــﺮﻭ ﺭﻓﺖ ﻣﺮﺩ ﻟﯿﺴﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ
ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ #ﺍﺳﻢ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻭﻝِ
ﻟﯿﺴﺖ ﺣـــﺬﻑ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﻟﯿﺴﺖ
ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﻣﺮﮒ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪ
ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ
ﺑﻮﺩﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﺒﺮﺍﻥﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﺗﻮ ﺍﻣﺮﻭﺯ
ﮐﺎﺭﻡ ﺭﺍﺍﺯ #ﺁﺧﺮ ﻟﯿﺴﺖ ﺁﻏﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﻢ!
👌ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﭼﯿﺰﻫﺎ ﺩﺭ #ﺳــﺮﻧﻮﺷﺖ
ﺗﻮ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩﺍﻧﺪ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﭼﻘﺪﺭ
ﺳــﺨﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻐــﯿﯿﺮ ﺁﻧﻬﺎ تلاش ﮐﻨﯽ
ﺍﻣﺎ ﻫــﺮﮔﺰ ﺗﻐــــﯿﯿﺮ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﮐﺮﺩ...!!!
👈ڪلاغ وطــوطی هـــر دو زشت
آفریده شدند طوطی اعتراض ڪرد
و زیــبا شد اما ڪلاغ راضی بود به
#رضـــایخـــدا امــروز طــوطی در
قفس است و ڪلاغ آزاد!! پشت هر
حادثهای #حڪـمتی است که شاید
هــرگز متـــوجه نشـــوی!
{ #هـرگز_به_خـدا_نگـو_چــرااااا }
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🎀🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌺✍#زیبا_نوشت
کسی که تنها به عقلش اعتماد کند،
گمراه میشود
کسی که تنها به مالش اعتماد کند،
کم می آورد
کسی که تنها به منصبش اعتماد کند،
خوار میشود
کسیکه تنها به مردم اعتماد کند،
خسته می شود
امّا کسی که تنها بر خدا اعتماد کند؛
نه گمراه میشود
نه کم می آورد
نه خوار میشود و نه خسته ميشود
🌺با خدا باش پادشاهی کن🌺
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🎀🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
ظهر یکی از روز های گرم ماه رمضان منصور حلاج از کنار خرابه ای که جذامی ها در آن بودند میگذشت جذامی ها در حال خوردن غذا بودند!
غذا که چه ! ته دیگ ها و پس مانده های مردم بود. یکی از آنها به منصور گفت: بفرما ناهار منصور گفت: مزاحم نیستم؟ گفتند نه و منصور با آنها مشغول غذا خوردن شد چند لقمه ای خورد...
جذامیان گفتند: دیگران بر سفره ی ما نمی نشینند و از ما می ترسند. حلاج گفت: آنها روزه اند و سپس بلند شد تشکر کرد و رفت. در راه دست به آسمان برد و گفت خدایا روزه ام را قبول کن !
یکی از دوستانش او را دید و گفت ولی من دیدم تو با جذامی ها داشتنی غذا میخوردی؟!
حلاج گفت: ما مهمان خدا بودیم ، روزه شکستیم ولی دل نشکستیم. هزار بار پیاده طوافِ کعبه کنی قبول حق نشود گر دلی بیازاری ...
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
✏️منتظر آسانسور ایستاده بودیم، سلام و احوالپرسی که کردم انگار حواسش پرت شد و موبایل از دستش افتاد. تازه متوجه شدم دو تا گوشی دارد، آن که بزرگتر بود و جدیدتر به نظر میآمد، سفت و محکم بین انگشتانش خودنمایی میکرد، آن یکی که کوچکتر بود و قدیمیتر، روی زمین افتاده بود و بند بندش از هم جدا شده بود، باتریاش یک طرف، در و پیکرش طرف دیگر!
از افتادن گوشی ناراحت نشد، خونسرد خم شد و اجزای جدا شده را از روی زمین جمع کرد، لبخند به لب باتری را سر جایش گذاشت و گفت: «خیلی موبایل خوبی است، تا به حال هزار بار از دستم افتاده و آخ نگفته!»
موبایل جدید را سمتم گرفت و ادامه داد: «اگر این یکی بود همان دفعهی اول سقط شده بود. این یکی اما سگ جان است!» دوباره موبایل قدیمی را نشانم داد.
گفتم: «توی زندگی هم همین کار را میکنیم، همیشه مراقب آدمهای حساس زندگیمان هستیم، مواظب رفتارمان، حرف زدنمان، چه بگویم چه نگویم هایمان، نکند چیزی بگوییم و دلخورش کنیم، نکند ناراحت شود نکند بربخورد و....
اما آن آدمی که نجیب است، آن که اهل مدارا است و مراعات، یادمان میرود رگ دارد، حس دارد، غرور دارد، آدم است!
حرفمان، رفتارمان، حرکتمان چه خطی میاندازد روی دلش...»
چیزی نگفت، فقط نگاهم کرد. سوار آسانسور که شدیم حس کردم موبایل شکسته را محکم توی مشتش فشار میدهد...
#تلنگر
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
📚 #حکایتیبسیارزیباوخواندنی
💎 پسر جوانی بیمار شد. اشتهای او کور شد و از خوردن هر چیزی معدهاش او را معذور داشت. حکیم به او عسل تجویز کرد.جوان میترسید باز از خوردن عسل دچار دلپیچه شود لذا نمیخورد. حکیم گفت: بخور و نترس که من کنار تو هستم. جوان خورد و بدون هیچ دردی معدهاش عسل را پذیرفت.حکیم گفت: میدانی چرا عسل را معده تو قبول کرد و پس نزد و زود هضم شد؟
جوان گفت: نمیدانم.
حکیم گفت: عسل تنها خوراکی در جهان طبیعت است که قبل از هضم کردن تو، یکبار در معده زنبور هضم شده است.
پس بدان که عسل غذای معده توست و سخن غذای روح توست. و اگر میخواهی حرف تو را بپذیرند و پس نزنند و زود هضم شود، سعی کن قبل سخن گفتن، سخنان خود را مانند زنبور که عسل را در معدهاش هضم میکند، تو نیز در مغزت سبک سنگین و هضم کن سپس بر زبان بیاور!
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
💕 داستان کوتاه
#از_بیخ_عرب_شده
بعد از "حمله عربها به ایران" خط در ایران عربی گردید و زبان عربی در بسیاری نقاط جای "زبان پهلوی" و شاخه های گوناگون آن را گرفت.
با این حال نتوانست زبان و فرهنگ ملی وقومی ایرانیان را ریشه کن کند.
در دوره ی حکومتهای طاهریان، صفاریان و سامانیان در خراسان، این سلسله های ایرانی، زبان و خط عربی را در امور دیوانی و حکومتی جایگزین خط و زبان فارسی کردند و بسیاری از بزرگان ادب خراسان نیز "زبان عربی" را آموختند و به کار بردند.
اما اهالی خراسان که به "فرهنگ و ادب پارسی" علاقه و دل بستگی فراوان داشتند درباره ی هر ایرانی که عربی می نوشت و با به عربی سخن می گفت به کنایه می گفتند:
«از بیخ عرب شده است »
* یعنی عرق و حمیت ایرانی و ایرانی نژاد بودن خود راکه مثل روز، روشن و آشکار است انکار می کند و یکسره عرب شده است. *
#ضرب_المثل
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
⚫️ ۱۳ نکته متفاوت درباره شهادت #حاج_قاسم_سلیمانی
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
1. حاج قاسم در ساعاتی شهید شد که عرفا به شب جمعه شناخته می شود. شب جمعه بر طبق روایات، در بین حزب اللهیها به شب زیارتی امام حسین مشهور است، پس حاج قاسم در شب زیارتی امام حسین(ع) شهید شد.
2. حاج قاسم در سرزمینی شهید شد که مشهد اباعبدالله الحسین است. حاج قاسم در عراق و در فاصله چندساعته با حرم سیدالشهدا(ع) به شهادت رسید.
3. حاج قاسم در ساعاتی شهید شد که زمان ورود به سحرگاه جمعه را نشان می دهد. جمعه در بین شیعیان روز ظهور و انتظار برای پایان غیبت حضرت حجت است. پس حاج قاسم در روز منتظران ظهور شهید شد.
4. حاج قاسم چه در شب جمعه و چه در صبح جمعه شهید شد را اگر کنار بگذاریم؛ او در حال تلاش شبانه روزی و بی وقفه برای آماده سازی قیام منتقمان اباعبدالله الحسین و زمینه سازی ظهور مهدی موعود شهید شد.
5. عکس ها نشان می دهد که حاج قاسم مثل خود ارباب و علمدارش اباالفضل العباس از دنیا رفته و احتمال زیاد این حاجت او از خدا بوده که دیشب مستجاب شد.
6. حاج قاسم در حکم مالک اشتر بود. در وصف مالک گفته اند در غیبت مولا همان کاری را میکرد که امیرالمومنین می خواست. بلاتشبیه نگاه اقا هم به حاج قاسم همین بود، پیام تسلیت خوب گویاست.
7. آقا پیام تبریک و تسلیت شهادت حاج قاسم را خطاب به یک ملت صادر کرد. «ملت عزیز ایران! سردار بزرگ و پرافتخار اسلام آسمانی شد.». یعنی حاج قاسم متعلق به یک ملت بود و یک شخصیت ملی بود.
8. حاج قاسم مدافع ولایت بود و در ایام فاطمیه به شهادت رسید. اولین مدافع ولایت هم فاطمه زهرا(س) بود، پس حاج قاسم نتیجه اقتدایش به صدیقه طاهره را دریافت کرد.
9. شاید حاج قاسم رزق شهادتش را دو روز پیش و در شب میلاد عقیله بنی هاشم از زینب کبری گرفته و یا به عبارات بهتر زمانش را جلوتر انداخته است، چرا که «شهید زنده» بود.
10. حاج قاسم را مزدوران داعشی نکشتند؛ یعنی نتوانستند بکشند. خود آمریکا برای حذف فیزیکی او دست به کار شد و چه افتخاری برای حاج قاسم بالاتر از اینکه پس از انجام موفقیت آمیز هزاران ماموریت سخت و در نظر غیرممکن، شقیترین انسانها تو را راهی بهشت کنند و دروازه جهنم را به روی خودشان باز کنند.
11. حاج قاسم در زمان حیات دنیویاش تا توانست برای نابودی شر تمامی مستکبران از جان مایه گذاشت. اما شهادتش راه را برای دوستانش گشود که با خیال راحت و صریحا شر اسرائیل و آمریکا را کم کنند.
12. حاج قاسم از امروز روحش آزادتر شد و دیگر بدون آن قیدوبند دنیوی جبهه مقاومت را کمک می کند. اما شاید امروز حاج قاسم توانست چشمان خسته اش را پس از چهل سال روی هم بگذارد و شاید امروز در کنار ارواح شهیدانی که به استقبالش آمدند آرام می خندد و فکر چهره کودکان، همسران، مادران و پدران شهدای مدافع حرمی که دائما به آنها سرکشی میکرد، دیگر او را اذیت نمیکند.
13. حاج قاسم به زودی به این دنیا بازخواهد گشت، این بار همراه با حجت بن الحسن(عج) و تمامی آن رفقا و شهدایی که در لحظه شهادتش از او استقبال کردند...
#انتقام_سخت
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🔴 هدایت شورای امنیت ملی به ریاست امام خامنه ای
🔸 خبر کوتاه است: «آیتالله خامنهای برای اولین بار ریاست جلسه اضطراری شورای امنیت نظام را بر عهده گرفت. این جلسهٔ اضطراری بعد از خبر شهادت قاسم سلیمانی انجام میشود»
🔴 ۲ پالس توسط رهبری انقلاب صادر شده است؛
🔹 ۱- نگذاشه است روحانی ریاست را بر عهده بگیرد چون او را بسیار بیعرضهتر از آن میداند که بخواهد کاری در مقابل #کدخدا بکند!
🔹 ۲- این پالس را مستقیم به کاخ سفید و پنتاگون ارسال کرده است که منطقه برای آمریکاییها، آتش خواهد گرفت!
🔜 رهبری انقلاب در زمان شهادت صیاد شیرازی در دوران خاتمی هم چنین کرده بودند!! که پادگان اشرف بر سرشان ویران شد! اما حالا اینبار بسیار عظیمتر خواهد بود!
پ.ن : در دولت های #افساد_طلبان دو سپهبد شهید داده ایم ... لعنت بر #نفوذ
#انتقام_سخت
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🔴حاج حسین یکتا: حاج قاسم پارسال فاطمیه گفت فاطمیه سال دیگه من نیستم
🔹یکی از دوستان حاج قاسم امروز صبح میگفت: حاج قاسم تو مراسم فاطمیه به ما گفت سال بعد مراسم فاطمیه با امسال فرق داره!
🔹گفتیم چه فرقی داره حاج قاسم؟
گفت مراسم فاطمیه سال بعد من نیستم..."
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🔴حجتالاسلام باقری امام جمعه اسالم با پوشش متفاوت و سلاح به دوش در نماز جمعه امروز:
🔹پدیده ترامپ بی شک یکی از نشانههای ظهور امام زمان (عج) است.
🔹خود ترامپ هم نمی داند با این اقدامات احمقانه ،چه خدمتی به اسلام و محور مقاومت می کند و آمریکا و اسرائیل را به سمت نابودی پیش می برد.
🔹هر کس از امروز در کشور حرفی از صحبت و مذاکره با آمریکا بزند و یا با آمریکا و واسطه های آنها بر سر یک میز بنشیند، در هر لباس ، مقام ، شغل و کسوتی که باشد ذره ای شرف ندارد.
#انتقام_سخت
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
ناصر:
دوستان گرامی، سلام و درود بر شما
در روزهایی که همه دنیا از بزرگی و عزت و قدرت ایمان و اراده یک "ابر مرد" تکان خورده است، و بر دلهای سست عنصران جهان، از ترس و بزدلی لرزه افتاده، از اینکه چنین قهرمان آزاده ای را از دست دادیم، سراسر وجودمان را غم و اندوهی جانسوز فرا گرفته است.
با اینکه شاید شناخت نسبتا کمی نسبت به ایشان و منش بزرگوارانه و مشی درست و الهی شان در طی سالهای زندگی داشتم، ولی همواره در ذهنم سمبلی از شجاعت، غیرت، تیزهوشی و درایت، تدبیر و توکل، دفاع از حق و ایستادگی برابر ظلم، اولویت دادن خدا بر خود، و اطاعت از امامش بودند.
از روزی که خبر شهادت #شهید_قاسم_سلیمانی رو شنیدم، انگار در قلبم یک حفره خالی ایجاد شده که جاذبه ایشون، اون تکه رو با خودش برده. یه احساسی دارم که خودم هم نمی تونم بیانش کنم. ولی حسی هست که انگار داره هشدار می ده که: "بیدار شو"، "بیدار شو"، "وقت کمه".
نمی دونم چرا همین الان دلم خواست که این حس رو با شما دوستان خوبم در میون بذارم. شاید چون مدتی هست که می بینم دوستان عزیزی دارم که هر روز برای برداشتن 1 قدم برای ظهور امام دوازدهم، حضرت مهدی(عج)، تلاش می کنن و در کنار هم هستن. الهی شکر!
امروز روز سختی برای ماست. گریه خواهیم کرد، فریاد خواهیم زد، غصه خواهیم خورد، اشک خواهیم ریخت، وداع خواهیم کرد، ولی "سرافراز" خواهیم ماند.
در کنار هم برای ظهور مهدی صاحب عصر و زمان، برای آمدن اماممان، قیام خواهیم کرد.
این شهادت ها، رشادت ها، دلاوری ها، اتحادها، همه برای زمینه سازی ظهور #قائم_آل_محمد_(عج) است.
سرافراز بمان سردارم؛
جاوید بمان سرباز وطنم؛
ما در خط تو هستیم تا انقلاب مهدی
#لبیک_یا_مهدی
#شهید_قاسم_سلیمانی
#دوست_جوان_من_یاور_امام_مهدی_باش
✍ تقدیم به روح پر فتوح سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی:
وهمرزمانش
🔹سردار باخبری با مردم شهر چه ڪردی؟! با خبری ڪه با رفتنت عجب داغی بر دلمان گذاشتی؟! همه جا صحبت از توست، صحبت از مردانگی هایت، صحبت از پهلوانی هایت، نگو ڪه این همه خاطره شد! نگو ڪه دیگر نیستی!
🔹سردار من، سردار دل ها، بلند شو، بلند شو و ڪمر راست ڪن پهلوان، بخدا ڪمرمان شڪست بعد رفتنت. تو علمدار این حماسه ای، علم بر زمین مگذار، این گونه این سپاه را به خدا مسپار.
رخت بستی و یڪ جهان را رخت عزا به تن ڪردی.
🔹 اصلا بگو دلت آمد؟! دلت آمد این گونه بروی؟! این قدر بی خبر، چون ستاره ای ڪه در دل شب های ظلمانی سوخت و خاموش شد، همان شبی ڪه خواب بودیم و تو مثل همیشه بیدار.
تو سایه سرمان بودی، مایه آرامشمان. شهادت حقت بود سردار، اما شهادتت حقمان نبود. و بی گمان حق ستاندنی است.
🔹این سینه ها پر از فریادند، پر از بغض، پر از ڪینه. ببین! همه ی شهر را سر به راه ڪرده ای سردار، مرحبا بر اقتدارت ڪه هنوز هم با اشاره ای ملتی را به خط میڪنی. مرحبا بر تو ڪه عجب فتح الفتوحی ڪرده ای، به همه سینه ها ریشه دوانده ای، بی شڪ تو فاتح قلب هایی، سردار دل هایی...
🔹هنوز هم رفتنت را باورنڪرده ایم، یقینا تو زنده تر از همیشه با مایی. رفتی ڪه خروشی به پا ڪنی، رفتی ڪه راه را پیدا ڪنیم.
به تمام سرسپردگی هایت قسم سردار از پای نخواهیم نشست. تو زین پس آرام بخواب، می دانم خسته ای، می دانم رها شدی از بار سنگین پاسداری از یڪ ملت، فقط سلاممان را به مولایمان حسین برسان و بگو دست علمدارت ڪه بر زمین افتاد چه حالی بودی؟! با ما نیز چنین ڪردند تو را به عباست قسم بی علمدار رهایمان نڪن.
اڪنون بخواب سردارم ڪه ما بیدار شده ایم. ادامه ی راه را به ما بسپار ذوالفقار علی
راهت پر رهرو فاتح قلب ها
۹۸/۱۰/۱۵- هانیه ملایجردی
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🖤🖤🖤🖤🖤🖤
⛳️🇮🇷⛳️🇮🇷⛳️
🇮🇷⛳️🇮🇷⛳️
⛳️🇮🇷⛳️
🇮🇷⛳️
⛳️
🌷دشمنِ پست بداند که مسلمان هستیم ،
از تبار علی(ع) و میثم و سلمان هستیم .
🌷عهد بستیم که تسلیم شیاطین نشویم ،
تا نفس هست همه بر سر پیمان هستیم .
🌷با دفاع از حرم آل علی(ع) در واقع ،
حامی میهن خود، خادم ایران هستیم .
🌷بیشمارند در این عرصه سلیمانی ها ،
پس بدانید در این خاک فراوان هستیم .
🌷چند سالی است که با کلّ قوا منتظرِ ،
یک خطا از طرف دشمنِ نادان هستیم .
🌷راه قدس از حرمِ کرب و بلا می گذرد ،
فکر ملحق شدن قدس به تهران هستیم ه
🇮🇷http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
عاقبت بخیری یعنی
پسری روستایی
بدون تحصیلات دانشگاهی
به جایی برسه که
منجی چند کشور باشد
جهان رو بترساند
داعش را واژگون کند
راه اربعین و کربلا رو امن کنه
زندگی سوریه ای ها رو سر و سامان بده
نشان ذوالفقار علی بگیره
بچه های خوب تربیت کنه
از امکانات دولتی به نفع خودش و خانواده ش استفاده نکنه
و بعد به آرزوش که شهادت بود برسه
جسدش بره کربلا و نجف و کاظمین
باعث بیدار خواب آلودهای عراق بشه و قیامتی در تشییع جنازه اش بوجود بیاد
در کشورش بعد از کلی ناامیدی و اختلاف ، اتحاد و همبستگی بوجود بیاره
جسدش از خاک خون آلود خوزستان ، به مشهد و قم بره
نمازش را ولی فقیه بخونه
(درهر شهری نمازی جداگانه براش خونده شد )
و آخر سر بره در کنار پدر و مادرش
و با این همه عظمت و شهرت
بگه
رو قبرم بنویسیدسرباز قاسم سلیمانی
بدون هیچ بارگاهی و لقبی و ...!
این فرد قطعا شب اول قبرش را در آغوش قمر بنی هاشم خواهدبود😭♥️
خوش به سعادتت سردار...🕊🥀
دمی با جسم خسته ات استراحت کن
که ظهور نزدیک است!
خیلی زود باید برگردی و سرباز امام زمان شوی
برای ما دعا کن
که نمیدانیم چه هستیم و چه کنیم و کجا باشیم!😭
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا ...🤲
سلام.ظهرتون بخیر🌹
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
#داستانک
دکتر «مکسبی» از آن دسته از استادان دانشگاه کالیفرنیا بود که هیچ دانشجویی نمیتوانست سر امتحانش تقلب کند یا اینکه سر او کلاه بگذارد.
یک روز چهار دانشجو برای تفریح راهی یکی از تفریحگاههای جنگلی در ۱۵۰ کیلومتری کالیفرنیا شدند.
دانشجویان که میدانستند استادشان از سفر آنها خبر دارد، قصد داشتند ضمن تفریح، خود را برای امتحان روز دوشنبه نیز آماده کنند، اما در تعطیلات آخر هفته آنقدر به ۴ دانشجو خوش گذشت که نتوانستند درس بخوانند، به همین دلیل یک روز دیرتر برگشتند و سپس سه روز حسابی درس خواندند و نقشهای کشیدند تا دکتر از آنها دوباره امتحان بگیرد.
روز چهارشنبه آنها به سراغ دکتر رفتند و گفتند:
«استاد ما حسابی درس خوانده بودیم، اما در راه برگشت لاستیک ماشینمان پنچر شد و زاپاس هم پنچر بود، سه روز منتظر ماندیم تا ماشینی از راه رسید و کمکمان کرد و پنچری لاستیک را گرفتیم و حالا هم اینجا هستیم. آیا شما به ما فرصت تجدید امتحان را میدهید؟»
دکتر مکسبی فکری کرد و تقاضای آنها را پذیرفت، سپس هر کدام را داخل یک اتاق نشاند و برگههای امتحان را جلویشان گذاشت.
روی برگهها فقط یک سؤال نوشته بود: «کدام لاستیک ماشینتان پنچر شده بود؟»😉😊
اینجوری دروغگو غافلگیر میکنن😂
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
در اصفهان مردی عصایی به زنش زد و زن به خاطر خوردن آن عصا درگذشت که قصدکشتن در آن بود، چون مرد از قبیله زن ترسید پیش کسی رفت و با او مشورت کرد..
وی گفت:علاجش در این است که جوان خوشگل و زیبارویی را به منزل ببری و به قتل رسانی و پیش همسرت بیندازی و بگویی که زوجه ام با این جوان زنا میکرد و من دیدم ،لذا هردو را به قتل رسانیدم، پس مرد ساده لوح کلام آن مرد را تصدیق نمود و رفت درخانه اش نشست دید جوان زیبایی از راه میگذرد او را طلبید با زور به خانه اش برد طعامش داد و ناغافل او را به قتل رسانید و پیش همسرش خوابانید،
قبیله زن چون این ماجرا شنیدند گفتند کارخوبی کردی که آنها را در این حال به قتل رساندی ... آن مردی که مورد مشورت بود رفت درب منزل مرد ساده لوح گفت: نصیحت مرا گوش کردی گفت: آری گفت: جوان را بیاور ببینم چگونه است؟ تاسر جوان را دید به سرش کوبید وای این جوان که فرزند من است
آنچه بر ما میرسد آن هم ز ماست. (مولوی).
از مکافـات عمل غافـل مشو گندم از گندم بروید جو ز جو (مولانا )
#با مطالب_خواندنی همراه ما باشید↙
http://eitaa.com/joinchat/2574188547C196ea40fc2
❤️✍برای هیچ چیز در زندگی، غمگین مباش👌😊
1_ کار سختی که تو داری :
*آرزوی هر بیکاری است .
2_ فرزند لجبازی که تو داری: *آرزوی هر کسی است که بچه دار نمیشوند
3_ خانه ی کوچکی که تو داری:
*آرزوی هر کرایه نشینی است .. .
4_ و دارایی کم تو:
*آرزوی هر قرض داری است
5_ سلامتی تو:
*آرزوی هر مریضی است .
گناهکارانند
6_ لبخند تو:
*آرزوی هر مصیبت دیده ای است
7_ پوشیده ماندن گناهانت:
*آرزوی هر کسی است که گناهش فاش شده است
می گویند ای کاش گناهمان فاش نشده بود و دیگر انجامش نمی دادیم
8- *حتی گناه نکردنت آرزوی بعضی از گناهکاران است ، می گویند ای کاش ما هم میتوانستیم دست از گناه برداریم ...
*و تو خیلی چیزها داری که مردم آرزویش را دارند !!
*بیشتر به داشته هایت بیندیش تا نداشته هایت و بخاطرشان خدا را شکر کن*
🌺❤️خدایا شکرت 🙏
http://eitaa.com/joinchat/2574188547C196ea40fc2
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#قسمت_هفتاد_و_نهم_دالان_بهشت 🌹
http://eitaa.com/joinchat/2574188547C196ea40fc2
آن قدر باخودم کلنجار رفتم و توي فکر غرق شدم که نفهمیدم کی خوابم برد. وقتی بیدار شدم که ماشین ایستاد کنار جاده نزدیک سد بودیم آقا رضا و امیر دم ماشین آمده بودند و با محمد صحبت می کردندحرف سر این بود که امیر می خواست کمی استراحت کنند،ولی آقا رضا و محمد ترجیح می دادند تا جایی که اسمش کجور بود یکسره بروند آن طور که آقا رضا می گفت راه کجور از مرزن آباد می گذشت که حدود دو ساعت دیگر با ما فاصله داشت بالاخره هم حرف آقا رضا و محمد شد.
خسرو داشت از ماشین پیاده می شد که محمد باز به امیر گفت: بدو رفیقت داره پیاده می شه و
خودش فوري راه افتاد باز سکوت بود و اخم هاي درهم او و دل گرفته من اواسط مرداد ماه بود و
هوا گرم از تشنگی مجبور شدم حرف بزنم.
من تشنمه یک جا وایسا آب بخورم.
در افکارم غوطه می خوردم که صداي خش خش برگ ها را شنیدم ، از خوشحالی نزدیک بود ، فریاد بزنم. مطمئن بودم که محمد است، ولی خوشحالی ام چند لحظه بیش تر نپایید.
مهناز، براي چی خرجتو سوا کردي؟!
امیر بود. انگار یک سطل آب سرد رویم ریختند، وا رفته گفتم: هیچی، دارم تماشا می کنم.
مگه اون جا دیوار کشیدن؟!
هیچ نگفتم ، بغضی تلخ گلویم را گرفته بود. امیر در حالی که نزدیک تر شده بود، پرسید:
مهناز، اوقات شما دو تا براي چی تلخه؟! درست نیست این ها مهمونامونن. بعد به شوخی اضافه کرد: در ضمن همین قدر که محمد فهمیده سرش کلاه رفته، لازم نیست که خواهرش این هام بفهمن، لازمه؟! حوصله شوخی نداشتم. با بی حوصلگی گفتم:
چیزي نشده، گفتم که دارم تماشا می کنم.
خودتو لوس نکن، پس این قیافه سرکه هفت ساله چیه به خودت گرفتی؟! بیا بریم.
دستم را گرفت. دستم را از دستش بیرون کشیدم و گفتم: نمی آم، تو برو. من خودم بعدا می آم.
بیا بریم پیش شوهرت، زن بدون شوهرش نمی ره تماشا!!!
به روي خودم نیاوردم و باز پشت به او تا نزدیکی سراشیبی رفتم. امیر یکدفعه در حالی که بازوهایم را از پشت سر گرفت، هولم داد.
وحشتزده و عصبانی گفتم: نکن امیر، می ترسم.
ا ، جون امیر؟! راست می گی؟!
و دوباره هولم داد. چشم هایم را بسته بودم و در حالی که می خواستم به روي خودم نیاورم، ساکت شدم.
امیر دوباره پرسید: می آي یا نه؟
نه. نه؟! خیله خب.
کمی بیش تر هولم داد و من حس کردم دیگر کاملا لبه دره ام، جرئت این که چشمم را باز کنم
نداشتم، با التماس دوباره گفتم: امیر ، تو رو خدا ولم کن.
یا اخم هایت رو باز می کنی و می آي یا مجازات!!!
هر چه سعی می کردم به طرف عقب برگردم، دست هاي امیر مثل گیره آهنی نگهم داشته بود و با هر تکانی که به من می داد، بند دلم پاره می شد.
دفعه آخره، می آي یا نه؟!
چشم هایم را محکم به هم فشار می دادم و از وحشت دست و پایم کرخ شده بود. می دانستم که محکم نگهم داشته، ولی با این همه، از ترس داشتم می مردم. بعضی وقت ها، از این همه ترسو بودن خودم، حالم به هم می خورد .
با لحنی چاپلوسانه و ملتمس گفتم: امیر، خواهش می کنم. من از بلندي می ترسم.
خودتو لوس نکن. من محمد نیستم.
یک تکان محکم دست هایش باعث شد، بی اختیار جیغ بزنم. امیر فوري فریاد زد:
چیزي نشده، داریم شوخی می کنیم.
ولی محمد با قدم هاي تند نزدیک شد و پرسید: چی شده، امیر؟!
صدایش را شنیدم ولی جرئت نداشتم چشم هایم را باز کنم. امیر گفت:
هیچی، دارم مجازاتش می کنم!
محمد جدي پرسید: حالا چرا این جوري؟
امیر با خنده گفت: مگه رنگش رو نمی بینی، واسه این که تنهاست مجازات این جا، اینه.
دوباره محکم تکانم داد که باعث شد جیغ بلند دیگري بزنم. محمد کمرم را گرفت و مرا از روي
سنگی که امیر به زور رویش نگهم داشته بود، عقب کشید و من وا رفته افتادم توي بغلش.
امیر همان طور که می رفت، گفت: پس خودت مجازاتش کن. بی چاره، یکخورده عرضه داشته باش، هی نازش رو می کشی که این قدر لوس شده دیگه.
بعد خندان دور شد. از جایم تکان نخوردم. همان طور که به او تکیه داده بودم، ایستادم. گرماي تنش بعد از مدت طولانی، چقدر شیرین بود. دلم نمی خواست از او جدا شوم. ولی بازویم را گرفت، برم گرداند به سمت خودش و توي چشم هایم نگاه کرد. نگاهش خسته و رنجیده بود. از هیجان و سرما، دندان هایم به هم می خورد و تحمل نگاه ناراحتش را نداشتم. وقتی آن طور نگاهم می کرد، انگارکسی قلبم را می فشرد و از غصه نفسم بند می آمد.
دوباره به خودش نزدیکم کرد و پرسید: سردته؟ یا ترسیدي؟ !
هر دو.
سرم روي سینه اش بود و او در حالی که سرش را خم کرده بود، چانه اش روي موهایم بود و آرام
نزدیک گوشم حرف می زد. انگار از سفري دور برگشته بود. دلم می خواست ساعت ها همان طور توي آغوشش بمانم، بلکه رنج چند روز و چند ساعت گذشته را فراموش کنم.
http://eitaa.com/joinchat/2574188547C196ea40fc2
📚نویسنده: نازی صفوی
⛔ کپی با ذکر نام نویسنده ولینک بلامانع است
#داستانی_بسیار_زیبا_و_خواندنی
#حتما_بخونید_و_از_دستش_ندید
http://eitaa.com/joinchat/2574188547C196ea40fc2
در زمان قدیم ، مردی ازدواج کرد.
در روز اول ازدواج ،جمع شدند جهت خوردن ناهار با خانواده شوهر...
و مرد سهم بیشتری از غذا با احترام خاص به همسرش داد ، و به مادر خودش سهم ناچیزی از غذا را داد ؛بدون هیچ احترامی...
در این لحظه عروس که شخصیت اصیل و با حکمتی داشت، وقتی این صحنه را دید درخواست طلاق کرد.
و گفت شخصیت اصیل در ذات هست و نمی خواهم از تو فرزندی داشته باشم که بعدها فرزندانم رفتاری چون تو با مادرت، با من داشته باشند و مورد اهانت قرار بگیرم
متاسفانه بعضی از زنان وقتی شوهرانشان آنها را ترجیح می دهند،فکر می کنند، بر مادر شوهر پیروز شدند.
عروس با تدبیر همان روز طلاق گرفت.
و با همسری که به مادر خودش احترام می گذاشت ازدواج کرد و بعد از سالها صاحب فرزندانی شد
و در یک روز با فرزندانش عزم مسافرت کرد، با فرزندانی که بزرگ شده بودند، و مادر را بسیار احترام می گذاشتند،
در مسیر به کاروانی برخوردند، پیرمردی پابرهنه پشت سر کاروان راه می رفت، و هیچ کس به او اعتنایی نمی کرد. مادر به فرزندانش گفت آن پیرمرد را بیاورید وقتی او را آوردند.
مادر، همسر سابقش را شناخت به او گفت: چرا هیچ کس اعتنایی و کمکت نمی کند؟
آنها کی هستند؟
گفت: فرزندانم هستند
گفت : من رامی شناسی؟ پیرمرد گفت: نه
زن با حکمت گفت: من همان همسر سابقت هستم و قبلا گفتم که اصالت در ذات هست.
همانگونه که می کاری درو خواهی کرد
به فرزندان من نگاه کن چقدر به من احترام می گذارند و حالا به خودت و فرزندانت نگاه کن،
چون تو به مادرت اهانت کردی،
و این جزای کارهای خودت هست،
و زن با تدبیر به فرزندانش گفت:
کمکش کنید برای خدا
هر مرد و زنی خوب بیاد داشته باشد، فرزندان شما همانگونه با شما رفتار خواهند کرد ، که شما با پدر و مادر خود رفتار می کردید..
http://eitaa.com/joinchat/2574188547C196ea40fc2
#قسمت_هشتاد_دالان_بهشت 🌹
http://eitaa.com/joinchat/2574188547C196ea40fc2
همان طور آرام پرسید: خوب حالا می گی چی شده؟ تو چرا چند وقته عوض شدي؟ خودت می دونی چقدر فرق کردي؟
حرفی براي زدن نداشتم. چه می توانستم بگویم؟ بگویم که حسادت دارد خفه ام می کند؟ التماس کنم که دور دوست هایش و کوه و جلسه و.... را خط بکشد؟! یا اسم جواد و ثریا را دیگر نیاورد؟ ! یا اصلا به خاطر رفتارهاي خودش طلبکار شوم؟!
واي که اگر به جاي خفقان گرفتن واقعیت را گفته بودم چقدر اوضاع فرق می کرد. چند لحظه صبر
کرد و بعد آرام از من جدا شد توي چشم هایش که با حسرت نگاهش می کردم خیره شد و ...
یکدفعه مثل کسانی که کلافه شده اند به من تپش کرد چند قدم دور شد و در حالی که سرش راتکان می داد و با دست پیشانی و شقیقه اش را لمس می کرد، دوباره برگشت و به طرفم آمد و با
ناراحتی گفت: مهناز من دیگه دارم خسته می شم این بداخلاقی هاي تو که اصلا ازشون سر در نمی آرم، این سکوتت و این رفتارها.... مهناز من از رویا شروع کردم نمی خوام مثل این جاده به کویر برسم حس این که ممکنه اشتباه کرده باشم داره منو بی چاره می کنه می فهمی؟
اشک توي چشم هایم حلقه زد و درمانده گفتم:
همه ش مقصر منم؟! تقصیر همه چیز گردن منه؟ آره؟
در حالی که از حرص انگار کلمات را می جوید و ادا می کرد گفت:
نه، اصلا مقصر منم، خوبه؟ ولی براي چی؟ مشکل کجاست؟ حرف سر چیه؟! من نمی دونم، تو
روشنم کن!
مثل بچه هاي لجباز دندان هایم را به هم فشار دادم و گفتم: من بگم؟ تو که به قول خودت از چشم هام تا ته وجودمو می خونی، حالا چرا من باید بگم؟ ! چرا می پرسی؟ !
یکدفعه بر افروخته شد.
نه، این یک موردو نمی فهم، می خوام تو بگی.
نمی تونم. چرا؟
تندي و تیزي لحنش آزارم می داد و آرامش را از من می گرفت، عصبی گفتم:
نمی دونم.
از کوره در رفت، با عصبانیت گفت:
چرا ، می دونی، خوب هم می دونی، منتها این قدر بچگانه س که خودت هم رویت نمی شه بگی.
حرصم گرفت، اگر می دانست، پس دنبال چی بود؟ چرا می پرسید؟ با پرخاش گفتم:
آره، راست می گی بچگانه س، اصلا همه چیز من همین طوره. چرا می گی بچگانه؟! بگو، راحت
بگو، احمقانه. مگه این چیزي نیست که فکر می کنی؟! یکهو انگار بهتش زد. مبهوت و خیره به من، روي تخته سنگی نشست و در حالی که آرنج هایش رابه زانو هایش تکیه می داد، به موهایش چنگ زد، ولی چند لحظه بعد یکدفعه تحملش تمام شد و باصدایی که از خشم دو رگه شده بود گفت: آره، دلیلی را که نشه گفت، یا بچگانه س یا احمقانه.
بعد با پوزخندي تلخ ادامه داد: و شاید هم هر دو. تو فکرت این قدر بچگانه س که خودت هم رویت
نمی شه بگی.
طوري حرف می زد که معلوم بود به زحمت صدایش را پایین نگه می دارد تا بتواند عصبانیت و حرص و پرخاشی را که تا آن موقع از او ندیده بودم، کنترل کند. رگهاي گردنش متورم شده بود و
صورتش قرمز. رویم را برگرداندم، نمی توانستم این طور رفتار و حرف زدنش را تحمل کنم.
محکم و گزنده گفت: صبر کن، وایسا برایت بگم. تمام این مسخره بازي ها، به خاطر وجود جواد و
ثریاست نیست؟! و به خاطر این فکر احمقانه که فکر می کنی دوست دارم ثریا را ببینم؟!
انگار به من برق وصل کردند.
گفت: ثریا، نه جواد.
پس تمام این مدت می دانست و به روي خودش نمی آورد. خون توي مغزم می جوشید و دندان هایم از حرص به هم می خورد و رعشه اي از غضب و عصبانیت استخوان هایم را می لرزاند. آشفته و برافروخته برگشتم و چشم در چشم دوختم. دهانم را باز کردم که حرفی بزنم، ولی نتوانستم. خشم و بغض و حرص، مثل آتش وجودم را می سوزاند، دلم می خواست قدرت داشتم چنان فریادي بزنم که گوش هردویمان را کر کند. از ناتوانی و رنج، پایم را به زمین کوبیدم، پشتم را به او کردم و راه افتادم. او نه دنبالم آمد و نه صدایم زد. گیج و خرد قدم برمی داشتم و مدام این حرفش مثل پتک توي سرم می خورد – دوست دارم ثریا را ببینم – پس یعنی تمام این مدت همه چیز را می دانسته؟ درد مرا می فهمیده و به روي خودش نمی آورده؟! انگار جلوي چشم هایم را بخار گرفته بود. تمام خون تنم به شقیقه هایم فشار می آورد و سرم داشت می ترکید. توي این حالت اصلا نفهمیدم که به بقیه نزدیک شدم. صداي خسرو که گفت -: به به ، لیلی آمد. خانم، پس مجنون کجاست؟ - انگار مرا از برزخ بیرون کشید و تا خواستم خودم را جمع و جور کنم و حرفی بزنم، آقا رضا قبل از من گفت:
آهاي آقا خسرو، چشمم روشن، برادر زن منو می گی، مجنون؟!
خسرو همان طور که دور می شد با صداي بلند گفت:
واالله یک همچین لیلی، مجنون شدن هم داره....
محمد که داشت می آمد، نگاهی تحقیرآمیز و پر از نفرت به خسرو کرد و از کنارش گذشت و به
سمت امیر و جواد رفت.
همین یک لحظه و یک نگاه، ناخودآگاه باعث جرقه فکري مسموم و احمقانه در ذهن من شد
http://eitaa.com/joinchat/2574188547C196ea40fc2
📚نویسنده: نازی صفوی
⛔ کپی با ذکر نامپ نویسنده ولینک بلامانع ا