#کلیپ_تصویری
✍سخنرانی حاج آقا دانشمند
🎥موضوع: جلوی همسرت از هیچ خانمی تعریف نکن
👆🏻👆🏻
┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
♦️زینب سلیمانی : هزاران قاسم سلیمانی آماده حرکت به سمت کاخ سفید هستند
🔹دختر سپهبد شهید سلیمانی در جمع نمازگزاران جمعه در شهر کرمان: امروز من زینب حاج قاسم به شما می گویم داستان کربلا دوباره در عصر ما تکرار شد و علمدار محور مقاومت تکه تکه شد تا ولی امرش آسیب نبیند.؛ علمدار رفت تا ایران و ایرانی بماند علمدار رفت تا ناموس حفظ شود و او با شهادتش حجت را بر همگان تمام کرد و به تمام دنیا نشان داد شیطان بزرگ کیست.
🔹امریکا با ترور پدرم بزرگ ترین و احمقانه ترین حرکت را کرد چرا که نه تنها شهادت پدرم موجب ضعف ایران و جبهه مقاومت نشد، بلکه تمام آزادی خواهان و جوانان سراسر دنیا را بیدار و وحدت میان مردم را بیشتر و بیشتر کرد. پدرم به مانند شیشه عطری می ماند که با شکستن آن رایحه خوشش در سراسر دنیا پیچید.
🔹هزاران قاسم سلیمانی آماده حرکت به سمت کاخ سفید هستند و شما تا آخر عمر بتریسید و منتظر ما باشید. انتقام زمانی برای ما معنی می دهد که رژیم آمریکا، صهیونیست و آل سعود دیگر وجود نداشته باشند.
# انتقام_سخت
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
📔#داستان_کوتاه_آموزنده
❌#زود_تصمیم_نگیریم
عصا زنان و آرام نزدیک شد و در حالی که سعی میکرد نفسی تازه کند گفت: «پسرم خیر از جوونیت ببینی یه کمکی به من میکنی؟»
راهش رو کج کرد و زیر لب گفت: من دانشجویم پولم کجا بود؟
پیرزن چند قدم دیگر دنبالش آمد و صدای خواهشش به گوش رسید که: «از صبح هیچی نخوردم، یه کمکی بکن دیگه، منم جای مادرت...»
عصبانی برگشت سمت پیرزن، خواست بگوید که پولی برای کمک ندارد اما پیرزن اسکناس 5 هزار تومانی را سمتش گرفت و گفت: «خیر ببینی، من پا ندارم برم اونور، از سوپر اونطرف یه چیزی بخر برام، ثواب داره.ننه !»
✍هیچگاه برای عصبانی شدن زود تصمیم نگیریم!
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#حڪـایــت
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💥تسلیم در برابر حکمت خداوند
🌳 روزگاری در مرغزاری گنجشکی بر شاخه یک درخت لانه ای داشت و زندگی می کرد.
🌸 گنجشک هر روز با خدا راز ونیاز و درد دل می کرد و فرشتگان هم به این رازو نیاز هر روزه خو گرفته بودند.
💨 تا اینکه بعد از مدت زمانی طوفانی رخ داد و بعد از آن، روزها گذشت و گنجشك با خدا هيچ نگفت!
✨فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان اين گونه مي گفت: " مي آيد، من تنها گوشي هستم كه غصه هايش را مي شنود و يگانه قلبي ام كه دردهايش را در خود نگه مي دارد و سر انجام گنجشك روي شاخه اي از درخت دنيا نشست.
🔶 فرشتگان چشم به لب هايش دوختند، گنجشك هيچ نگفت و خدا لب به سخن گشود:
✨"با من بگو از آنچه سنگيني سينه توست.
🌑 "گنجشك گفت:
" لانه كوچكي داشتم، آرامگاه خستگي هايم بود و سرپناه بي كسي ام. تو همان را هم از من گرفتي. اين طوفان بي موقع چه بود؟ چه مي خواستي از لانه محقرم كجاي دنيا را گرفته بود و سنگيني بغضي راه بر كلامش بست.
سكوتي در عرش طنين انداز شد.
👈فرشتگان همه سر به زير انداختند. خدا گفت:
🐍"ماري در راه لانه ات بود. خواب بودي. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون كند. آنگاه تو از كمين مار پر گشودي."
💥گنجشك خيره در خدايي خدا مانده بود.
🕊خدا گفت: "و چه بسيار بلاها كه به واسطه محبتم از تو دور كردم و تو ندانسته به دشمني ام بر خاستي."
💦 اشك در ديدگان گنجشك نشسته بود. ناگاه چيزي در درونش فرو ريخت. هاي هاي گريه هايش ملكوت خدا را پر كرد...
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
✅غسل جمعه مستحب موکد است که دارای ثواب زیاد وفواید فراوانی می باشد و در بعضى از روایات دارد که: غسل جمعه را ترک نمیکند، مگر شخص فاسق.
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌹حضرت علی علیه السلام :
اگر کسی غسل جمعه را ترک کند او در هم و غم خواهد بود تا جمعه ديگر .
🌹حضرت صادق علیه السلام :
غسل جمعه پاک کننده وکفارۀ گناهان است ميان دو جمعه.
🌹حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله :
هر کس #غسل جمعه کند گناهانش آمرزيده ميشود تماماً و به هر قدمی که بر می دارد از برای غسل جمعه،بيست حسنه برايش نوشته می شود.
🌹حضرت علی(علیه السلام) :
غسل جمعه واجب است بر هر مسلمان.
🌹حضرت صادق(علیه السلام):
هر کس عمداً غسل جمعه را ترک کند بايد استغفار نمايد.
🌹حضرت صادق(علیه السلام) :
غسل جمعه بر هر مرد و زنی چه آزاد باشد چه بنده ، واجب است.
🌹حضرت صادق علیه السلام:
وقت غسل #جمعه قبل از ظهر بهتر است وهر چه به زوال ظهر نزديکتر باشد افضل تر است.
🌹حضرت صادق علیه السلام:
اگر روز جمعه گذشت روز شنبه قضاء کند واگر روز پنج شنبه رسيد ومی ترسد روز جمعه دسترسی به آب پيدا نکند،روز پنج شنبه غسل را بجا آورد .
💥دراهمیت غسل جمعه همین بس که دربرخی از روایات آمده که جسد بعضى از افراد در قبر از بین نمیرود:
✨ عالم واقعى
✨شهید
✨مؤمن واقعى
🌟و کسى که چهل جمعه غسل جمعه را ترک نکند.
🌹اللهم عجل لولیک الفرج🤲🌹
📙1- گنج های معنوی
📙2- کشکول نوین ص377
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
راه بدست آوردن هزار رحمت الهی در عصر جمعه، خواندن صد مرتبه سوره قدر است ❣
💬از موسی بن جعفر (ع)
نقل شده است که:
✳️ هرکس عصر روز جمعه ۱۰۰ مرتبه سوره قدر را بخواند خداوند به او هزار نسیم رحمتش را عنایت می فرماید که جامع خیر دنیا و آخرت است.
📌حضرت فاطمه علیهاالسلام گویند:
شنیدم پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى فرمودند:
✅در روز جمعه ساعتى است که هرکس آن را مراقبت کند و در آن لحظه دعا کند دعایش مستجاب شود،
و آن زمانى است که نیمى از خورشید غروب کرده باشد.
✨حضرت فاطمه علیهاالسلام براى درک آن ساعت به خدمتکارش مى گفت:
بر فراز بلندى برو و هرگاه دیدى نیمه خورشید غروب نمود مرا خبر کن تا دعا کنم.
📚معانى الاخبار
🌻فایده عجیبه در اجابت دعا🔸
🌸✨نقل است ؛ جهت اجابت دعا ، آیت الکرسی را در روز جمعه بعد از عصر در خلوت هفتاد (70) مرتبه بخواند .
🌸✨پس از این عمل در قلبش کیفیت و حالتی عجیب پیدا می شود تا هر دعا که می خواهد قبول گردد.
📚خزینه الاسرار ، ص87
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
روزتون پرازمهرومحبت وشادمانی
زندگی نیست بجز عشق
بجزحرف محبت به كسی
ورنه هرخار و خسی🌼🌿
زندگی كرده بسی
زندگی تجربه
تلخ فراوان دارد
دو سه تا كوچه
وپس كوچه و اندازه
یك عمـر گلستان دارد💐
سلام صبحتون بخیر 🌼🌿
امروزتان سرشاراز عشق و.💐
امیــد زندگیتون پراز صفاو...💐
صمیمــیت دلتون شاد و خالی💐
ازابرای غم و ناراحتی عمرتون💐
باعــزت صبحِ زیباتون بهاری و💐
پراز مهربانی الهی هرچه..🕊💐
آرزوهای خوبه نصیب امروز💐
تون بشه ان شاءالله🙏💐
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
در روسیه سه پدیده وجود دارد که ذهن نمی تواند مغایر با قوانین شناخته شده طبیعت باشد
اول: چشمه آب خالص برای نوشیدن ، و اگر آن را مشتعل کنید ، مشتعل خواهد شد.
دوم: گرانش زمین منفی ... هر چیزی که به زمین جذب نمی شود بلکه آن را بیرون می کشد.
چ
سوم: آبی که سنگهای سنگین را حمل می کند .. وقتی سنگی پرتاب می کنید ، در آب فرو نمی رود بلکه روی آن شناور می ماند.
جلال خدا باشه ..
این پدیده ها را در سه بخش زیر مشاهده کنید ..
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
مي گويند
خداوند داستان ابليس را تعريف کرد ،
تا بداني که نمي شود به عبادتت ،
به تقربت و به جايگاهت اطمينان کنی!
خدا هيچ تعهدي براي آنکه
تو هماني که هستی بمانی ، نداده است
شايد به همين دليل است که
سفارش شده وقتی حال خوبی داری
و مي خواهي دعا کني ،
يادت نرود عافيت و عاقبت بخيری بطلبی
پس به خوب بودنت مغرور نشو
که شيطان روزی مقرّب درگاه الهی بود
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
❤🌿با خودم عهد کرده ام شاد باشم ؛
بیخیالِ قضاوت ها ، حسادت ها ، دشمنی ها و کینه ورزی ها ،
بیخیالِ مشکلات و نداشته ها ،
بیخیالِ هرچیز که دلم را می رنجاند ،
بیخیالِ هرچیز که لبخند را از صورتم می دزدد ...
❤🌿متمرکز می شوم روی داشته هایم ،
به جای دشمنی ها و حسادتها ؛
دوستانم را می بینم ... و شوقی که برای موفقیت و خوشبختی ام دارند .
به جای مشکلاتم ؛
به موفقیت و شادی هایِ پیش رو و پشت سرم چشم می دوزم ،
و میخندم ... از تهِ دلم می خندم ...
❤🌿من اگر هیچ هم نداشته باشم ، خدایی دارم که برایِ شادی و لبخندِ من ، همه جوره حمایتم می کند .
به جایِ همه ، به خدایی تکیه می کنم که بی منت ، روزی ام می دهد و بی منت ، هوایِ بیقراری ام را دارد .
❤🌿من باخودم عهد کرده ام شاد باشم ؛
و این بزرگترین گامِ موفقیتِ من است .
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
✨اصول مهم درزندگی ✨
١-چه دلمون بخواد چه نخواد،
خدا یه وقتایی دلش نمیخواد
ما چیزی که دلمون میخواد رو داشته باشیم...
٢-هیچوقت خودتو صد در صد خرج کسی نکن...
٣-هرجا دلت شکست، خودت تیکه هاشو جمع کن! تا هر کسی منت دستای زخمیشو سرت نذاره...
٤-تنهاییت را پیش فروش نکن!فصلش که برسد، به قیمت میخرند...
٥-این خیلی مهمه که وقتی از زندگی کسی رد میشی،رد پای قشنگی از خودت به یادگار بذاری...
٦-"دوستت دارم" حرف ساده ایست، هم گفتنش آسان است، هم شنیدنش... اما... فهمش ساده ترین دشوار دنیاست...
7-همیشه آنقدر خوب باش که بزرگترین تنبیه تو برای دیگران، گرفتن خودت از آنها باشد!
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
سخن را تا نگفتهاى در
بند توست
چون گفتى تو در بندآنى
پس زبانت را
چون طلاونقرهات حفظ كن
چه بسا يك كلمه
نعمتى را از بينبرده و
عذابى را پيشآورده
🌼بیاییم دست های آدم های دوست داشتنی زندگیمان را بیشتر بگیریم... دست ها حتی بیشتر از چشم ها میتوانند با ما حرف بزنند، دستها سر منشا تمامی احساسهای درونی هستند... دست ها معجزه میکنند، وقتی اشکی پاک میکنند... مویی نوازش میکنند... به دور گردنی پیچیده میشوند... دستها حرفشان گیرا تر است آنقدر که حرف هایشان روی روحمان حک میشود... بیایید دست های آدم های همیشه مهربان زندگیمان را بیشتر بگیریم و بیشتر احساساتشان را بفهمیم...
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
پادشاهی صبح زود برای شکار بیرون رفت. مردی زشت برابر او ظاهر شد، آن را به فال بد گرفت و
دستور داد تا او را حسابی بزنند. اتفاقاً شکار خوبی داشت و حیوانات زیادی شکار کرد و خوشحال
بازگشت. یادش آمد که آن مرد فقیر را بدون دلیل اذیت کرده است به همین خاطر تصمیم گرفت
او را صدا کند و از او عذرخواهی کند. دستور داد او را حاضر کنند، وقتی آمد، پادشاه از او عذر خواست
و خلعتی همراه با هزار درهم به او داد. مرد گفت: ای پادشاه من خلعت و انعام نمیخواهم اما اجازه
بده یک سخن بگویم، گفت: بگو. گفت صبح اولین کسی را که تو دیدی من بودم و اولین کسی را که
من دیدم تو بودی، امروزِ تو همه به شادی و طرب گذشت و روزِ من به رنج و سختی، خودت انصاف
بده، بین ما دو تا کدام شومتر هستیم؟
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
دل آلزایمر نمی گیرد !!
گاهی بخشیدن واقعا سخت است .
مگر ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻏﺮﻭﺭ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺧﺮﺩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﯾﮏ ﮐﻠﻤﻪ ی "ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ " ﻏﺮﻭﺭ له ﺷﺪﻩ ﺍﺵ ﺭﺍ ﭘﯿﻮﻧﺪ ﺑﺰﻧﯽ
مگر ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﮐﺴﯽ ﺯﻭﺩ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﮐﺮﺩ ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺧﻮﺩ ﻣﯿﺸﻮﯼ ﺑﮕﻮﺋﯽ:
" ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ "
با ﮔﻔﺘﻦ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ : ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ میتوانی ﺟﺒﺮﺍﻥ کنی؟
چه ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺑﺨﺸﯿﺪ؟
گاهی ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻧﯿﺴﺖ
کاری ﮐﻪ ﺑﺘﻮﺍﻧﺪ ﺍﻧﺪﮐﯽ ﻣﺮﻫﻢ ﺩﺭﺩ ﺑﺎﺷﺪ، نیست
ﻭﻗﺘﯽ ﺁﮔﺎﻫﺎﻧﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﻢ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﮐﺸﺘﺎﺭ ﻫﻮﯾﺖ ﻭ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﮐﺴﯽ ﻣﯿﺰﻧﯿﻢ
انتظار ﺑﺨﺸﺶ ﻫﻢ ﻧﺎﺑﺠﺎﺳﺖ
شخصیت ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺎ ﮔﻔﺘﻦ ﺗﻮﻫﯿﻦ ﺑﻪ ﺁﺷﻮﺏ ﮐﺸﯿﺪﯼ
ﺑﺎ ﮔﻔﺘﻦ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﺁﺭﺍﻡ نمی ﺷﻮﺩ
آدمها را بفهمیم
دل، آلزایمر نمی گیرد
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
#قسمت_هشتاد_و_پنج_دالان_بهشت 🌹
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
هر لحظه منتظر بودم که صدایم بزند، ولی خبری نبود. پشت میزنشسته بود و از صدای ورق خوردن کتاب ها معلوم بود دوباره توی کتاب هایش غرق شده.باز هم این کتاب خواندن های لعنتی!
انگار توی این دنیا، غیر ازخواندن و نوشتن کار دیگری نبود. نخیر، انتظار فایده نداشت. از جا بلند شدم. حتی سرش را بلند نکرد که نشان بدهد وجود مرا حس می کند.
چیزی توی وجودم می خروشید وبی تابی می کرد. درونم غوغا بود و با زجر می خواستم خونسرد و بی تفاوت باشم. میخواستم یک جوری صدایش را در بیاورم و متعجب بودم که چرا حرفی از رفتن نمی زند.
رفتم پایین و تا توانستم صبحانه خوردنم را طولانی کردم، بلکه صدایش در بیایید، ولی انگار نه انگار. هیچ چیزاز گلویم پایین نرفت. از لجم رفتم بالا و شروع کردم به لباس پوشیدن و آماده شدن و او همان طور بی خیال غرق کتاب ها بود. آماده شدم، هر چه دور خود گشتم و در و تخته را به هم زدم، دیدم فایده ندارد. مجبور شدم حرف بزنم داره دیر می شه .
هیچ نگفت. انگار اصلا نمیشنید.
دوباره گفتم: آماده نمی شی؟!
باز هم سکوت.
محمد با تو بودم.
حتی سرش را بلند نمی کرد.طاقت من هم طاق شد. اصلا رفتن یا نرفتن برایم مهم نبود. فقط تمام حواسم متوجه رفتار او بود. رفتن تنها بهانه ای بود برای حرف زدنم، ولی از بی اعتنایی او، انگار یکدفعه مشاعرم را از دست دادم. خدایا نمی دانم من احمق بودم یا مستحق عذاب که عقلم از کار افتاد.
حسادت همراه حقارت چنان مثل موریانه توی جانم افتاده بود که شعورم را از کار انداخته بود. برای چند لحظه مثل این که واقعا جنون گرفتم و دیوانه شدم. این تقدیر بود یا افکار و اعمال من که با چنین بهانه پوچی سرنوشت زندگی ام عوض شد؟ نمی دانم. فقط این را می دانم که: وقتی امیربعدها با ثریا ازدواج کرد، وقتی محمد را از دست دادم و وقتی از درون همیشه مثل آدم تشنه له له زنان وجودم محمد را می طلبید، تازه آن موقع درست فکر کردم، که دیگرخیلی دیر شده بود.
آری، آن روز ناگهان عقل ازسرم پرید و برای اولین بار با لحنی گستاخ صدایم را بلند کردم و فریاد کشیدم:
صدامو نمی شنوی؟!
سرش را بلند کرد، نیم نگاه نافذ و عصبانی اش مثل برق از صورتم گذشت و باز سرش را پایین انداخت و کوتاه و عصبی گفت:
ما جایی نمی ریم.
باز با لحنی گزنده و خشمگین داد زدم، حتی خودم هم نفهمیدم چرا این حرف را زدم:
چرا؟ من دوست دارم برم!!!
از جایش بلند شد و به طرفم آمد، روبرویم ایستاد. مجبور شدم سرم را بالا بگیرم تا بتوانم توی چشم هایش که بانگاهی مخلوط از خشم و رنج و غم ، نگاهم می کرد چشم بدوزم. دیگر نگاهش عاشق نبود.
رنگ محبت چشم هایش اگرعاشقانه هم بود، آن قدر غمگین بود که دیوانه ام می کرد.
من احمق چه کار کردم؟ چه باید می کردم؟ مسلما اگر سکوت یا صحبت آرام نبود، لااقل پرسش دوباره بود. ولی انگارشیطان توی وجودم زبانه می کشید. نمی دانم، شاید خواستم همان طور که از بی توجهی وبی اعتنایی اش رنج می بردم، او هم رنج ببرد. شاید می خواستم به من توجه کند یا ....نمی دانم، واقعا نمی دانم چه شد که بزرگترین خطای زندگی ام و احمقانه ترین کارممکن را کردم. با صورت برافروخته ، دستم را به کمرم زدم و با صدایی که از خشم دورگه بود، گفتم:
برای چی نمی ریم؟ نکنه برای این که فکر می کنی من دوست دارم خسرو را ببینم؟!
خدایا، این کلمات بی معنی ازکجا و چگونه به ذهن من آمد و من به زبان آوردم؟ اصلا این خود من بودم که با آن وضع و آن لحن این حرف های مهمل و احمقانه را به زبان آوردم؟ نمی دانم، که چه شد.
دیگر حتی مهلت نشد چشم هایش را ببینم، سیلی محمد چنان سخت و محکم و آنی، مثل برق توی صورتم خورد که هیچ چیزندیدم. تنها حس کردم که برق از چشمم پرید.
اولین و آخرین سیلی ای بود که در عمرم خورده ام. درد چنان توی وجودم پیچید که ناخودآگاه زانو زدم و محمد حتی برنگشت که نگاهم کند. سریع لباس پوشید و بیرون رفت.
صورتم می سوخت، اما نه مثل قلبم. احساس می کردم خفیف شدم، خوار شدم و دیگر هیچ چیز نیستم. از خودم پیش خودم پیشتر احساس خجالت می کردم. یعنی این من بودم؟ این قدر زار و حقیر؟ محمد که اگریک روز حس می کرد درد دارم، انگار خودش درد می کشید و طاقت از دست می داد، حالاحتی برنگشت که نگاهم کند.
محمد که وقتی تنها بودم، وقتی حس می کرد ممکن است بترسم، غیر ممکن بود تنهایم بگذارد، حالا رفته بود. دیگر برایش هیچ بودم.
و این از هزار ها سیلی برای روحم بدتر بود. صدای های های گریه بی امانم آن قدر بلند بود که تا وقتی در ساختمان را بست، حتما صدایم را می شنید، ولی برنگشت. باور نمی کردم برنگردد، ولی برنگشت.
رفت. نه فقط آن روز، دقیقا ده روز. ده روزی که مثل ده قرن گذشت.انگار توی برزخ یا نه، خود جهنم دست و پا زدم و زجر کشیدم
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
📚نویسنده: نازی صفوی
⛔ کپی با ذکر نام نویسنده ولینک بل
✨﷽✨
✅ دیدار مردگان با خانواده در دنیا
✍عبد الرحیم قصیر می گوید: « از امام سوال کردم: آیا روح مومن به دیدار خانواده اش می آید ؟ فرمود: بله از خداوند اجازه می گیرد ٬ خداوند نیز به او اجازه می دهد و دو تا فرشته به همراه او می فرستد به صورت بعضی از پرندگانی که روی دیوار می نشینند به دیار آنان می آید و به ایشان نگاه می کنند و کلامشان را می شنوند.
⇦ اسحاق بن عمار می گوید : « به امام موسی کاظم (ع) عرض کردم : آیا روح مومن به دیدار خانواده اش می آید ؟ فرمودند : بله. عرض کردم : هر چند وقت یک بار به ملاقات ایشان می آید ؟ فرمودند : به اندازه فضیلت و قدر و منزلتی که هر کدام دارند . بعضی هر روز ٬ بعضی هر دو روز یک بار و بعضی هر سه روز یک بار و هرکدام که منزلتشان کم است هر جمعه. عرض کردم : در چه ساعتی می آیند ؟ فرمودند : هنگام ظهر و مانند آن. عرض کردم : در چه صورت و قیافه ای می آیند ؟ فرمودند : در شکل گنجشک یا کوچکتر از آن . خداوند فرشته ای را هم با او می فرستد تا آنچه مایه خوشحالی اوست به او نشان می دهد و آنچه مایه ناراحتی اوست از او می پوشاند . »
📚 بـحــار ج۶۰ ص۲۵۷
┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
ناصر:
شهیدی که به احترام امام زمان زنده شد
وقتى وارد قبر شدم تا تلقين شهيد مورد نظر را انجام دهم، به محض ورود به قبر در چهره شهيد حالت تبسمى احساس کردم و فهميدم با صحنه اى غير طبيعى روبرو هستم. وقتى خم شدم و تلقين شهيد را آغاز کردم، به محض اینكه به اسم مبارك #امام_زمان(عج) رسيدم مشاهده کردم جان به بدن این شهيد مراجعت کرد، چون شهيد به احترام امام زمان(عج) سرش را خم کرد، به نحوى که سر او تا روى سينه خم شد و دوباره به حالت اوليه برگشت.
در آن لحظه وقتى احساس کردم حضرت صاحب الزمان(عج) در موقع تدفين آن عزیز حضور یافته است، حالم منقلب شد و نتوانستم با مشاهده این صحنه عجيب و غيرمنتظره تلقين را ادامه دهم.
پس از اینكه حالم دگرگون شد و نتوانستم تلقين شهيد را ادامه دهم، به کسانی که بالاى قبر ایستاده بودند و متوجه حال منقلب من نبودند اشاره کردم که مرا بالا بكشند.
وقتى آنها چشمان پر از اشك و حال دگرگون مرا دیدند سراسيمه مرا از قبر بالا کشیدند و از من پرسيدند: چه شده؟ چرا تلقين شهيد را تمام نكردید؟ در جواب به آنها گفتم: اگر صحنه هایى را که من دیدم شما هم مى دیدید مثل من نمى توانستيد تلقين شهيد را ادامه دهيد، و اضافه کردم کسی دیگر برود و تلقين شهيد را بخوکندو تمام کند چون من دیگر قادر به ادامه این کار نيستم.
برگرفته از کتاب لحظه های آسمانی
#شهدا_شرمنده_ایم
┈✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾┈┈👇🔰
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
سخنرانی حاج آقا دانشمند
موضوع: مجازات یک واعظ توسط حضرت زهرا(س)
کوتاه و شنیدنی
دوستان حتماگوش بدین،دلتون شکست التماس دعای فرج و خیر 😭😭🙏🏻
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
📚 #داستانک
🔴زیرکی زنان
مردی در کنار چاه زنی زیبا دید، از او پرسید: زیرکی زنان به چیست؟
زن داد و فریاد کرد و مردم را فراخواند!
مرد که بسیار وحشت کرده بود پرسید: چرا چنین میکنی؟ من که قصد اذیت کردن شما را نداشتم، دیدم خانم محترم و زیبارویی هستی، خواستم از شما سوالی بپرسم.
در این هنگام تا قبل از اینکه مردم برسند، زن سطل آبی از چاه بیرون کشید و آن را بر سر خود ریخت، مرد باتعجب پرسید: چرا چنین کردی؟
زن خطاب به مردم که برای کمک آمده بودند گفت: ای مردم، من در چاه افتاده بودم و این مرد جان مرا نجات داد، مردم از آن مرد تشکر کرده و متفرق شدند.
در این هنگام زن خطاب به مرد گفت :
این است #زیرکیزنان!
اگر اذیتشان کنی تو را به کام مرگ میکشند و اگر احترامشان کنی خوشبختت میکنند.
📚طنزنامه😍
قدرت زنان
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
هفت بهشت زندگی!
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
بهشت اول:
آغوش مادریست که با تمام وجود ، بغلت کرد و شیرت داد
بهشت دوم:
دستان پدریست که برای راه رفتنت ، با تو کودکی کرد
بهشت سوم:
خواهر یا برادریست که برای ندیدن اشکهایت ، تمام اسباب بازیهایش را به تو داد
بهشت چهارم:
معلمی بود که برای دانستنت با تمام بزرگیش هم سن تو شد تا یاد بگیری
بهشت پنجم:
دوستی ست که روز ازدواجت در آغوشت کشید و چنان در آغوشش فشرد که انگار آخرین روز زندگیش را تجربه میکند
بهشت ششم:
همسرتوست که باتمام وجوددرکنار تو معمار زندگی مشترک تان است
گویی دو شاخه از یک ریشه اید
بهشت هفتم :
فرزند توست که خالق زیبایی های آینده است...
آری شاید هر کدام از ما تمام هفت بهشت را نداشته باشیم
اما...
بهشت همین حوالیست ...
مادرت را بنگر...
پدرت را ببین ..
خواهر یا برادرت را حس کن ..
به معلمت سر بزن...
دوستت را به یاد بیاور...
همسرت را در آغوش بگیر...
فرزندت را ببوس...
یک وقت دیر نشود برای بهشت رفتنت...
بهشت را با همه قلبت حس کن ،
همین نزدیکیست..❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d