#قسمت_سوم
مامان اخمهاش رو تو هم کرد و رو کرد به من و گفت پاشو سفره رو بنداز ..
رضا گفت رامین نیومده هنوز که ..
مامان بلند شد و به طرف آشپزخونه رفت و گفت میاد .. تو چقدر امشب نگران این و اون هستی..
رضا متوجه ناراحتی مامان شد و دیگه حرفی نزد ..
اون شب تا صبح نخوابیدم نه اینکه به مهناز حسادت کنم .. نه... دلم میخواست بدونم الان چه حسی داره .. این که آدم بدونه یکی اینقدر عاشقته که حتی با شنیدن چندین بار جواب منفی باز دست برنمیداره و دوباره خواستگاری میکنه به آدم حس غرور و لذت میده .. دلم میخواست اون حس رو تجربه کنم ، حس خواسته شدن ... حس دیده شدن ...
صبح وقتی بیدار شدم هیچ کس خونه نبود .. مشغول تمیز کردن خونه بودم که مامان اومد ..
تو دستش نایلون سیب زمینی و پیاز بود .. گذاشت جلوی در آشپزخونه و همونجا نشست و گفت داشتم با طاهره خانوم حرف میزدم ..
همونطور که میز تلویزیون رو گردگیری میکردم گفتم خب..
باهیجان گفت آدرس یه دعا نویس رو داد تو قزوین ، میگه کارش حرف نداره نشده ..
دستمال رو تو دستم مچاله کردم و با حرص گفتم رفتی واسه طاهره خانوم درد و دل کردی؟ آبرو واسم نزاشتی ..
مامان گفت نه به روح بابات چیزی در مورد تو نگفتم یه جوری حرف کشیدم ازش که فکر کرد واسه کس دیگه ای میخوام ، اینارو ولش کن میگه هیشکی دست خالی از پیشش برنمیگرده ..
با حرص خندیدم و گفتم یعنی ما بریم با یه داماد بسته بندی شده برمیگردیم ؟
مامان لبخند کمرنگی زد و گفت خدا از دهنت بشنوه .. شاید رفتیم و قسمتت همونجاها بود...
میدونستم حریف مامان نمیشم و هرطور شده به قزوین میره ..
مامان که دید سکوت کردم آروم جوری که انگار با خودش حرف میزنه گفت از یه محل دیگه آژانس میگیرم آشنا در نیاد .. ببره و بیاره ..
دوباره بلندشد و گفت برم ببینم چقدر میگیرن ...
رفت و یه ساعت دیگه برگشت ..
بدون اینکه من چیزی بپرسم گفت صبح ساعت هفت میریم کارمون رو انجام بدیم تا داداشات برگردند ماهم برگشتیم خونه ...
با اینکه این چندمین بار بود که پیش دعا نویس میرفتیم و کلا بهشون اعتقادی نداشتم ولی آدمیزاد وقتی ناچار میشه به هر طناب پوسیده ای که دم دستش باشه چنگ میندازه.. منم ته دلم یه کوچولو امید داشتم که بلکه این بار بختم باز بشه...
••-••-••-••-••-••-••-••
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🔔 ساعت آشپزی 🎂👇
کباب دودی بدون زغال وفر 🥓👇
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d۹
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
ادامه ی کباب دودی 👆👆
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d۹
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
کباب کوبیده ی مرغ درتابه 😝🤤
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d۹
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
ادامه ی کباب کوبیده ی مرغ 🤤👆
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#ژله_توت_فرنگی
من از 2 نوع ژله استفاده کردم آلوورا و توت فرنگی هر کدوم یک و نیم بسته .
ابتدا نصف ژله توت فرنگی رو با نصف لیوان آب جوش روی حرارت غیر مستقیم (به روش بن ماری روی بخار کتری یا ماکروفر) حل کردم و گداشتم توی محیط بمونه و خنک بشه و بعد 2 قاشق بستنی وانیلی نرم رو اضافه کردم و خوب مخلوط کردم .
چون قالبم فلزی بود کمی مرطوب کردم و پنج دقیقه فریزر قرار دادم . اگر قالبتون پلاستیکی هست قبلش خیلی کم با روعن مایع چرب کنید .
داخل قالبم دورش که گود بود از این ژله ریختم و گذاشتم یخچال تا از نیم بند کمی سفت تر بشه .
برای لایه بعدی یک بسته ژله آلوورا رو با یک و نیم لیوان آب جوش روی حرارت غیر مستقیم حل کردم و گذاشتم توی محیط خنک بشه . داخل قالبم نصف این زله رو ریختم گداشتم یخچال نیم بند بشه . نیم بند یعنی مثل سفیده تخم مرع حالت کشسانی و بعد توت فرنگی ها رو داخل قرار دادم و مجدد مابقی زله رو ریختم و گذاشتم یخچال .
برای لایه بعدی نصف بسته پودر زله آلوورا رو با نصف لیوان آب جوش روی حرارت غیر مستقیم حل کردم و خنک شد 2 قاشق بستنی وانیلی نرم ریختم و داخل قالب ریختم .
و برای لایه آخر یک بسته پودر ژله توت فرنگی رو با یک و نیم لیوان آب جوش روی حرارت غیر مستقیم حل کردم و گداشتم خنک بشه و روی لایه قبلی ریختم .
وقتی که چند ساعتی توی یخچال موند و خوب بست دورش رو با چاقو آزاد توی آب ولرم قرار دادم و وقتی دیدم از جاش آزاد شده روش یه دیس مرطوب قرار دادم و برگردوندم.
توجه : بین ریختن هر لایه فاصله نندازین هر لایه رو که ریختین وقتی کمی از نیم بند یه کم سفت شد لایه بعدی رو بریزین تا لایه ها به هم بچسبند .
توجه : من یک بسته پودر ژله رو در حالت عادی با یک و نیم لیوان آب جوش حل می کنم همون طور که بارها گفتم جای دو لیوان اب ، یک و نیم می ریزم و جای آب سرد آب جوش استفاده می کنم به خاطر اینکه هم راحت تر حل میشه و شفاف تر میشه و زودتر بسته میشه .
#با_رسپی_های_امتحان_شده
┏━━━🍃💞🍂━━━┓
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d