eitaa logo
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
2.7هزار دنبال‌کننده
21.9هزار عکس
25.4هزار ویدیو
126 فایل
محتویات کانال ازهردری میباشد 🌹علمی، مذهبی‌، شعر،داستان،پندواندرز سخنان بزرگان ،طب سنتی،کاردستی، آموزشی،مطالب پزشکی روز دنیا، و خلاصه اینجاهمه چی درهمه🌹 ارتباط با ادمین 👈👈 @Ndashti ارتباط با ادمین 👈👈 @M_Mohammdeean
مشاهده در ایتا
دانلود
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#داستان_آوای_بیصدا 🌾 #قسمت_یازدهم- بخش دوازدهم اما نه اون از مهی حرفی زد و نه من حالشو پرسیدم، نمی
🌾 - بخش اول در واقع من حواسم به همه چیز بود و کاملا می تونستم موقعیت خودمو درک کنم , از حرفایی که بین مادر و دختراش رد و بدل می شدو مهربونی که به مهران می کردن و بچه ی اونو پاره ای از تن خودشون می دونستن می فهمیدم که باید جایی برای خودم باز کنم ,و راهی به نظرم نمی رسید جز بدست آوردن دل مادر , و باز من ترسیدم , ترسیدم که یک روز دخترم رو ازم جدا کنن و با همه ی سن کمی که داشتم تنها یک چیز به فکرم رسید که در برابر هر ظلمی سر خم کنم و ساکت بمونم و شکایتی نداشته باشم , و این بدترین تصمیم زندگی من شد . که سکوت نه تنها ظلم رو از بین نمی بره بلکه هیزمی بر دامن زدن اون آتش میشه . مهران هنوز نیومده بود که دخترم رو آوردن , لحظه شوق انگیز اولین دیدار من با اون مثل یک رویا بود , قلبم از ذوق دیدنش می لرزید و مثل یک گوهر گرانبها گرفتمش توی بغلم و بوی بدنشو کشیدم تا عمق وجودم و مست شدم , مگه سعادتی از مادر بودن بالاتر وجود داره ؟ 🌾 - بخش دوم پس دلخوش به داشتن دخترم و عشق مهران اونو شیر دادم , و چه حس دلپذیری رو تجربه کردم , مهران دیر برگشت و من چشم به راهش بودم چون بدون اون احساس بی کسی می کردم اما وقتی اومد چیزی دستش نبود , با خوشحالی گفت آوا مرخص شدی می تونیم همین الان دخترمون رو ببریم خونه , مادر گفت : تو آوا رو آماده کن من و مهتاب بچه رو میزاریم توی ساکشو میاریمش , چشم نگران من دنبال دخترم بود ,می خواستم خودم بغلش کنم , ولی حرفی نزدم و ساعتی بعد رسیدیم خونه ؛دونفر آماده بودن که برای سلامتی دخترم قربونی کنن , مهران با ذوق و شوق در حیاط رو باز کرد , از جلوی در گل ریخته بود روی زمین تا در ورودی وقتی وارد شدیم همه جا رو گل بارون دیدم , خونه با بادکنک و شرشر های براقِ رنگ وارنگ تزئین شده بود , مهران به کمک بچه های خواهراش ضیافتی بر پا کرده بود نگفتی , همه بودن , می زدن و می رقصیدن و شادی می کردن ماکان هم بود ولی آزیتا رو ندیدم فورا متوجه شدم که ممکنه الان اون بالا چه حسی داشته باشه این بود که از مهران خواهش کردم بره و خودش آزیتا رو بیاره , 🌾 - بخش سوم خوشبختانه اومد و هیچ کس از کدورتی که بین ما بود حرفی نزد و من در میون این جمع آرامشی پیدا کردم نگفتی , در حالیکه نگران اون سر و صدا ها برای بچه بودم سعی داشتم مثل گذشته خودمو کنار نکشم ,می گفتم و می خندیدم چون مهران برام سنگ تموم گذاشته بود , اونشب وقتی همه رفتن مهران به بابا زنگ زد و این خبر خوش رو بهش داد و بعد من با بابا حرف زدم بهم تبریک گفت و با بغضی که از صداش پیدا بود پرسید می خوای من و مهی بیایم پیشت ؟ گفتم : نه بابا مادر پیشم هست شما خودت تنها بیا , اینطوری مهی هم راحت تره , و هر دو به گریه افتادیم , بابا گفت : عزیز دلم دختر قشنگم خودتو ناراحت نکن مهی مدتیه که قهر کرده و رفته خبر نداره تو زایمان کردی وگرنه حتما میومد , گفتم : من نمی خوام ببینمش یادتون باشه اگرم خواست بیاد شما بهش اجازه ندین خواهش می کنم , گفت : حق داری بابا منم جای تو بودم همین کارو می کردم . 🌾 - بخش چهارم سوگل اسمی بود که مهران برای دخترم انتخاب کردو از مدت ها پیش تصمیم گرفته بود که اگر دختر شد سوگلی ما باشه , مهران حال عجیبی داشت روی پا بند نبود و چنان ذوق زده شده بود که گاهی چشم هاش پر از اشک می شد و خدا رو شکر می کرد و اونشب همه ی کارای سوگل رو تحت نظارت مادر خودش انجام داد به هوای اینکه به من کمک کرده باشه . منم خوشحال بودم و خیالم راحت بود که دخترم پدری مثل مهران داره , با هر حرکت کوچک بچه از جا می پرید و تا خود صبح بالای سرش نشست , می ترسید بلایی سرش بیاد , نفس هاشو کنترل می کرد و چشم ازش برنمی داشت , اما روزهای بعد هم همین حساسیت از بین نرفت ,مادر و مهران همه ی کارای سوگل رو می کردن و نمی ذاشتن من بهش دست بزنم , فقط موقع شیر دادن دو طرف من می نشستن و بچه رو می گرفتن تا شیر بخوره دیگه اجازه نمی دادن بغلش کنم , اولش خیلی طبیعی بود ولی دیگه داشتن شورشو در میاوردن , https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#داستان_آوای_بیصدا 🌾 #قسمت_دوازدهم- بخش اول در واقع من حواسم به همه چیز بود و کاملا می تونستم موقعی
🌾 - بخش پنجم مدام ازم ایراد می گرفتن ,آوا دست بهش نزن , آوا تو بلد نیستی بادگلوشو بگیری ,آوا چیکار داری می کنی , دستت رو بزار زیر گردنش , حتی به شیر داد و عوض کردن سوگل هم دخالت می کردن . خب مهران آدم با قدرتی بود و من ازش حرف شنوی داشتم هرگز به این فکر نیفتاده بودم که از عشقی که نسبت به من داره سوءاستفاده کنم , اما این دستورها و امر ونهی کردن ها داشت اعتماد به نفسم رو ازم می گرفت , در واقع من هیچوقت اون اعتماد به نفس لازم رو نداشتم , و این دستور ها و امر و نهی کردن ها تا اندازه ای بالا گرفته بود که دیگه بدون مهران نمی تونستم از پس سوگل بر بیام , البته مادر تا روز هفتم پیشم موند. و موفق شد که توی این مدت هر وقت مهران از خونه بیرون می رفت هر چی توی دلش از مهی مونده بود به دل غم زده ی من نیش بزنه , می گفت و می گفت و من باید با صبوری گوش می دادم و دم نمی زدم چون می ترسیدم بازم یک ماجرای تازه پیش بیاد که دوباره به ضرر من تموم بشه . 🌾 - بخش ششم در واقع ضعف های من در زندگی گذشته و رفتار ناهنجار خانواده ی مهران باعث شده بود که من هر روز از اعتماد به نفسم کاسته بشه , و همین خاطر مهران ازم دور می شد و تمام عشق و احساسش رو خرج سوگل می کرد , و هر چقدر سوگل رشد می کرد این رفتار مهران خودشو بیشتر نشون می داد , در حالیکه من فقط می خواستم مطیع باشم تا خوب به نظر برسم تا کسی ازم ایرادی نگیره . تا اینکه سوگل یکساله شد , آوا یک کنیز حلقه به گوش از آب در اومده بود که اگر سوگل سرفه می کرد مقصرش من بودم اگر سوگل زمین می خورد مهران هر چی از دهنش در میومد به من می گفت , مدام دنبال بچه راه می رفتم و ازش مراقبت می کردم , دخترم رو مثل دسته گل نگه می داشتم , برنامه های غذایی و خوابش و بازی هاش همه سر وقت و منظم انجام می دادم , ولی مهران ازم راضی نبود , و من فکر می کردم گناهی جز اینکه دلم می خواست دوستم داشته باشن نداشتم , اعتراضم رو توی گلو خفه می کردم تا مهران ازم راضی باشه و در مقابل حرفای بی رحمانه ی مادر و دخترا می خندیدم تا دوباره با من قهر نکنن , 🌾 - بخش هفتم اما سوگلم اونقدر شیرین و دوست داشتنی شده بود که بدون استثنا همه عاشق و بی قرارش بودن , و اون بچه می دونست که با هر کس چطور رفتار کنه که دلشو ببره , ماکان هر وقت از راه می رسید با دستی پر اول میومد به دیدن سوگل و بعد میرفت بالا مادر و عمه هاش باید هر روز اونو می دیدن با تمام عشقی که بهش داشتن بغلش می کردن و قربون و صدقه اش میرفتن , چیزی توی این دنیا نبود که سوگل نداشته باشه هر کس هر چیزی می دید براش می خرید , حتی بابا هر هفته به عشق اون میومد تهران و یکشب می موند و میرفت , ولی مهی هرگز پاشو خونه ی من نذاشت و از اینکه می دونستم مهران رو دوست داره هنوز غم بزرگی در دلم بود و نمی تونستم دم بزنم , نمی دونم شاید به زبون آسون باشه ولی اینکه بدونی مادرت عاشق شوهرت شده درد غیر قابل تحملی رو روی دل آدم می زارم, و من نمی دونم چرا هر وقت به اوج غم می رسیدم و دلم از غصه لبریز می شد یاد اون خانم دوست مهران میفتادم که حالا خانمی صداش می کردم , و واقعا دلیلشو نمی دونستم 🌾 - بخش هشتم شاید برای این بود که اون بهم احترام می ذاشت و نگاه محبت آمیزی به من داشت , درست مثل روزهای اولی که با مهران آشنا شده بودم اونشب هم از مهران خواستم که اونا رو هم دعوت کنه , و واقعا قصد داشتم ازش کمک بخوام تا بفهمم اشکال کارم کجاست و چرا هر کاری می کنم نمی تونم توجه و احترام کسی رو جلب کنم ؟ و با اینکه این فرصت پیش نیومد اما از حسم به اون زن مطمئن شدم و فهمیدم اگر توی اون موقعیت کسی بتونه کمکم کنه فقط اونو , تا سوگل دوساله شد , اون زمان تازه عمه ی مهران فوت کرده بود و خانواده اش عزادار بودن و ما نمی تونستم برای سوگل جشن بگیریم , و قرار شد دوتایی یک جشن کوچک برگزار کنیم تا سوگل خوشحال باشه و عکسی یادگاری هم داشته باشیم و باز من بعد از یکسال یاد خانمی افتادم و از مهران خواستم اونا هم توی این تولد سوگل باشن , شب خوبی بود و خیلی بهمون خوش گذشت اونقدر که من حتی فکر درد دل کردن هم نیفتادم , https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#داستان_آوای_بیصدا 🌾 #قسمت_دوازدهم- بخش پنجم مدام ازم ایراد می گرفتن ,آوا دست بهش نزن , آوا تو ب
🌾 - بخش نهم روز بعد جمعه بود حدود ساعت هشت صبح وقتی من و مهران و سوگل خواب بودیم صدای زنگ در رو شنیدیم , مهران خواب آلود اف اف رو برداشت و پرسید کیه ؟ و یک مرتبه رنگ از روش پرید و هراسون به من گفت آوا مهی اومده , در یک لحظه زبونم خشک شد و احساس کردم قلبم ایستاده , گفتم باز نکن نمی خوام ببینمش , گفت : با ایرج اومدن چیکار کنم ؟ هر چی تو بگی بالاخره پدر و مادر تو هستن , گفتم : مهران به بابا بگو از اینجا برن و خودش تنها بیاد , عصبانی شد و گفت : مرده شور تو و اون خانواده ات رو ببرن ببین منو توی چه موقعیتی قرار میدی ؟ ایرج همیشه در خونه اش به روی همه بازه بعد بیاد پشت در خونه ی من به امید دیدن نوه اش من راهش ندم ؟ به من ربطی نداره برو خودت هر کاری می خوای بکن , ای لعنت به من که با تو ازدواج کردم هر بدبختی دارم زیر سر توست , گفتم مهران تو چی داری میگی ؟ حرف دهنت رو بفهم ؛ کاری نکن دلمو بشکنی این بار نمی بخشمت , با غیظ رفت توی اتاق و گفت ای به درک که نمی بخشی به خدا خسته شدم ,گیر یک مشت آدم دیوانه افتادم 🌾 - بخش دهم گفتم تو از چی خسته شدی من چیکار کردم غیر اینه که تو ..تو ..مهران کاری نکن که دوباره همه چیز بهم بریزه , مهران داد زد خفه شو نمی ببینی پشت در موندن برو باز کن هر کاری می خوای خودت بکن , نشستم روی تخت و گفتم نمی کنم خودم بعدا از دل بابا در میارم , با حرص پیرهنشو پوشید و در همون حال گفت من افسارم رو دست تو نمیدم ,ایرج دوست منه تو با مادرت هر کاری می خوای بکن , ولی من ایرج رو پشت اون در نگه نمی دارم , شما ها که این چیزا حالی تون نیست , دلم می خواست داد بزنم و به مهران بگم وقتی زن دوستت رو می بوسیدی یاد دوستت نبودی , با خودت فکر نکردی اگر اون بفهمه چه بلایی سرش میاد ؟ ولی اون رفت و در براشون باز کرد, فورا در اتاق خواب رو بستم , من نمی تونستم حرفی بزنم , هم به خاطر بابا وهم به خاطر اینکه صدامون میرفت بالا و ممکن بود بازم حرف هامون رو بشنون , از شدت استرس قلبم داشت می ایستاد , تازه سوگل رو از شیر گرفته بودم ولی هر دو سینه ی من بعد از مدت ها رگ کرده بودو شیر همینطور میریخت و من علتشو نمی دونستم بلند شدم دستمال بردارم که مهی وارد اتاق شد و مثل همیشه طلبکارانه گفت : خیلی بی عاطفه ای , و در رو بست و اومد جلو 🌾 - بخش یازدهم و ادامه داد حالا خودت مادر شدی و می فهمی که من اگر چیزی بهت می گفتم به خاطر خودت بود بی خودی با من قهر کردی و با اون وضع از خونه ی من رفتی , اومدم ببینمت دیگه طاقت نداشتم , خدا کنه دخترت تلافی کاری که با من کردی رو سرت در نیاره , بلند شدم و رفتم جلو , خدای من دل من برای اون زن تنگ شده بود من چقدر احمقم , با خشم گفتم : مهی از اینجا برو نمی خوام ببینمت از زندگیم برو بیرون , وگرنه یک کاری دست خودم میدم , بچه ی منو مثل خودم بی مادر نکن , گفت : بزار یکبار ببینمش میرم ولی نفرینت می کنم که همین کارو دخترت با تو بکنه , گفتم : خیلی رو داری بعد از چند سال اومدی که اینا رو بهم بگی ؟ بسم نبود ؟ می دونی زندگیم رو نابود کردی ؟ می دونی من نمی تونم با مردم ارتباط درستی داشته باشم ؟ می دونی به سایه ی خودمم شک دارم ؟ گفت : اوووبسه دیگه بازم همون حرفا تو نمی خوای عاقل بشی ؟ هنوز بزرگ نشدی مثل وقتی حرف می زنی که ده سالت بود , بابا اومد توی اتاق و منو در آغوش کشید و گفت بابا جان والله فقط زبون مهی تلخه ولی مدام برای تو و دیدن سوگل گریه می کنه , 🌾 - بخش دوازدهم عکس هایی که من از تو و سوگل و مهران بردم رو گذاشته جلوشو ماتم گرفته به خاطر من هر چی بوده زیر پا بزارین و مادر و دختر همدیگر رو ببخشین , ما هم بعد از ظهر میریم همین قدر نمی تونی ما رو تحمل کنی ؟ گفتم بابا خودتون می دونین که شما رو چشم من جا دارین ولی مهی نمی تونه اینجا بمونه , هم اینکه من نمی خوام و هم اینکه .. و سکوت کردم و به گریه افتادم پرسید : همین اینکه چی ؟ گفتم : باشه بمونه ولی از من نخواین که ببخشمش , اون روز مهی و بابا تا بعد از ظهر موندن و حسابی سوگل اونا رو سرگرم کرد و من زیر چشمی مراقب رفتار مهی و مهران بودم خدا می دونه که چه دردی رو تحمل می کردم و نمی تونستم حتی ناله کنم , بالاخره اونا رفتن ولی قبل از اون خبر اومدنشون به مادر رسیده بود , این بار با من بازی دیگه ای کردن یک بازی کثیف و غیر انسانی. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🍺🍷در نوشیدنی هایی مانند دلستر و نوشابه، عنوان شده فاقد چربی❗️ ❗️و گمان می رود که باعث چاقیذر0 نمی‌شوندهآ ✍درست است که چربی ندارد؛ اما خود مسببِی برای چاقیست🤷‍♀ در واقع فعلی که انجام می‌دهد ایجاد چربی می‌کند... کبد را سرد می‌کند و کبد به سمت فازِ چربی سازی می‌رود ☝️لازم‌ نیست حتما شخص چربی بخورد با این نوع نوشیدنی‌ها نیز کبد چرب می‌شود 💠💠💠 💠💠💠💠💠💠 🏵راه‌کاری برای پر پشت شدن‌ 🌕مقداری روغن بادام تلخ و کرچک را به میزان مساوی ترکیب کرده و به ابرو بمالید 🌕عالی‌ترین گزینه روغن زرده‌ی تخم مرغ خالص است؛ شب و روز دو مرتبه روغن بر ابرو بمالید 💠💠💠 💠💠💠💠💠💠 🚫 نباید‌های جنسی 👰عروس تا یک هفته بعد از شب زفاف نباید سرکه، گشنیز، لبنیات، سیب ترش مصرف کند 📌 چرا که بعد از آن در اکثر موارد قاعدگی نامرتب شده و لکه بینی و شاید نازایی بگیرد. 💠💠💠 💠💠💠💠💠💠 👶🏻👶🏼دو قلوزایی در طب سنتی ✅روشی مطمئن و بدون عوارض نسبت به روش طب رایج👌 📌۳ تدابیر برای دو قلوزایی؛ برای خانم، برای آقا، و برای هر دو 🔻تدابیری که خانم باید انجام دهد 💎استفاده از جرجیر قبل و بعد از اقدام به بارداری و نیّت کند دو فرزند پسر یا دختر داشته باشد و نام‌های محمد و علی و فاطمه و زهرا بگذارد 💎گل سنجد+ پودر سنجد+ بادام درختی+بادام زمین+ بادام هندی و پسته‌ی ایرانی با عسل ترکیب شود و صبح و ظهر و شب در کل ۳ ق در روز و تا دو ماه قبل از بارداری میل شود 🔻تدابیری که آقا باید انجام دهد: 🔮مصرف تخم مرغ محلی سرخ شده با پیاز و روغن زیتون به صورت یک روز در میان 🔮دمکرده‌ی برگ سنجد روزی یک لیوان 🔻تدابیری که هر دو زوج باید انجام دهند: ⚗انگشتر فیروز نیشابور و آیه ۸۹ سوره انبیا حک شود و در دست راست کنند ⚗روزانه دو آیه ۳۸ و ۳۹ سوره آل عمران تلاوت شود ⚗ناشتا ۷ برگ سنجد به صورت خام میل شود ⚗مصرف شیر محلی و عسل هر روز ⚗حجامت چاربند(ساکرال) برای آقا خصوصا توصیه می‌شود ⚗ترکیب آب انار (یا رب انار) و آبغوره روزی نصف استکان ⚗سیاهدانه عسل هر شب یا صبح (یک چ خوری) ⚗ترکیب نیم کیلو ژل رویال به همراه عسل و مصرف روزانه یک تا دو ق ⚗و در کل مصرف تخم مرغ دو زرده محلی و سیب زمینی شیرین سیستان .... https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
درمان خار پاشنه در طول روز دو الی چهار مرتبه بمدت ۵ روز هربار، چند عدد سیر را له نموده و با پارچه به کف پا، یا محل خار پاشنه ببندید، نیم ساعت بماند باز کنید مرتب شبها با روغن کوهان شتر مالش دهید و مثل یک لایه روی خارپاشنه گذاشته و یک نایلون قرار دهید و با باند ببندید، صبح باز کنید و خوب بشویید. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
✳️ برنج در طب اسلامی 🔰در طب اسلامی ، برنج یکی از بهترین غذاها و بعبارتی *سید غذاهای دنیا و آخرت* می باشد. 💢برنج نه تنها هیچ دردی ندارد، بلکه شفا نیز می باشد.* لذا این که گفته می شود برنج سودازا است کاملا رد می شود. 🔹فقط اشکال کار در برنج موجود بازار می باشد: 1-برنج را کامل سفید می کنند و این کار اشتباهی است. و قسمت اعظم خواص آن، خوراک دام می شود. 2- برنج های هندی و خارجی از نوع مشکوک و سمی و تراریخته هستند ، بطوریکه مورچه ها و موش ها نیز این را تشخیص می دهند و برنج خارجی نمی خورند. هیچگاه انبارهای برنج خارجی مورد تعرض موش قرار نمی گیرد!! پس توصیه می شود، برنج ایرانی سبوسدار (برنج قهوه ای) مصرف کنید و اصلا نگران نباشید، به شرط اینکه همیشه قبل از مصرف آنرا بازرسی و پاک کنید. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
📌پس از زایمان، مفاصل زانو دچار تخلخل می‌شود و به این ترتیب برای جذب رطوبت آماده است ⬅️ماساژ مفاصل با روغن کندر، تخلخل را برطرف می‌کند ✍بنابراین لازم است زنانی که زایمان کرده‌اتد حتما چهل روز، مفاصلشان را با روغن کندر ماساژ دهند و چنانچه دست و پا به آب می‌زنند، سریع خشک کنند و با روغن کندر ماساژ دهند تا از ابتلای به دردهای مفاصل بعد از زایمان مصون بمانند 💠 ☝️☝️☝️😉 کدو حلوایی خوراکی بسیار مناسب فصول سرد 🎃افراد سرد مزاج کدو حلوایی را همراه با مصلحات آن(زیره، روغن زیتون، جوز هندی، و...) میل کنند 🎃همچنین مصرف کدو حلوایی بخارپز، همراه با کمی شیره‌انگور و دارچین می‌تواند دسِر مناسبی برای فصل‌های سرد سال باشد👌 💠💠💠💠💠💠💠💠 کدو حلوایی برای شب یلدا گزینه بسیار خوبیه کدو حلوایی رو به صورت بخارپز که خیلی هم سریع می‌پزه شیره انگور و کمی دارچین بزنید وای خیلی خوشمزه میشه...حتما امتحان کنید👌 ☃تدابیر و توصیه‌ها در فصل زمستان☃ ☔️افراد با مزاج سردوتر به‌ ویژه در سن سردی وتری و همچنین افراد با غلبه بلغم از مصرف غذاهایی که بلغم تولید می‌کنند و غذاهای سردوتر به ویژه در شب‌ها پرهیز کنند ☔️مصرف غذای گرم متناسب با مزاج مثل: کباب‌ها / آب گوشت‌ها/ بلدرچین/ دارچین و زیره ورازیانه به عنوان چاشنی/ کره، عسل /بادام /انبه/تخم شربتی/پسته/پونه /پیاز پخته/دنبه/ترب/تره/جعفری/زنیان/زیتون/زیره سیاه /سیر/شنبلیله/زردچوبه/زعفران /مویز/لپه/ گردو/ مرزه/نخود/ نارگیل/عرق بهار نارنج/ 🍲🍛وغذاهای سنتی مانند، حلیم‌ها و کله‌پاچه توصیه می‌شود؛ اما باید توجه داشته باشید که از مصرف غذاهای سرد و تر و سالادها مانند و کاهو و گوجه و خیار اجتناب کنید 🍵☕️نوشیدنی‌ها و غذاها با دمای گرم مصرف شوند و اکیدا از مصرف یخ پرهیز شود 💠💠💠💠💠💠💠💠 ☃❄️تدابیر و توصیه‌هادر فصل زمستان 🌍بهترین زمان ورزش در این فصل، آخر روز است؛ ساعت حوالی 4 عصر، چون اعتدال بیشتری در این زمان وجود دارد. 🌕خوابیدن در طول روز در این فصل منع بیشتری دارد چون بیماری‌های رطوبی و نزله‌ها را به دنبال دارد 🌍از مصرف میوه‌های سردوتر پرهیز شود؛ حتی پرتقال و نارنگی که رطوبت دارند با کمی عسل میل شود 🌕خیسانده انجیر برای کهنسالان، ملین بسیار خوبی است 🌍و از راه رفتن روی سرامیک و سنگ سرد خودداری شود 🌕وقت خواب در زمستان پاها پوشیده شود (از کرسی‌ها خصوصا برای سرد مزاجان و افرادی که درد مفاصل دارند، استفاده شود) 🌍وقت خواب با جوراب پشمی بخوابند حتما سر و گردن را با دستمال بپوشانند مثلا روسری و کلاه پشمی استفاده کنند https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
📌پس از زایمان، مفاصل زانو دچار تخلخل می‌شود و به این ترتیب برای جذب رطوبت آماده است ⬅️ماساژ مفاصل ب
☝️ی نکته هم بگم خدمتون... ✍اینکه ورزش در این فصل خاصتا برای افرادی ک بلغم شدید دارند بیشتر توصیه میشه...اما اگر هوای شهر و اطرافتون خوب نیس، بهتر هست در فضای باز آلوده ورزش انجام نشه و از کرسی هم‌ کمک بگیرید، هم گرم‌کننده و هم درمان و رفع بلغم‌های اضافه میکنه... ♨️میتونید در حین استفاده از کرسی یا قبلش از غذاهای گرم و حتی دمنوش گرم مصرف کنید ☕️افرادی ک بلغم زیاد دارند و شُل و ول هستند😊 خیلی دمنوش مصرف نکنن https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
👈به نوع یبوست باید توجه کرد1 🖍یبوستی که مدفع نرم است و خارج نمی‌شود به دلیل بلغم زیاد می‌باشد(بلغم در گوارش) 🖍که ناشی از ضعف اعضا و فرد و سردی بدن که خون کافی برای فعالیت روده‌ها نیست 🖍باید توجه کرد که استفاده از میوه‌ها و سایر ملیّنات دیگر سردی و ضعف را بیشتر کرده و مشکل یبوست بدتر و مشکلات دیگر نیز ایجاد می‌شود؛ پس این افراد باید غذاهای تقویت کننده‌ مصرف کنند و داروی ضد بلغم 🖍البته سستی روده را که از بلغم است باید تقویت نمود؛ با حرکات دوچرخه، درازو نشست، ماساژ ساعتگرد و... 🖍بستن شال دور پهلوها نیز گوارش را گرم کرده و خونرسانی بهتر انجام می‌شود 💠💠💠💠💠💠💠💠 👈به نوع یبوست باید توجه کرد 2 🖌 یبوستی که مدفوع سفت است و خارج نمی‌شود از سودای زیاد در دستگاه گوارش است 🖌مصرف زیاد خشکی‌ها و سودازا‌ها و صفرازاها خاصتا در افراد گرم و خشک مزاج و سرد و خشک مزاج یبوست می‌آورد⬅️ این افراد بیشتر مستعد یبوست هستند 🖌 اصلاح تغذیه در وهله‌ی اول و رعایت پرهیزات و در کنار آن‌ ملیّنات لازم است 🖌برای این افراد خاکشیر خوب است؛ چرا که به یبوست سوداوی رطوبت می‌دهد 🖌همچنین مصرف میوه و رطوبت بخش‌ها خوب است و تا زمانی باید درمان را ادامه داد که مدفوع نرم شود 🖌 در طول روز و قبل از خواب ماساژ ناحیه‌‌ی شکمی در جهت حرکات روده(ساعتگرد) به مدت 10 تا 15 دقیقه با روغن زیتون یا کرچک و بادام شیرین بسیار توصیه می‌شود 💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠 🌕⚪️⚫️🔴 رفع دائمی ⚫️⚪️🔵🔴🌕 علت: در کل، اغلب افراد به علت ضعف عمومی، سردی مزاج و خشکی روده‌ها دچار مشکل یبوست دائمی می‌شوند 🔴🔵⚪️⚫️🌕 نسخه‌ی درمانی : تهیه‌ی حلوایی که ترکیبات آن⬅️ آرد برنج، روغن حیوانی (زردگاوی)، و شیره‌ی انگور می‌باشد ⚪️⚫️🔴🔵🌕 این ترکیب به عنوان وعده‌ی صبحانه هر روز میل شود https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
💉درد زانو و آب آوردگی آن 🔻اگر زانو به اصطلاح آورده باشد، می‌تواند به دلیل عملکرد نادرست کلیه باشد که نتوانسته آب اضافی بدن را خارج کند و در این صورت رطوبت اضافه و درد در این ناحیه ایجاد می‌شود ✴️حتما لازم است افراد آب جوشیده‌ی‌ ولرم به جای آب معمولی استفاده نمایند و از مصرف آب و مایعات زیاد پرهیز کنند ✴️مصرف مدراتی مانند دُم اسب خوب است تا بتواند ادرار را به خوبی دفع کند ✴️پیاده‌روی و ماساژ کلیه‌ها و بستن شال دور پهلو توصیه می‌شود ✴️همچنین پودر هسته‌ی خرما مقوی استخوان است و سرشار از سودای طبیعی می‌باشد؛ پودر هسته خرما یا قهوه هسته خرما، ادرار آور، سنگ شکن، مقوی کلیه و جنسی و کم کاری کلیه را نیز جبران می‌کند ✴️همچنین تدبیر برای عضو آب آورده بستن ریحان به موضع می‌باشد؛ آنقدر ریحان بماند تا پلاسیده شود؛ به خوبی آب جمع شده در یک عضو را خارج می‌کند👌(چند مرتبه تکرار شود) https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
♌️♌️♌️♌️♌️♌️♌️♌️♌️♌️♌️
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
‌‌◈ ✍ 🌷حاج اســماعیل دولابی: چشــم و هــم چشـمی در امـــور دنیــــوی خوب نیست اما در امر خوب است. یعنی اگر دیدی ڪسی ڪار خیری مـیڪند بگــو چـرا داخــل آن نباشــم؟! ➫ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
یکی از شاگردان آیت الله العظمى اراکى (ره) نقل میکند : روزی رسیدم خدمت ایشان و عده‏ اى از علماء و بزرگان هم بودند.ایشان شروع کردند این چند بیت شعر را خواندند : یا مَن بدنیا إشتغل قد غَرّه طول الأمل الموت یأتى بغتتاً القبر صندوق العمل اى کسى که دنیا تو را مشغول کرده و همه را فراموش کردی، قیامت و حساب و کتاب را؛ آرزوى طولانى شما را مغرور نموده است، اما ناگهان مرگ به سراغ شما خواهد آمد. قبر شما صندوق عمل است. بعد فرمودند: درِ صندوق عمل بسته است، وقتى که باز شد،معلوم میشود چه چیز توى صندوق بوده است؟! یک بچه در رحم مادر اگر کور یا شَل باشد یا عیب دیگری داشته باشد، احساس ناراحتى نمیکند،اصلا ناراحت نیست. اما وقتى به دنیا میآید، میفهمد که چشم او نابینا است، لذا شدیداً ناراحت میشود؛ آن کسانى که دنیا شدیداً آنها را غافل کرده و آخرت را فراموش کرده‏ اند، الآن معلوم نمیکند که چه کار کرده، بعد از مردن و در پاى حساب و کتاب، معلوم میشود براى آخرت چه کرده است. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
♦️‏برای سخنرانی به دانشگاه دعوتش كرده بودند. از راه رسيد و با صلوات جمعيت پشت تريبون رفت و بعد از بسم الله با لحني خسته و آرام گفت: من ساعتی پيش دخترم را از دست داده‌ام ولي چون به شما قول داده بودم هر طور بود خودم را به اين جلسه رساندم! اکنون دخترم در حياط منزل است و خانواده منتظر اجازه و حضور من برای تغسيل و تكفين هستند، اگر اجازه بدهيد مرخص مي شوم و اگر دستور بدهيد مي مانم و سخنرانی می‌كنم! https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
ترک هر گناه مخصوصا ترک نگاه شهوانی باعث ایجاد لذت معنوی در ذائقه روح و لذت بردن از عبادات می شود. و بالعکس گناه و نگاه به نامحرم لذت نماز و عبادت را از انسان سلب می کند. 📿📿📿📿📿📿📿📿📿📿 📚داستان کوتاه "خصوصیات ذاتی" روزی در دُر گرانبهای پادشاه لکه سیاهی مشاهده شد هر کاری درباریان کردند نتوانستد رفع لکه کنند هر جایی وزیر مراجعه کرد کسی علت را نتوانست پیدا کند تا مرد فقیری گفت من میدانم چرا دُر سیاه شده، پس مرد فقیر را پیش پادشاه بردند او به پادشاه گفت در دُر گرانبهای شما کرمی هست که دارد از آن می‌خورد پادشاه به او خندید و گفت ای مردک مگر می‌شود در دُر کرم زندگی کند ولی مرد فقیر گفت ای پادشاه من یقین دارم کرمی در آن وجود دارد پادشاه گفت اگر نبود گردنت را میزنم و مرد بیچاره پذیرفت وقتی دُر را شکافتند دیدند کرمی زیر قسمت سیاهی رنگ وجود دارد پادشاه از دانایی مرد فقیر خوشش آمد و دستور داد اورا در گوشه ای از آشپزخانه جا دهند و مقداری از پس مانده غذاها نیز به او دادند. روز بعد پادشاه سوا بر اسب شد و رو به مرد فقیر کرد و گفت این بهترین اسب من است نظرت تو چیست، مرد فقیر گفت بهترین در تند دویدن هست ولی یک ایرادی نیز دارد پادشاه گفت چه ایرادی فقیر گفت در اوج دویدن اگر هم باشد وقتی رودخانه را دید به درون رودخانه می‌پرد پادشاه باورش نشد و برای امتحان اسب و صحت ادعای مرد فقیر سوار بر اسب از کنار رودخانه ای گذشت که اسب سریع خودش را درون آب انداخت پادشاه از دانایی مرد فقیر متعجب شد و یک شب دیگر نیز او را در محل قبلی با پس مانده غذا جا داد. روز بعد خواست تا او را بیاورند، وقتی نزد پادشاه آمد پادشاه از او سوال کرد ای مرد دیگر چه میدانی مرد که به شدت می‌ترسید با ترس گفت میدانم که تو شاهزاده نیستی پادشاه به خشم آمد و او را به زندان افکند ولی چون دو مورد قبل را درست جواب داده بود پادشاه را در پی کشف واقعیت وا داشت و پادشاه نزد مادرش رفت و گفت ای مادر راستش را بگو من کیستم این درست است که شاهزاده نیستم مادرش بعد کمی طفره رفتن گفت حقیقت دارد پسرم چون من و شاه بی‌بهره از داشتن بچه بودیم و از به تخت نشستن برادرزاده‌های شاه هراس داشتیم وقتی یکی از خادمان دربار تو را به دنیا آورد تو را از او گرفتیم و گفتیم ما بچه دار شدیم و بدین طریق راز شاهزاده نبودن پادشاه مشخص شد. پادشاه بار دیگر مرد فقیر را خواست ولی این مرتبه برای چگونگی پی بردن به این وقایع بود و به مرد فقیر گفت چطور آن دُر و اسب و شاهزاده نبودن مرا فهمیدی مرد فقیر گفت دُر را از آنجایی که هر چیزی تا از درون خودش خراب نشود از بین نمیرود را فهمیدم و اسب را چون پاهایش پشمی بود و کُرک داشتند فهمیدم که این اسب در زمان کُره ای چون اسب ها و گاومیش‌ها یک جا چرا میکردن با گاومیشی اُنس گرفته و از شیر گاومیش خورده بود و به همین خاطر از آب خوشش می‌آید سپس پادشاه گفت اصالت مرا چگونه فهمیدی، مرد فقیر گفت موضوع اسب و دُر که برایت مهم بودند را گفته بودم ولی تو دو شب مرا در گوشه ای از آشپزخانه جا دادی و پاداشی به من ندادی و این کار دور از کرامت یک شاهزاده بود و من هم فهمیدم تو شاهزاده نیستی. "آری اکثر خصایص ذاتی است یعنی در خون طرف باید باشد." ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
ناصر: در سال قحطی ، عارفی ، غلامی را دید که شادمان بود. پرسید: چطور در چنین وضعی شادی می کنی؟ گفت : من غلام اربابی هستم که چندین گله و رمه دارد و تا وقتی برای او کار می کنم روزی مرا می دهد . عارف گفت : از خودم شرم دارم که یک غلام به اربابی با چند گوسفند توکل کرده و غم به دل راه نمی دهد و من «خدایی» دارم که مالک تمام دنیاست و نگران روزی خود هستم. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
اگرالان که میخوای نمازشب بخونی موقعیتش روداری باهندزفری حتما گوش کن 👆 به سوی محبوب استاد پناهیان ┏━✨🕊✨🕊✨┓ 🆔    https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d