eitaa logo
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
2.7هزار دنبال‌کننده
21.7هزار عکس
25.3هزار ویدیو
125 فایل
محتویات کانال ازهردری میباشد 🌹علمی، مذهبی‌، شعر،داستان،پندواندرز سخنان بزرگان ،طب سنتی،کاردستی، آموزشی،مطالب پزشکی روز دنیا، و خلاصه اینجاهمه چی درهمه🌹 ارتباط با ادمین 👈👈 @Ndashti ارتباط با ادمین 👈👈 @M_Mohammdeean
مشاهده در ایتا
دانلود
چند دقیقه وقت بذار واسه این‌ متن 🙏❤ در ماجرای شهادت مشهورترین سردار خاورمیانه http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d 1⃣ می‌توانیم با هم اختلاف‌نظر داشته باشیم، در مورد سیاست‌ها با هم موافق نباشیم، از گله‌ها و زخم‌ها و داغ‌ها بگوییم اما یادمان نرود کجای دنیا ایستاده‌ایم، وسط خاورمیانه. جایی که صبحانه را با ترور در می‌خوریم، ناهار را با عملیات انتحاری در سرو می‌کنیم و شام را با انفجار در ... ما دوستان زیادی در دنیا نداریم، تمام دارایی هم هستیم. شهادت سردار قاسم سلیمانی یک زخم ملی است، آن را جناحی و حزبی نکنیم. 2⃣ کسانی که دلشان از جای دیگر پُر است می‌پرسند اصلاً چرا باید سردار سلیمانی در عراق باشد؟ این را می‌پرسند اما نمی‌گویند هلی‌کوپتر و پهپهاد آمریکایی در آسمان بغداد چکار می‌کند و چرا باید به ماشین سردار ایرانی و فرمانده عراقی موشک شلیک کند؟ ما با عراق مرز مشترک داریم اما فاصله آمریکا تا عراق نزدیک به 11 هزار کیلومتر است! ایرادی ندارد آنها اینجا تشریف دارند؟! 3⃣ باورش سخت است اما در شبکه‌های اجتماعی کسانی خوشحال شده‌اند! فکر می‌کنید ترامپ با این ترور دلش برای شما سوخته؟ خیال می‌کنید اگر فردا موشک به سمت ایران شلیک کند دستور می‌د‌هد فقط به خانه آنها بخورد که از او خوششان نمی‌آید؟! نکند این روزها که می‌روید دارو بخرید، داروخانه‌چی می‌گوید این دارو تحریم است اما چون شما ترامپ را دوست دارید براتون نگه داشتیم؟! ... 4⃣ از اتفاقات آبان‌ماه دل‌خون هستیم باشیم، از کشورداری و فقر و فساد و بیکاری گله داریم، داشته باشیم اما ربطش ندهیم به مسئله امنیت یک کشور مقابل دشمن بیرونی. نشویم وکیل مدافع رایگان جنایت‌های آمریکا. خبر دارید که آمریکا در ترکیه، افغانستان، پاکستان، گرجستان، ارمنستان، بحرین، امارات عربی متحده، عربستان، عراق، عمان، کویت و حتی قطر پایگاه نظامی دارد؟ یعنی دور تا دور ایران؟! نکند فکر می‌کنید آمریکایی اینجا هستند که صلح و آرامش هدیه بیاورند؟! 5⃣ در چندسال گذشته هر بار که تحسینی باشکوه یا خاطره‌ای شگفت در مورد سردار قاسم سلیمانی در رسانه‌ها مطرح می‌شد، تعجب می‌کردم که چرا باید یک شخصیت نظامی که عموم ماموریت‌هایش سری و فوق امنیتی است این همه رسانه‌ای ‌شود؟ چرا او باید به شکل تک‌خال نظامی ایران و یک سیبل معرفی شود؟ اگر دشمن به او ضربه‌ای بزند، احساس نمی‌‌شود به همه ایران ضربه عمیق و غیرقابل درمانی زده است؟ هیچوقت نفهمیدم 6⃣ وقتی ۱۷ خرداد ۹۶، پنج مهاجم داعشی به مجلس حمله کردند، وحشت را می‌شد در شهر دید. صدای آژیر، نگرانی از بمب‌گذاری و ... فقط ۵ مهاجم! امنیت نه ارزان به دست می‌آید، نه آسان حفظ می‌شود. گاهی مثل کشورهای دیگر لازم است مرزهای دفاعی را حتی دورتر بُرد. افرادی مثل قاسم سلیمانی، سرباز وطن بودند، چه در جنگ با عراق، چه در جنگ با دشمنان مستقیم و غیرمستقیم ایران. بعدها بیشتر می‌فهمیم تا چه اندازه مدیون آنها بودیم و خبر نداشتیم. 6⃣ قاسم سلیمانی می‌توانست مثل برخی از دوستانش برود شرکت تاسیس کند، برود سراغ اقتصاد و خوب پول در بیاورد. بچه‌هایش را بفرستد خارج از کشور یا دست نوه‌هایش را بگیرد ببرد پارک. اما لباس نظامی را از تنش در نیاورد. امثال او نه معمولی هستند نه پرتعداد. برای عافیت به دنیا نیامده‌اند و لذتی بیشتر از آنکه با همین لباس به شهادت برسند برایشان وجود ندارد. روحش در آرامش. 7⃣ «ترامپ اهل معامله است». این جمله را تحلیلگران وطنی هزاران بار گفتند. اما او دست به کاری زد که اوباما، کلینتون، بوش و ... جراتش را نداشتند. از حماقت اوست یا یک ابزار فشار، فرقی نمی‌کند. ما باید در تعریف‌ها و تحلیل‌هایمان دست به یک بازتعریف بزنیم. لازم است جهان و تصمیم‌گیرانش را ورای سخنرانی‌های پرشور و شعارهایی که مصرف داخلی دارند بشناسیم. 8⃣ حاکمیت هنوز نتوانسته است بخشی از افکار عمومی را قانع کند که وقتی این همه در داخل کشور مشکل داریم، چرا در خارج از کشور باید فعال باشیم؟ اما انگار آمریکایی‌ها توانسته‌اند یرواند آبراهامیان نویسنده کتاب مشهور «ایران میان دو انقلاب» گفت: بعد از ترور قاسم سلیمانی، ابوبکر بغدادی سرکرده سابق داعش در قبرش می‌خندد 9⃣ اگر فکر می‌کنید می‌شود با گل و بوسه و شعر، کشور را وسط آشوب و باروت و خون خاورمیانه حفظ کرد، لازم است کمی اخبار را دنبال کنید. اینجا میان پشمینه‌پوش‌های تندخوی و نمی‌شود فقط از گُل گفت. زامبی‌ها بو کردن گُل را نمی‌فهمند، آن را می‌خورند این را وقتی دقیق‌تر متوجه می‌شوید که صدای شلیک موشک، گلوله و آژیر آمبولانس ها زانویتان را سست کند. قصه‌های خاورمیانه برای نخوابیدن است 🔟 خدا این سرزمین را از دروغ، خشکسالی، جنگ و بلاهت در امان دارد احسان محمدی http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
✍️ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d 💠 فرصت هم‌صحبتی‌مان چندان طولانی نشد که حلیه دنبالم آمد و خبر داد امشب همه برای نماز مغرب و عشاء به مقام (علیه‌السلام) می‌روند تا شیخ مصطفی سخنرانی کند. به حیدر که گفتم خواست برایش دو رکعت نماز حاجت بخوانم و همین که قدم به حیاط مقام گذاشتم، با خاطره حیدر، خانه خیالم به هم ریخت. 💠 آخرین بار غروب روزی که عقد کردیم با هم به مقام آمده بودیم و دیدن این گنبد سفید نورانی در آسمان نیلی نزدیک اذان مغرب، بر جراحت جالی خالی حیدر نمک می‌پاشید. نماز مغرب و عشاء در فضای غریبانه و عاشقانه مقام اقامه شد در حالی که می‌دانستیم دور تا دور شهر اردو زده و اینک ما تنها در پناه امام حسن (علیه‌السلام) هستیم. 💠 همین بود که بعد از نماز عشاء، قرائت دعای فرج با زمزمه گریه مردم یکی شده و به روشنی حس می‌کردیم صاحبی جز (روحی‌فداه) نداریم. شیخ مصطفی با همان عمامه‌ای که به سر داشت، لباس رزم پوشیده بود و بلافاصله شروع به سخنرانی کرد :«ما همیشه خطاب به (علیه‌السلام) می‌گفتیم ای کاش ما با شما بودیم و از شما می‌کردیم! اما امروز دیگه نیاز نیست این حرف رو بزنیم، چون ما امروز با (علیهم‌السلام) هستیم و از شون دفاع می‌کنیم! ما به اون چیزی که آرزو داشتیم رسیدیم، امروز این مقام و این شهر، حرم اهل بیت (علیهم‌السلام) هست و ما باید از اون دفاع کنیم!» 💠 گریه جمعیت به‌وضوح شنیده می‌شد و او بر فراز منبر برایمان می‌سرود :«جایی از اینجا به نزدیک‌تر نیست! دفاع از حرم اهل بیت (علیهم‌السلام) عین بهشت است! ۱۴۰۰ سال پیش به خیمه امام حسن (علیه‌السلام) حمله کردن، دیگه اجازه نمیدیم دوباره به مقام حضرت جسارت بشه! ما با خون‌مون از این شهر دفاع می‌کنیم!» شور و حال حاضر در مقام طوری بود که شیخ مصطفی مدام صدایش را بلندتر می‌کرد تا در هیاهوی جمعیت به گوش همه برسد :«داعش با چراغ سبز بعضی سیاسیون و فرمانده‌ها وارد شد، با خیانت همین خائنین و رو اشغال کرد و دیروز ۱۵۰۰ دانشجوی شیعه رو در پادگان تکریت قتل عام کرد! حدود چهل روستای اطراف رو اشغال کرده و الآن پشت دیوارهای آمرلی رسیده.» 💠 اخبار شیخ مصطفی، باید دل‌مان را خالی می‌کرد اما ما در پناه امام مجتبی (علیه‌السلام) بودیم که قلب‌مان قرص بود و او همچنان می‌گفت :«یا باید مثل مردم موصل و تکریت و روستاهای اطراف تسلیم بشیم یا سلاح دست بگیریم و مثل (علیه‌السلام) مقاومت کنیم! اگه مقاومت کنیم یا پیروز میشیم یا میشیم! اما اگه تسلیم بشیم، داعش وارد شهر میشه؛ مقدسات‌مون رو تخریب می‌کنه، سر مردها رو می‌بُره و زن‌ها رو به اسارت می‌بَره! حالا باید بین و یکی رو انتخاب کنیم!» و پیش از آنکه کلامش به آخر برسد فریاد در فضا پیچید و نه تنها دل من که در و دیوار مقام را به لرزه انداخت. دیگر این اشک شوق بود که از چشمه چشم‌ها می‌جوشید و عهد نانوشته‌ای که با اشک مردم مُهر می‌شد تا از شهر و این مقام مقدس تا لحظه شهادت دفاع کنند. 💠 شیخ مصطفی هم گریه‌اش گرفته بود، اما باید صلابتش را حفظ می‌کرد که بغضش را فروخورد و صدا رساند :«ما اسلحه زیادی نداریم! می‌دونید که بعد از اشغال عراق، دست ما رو از اسلحه خالی کردن! کل سلاحی که الان داریم سه تا خمپاره، چندتا کلاشینکف و چندتا آرپی‌جی.» و مردم عزم مقاومت کرده بودند که پیرمردی پاسخ داد :«من تفنگ شکاری دارم، میارم!» و جوانی صدا بلند کرد :«من لودر دارم، میتونم یکی دو روزه دور شهر خاکریز و خندق درست کنم تا داعش نتونه وارد بشه.» مردم با هر وسیله‌ای اعلام آمادگی می‌کردند و دل من پیش حیدرم بود که اگر امشب در آمرلی بود فرمانده رشید شهر می‌شد و حالا دلش پیش من و جسمش ده‌ها کیلومتر دورتر جا مانده بود. 💠 شیخ مصطفی خیالش که از بابت مقاومت مردم راحت شد، لبخندی زد و با آرامش ادامه داد :«تمام راه‌ها بسته شده، دیگه آذوقه به شهر نمی‌رسه. باید هرچی غذا و دارو داریم جیره‌بندی کنیم تا بتونیم در شرایط دووم بیاریم.» صحبت‌های شیخ مصطفی تمام نشده بود که گوشی در دستم لرزید و پیام جدیدی آمد. عدنان بود که با شماره‌ای دیگر تهدیدم کرده و اینبار نه فقط برای من که را روی حنجره حیدرم گذاشته بود :«خبر دارم امشب عزا شده! قسم می‌خورم فردا وارد آمرلی بشیم! یه نفر از مرداتون رو زنده نمی‌ذاریم! همه دخترای آمرلی ما هستن و شک نکن سهم من تویی! قول میدم به زودی سر پسرعموت رو برات بیارم! تو فقط عروس خودمی" ✍️نویسنده: -------------------------- https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
سلام روز تون بخیر و نیکی بازم این ایام تسلیت میگم موضوع رسیدن بن نمیر با 4هزار اسب سوار به کربلا، 61ه-ق 👈حَصینْ بن نُمَیر سکونی از بزرگان قبیله کنده در شمال بود. 👈 وی به سال ۹ قبل از هجرت در متولد شد و در سال ۶۷ هجری در نبرد بدست بن جدیر کشته شد. وی در وقایع مهمی از جمله نبرد قادسیه، نبرد صفین، 👈 نبرد کربلا، واقعه حره، محاصره (۶۸۳)، نبرد الورده و نبرد خازر نقش مهمی ایفا کرد. 👈خوارج نجدات و نجده بن حصین بن نمیر را تکفیر کرده 👈و در نبرد الحروریه با وی جنگیدند 👈و ۸۰۰۰ نفر از سربازان او را کشتند ولی بن نمیر فرار کرد در دوران خلیفه 👈وی در دوران خلیفه اول از طرف خلیفه وظیفه جمع‌آوری قبایل جنوب را بر عهده گرفت. در دوران خلیفه 👈وی در دوران خلیفه دوم در چندین نبرد از جمله و جنگ با امپراتوری شرکت کرد. 👈 وی در نبرد قادسیه به فرماندهی بن ابی وقاص، فرمانده سواره نظام بود و پس از پیروزی در آن جنگ و فتح به دستور خلیفه همراه با چندین تن از دیگر مأمور پایگذاری یک پایگاه بزرگ نظامی در عراق شدند که پس از پایان جنگ آن پایگاه نظامی گسترش یافت و به یک شهر بزرگ تبدیل شد و نام گرفت. 👈او همچنین در فتح و سوریه (که زیر نظر امپراتوری روم بودند) مشارکت داشت. نقل است که در جنگی در جنوب (فلسطین) رشادت‌های زیادی انجام داده و چندین تن از را در آن جنگ کشته و یکی از موثرترین فرماندهان در فتح بوده 👈. وی پس از انتخاب معاویه بن ابی سفیان به عنوان والی در شام ماندگار شد. جنگ پس از به خلافت رسیدن بن ابی طالب، معاویه با او بیعت نکرد و میان سپاه و سپاه بن ابی طالب جنگی به نام صفین صورت گرفت. 👈حصین بن نمیر در جنگ فرمانده جناح چپ سپاه معاویه بن ابی سفیان بود. پس از جنگ صفین به همراه عمرو عاص به لشکر کشید و محمد بن ابوبکر فرماندار مصر را به رساند. 👈وی در زمان خلافت معاویه بن ابی سفیان حاکم شهر سوریه بود نبرد پس از به خلافت رسیدن یزید بن معاویه به همراه سپاهی عازم شد 👈 تا قیام بن علی را سرکوب کند. وی در نبرد فرمانده سربازان شام و اندازان سپاه عمر بن سعد بود. 👈نقل است به دستور او در هنگام نماز بن علی و را تیر باران کردند. واقعه پس از نبرد به دستور یزید بن معاویه برای سرکوبی قیام مردم با سپاهی به فرماندهی بن عقبه عازم حجاز شد. 👈درگیری میان سپاهیان شام و مردم در خارج شهر صورت گرفت که با شکست مردم مدینه همراه شد و پس از آن شامیان شهر مدینه را کردند حمله به پس از واقعه با مرگ مسلم بن عقبه فرماندهی سپاه به حصین بن نمیر رسید. وی با لشکر خود به جنگ بن زیبر رفت. 👈 جنگ میان سپاه بن نمیر و یاران عبدالله بن زبیر ابتدا در بیرون شهر انجام شد. پس از کشته شدن تعداد زیادی از عبدالله بن زبیر وی به داخل شهر مکه پناهنده شد 👈. سپاه بن نمیر بیش از دو ماه، شهر مکه را به محاصره خود درآوردند و در طی همین مدت بود که خانه را با ، سنگ زدند و در خانه آتش افروختند. سرانجام در اوایل ماه سال ۶۴ هـ. ق با رسیدن خبر مرگ یزید به گوش حصین بن نمیر و یارانش، آنها به محاصره شهر خاتمه دادند. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🔥 ندای شیطانی و فریب بزرگ توسط دجال 🔸 در سال ظهور، در دفاع از یهودیان اشغالگر قدس، از وادی یابس در شام خروج میکند. 🔹 در ماه رجب ، سید یمانی از یمن و جهت یاری اهل‌بیت، قیام خود را آغاز خواهد کرد. 🔸 سفیانی در مدت کوتاهی و حد فاصل خروج خود تا ماه شعبان و ماه رمضان، بر مسلط میشود. ابقع و اصهب را شکست داده و آماده حمله به عراق ناامن شده حاصل از فتنه ، میشود. 🔊 در سحرگاه ۲۳ رمضان سال ظهور، در حالیکه مردم از فضیلت بهره‌مند شده و شب را به صبح رسانده‌اند، در اثر اضطرار جهانی و دعای مردم و مناجات علیه‌السلام، امر یک‌شبه مهیا شده و اینگونه صوتی آسمانی، یا ندایی آسمانی، ظهور می‌دهد و جهان، نام مهدی را به زبان مادری خود خواهند شنید. ✅ حق با علی و پیروانش است. حق آمده و باطل رفتنی است. منادی، جبرئیل علیه‌السلام، مژده را خواهد داد. ❌ پس از ندای آسمانی، شیاطین انسی و جنی پیرو مکتب و صهیونیسم جهانی، از قطعی شدن ظهور آگاه شده و سراسیمه قصد یافتن نشانی از امام، لشگر خود را به فرماندهی عازم میکنند و ماموران خود در خاندان نجس اشغالگر حجاز را مامور یافتن نشانی از امام در و میکنند. ⚠️ غروب روز بیست و سوم سال ظهور، در حالیکه بشریت، سحرگاه همان روز را شنیده و را درک کرده است؛ سپاه شیطان، بدل صیحه آسمانی را زده و صوتی شیطانی با این مضمون که حق با سفیانی است، تولید میکنند. احتمالا صوتی که سفیانی را منجی بشر معرفی میکند و اینگونه بشریت را دچار تردید میکنند! ❌ نکاتی درباره عصر ۲۳ رمضان 🔥 هنوز مردم در بهت و حیرت و ناباوری و شور و شعف صیحه صبحگاهی و ظهور به سر می‌برند که ناگهان در هنگام غروب خورشید ندای دیگری شنیده می‌شود که: الحق مع فلان (عثمان) و شیعته (ارشاد شیخ مفید جلد ۲ صفحه ۳۷۱) 💢 در برخی روایات، فلان و در برخی دیگر عثمان آمده که به احتمال قوی منظور از عثمان شخص عثمان بن عنبسه یا سفیانی می‌باشد: 👹 ای مردم، پروردگار شما از سرزمین خشکی از فلسطین آمده. پس با او بیعت کنید تا هدایت شوید و مخالفت نکنید.(مختصر بصائر الدرجات صفحه ۱۸۴) ⚠️ در این هنگام است که تردیدکنندگان به شک می‌افتند که کدام ندا، حق و صحیح است. ✅ در الغیبه نعمانی صفحه ۲۶۶ آمده که از آقا علیه‌السلام سؤال شد چه کسانی به و چه کسانی به پاسخ می‌دهند؟ حضرت فرمودند: کسی آنرا تصدیق می‌کند که از قبل به آن ایمان آورده باشد. سپس آیه ۳۵ سوره یونس را تلاوت فرمودند: افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع امن لا یهدی الا ان یهدی فما لکم کیف تحکمون؛ بگو: آيا از شريكان شما كسى هست كه به سوى حق هدايت كند؟ بگو: تنها خداست كه به سوى حق هدايت مى‌كند (هر موجودى را به سوى مقصد طبيعى هدایت تکوینی و هر قابل ارشادى را به سوى هدف صالح خود هدایت تشریعی مى‌كند)؛ پس آيا كسى كه به سوى حق هدايت مى‌كند سزاوارتر است كه از او پيروى شود يا آن كس كه خودش را هم تا هدايت نكنند، هدايت نمى‌يابد؟ شما را چيست؟ چگونه قضاوت مى‌كنيد؟!... سپس فرمودند: صدای از آسمان و صدای از زمین است. پس، از صدای اول پیروی کنید و از صدای دوم دوری کنید که گول نخورید... بعد از این است که دوک جبهه و علناً رو در رو در مقابل هم قرار گرفته و وعده پیروزی مستضعفان بر مستکبران محقق می‌گردد. ⚠️ برای مثال: شما ماجرای روز شهادت و حوادث یک هفته پس از آن، تا بامداد به خاک سپاری سردار دلها و همزمان، سیلی سخت به در پایگاه (برای اولین بار یک دولت و ارتش رسمی پس از جنگ جهانی دوم، منافع آمریکا را هدف گرفت) و سپس هدف‌گیری اشتباه و مشکوک در ساعات سحرگاهی آن روز، که باعث شد بخشی از مردم، ریزش کرده و اسیر و عملیات روانی جبهه شیاطین جهانی و های داخلی و سلبریتی‌ها شوند و ریزش کنند! 🔥 شدت فتنه غروب بیست و سوم رمضان سال ظهور را ضرب در هزاران کرده و آمادگی خود و خود را تقویت کنیم. ❤️ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا بَقِيَّةَالله في‌اَرْضِه 🇮🇷 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
⭕️ ویژگی های روحی یاران (ع) 🔸 رسیدن به جایگاه اولیای الهی؛ امام صادق(ع) فرمودند: «...آنان اولیای خدا هستند؛ همان ها که نه ترس آنها را فرا می گیرد و نه اندوهگین می شوند» 🔸 عصاره فضایل ملت ها؛ آنها عصاره فضایل همه ملت ها و برترین های همه اقوام روی زمین هستند. امام محمدباقر(ع) فرمودند:«...در میان آنها، برگزیدگان (نجباء) از اهل ، مردان صالح و پرهیزکار ( ) از اهل و نیک مردان () از اهل وجود دارند...» 🔸 قرار گرفتن در بالاترین مرتبه و ؛ آنها از جام حکمت الهی و معرفت دینی، چنان که باید، سیراب گشته اند. امیرالمؤمنین، علی(ع)فرمودند: «...در شب، جام حکمت را به آنها بنوشانند، بعد از اینکه در بامداد هم نوشیده باشند.» 🔸 اعتقاد راسخ به امام خویش؛ امام صادق(ع) می فرماید: «... آنها به هنگام نبرد، پروانه وار، شمع وجود امام را در میان می گیرند، از او محافظت می کنند و هرچه امامشان اراده کند، برآورده می سازند.» 🔸 علاقه شدید به و شب زنده داری؛ به تعبیر امام صادق(ع): «...شب ها را با شب زنده داری سپری می کنند و بر فراز اسب ها، خدا را می گویند.» 🔸 اطاعت بی چون و چرا از امام؛ به فرموده امام صادق(ع): «آنها [در برابر فرمان امامشان]، از بنده مطیع، مطیع تر هستند». https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
❓چرا اول رجب را، شب "نور باران" می گفتند... 💠 مرحوم نراقی در خزائن آورده است که: ثقه‏ اى نقل كرد از شيخ محمد، كليد دار روضه مقدسه كاظمين‏ (عليهما السّلام) و شيخ مذكور خود مرد متدّينى بود، و من خود او را ملاقات كرده بودم كه شيخ مذكور گفت: 🔸در هنگامى كه حسن پاشا - بعد از زمان سلطنت نادرشاه افشار در ايران - او پاشاى عرب بود در بغداد متمكن بود. روزى در ايام ماه جمادى الثانيه در وقتى كه جمعى از امراء و افنديان و اعيان آل عثمان در مجمع او حاضر بودند، پرسيد سبب چيست كه اول ماه رجب را گويند؟! - يكى از ايشان [چنین] مذکور ساخت كه در [این] شب، بر قبور ائمه دين، نور فرو مى ‏ريزد. 🔹پاشا گفت: در اين مملكت محل قبور ائمه بسيار است و البته مجاورين اين قبور ائمه مشاهده خواهند نمود! پس كليددار ابوحنيفه كه امام أعظم ايشان است و كليد دار شيخ عبدالقادر را طلبيده مطلب را از ايشان استفسار نمود و ايشان گفتند: - ما چنين چيزى مشاهده نكرده ‏ايم. 🔸حسن پاشا گفت: كه موسى بن جعفر و حضرت جواد (عليهما السّلام) نيز از اكابر دينند، بلكه جماعت روافض آنها را واجب الاطاعة مى‏ دانند. سزاوار آن است كه از كليددار روضه ايشان نيز بپرسيم. - و همان ساعت ملازمى كه به عرف اهل بغداد "چوخادار" گويند به طلب كليددار كاظمين (عليهما السّلام) آمد، شيخ محمد گويد که: 🔹كليددار آن وقت، پدر من بود و من تقریباً در سن بيست سالگی بودم و با پدر در كاظمين بوديم كه ناگاه "چوخادار" به احضار پدرم آمد و او نمى‏ دانست كه با او چه کاری داشت، روانه بغداد شد و من نيز به اتفاق او رفتم. 🔸من بر در خانه پاشا ماندم و پدرم را به حضور بردند، بعد از حضور پاشا از پدرم سؤال كرد كه: گويند شب اول رجب را "شب نور باران" گويند به جهت نزول نور از آسمان بر قبور ائمه دين، آيا تو هيچ آن را در قبر كاظمين مشاهده كرده ‏اى؟! 🔹پدر خالى از ذهن و بى‏ تأمل گفت: بلى چنين است و من مكرر ديده ‏ام. پاشاى مذكور گفت: اين امر غريبى است و اول رجب نزديک است، مهيا باش كه من در شب اول رجب در روضه مقدسه كاظمين به سر خواهم برد. 👈🏻 پدرم از استماع اين سخن به فكر افتاد كه اين چه جرأتى بود كه من كردم و چه سخن بود از من سر زد! و با خود گفت كه يحتمل مراد قابل مشاهده نباشد و من نور محسوسى نديده ‏ام و متحير و غمناک بيرون آمد. - من چون او را ديدم، آثار تغير و ملال در بشره او يافتم و سبب استفسار كردم، گفت: 🔸اى فرزند من خود را به كشتن دادم و با حال تباه روانه كاظمين (عليهما السّلام) شديم و در بقيه آن ماه پدرم به وصيت و وداع مشغول بود و امور خود را انجام مى ‏داد و خورد و خواب او تمام شد. - و روز و شب به گريه و زارى مشغول بود و شبها در روضه مقدسه تضرع مى‏ كرد و به ارواح مقدسه ايشان توسل مى‏ جست و خدمتكارى خود را شفيع مى‏ كرد تا روز آخر ماه جمادى الثانية. 🔹چون روز به حوالى غروب رسيد كوكبه پاشا ظاهر شد و خود او نيز وارد شد و پدرم را طلبيد و گفت: بعد از غروب، روضه را خلوت نمايد و زوار را بيرون كند، پدرم حسب الأمر چنان كرد. - هنگام نماز شام، پاشا به روضه داخل شد، امر كرد كه شمعهاى روضه كه روشن بود خاموش كردند و روضه مقدسه تاريک ماند. 🔸خود چنان كه طريقه سنيان است فاتحه خواند و رفت به عقب سر ضريح مقدس و مشغول نماز و ادعيه شد و پدرم در سمت پيش روى ضريح مقدس را گرفته بود و محاسن خود را بر زمين مى‏ ماليد و روى خود را در آنجا مى ‏سائيد و تضرع و زارى مى كرد. - مانند ابر بهار، اشک از ديده او جارى بود و من نيز از عجز و زارى پدرم به گريه افتاده بودم و بر اين حال، تقربياً دو ساعت گذشت و نزديک بود كه پدرم قالب تهى كند كه... 🌕 ناگاه سقف محاذى بالاى ضريح مقدس شق شد و ملاحظه شد كه گويا به يک بار صد هزار خورشيد و ماه و شمع و مشعل بر ضريح مقدس و روضه مقدسه ريخت كه مجموع روضه هزار مرتبه از روز روشنتر و نورانى‏تر شد! - و صداى حسن پاشا بلند شد كه به آواز بلند مكرر مى ‏گفت: "صلى الله على النبى محمد و آله" 🔹پس پاشا برخاست و ضريح مقدس را بوسيد و پدر مرا طلبيد و محاسن او را گرفت و به خود كشيد و ميان دو چشم پدر مرا بوسيد و گفت: 👈🏻 بزرگ مخدومى دارى، خادم چنين مولائى بايد بود، و انعام بسيار بر پدرم و ساير خدام روضه متبركه كرده و در همان شب به بغداد مراجعت نمود. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d