💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#داستان_آوای_بیصدا 🌾 #قسمت_سی و ششم- بخش اول باورم نمیشد! این همه هیجان برای چی بود؟ نمی فهمیدم، ای
#داستان_آوای_بیصدا 🌾
#قسمت_سی و ششم- بخش پنجم
گفت: ببین دکتر چی میگه، وضعیت مهی خوب نیست غده ی توی سرش باید هر چه زودتر عمل بشه و عملشم اصلاً آسون نیست براش خطر داره، رو کردم به احسان و گفتم: خب به خاطر ورم مغزشون نتونستم عمل کنیم، به نظرتون میشه عمل کرد اشکالی نداره؟
گفت : تا اونجایی که من دیدم غده باید برداشته بشه اگر بدخیم باشه شیمی درمانی لازم داره، چون اگر سرطانی باشه یک مرتبه رشد می کنن و مریض رو غافلگیر، و خدای نکرده از پا میندازه به نظرم شما همین پنجم عید اقدام کنین،
با هراس پرسیدم اگر سرطانی باشه چی میشه؟ گفت: الان چیزی نمیشه انشاالله که نیست ولی در اون صورت هم خوب میشن یکم دیرتر، هنوز غده بزرگ نشده اگر دوباره عکس گرفتین و زیاد بزرگ نشده بود به احتمال نود در صد خوش خیمه،
سال تحویل دور هم بودیم و مهی هم ظاهرا بهتر بود، اونا برای من و بابا و مهی عطر خریده بودن و بهمون کادو دادن در حالیکه ما اصلا به این فکر نیفتاده بودیم، و هر سه شرمنده شدیم.
#داستان_آوای_بیصدا 🌾
#قسمت_سی و ششم- بخش ششم
هلاری که زن خیلی فهمیده ای بود برای اینکه جّو رو عوض کنه با صدای خیلی خوشی شروع کرد به خوندن و دوتا از ترانه های فیلیپینی روبرامون خوند، در حالیکه احسان هم همراهیش می کرد
با اینکه منو بابا بشدت برای مهی نگران بودیم ولی امید داشتیم که خوب میشه و تنها دعای من سر سال تحویل همین بود، دیگه ما شام درست نکردیم و همون غذاهای هلاری رو خوردیم و تقریباً ساعت ده شب بود که اونا رفتن، اونشب خیلی بهم خوش گذشت و احساس لطیف زیبایی در وجودم شکل می گرفت که انگار گریزی ازش نداشتم.
حسی که تا اون زمان تجربه نکرده بودم، و این درحالی بود که احسان حتی نیم نگاهی به من نداشت و کاملاً طبیعی با من بر خورد می کرد درست مثل یک خواهر، راستش من آدم احساساتی بودم و می دونستم اگر به کسی علاقه مند بشم به سختی دل ازش می برم این بود که تمام شب رو با خودم کلنجار رفتم تا قانع بشم چیزی بین من و احسان وجود نداره؛ و حتی از داشتن چنین احساسی که نمی تونستم از خودم پنهون کنم خجالت کشیدم، برای همین چند روز اول عید رو با اینکه تنها بودیم و مهی هم اغلب خواب بود دیگه بهشون زنگ نزدیم، و تصمیم جدی گرفتم که همون جا این رابطه رو تموم کنم .
#داستان_آوای_بیصدا 🌾
#قسمت_سی و ششم- بخش هفتم
بابا تلویزیون تماشا می کرد و منم میرفتم ساحل قدم می زدم و گاهی کتاب می خوندم؛ ساحلی که اون موقع سال شلوغ شده بود و مثل همیشه آرامش نداشتم، تقریباً همه ی ویلاها پر بود و چون این ساحل خلوت بود و تمیز، مسافر ها هم برای گردش به اونجا میومدن، و اینطوری سه روز با خودم مبارزه کردم تا به احسان زنگ نزنم، ولی صبح جمعه که تازه از خواب بیدار شده بودم تلفن زنگ خورد مهی خواب بود و بابا دستشویی پس من گوش رو برداشتم و صدای اونو شنیدم که گفت، سلام صبح بخیر
و دوباره قلبم به تپش افتاد، شاید حق داشتم چون در عمرم مردی مثل اون نجیب و ساکت و مادب ندیده بودم اونقدر با ملاحظه رفتار می کردو اونقدر مهربون بود که وقتی خونه ی ما بودن اصلاً احساس نمی کردیم که مهمون توی خونه داریم،
هلاری رو هم خیلی زیاد دوست داشتم، و رفتار احسان درست مثل مادرش بود،
گفتم، سلام دکتر حالتون چطوره؟ هلاری خوبه؟ گفت: بله ممنون، ببخشید سر صبح مزاحم شدم؛ ولی یادمه که پارسال ما روز جمعه خونه ی شما دعوت داشتیم ؛
#داستان_آوای_بیصدا 🌾
#قسمت_سی و ششم- بخش هشتم
زنگ زدم بگم ما نمیام و ناهار منتظر شما هستیم و بلند خندید،
گفتم: خودتون می دونین که مهی زیاد سرحال نیست شما بیان خوشحال میشیم ؛
گفت: نه واقعا میگم زنگ زدم ناهار شما رو به غذای فیلیپینی دعوت کنم ،
بابا از دستشویی اومد بیرون و پرسید : کیه؟ گفتم : دکتر برای ناهار دعوت مون کرده،
گفت: گوشی رو بده به من، و گرفت و ادامه داد: سلام دکتر جان شماها بیان اینجا هوا هم خوبه خدا رو شکر هلاری هم اینجا رو دوست داره؛ خودت می دونی مهی نمی تونه جایی راحت باشه، می خواد دراز بکشه اینجا بهتره براش، نه چه زحمتی؟ بیان منتظرتون هستیم، تعارف نکن، باشه، باشه شما غذا درست کنین چه بهتر بردارین بیاین همین جا می خوریم ،
اصلاً یک کاری بکن آماده که شدین زنگ بزن من میام دنبالتون، نه بابا کاری نداره دو قدم راهه میام، میام، تو فقط زنگ بزن، سریع اونجام ،
من بدون اینکه بابا متوجه هیجان من بشه شروع کردم به تمیز کردن و مرتب کردن خونه،
مهی تا موقعی که بابا میرفت دنبال اونا خواب بود.
#ناهید_گلکار
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#داستان_آوای_بیصدا 🌾 #قسمت_سی و ششم- بخش پنجم گفت: ببین دکتر چی میگه، وضعیت مهی خوب نیست غده ی توی
#داستان_آوای_بیصدا 🌾
#قسمت_سی و ششم- بخش نهم
و فرصت خوبی بود که بعد از مدت ها یکم به خودم برسم،
بعد صداش کردم تا آماده بشه، و خودم رفتم تا جلوی ویلا رو یکم آب بگیرم تا گرد و خاکش بره، که صدای چند تا بوق از جلوی ویلا شنیدم شیر آب رو بستم و گوش دادم ببینم اشتباه نکردم چون خیلی زودتر از اونی بود که بابا باشه، رفتم توی ویلا، مهی داشت چای می خورد گفت: فکر کنم اومدن،
گفتم: پس چرا بوق می زنه در که بازه و بابا خودش میاد، شاید غریبه باشه، و از پنجره نگاه کردم یک ماشین سیاه رنگ و خیلی مدل بالا وارد ویلا شد،
گفتم: مهی پاشو ببین کیه بابا نیست،
مهی لیوانشو گذاشت زمین و اومد جلوی پنجره و نگاهی کرد و گفت: ما همچین کسی رو نداریم ، غلط می کنن بدون اجازه وارد ویلا میشن، و همون طور با بلوز و شلواری که تنش بود یک شال انداخت روی سرشو و رفت بیرون من از همون جا نگاه می کردم، ماشین یکم اومد جلو و ایستاد و من جهان رو دیدم که پیاده شد و بعد دوتا خانم و از یک در و مادرش از در دیگه پیاده شدن ولی جلو نیومدن، و بعد هم آقای خادم.
#داستان_آوای_بیصدا 🌾
#قسمت_سی و ششم- بخش دهم
دوتا سبد گل بزرگ از عقب ماشین برداشتن و چند تا کارتون بزرگ گذاشتن روی هم کنار باغچه وبا دوتا جعبه شیرینی راه افتادن طرف ویلا، مهی رسید بهشون، من از اونجا صداشون رو نمی شنیدم ترجیح دادم خودم جلو نرم چون میدونستم مهی برعکس بابا از کسی رو دروایسی نداره و جوابشون رو میده،
دست و پام می لرزید، با سرعت رفتم توی آشپزخونه و پنجره رو باز کردم از اونجا دیده نمی شدم، مهی، رفت جلو و گفت: سلام آقای خادم شما بازم که بی خبر اومدین با خودتون فکر نمی کنین که ممکنه ما آمادگی نداشته باشیم؟
ببخشید امروز مهمون داریم نمی تونم شما رو بپذیرم،
خادم با صدای بلند گفت: خانم ببخشید ولی خب فکر کردیم ایام عیده و دید و بازدید آزاد، شما هم فکر کنین اومدیم عید دیدنی زیاد مزاحم نمیشیم،
مهی گفت: ولی من مریضم و ایرجم خونه نیست ، باشه انشاالله یک وقت دیگه اما اگر برای گفتن همون مطالب قبل اومدین ما معذرت می خوایم بهتون گفتم آوا قصد نداره به این زودی ازدواج کنه ،پس لزومی هم به عید دیدنی نیست
#داستان_آوای_بیصدا 🌾
#قسمت_سی و ششم- بخش یازدهم
خادم که حسابی حالش گرفته بود در حالیکه میرفت سوار ماشین بشه گفت: ممنون از مهمون نوازی شما، واقعاً که خیلی بی تریبت هستین، بر پدرت لعنت جهان منو بگو که خودمو دادم دست تو سوار شو بی پدر، ببین منو به چه کارایی وادار کردی ؟
و صداشو بلندتر کرد و فریاد زد بیا جهان فایده نداره اینا به درد ما نمی خورن ، از لباس پوشیدن مادرش معلومه که چرا شوهره طلاقش داده، تربیت ندارن مهمون رو از در خونه رد می کنن، اونوقت تو می خوای دختر بیوه ی اونا با این همه ناز و ادا بگیری؟
بیا بهت نگفتم تف کسی رو جمع نکن، دیگه مگر از روی جنازه ی من رد بشی اینو بگیری.
جهان که یکی از سبد گل ها دستشو بودو هاج و واج مونده بود گفت : خواهش می کنم اجازه بدین ما نیم ساعت باهاتون حرف بزنیم پدرم در اومده تا اینا رو راهی کردم خواهش می کنم قول میدم مثل اون بار نباشه ،
اما اون خانم ها هم به دستور خادم سوار شدن و در حالیکه جهان هنوز داشت با مهی حرف می زد دنده عقب گرفت و رفت ،
#داستان_آوای_بیصدا 🌾
#قسمت_سی و ششم- بخش دوازدهم
و دم در پیاده شد و در رو باز کرد و با حرص و غیظی که از گاز دادنش معلوم بود از در رفت بیرون و دستشو گذاشت روی بوق که جهان بره ، ولی اون هنوز داشت با مهی حرف می زد خادم یکم رفت جلوتر و با یک ترمز شدید دوباره ایستاد و بوق زد که ماشین بابا رو دیدم که از پشت ماشین خادم از راه رسید و یک راست وارد ویلا شد، و حیرت زده نزدیک مهی و جهان نگه داشت، جهان سبد گل رو گذاشت روی زمین و رفت جلو
بابا متوجه ی ماشین خادم نشده بود و فکر می کرد جهان تنها اومده پیاده شد و با حالتی عصبانی گفت: آقا جهان من از شما خواهش کردم دیگه مزاحم آوا نشین باز بدون اجازه ی پدرتون اومدین اینجا؟
زن من مریضه نباید عصبی بشه خواهش می کنم بدون درد سر از اینجا برین،
جهان که حالت عصبی به خودش گرفته بود گفت: من با پدر و مادرم و خواهرام اومدم ولی خانم شما اونا رو راه ندادن؛ شما بگو من باید چیکار کنم که شما راضی بشین بابا چرا متوجه نیستین من بیچاره شدم تا نظر همه رو مثبت کردم وآوردمشون.
بابا گفت: مثل همه ی ادم های متمدن زنگ می زنین و وقت می گرفتین،
#ناهید_گلکار
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#داستان_آوای_بیصدا 🌾 #قسمت_سی و ششم- بخش نهم و فرصت خوبی بود که بعد از مدت ها یکم به خودم برسم، بع
#داستان_آوای_بیصدا 🌾
#قسمت_سی و ششم- بخش سیزدهم
اینطوری که رسمش نیست سرتون رو میندازین پایین و میاین بدون خبر، تازه توقع دارین ازتون پذیرایی کنیم؟
جهان با بی تابی گفت: شما که خبر ندارین من چطوری اینا رو آوردم، چاره نبود بگین من چیکار کنم آوا رو بدین به من؟ شما بفرمایید من همون کارو می کنم،
احسان و هلاری که حالا پیاده شده بودن رفتن جلو و احسان گفت: ایرج خان این آقا در مورد کی می زنه؟
جهان نگاهی به احسان کرد و گفت: به شما ربطی نداره دخالت نکنین،
صدای چند بوق گوش خراش دیگه بلند شد که جهان رو صدا می کرد،
احسان گفت: چرا به من ربط داره، جهان داد زد ببین آقا من الان اعصاب ندارم برو کنار به تو مربوط نیست من اصلاً نمی دونم تو کی هستی، احسان با اینکه خیلی در مقابل جهان کوتاه به نظر می رسید سینه جلو داد و گفت: به من ربط داره چون اسم نامزدم رو از دهن تو شنیدم.
#داستان_آوای_بیصدا 🌾
#قسمت_سی و هفتم- بخش اول
این حرف احسان اونقدر برام دلنشین بود که نفرتم رو از دیدن اون منظره فراموش کردم و در یک لحظه علاقه ای که بهش پیدا کرده بودم هزار برابر شد،
باور کردم و راستش خیلی هم راضی بودم، به نظرم یک قهرمان اومد که می تونست منو از همه ی گذشته ی سیاهم نجات بده. جهان داد زد گمشو مرتیکه من همین چند روز پیش با آوا حرف زدم،
این چی میگه ایرج خان؟ آوا یک مرتبه نامزد از کجا پیدا کرد؟ فکر می کنین من احمقم؟
بابا گفت: جهان پسرم آروم باش، هوار نکش، بزارمنطقی باهات حرف بزنم،
دکتر از بیمارستان آوا رو دیده بود شب عید اومدن خواستگاری آوا هم قبول کرد، تموم شد و رفت. اینه اصل ماجرا می خوای قبول کن می خوای نکن، ولی بی خودی جنجال راه ننداز،
جهان بلند تر داد زد که اون که می گفت نمی خواد ازدواج کنه پس چی شد؟ دروغه همش دروغه،
جهان در حالیکه انگشتش گرفته بود بالا و میومد به طرف ویلا فریاد زد بهش بگو بیاد بیرون،
بهش بگو بیاد بیرون می خوام با خودش حرف بزنم، آوا؟ آوا خودت باید بهم بگی،
احسان جلوشو گرفت و گفت کجا؟ کجا آقا؟ من اجازه نمیدم.
#داستان_آوای_بیصدا 🌾
#قسمت_سی و هفتم- بخش دوم
جهان زد تخت سینه ی احسان و اونو نقش زمین کرد و با سرعت خودشو رسوند به ویلا و احسان هم معطل نکرد و بلند شد و دنبالش کرد
بابا هم خودشو رسوند و بلافاصله که اونا گلاویز شدن رفت وسطشون و تا از هم جداشون کنه که صدای آقای خادم بلند شد که ایرج دستت درد نکنه ما فکر کردیم که شماها آدمین انسانیت دارین،
خودمونی حسابت کردم که بی خبر اومدم تا دختر بیوه ات برای پسرم خواستگاری کنم، خدا رو شکر می کنم که اینطوری شد و جهان هم شما ها رو شناخت.
جهان زود باش بی خودی خودتو و ما رو از این کوچک تر نکن بیا بریم ولشون کن اینا آدم نیستن،
اما جهان نمی خواست بره ولی با وارد شدن خادم به اون معرکه ی مسخره هر سه آروم شدن و خادم داد زد مگه با تو نیستم؟ بیا بریم حالا فهمیدی بهت چی گفتم؟
تا تو باشی که بی خودی برای آدم های بی ارزش تلاش نکنی اینم درس خوبی برای تو باشه.
و با حرص مچ دستشو گرفت که با خودش ببره،
صدای هوار های مهی بلند شد اون طرف رو نگاه کردم روی زمین نشسته بود و دو دستی سرشو گرفته بود و از درد فریاد می زد.
#داستان_آوای_بیصدا 🌾
#قسمت_سی و هفتم- بخش سوم
دیگه بابا عصبانی شد و با صدای بلند گفت: ما آدم های بی ارزش، در خونه ی یکی رو بدون وقت قبلی نمی زنیم.
بابا شاید ما آمادگی نداشته باشیم برای چی هر روز سرتون رو میندازین پایین و میاین خونه ی من؟ آقا جهان مگه چند روز پیش من جواب شما رو ندادم؟
خادم ازش بپرس بهش گفته بودم که دیگه مزاحم ما نشه. اصلاً از جون ما چی می خواین من دختر به پسر تو نمیدم چون بدبختش می کنین از اول مثل آدم میومدین جلو. خودت دیدی که موافق بودم حتی به آوا هم گفتم ولی تو خادم، خودت خرابش کردی وگرنه این دوتا جوون الان این همه زجر نمی کشیدن و پسر خودت از همه بیشتر،
حالا از خونه ی منه آدم بی ارزش برو بیرون.
خادم همینطور که جهان رو با خودش می برد گفت: نمی گیرم دخترت رو، اگر لازم باشه جهان رو سر می برم ولی دیگه نمی زارم اسم دختر تو رو بیاره،
و از کنار مهی رد شد و ادامه داد دلقک ها هم هر بار یک کدومشون غش می کنن.
در حالیکه بشدت نگران مهی بودم، منتظر شدم اونا از ویلا برن بیرون.
#ناهید_گلکار
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
■ ای بانی اشک و روضه های سقا
■ ای فاطمه ی دوّم بیت مولا
■ از دامن تو روح ادب را آموخت
■ آن تشنه ی بی دست کنار دریا
🏴 سالروز وفات حضرت ام البنین (سلام الله علیها) مادر گرامی حضرت عباس (علیه السلام) تسلیت باد
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
من گریه مۍریزم به پاۍ جادهات تا
آئینه ڪارۍ ڪرده باشم مقدمت را
اوّل ضمیر غائب مفرد ڪجائۍ؟
اۍ پاسـخ آدیـنـه هاۍ پـُر معمّـا
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#یاصاحب_الزمان_عج💚
محراب لحظہهاے دعايت چہ ديدنيست
قرآن بخوان چقدر صدايت شنيدنيست
آقا بگو قرار شما با خدا ڪے است؟
آيا حيات ما بہ زمانت رسيدنیست؟
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#سلام_صبحت_بخیر_اے💚
#همہ_ے_زندگانیم❤️
✨❣🌅❣✨
ای بهاری ترین آینه هستی
یوسف کنعانی من سلام
آقاجانم بیا و اذان عشــق بخوان
تا جهان سراسر مسلمان شود
بیا و «وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ....»را فریاد کن...
چشم انتظار ماندهام
من سر خوشم از لذت این چشم به راهی
و چشم انتظار میمانم ...
🕊الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج🕊
🥀یابنالحسن
دیر میشود آمدنتان
و نزدیک میشود رفتن ما
نگذار به گور ببریم آرزوی دیدنتان را ...
اللهم عجل لوليک الفرج
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
💠 کسانی که نگران بعد از مرگ هستند بخوانند
🔻امام صادق(ع) فرمود:
🔸پس از مرگ؛ هیچ عملى جز سه چیز انسان را همراهی نخواهد بود(یعنى: اجر و پاداش این سه عمل، پس از مرگ نیز به انسان میرسد):
◽️ صدقهاى که -به توفیق الهى- در حال حیات جارى ساخته، که پس از مرگ نیز [تا روز قیامت] برایش جریان خواهد داشت،
◽️ و شیوه و رفتار هدایت بخشى که [از خود به یادگار گذاشته و] دیگران بدان عمل کنند،
◽️ و فرزند شایستهاى که برایش دعا کند.
📚تحف العقول: 363
▪️به عباس گفت برو دیگه برنگرد
هروقت حسین برگشت توهم برگرد
ادب و شناختش نسبت به امام زمانش
اورا باب الحوائج کرد...
✔️الگویمان در ادب نسبت به اهل بیت علیهم السلام
و شناخت امام زمان حضرت ام البنین سلام الله علیها باشند...
🏴🏴🏴🏴🏴
🏴اگر عباس ماه هاشمین است
🏴هنرجوی امیر المومنین است
🏴اگر اسطوره ی فخر و ادب شد
🏴چو مامش حضرت ام البنین است.
وفات اسطوره ادب 🖤
مادر حضرت ابالفضل(ع) تسلیت باد🏴
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🎙...
••• مداحی سوزناک
حضرت #امالبنین •▪️
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
ای مادرم کنیز و بابای من غلامت
ای مادر ابلفضل جان ها فدای نامت یا ام البنین ع
🥀🥀🥀🥀🥀
🌷 امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام:
🌸 دنياي حرام چون مار سمي است ، پوست آن نرم ولي سم كشنده در درون دارد ، نادان فريب خورده به آن مي گرايد ، و هوشمند عاقل از آن دوري گزيند.
📚 حکمت 119
#ایاهلحرممیرعلمدارنیامد💔👁.....
♡︎
.........☾︎💔ʰᵒˢˢᵉⁱⁿ💔☽︎........
♡︎
#یوسف
✔︎یازده برادر داشت👀💔}
#حسین
✔︎تنها عباس (ع) را👀💔}
برادری به تعداد نیست،.....
به وفاداریہ......
بَِـَِہَِ یَِکَِتَِاَِیَِےَِ قَِسَِمَِ ،َِ یَِکَِتَِاَِ سَِتَِ عَِبَِاَِسَِ❥︎..
اَِمَِیَِرَِ کَِشَِوَِرَِ בَِلَِهَِاَِ سَِتَِ عَِبَِاَِسَِ❥︎..
اَِگَِرَِ چَِـَِہَِ زَِاَِـَِבَِـَِہَِ اَِمَِ اَِلَِبَِنَِیَِنَِ اَِسَِتَِ❥︎...
وَِ لَِیَِکَِنَِ مَِاَِـَِבَِرَِشَِ زَِهَِرَِاَِ اَِسَِتَِ عَِبَِاَِسَِ❥︎...
#پستــ_ویژه☽︎💔☾︎.....
#انتشار_کنید_بهنیتفرج(عج)
🥀🥀🥀🥀🥀
🌸🌸🌸 وعده هرroz ما
☘️دعای فرج
بسم الله الرحمن الرحيم
اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ
، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ ؛
وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ ؛
واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛
اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم ؛
فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛
يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛
يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛
الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛
يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ
🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸
☘️برای سلامتی محبوب دلها
.
اَللّـهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِه في هذِه ِالسَّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَة وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْنا حَتّى تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طویلا .
.*اللهم عجل لولیک الفرج*
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
☘️ السلام علیک یا علی ابن موسی
اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي الامامِ التّقي النّقي و حُجّّتكَ عَلي مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةَ كثيرَةً تامَةً زاكيَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه كافْضَلِ ما صَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🍀هر روز يك سلام
السَّلام عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ وَعلَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكَ مِنِّي. سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ،
السَّلام عَلَى الحُسَيْن
وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ
عَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ
عَلَى أصْحابِ الحُسَينِ
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
☘️آیه الکرسی
اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ ۚ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ ۚ لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ ۗ مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِندَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ ۚ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ ۖ وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ ۚ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ ۖ وَلَا يَئُودُهُ حِفْظُهُمَا ۚ وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ [٢:٢٥٥] لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ ۖ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ ۚ فَمَن يَكْفُرْبا لطاغوت وَيُؤْمِن بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىٰ لَا انفِصَامَ لَهَا ۗ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ [٢:٢٥٦] اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ۖ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ ۗ أُولَٰئِكَ أَ صْحَابُ النَّارِ ۖ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ [ ٢:٢٥٧]
🙏برای حفظ وسلامتی مدافعان
حرم ۱۴صلوات وایت الکرسی هدیه میکنم🙏
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🍃🌷آخرین یکشنبه دی ماه
دهانمان را خوشبو کنیم
به عطر دل نشین صلوات
بر حضرت مُحَمَّدٍ و خاندان مطهرش 🌷🍃
🍃🌷اَللّٰهُــمَّ صَلِّ
🍃🌷عَلی ٰمُحَمَّدٍ
🍃🌷وَّ آلِ محمد
🍃🌷وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🌼🍃
🌷🌼🌷🌼🌷
🌺🧚♀️نیایش صبحگاهی
خدای مهربان من
میدانی که چقدر به رحمت تو امید بسته ایم
و چقدر آرام میشویم از اینکه تو و مهربانی و لطفتت را همیشه در جان لحظاتمان احساس می کنیم ...
حس داشتنت ، حس بودنت ، حس حضورت ، در تار و پود لحظاتمان جاریست و چقدر با تو خوشبختیم..
و چقدر با تو ای خدای مهربانم پر از آرامشیم،
الهی، این آرامش را برایمان ابدی گردان...
"آمین"🙏
خدای مهربانم🙏
روزى زیبا برای
دوستانم بساز
پر از خیر و برکت
و شادی و نشاط🌹
آرامش و سلامتی 🙏
آمیـــن یا ذَالْجَلالِ وَالْاِكْرام 🙏
ای صاحب جلال و بزرگواری 🙏
تمامی لحظاتتون سرشار از مهر خدا
🌼🍃
❄️🕊❄️
❄️سلام برصبح فرحبخش هستی
🌷سلام برپروردگار مهر و دوستی
❄️همان پروردگار صبح روحبخشی
🌷که پاکی و قداستش
❄️مرا تا بیکرانه های هستی میبرد
🌷و من به رسم تعظیم
❄️سر بر آستان سجودش می سایم
سلام😊✋
صبح زیباتون بخیر☕️❄️
🌼🍃
🌷یکشنبه تون عالی
🌷امروزتان شاد و
🌷سرشاراز عشق و رضایت
🌷سلامتی ساکن جانهایتان
🌷و لبخنـد جاری
🌷بر لبهایتان باشد
🌷کسب و کارتون خوب
🌷شادیهاتون دائمی
🌷و زندگیتون عالی باشـه
🌷روزتون زیبا ودر پنده خدا
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
❄️صبح یعنی:
🕊امید برای یه شروع قشنگ
❄️صبح یعنی :
🕊یه معجزه
❄️یعنی :
🕊یه ایمان دوباره
❄️به قدرت خدای با سلیقمون
🕊که چقدر زیبا به هستی نظم داده
🌼🍃
🌷🍃🌷🍃🌷
🌺🧚♀️برای نزدیک شدن به خداوند
باید قلبی نرم چون مخمل داشته باشی...
هر انسانی در طول زندگیاش
به شکلی رقّتِ قلب را میآموزد...
دچار حادثه یا بیماری صعبالعلاجی میشود،
درد جدایی میکشد،
یا مال و اموالش را از دست میدهد...
همه فرصتی مییابیم تا سختیِ قلبمان را نرم کنیم.
اما بعضیها حکمت این حوادث را میفهمند
و قلبشان را برای نزدیک شدن
به خداوند رقیق میکنند
و برخی متاسفانه بعد از این امتحان..
خشنتر شده و با دلی چون سنگ،
از آن بیرون میآیند!
الیف_شافاک
🌼🍃
سلام دوستان عزیزززم
آخرین یکشنبه دی ماهتون زیبا
هدیه امروز من به شما
لبخند شیرین است
امیدوارم👌🌷🍃
روزی پر ازاتفاقات عالی
وموج های
مثبت زیبای زندگی🌷🍃
وروزگاری بر وفق مراد داشته باشین
🌼🍃
❄️با خودت تکرار کن
امروز معجزه ای در راه است
و من با آغوش باز به استقبال آن می روم
و ایمان دارم خدایم بهترینها را
در بهترین زمان ممکن محقق می سازد❄️
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🌺✨یکی پول داره سلامتی نداره ...
⚪️✨یکی پول نداره سلامتی داره ...
🌺✨یکی پول نداره وسلامتی هم نداره
⚪️✨یکی پول داره سلامتیم داره
🌺✨آسایشم داره ولی آرامش نداره ....
⚪️✨عجب کلاف در هم پیچیده اي
🌺✨قدر داشته هات رو بدون
⚪️✨و روى نداشته هات كار کن
🌺✨دوست خوبم ؛
⚪️✨امیدوارم حال دلت خوب و خوش باشد
🌼🍃
🥀سلام
صبح زیباتون بخیر
برای چهارشنبه تون
برکت، سلامتی
موفقیت ،سربلندی
و عاقبت بخیری را
از خدای مهربون میخوام
🖤وفات حضرت ام البنین تسلیت باد .
🌷به حق حضرت ام البنین س
🌷حاجت روا بخیر باشید ان شاءالله
🌼🍃
🥀🖤السلام علیک یا مولاتی
اصلا او چهار پسر آورده بود
که بلاگردان فرزندان علی باشند!
🥀ام_البنین یعنی:
عباس داشته باشی و بگویی:
از حسین ع چه خبر؟!...
💚 السلام علیک یا ام البنین
🖤وفات حضرت ام البنین
🖤اُمّ العباس تسلیت باد
شادی روح مطهره حضرتش صلوات
🥀 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ
🥀 و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🌼🍃
🕯ای مادر عباس
🖤فدای پسرت
🕯ای همسر خورشید
🖤فدای قمرت
🕯ای ام البنین
🖤مادر مردان نبرد
🕯عالم به فدای چار نور بصرت
🕯 وفات حضرت
🖤ام البنین سلام الله علیها
🕯تسلیت باد
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
خرد کردن گوشی های قاچاق 😮
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
تصادف بسیار وحشتناک 🙈
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فال روز در روز ۲۶ دی ۱۴۰۰
فروردین: 🌙
ممکن است امروز بتوانید مشکلی را در محل کارتان حل کنید و یا موقعیتی مناسب برای برتری و موفقیت بوجود بیاورید. همچنین شما می دانید که این بخشی از یک نتیجه بزرگتر است که برای زمانی با شما خواهد بود و برای این مشکل راه حل آسانی وجود ندارد. نتیجه گیری های شما درباره کارتان نگرانی هایی را ایجاد می کنند و دری به روی درگیری شدید عاطفی برای شما باز می کند. زیرکانه ترین سیاست شما الان این است که مشغولیت های خود را کمتر کنید؛ به خاطر اینکه یکباره می بینید که در یک تعارض قرار می گیرید و حتی اگر برنده باشید باعث می شود بازنده شوید.
اردیبهشت :🌙
اکنون نیازی نیست که به سمت کارهای خود هجوم ببرید و بخواهید با عجله کارها را انجام دهید ، به خاطراینکه زمان کافی برای انجام آنها خواهید داشت ، اگرچه شما چیزهای مفیدی برای یادگیری دارید ، وسوسه کننده است که آسان ترین راه را انتخاب کنید. درباره تصمیماتی که باید بگیرید به مقدار کافی فکر کنید. به خاطر اینکه نتیجه کارهای شما بیشتر از آنچه که شما فکر می کنید روی شما تاثیر خواهد داشت.
خرداد :🌙
شما تا به حال بسیار مراقب بودید تا کاری را انجام دهید که از شما انتظار می رفت. اما اکنون زمان تفریح و گردش در زندگی شما فرا رسیده ، حتی اگر وظایفی دارید که باید برای اینکه لذت خود را بدست بیاورید آنها را انجام دهید. امروز اگر توجه و تمرکز کافی بر روی کاری که انجام می دهید داشته باشید می توانید بسیار مفید واقع شوید و اگر بتوانید کارهایتان را امروز زودانجام دهید بعداز ظهر زمان کافی برای تفریح و خوشی خواهیدداشت.
تیر : 🌙
شما احتمالا قادرید که بحرانی که در حال بوجود آمدن است را احساس کنید ، حتی اگرآنها در ظاهر خوب و عالی بنظر برسند. با وجود اینکه شما بهترین کاری که می توانید را می کنید تا از آن پیشگیری کنید ، اما این یک آزمایش نهایی است. نیروی غریزی تان به شما می گوید که عقب نشینی کنید ، اما احتمالا شما در یک جواب فعالانه ای پیشنهاد را ریشخند می کنید. همچنانکه مسئولیت شما می تواند راه ناپدید شده زندگی شما را مشخص کند. امروز زیاد به خود مغرور نشوید که ممکن است این اتفاق خوشایند برای تان نیفتد. در عوض ، به آنها به عنوان بخشی از یک تغییر طولانی مدت در جریانات زندگی تان نگاه کنید.
مرداد :🌙
زندگی احتمالا امروز گیج کننده به نظر برسد ، اما این اوضاع آن قدر طولانی نخواهد بود تا بتواند کارهای شما را زیاد تحت تاثیر قرار دهد. در اواخر روز ، به هر حال ، ممکن است احساس کنید کمی گیج شده اید ، حتی اگر شما فقط درباره آنچه که باید فردا انجام دهید فکر می کنید. اجازه ندهید فکرکردن به اینکه چقدر کار برای انجام دادن دارید شما را از پا درآورد و پریشان شوید. نگرانی های شما بسیار بدتر از حقیقت است. فقط آن کاری را بکنید که می توانید و مطمئن باشید که در هفته آینده اوضاع آرام خواهد شد و به آرامش خواهید رسید.
شهریور : 🌙
شما تمام تلاش تان را برای کنار آمدن و تحمل کردن همه شرایط انجام داده اید و اکنون احساس می کنید که در رابطه با ناتوانی خود برای انجام دادن همه کارها در آستانه سقوط هستید. اکنون ، به هر حال ، به نظر می رسد نوسانات در راه دیگری هستند و شما مشتاقانه منتظر رد شدن از آن هستید ، اینکه حتی به سرعت برای انجام دادن کارهای بی شمار آماده می شوید. اکنون اولویت بخشی به کارهایتان بسیار مهم است ، برای اینکه شما بدانید چقدر مهم است که پیش بروید و روی آنچه که بعدها پیش می آید حرکت کنید. شما همیشه می توانید به عقب باز گردید و شکست خود را جبران کرده و آن را بعدها انجام دهید.
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d