💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🌊🌊🌊🌊🌊🌊🌊🌊🌊🌊🌊🌊 #قسمت سیزدهم #داستان_دنباله_دار #بدون_تو_هرگز : تو عین طهارتی . بعد از تولد زینب و
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
#قسمت پانزدهم #داستان_دنباله_دار #بدون_تو_هرگز : من شوهرش هستم
.
ساعت نه و ده شب ... وسط ساعت حکومت نظامی ... یهو سر و کله پدرم پیدا شد ... صورت سرخ با چشم های پف کرده ... از نگاهش خون می بارید ... اومد تو ... تا چشمش بهم افتاد چنان نگاهی بهم کرد که گفتم همین امشب، سرم رو می بره و میزاره کف دست علی ...بدون اینکه جواب سلام علی رو بده، رو کرد بهش ...
- تو چه حقی داشتی بهش اجازه دادی بره مدرسه؟ ... به چه حقی اسم هانیه رو مدرسه نوشتی؟ ...از نعره های پدرم، زینب به شدت ترسید ... زد زیر گریه و محکم لباسم رو چنگ زد ... بلندترین صدایی که تا اون موقع شنیده بود، صدای افتادن ظرف، توی آشپزخونه از دست من بود ... علی همیشه بهم سفارش می کرد باهاش آروم و شمرده حرف بزنم ... نازدونه علی بدجور ترسیده بود ...علی عین همیشه آروم بود ... با همون آرامش، به من و زینب نگاه کرد ... هانیه خانم، لطف می کنی با زینب بری توی اتاق؟ ...قلبم توی دهنم می زد ... زینب رو برداشتم و رفتم توی اتاق ولی در رو نبستم ... از لای در مراقب بودم مبادا پدرم به علی حمله کنه ... آماده بودم هر لحظه با زینب از خونه بدوم بیرون و کمک بخوام ... تمام بدنم یخ کرده بود و می لرزید ...علی همون طور آروم و سر به زیر، رو کرد به پدرم ... دختر شما متاهله یا مجرد؟ ... و پدرم همون طور خیز برمی داشت و عربده می کشید ...
- این سوال مسخره چیه؟ ... به جای این مزخرفات جواب من رو بده ...
- می دونید قانونا و شرعا ... اجازه زن فقط دست شوهرشه؟...همین که این جمله از دهنش در اومد ... رنگ سرخ پدرم سیاه شد ...- و من با همین اجازه شرعی و قانونی ... مصلحت زندگی مشترک مون رو سنجیدم و بهش اجازه دادم درس بخونه ... کسب علم هم یکی از فریضه های اسلامه ...از شدت عصبانیت، رگ پیشونی پدرم می پرید ... چشم هاش داشت از حدقه بیرون می زد ... لابد بعدش هم می خوای بفرستیش دانشگاه؟ ...
🍃🌾🍃🌾🍃🌾🍃🌾🍃🌾🍃🌾🍃🌾
#قسمت شانزدهم #داستان_دنباله_دار #بدون_تو_هرگز : ایمان
.
علی سکوت عمیقی کرد ...
- هنوز در اون مورد تصمیم نگرفتیم ... باید با هم در موردش صحبت کنیم ... اگر به نتیجه رسیدیم شما رو هم در جریان قرار میدیم ...دیگه از شدت خشم، تمام صورت پدرم می پرید ... و جمله ها بریده بریده از دهانش خارج می شد ...
- اون وقت ... تو می خوای اون دنیا ... جواب دین و ایمان دختر من رو پس بدی؟ ...تا اون لحظه، صورت علی آروم بود ... حالت صورتش بدجور جدی شد ...
- ایمان از سر فکر و انتخابه ... مگه دختر شما قبل از اینکه بیاد توی خونه من حجاب داشت؟ ... من همون شب خواستگاری فهمیدم چون من طلبه ام ... چادر سرش کرده... ایمانی که با چوب من و شما بیاد، ایمان نیست ... آدم با ایمان کسیه که در بدترین شرایط ... ایمانش رو مثل ذغال گداخته ... کف دستش نگه می داره و حفظش می کنه ... ایمانی که با چوب بیاد با باد میره ...این رو گفت و از جاش بلند شد ... شما هر وقت تشریف بیارید منزل ما ... قدم تون روی چشم ماست ... عین پدر خودم براتون احترام قائلم ... اما با کمال احترام ... من اجازه نمیدم احدی توی حریم خصوصی خانوادگی من وارد بشه ...پدرم از شدت خشم، نفس نفس می زد ... در حالی که می لرزید از جاش بلند شد و رفت سمت در ...
- می دونستم نباید دخترم رو بدم به تو ... تو آخوند درباری ...در رو محکم بهم کوبید و رفت ...
پ.ن: راوی داستان در این بخش اشاره کردند که در آن زمان، ما چیزی به نام مانتو یا مقنعه نداشتیم ... خانم ها یا چادری بودند که پوشش زیر چادر هم براساس فرهنگ و مذهبی بودن خانواده درجه داشت ... یا گروه بسیار کمی با بلوز و شلوار، یا بلوز و دامن، روسری سر می کردند ... و اکثرا نیز بدون حجاب بودند ... بیشتر مدارس هم، دختران محجبه را پذیرش نمی کردند ... علی برای پذیرش من با حجاب در دبیرستان، خیلی اذیت شد و سختی کشید ...
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 #قسمت پانزدهم #داستان_دنباله_دار #بدون_تو_هرگز : من شوهرش هستم . ساعت نه و ده شب ..
🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷
#قسمت هفدهم #داستان_دنباله_دار #بدون_تو_هرگز : شاهرگ
مثل ماست کنار اتاق وا رفته بودم ... نمی تونستم با چیزهایی که شنیده بودم کنار بیام ... نمی دونستم باید خوشحال باشم یا ناراحت ... تنها حسم شرمندگی بود ... از شدت وحشت و اضطراب، خیس عرق شده بودم ...چند لحظه بعد ... علی اومد توی اتاق ... با دیدن من توی اون حالت حسابی جا خورد ... سریع نشست رو به روم و دستش رو گذاشت روی پیشونیم ...
- تب که نداری ... ترسیدی این همه عرق کردی ... یا حالت بد شده؟ ...بغضم ترکید ... نمی تونستم حرف بزنم ... خیلی نگران شده بود ...
- هانیه جان ... می خوای برات آب قند بیارم؟ ...
در حالی که اشک مثل سیل از چشمم پایین می اومد ... سرم رو به علامت نه، تکان دادم ...- علی ...
- جان علی؟ ...
- می دونستی چادر روز خواستگاری الکی بود؟ ...
لبخند ملیحی زد ... چرخید کنارم و تکیه داد به دیوار ...
- پس چرا باهام ازدواج کردی و این همه سال به روم نیاوردی؟ ...
- یه استادی داشتیم ... می گفت زن و شوهر باید جفت هم و کف هم باشن تا خوشبخت بشن ... من، چهل شب توی نماز شب از خدا خواستم ... خدا کف من و جفت من رو نصیبم کنه و چشم و دلم رو به روی بقیه ببنده ...سکوت عمیقی کرد ...- همون جلسه اول فهمیدم، به خاطر عناد و بی قیدی نیست ... تو دل پاکی داشتی و داری ... مهم الانه ... کی هستی ... چی هستی ... و روی این انتخاب چقدر محکمی... و الا فردای هیچ آدمی مشخص نیست ... خیلی حزب بادن ... با هر بادی به هر جهت ... مهم برای من، تویی که چنین آدمی نبودی ...راست می گفت ... من حزب باد و ... بادی به هر جهت نبودم ... اکثر دخترها بی حجاب بودن ... منم یکی عین اونها... اما یه چیزی رو می دونستم ... از اون روز ... علی بود و چادر و شاهرگم ...
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
#قسمت هجدهم #داستان_دنباله_دار #بدون_تو_هرگز : علی مشکوک می شود
...من برگشتم دبیرستان ... زمانی که من نبودم ... علی از زینب نگهداری می کرد ... حتی بارها بچه رو با خودش برده بود حوزه ... هم درس می خوند، هم مراقب زینب بود ...سر درست کردن غذا، از هم سبقت می گرفتیم ... من سعی می کردم خودم رو زود برسونم ... ولی عموم مواقع که می رسیدم، غذا حاضر بود ... دست پختش عالی بود ... حتی وقتی سیب زمینی پخته با نعناع خشک درست می کرد ...واقعا سخت می گذشت علی الخصوص به علی ... اما به روم نمی آورد ... طوری شده بود که زینب فقط بغل علی می خوابید ... سر سفره روی پای اون می نشست و علی دهنش غذا می گذاشت ... صد در صد بابایی شده بود ... گاهی حتی باهام غریبی هم می کرد ...زندگی عادی و طلبگی ما ادامه داشت ... تا اینکه من کم کم بهش مشکوک شدم ... حس می کردم یه چیزی رو ازم مخفی می کنه ... هر چی زمان می گذشت، شکم بیشتر به واقعیت نزدیک می شد ... مرموز و یواشکی کار شده بود... منم زیر نظر گرفتمش ...یه روز که نبود، رفتم سر وسایلش ... همه رو زیر و رو کردم... حق با من بود ... داشت یه چیز خیلی مهم رو ازم مخفی می کرد ...شب که برگشت ... عین همیشه رفتم دم در استقبالش ... اما با اخم ... یه کم با تعجب بهم نگاه کرد ...
زینب دوید سمتش و پرید بغلش ... همون طور که با زینب خوش و بش می کرد و می خندید ... زیر چشمی بهم نگاه کرد ...- خانم گل ما ... چرا اخم هاش تو همه؟ ...چشم هام رو ریز کردم و زل زدم توی چشم هاش ...
- نکنه انتظار داری از خوشحالی بالا و پایین بپرم؟ ...حسابی جا خورد و زینب رو گذاشت زمین ...
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷 #قسمت هفدهم #داستان_دنباله_دار #بدون_تو_هرگز : شاهرگ مثل ماست کنار اتاق وا رفته بودم
📝📃📄📃📄📃📄📃📄📃📄📄
#قسمت نوزدهم #داستان_دنباله_دار #بدون_تو_هرگز : هم راز
علی حسابی جا خورد و خنده اش کور شد ... زینب رو گذاشت زمین ...
- اتفاقی افتاده؟ ...
رفتم تو اتاق، سر کمد و علی دنبالم ... از لای ساک لباس گرم ها، برگه ها رو کشیدم بیرون ...- اینها چیه علی؟ ...
رنگش پرید ...
- تو اونها رو چطوری پیدا کردی؟ ...
- من میگم اینها چیه؟ ... تو می پرسی چطور پیداشون کردم؟ ...با ناراحتی اومد سمتم و برگه ها رو از دستم گرفت ...
- هانیه جان ... شما خودت رو قاطی این کارها نکن ...با عصبانیت گفتم ... یعنی چی خودم رو قاطی نکنم؟ ... می فهمی اگر ساواک شک کنه و بریزه توی خونه مثل آب خوردن اینها رو پیدا می کنه ... بعد هم می برنت داغت می مونه روی دلم ...نازدونه علی به شدت ترسیده بود ... اصلا حواسم بهش نبود... اومد جلو و عبای علی رو گرفت ... بغض کرده و با چشم های پر اشک خودش رو چسبوند به علی ... با دیدن این حالتش بدجور دلم سوخت ... بغض گلوی خودم رو هم گرفت...خم شد و زینب رو بغل کرد و بوسیدش ... چرخید سمتم و دوباره با محبت بهم نگاه کرد ... اشکم منتظر یه پخ بود که از چشمم بریزه پایین ...- عمر دست خداست هانیه جان ... اینها رو همین امشب می برم ... شرمنده نگرانت کردم ... دیگه نمیارم شون خونه...زینب رو گذاشت زمین و سریع مشغول جمع کردن شد ... حسابی لجم گرفته بود ...- من رو به یه پیرمرد فروختی؟ ...خنده اش گرفت ... رفتم نشستم کنارش ...
- این طوری ببندی شون لو میری ... بده من می بندم روی شکمم ... هر کی ببینه فکر می کنه باردارم ...
- خوب اینطوری یکی دو ماه دیگه نمیگن بچه چی شد؟ ... خطر داره ... نمی خوام پای شما کشیده بشه وسط ...توی چشم هاش نگاه کردم ...
- نه نمیگن ... واقعا دو ماهی میشه که باردارم ...
🔪🚬🔪🚬🔪🚬🔪🚬🔪🚬🔪🚬
#قسمت بیستم #داستان_دنباله_دار #بدون_تو_هرگز : مقابل من نشسته بود
...سه ماه قبل از تولد دو سالگی زینب ... دومین دخترمون هم به دنیا اومد ... این بار هم علی نبود ... اما برعکس دفعه قبل... اصلا علی نیومد ... این بار هم گریه می کردم ... اما نه به خاطر بچه ای که دختر بود ... به خاطر علی که هیچ کسی از سرنوشت خبری نداشت ...تا یه ماهگی هیچ اسمی روش نگذاشتم ... کارم اشک بود و اشک ... مادر علی ازمون مراقبت می کرد ... من می زدم زیر گریه، اونم پا به پای من گریه می کرد ... زینب بابا هم با دلتنگی ها و بهانه گیری های کودکانه اش روی زخم دلم نمک می پاشید ... از طرفی، پدرم هیچ سراغی از ما نمی گرفت ... زبانی هم گفته بود از ارث محرومم کرده ... توی اون شرایط، جواب کنکور هم اومد ... تهران، پرستاری قبول شده بودم ...یه سال تمام از علی هیچ خبری نبود ... هر چند وقت یه بار، ساواکی ها مثل وحشی ها و قوم مغول، می ریختن توی خونه ... همه چیز رو بهم می ریختن ... خیلی از وسایل مون توی اون مدت شکست ... زینب با وحشت به من می چسبید و گریه می کرد ...چند بار، من رو هم با خودشون بردن ولی بعد از یکی دو روز، کتک خورده ولم می کردن ... روزهای سیاه و سخت ما می گذشت ... پدر علی سعی می کرد کمک خرج مون باشه ولی دست اونها هم تنگ بود ... درس می خوندم و خیاطی می کردم تا خرج زندگی رو در بیارم ... اما روزهای سخت تری انتظار ما رو می کشید ...ترم سوم دانشگاه ... سر کلاس نشسته بودم که یهو ساواکی ها ریختن تو ... دست ها و چشم هام رو بستن و من رو بردن ... اول فکر می کردم مثل دفعات قبله اما این بار فرق داشت ...چطور و از کجا؟ ... اما من هم لو رفته بودم ... چشم باز کردم دیدم توی اتاق بازجویی ساواکم ... روزگارم با طعم شکنجه شروع شد ... کتک خوردن با کابل، ساده ترین بلایی بود که سرم می اومد ...چند ماه که گذشت تازه فهمیدم اونها هیچ مدرکی علیه من ندارن ... به خاطر یه شک ساده، کارم به اتاق شکنجه ساواک کشیده بود ...اما حقیقت این بود ... همیشه می تونه بدتری هم وجود داشته باشه ... و بدترین قسمت زندگی من تا اون لحظه ... توی اون روز شوم شکل گرفت ...دوباره من رو کشون کشون به اتاق بازجویی بردن ... چشم که باز کردم ... علی جلوی من بود ... بعد از دو سال ... که نمی دونستم زنده است یا اونو کشتن ... زخمی و داغون ... جلوی من نشسته بود ...
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
دوستان عزیز وبزرگوارم
وهمیشه همراه سلام ✋🏻
شبتون خوش
عزیزان
درخصوص رمان کارتینگ که چندروزبود مهمان دلهای شماشده بود بایدعرض کنم
متاسفانه نمیدونم چراکانالش
دیگه قفل شده واصلا مطلبی ردوبدل نمیشه
هیچ راه ارتباطی هم باادمین وجودنداره
این چندروزصبرکردم گفتم شایددوباره
راه بیفته اما
دیدم هیچ خبری نیست
توگوگل سرچ کردم که بتونم متنش روپیداکنم بزارم اونجاهم فقط باید دانلودبشه
که من متاسفانه برنامه ش روندارم 'اگرکسی دانلودکرد ی زحمت بکشه به من بده برای تمام دوستداران رمان توگروهها میزارم
بنابراین گفتم ی پیام بدم خیال همه راحت بشه
چون نمیتونم جواب تک تک عزیزان روبدم
آازصبوری شماعزیزان ممنونم🙏🏻
وبازهم بخاطراین مشکل عذرخواهی میکنم والتماس دعا🙏🏻
💞وقتی دائم بگويى گرفتارم
هیچ وقت آزاد نمیشوى
وقتی دائم بگويى وقت ندارم
هیچوقت زمان پیدا نمی كنی
وقتی دائم بگويى فردا انجامش میدهم، آن فردای تو هیچ وقت نمیايد
وقتی صبحهااز خواب بیدار میشويم دوانتخاب داریم:
برگردیم بخوابیم و رویا ببینیم
یا بیدار شويم و رویاهايمان را دنبال كنیم.
انتخاب با شماست!
🌺سلام صبحتون بخیر 🤚
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🕊🌹🕊
مهر شما همان
ڪیمیایے است ڪہ
روزگار مرا قیمتے مےڪند...
من بہ اعتبار محبت شما
نفس مےڪشم
اے قرار دل بے قرارم...
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
سلام بر تنها گل نرگس✋
🌺🌹🌺🌹🌺🌹
از فتنه ی عمروعاص ها باکی نیست
پیداست کسی که رفتنی باشد کیست!
تا روز ظهور مهدی ان شاءالله
بر روی سرم سایه ی آقا باقیست
🌺🌹🌺🌹🌺🌹
⚘﷽⚘
⚘الســـــــــــــلام علیکــــــــ یامـولانا یا صـاحب الزمـان (عج)⚘
و تاریخ دوباره رقم مےخورد
تو مےآیے و مثل جدت امیرالمؤمنین(علیه السلام ) پرچم مهربانیت در آسمان مےدرخشد.
مےآیے و بزرگترین وعدهے خداوند عملے مےشود.
مےآیے و همه با شما پیمان مےبندند تا در راهتان گام بردارند و جز حرفهایتان را به گوشهاےشان هدیه ندهند.
آن روز،نه عهدے مےشکند و نه ظالمے فکر سقیفه مےافتد.
آن روز ، بهترین روز خداست.
من ، آن روز را از خدا مےخواهم.
.
در افق آرزوهایم
تنها ♡أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج♡ را میبینم...
#سلامآقاےمهربانم✋
🌺🌹🌺🌹🌺🌹
📌 مأمومی که امامش به او عاشق بود...
▪️ اَنتَ وَلیُّنا حَقّاََ... تو واقعا دوست ما هستی. اگر امام زمان این جمله را به شما بفرمایند چه حالی میشوید؟
▫️ این جمله را امام هادی علیه السلام به جناب ابوالقاسم عبدالعظیم حسنی فرمود. راز محبوبیت او اطاعت از امام معصوم بود و این مطیع بودن او را به درجهای از رشد معنوی رساند که امام هادی دربارهاش فرمود:
من زارَ عَبدالعَظیمِ الحَسَنی بِرِی کَمَن زارَ الحُسَین بِکَربَلا. اگر قبر عبدالعظیم را در شهرری زیارت کنید چنان است که گویی امام حسین علیه السلام را در کربلا زیارت کردهاید. و خوشا به احوالش که امامش اینگونه به او عاشق بود...
🏴 وفات حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) و شهادت حضرت حمزه سیدالشهدا (علیه السلام) عموی گرانقدر پیامبر گرامی اسلام تسلیت باد.
🌺🌹🌺🌹🌺🌹
#تلنگرانه
از آیتاللهبهجت(ره) پرسيدند:
آياآدمگناهڪارهممےتونهامامزمانشرو ببينه!!!
ایشونفرمودند:
شمر" همامامزمانشراديد!
امانشناخت....!
#اللهمعرفنےحجتڪ
....خدایا♥️
به من معرفتۍدِه
تا امامخویشرابشناسموبصیرتۍده
تا آنچهراباطلاستــ درلباسحق،تشخیص دهم و
آنچهرادوستبدارمڪهاماممدوستدارد...
#یاصاحبالزمان🌹
🌤ألـلَّـهُـمَ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌤
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🔊 #صوت_مهدوی
📝 #پادکست «مأموریتی برای تغییر تاریخ»
👤 اساتید؛ #شجاعی ، #رفیعی #میرباقری
🔅 یاران امام عصر نسبت به امام زمان مثل حضرت عبدالعظیم هستن، تابعیت محض هستند...
▪️ حضرت عبدالعظیم شخصیت جهادی و انقلابی داشتن، بالاترین عمل ما انتظار فرج است هرجا و هرکاری از دستت برمیآید برای امام زمان انجام بده.
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌹قرار صبح🌹
✅ 💕سلام بر سیدالشهدا ابا عبدالله الحسین علیه السلام💕
🌹 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ
وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ
عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداًما بَقیتُ
وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهار
ُوَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
🌺🌺🌺🌺
✅ 💕دعای سلامتی امام زمان (عج)💕
🌹 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم🌹
ِ
<< اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلا >>
🌺🌺🌺🌺
✅💕دعای فرج امام زمان (عج):💕
🌹 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم🌹
ِ
<< اِلهی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ وَ اَنْتَ الْمُستعان وَالیکَ الْمُشْتَکی وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخآءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد اُولِی الاَْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَ انْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَ الِهِ
الطّاهِرینَ >>
🌺🌺🌺🌺
التماس دعا
💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
🌱👈آیت الکرسی می خوانیم به نیت سلامتی آقا امام زمانمان (یاصاحب الزمان عج)🌱
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌴آیت الکرسی🌴
بسم الله الرحمن الرحیم
الله لا اله إ لاّ هوَ الحیُّ القیُّومُ لا تَا خذُهُ سِنَهٌ وَ لا نَومٌ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الأَرضِ مَن ذَا الَّذی یَشفَعُ عِندَهُ
إلا بِإذنِهِ یَعلَمَ ما بَینَ أَیدِیهمِ وَ ما خَلفَهُم وَ لا یُحیطونَ بِشَی ءٍ مِن عِلمِهِ إلا بِما شاءَ وَسِعَ کُرسِیُّهُ السَّماواتِ و الأرض
وَ لا یَؤدُهُ حِفظُهُما وَ هوَ العَلیُّ العَظیم لا إکراهَ فِی الدَّین قَد تَبَیَّنَ الرُّشدُ مِنَ الغَیَّ فَمَن یَکفُر بِالطَّاغوتِ وَ یُؤمِن بِالله
فَقَد استَمسَکَ بِالعُروَةِ الوُثقی لاَنفِصامَ لَها و الله سَمِیعٌ عَلِیمٌ الله وَلِیُّ الَّذین آمَنوا یُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ إِلی النُّور
وَ الُّذینَ کَفَروا أولیاؤُهُمُ الطَّاغوتُ یُخرِجُونَهُم مِنَ النُّور إِلَی الظُّلُماتِ أُولئِکَ أصحابُ النَّارِ هم فیها خالدون.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🍀دعایی که در زمان غیبت باید بسیار خوانده شود🍀
🌹اللهُمَّ عَرِّفنیِ نَفْسَکَ،
👈فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفنی نَفْسَکَ لَمْ اَعرِفْ رَسُولَکَ،
🌹 اَللهُمَّ عَرِّفنی رَسُولَکَ،
👈فاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعرِّفْ حُجَّتَکَ،
🌹 اللهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَْم
👈تُعَرِّفنی حُجَّتکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینیِ .
دعای حفظ دین درآخرالزمان
یاالله یارحمن یارحیم یامقلب القلوب ثبت قلوبنا علی دینک
🌹اللهم عجل لولیک
دوستان بخوانید
التماس دعا
🔆🔆💠💠🌸🌸🌾🌾☘☘
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
اصلن حالی به حالی شدم…….!
میشه از ته دل بگی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج💔
#کلیپ
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🔈 #پادکست_امام_زمانی
تو به فکر امامت باش بعد ببین
امام زمان به فکر تو هست یا نه!
#دعا_برای_فرج
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
✨ دعای عهد
💐 بسم الله الرحمن الرحیم 💐
🌿 اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ.
اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ.
اَللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى. اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِکَ
حَتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ.
اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💌 #یه_سلام_دوباره
براے کسایے که
قلبشون کبوتر #حــــرمه 🕊
کسایے که
دلشون با اسم امام مهربون آروم مےگیره 💚💜
🔆 امروز هم،
عاشقانه و با شوق،
زمزمه کن صلوات خاصه امام رضا (ع) رو:☺️
اللهّـــمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضـا
المرتَضی، الامــام التّقي النّقي و حُجَّّتكَ
عَلي مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري
الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةً كثيرَةً تامَة زاكيَةً
مُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَرادِفَـــه كافْضَل
ماصَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ 🍀
🌺🌹🌺🌹🌺🌹
معنیانتظاررانمیدانیم
ولی؛دلهایمانبرایدیدنتپرمیکشد
اسمقشنگتقلبمانرا میلرزاند
نمیگوییمعاشقیم،ولیبیتو
تحملزنده ماندنرانداریم...
صبحتون بخیر مولای غریبم
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🌷ماطالبانِ فیض زفیّاض سَرمدیم
🍃قرآن کتاب ماست که برآن مقّیدیم
🌷درآفتاب حَشر نسوزیم زآنکه ما
🍃درسایۀ عنایتِ آل مُحـمّدیم
🍃🌷اللّهُمَّصَلِّعَلي
🍃🌷مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد
🍃🌷وَعَجِّلفَرَجَهُــم
🌼🍃
🌷🌼🌷🌼🌷
🌺🧚♀️نیایش صبحگاهی
خداي عزيز و دوستداشتنيام،
از اينكه بهمن فرصت دادي، يك روز ديگر را آغاز كنم، سپاسگزارم.
اين خواست تو بود كه بتوانم،، طلوعي ديگر را شاهد باشم.
مرا از محدوديتهاي ديروزم رها ساز.
باشد كه تو را در خود بيابم و دوباره متولد شوم.
باشد كه شكوه تو را تجربه كنم و بتوانم بيشتر نشان دهندهي تجليات تو باشم.
به من قدرت، محبت، شهامت، و خرد عطا كن،،
اجازه بده نور درون خود و ديگران را بيابم.
شايد بتوانم فقط خوبيها را كه در همه جا وجود دارد ببينم،،
تا امروز وسيلهاي باشم در دستان تو،
براي زندگي،
عشق و شفا.
"آمین"🙏
🌷سلام دوستان عزیز و نازنین🍃
با یاد زیباترین خالق زیباییها
ای زیبای زیبا ای افرینش جانها ای خالق
هستی تو را سپاس من امروز هستم و
برای این بودنم سپاس من امروز شادم
و برای شادیم سپاس من امروز درارامشم
وارامشم را سپاس گرمای وجودت راحس
می کنم بودنت را سپاس و همین برای
امروزم بس است.....
ای جمیل ای مهربان ای بخشنده.....!
تورا به حق بزرگی و عظمتت ..!
همه غمها....بیماریها و.....گرفتاریهای....
همه دوستان و عزیزانم را امروز تبدیل
به شادی ... سلامتی و .... گشایش در
همه امور زندگیشان بفرما....
ودلهایشان را به نور هدایت خودروشن
بفرما
"آمین " ...🙏
🌼🍃
سلام😊✋
صبحتون سرشار از خیر و برکت☕️🍞
صبح شده با عشق❤️
وامیدی زیاد😇
پنجره دلت رابگشا بشنو
خدا صدایت میزند🌹
آخرین چهارشنبه اردیبهشت ماه تون زیبا
🌼🍃
ســـــلام
چهارشنبه 28 اردیبهشت ماهتون
پراز آرامش🌷🍃
الهی امروزچشماتون پراز
برق شادی باشه
الهی خیر و برکت تو🌷🍃
زندگیتون چند برابر بشه
وآسمون دلتون آفتابی
ولبتون خندان باشه🌷🍃
🌼🍃
سلامی بامهرومحبت🌷🍃
به ياران مهربان
امروزتان پرازخیروبرکت
ولحظه هاتون
پرازشادی باشه🌷🍃
ارزومندم امروز
قاصدک
زنگ خوشبختے رو
براتون به صدا در بیاره🌷🍃
🌼🍃
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🌷🌼🌷🌼🌷
🌺🧚♀️ای بنده ی من
مـن شب و روز در کنار قلب تـو ایستاده ام
حتی آن هنگام که تو ، ای بنده من به آوای
الهیام گوش نمی سپاری ..
و یا گاه، در گودال شک وتردید فرو میافتی.
از آنچـه در قلبت می گـذرد ، نیک آگــاهــم
و از تنهـایی و بی کسی ات، و نیـز از تمـام
جراحات و زخم ها و ناراحتی هایت آگاهم..
از تمام تحقیرهایی کـه ناگزیر متحمل شدی،
از تمام واپس خوردنها وقضاوتهای نابجایی
که تو را آزرده خاطر کردند و دیگران بر
وجودت سرازیر ساختند، آگاهم ..
مــن همهی این سختی هـا را بــا تـو همگام
بــودهام و از قـدرت و نیرویـم بـه تـو ارزانی
داشتم تـا صبر و شکیبایی داشته باشی.
"هر كجا باشيد او با شماست،
خـــدا به هر چه می كنيد بيناست."
سوره حدید آیه 4
🌼🍃
به چهارشنبه ۲۸ اردیبهشت ماه
خوش آمدید 🍃🌷
امروزتون پر از عطر دعا🌷
خدایا امروز سبد زندگی
دوستانم را پر کن🌷
از سلامتی، مهربانی و عشـق
روزتون پر ازاحساس خوشبختی
🌼🍃
تا زمانیکه تلخی زندگیدیگران را
شیرین می کنی،
بدان که "زندگی" می کنی...
اگر با رفتار و افکارت ، آرامش را
به زندگی کسی هدیه میدهی،
بدان در پرتو عشق هستی ..
در جستجوی عشق نباش.
خودت عشق باش و
عشق را همین لحظه خلق کن...
🌼🍃
بسیاری از مشکلات را نباید حل کرد،
بلکه باید منحل کرد،
چون زاییدۀ ذهن ماست.
همیشه با افکار زیبایت زندگی کن،
چون زندگی،
فقط با فکرهای تو زیبا میشود..
🌼🍃
سلام_صبحتون_بخیر_و_شادی ☕️😊
چهارشنبه تون پر از مهر خدایی،💖
غم هاتون کوتاه🌷🍃
عمرت بلند💖
آرزوهاتون دست يافتنی🌷🍃
لبت خندون😊
و دلت شاد....💖
چهارشنبه تون بخیر و خوشی🙏
🌼🍃
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
مرد انقد فهمیده😂
.https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
☘🌼🌼🌿🌺🌺🌿🌼🌼
⭕️👈حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
♦️قنبر سیاه !!♦️
در قدیم در بیرون میدان شوش فعلی که خندق بود مردی در گودالهای آن زندگی میکرد که قنبر سیاه نام داشت و اموراتش از راه دزدی مصالح ساختمانی میگذشت . به این صورت که شبها با الاغ خود گچ و آهک و آجر و مثل اینها را از سر کوره ها دزدیده و پشت دکانهای مصالح فروشی دم دروازه ها ریخته و صبح پولشان را میگرفت .
قنبر سیاه بسیار زشت و سیاه چرده و با موهائی ژولیده درهم تنیده بود با قدی متوسط که تابستانها مصالح دزدی میکرد و زمستان ها از روستاهای اطراف گندم دزدی و جو دزدی مینمود .
در یکی از شبهای پائیزی که در جاده تقی آباد ورامین جوال الاغ خود را پر کرده و بطرف شهر می آمد در تاریکی بیابان صدای ناله زنی بگوشش میرسد . و چون به رد صدا میرود زن جوانی را مینگرد که بر روی زمین پیچ و تاب میخورد و خدا خدا می کند .
چون کبریت کشیده به تفحص بر می آید معلوم میشود که زن حامله پا به ماهی است که نزدیک وضع حملش رسیده و شوهرش هفته گذشته فوت کرده و مادر شوهرش وی را از خانه بیرون انداخته ناچار روانه شاه عبدالعظیم گردیده که میان راه درد امانش را بریده و از پا درش انداخته .
قنبر چون داستان را میشنود جوال گندم را از روی الاغش خالی کرده و زن را سوارش نموده در شهر ری به عنوان خواهر به خانه ای سپرده و وسائل زایمانش را فراهم می کند .
بعد الاغش را فروخته لوازم زندگی و مایحتاجش را مهیا کرده و تا زنده است مخارج زن و پسری را که به دنیا آورده متحمل میشود .
بعد از سالها عمرش سپری شده و دار فانی را وداع می کند اما داستان در اینجا خاتمه نیافته و به بعد از مرگش هم منتقل میشود .
در این هنگام قنبر سیاه را برای غسل و کفنش به مرده شور خانه میبرند و هم زمان حاج محمود نامی از محله صابون پز خانه فوت می کند و جسد او را هم به مرده شوی خانه میاورند .
این حاج محمود مرد ثروتمندی بوده که ده ها خانه و دکان داشته و مقبره مجللی در حرم شاه عبدالعظیم برای خود بنا کرده بود . علت مرگش هم این بود که مستاجر یکی از خانه هایش دو ماه کرایه را پس انداخته و امروز و فردا می کرد , حاج محمود هم که طاتقش طاق شده بود رفته و اثاثیه اش را وسط کوچه ریخته و در را برویش قفل می کند و چون در این گیر و دار تقلای زیاد کرده و حرص و جوش می خورد عرق کرده و سینه پهلو نموده و تخته بند میشود و سحر همان شب به آن دنیا مسافر میشود .
بگذریم قنبر سیاه را شسته کفن کرده و حاج محمود را هم غسل و کفن می کنند . جنازه هر یک را نزدیکان تحویل گرفته و روانه میشوند , آن موقع ها بیرون خندق میدان شوش قبرستانی بوده به نام 14معصوم و همچنین آب انباری به نام آب انبار حاج قاسم که اطراف آن هم قبرستان کهنه ای بوده . قنبر را به قبرستان کهنه بیرون دروازه شوش که به درواز ه عبدالعظیم معروف بود برده و حاج محمود را به حرم شهر ری .
هنگامی که تلقین خوان حاج محمود در حرم شاه عبدالعظیم روی میت را کنار میزند سیاه کریه و بدهیبتی را می نگرد که زشت تر از آن ندیده بود اطرافیان هم آن را نتیجه کردار حاج محمود تصور کرده و لب فرو بسته و قبر را از خاک پر می کنند و می روند .
از آن طرف تلقین خوان در قبرستان کهنه ۱۴ معصوم هم روی قنبر سیاه را باز کرده و چهره ای سفید و سر تراشیده و ریش خضاب گرفته و به قیافه حاج محمود می بینند . اندک اندک مطالب سر زبانها افتاده و معلوم میشود که اشتباها جنازه ها جا به جا شده و اما دیگر کار از کار گذشته و نبش قبر حرام و حاج محمود در قبر قنبر سیاه و قنبرسیاه در مقبره اختصاصی حاج محمود میخوابد .....
« تهران قدیم ، جعفر شهری »
💚🙏🙏🌹🌹💚
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🚑دستگاه فتوتراپی
دستگاهی است که برای کاهش زردی استفاده میشود و عوارض زیادی برای نوزاد ایجادمیکند 😱
👼با استفاده از این لامپها در ظاهر زردی کم میشود یا از بین میرود ، اما در واقع صفرا در #کبد حبس میشود و در #آینده عوارضی مانند: 👇
🚨#عطش_شدید
🚨#بیش_فعالی
🚨میل شدید به #ترشی
🚨زود #عصبی شدن
🚨#خراب_شدن_دندانها
🚨#درد_استخوانها
🚨و در مواردی #پوکی_استخوان
را به همراه دارد.
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d.
#سوالشما /عضله سازی 💪🏻
سلام علیکم
💢سوال شما سوال #پرتکرار ورزشکارهاست.
✍🏻چه شما فردی لاغر اندام باشید چه نباشید، قطعا به دنبال عضله سازها و بدن عضلانی هستید.
اغلب افراد در این چالش همگانی ناموفق عمل می کنند.
✔️طب اسلامی برای عضله سازی دستوراتی دارد که این موارد را میتوانید وارد رژیم غذایی روزانه خود کنید .
❌حتما از موارد نادرست و مخربی که در پست قبل اشاره کردیم دوری کنید .
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#سوالشما /عضله سازی 💪🏻 سلام علیکم 💢سوال شما سوال #پرتکرار ورزشکارهاست. ✍🏻چه شما فردی لاغر اندام
🔮عضلهسازها در طب اسلامی
🕊🌱پیامبر (ص) :
اگر چیزی بدن را زیاد میکند آن فشار دادن ، لباس نرم ، بوی خوش و حمام رفتن است.
📖مستدرك الوسائل، ج۱، ص۳۷۵.
دیگر موارد جهت عضله سازی:👇
⛱برگ چغندر
⛱فسنجان گردو وبادام
⛱عسلاب
⛱فرنی سنجد
⛱کباب برگ گوسفندی
⛱خرما با زیتون خوردن باهم
⛱تخم مرغ محلی سرخ شده در روغن زیتون همراه با فلفل سیاه
⛱انجیر، آب انجیر یا مربای انجیر
⛱دوری از گیاه خواری مطلق
⛱خوردن نخودآب با پودرزنیان و یا آویشن و پیاز
⛱مصرف روغن های دنبه ، زیتون ، حیوانی ، گاوی و کنجد در تغذیه ها
⛱استفاده از مشتقات جو مخصوصا نان جو
⛵️ درمان یبوست
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🔮عضلهسازها در طب اسلامی 🕊🌱پیامبر (ص) : اگر چیزی بدن را زیاد میکند آن فشار دادن ، لباس نرم ، بوی
👆👆👆👆👆👆
⚠️در برنامه ریزی تغذیه ای، مخصوصا برنامه های بدنسازی، مراقب افزایش گرمی در بدن باشید.
بمنظور جلوگیری از ایجاد جوش در بدن ، بیقراری ، پرخاشگری و افزایش خشونت و سایر عوارض مربوطه ، شربت آبلیموعسل ، شربت سرکه انگبین ،کاهو، رب انار روزانه نیز در صورت لزوم میل شود.
🌿🌿🌿تدابیر و تجویزات فوق برای کسانی که از نازایی ، کمخونی ،ناتوانی جنسی برخوردارند نیز مناسب است.
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d