eitaa logo
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
2.7هزار دنبال‌کننده
22.1هزار عکس
25.7هزار ویدیو
126 فایل
محتویات کانال ازهردری میباشد 🌹علمی، مذهبی‌، شعر،داستان،پندواندرز سخنان بزرگان ،طب سنتی،کاردستی، آموزشی،مطالب پزشکی روز دنیا، و خلاصه اینجاهمه چی درهمه🌹 ارتباط با ادمین 👈👈 @Ndashti ارتباط با ادمین 👈👈 @M_Mohammdeean
مشاهده در ایتا
دانلود
ناصر: شهیدی که به احترام امام زمان زنده شد وقتى وارد قبر شدم تا تلقين شهيد مورد نظر را انجام دهم، به محض ورود به قبر در چهره شهيد حالت تبسمى احساس کردم و فهميدم با صحنه اى غير طبيعى روبرو هستم. وقتى خم شدم و تلقين شهيد را آغاز کردم، به محض اینكه به اسم مبارك (عج) رسيدم مشاهده کردم جان به بدن این شهيد مراجعت کرد، چون شهيد به احترام امام زمان(عج) سرش را خم کرد، به نحوى که سر او تا روى سينه خم شد و دوباره به حالت اوليه برگشت. در آن لحظه وقتى احساس کردم حضرت صاحب الزمان(عج) در موقع تدفين آن عزیز حضور یافته است، حالم منقلب شد و نتوانستم با مشاهده این صحنه عجيب و غيرمنتظره تلقين را ادامه دهم. پس از اینكه حالم دگرگون شد و نتوانستم تلقين شهيد را ادامه دهم، به کسانی که بالاى قبر ایستاده بودند و متوجه حال منقلب من نبودند اشاره کردم که مرا بالا بكشند.   وقتى آنها چشمان پر از اشك و حال دگرگون مرا دیدند سراسيمه مرا از قبر بالا کشیدند و از من پرسيدند: چه شده؟ چرا تلقين شهيد را تمام نكردید؟ در جواب به آنها گفتم: اگر صحنه هایى را که من دیدم شما هم مى دیدید مثل من نمى توانستيد تلقين شهيد را ادامه دهيد، و اضافه کردم کسی دیگر برود و تلقين شهيد را بخوکندو تمام کند چون من دیگر قادر به ادامه این کار نيستم. برگرفته از کتاب لحظه های آسمانی ┈✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾┈┈👇🔰 http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
سخنرانی حاج آقا دانشمند موضوع: مجازات یک واعظ توسط حضرت زهرا(س) کوتاه و شنیدنی دوستان حتماگوش بدین،دلتون شکست التماس دعای فرج و خیر 😭😭🙏🏻 http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
📚 🔴زیرکی زنان مردی در کنار چاه زنی زیبا دید، از او پرسید: زیرکی زنان به چیست؟ زن داد و فریاد کرد و مردم را فراخواند! مرد که بسیار وحشت کرده بود پرسید: چرا چنین میکنی؟ من که قصد اذیت کردن شما را نداشتم، دیدم خانم محترم و زیبارویی هستی، خواستم از شما سوالی بپرسم. در این هنگام تا قبل از اینکه مردم برسند، زن سطل آبی از چاه بیرون کشید و آن را بر سر خود ریخت، مرد باتعجب پرسید: چرا چنین کردی؟ زن خطاب به مردم که برای کمک آمده بودند گفت: ای مردم، من در چاه افتاده بودم و این مرد جان مرا نجات داد، مردم از آن مرد تشکر کرده و متفرق شدند. در این هنگام زن خطاب به مرد گفت : این است ! اگر اذیتشان کنی تو را به کام مرگ میکشند و اگر احترامشان کنی خوشبختت میکنند. 📚طنزنامه😍 قدرت زنان http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
هفت بهشت زندگی! http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d بهشت اول: آغوش مادریست که با تمام وجود ، بغلت کرد و شیرت داد بهشت دوم: دستان پدریست که برای راه رفتنت ، با تو کودکی کرد بهشت سوم: خواهر یا برادریست که برای ندیدن اشکهایت ، تمام اسباب بازیهایش را به تو داد بهشت چهارم: معلمی بود که برای دانستنت با تمام بزرگیش هم سن تو شد تا یاد بگیری بهشت پنجم: دوستی ست که روز ازدواجت در آغوشت کشید و چنان در آغوشش فشرد که انگار آخرین روز زندگیش را تجربه میکند بهشت ششم: همسرتوست که باتمام وجوددرکنار تو معمار زندگی مشترک تان است گویی دو شاخه از یک ریشه اید بهشت هفتم : فرزند توست که خالق زیبایی های آینده است... آری شاید هر کدام از ما تمام هفت بهشت را نداشته باشیم اما... بهشت همین حوالیست ... مادرت را بنگر... پدرت را ببین .. خواهر یا برادرت را حس کن .. به معلمت سر بزن... دوستت را به یاد بیاور... همسرت را در آغوش بگیر... فرزندت را ببوس... یک وقت دیر نشود برای بهشت رفتنت... بهشت را با همه قلبت حس کن ، همین نزدیکیست..❤️❤️ http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💐روزگارتون بخیروپر برکت 🌼صبح است و هوا،🌺🌿 💐هوای لطف است و صفا 🌼صبح است و نوا، 💐نوای مهر است و وفا 🌼صبح است و 💐دلا هر آنچه می خواهی 🌼هست؛ 💐بر سفرۀ گستردۀ 🌼الطافِ خدا... 🌺🌿 💐سلام صبحتان‌ دلچسب 💐 🌼امیدوارم دراین روز زیبا..💐 💐حاجت روا باشید و هرآنچه💐 🌼آرزو دارید بهش برسید..🕊💐 💐ان شاء الله همیشه سلامت و 🌼شاد باشید ایام به ڪامتون💐 💐خوشبختی سرنوشتتون و💐 🌼دلتون خوش باشه و..🕊💐 💐شیرین کام باشید..🕊💐 http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
زندگی به یک "دوچرخه" می مانَد ؛ اگر یکسره و بی توقف ، در مسیرهای سخت ، رکاب بزنی ؛ جایی در میانه ی راه ، تکه های دوچرخه از هم باز می شود و تو می مانی و زخم های روی تن و حسرتِ مسیرهای نرفته ... اگر رکاب نزنی ؛ حرکت نمی کنی و اگر بیش از اندازه آهسته ، رکاب بزنی ؛ تعادلت بهم می ریزد و زمین می خوری . این تویی که تصمیم می گیری هر از گاهی توقف کنی ، پیچ و مهره ها را محکم کرده ، دستی به سر و گوش دوچرخه ات بکشی ، نفسی تازه کنی و با خیالی آسوده ، مسیر خوشبختی ات را طی کنی ، این تویی که تصمیم می گیری با چه سرعتی برانی که نه آنقدر کم باشد که بی حرکت اندر خمِ کوچه ای بمانی و نه آنقدر زیاد ؛ که زمین بخوری ... 😍 باما همراه ما باشید↙ http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
آوینی چه زیبا گفت : فحش‌ اگر بدهند آزادی بیان‌ است جواب‌ اگر بدهی بی فرهنگی است! سوالی اگر بکنند آزاد اندیشند سوال‌ اگر بکنی تفتیش عقاید! تهمت اگر بزنند در جستجوی حقیقتند جواب‌ اگر‌ بدهی دروغگویی! مسخره ات بکنند انتقاد است جواب اگر بدهی بی جنبه ای! اگر تهدیدت کنند دفاع‌ کرده اند اگر از عقایدت دفاع‌ کنی خشونت طلبی! آری حزب‌ اللهی بودن‌ را‌ با‌ همه تراژدی هایش‌دوست دارم. http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
‌📣 ◀️ اگر شیعیان ما در راه وفای به عهدی که بر دوش دارند، میشدند، هرگز برکت ملاقات با ما، از آنها به تأخیر نمی‌افتاد و سعادت دیدار ما به سرعت نصیب آنها میگشت. "نامه‌ی امام زمان عج به شیخ مفید" ▫️حاج قاسم، همه‌ی جهان منتقم تو خواهند بود... این جمله دل را می‌لرزاند مگر میشود منتقم موعود باشی و همه‌ی جهان برایت سوگوار نشوند... ▪️بغض و کینه این روزها در گلوهایمان رسوب کرده... دل شکسته ایم و از زخمی که بر جانِمان زدند... ▫️قرار و عهدمان این بود که باشیم و نه ... حالا حاج قاسم سلیمانی خود را به اثبات تمام دنیا رساند... ▪️این حزن و اشک بر چشم‌ها عادی نیست. این تجلّی حُزن صاحب‌الزمان در شهادت حاج قاسم سلیمانیست... مگر میشود سرباز برود و فرمانده محزون نباشد؟ ▫️بیایید یکبار دیگر پیام حضرت مهدی به شیخ مفید را بخوانیم با بغض چشم، دلی شکسته و نفسی خسته... ▪️اگر شیعیان ما بودند سعادت دیدار ما به سرعت نصیبشان میشد... ▫️آآآآآآآآه ، حال که این خون، همه ی مردم را کرده، حیف است برای ظهور منتقم موعود نکنیم و این فرصت را از دست بدهیم... 🔺این جمعیت و این دل‌های شکسته جغرافیای را به چالش کشیده اند... 🔹 حالا یکی از بهترین اعمال برای ادامه راه حاج قاسم آگاه نمودنِ همه‌ی مردم جهت دعا برای تعجیل فرج در این شب و روزها و آماده نگهداشتن خود برای سربازی در رکاب امام زمان عجل الله فرجه است... ◀️◀️◀️▪️این بغض و اشک ها اگر شود، شاید خدا ادامه ی غیبت را بر ما ببخشد... 👌 لطفا تا میتوانید در تمام گروه ها و کانال ها و شبکه‌های مجازی مختلف و به دوستان، آشنایان و... مردم را دعوت به دعای فراوان برای ظهور کنید و این پیام را ارسال نمایید و دهید. http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#قسمت_هشتاد_و_پنج_دالان_بهشت 🌹 http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d هر لحظه منتظر بودم که
. 🌹 http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d و اشک ریختم و به خدا التماس کردم که برش گرداند. چقدر دروغ برای مادر و پدرم وامیر سر هم کردم و به چه مصیبتی ظاهرم را جلوی دیگران حفظ می کردم تا کسی از غوغای درونم، سر در نیاورد. به چه بدبختی از زیر جواب دادن به سوال های مکرر امیر شانه خالی کردم و وقتی گفت: محمد برای چه یکدفعه رفته مشهد؟! در حالی که قلبم هری فرو ریخت و شوکه شدم، از جواب دادن طفره رفتم. حالم چنان خراب بود که با تمام تلاش و کوششم در پنهان کردن وخامت حالم، همه متوجه شده بودند که اتفاقی افتاده و من بی چاره و مستاصل فقط خودم را از دید دیگران پنهان می کردم و از جلوی چشم های کنجکاو آقا جون و مادرم و نگاه های شماتت بار امیر فرار می کردم. چقدر بدبخت بودم و نمی دانستم چه کار باید بکنم؟! خدایا، توی این دنیا زجری دردناک تر از روحی که دارد پاره پاره می شود و نمی تواند دم برآورد، هست؟ چنانرنجی از درون می بردم که قابل وصف نیست. دیوانه وار قلبم سر به سینه می کوفت و منغیر از اشک و ندامت پناهگاهی نداشتم، درد و وحشت وجودم را در خودش غرق می کرد. بهاحدی نمی توانستم راز دلم را بگویم، رنج می کشیدم و انتظار تا آن روز که خوب آن روز صبح را به یا دارم. وقتی از خواب بیدار شدم، مادر با تعجب و حیرت و نگرانی و نگاهی پر از سوال پرسید: مهناز، چطور محمد از راه رسیده نیومده این جا؟ نفسم بند آمد و پرسیدم: مگه اومده؟! آره صبح به امیر زنگ زد و با هم قرار گذاشتند. نفس بریده پرسیدم: کجا؟ کی؟ نمی دونم، نفهمیدم. مهناز طوري شده؟! حرفتون شده؟! خبري شده که تو به ما نمی گی؟! رو برگرداندم و دور شدم، فقط گفتم: نه. و چشم هاي پرسان مادر را گذاشتم و فرار کردم توي اتاقم و دیگر بیرون نیامدم. مثل دیوانه ها راه می رفتم و با خودم حرف می زدم، دست به دست می مالیدم و نمی دانستم چه کنم؟ بارها خواستم گوشی را بردارم و تلفن بزنم، ولی می ترسیدم. توي مردابی سرگردانی دست و پا می زدم که آمد. صداي سلام و روبوسی اش را که با مادر شنیدم، می خواستم پرواز کنم، از شادي فریاد بزنم و صورتش را غرق بوسه کنم، ولی در حالی ضربان قلبم چند برابر شده بود. پاهایم هم انگار یخ زده بود. می ترسیدم. از روبرو شدن با او می ترسیدم. توي جنگ با خودم بودم که چه کار کنم، چطور رفتارکنم که آمد. وارد شد و در را بست و من تقریبا از حال رفته روي تخت برجا ماندم. سرش پایین بود و من انگار همه وجودم نگاه بود. چقدر لاغر شده بود، داشتم در دل از خدا براي برگشتنش تشکر می کردم و با خودم عهد می کردم که دیگر آدم بشوم، این ده روز براي تنبیه شدنم کافی بود، دیگر براي یک روز هم حاضر نبودم از دستش بدهم. توي این افکار بودم و خیره به او، درجا خشکم زده بود. آن جا بود، نزدیک من و من قدرت نداشتم صدایش کنم. بعد از آن همه رنج، آن همه انتظار حالا برگشته بود، ولی سرد و سخت. محمد نبود. سکوت مثل دیوار سنگی بین ما حایل بود. و من انگار مسخ شده بودم، جرئت کوچک ترین حرکتی را نداشتم. آرزویم بود صدایم بزند، رویش را برگرداند تا چشم هایش را ببینم. اي خدا، اگر صدایم می زد.... وجودم فریاد می زد. محمد! ولی لب هایم انگار مهر شده بود و او ساکت بود. خدایا چرا ساکت است؟ دست هایش را توي موهایش کرده بود و انگار که با کف دست هایش شقیقه هایش را فشار بدهد. سرش را محکم نگه داشته بود. کنار پنجره و پشت به من ایستاده بود. بی صدا و آرام. نمی دانم چقدر گذشت. چند دقیقه یا چند لحظه که براي من بی نهایت طولانی و شکنجه آور بود، یکدفعه صدایش را صاف کرد و برگشت. این بار سمت میز، قابی را که از اصفهان آورده بود ‌‌‌‌‌‌‌‌‌برداشت و برگشت و چند لحظه بعد با یک پوزخند تلخ، انداختش روي میز و بعد بدون این که به من نگاه کند، گفت: زیاد وقت ندارم. خلاصه می گم... فکر کردم نه صدایش آرامش و طنین همیشگی را دارد نه قدم هایش استواري و شتاب قبل را. صدایش لرزشی خفیف داشت ولی نه از خشم، غمگینی صدایش قلبم را پاره پاره می کرد. خیلی فکر کردم. البته چند وقت بود که فکر می کردم، ولی ده روز پیش... ساکت شد. نفس عمیقی کشید و بعد از چند لحظه ادامه داد: ما به درد هم نمی خوریم... و من خوشحالم که هنوز اتفاقی نیفتاده و تو راحت می تونی آزاد بشی و بري دنبال زندگیت... نفسم بند آمد. خون توي تنم ایستاد، یخ زدم و دیگر مثل مرده توان هیچ عکس العملی را نداشتم. او هم چند لحظه مکث کرد. دست هایش را مشت کرد، مثل کسی که درد می کشد، رویش را به سمت پنچره کرد و بعد خیلی تند و سریع گفت: من می رم. به احترام مادر و آقا جون به همه می گم تو نخواستی و نظرت عوض شده تو هم همین رو بگو. رویش را برگرداند و بدون این که نگاهی به من بکند که انگار روح داشت از بدنم خارج می شد، 📚نویسنده: نازی صفوی کپی با ذکر منبع بلامانع است http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
مردى در برابر "لقمان" ايستاد و به وى گفت: تو لقمانى، تو برده بنى نحاسى؟ "لقمان جواب داد: آرى." او گفت: پس تو همان "چوپان سياهى؟!" لقمان گفت: سياهى ام كه واضح است، چه چيزى "باعث شگفتى" تو درباره من شده است؟ آن مرد گفت: "ازدحام مردم" در خانه تو و جمع شدنشان بر در خانه تو و "قبول كردن" "گفته هاى تو..." لقمان گفت: ""اگر كارهايى كه به تو مى گويم، انجام بدهى، تو هم همين گونه مى شوى.!"" گفت: چه كارى؟! لقمان گفت: * فرو بستن چشمم، نگهدارى زبانم، پاكى خوراكم، پاکدامنى ام، وفا كردنم به وعده و پايبندى ام به پيمان، مهمان نوازى ام، پاسداشت همسايه ام و رها كردن كارهاى نامربوط. * ◇اين؛ آن چيزى است كه مرا چنين كرد كه تو مى بينى...◇ http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
چه اتفاقی در بدنتون می افته اگر روزی دو تا دونه میخک بخورید؟ 🤔 - میخک از لخته شدن خون جلوگیری میکنه - قند خون شما رو میاره پایین - سیستم ایمنی بدنتون قوی میشه در نتیجه مرتب سرما نمیخورید - به شدت به هضم غذا کمک میکنه - درد دندون رو از بین میبره - نفس تون بوی خوبی خواهد داد - غنی از آنتی اکسیدانه - به داشتن کبد سالم کمک میکنه - به کاهش درد و التهاب و سردرد کمک میکنه - برای مفاصل عالیه http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🔲🔲🔲 تاثیر دروغ بر جامعه بیش از آن است که تصور می‌شود. گاهی دروغ فردی‌ست، اثرش بهمان اندازه‌ای که ارتعاش دارد خواهد بود؛ اما دروغ در مدیریت اجتماعی به معنای تخریب بنیان‌های جامعه‌ست. دروغ اگر به سیستم تبدیل شود که دیگر آن سیستم از درون به تضعیف و تخریب خود خواهد پرداخت! 🔲🔲🔲 آیات قرآنی درباره دروغ و دروغگویی 🔲سوره نحل آیه 115 : و مگوئید آنچه را که وصف می کند آن را زبان های شما به دروغ در احکام خدا که این حلال است و این حرام چنین می گویید و توصیف می کنید بر خلاف واقع تا افتراء بزنید بر خدا دروغ را آن کسانی که افتراء می زنند به خدا دروغ را رستگار نمی شوند. 🔲سوره نحل آیه 116 : برخورداری کمی است در دنیا دروغ گویان را و برای ایشان عذابی دردناک است در آخرت.   🔲سوره زمر آیه 2 : آگاه باشید مردم که برای خداست دین خالص نه دین مخلوط با غیر خدا آن کسانی که گرفتند سوای خدا دوستانی برای پرستش گویندT نمی پرستم این ها را مگر برای آنکه نزدیک گردانند این بت ها ما را به خدا. نزدیکی کامل البته خدا حکم می کند میانه ایشان در آن چه اختلاف می کنند در دین خود ، خدا راه نمی نماید کسی را که او دروغگو و ناسپاس است.  🔲 سوره  نور آیه 7: دروغگو مستحق لعنت و سزاوار خشم پروردگار عالم است.   🔲🔲🔲روایات و احادیث مختلف درباره دروغ و دروغگویی 🔲 نشان منافق سه چیز است: سخن به دروغ بگوید . از وعده تخلف کند . در امانت خیانت نماید . «نهج الفصاحه ص 156 ، ح 7» http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d