eitaa logo
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
2.7هزار دنبال‌کننده
22هزار عکس
25.6هزار ویدیو
126 فایل
محتویات کانال ازهردری میباشد 🌹علمی، مذهبی‌، شعر،داستان،پندواندرز سخنان بزرگان ،طب سنتی،کاردستی، آموزشی،مطالب پزشکی روز دنیا، و خلاصه اینجاهمه چی درهمه🌹 ارتباط با ادمین 👈👈 @Ndashti ارتباط با ادمین 👈👈 @M_Mohammdeean
مشاهده در ایتا
دانلود
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
خرچنگ و بچه‌هاش 😃 تا حالا چنین چیزی ندیده بودم شماچطور؟😳😍 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
مھدے جان‌ بیـراهہ میروم! تـو مرا سر بہ راه‌ کن.. دورے توست، عامل‌ بیچارگے خلـق..!💔 اللهـم‌عجـل‌لولیڪ‌الفـرج 🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹 جان آقام (عج) بخوان دعای فرج رادعااثردارد دعاکبوترعشق است وبال وپردارد 🌺دعای منتظران درعصرغیبت🌺 اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسکَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى ❤️برای سلامتی آقا❤️ بسم الله الرحمن الرحیم اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً 💖دعای فرج💖 بسم الله الرحمن الرحیم اِلهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاء ُ وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع)و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج) ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیت الله فی ارضه به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد 🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹 ❤️ دلتنگ حضوریم مه هر دو جهان را بی نور تو کوریم همه جا و مکان را با مقدم خود نما کرم بر همہ عالم روشن بنما دل همه پیر و جوان را ✨صبحت بخیر همه داروندارم✨ 🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺 ♥ آدینه‌ای دیگر طلوع کرد و عطر یاد شما در آسمان پیچید و ما منتظران امیدوار، با قلبهایی لبریز از اشتیاق و فراق، دعای فرج و ندبه میخوانیم و ایمان داریم که خداوند به زودی دعاهایمان را به استجابت می‌رساند و شما از راه می‌رسید و دنیایمان را نورباران می‌کنید و قلبهایمان را به ایمان حقیقی جلا می‌دهید.. 🌤أللَّھُمَ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪَ ألْفَرَج🌤 🌹 •|♥|• یادت نرود بانو! هربارکه از خانه پابه بیرون میگذاری گوشه ی چادرت رادر دست بگیر... وآرام زیرلب بگو: "هذه امانتک یا فاطمـــة الزهراء" ‎‎‌‌‎‎‌🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹 ... 💠 تازه از سفر رسیده بود، نشانی خانه ای که می خواست را همه می دانستند و راهنمایی اش می کردند، آفتاب که به مغرب رسید می خواست از اسب پیاده شود و حاجتش را بگوید... شنیده‌بودصاحبخانه‌ ... هنوز از اسب پیاده نشده بود که امام حسن علیه السلام یک کیسه نقره به او داد و گفت حاجتت را نگفته می دانم... حالا پیش خودم می گویم 💠 آقای من حاجت من را هم که نگفته می دانی آقاجان میشود مستجابش کنی؟ 🙏خدا کند آقایم بیاید... 🕊✨اللهم عجل لولیک الفرج✨🕊 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
📱 ؛ 👤 استاد 🔅 یازده علی اومد کشتند فقط باید دنیا تشنه بشه که یه علی دیگه بیاد... ⁉️ این المهدی؟ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
📌 علیّ زمان... 🤝 آن روز که دست در دست علی گذاشتند و بیعت کردند، فکرش را هم نمی‌کردند که روزی با سکوتشان دست و بال علی را ببندند و او را خانه‌نشین‌ کنند! عهد بستند و این عهد را شکستند! 💢 آری، بعد از غدیر، امّت پیامبر غربال شد و فقط تعداد کمی از این امتحان سربلند بیرون آمدند. امتحانی که تا همین امروز ادامه دارد… 🔅 حالا این ماییم و علیّ زمان، مهدی موعود... تنها امیدمان این است که دستمان را بگیرد و یاریمان کند تا بر سر عهدمان بمانیم و تنهایش نگذاریم. ▫️ ویژه ‌🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹 🔰مهمترین یاری ما به امام زمان چيست؟ ❤حضرت امام حسین علیه السلام در مورد امام زمان ارواحنافداه فرمودند: «لو ادرکته لخدمته ایام حیاتی»، اگر زمانش را درک می‌کردم تمام عمر خدمت‌گذارش می‌شدم. ✨حالا این توفیق نصیبمان شده و زمان حضرت ولی‌عصر ارواحنافداه که جانم و پدر و مادرم به فدایشان باد را درک کرده‌ایم، همت کنیم و با عزمی جدی‌تر از قبل برای یاریش به پاخیزیم، 🔹و این را بدانید: «یاری کردن حضرت، قدم برداشتن در جهت اهداف و مقاصد ایشان می‌باشد و مهمترین یاری ما در مرحله اول، و می‌باشد و در این صورت است که معنی و نصرتی معدة لکم و مودتی خالصة لکم را در زیارت آل‌یاسین صادقانه به حضرت عرض می‌کنیم.» 🔸«حاج آقا زعفری زاده حفظه الله تعالی» 🕊🌹أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌹🕊 ‌🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹 ♦️نجات امت به‌وسیله‌ی حضرت مهدی (علیه السلام) ✅ رسول اکرم‌ صلی الله علیه و آله: «یُفَرِّجُ اللهُ بِالمَهدِیِّ عَنِ الاُمَّه، یَملَاُ قُلُوبَ العِبادِ عِبادَتاً وَ یَسَعهُم عَدلُهُ، بِهِ یَمحَقُ اللهُ الکَذِبَ وَ یُذهِبُ الزَّمانَ الکَلبِ، وَ یُخرِجُ ذُلَّ الرِّقِّ مِن اَعناقِکُم» 🔵 خداوند به وسیله‌ی مهدی عجل الله تعالی فرجه الشريف از امت رفع گرفتاری می‌‌کند، دل‌‌های بندگان را با عبادت و اطاعت پُر می‌‌کند و عدالتش همه را فرا می‌‌گیرد. خداوند به وسیله‌ی او دروغ و دروغگویی را نابود می‌‌‌سازد، روح درندگی و ستیزه‌‌جویی را از بین می‌‌‌برد و ذلت بردگی را از گردن آنها برمی‌‌دارد. 📚 بحارالأنوار، ج ۵۱، ص ۷۵ 📚 الملاحم والفتن، ص ۵۶ 📚 غیبت شیخ طوسی، ص ۱۱۴ ‌🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹 حضرت امام کاظم علیه السلام: بر طاعت خداوند متعال صبر کن و در ترک معاصی خدای سبحان شکیبا باش؛ زیرا دنیا لحظه‌ای بیش نیست. آنچه از دنیا سپری شده است، نه شادی‌اش را احساس کنی و نه غمش را. و از آنچه نیامده نیز خبری نداری. پس لحظه‌ای را که در آن به سر می‌بری، صبور باش چنان که گویی خوشبخت و خوشحالی. 📚بحارالانوار، ج1، ص152 ‌🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹 💌 براے کسایے که قلبشون کبوتر 🕊 کسایے که دلشون با اسم امام مهربون آروم مے‌گیره 💚💜 🔆 امروز هم، عاشقانه و با شوق، زمزمه کن صلوات خاصه امام رضا (ع) رو:☺️ اللهّـــمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضـا المرتَضی، الامــام التّقي النّقي و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق‌ الشَّهيد صَلَوةً كثيرَةً تامَة زاكيَةً مُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَرادِفَـــه كافْضَل ماصَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ 🍀 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
⁵⁹ مَهزیارت بے تو شد آواره! امّا بے تو من… این نفس هاے ڪذایے را چہ راحت میڪشم! https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
این عکس عجیب، حمله پروانه‌های سفید بلوط‌ خوار را در شب نشان می‌دهد. اگر ایران، زاگرس و کهگیلویه و بویراحمد برای سران مملکت مهم بود، می‌فهمیدند چه بر سر سبزترین نقطه و تنفس‌گاه جنوب کشور آمده و این تهاجم ناگوار به جنگل‌های بلوط را در زمره حیاتی‌ترین مسائل سرزميني قرار می‌دادند. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
❤️ حتما ببینید فوق العاده است و بینظیر دكتر قمشه اي: میلیاردها انسان در جهان متولد شده اند اما هیچ یک اثر انگشت مشابه نداشته اند اثر انگشت تو، امضای خداوند است که اتفاقی به دنیا نیامده ای و دعوت شده ای تو منحصر به فردی مشابه یا بدل نداری تو اصل اصل هستی و تکرار نشدنی وقتی انتخاب شده بودن و منحصر به فرد بودنت را یاد آوری کنی٬ دیگر خودت را با هیچکس مقایسه نمیکنی. و احساس حقارت یا برتری که حاصل مقایسه کردن است از وجودت ۷محو میشود.. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d ••🌹❥
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
درخواست یک فیل مادر از انسان‌ها برای نجات فرزندش/دردسر فیل کوچولوی خوابالو 🔹یک فیل مادر در باغ وحش قادر به بیدار کردن فرزندش از خواب سنگین نبود و همین امر باعث شد فکر کند فرزندش را از دست داده. 🔹 او از کارکنان باغ وحش کمک خواست تا فرزندش را نجات دهند اما در نهایت مشخص شد این بچه فیل به خوابی عمیق فرو رفته بود و مشکلی از لحاظ سلامتی نداشت. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
⭕️از دشمن هم میشه درس گرفت... ♦️روزی ۱۸ ساعت تلاش(علیه نظام)، شوخی نیست! ⭐️«اللهم عجل لولیک الفرج»⭐️ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
✌️اینجا تهران.....۲۱تیر......ورزشگاه شیرودی....... 💯خیابان های منتهی به ورزشگاه مملو از دختران دهه هشتادی و دهه نودی که دست در دست مادرانشان برای رسیدن به اجتماع دختران انقلاب سر از پا نمی‌شناختند....... 🔊دشمنان ببینند و عصبانی باشند و از این عصبانیت بمیرند 💪با پرچم اسلام در قلب میدانیم ✌️ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*ورزش چشم ساده انیستیتو چشم پزشکان ژاپن، خصوصاً برای بالای 50سال توصیه شده که حداقل 3بار درهفته انجام شود..!!*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥جنایت بزرگ در کف شهر؛ جدید شدن مواد غذایی تاریخ مصرف گذشته!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*سیاست زنان باهوش* 👌🏻👩🏻‍🦱👌🏻 *به خواهرشوهر و مادرشوهرتون به چشم یه زن نگاه کنید و بدونید اونا هم سختی های یه زن رو دارن. همیشه یادتون باشه اونم خانواده داره* *بی مناسبت کادو بدید* 🎁🎁🎁🎁 ⚜ *از همسرتون پیش کسی بدگویی نکنید*❌🧑🏻❌ ⚜ *جبهه نگیرید پیش همسرتون* ❌🧑🏻👩🏻‍🦱❌ ⚜ *بهش این حس و بدید که اولویت زندگیتونه* ⚜ *لوندی برای همسر فراموش نشه* 👩🏻‍🦱 *وسایل سنگین و خودتون بلند نکنید و همیشه حس_مرد_بودنو بهش بدید*🧑🏻. 👩🏻‍🦱 *صبح ها بدرقه اش کنید🧑🏻 و براش صبحانه درست کنید* 🎀🧑🏻🎀 *پس_انداز مخفی یادتون نره*😉 👌🏻 *به همه صریح بگید شوهر و زندگیتون و دوست دارید.* 🎀🧑🏻🎀 🧑🏻 *به مردا بگید چشم و در آخر کار خودتون رو بکنید البته کار با قانون*😉 چشم گفتن معجزه میکنههههههه 🧑🏻👌🏻 مردا دوس دارن باهاشون مثل پادشاه رفتار شه 🧑🏻 مردا دوس دارن شکارچی باشن و شما شکار . ❌ *انتقاد مستقیم نکنید . مثلا بگید فلانی این کار و کرد به نظرت بد نیست؟* 👌🏻 *وقتی از شوهرتون راضی هستین به این دقت کنید که پدر و مادرشون اونو تربیت کردن پس با خانوادش خوب باشید*. ⚜ به خودتون برسید. ⚜ لحظه به لحظه ندید. همه چی و لو ندید. ⚜ *خونه مادر شوهر آروم آروم کار کنید* 🍃👩🏻‍🦱🍃 ⚜ *بهش بگید تو تنها پناه منی* . 🍃🧑🏻🍃 ⚜ *پیش همسرت از هیچچچچ زنی تعریف نکنید* https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💎کلیدهای تربیت و رفتار فرزند 📎 🍂در صحبت با بچه‌ها از جملات مثبت استفاده کنید 🔺شلوغ نکن ✅ لطفا یه بازی آروم‌تر انتخاب کن 🔺داد نزن ✅ حرف‌هات رو آروم‌تر بگو 🔺شکلات برندار ✅ ما روزی یه شکلات می‌خوریم 🔺وقتی داد می‌زنی عصبانی میشم ✅ وقتی داد می‌زنی گلوی خودت و سر بقیه درد می‌گیره 🔺بازیت رو ول کن بیا اینجا ✅ وقت داری ازت یه سوال بپرسم؟ 🍏 ┄┅┅🍃✿❀🌺❀🍃✿┅┅┄ 💎کلیدهای تربیت و رفتار فرزند 🌴 | با بچه‌ها بدون کنایه حرف بزنیم 🔸به جای: اتاقت بوی گند گرفته 🔹 بگیم: باید اتاقت رو تمیز کنی 🔸به جای: کلاغه بهم گفته تو دیروز یه دروغی به من گفتی 🔹بگیم:فهمیدم دیروز درباره شکلات خواهرت بهم دروغ گفتی، لطفا به من راستش رو بگو 🔸 به جای: خوش به حال خاله زهرات، بچه‌هاش خیلی حرف گوش کن هستن 🔹 بگیم: یه دقیقه حواست به من باشه عزیزم! تا ۱۰ دقیقه دیگه باید تمام اسباب بازی‌هات رو جمع کنی 🔸به جای: خیلی بدم میاد وقتی یکی بهم می‌چسبه 🔹بگیم: بذار ۵ دقیقه تنها بمانم ┄┅┅🍃✿❀🌺❀🍃✿┅┅┄ 💎کلیدهای تربیت و رفتار همسرداری 🌴 | ۸ عنصر صمیمیت در رابطه زوجین 1️⃣ عاطفه: عواطف‌شون رو به راحتی برای هم بیان می‌کنند. 2️⃣ بیانگری: عقاید و نگرش‌ها‌شون رو به هم ابراز می‌کنند. 3️⃣ سازگاری: میزان همکاری صمیمانه زوج با یکدیگر. 4️⃣ همبستگی: میزان تعهد زوج نسبت به هم. 5️⃣ رابطه زناشوئی: میزان رضایت از این رابطه 6️⃣ حل تعارض: حل اختلاف نظر با هم. 7️⃣ خودمختاری: میزان استقلال برای ارتباط با دوستان و اعضای خانواده. 8️⃣ هویت: میزان اعتماد بنفس و عزت نفس زن و شوهر. 🍏 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d ┄┅┅🍃✿❀🌺❀🍃✿┅┅┄
💎کلیدهای تربیت و رفتار همسرداری 🔺️ 🔺️تو زندگی مشترک اینا رو جدی نگیر! 🔻رفتارهاش با شما فرق داره 🔸همسرتون از یک فرهنگ و خانواده متفاوت اومده. سعی کنید تفاوت‌های همسرتون رو بپذیرید و نسبت به اونا عکس‌العمل منفی نشون ندید. 🔻سر انجام دادن کارهای خونه با هم بحث می‌کنید 🔸طبق علاقه خودتون و همسرتون تقسیم کار کنین و بدون بحث، در کنار هم برای مرتب بودن خونه تلاش کنید. 🔻همسرتون همه چیز رو به شما نمیگه 🔸طبیعیه شما و همسرتون رازهای افراد و دوستانتون رو نگید. پس جایی برای دلگیرشدن وجود نداره. 🔻همه چیز واستون کسل کننده شده  🔸به دنبال تجربه‌های نو تو زندگی باشین و از هر فرصت و اتفاق کوچیکی برای هیجان دادن به رابطه‌تون استفاده کنید. ┄┅┅🍃✿❀🌺❀🍃✿┅┅┄ 💎کلیدهای تربیت و رفتار همسرداری 🍂 | رازدار باشید حتی اگه دعواتون شد 🔸دعوای زن و شوهر مثل خیلی از اختلاف‌نظرها و تفاوت سلیقه و دیدگاه‌ها امری طبیعیه اما غیر‌طبیعی اینه که همه دوستان و اقوام و همسایه‌ها از این دعواهای زناشویی باخبر بشن! 🔸نسبت به مسایل و مشکلاتتون، رازدار باشید و فراموش نکنید که به زودی با هم آشتی می‌کنید اون وقت همسر شما با حرف‌هایی که، پشت سرش زدید و یا حتی جلوی روش، موقعیت بدی در بین فامیل و ...  پیدا می‌کنه و خود شما هم به خاطر اینکه، بدگویی کردید شرمنده می‌شید. 🔸همسر شما، در درجه اول یک انسان و در گام بعد شریک زندگی و همسر و همراز شماست. پس طوری در موردش حرف نزنید که حتی خودتون هم نتونید از آفت و آسیب‌های شخصیتی حرف‌هاتون در امان بمونید. ┄┅┅🍃✿❀🌺❀🍃✿┅┅┄ 💎کلیدهای تربیت و رفتار فرزند ⬅️ 🔹️بچه‌هاتون رو به این دلایل بغل کنید 🔸بهش اعتماد به‌نفس میده 🔸احساس امنیت می‌کنه 🔸اضطرابش رو کم می‌کنه 🔸می‌فهمه که درکش می‌کنیم 🔸حس تنهایی و انزوا رو از بین می‌بره 🔸با شما احساس همدلی می‌کنه 🔸 سیستم ایمنی بدنش تقویت می‌شه ┄┅┅🍃✿❀🌺❀🍃✿┅┅┄ 💎کلیدهای تربیت و رفتار همسرداری 🌴 🔰چرا بدگویی از همسر جلوی فرزندانمان کاری اشتباه است؟🚫 مساله به چند دلیل حائز اهمیت است:  👨‍👨‍👧‍👧 1_جایگاه پدر یا مادر در ذهن بچه تنزل پیدا میکند و آن احترامی که هر فرزندی باید به پدر و مادرش بگذارد از بین میرود. 2_ آن فرزند از یک رابطه صمیمانه و دوستانه با پدر یا مادرش محروم میشود و امنیت عاطفی اش به خطر می افتد. 3_ از کودکی درگیر مسائل و مشکلاتی میشود که مناسب سن او نیست و از او کودکی غمگین میسازد. 🍏 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d ┄┅┅🍃✿❀🌺❀🍃✿┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
فیک به این شهرِ آلوده از دود ... و به هر کس که باعث این کار شده ... تا انتهای تونل یکم راه باز شد و
سنگ خارا 🥀 قسمت شانزدهم بخش اول داد زدم : چیکار می کنی ؟ برو بیرون ... خواستم درو باز کنم و بیرونش کنم , در یک چشم بر هم زدن مچ دستم رو گرفت و صورتشو به صورتم نزدیک کرد و با حالت چندش آوری گفت : چرا نمی فهمی من دوستت دارم ؟ ... یک لگد زدم بهش و دستم رو کشیدم ... دویدم تو آشپزخونه و درِ کشو رو باز کردم و یک چاقو در آوردم و یک ماهیتابه ی دسته دار که رو اجاق بود رو برئاشتم ... گفتم : برو بیرون وگرنه برات بد تموم می شه ... من سحر نیستم که اجازه بدم هر نامردی بهم دست درازی کنه ... دستپاچه شد و گفت : چیکار می کنی نگار ؟ به خدا من همچین قصدی نداشتم ... و دستشو گذاشت رو پیشونیش و گفت : ای وای ... ای وای ... چرا هر کاری می کنم بهت نزدیک بشم , بدتر میشه ؟ ... به جون فرهاد همچین خیالی از سرم خطور نکرده بود ... ولی من گوش ندادم ... در حالی که چاقو تو یک دستم بود و گرفته بودم طرف اون ,ماهیتابه رو با شدت هر چی تموم تر کوبیدم به دیوار خونه ی خانم حقایقی و صداش کردم :نجاتم بدین ... کمک ... امیر کلافه شد و داد زد : گوش کن نگار , من نمی خواستم اذیتت کنم ... این طوری نکن ... به جون فرهادم اشتباه می کنی ... نفسم داشت بند میومد ... از ترس داد زدم : چرا اومدی تو خونه ؟ ... چرا دستم رو گرفتی ؟ گمشو ... گمشو ...  درو باز کرد وگفت : شماها دیوونه این و من دیوونه تر , که خودم دادم دست تو ....  برو به جهنم دختره ی بی شعور ... رفت بیرون ... فورا درو بستم و پشتشو انداختم ... ناهید گلکار سنگ خارا 🥀 قسمت شانزدهم بخش دوم اما شنیدم که خانم حقایقی ازش می پرسید : چی شده آقا امیر ؟ اتفاقی افتاده ؟ ... صدای امیر نیومد ... ولی خانم حقایقی در خونه ی ما رو زد ... بازش کردم ... هنوز چاقو دستم بود ... وحشت زده شد و گفت : وای خدا مرگم بده , کاری باهات کرد ؟  چاقو رو پرت کردم کنار دیوار و گفتم : نه خانم حقایقی ... من اینطوری فکر کردم و ترسیدم ... اومده بود چیزی بپرسه , با مامان کار داشت ... من تنها بودم , ترسیدم ... بیچاره رو هم ترسوندم ... گفت : وای قلبم ... خدا رو شکر ... خوب کاری کردی مادر , آفرین ... به هیچ کس اعتماد نکن ... ولی خداییش آقا امیر خیلی مرد خوبیه , بدی ازش ندیدیم ... گفتم : بله , می دونم ... چون برای یکی از شاگردام اتفاق افتاده بود , من ترسیدم ... اشتباه کردم ... ببخشید شما رو هم نگران کردم ... گفت : آخه مامانت می گفت با آقا امیر نامزد کردین , چی شد پس ؟  گفتم : همچین خبری نبود ... مامانم اینطوری دلش می خواد ولی من قبول نکردم ... شما بفرمایید ... بازم ببخشید که مزاحم شدم ... هنوز دست و پام می لرزید ... این صحنه ی رو برو شدن با امیر رو من تو بیمارستان دیده بودم و بعد از این همه مدت , تکرار شده بود ... دیگه نمی تونستم این حس رو دست کم بگیرم ... باید می رفتم پیش یک روانشناس و با یکی حرف می زدم ... ناهید گلکار سنگ خارا 🥀 قسمت شانزدهم بخش سوم خانواده ی سحر از تهران رفته بودن ... دلم می خواست باهاش حرف بزنم ولی فرصت نمی شد و دیگه با اوضاعی که پیش اومده بود , صلاح نبود بیشتر از این وارد این جریان بشم ... ولی اون روز فکر کردم یک زنگ بهش بزنم و از خانواده ی عموش بپرسم ... مامانش گوشی رو برداشت ... در مورد سحر پرسیدم ... با صدایی که انگار از ته چاه به گوش می رسید , گفت : فعلا تحت نظر دکتره , امسال رو که دیگه مدرسه نرفت ... ما هم اومدیم یک شهر غریب و تنها موندیم ... شما چطورین ؟  پرسیدم : از خانواده ی عموش چه خبر دارین ؟ نفهمیدن چرا اون پسر این کارو کرد ؟  گفت : والله همه تقصیرها رو گردن من انداختن ... ولی خودشونم می دونن که یک لج و لجبازی بوده ... گفتم : واقعا ... گفت : راستش نگار خانم , اونا سحر برای پسر بزرگشون می خواستن .. اونم یک بچه داشت و سنشم خیلی از سحر بیشتره , ولی پسر خوبیه ... گفتم صبر کنین سحر بزرگ بشه خودش تصمیم بگیره ... حالا نمی دونم این یکی این کارو کرد که مجبورمون کنه بدیم به اون یا چیز دیگه ای بود ؟ ... آخه من چه می دونستم پسری که از بچگی تو دامن من بزرگ شده یک همچین کاری می کنه ؟ ... باورش سخته ... حالا می گفتن بدین به این یکی ... انگار دختر من دستمال آشپزخونه بود که این نشد اون یکی دیگه ... دارم می سوزم نگار خانم ... از صبح تا شب جِز می زدم و ناله و نفرینشون می کنم ... پرسیدم : سحر پسرعموی بزرگشو می خواست ؟  گفت : ای بابا , سحر بچه است ... با دو تا نگاه و دو تا کادو گول می خوره ... چه می دونه شوهر چیه ؟ نه بابا , من که نمی خواستم به این زودی ها شوهرش بدم ... گفتم : پسرعموش اونو خیلی می خواست و این جریان که پیش اومد پا پس کشید ؟  گفت : می خواست , ولی خیلی پیش تر از اینا کنار کشیده بود .. دیگه حرفی نمی زدن ... نمی دونم والله ... گفتم : مرسی بهم اعتماد کردین ... خانم عطاری وقتی سحر بیدار شد , سلام منو برسونین ...
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
فیک به این شهرِ آلوده از دود ... و به هر کس که باعث این کار شده ... تا انتهای تونل یکم راه باز شد و
ناهید گلکار سنگ خارا 🥀 قسمت شانزدهم بخش چهارم مدتی بدون حرکت , گوشی تو دستم بود و به دیوار خیره شده بودم و فکر می کردم که مامان اینا از راه رسیدن ... من هنوز آشفته و عصبی بودم ... مامانو کشیدم تو اتاق خودم و گفتم : بشینین ... می خوام خیلی جدی باهاتون حرف بزنم ... پرسید : چی شده ؟  باز اتفاقی افتاده ؟ گفتم : آره , مامان جان ... افتاد ... کاری که نباید می شد , شد ... من اومدم تو خونه و امیرم پشت سرم اومد و درو بست ... اگر بلایی سرم میاورد کی جواب می داد ؟ ... شما اون موقع به جز آه و افسوس چه کاری از دستتون بر میومد ؟ ... چقدر گفتم من زن این آدم نمی شم ؟ ... شما برای اینکه من فقط شوهر داشته باشم راهش دادین تو این خونه ... گفت : نه , فکر نمی کنم ... تو داری زر مفت می زنی , امیر همچین کاری نمی کنه ... من دیدم که چقدر چشم پاکه ... خانواده ی خوب و شریفی داره , از این چیزا توشون نیست ... محاله ... تو داری بزرگش می کنی که زنش نشی ... گفتم : از من گفتن , از شما نشنیدن ... حالا شما هر طوری دلتون می خواد فکر کنین ... یک بار دیگه بهش رو بدین یا فرهاد رو بیارین اینجا یا دور و بر شما ببینم , دیگه پامو تو این خونه نمی ذارم ... چون امنیت ندارم ... راستی قبل از اینکه برم , برای بابا این جریان رو تعریف می کنم ...  مامان که به هیچ عنوان دلش نمی خواست این وصلت به هم بخوره , با عصبانیت گفت : هر غلطی دلت می خواد بکن ... من می دونم که اون این کارو نمی کنه ... برو بابا , به من چه مربوط بخوام تو رو به زور خوشبخت کنم ... دختره ی ترشیده ... مغزت هم مثل خودت بو گند گرفته ... در حالی که داشت از در می رفت بیرون , ادامه داد : منو تهدید می کنه عوضی ... حیف اون مرد برای تو ... ناز و اطوارشو ببین ... دختر میرزا قَشَمشَم ... و درو زد به هم و رفت ... ناهید گلکار سنگ خارا 🥀 قسمت شانزدهم بخش پنجم از فردا , امیر دیگه سر راهم سبز نمی شد ... وقتی می رفتم پایین , تو پله نبود که وانمود کنه اتفاقی با هم روبرو شدیم ... ولی من به شدت معذب بودم ... داشتم فکر می کردم چیکار کنم که درست باشه ... هنوز شایان و فرهاد با هم می رفتن مدرسه و برمی گشتن ... و اون همسایه بالای خونه ی ما بود ... دیدن اون کابوس ها بیشتر از رویاهام برای من شده بود جزیی از زندگیم ...  چندین دکتر عوض کردم ... ولی همه اونا یا می گفتن طبیعیه و خیلی ها مثل شما هستن یا موضوع رو به اندازه ای که منو ناراحت می کرد , جدی نمی گرفتن ... از حرف هاشون چیزی سر در نمیاوردم ... تا بالاخره ثریا از یک خانم دکتر برام وقت گرفت و گفت : بعد از ظهر ساعت شش برو ... دیگه چشمم آب نمی خورد کسی بتونه برام کاری بکنه , ولی رفتم ... ساختمون مطب تو بالای شهر ولی قدیمی و کهنه بود ... پله های باریک و دیوارهای خراب , یک آن منو از رفتن منصرف کرد ... می خواستم برگردم ... حال و روز اون مطب به من می گفت اینجا کسی نمی تونه کاری برای تو بکنه ... ولی دلم گواهی دیگه ای می داد ... درست سر ساعت رفته بودم و با اینکه چند نفر دیگه نشسته بودن , منو فرستاد تو ... برخلاف جاهای دیگه که مدت زیادی معطل می شدم ... دکتر یک خانم کوتاه قد و لاغر بود ... به اصطلاح ریزه میزه ... ازم استقبال کرد ... حدود پنجاه سال نشون می داد ولی صورت مهربون و دلنیشنی داشت که از همون لحظه ی اول بهش اعتماد کردم ... نشست و همه ی جریان رو با حوصله گوش کرد ... اونقدر دقیق بود که اگر چیزی رو جا مینداختم فورا می پرسید و این باعث شد جریان سحر و امیر رو هم بهش بگم ... بعد , اون شروع کرد ازم سوالاتی در مورد خانواده ام و کارم و اینکه اوقاتم رو چطوری می گذرونم پرسید ... منم عین واقعیت رو تعریف کردم ... ناهید گلکار سنگ خارا 🥀 قسمت شانزدهم بخش ششم از پشت میزش بلند شد و اومد روی مبل روبروی من نشست و تکیه داد و کمی تو صورتم نگاه کرد و گفت : تو موجودی هستی که به طعبیت جون می دی ... مثبتی ... مهربون و با عاطفه ای ... اهل گله و شکایت نیستی ... تو رفتارت ریا و کلک نیست , یعنی دهانت رو برای گفتن حرف بد و انرژی بد باز نمی کنی ... ساکن نیستی , در حال جوش و خروشی ...  برای آینده خودت و دیگران می جنگی ... کینه به دل نمی گیری و زود می بخشی , چیزی که این روزا از مردم دور شده و دیگه باورش ندارن ... اینکه همه این روزا شعار خودخواهی می دن و مُد شده میگن فقط من مهم هستم و از یک کاه در مقابل هم کوه می سازن و همونو کینه می کنن تا دلشون سیاه بشه ... اینا قدرت خدا رو نمی شناسن و اغلب نمی دونن که مهم بودنِ خود , در چه چیزیه ؟ ... تو مهمی , پس نباید کینه داشته باشی ... تو مهمی , پس به روحت بخشندگی و مهربونی بده ... تو مهمی , پس بهترین صفات اخلاقی رو زیور خودت کن ... تا حتی یک لکه ی سیاه روی دلت نشینه ... بعد تو مهم میشی ... بعضیا خودخواهی رو با خودشناسی اشتباه می گیرن ... فکر می کنن خوشگذ