eitaa logo
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
2.7هزار دنبال‌کننده
21.9هزار عکس
25.5هزار ویدیو
126 فایل
محتویات کانال ازهردری میباشد 🌹علمی، مذهبی‌، شعر،داستان،پندواندرز سخنان بزرگان ،طب سنتی،کاردستی، آموزشی،مطالب پزشکی روز دنیا، و خلاصه اینجاهمه چی درهمه🌹 ارتباط با ادمین 👈👈 @Ndashti ارتباط با ادمین 👈👈 @M_Mohammdeean
مشاهده در ایتا
دانلود
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
‏حمله ‎روسیه به اوکراین برای ایرانیان یادآور درد و رنج اشغال و جنگ روس ها در ‎ایران است. اما شاید در حافظه جمعی نباشد که روسیه حتی در کارنامه خود سابقه بمباران حرم امام رضا را دارد. نظامیان روس در حمله نوروز ۱۲۹۱ بیش از ۵۰ ایرانی را کشتند و خزانه و اشیاء قیمتی حرم را غارت کردند. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
بهترین وسیله‌ی دفاعی در مقابل مهمون‌های عید. عوارض: خفگی، احساس تشنگی شدید، مختل کننده‌ی قابلیت تکلم.😂 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
استاد درس فارسی می داد. شاگردی دست بلند کرد و گفت: استاد دو تا سوال دارم. چرا کلمه خمسه (پنج) از چهارحرف تشکیل شده، ولی کلمه اربعه(چهار) از پنج حرف؟ و چرا کلمه «با هم» از هم جداست، ولی کلمه «جدا» با هم هست؟! استاد گریه اش گرفت و تدریس را رها کرد و مغازه فلافلی باز کرد. شاگرد رفت سراغ مغازه استاد و پرسید: استاد میگم مفرد کلمه فلافل چی میشه؟😌 استاد دیوانه شد و برایش نوبت بستری شدن درآسایشگاه روانی گرفتند! الان شاگرد سه روزه که دنبال استاد می گرده که بپرسه: آیا روان همان روح‌ است؟ اگر هست، پس چرا به دیوانه میگن روانی و نمیگن روحانی؟!😂 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
به گربه هه بیچاره شراب دادن میخوره ببینید فقط چه بلایی سرش میاد😂😂مردم بیکارن 😂😂 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
تا حالا دندون پزشکی رفتین؟ ‏اول دکتر چند ⁦ تا⁩سوزن میزنه تو لثه تون بعد اون مته رو می گیره دستش.. بعضی وقتا از شدت درد دسته های صندلی رو محکم فشار میدیم و اشک تو چشمامون جمع میشه. ‏چرا نمیزنین تو‌ گوشش؟ ‏این همه درد رو تحمل کردید؛ این همه مته و آمپول و انبرو.. خب اعتراض کنید بهش! چرا اعتراض نمی کنید؟! ‏تازه کلی هم ازش تشکر می کنیم و می خوایم بیایم بیرون می گیم: آقای دکتر ببخشید وقت بعدی کی هستش؟! نمی خوای خدا رو اندازه یه دندونپزشک قبول داشته باشی؟ به دکتر اعتراض نمی کنیم چون میدونیم این درد فلسفه داره و منجر به بهبود میشه؛ میدونیم یه حکمتی داره... خب خدا هم حکیمه! وقتی درد و رنجی رو تو زندگی ما فرستاد ازش تشکر کنیم. بگیم نوبت بعدی کی هستش؟ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
میدانید چرا داستان چوپان دروغگو از کتابها حذف شد؟ چون دیگر فقط چوپانها دروغ نمی گویند، الان صدا و سیما، نمایندگان، دولتمردان و ... هم دروغگو شده اند. میدانید چرا حسنک کجایی حذف شد؟ چون حسنک به حیوانات آب و غذا و نان میداد، اما الان همه نان مردم را بریده و آجر میکنند. میدانید چرا تصمیم کبرا حذف شد؟ چون الان هر تصمیمی گرفته میشود به ضرر مردم است، حتی اگر پول به جیب مردم واریز کنند بزرگترین ضرر است، چون از آنطرف قبض های حامل های انرژی هزار برابر می شود. میدانید چرا کودک فداکار یا داستان پترس حذف شد؟ چون حتی مسئولان هم فداکاری نمی کنند، تا به پستی میرسند اختلاس میکنند. میدانید چرا قصه ریزعلی حذف شد؟ چون الان بیمه ها سنگ روی ریل میریزند تا قطاری از ریل خارج شده و بتوانند میلیاردها تومان از کنار آن بدزدند. میدانید چرا ... https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
چگونه بوی بد بدن رو از بین ببریم؟ بوی بد بدن یکی از موضوعاتی هست که می‌تونه تاثیر زیادی روی تعاملات اجتماعی داشته باشه و اعتماد به نفس افراد رو کاهش بده کلیپ جالب و مفیدیه👌 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
کاکتوس باید اینجوری گل بده 😍👆 ، ماری یا دم موشی یکی از زیباترین کاکتوس ها و مناسب آویز هست هم بهار گل میده هم پاییز🌺🌵 💥نیاز بنور زیاد داره و زمستون بخواب میره که باید دمای پنج تا ده درجه براش مهیا کنید و نور ملایم و ابیاریش کم شه تا بهار دوباره گل بده👌 🌵بهار از ساقه هاش براحتی میتونید قلمش بزنید 👈گلهاش هم تبدیل به میوه میشن که میتونید بذرهاش و بکارید 🌿💕🌿💕🌿💕🌿 ➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d ┅✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿┅
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
(۲) ✔️ از بین برنده آلاینده های فرمالدئید و بنزن 💢برای هر ۹ متر مکعب هوای داخلی، یک گلدان متوسط کافیست💢 🍃 🌿💕🌿💕🌿💕🌿 ➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d ┅✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿┅
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
نمای نزدیکی از گلهای را ببینید. گلهای این گیاه، برای بسیار جلب توجه میکند و اغلب کندو دارها سعی میکنند که اطراف این گلها کندوها را بگذارند. 🌼🍃 🌿💕🌿💕🌿💕🌿 ➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d ┅✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿┅
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
گل ها توان جابجایی ندارند و برای جابجاشدن ساخته نشدن و وقتی گلدونشون رو تعویض میکنیم شوک میشن🤓 👈برگاشون زرد میشه ، 👈ریزش برگ پیدا میکنند 👈برگهاشون ول و پژمرده میشه، 👈برگاشون لوله میمونه و باز نمیشه، 👈از رشد میوفتن و دیگه شاداب نمیشن 🤓🔰حالا چه کنیم تا این اتفاقات کمتر بشه 1⃣وقتی میخواید تعویض گلدون انجام بدید روز قبل گیاه رو اب بدید تا خاک موقع تعویض نم داشته باشه و ریشه گیاه هوا نخوره 2⃣گیاه رو با خاک اطرافش بصورت قالبی داخل گلدون فقط یک سایز بزرگتر بزارید و اطرافشو با خاک برگ و کمی خاک باغچه الک کرده پر کنید 3⃣تا یک روز به گیاه آب ندید و روز سوم در اولین آبیاری بعد از تعویض گلدون با ، گیاه رو آبیاری کنید ✅یادتون باشه بهار و مهر ماه کمترین شوک به گیاه موقع تعویض گلدون وارد میشه ❌پس از اواسط پاییز تا آخر زمستون و در اوج گرمای تابستون ،از تعویض گلدون گل ها بپرهیزید 🌿💕🌿💕🌿💕🌿 ➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d ┅✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿┅
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
─┅─═ঊ🍃🌸🍃ঈ═─┅─ تکثیر الوئه ورا🦋 🌿💕🌿💕🌿💕🌿 ➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d ┅✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿┅
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
‍ ‍ 🌵🌞کاکتوسهاجزگیاهانی هستند که برای رشدخوب خودنیازبه نور خورشید دارند 🌞❌هرچه این نورکمترشودرشدگیاه کمتر ونامتعارف ترشده وکاکتوس دچار تغییرشکل میشودکه به اصطلاح میگویند.🌵 قسمت باریک رو با چاقوی تمیز جدا کنید و کاکتوس رو به محیط پرنور تر با نور مستقیم منتقل کنید 🌿💕🌿💕🌿💕🌿 ➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d ┅✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿┅
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
📌کامپکت نیاز نوری بالایی نداره و تا حدودی هم به سایه مقاوم هست. 📍نور مستقیم باعث سوختگی برگ ها و بی حالی گیاه میشه. 📌یکی از مهم ترین نکته ها برای نگهداری کامپکت آبیاری گیاه هست. 📍اول از همه بهتره از آب بدون املاح(آب جوشیده‌ی سرد شده) استفاده کنید حالا به چه دلیل؟ املاح زیادی آب باعث شوری بیش از حد خاک میشه و یکی از علت های سوختگی یا سیاه شدن برگ هاست 📌بین دو آبیاری باید سطح خاک خشک باشه 📌برای رطوبت گیاه بهترین راه، درست کردن جزیره هست. 🌿💕🌿💕🌿💕🌿 ➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d ┅✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿┅
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
👆عزیزان از این سبزه ها تو فروشگاه ها زیاد میبینید ،خودتون داخل هر تنگی میتونید سبزش کنید😉😍 🌱با بذرگیاهان آبزی میتونید داخل تنگ سبزشون کنیدوهر سه روز آروم آب, رو نو کنید که بذرها تکون نخورن و خراب نشن ماهی داخل تنگ بندازید خوشگل ترش میکنه🐠🌱 🌿💕🌿💕🌿💕🌿 ➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d ┅✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿┅
سلام این داستانی که میخام تعریف کنم مربوط به پنجاه سال پیش هست که توی یکی از روستاهای شمال کشور اتفاق افتاده من دختر همون خانمی هستم که این اتفاق شوم براش رخ داده و ازاینجا به بعد رو از زبان مادرم میخونین همیشه از بچگی تو خونه ی بزرگی که داشتیم از چاه آب میکشیدیم برای استفاده ی روزانمون اما ته حیاط یه چاه قدیمی وجود داشت که از وقتی دست چپ و راستمونو شناختیم نزدیک شدن بهش رو قدقن کرده بودن اقام دورش رو حصار کشیده بود و روش چرم سنگینی انداخته بود،بارها و بارها سمتش رفتم انا خواهرهام منو لو دادن و نزاشتن سر دربیارم اون چاه چیه ننم میگفت داخلش مار بزرگی خابیده که با خوردن نور از اونجا میپره بیرون ،اما من از همون بچگی فهمیدم این حرفا الکیه و صحت نداره اقام مرد عیالواری بود و ده تا بچه داشت شش تا دختر و چهارتا پسر که منه بخت برگشته بچه اخر بودم همه خواهرها و برادرام ازدواج کرده بودن برادرام کنارمون زندگی میکردن ولی خاهرام هرکدوم به یه دهی رفته بودن ننم به خاطرشالکیاری پشت سرهم از پاافتاده بود و دیگه نمیتونس بره سر زمین ،به خاطرهمین من اول صبح بعد نماز عازم زمین میشدم و تا ظهر کار میکردم ،سر ظهر که برمیگشتم ننم غذا میاورد و میخوردیم چهارده سالم شده بود و همه میگفتن وقت شوهرشه ولی اقام میگفت گلرخ دست راست من و مادرشه حالاحالاها عروسش نمیکنم انگشت نمای در و کوچه شده بودم چون اون زمان دختر هم سن من شوهر نمیکرد میگفتن عیب و ایراد داره و براش حرف درست میکردن خلاصه روزها میگذشت و من هر روز بزرگتر میشدم دیگه اوه چاه رو فراموش کرده بودم یک روز که خاهر زاده هام سرازیر شده بودن خونه اقام مجبور شدم باهاشون هم بازی بشم هر کدوم از اونا فقط یکسال یا نهایت پنج سال ازم کوچکتر بودن باهم گرگم به هوا و قایموشک بازی میکردیم که نوبت من شد قایم بشم نمیدونم چیشد که ناخواداگاه کشیده شدم سمت اون چاه چون قدیمی بود دورشو سنگ چیده بودن و دیوار بلندی داشت پشتش نشستم خیلی سنگ داغ بود حس سرگیجه بهم دست داد و حالم بد شد. یه صداهای ریزی به گوشم میخورد و وادارم میکرد که درشو باز کنم ولی با صدای جیغ خواهرزادم به خودم اومدم برام عجیب بود که اون چاه چراباید باعث میشد همچین حالی بهم دست بده؟ شب شد و همگی دور کرسی خابیدیم اخر شب حس کردم کسی زیر گوشم چیزایی نجوا میکنه ،اهمیت ندادم از خستگی زیاد بود شاید. به خاب رفتم و چند ماهی گذشت ،تابستون از راه رسیده بود یک روز که داشتم رخت چرکارو میشستم اقا اومد بالا سرم و چند تا کتاب گرفت سمتم و گفت بیا دختر اینا واسه توعه.... https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#قسمت_اول سلام این داستانی که میخام تعریف کنم مربوط به پنجاه سال پیش هست که توی یکی از روستاهای شما
گفتم مرسی اقاجان اینا چیه من که سواد ندارم. دستی به ریش سفیدش کشید و گفت از فردا میری مکتب درس بخونی سواد دار بشی. با این حرفش انگار دنیارو به من داده بودن نمیدونستم از خوشحالی چه کنم دستشو گرفتم و بوسیدم که نوازشم کرد و گفت برو رختای تمیز بپوش فردا از صبح میری مکتب پیش حسن خان ،باهاش صحبت کردم بهت سواد یاد بده ننم تعجب کرده بود چون اقاجان به هیچ کدوم از خواهرها اجازه ی درس خوندن نداد جز من از صبح شروع کردم به مکتب رفتن ،علاقم به درس خیلی زیاد بود زود همه چیزو یادگرفتم و سواددار شدم حسن خان خیلی از درسم راضی بود بارها به اقاجان گفت که این دخترو بفرستین شهر درس بخونه اقا جانم رضایت داد ولی برادرام نه. سرهمین خیلی جنگ و دعوا داشتن که اخر اقاجان پیروز شد و هفته ای سه بار باهم میرفتیم شهر که من برم مدرسه و دیپلم بگیرم ،سال اول دانش اموز نمونه شدم و کلی جایزه بهم دادن . روزگار خوبی داشتم و تو ده اسمم سر زبون ها میچرخید دیگه به جای اینکه بگن ترشیده س میگفتن سواد داره خیلی از پیرای ده میگفتن داری گناه میکنی درس خوندن برای زن حرومه. جهالت بود اما اقام اهمیتی نمیداد و بیشتر تحریک میشد که منو تا اخرین مرحله ی درس بفرسته شهر. خان خبردار شده بود که من سواد دارم به اقام دستورداد که برم عمارتش ،خیلی میترسیدم از خان مرد خشنی بود،باترس نشسته بودم روی زمین و به اتاق خیره بودم که پر از تابلوهای رنگی و با نقش و نگار چیده بودن همینجور که حواسم به اونا بود یهم دیدم یکی جلوم وایستاده با لبخند بم گفت دختر مسلم تویی؟؟ آب دهنمو قورت دادم و گفتم بله اقا _فکرشو نمیکردم دختر مسلم تو باشی ،بشین. نشستم سرجام که گفت اونجا نه ،روی صندلی چشمی گفتم و روی صندلی چوبی نشستم ،منتظر بودم چیزی بگه گردنم درد میکرد از بس سرم پایین بود _تو میدونی من چند تا بچه دارم؟؟ سرمو بالا گرفتم و گفتم بله اقا لبخند زد ،برای اولین بار بود که به صورتش نگاه میکردم ،مرد میانسال مهربونی بود برعکس تعاریفی که ازش کرده بودن . سبیلهای خوش فرمی داشت با موهای پرپشت جو گندمی .تابی به سبیلش داد _همونطور که میدونی دوتا بچه دارم یکی دختر یکی پسر ،از امروز وظیفته که بیای بهشون خوندن نوشتن یاد بدی ابروهام بالا پرید ،گفتم من اقا؟؟ اخم کرد و گفت تو مگه چته ،اره دیگه تو نمیدونستم چی بگم که ادامه داد،شنیدم حساب کتابم بلدی _بله اقا _خوبه،میتونی بری پدرتو بگی بیاد داخل _چشم اقا از اتاقش بیرون اومدم نفس آسوده ای کشیدم واقعا داشتم ذوب میشدم https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d