eitaa logo
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
2.7هزار دنبال‌کننده
23.5هزار عکس
27.6هزار ویدیو
133 فایل
محتویات کانال ازهردری میباشد 🌹علمی، مذهبی‌، شعر،داستان،پندواندرز سخنان بزرگان ،طب سنتی،کاردستی، آموزشی،مطالب پزشکی روز دنیا، و خلاصه اینجاهمه چی درهمه🌹 ارتباط با ادمین 👈👈 @Ndashti ارتباط با ادمین 👈👈 @M_Mohammdeean @جهت تبلیغات با قبول ....
مشاهده در ایتا
دانلود
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
💠 بیماری ۲۳ ملیون ایرانی😳 ✍علت بیماری کبد : 🍃پیامبرخدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلّم: 👌آب را و آن را یڪجا ســر نڪشید ؛ چرا ڪه ، از آن می‌خیزد!!! 📚الکافی ، جلد 6 ، صفحه 381 🔻البته اشتباه آب خوردن یکی از دلایل مشکلات کبدی است. 👌و ترک این مستحب باعث شده خیلی از مردم مشکل کبد داشته باشن. 🤓نوشیدن آب باید در روز ایستاده،در شب نشسته باشه ✍آب یا مایعات بین غذا و بعد غذای چرب و گوشتی ممنوع‼️ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
☄کم خونی نوع گرم.☄ 💢 کم خونی نوع گرم: اولین علت کمخونی نوع گرم این است که از سامانه ی گوارشی، صفرا خارج می شود. (به واسطه ی خوردن غذاهای گرم و خشک، صفرازا). 💢علت دیگرش به علت حرارت زیاد کبد است که کبد خون را غلیظ و کم می کند و صفرای زیادی تولید می شود. به طوری که در آزمایش اندازه ی گلبول ها کوچکتر از حد معمول است. (تالاسمی مینور) 💢علت سوم کم خونی نوع گرم، خونریزی های شدید زنانه است که علتش حرارت بالای کبد یا ورم کبد است. 📶پرهیز از غذاهای گرم و خشک مثل ادویه جات گرم و خرما و سیر و پیاز خام و امثال این ها است. 📶درمان: شیره ی انگور هفت واحد و سرکه انگور طبیعی سه واحد مخلوط شود و به مدت 5 الی 10 دقیقه در حرارت ملایم بجوشد و سپس هربار 5 قاشق غذاخوری از این شربت را در یک استکان عرق بیدمشک میل شود که معروف به شربت دوشاب است. (داروی مجرب) 📶خوردن غذاهای گرم و تر مثل آبگوشت و شیربادام و مویز و فسنجان مَلس که نصف بادام و نصف گردو باشد. فالوده ی سیب که داخلش تخم شربتی باشد وووو. 👌نکته: زمانی که پرهیزات رعایت شود و کبد خنک شد، در بدن خونسوزی اتفاق نمی افتد و شخص دچار کمخونی نمی شود و زمانیکه حرارت کبد متعادل شود، حجم خونریزی کم می شود. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
☄انواع کم خونی☄: 💦کم خونی نوع سرد. 🔥کم خونی نوع گرم. 🥀کم خونی به خاطر جراحت ها و تصادفات ایجاد شده باشد که شخص خون زیادی از دست داده و منجر به کم خونی شده است. 🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆 💢کم خونی نوع بلغمی(سرد) : یعنی شخص مزاجش سرد و تر است و در بدن تولید بلغم بیشتر از تولید دم است. به عبارتی کبد بجای تولید خون قرمز، خون سفید یا همان خلط خام تولید می کند و علتش سردی کبد و رطوبت بالای بدن است؛ که می تواند به خاطر مزاج پایه اش باشد و یا علتش تغذیه های سرد و تر باشد یا بی تحرکی و امثال این ها. درمان کم خونی نوع بلغمی: 📶درمان این نوع کم خونی با تغذیه های گرم و خشک است تا تعدیل خلط غالب انجام شود. ( البته باید به گرمی کبد افراد توجه کرد) 📶خوردن قرص خون طب اسلامی یا خونسازهای گرم مثل چهارشیره و امثال این ها. 📶این اشخاص باید فعالیت شان را زیاد کنند. به عبارتی با فعالیت حرارت و گرما به بدن برساند و بلغم را تبدیل به دم کنند. با استفاده از ماساژها و روغن مالی‌ها با روغن های گرم در موضع استخوان های درشت و پهن بدن خصوصاً موضع کبد و بادکش گرم و تعریق به واسطه ی پیاده روی و غیره است. 📶 پرهیز از ترشیجات و لبنیات و خیار و گوجه و هندوانه و ... داشته باشد. ✍زمانی که شخص بلغمی که غلبه ی بلغم هم دارد، با دادن ماساژ و روغنمالی بدن با روغن های گرم به واسطه ی رساندن گرما و حرارت به بدن، حرارت جایگزین برودت (سردی) می شود و بلغم به دم تبدیل می شود. یعنی سردی و تری تبدیل به گرمی و تری می شود. گرمی و تری معادل دم یا همان خون است. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🔮درمان ⭐️در رساله‌ی ذهبیه آمده است: کسی که می‌خواهد لب هایش ترک پیدا نکند و زخمی یا تبخالی یا شقاقی در لب و اطراف لبش به وجود نیاید، از روغنی که به سر خود می‌مالد به ابروهای خود بمالد. ✍🏻درمان ترڪ لب ڪه گاهی اوقات با زخم شدن و آزار و اذیت همراه است به سادگی ممکن است. 🔆 هر شب قبل از خواب ۳ تا ۵ قطره یا در ناف بچڪانید و به ابرو ها بمالید تا اثر فورے آن را حس ڪنید. 🔆چڪاندن روغن در ناف باعث نرم شدن پوست بدن می شود، پوست ڪه از بقیه نازڪ تر است سریع تر واڪنش نشان می دهد. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
✴️ شنبه 👈 7 اسفند /‌حوت 1400 👈 24 رجب 1443 👈26 فوریه 2022 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. 🗡فتح قلعه خیبر به دست حضرت علی علیه السلام " 7 هجری قمری " 🐪 بازگشت جعفر طیار از حبشه " 7 ه.ق " 🌙🌟 احکام اسلامی. 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. 📛 صبح اول هفته را با صدقه آغاز کنید. 📛 امروز برای امور زیر مناسب نیست: 📛 مسافرت. 📛 و دیدارها و ملاقات ها خوب نیست. 🚘مسافرت: خوب نیست و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد. 👶 زایمان مناسب نیست. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز قمر در برج جدی و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است: ✳️ از شیر گرفتن کودک. ✳️ برداشت محصولات کشاورزی. ✳️ قرض و وام دادن و گرفتن. ✳️ شکار و صید و دام گذاری. ✳️ عمل جراحی. ✳️ و امور زراعی و کشاورزی نیک است. 📛 ولی ازدواج خوب نیست. 👩‍❤️‍👨 انعقاد نطفه و مباشرت. 👩‍❤️‍👨 امشب: امشب ( شب یکشنبه )، دستور خاصی ندارد. 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث اصلاح امور می شود. 💉💉 حجامت فصد زالو انداختن یا در این روز از ماه قمری ، باعث دفع صفرا می شود. 😴😴 تعبیر خواب امشب :خواب و رویایی که شب یکشنبه دیده شود تعبیرش از ایه ی 25 سوره مبارکه "فرقان" است. و یوم تشقق السماء بالغمام و نزل الملائکه تنزیلا.. و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده را امری ناخوش و خصومت و گفت و گوی ناشایسته ببیند صدقه بدهد تا رفع بلا شود.ان شاءالله.و شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید. 💅 ناخن گرفتن شنبه برای ، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد. 👚👕دوخت و دوز. شنبه برای بریدن و دوختن، روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست.(این حکم شامل خرید لباس و پوشیدن نمی شود) 🙏🏻 وقت در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر. 📿 ذکر روز شنبه : یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه 📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد . 💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به (ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🚶🏿🚶🏿🚶🏾🚶🏽🚶🏻 🏽 هرکس راه رفتن را ترک کند، سلامتی او را رها می کند (چون پوست اسید لپتونیک ترشح می کند) هورمون تنبلی. چرا باید پیاده روی کنیم؟ از همه می خواهم جواب را بخوانند. 1- برای مبارزه با استرس، فشارهای روانی... پیاده روی می کنیم. 2- برای کاهش وزن پیاده روی می کنیم 3 - برای درمان دیابت، کلسترول... 4- پیاده روی می کنیم تا عملکرد کلیه، کبد، چشم... 5- برای انرژی بخشیدن به عمل قلب و کاهش سختی رگ ها راه می رویم. 6- برای جلوگیری از التهاب روده بزرگ و اختلالات گوارشی پیاده روی می کنیم. 7- راه می رویم تا سیستم ایمنی خود را فعال کنیم 8 - برای فعال کردن ماهیچه ها، استخوان ها و تقویت سلامت خود راه می رویم. هر عنصر فوق الذکر شایسته جلسات پیاده روی است. پزشکان و کارشناسان اتفاق نظر دارند که راه رفتن دارویی است که همه این بیماری ها را درمان می کند. پزشکان همچنان تایید می کنند که: ■پیاده روی نقش بسیار مهمی در درمان تمامی بیماری های ارگانیک، روانی، روان تنی ایفا می کند و اگر دارویی به اندازه پیاده روی در بازار وجود داشت، پزشکان آن را در تمام نسخه ها تجویز می کردند. پیاده روی یک درمان موثر و رایگان است، اما متأسفانه بیماران همچنان تمایلی به استفاده از آن ندارند. یکی از پزشکان برجسته این جمله زیبا را بیان می‌کند: «اگر در اطراف هر بیمارستان زمین ورزشی ایجاد می‌شد و بیماران در آن پیاده‌روی می‌کردند، نیمی از بیماران در آنجا اینترن نمی‌شوند و نیمی از بیماران به طور قطعی آنها را ترک می‌کنند. خداوند ما را آفریده که راه برویم. اما ما به صندلی ها میخکوب شده ایم. وقتی بیماری ها به ما هجوم می آورند، به جای اینکه ما را وادار به راه رفتن کنند، ما را روی ملحفه های سفید پخش می کنند. حرکت کنیم تا سلامتی و تندرستی ما بماند....! لطفا این اطلاعات را فوروارد کنید! متشکرم https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌸🍃🌸 🍃🌸 👈 همه می‌توانند از اولیاء خدا باشند؛ خودت را ارزان نفروش! نگو «من که نمی‌توانم مثل آقای بهجت بشوم!» 🔸 فردی به‌نام «حاج عیسی» پیش حضرت امام(ره) خدمت می‌کرد و چای می‌آورد. امام(ره) گاهی با گریه، دعا می‌کرد که «خدایا، من را با حاج عیسی محشور کن.» روز قیامت یک‌دفعه‌ دیدی، حاج عیسی هم رفت پیش امام(ره)! چون او هم مثل امام، در حدّ توان خود، وظایفش را درست انجام داده و کارهای خوب کرده است. 🔸 هیچ‌کسی حق ندارد مأیوس شود و خودش را از تمنّای وصال محروم کند. نگو: «همه که مثلِ آقای بهجت(ره) نمی‌شوند!» خیلی‌ها با اصرار و سماجت، به خیلی جاها رسیده‌اند؛ چون در پُشت این سماجت، امید و ایمان هست. همه می‌توانند به همه‌جا برسند و از اولیاء خدا باشند؛ یأس ابلیسی را نابود کن! منتظرِ کشف و کرامت یا اتفاق خاصی هم نباش. شاید برایت بهتر بوده که جلوه و کرامتی ندیده‌ای، چون اگر می‌دیدی، خراب می‌شدی(دچار عُجب می‌شدی) 🔸شاید توفیق نماز شب نداشته باشی؛ اما واقعاً ناراحت باشی از اینکه توفیق پیدا نمی‌کنی. خُب، این ناراحتیِ خودت را حفظ کن و ادامه بده. یک‌وقت دیدی با توفیق‌ندادن به نماز شب، تو را به همه‌جا رساندند! اهل دل می‌گویند: بعضی از اولیاء خدا، هم خودشان می‌دانند که از اولیاء خدا هستند و هم دیگران. بعضی‌ها خودشان می‌دانند اما مردم نمی‌دانند. بعضی‌ها خودشان هم نمی‌دانند! شاید شما هم از اولیاء خدا باشی؛ خودت را ارزان نفروش. 👤 استاد علیرضا پناهیان https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d 🍃🌸 🌸🍃🌸
داستان واقعی ارسالی خانم ناهید.ف ❤️ گوشیمو روشن کردم و به پیام شوهرم که نوشته بود رسیدی زنگ بزن بیام ترمینال دنبالت نگاه کردم جفتمون بچه شهرستان بودیم و به خاطر کار شوهرم اومدیم تهران ،من و شوهرم هم کلاس بودیم ولی باهم دوست نبودیم از من خوشش اومده بود و اومد خاستگاری،توی یکی از بیمارستانای تهران کار میکرد و من توی کلینیک خصوصی تقریبا نزدیک تهران بودم که پیام دادم بیا دنبالم،سوار ماشین که شدم بوی عطر حمید تو فضا پیچید خندیدم و گفتم ترگل ورگل کردی جواب داد خب خانومم اومده باید به خودم برسم یا نه؟ باهم رفتیم سمت خونه سه روز خونه مامانم بودم مریض بود و مجبور بودم بهش سر بزنم روز بعد حمید که رفت سر کار مشغول مرتب کردن خونه شدم همه جا مرتب بود ولی افتادم به جون خونه و همه جا رو تمیز کردم به ملافه بالشت نگاه کردم که رد رژم روش مونده بود با خودم گفتم رو تختی رو هم بشورم رو تختی و روبالشی رو دراوردم که یهو یه دسته موی گوله شده توی بالشتم دیدم رنگش یاسی بود من تا حالا هیچ وقت موهای خرمایی خودمو رنگ نکرده بودم قلبم تند میزد ولی مطمئن بودم کار شوهرم نیست با خودم گفتم حتما وقتی من نبودم کلید خونه رو داده دست دوست و رفیقی،دوس دختر اونم که براش مهم نبوده موهاشو ریخته رو تخت با دقت نگاه به رو تختی انداختم ولی مویی روش نبود با خودم گفتم یا یکی میخاد منو با شوهرم بد کنه یا کلید خونه رو داده دست کسی نشسته بودم رو تخت و زل زده بودم به دسته موها رفتم از تو کشو چسب پهن دراوردم و به کل مبلا کشیدم چیزی نبود روی تختم کشیدم نبود رفتم توی حمومم حسابی گشتم بازم چیزی نبود موهارو گذاشتم تو یه نایلون و به حمیدم چیزی نگفتم با خودم گفتم دفه بعد که رفتم شهرستان سر زده میام خونه اگر چیزی باشه حتما متوجه میشم یک ماهی گذشت و حمید رو کاملا زیر نظر داشتم هیچ کار خطایی نمیکرد گوشیشو میذاشت رو کانتر و میرفت کاراشو میکرد منم دیگه بیخیال ماجرا شده بودم حدود یک ماه بعد سر شیفت بودم که بهم زنگ زدن و گفتن حال مادرت خوب نیس نمیدونم چجوری جمع کردم و رفتم شهرستان هفت روز شهرستان بودم تا حال مادرم خوب بشه تک دختر بودم و مادرم غیر من کسی رو نداشت حمید تو این مدت اصرار داشت که بمون خونه مامانت و نیا تا حالش بهتر بشه مامانم میگفت من خوبم برگرد خونه،بعد از پنج روز بدون اینکه به حمید چیزی بگم برگشتم تهران نزدیک ترمینال بودم که بهش زنگ زدم جواب نداد پیام دادم جواب نداد دست اخر تاکسی گرفتم و راه افتادم سمت خونه رسیدم سر کوچه که حمید زنگ زد و گفت مگه اومدی تهران؟ چرا به من نگفتی رفتم خونه به هم ریخته بود حمید میگفت داشته دوش میگرفته ولی فقط سرش خیس بود اصرار داشت خونه رو جارو بکشه و مرتب کنه که گفتم برو شام بخر بعدش باهم خونه رو مرتب میکنیم همین که حمید رفت دوباره با چسب پهن افتادم به جون تخت ایندفه چند تا تار موی یاسی روی تخت بود مطمئن شدم یه خبرایی هست ولی باید بهم ثابت میشد حمید اومد باهم شام خوردیم و چیزی به روم نیاوردم. روز بعد رفتم دنبال نصب دوربین یا خریدن ریکوردر،چهار سال تو شهر غریب پابه پاش دویده بودم و حالا به این آسونی ها بیخیال ماجرا نمیشدم 💍💜 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d 👇👇
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
داستان واقعی ارسالی خانم ناهید.ف ❤️ #قسمت_اول گوشیمو روشن کردم و به پیام شوهرم که نوشته بود رسیدی
قیمت دوربین خیلی زیاد بود و خریدنش برام سخت بود باید نصاب میومد خونه و در و همسایه اگر میدیدن اونوقت جواب شوهرمو نمیدونستم چی بدم از طرفی بین من و حمید همیشه اعتماد بود دلم نمیخاست به خاطر چند تا تار مویی که دلیل خیانت نمیشد ازم طلبکار بشه دست اخر مجبور شدم یه ریکوردر بخرم فروشنده بهم گفت تا حدود سه روز صدا ضبط میکنه ،یه ماه تهران بودم ولی دنبال بهونه بودم برم شهرستان میخاستم برم و ریکوردر رو بزارم تو خونه، بالاخره ریکورد رو تو آباژور کنار تختم گذاشتمشو به بهونه ی مادرم رفتم شهرستان تو این چند سال خیلی کم پیش میومد که تنها برم شهرستان ولی این چند وقت مجبور بودم و این دفه هم به خاطر مادرم نبود و واسه خودم بود سه روز پیش مادرم بودم ولی دلم آروم نمیگرفت همش با خودم میگفتم خدا کنه برم تهران و ببینم شوهرم کاری نکرده ولی مشخص بود یه زن اومده بود تو اون خونه بالاخره برگشتم تهران خونه عین روز اول دسته گل بود هیچ جا هیچ مویی از زن نبود ولی شب تا صبح کنار حمید فکرم مشغول ریکورد بود ،صبح همین که حمید رفت شیفت، ریکورد رو روشن کردم و وصل لپ تاپ کردم رو دور تند گذاشته بودمو صدایی نبود گهگاهی صدای پا یا آواز خوندن حمید بود فقط شش ساعت تمام پای لپ تاپ بودم تا اینکه به روز اخر رسید بی حوصله صداهارو رد میکردم که یهو دیدم صدای حمید و یه زن میاد برگشتم عقب تر اولین چیزی که اومد صدای خنده های بلند حمید بود که میگفت فقط بگو عشق من کیه؟؟؟ بعدشم حرفای تهوع اور و صدای خنده ی زنی که ملیکا صداش میزد صدای رابطشون تو گوشم پیچیده بود زنه با ناز و عشوه میگفت تو رو خدا بگو دوست دارم ، حمید میگفت دوست ندارم عاشقتم ملیکا بعد از چند دقیقه ای که ساکت بودن حمید گفت امشب میاد باید خونه رو مرتب کنم ملیکا گفت کاش هیچ وقت نیاد تا راحت کنار هم زندگی کنیم حمید گفت چیکار به اون داری ؟ بیچاره یه گوشه نشسته ماستشو میخوره میره سرکار بعدشم میره دهات خودشون 💍💜 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d 👇👇
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#قسمت_دوم قیمت دوربین خیلی زیاد بود و خریدنش برام سخت بود باید نصاب میومد خونه و در و همسایه اگر می
از شنیدن حرفاش چشام سیاهی میرفت ،من و حمید میخاستیم بچه دار بشیم حالا اون با من اینکارو کرد،نشسته بودم گوشه خونه و سرمو بین دستام گرفته بودم نفهمیدم پنج ساعت گذشته و حمید اومده خونه،شنگول بود و واسه خودش آواز میخوند ،گفت ناهار نداریم؟ همین که از جام پاشدم سرم گیج خورد و افتادم حمید اومد کنارم و گفت چی شدی؟؟؟ چند لحظه ای توانایی حرکت نداشتم و بعدشم حالم بد بود اونقدر استرس داشتم که با شکم خالی عوق میزدم ازدسشویی بیرون اومدم که حمید گفت میگم ناهید نکنه حامله باشی؟ لبخند دندون نمایی زد و منم پوزخند زدم ولی متوجه پوزخندم نشد خندید و گفت حامله ای؟؟؟ جوابی ندادم بلند خندید و گفت آزمایش دادی؟ تو دلم عزا بود و اقا فکر میکرد من حامله م و خوشحال بود،رو تخت دراز کشیده بودم و به عشق بازی که رو تخت من کرده بودن فکر میکردم به مویی که توی بالشت بود ،با حرفایی که شنیده بودم مطمئن بودم از عمد دختره موهارو گذاشته تو بالشت حمید غذا سفارش داد و میگفت مطمئنم حامله ای حالا عصری بیا بریم ازمایش بدیم گفتم شب شیفتم همونجا یه آزمایشم میدم،مطمئن بودم حامله نیستم ولی واسه اینکه متوجه حال بدم نشه و شک نکنه گفتم نمیدونم شب تو کلینیک یه گوشه نشستع بودم و فکر میکردم به این که چکار کنم با زندگیم مطمئن بودم حمید منو طلاق نمیده ادم طلاق دادن نبود، تا الان هر چی دراورده بودم خرج زندگیم کرده بودم و هیچ وقت پول من و تو نداشتیم،اونشب با خودم فکر کردم اگه قراره طلاقم نده و برگردم شهر خودم حداقل دست پر برگردم صبح رفتم خونه،حمید بیدار شد و گفت ازمایش دادی؟؟ لبخند زدم و گفتم اره پرید بغلمو محکم بوسم کرد حتی از بوی بدنش و لمس بدنش حالم بد میشد خودمو از بغلش کشیدم کنار که با تعجب گفت چرا همچین میکنی؟؟ گفتم فکر کنم ویار دارم به بوی بدنت اونروز حمید که رفت سرکار کلی فکر و خیال اومد تو سرم،چکار کنم و قراره چی به سر زندگیم بیاد اونموقع به کارمندهای بیمارستان صد تومن وام میدادن ولی اونقدر درصدش بالا بود که هیچکس راضی نبود وام رو برداره ،یه فکری زد به سرم شب حمید که از سرکار اومد گفتم پسرخالم یه خونه خریده دویست و پنجاه تومن،حمید گفت تو تهران با کمتر از پونصد ششصد بهت خونه نمیدن اونم خونه نه ،لونه سگ 💍💜 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d گفتم خب تو شهر خودمون خونه میخریم پسرخالم میگفت وام جور کنید خونه رو بخرید بعدشم وام مسکن و اینجور چیزا بگیرید درست میشه حمید غر میزد و میگفت نمیشه یهو زدم زیر گریه حمید گفت چیشده؟؟؟ به خاطر کارش و فشار عصبی که روم بود گریه میکردم ولی اون فکر میکرد به خاطر خونه دار نشدنه هق هق میکردم و میگفتم پس چجوری میگی بچه دار بشیم این بچه دنیا بیاد تکلیفش با کیه ها؟؟؟ حمید گفت هنوز که معلوم نیست قطعی حامله ای،با دستام صورتمو پوشونده بودم و گفتم اگه قطعی حامله بودمو بچه دنیا اومد قول میدی خونه بخری؟؟ حمید نمیدونس چی بگه گفت اره اگه حامله بودی میخرم گفتم تا فردا قطعی میشه حامله م یا نه ولی احتمال ۹۹درصد حاملم چون خیلی ویاردارم به بوی بدنت روز بعد گفتم جواب آزمایش اومده و حاملم به حمید گفتم من دارم کار میکنم تو ام کار میکنی اینهمه طلا دارم از سر عقدم همه طلاهارو نگه داشتم سرکارتم که بهت وام میدن چرا وام نگیری؟؟ حمید گفت سودش زیاده هیچ کس وام برنداشته من صد تومن بگیرم دوبله باید پس بدم گفتم پس میدیم بیا جای همکارتم وام بردار ضامنش خودت شو که اطمینان کنه و وام بهت بده حمید دلش راضی نبود و من گریه میکردم که چجوری این بچه رو بزرگش کنم ها؟؟ حمید گفت باید به همکارش بگه همکارش تقریبا دوست خانوادگی ما بود با زنش و خودش رفت و امد داشتیم خودم به زنش زنگ زدم و ماجرا رو گفتم اونم گفت با شوهرش صحبت میکنه تعارفشون کردم چند روز بعد که شیفت نبودم شام بیان خونمون حمید تو عمل انجام شده بود نمیدونست دقیقا چکار کنه شبی که دوستش خونمون بود و رضایت داد که وام اونم حمید برداره و جاش حمید ضامن بشه گفتم واسه اینکه خیالتون راحت بشه هم من هم حمید سفته میدیم بهتون تازه ضامنتونم که خود حمیده قسطاشم خودم میدم با حقوقم زنش گفت خوش به حالت داری خونه دار میشی خندیدم و گفتم اره گفت پول طلاها رو که خودت دادی پول قسطارم تو میدی پس حتما خونه به نام توعه دیگه؟ گفتم وا نه این حرفا چیه من از اول بدم میومد از اینکارا چه فرقی داره به نام من یا حمید مگه میخایم جدا جدا استفاده کنیم؟ 💍💜 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d 👇👇