eitaa logo
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
2.7هزار دنبال‌کننده
22.4هزار عکس
26.2هزار ویدیو
128 فایل
محتویات کانال ازهردری میباشد 🌹علمی، مذهبی‌، شعر،داستان،پندواندرز سخنان بزرگان ،طب سنتی،کاردستی، آموزشی،مطالب پزشکی روز دنیا، و خلاصه اینجاهمه چی درهمه🌹 ارتباط با ادمین 👈👈 @Ndashti ارتباط با ادمین 👈👈 @M_Mohammdeean
مشاهده در ایتا
دانلود
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#این_مرد_امشب_میمیرد_227 وقتى برگشتم عمه آن قدر گريسته بود كه دل من دل سوخته ام برايش سوخت.. بالا
وحشت كردم من به اندك عطر باقى مانده از معين در اين خانه راضى بودم _ نه عماد من ميخوام همينجا بمونم با غم و دلسوزى اينبار نگاهم كرد _ دور سرت بگردم اينجورى بهتره جمع كن بريم بغض راه گلويم را بست _ كجا برم تو اين شهر در اندشت اينجا امنيت دارم _ من كه نمردم ، منم ميام اصلا اسباب اثاثيه اى رو بردم تو يكى از اتاق ها خونه جديد خيلى آپارتمان لوكس و دلبازيه از اينجا خيلى بهتره قول ميدم عاشقش شى بى رمق و بى حوصله روى كاناپه نشستم _ عماد من ميخوام اينجا باشم كلافه شده بود _ آقا گفته اينجا رو تحويل بدى شكستم آنقدر كه لحظه اى احساس كردم كسى سينه ام را شكافت و قلبم را در آورد از بالاترين ارتفاع اين شهر به زمين كوبيد از اينجا هم بيرونم كرد؟!تا به اين حد بى ارزش و بى اهميت شده بودم؟ ميدانستم اين ساعت قطعا در شركت است بعد از چند روز جرات كردم از خانه خارج شوم عماد فكر كرد به تنهايى و كمى هواى تازه احتياج دارم نميدانست قصد رفتن به شركت را دارم ... وقتى كه رسيدم از احترام و برخورد كارمندان متوجه شدم اينجا كسى از اتفاقات بد زندگى ما خبر ندارد .. منشى جديد معين خانم ميانسال با وقارى كه خودم انتخابش كرده بودم با ديدن من به احترامم ايستاد و اعلام كرد رئيس با مهندس ملك جلسه دارند در ذهنم هرچه گشتم مهندس ملك را به خاطر نياوردم ترجيح دادم بى ادبى نكنم و منتظر بمانم از منشى هم خواستم حضورم را اطلاع ندهد ظاهر آشفته و لباس هاى به هم ريخته ام كنجكاوش كرده بود زير چشمى مرا ميپاييد حدود نيم ساعت بعد در باز شد و مهندس ملك رويت شد زن جوان و فوق العاده شيكى كه تمام وجودش طنازى بود!! به خاطر آوردم طناز ملك تنها وارث شركت بين الملمى ملكان !!! اسمش را زياد شنيده بودم اما فكرش را هم نميكردم معين راضى به همكارى با يك زن شود!! معين براى بدرقه اش دم در آمد حتى نگاهم هم نكرد اين قدر حقير بودم كه به چشم طناز هم نيامدم .. ته ريشش بلند شده بود مثل هميشه آراسته نبود ،،با بهت و بغض ايستادم و نگاه كردم كه با خوشرويى بدرقه اش كرد و واى و واى از دستى كه مرد من در آخر در دستش فشرد!!! معين من و فشردن دست زن ديگر؟؟ خدايا اين كابوس است؟! طناز كه رفت نگاهى حقيرانه خرجم كرد و گفت _ بيا تو صدايش را هنوز ميپرستيدم خودش داخل اتاق شد چند ثانيه بعد با اشك چشم وارد اتاق شدم در را بست و كمى نزديكم شد خدايا همينجا جانم را بگير من در كنار نفس و عطر او آرزوى ديگرى نداشتم _ واسه چى اومدى؟ اشك هايم برايش بى اهميت بود كه اين سوال را ميپرسيد؟ _ معين... فرياد زد _ مُرد واسه تو مرد _ اين زنه كى بود؟ _ به تو مربوط نيست ، كارتو بگو و برو و بيشتر از اين مزاحم زندگيم نشو _ من هنوز زنتم نيشخندى زد و گفت: _ آره هنوز آره البته فقط يه اسمى تو شناسنامه ام اونم به زودى پاك ميشه چه قدر بى رحم شده بود!!! چه قدر راحت از رفتن و جدايى و پاك شدن حرف ميزد من با همه عشقم غرور داشتم!! _ پس قبل تموم شدنش كثافت كاريو شروع كردى؟... https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d ادامه دارد...
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#این_مرد_امشب_میمیرد_228 وحشت كردم من به اندك عطر باقى مانده از معين در اين خانه راضى بودم _ ن
_ پس قبل تموم شدنش كثافت كاريو شروع كردى؟ يقه مانتويم را با عصبانيت گرفت و كمى بالا كشيد _ ببين تو ذات من كثافت كارى نيست ذات آدمم قابل تغيير نيست، الانم كارى ندارى زود برو ... كنايه بود؟ در ديدش ذات من كثيف بود؟ يقه ام را از دستش گرفتم من با همه عشقم غرور هم داشتم!! _ اينجا شركت منم هست اينبار طولانی و با صداى بلند خنديد _ همه سهمتو حساب ميكنم ميدم عماد _ نميفروشم . سهمم فروشى نيست ، در ضمن پروژه پرورشگاه رو هم بگو متوقف كنن ، پشيمون شدم ، اون آپارتمان و هرچى كه دارى هم ارزونى طناز ملك !! من يك زن بودم و حسادت ميتواند يك زن را شبيه بى رحم ترين قاتل جهان كند رو برگرداند ميدانستم توقع اين برخورد را نداشت,,اما وقتى حلقه ام را در آوردم و روى ميز گذاشتم نگاهش فرق كرد ،فرياد نزد!! فقط نگاه كرد پايان زندگى مان را به نظاره نشست رفتم اين بار با پاى خودم رفتم باورم شد كه تمام شده است باورم شد اين معينى كه من ديدم با غول چراغ جادوى هميشگى زندگى ام زمين تا آسمان فرق داشت!! به خانه اى كه عماد خريده بود رفتم خانه به نام خودم بود مجبورش كردم از سهمى كه داشتم پول خانه را كسر كند ... با خاطراتم و آن خانه خداحافظى كردم يك دل سير گريستم و جلوى آينه ايستادم با رژ لب روى آينه نوشتم ::تو را ميسپارم به شب هاى روشن... چمدان كوچكم را برداشتم و رفتم تنها يادگارى كه از معين برايم ماند اسمش در گردنم و روى سينه ام بود اين گردنبند را نتوانستم رها كنم... وكيل معين براى انجام مراحل طلاق بامن تماس گرفت مثل مجسمه سكوت كردم تنها گوش سپردم ،چند ماه ديگر تا تاريخ عقدمان مانده بود ..ما هنوز به اولين سالگرد نرسيده به طلاق رسيده بوديم ... چند ماه بايد طبق قانون وصيت نامه صبر ميكرديم و بعد راحت طلاق ميگرفتيمچند ماه اجبارى بايد اسم مرا در شناسنامه اش يدك ميكشيد!!! چه طور به اينجا رسيده بودم؟ مقصر اصلى اين فاجعه چه كسى بود؟! چرا بايد از گناهشان ميگذشتم؟ من و بچه بى گناهم چرا بايد آلت انتقام از معين نامدار ميشديم؟ چرا هميشه من ؟ چون از همه احمق تر بودم؟ حقم بود واگرنه از طريق آوا و عماد شنيده بودم بارها وارد شده اند و موفق نشدند من دروازه بى دروازه بان بودم! هر وقت معين به من اعتماد كرده بود و پاسبانى و كنترل من را كنار گذاشته بود من بدترين حماقت ممكن را انجام داده بودم دنبال اردلان گشتم انصافا فهميدم آذر از توطئه هايش بى خبر بود كمكم كرد پيدايش كنم رفته بود و حالا آلمان بود .. ولى فكر تازه اى داشتم ، اردلان معين را با نابود كردن فرزندش زمين زد ! من هم همين كار را ميكردم! پيمان نه! پيمان زرنگ و بى رحم تر از پژمان بود.. فرزند كوچكتر عزيز تر هم ميشود !!! وقتش رسيده بود... انتقام احمقانه ترين عاقلانه نمای بشریت است https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d ادامه دارد...
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#این_مرد_امشب_میمیرد_229 _ پس قبل تموم شدنش كثافت كاريو شروع كردى؟ يقه مانتويم را با عصبانيت گرف
وقتى به شركت پرتو گستر رفتم و خودم را به منشى پژمان معرفى كردم توقع هرچيز را داشتم جز اينكه پيمان به جاى پژمان از اتاقش هراسان بيرون بيايد و با چشم هاى خودش يلدا نامدار زن دشمنش را قلمرو خودش ببيند! پژمان ترسو بى اطلاع اين هيولا آب هم نميخورد ..از جايم بلند شدم و سلام دادم هنور با تعجب به من مينگريست _ سلام عرض كردم جناب پرتو امكانش هست چند دقيقه وقتتون رو بگيرم جواب سلامم را داد و من را به سمت اتاقش هدايت كرد.. اين اولين بار بود پيمان را دقيق مينگريستم او هم طور خاصى نگاهم ميكرد با همه خشونت ذاتى پيمان غم عجيبى در چشمانش موج ميزد.. از نگاهش معذب شدم و سر پايين انداختم _ زن معين اينجا چى كار ميكنه ؟ بايد جواب قانع كننده اى براى پيمان پيدا ميكردم .. انگشت بى حلقه ام را جلويش گرفتم و گفتم _ الان ديگه زنش نيستم!!! بزرگترين دشمنشم پوزخندى زد و گفت _ تا اين حد كه با پاى خودت بياى تو دل آتيش؟ _ اومدم اين آتيشو شعله ور تر كنم زنش هم كه نباشى ، دختر عموشى ، معين به كنار تو خواهر اون عماد مغز تيليدى عماد عزيزم؟! مرا ببخش كه در مقابل توهين اين هيولا سكوت ميكنم !! باز به خاطر مى آورم كه قاتل عشق و فرزندم حال رو به رويم نشسته است _ عماد و معين واسم ديگه اهميتى ندارن من از همشون كندم _ خوب اين به ما چه؟ _ طناز ملك با حالت خاصى گفت _ خوب؟ _ اونو جايگزين من كرده، شركتشو ميخوام با هر قيمتى كه شده ، خودم نميتونم اقدام كنم به كمكت احتياج دارم _ چرا بايد كمكت كنم؟ _ چون منم در ازاش كمكت ميكنم انتقام بگيرى _ بر عكس بقيه اعضاى خانوادم ديگه فكر ميكنم انتقام راه خوبى نيست چون ژاله رو نميتونه بر گردونه ... (برگشت ژاله هنوز برايش مهم بود؟! ) سرش پايين بود ولى باز ادامه داد تن صدات شبيه ژاله است ، تو ميدونى كجاست؟ در آنى حس كردم چه قدر ناتوان و عاجز شده است _ من تا حالا ژاله رو نديدم ولى ميتونم پيداش كنم مطمئنم معين ميدونه كجاست _ ميدونه اما به هيچ قيمتى حاضر نشد بگه ، حتى وقتى دختر عموش با پژمان فرار كرد راضى شد هر بلایی سر اون دختر بياد ولى جاى ژاله رو به من نگه .. تازه متوجه حرفهاى مهرزاد در مورد ناموسش شدم كه معين را مقصر ميدانست!!! _ من ميتونم! اصلا بيا معامله كنيم ، جاى ژاله در مقابل شركت طناز ملك خود پژمان بهترين راه حل و بهانه را بى آنكه بداند براى انتقام از خودش به من نشان داد ژاله!! من با اين اسم ميتوانستم اين مرد را تا مريخ بكشانم، دست همكارى جلويم دراز كرد و مجبور شدم به اين ابليس دست دهم!! موقع خروج پژمان ترسو را ديدم كه با تعجب نگاهم ميكرد حقير تر از مورد انتقام گرفته شدن بود!! بهتر كه پيمان پا پيش گزاشت فاتحانه به سمت خانه حركت كردم .... درست سر خيابان وحشتناك ترين و عجيب ترين اتفاق ممكن را تجربه كردم در جايم خشكم زد هيچ به خاطر نمى آوردم حتى اسمم نميدانستم كجا هستم و قرار بوده است به كجا بروم!! مغزم فلج شده بود خيلى عجيب بود خيابان دور سرم ميچرخيد چه احساس غريبى به سختى خودم را لب جدول رساندم و نشستم سرم را ميان دستانم گرفتم هرچه بيشتر فكر ميكردم گيج تر ميشدم اينقدر ترسيده بودم كه گريستم تنها نكته مثبت آن حالت وحشتناك فراموش موقت دردها و از دست داده هايم بود!! دختر نوجوانى به كمكم آمد كنارم نشست و حالم را پرسيد ميان گريه اسم خيابان را پرسيدم ولى وقتى اسم خيابان را هم فهميدم چيزى به خاطر نياوردم ،،دختر با ناراحتى گفت _ خانوم موبايل دارى؟ موبايل؟! داشتم ؟ كيفم را جلويش گرفتم با عجله گشت و گوشى ام را پيدا كرد و شروع كرد خواندن اسم مخاطبينم ادامه دارد ... https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
✋🏻💚•° حیدرۍ‌وار ‌بیا‌حیـدر‌ڪرار‌زمان جمڪران‌منتظــر‌منبر‌مردانہ‌توست پرده‌بردار‌از‌این‌مصلحت‌طولانی ڪه‌جہان‌معبدو‌منزلگہ‌شاهانه‌توست.. 🤲 🌺🌹🌺🌹🌺🌹 سلام مهربان پدرم ، مهدی جان دیری است که از تو دور شده ام ، دلت را شکسته ام ، قلبت را رنجانده ام ... دیری است که همچون کودکی چموش ، سر به دامنت نگذاشته ام ، یادت نکرده ام ، سلامت ننموده ام ... دیری است که مایه ی آبرویت نبوده ام ، زینتت نشده ام ، اسباب افتخارت نگشته ام ... دیری است رسم فرزندی را فراموش کرده ام ، سر براه نبوده ام ، دلواپست کرده ام ... ... اما به ماه رویت قسم که هنوز دوستت دارم ... ... و می دانم که هنوز از روی مهر پدرانه دوستم داری ... ... و این تنها بضاعت من است .. 🌺🌹🌺🌹🌺🌹 📢 چشم بِراه باشید. ✍🏻 بزنطى از حضرت علی بن موسی الرضا(عليه السّلام) روايت كند كه فرمودند: صبر و انتظارِ فرج چه نيكوست، آيا سخن خداى تعالى را نشنيدى كه فرمود: چشم به راه باشيد كه من نيز با شما چشم براهم و فرمود: منتظر باشيد كه من نيز با شما از منتظرانم. پس بر شما باد كه كنيد كه پس از يأس مى آيد و پيشينيان شما از شما صابرتر بودند. 📚کمال الدین، صدوق ره، ۶۴۵ 🌺🌹🌺🌹🌺🌹 🖼 ؛ 🔅 امام زمان علیه السلام: 🔹 (.... هيچ يک از پدران من نبود جز آن كه بيعت طاغوت روزگارش در گردنش بود ولى من در حالى خروج مى‌كنم كه بيعت هيچ يک از طاغوت‌ها در گردنم نيست....) 📚 الدرة الباهرة من الأصداف الطاهرة ج ۱، ص ۵۱ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
‌ 🔸اگر کسی قدرت بر روزه‌ی ماه رجب را ندارد، هر روز این تسبیحات را صد بار بخواند، تا ثواب روزه‌ی ماه رجب را دریابد: ‌ 🌸🍃 سُبْحَانَ الْإلٰهِ الْجَليلِ، سُبْحَانَ مَنْ لا يَنْبَغِي التَّسْبيحُ إِلّا لَهُ، سُبْحانَ الْأَعَزِّ الْأَكْرَمِ، سُبْحَانَ مَنْ لَبِسَ الْعِزَّ وَ هُوَ لَهُ أَهْلٌ 🍃🌸 ‌ 📗مفاتیح الجنان 🌺🌹🌺🌹🌺🌹 💌 براے کسایے که قلبشون کبوتر 🕊 کسایے که دلشون با اسم امام مهربون آروم مے‌گیره 💚💜 🔆 امروز هم، عاشقانه و با شوق، زمزمه کن صلوات خاصه امام رضا (ع) رو:☺️ اللهّـــمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضـا المرتَضی، الامــام التّقي النّقي و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق‌ الشَّهيد صَلَوةً كثيرَةً تامَة زاكيَةً مُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَرادِفَـــه كافْضَل ماصَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ 🍀 🌺🌹🌺🌹🌺🌹 بہ دنبال تو مےگردم شبــ وروز ازبرایتــ اباصالح ڪجایے جان من بادا فدایتــ بہ شوق روے تو این دل شده سرمستــ آواز بیا با اشکــ دیده مي ڪنم آقا صدایتــ 🌺🌹🌺🌹🌺🌹 جان آقام (عج) بخوان دعای فرج رادعااثردارد دعاکبوترعشق است وبال وپردارد 🌺دعای منتظران درعصرغیبت🌺 اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسکَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى ❤️برای سلامتی آقا❤️ بسم الله الرحمن الرحیم اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً 💖دعای فرج💖 بسم الله الرحمن الرحیم اِلهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاء ُ وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع)و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج) ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیت الله فی ارضه به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🎬 «آماده باش» 👤 رهبر انقلاب 🔅 ما مأمور به انتظاریم، انتظار یعنی چه؟.... https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d