💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
💕💕
⛔️ هشدار
کاهش ناگهانی و شدید دمای بدن در کودکان تب دار ( مانند غوطه ور کردن در آب یا گرفتن کودک زیر دوش آب ) باعث تحریک سیستم عصبی مرکزی و ایجاد تشنج ناشی از اختلاف ناگهانی دمای بدن (تشنج ناشی از تب) در آنها میگردد و به هیچ عنوان توصیه نمی شود...
برای کاهش دمای بدن در کودکان تب دار استفاده از اسفنج خیس و بدن شویه ملایم و کاهش دمای محیط با کاهش تدریجی دمای بدن روش استاندارد مقابله با تب میباشد...
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💕💕
مادرعصبانی کیست؟
همهی مادرها گاهی اوقات از دست فرزندان خود عصبانی میشوند و کنترلشان را از دست میدهند؛ اما برخی از آنها که به عنوان مادر عصبانی شناخته میشوند، همیشه ناراضی و درحال فریاد زدن هستند. زمانی که عصبانی میشوند، احساس میکنند مادر بدی هستند چرا که هیچ کس به اندازه خود آنها شادی و خوشحالی فرزندشان را نمیخواهد.
عصبانی شدن از دست فرزندان طبیعی است اما اینکه نتوانید این احساس خود را کنترل کنید و همیشه عصبانی بمانید اصلا طبیعی نیست و در وهلهی اول به خودتان آسیب میزند.
شما به عنوان تربیت کنندگان و الگوی کودکانتان بهتر است مهارتهای کنترل عصبانیت و حفظ آرامش را یاد بگیرید.
🟢🟡🟢🟡🟢
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💕💕
خیلی از ماها وقتی برمیگردیم به عقب و خاطراتمون رو مرور میکنیم، یاد یه سری اتفاقا میافتیم و حسرت اینو داریم که، یه لحظه فقط یه لحظه دوباره همون حس و حال رو تجربه کنیم. همون تجربههای کوچیک و ساده که دنیای بچهگی رو پر از شادی و لذت میکردن ❤.
.
الان که خودتون یه کوچولو دارین، ممکنه این حس قشنگ، وسط مسائل مهم تربیت، پدر و مادر خوب بودن، شیطنتاش، مریض شدناش و ... گم بشه. این لحظهای که دلبندتون داره توش بزرگ میشه، بعدا قراره برگرده بهش نگاه کنه، یا دلش میخواد دوباره تجربهاش کنه. همین لحظهها بخش مهمی از شخصیت و آینده اونو رقم میزنه.
رفتار این روزای ما قراره تصویر بزرگسالی بچهمون رو بسازه. اگر که هم قد بچهها نشیم اونا فکر میکنن تو شهر غولا دارن زندگی میکنن و هیچ وقت دلشون نمیخواد با اهالی اونجا دوست بشن و خاطرههای قشنگ بسازن.
چقدر از دنیای جدی آدم بزرگا قدم میذارین تو دنیای بچهها؟
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💕💕
برخورد صحیح با فرزند زیر ۷ سال:
۱. به تمام خواسته های منطقی و قابل انجامش پاسخ مثبت بدین.
۲. به خواسته های غیر منطقیش « نه» نگین بلکه از روش جایگزینی یا حواس پرتی استفاده کنین.
۳. بهش احترام بذارین و با الفاظ قشنگ صداش کنین از لفظ «شما» به جای «تو» استفاده کنین، مثل یک پادشاه بهش رسیدگی کنین و احترامشو همیشه حفظ کنین.
۴. اگر اشتباهی انجام داد دعواش نکنین، فقط بگین مامان این کارتو دوست نداشت هیچ وقت نگین دیگه دوستت ندارم فقط بگین کارتو دوست ندارم.
۵. هیچ وقت تنهاش نذارین برای مدت طولانی و نذارین احساس نگرانی و ترس پیدا کنه. اگر همچین حسی داشت حسشو درک و تایید کنین تا برطرف بشه.
۶. با صدای بلند باهاش حرف نزنین حتی اگر ازتون فاصله داره نزدیکش برین بعد حرف بزنین چون بچه به صدای بلند حساسه و دچار استرس میشه.
۷. اشتباهاتشو ندیده بگیرین، نه اخم کنین، نه هیچ واکنش دیگه ای تا به مرور دیگه تکرار نکنه. هر رفتاری که دیده بشه و توجه دیگران را جلب کنه بیشتر تکرار میکنه، پس بدیهایش را نبینین خوبیهاشو ببینین .
۸.هر آموزشی به طور مستقیم و اجباری برای بچه ممنوع بوده چون آسیبهای غیر قابل جبرانی خواهد داشت.
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
📌لحظه ای دِرَنگ!
✍از چرچیل نخست وزیر انگلستان در ایام جنگ جهانی دوم پرسیدند که: «آیا می دانستی فاتح جنگ خواهی شد؟» پاسخ داد: «با یک حادثه ساده پی بردم که جنگ را خواهیم برد! شرکت در جلسه ای حیاتی در رأس ساعتی معین الزام آور شد.» چرچیل می گوید: «به علت اشتغال به کارهای دیگر، چند دقیقه مانده به جلسه به راننده ام گفتم مرا فوری به محل جلسه برساند. راننده مسیر کوتاه اما ورود ممنوع را انتخاب کرد. وسط خیابان ناگهان افسر راهنمایی و رانندگی قبض جریمه به دست، در حین بمباران پیدا شد و دستور توقف داد.» راننده گفت: «نخستوزیر است و به جلسه محرمانه ای می رود و باید در رأس ساعت به جلسه برسد و به همین دلیل از خیابان ورود ممنوع استفاده کردم». افسر با خونسردی گفت: «هم ماشین و هم نخستوزیر و هم وظیفه ام را خوب می شناسم».
✍چرچیل از افسر می خواهد تا جریمه را به نام او بنویسد؛ اما افسر می گوید: «جریمه متعلق به راننده خاطی است و باید نام وی نوشته شود؛ اما شما می توانید شخصاً پرداخت قبض را بر عهده بگیرید». با تسلیم قبض، چرچیل دستور دور زدن را به راننده داد؛ چرا که نمی توانست اجازه دهد در خیابانی که ورود ممنوع است حتی پس از جریمه حرکت داشته باشد. وقتی راننده مشغول دور زدن شد، چرچیل با لبخندی خاص سیگار برگش را روشن کرد و گفت: «جنگ را می بریم!» راننده گفت: «قربان، جریمه شدیم، زیر بمباران ماندیم، به جلسه نمی رسیم، افسر راهنمایی اجازه نداد چند قدم دیگر جلو برویم که به موقع به جلسه برسیم و شما از پیروزی می گویید؟!» چرچیل پاسخ می دهد: «جنگ را می بریم؛ چون قانون حاکم است و خیابان های لندن به رغم بمباران سنگین دشمن با قانون اداره می شود.
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🥀انگلیسیها ضرب المثلی دارند با این مضمون:
«کسی که فقط لندن را دیده باشد، لندن را هم نمیشناسد»
باید پاریس و رم و برلین را هم ببینی تا بتوانی بگویی لندن شهر خوبيست يا نه...
تک منبعی بودن انسان را متعصب و خشک بار میآورد و عمق فهم را به طرز عجیبی کاهش میدهد...🍃🍃🍃🌷🌷🌷
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
: «دست خودم نیست» این تنها توجیه آدم های بسیار کنجکاو یا همان فضول باشی های عزیز است. این توجیه باعث شده به خودشان اجازه دهند که وقت و بی وقت سری به حریم شخصی شما بزنند و بپرسند این عکس کیست که داخل کیف پولت گذاشتی؟ ماهی چقدر حقوق می گیری؟ کی بود پیامک داد؟ به کی داری زنگ می زنی؟ و... البته فضول باشی ها از کره مریخ نیامده اند، آن ها جزو آدم های دور و بر ما هستند خود ما هم برخی اوقات حس فضولی مان گل می کند، حتی شاید پیش آمده باشد که برای تامین این حس گوش به دیوار همسایه گذاشته ایم یا چشم از چشمی در بر نداشته ایم تا ببینیم فلانی به بهمانی چه می گوید یا کی رفت وآمد دارد و و و
یاد بگیریم تا زمانی که دیگران از ما کمک نخواسته اند، در زندگیشان دخالت نکنیم یا به نوعی دخالت کردن در زندگی دیگران را کنار بگذاریم. همینکه گاهی اوقات در زمان غم و ناراحتیشان به آنها دلداری بدهیم کافیست. نیازی نیست که به آنها راه حلی بدهیم و آنها را در تنگنا قرار دهیم. یادمان باشد تا زمانی که به رویمان نیاورده اند، خودمان از دخالت در زندگی دیگران دست بکشیم.
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🔹درکلاس درس کلاه گیس از سر یکی از شاگردان به زمین افتاد و بقیه بهش خندیدند وقتی معلم سرش را پایین کرد تا مو را بلند کند دخترک با صدای لرزانی پر از اشک گفت: سرطان موهایم را ربوده است
🔸بعضی اوقات حرف ها و خنده های ناسنجیده درد را زیادتر میکنند
🔹دختر بچه ای کنار قبر مادرش میگریست و میگفت: مادر جان برخیز و در کارهای خانه مرا کمک کن معلم مرا در مقابل شاگردان میزند و میگوید مادرت تنبل و بی پروا است که مشقهایت را درست نمی نویسی
🔸بعضی حرفها قاتل هستند
یادمان باشد
*هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد متوجه *رفتار مان باشیم.*
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🚩 رخش🚩
🍃 شهید علی هاشمی ۱۲
# کرخه نور
نقل علی ناصری و..
داشتیم با علی و مجید سیلاوی ومهدی نریمی و حاج علی شریف زاده از داخل کانال به سمت جلو میرفتیم. یکی از بچهها به سمت مادوید و بی مقدمه گفت: علی, سید طاهر شهید شد . علی با شنیدن این خبر شوکه شد .سید طاهر ،بچهمحل علی بود. هر دو از دبستان با هم بودند و خیلی صمیمی. سریع جلو رفتیم. سید با صورت گرد و خاک گرفته و غرق خون کنار کانال روی زمین افتاده بود .علی همینطورکه به پیکر سید خیره مانده بود و اشک می ریخت .آقای شریف زاده صدایش کرد که :برویم, جلو، خدا رحمتش کند! خوش به حالش! با اینکه داغ سید برای علی خیلی بزرگ بود اما در آن شرایط خم به ابرو نیاورد. نزدیکی های رودخانه ،به سیل بند رسیدیم. به علی گفتم داره صبح می شه ،نماز نخوانده ایم الان آفتاب در می آید. علی تشکر کرد که یادآوری کردم بعد همانجا تیمم کردیم و با پوتین ایستادیم به نماز .رگبار دشمن هم روی سرمان بود. صبح که شد، همه خط های دشمن شکسته شد و علی دستور استحکام مواضع را داد. قرار ما راندن دشمن تا رودخانه بود ،اما آن شب در برخی محورها دشمن را تا آن طرف رودخانه دنبال کرده بودند که دستور عقب نشینی به آنها داده شد و آمدن پشت رودخانه موضع پدافندی گرفتند. روز بعدش دشمن چندین پاتک زد، اما در این حملات نه تنها چیزی نصیبش نشد، بلکه هلیکوپتر تانک و نفربر آنها توسط بچه ها از بین رفت. دو روز بعد در منطقه مشغول پدافند بودیم که خبر تلخی آوردند. مجید سیلاوی بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید.مجید سیلاوی مسئول عملیات سپاه حمیدیه و معاون علی بود.او قبل از همه ی اینها همدل و همراه علی بود. با شهادت مجید،علی خیلی بیتابی میکرد. و میگفت باید مجید را ببینم. پیکر مجید را به سپاه حمیدیه آوردیم.گردوخاک نتوانسته بود چهره ی زیبای مجید را بپوشاند .علی نشست کنارش و با دستهایش غبار را از چهره مجید کنار زد و صورتش را بوسید. اشک در چشم های همه حلقه زد. بعد نگاهی به صورت مجید انداخت و گفت: مجید جان تو هم رفتی ؟تو هم من را تنها گذاشتی :... بچه ها با دیدن این حال علی منقلب شده بودند. این اولین بار بود که اشک های علی را در جمع می دیدم. بعد از این عملیات و راندن دشمن از رودخانه ی کرخه، علی اطلاعیهای صادر کرد و در آن نوشت : «کرخه کور با خون مطهر شهدا برای همیشه ی تاریخ به کرخه نور تبدیل شد». در مصاحبهای هم که آن روز انجام داد این مطلب را دوباره بازگو کرد. بعد از آن دیگر همه آن منطقه را به نام کرخه نور می شناختند و حتی در نقشه های جغرافیایی نیزنام جدیدی که علی گفته بود ثبت شد. پوستری از شهدای سپاه حمیدیه هم چاپ شد که عکس چند تن از شهدا را به شکل حلال چاپ کرده و زیر آن نوشته بودند: اینها عزیزانی هستند که با خون مطهر خویش کرخه کور را به کرخه نور تبدیل کردند.
ادامه دارد
🕯ایثارگران 🕯
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
سیاستِ چرچیل
روزی عده ای به اصرار از چرچیل خواستند که سیاست را تعریف کند.
چرچیل به ناچار دایره ای کشید و خروسی در آن انداخت. سپس گفت: خروس را بدون آنکه از دایره خارج شود، بگیرید.
این عده هر چه تلاش کردند نتوانستند و خروس فوراً از دایره بیرون می رفت. در نهايت از چرچیل خواستند که این کار را خود انجام دهد.
چرچیل خروسی دیگر کنار خروس اول گذاشت و این دو شروع به جنگیدن کردند! آنگاه چرچیل به راحتى دو خروس را از گردن گرفت و بلند کرد و در پاسخ گفت: این سیاست است...!
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
در مراسم بزرگداشت بیل برادلی، سناتور نیوجرسی که در سال 1987 برگزار شد، اتفاق جالبی رخ داد؛
برادلی منتظر بود تا سخنرانی اش را ایراد کند.
پیشخدمتی که مشغول کار بود، تکه ای کره در بشقاب او گذاشت.
برادلی به او گفت:
"ببخشید ممکن است من دوتکه کره داشته باشم؟"
پیشخدمت جواب داد: "خیر!
هرنفر، یک تکه !"
برادلی گفت: "گمان می کنم شما مرا بجا نیاوردید.
من بیلی برادلی،
فارغ التحصیل آکسفورد،
بازیکن حرفه ای بسکتبال،
قهرمان جهان و سناتور ایالات متحده هستم".
پیشخدمت گفت:
"خب، شاید شما هم نمی دانید من چه کسی هستم؟
" برادلی گفت: "نه، نمی دانم.
شما چه کسی هستید؟".
پیشخدمت گفت: "من مسئول کره ها هستم"..!
راستی "من" و "تو" در کجای این تربیت و رفتار ایستاده ایم؟
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d