💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
رژه رفتن یک سر تمساح بزرگ به روستای ریکوکش منطقه دشتیاری، سیستان و بلوچستان 😨
🔹بخاطر بارندگی های اخیر ،طغیان رودخانه، و گلالود شدن آب رودخانه سلطان آمده بیرون دنبال غذا میگرده
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
شهیدگمنام۰،،،، 🌷🌷🌷🌷:
✍🏼 گویند دهقانی مقداری گندم در دامن لباس پیرمرد فقیری ریخت. پیرمرد خوشحال شد و گوشههای دامن را گره زد و رفت!
در راه با پروردگار سخن میگفت: ای گشاینده گرههای ناگشوده! عنایتی فرما و گرهای از گرههای زندگی ما بگشای.
در همین حال ناگهان گرهای از گرههایش باز شد و گندمها به زمین ریخت!
او با ناراحتی گفت:
من تو را کی گفتم ای یار عزیز
که این گره بگشای و گندم را بریز!
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت دیگر چه بود؟
نشست تا گندمها را از زمین جمع کند، در کمال ناباوری دید دانهها روی ظرفی از طلا ریختهاند!
ندا آمد که:
تو مبین اندر درختی یا به چاه
تو مرا بین که منم مفتــاح راه🍃
《 مولانـــــا 》
✨✨✨
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
امام جماعت دزد ⁉️
یکی از دوستان نقل میکرد که در یکی از کشورهای آفریقای ساحلی شخصی که حافظ قرآن کریم
و عالم شریعت بود در یکی از مساجد مسؤولیت امامت را پذیرفت و مردم محل از او استقبال بسیار زیادی کردند و هر خانواده تلاش مینمود که امام، میهمان خانهی او شود خصوصا در ماه مبارک رمضان... از جمله یکی از مقتدیان در روزهای پایانی رمضان، امام را به افطار دعوت نمود.
امام دعوت ایشان را اجابت نموده به خانهاش رفت و میزبان از امام به گرمی استقبال نموده و بینهایت مورد عزت و اکرام قرار داد و امام بعد از افطار در حق میزبان و خانوادهاش دعا نموده، مرخص شد.
زمانی که خانم میزبان، نظافت خانه را شروع کرد به یادش آمد که درطاقچه سالن مقداری پول گذاشته بود.... فورا وارد سالن شد ولی پولی ندید.... تمام اطراف سالن را جستجو کرد اما پول را نیافت.
وقتی که شوهرش از مسجد برگشت برایش جریان را گفت و سوال کرد آیا تو پول را از سالن برداشتی؟ شوهر جواب داد نه!
بعد از فکر زیاد به این نتیجه رسیدند که به غیر از امام، هیچ کسی به خانهی شان در این مدت نیامده است و همچنان یک دختر شیرخوار دارند که او از گهوارهاش نمی تواند پایین بیاید به همین خاطرتنهامتهم همان امام است. آن شخص بسیار عصبانی شده گفت: چطور امکان دارد که امام چنین کاری را انجام دهد، در حالی که اورا به خانهی خود دعوت کردهام و به احترام ماه مبارک رمضان اورا اکرام و عزت نمودهام. او میبایست پیشوا و الگو باشد نه دزد!!!
با وجود خشم و غضبش، آن قضیه را پنهان کرد و از روی حیا نتوانست با امام بخاطر پول، مواجهه و موضوع را مطرح کند و لکن از امام دوری می نمود تا مجبور به سلام دادن و سخن گفتن با او نشود.
بعد از گذشت یک سال کامل دوباره ماه مبارک رمضان آمد و مردم با همان شور، شوق، علاقه و اخلاص امام را به خانههای شان جهت افطار دعوت کردند و زمانی که نوبت دعوت امام به خانهی این شخص رسید ؛ قضیه سرقت پول به یادش آمد و با خانم خود مشورت کرد که آیا امام را دعوت کند یا خیر؟
از آنجایی که خانم آن شخص، یک زن صالح و نیکوصفتی بود شوهرش را تشویق نمود تا امام را دعوت کند و گفت شاید امام از روی احتیاج آن پول را برداشته باشد به همین خاطر او را باید مورد عفو و بخشش خود قرار دهیم، شاید که خداوند متعال ما را هم ببخشد.
او امام را به افطاری دعوت نمود ولی در پایان افطاری نتوانست خود را نگه دارد و امام را مورد خطاب قرارداد و گفت: امام محترم، شاید متوجه شده باشید که در طول یک سال گذشته رفتار من در قبال شما تغییر کرده...
امام گفت: بلی، ولی من فرآموش کردم علت انرا جویا شوم زیرا بسیار مشغول کار وتلاش بودم.
آن شخص گفت: امام محترم! از شما یک سوال می کنم امید است که جواب واضح بدهید.... یک سال قبل و در ماه مبارک رمضان خانم من مقداری پول را بالای طاقچه ی سالن پذیرایی گذاشته بود و فراموش کرده بودکه آنرا بردارد و لکن آن پول بعد از رفتن شما از نظر غایب شد و جستجوی بسیاری کردیم ولی نتوانستیم پیدا کنیم حالا بگویید آیا شما آن را برداشته بودید؟
امام گفت: بلی! من آن را برداشته بودم.
صاحب خانه از این جواب صریح، مبهوت، متعجب و حیران شد ولی امام سخنان خود را ادامه داده گفت: وقتی که در سالن تنها بودم دیدم پنجره باز است، باد تندی هم وزید و پولها را پراکنده و پخش کرد به همین خاطر پولها را جمع نمودم و دقت کردم که اگر پولها را زیر فرش و یا روی طاقچه بگذارم ممکن است شما آن را پیدا نکنید و یا باز باد آنها را پراکنده کند...
در این موقع امام سر خود را اندوهگین تکان داده به گریه افتاد.... و در ادامه صاحب خانه را خطاب قرار داده گفت: به نظرت من برای چه چیزی اندوهگینم و گریه میکنم؟
حاشا که به خاطر تهمت دزدی که به من میزنی گریه کنم، اگرچه این تهمت دردناک است و لکن من بخاطر این گریه میکنم که ۳۵۵ روز گذشت و هیچ یک از شما صفحهای از قرآن کریم را هم نخواندید و اگر قرآن کریم را یک بار باز میکردید، البته پول را در آن پیدا میکردید.
صاحب خانه با عجله قرآن کریم را آورده، باز کرد و پول ها را کامل در آن دید...!!!
این است حال برخی از ما مسلمانان که قرآن کریم را در طول یک سال، یکبار هم باز نمیکنیم ولی در عین حال خود را مسلمان هم میدانیم
الهی! مارا از مسلمانان غافل و دور از قرآنکریم قرار مده و قرآن را در بین ما «مهجور» مگردان
راستی آخرین باری که قرآن را خواندید، به یاد میآورید
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
💠💠💠
افشاگریهای تکان دهنده عضو سابق سازمان مجاهدین از جنایتهای مسعود رجوی
از عقیم سازی همه زنان سازمان تا بیعت در استخر رجوی با زنان و شهید شدنشان!
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🎥نجات معجزهآسا با کلاه ایمنی😳
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
😳
تبلیغ شامپاین در هایپرمارکت ژوان ژین در تهران توسط بلاگر معروف اینستاگرامی
چقدر خیالشون راحته جلوی هزاران هزار مخاطب این تبلیغات رو دارن و کسی کاریشون نداره
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
چندین نقطه امریکا از چند روز پیش تا همین حالا زیر آب است، آب و برق ندارند و چند ده نفر هم کشته شدهاند. اما صدای آمریکا ترجیح میدهد تیتر زیر را برای ایران بزند. ایران قربانی #تروریسم_رسانهای ست
✍ ایلخـــــان
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#گل_رز_سیب_زمینی
آب ولرم و نمکرو باهم مخلوط کرده و سیب زمینیا رو پنج دقیقه داخل آبنمک قرار دادم تا نرم بشن و انعطاف پذیر, بعد آبکش کردم.
سیب زمینی رو با هر وسیله ای که دلتون خواست برش بزنید.
بعد از گل شدن حتما سیب زمینی رو بشورید بزارین آبش بره بعد سرخ کنید.اینجوری هم شوریش میره .هم تمیز میشه .هم موقع سرخ شدن خوب چیپسی میشه.
بعد از سرخ شدن و قبل از سرو خلال دندونها رو درمیارمنگران نباشین از همجدانمیشن.
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
ژله میان تهی شیک ومجلسی
استقبال بشه پست بعدی ژله رولی بصورت ویدئو میزارم به جای ژله رولی از میوه های دلخواه استفاده کنید
یک بسته به رنگ دلخواه رو با یک ونیم لیوان در ابجوش حل کرده روی بخار کتری بزارید تا ژله شفاف بشه (بن ماری) من از ژله بلوبری استفاده کردم
داخل لیوان به اندازه یک الی دو سانت سانت از ژله رو بریزید وبزارید یخچال تا ببنده البته بستگی به فضای لیوان داره
ژله رولی رو برش بزنید اگر میخواید به شکل گل رز باشه یک طرفشو دالبری برش بزنید ورول کنید
ژله داخل لیوان رو از یخچال بیرون میاریم وژله رولی وسطش،میزاریم برای فیکس شدنش کمی ژله میریزیم ودوباره میزاریم یخچال من این قسمت از ژله الورا استفاده کرده البته یک قاشق رنگ ژله طالبي بهش زدم تا تغییر رنگ بده
لبه های لیوان.رو تمیز کرده وژله ای که میخوایم رو قرار بگیره به اندازه یک سانت میریزیم وسلفون میکشیم و وارونه میزاریم یخچال ژله که سفت شد به ارومی سلفون.رو جدا کرده اینم از ژله شیک ومجلسی ما این ژله برای مهمونی ودورهمی عصرانه وتولید بسیار شیکه
ترکیب رنگها سلیقه ایه
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
♥️
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#بشقاب_بال_مرغ با سبزیجات
مرحله اول:
مزهدار کردن بال مرغ با:
نمک و فلفل سیاه، یک قاشق چایخوری اورگانو و ۳ قاشق غذاخوری روغن زیتون
اونهارو تو ماهیتابه داغ بریزید و هر ۳ دقیقه اونهارو برگردونید. ۳۰ دقیقه نیاز داریم تا اونهارو بپزیم. در این مدت هر موقع احساس کردید داره میسوزه، یه چیکه آب بریزید و ادامه بدید.
بعد از ۳۰ دقیقه حرارت رو خاموش کنید و موارد زیر رو به اون اضافه کنید.
نصف فنجون آب
کره: ۲۵ گرم
سس گوجه (کجاپ): ۴-۵ قاشق غذاخوری
سس فلفل: ۱ یا ۲ قاشق غذاخوری
کنجد: یک قاشق غذاخوری
پیازچه
و خوب مخلوط کنید.
اما ۱۰ دقیقه قبل از آماده شدن بال،
یدونه فلفلدلمه
دوتا کدوسبز
چندتا قارچ رو به همراه روغن تو ماهیتابه داغ بریزید.
فلفل سیاه و سویا سس هم بزنید. چون سویا سس نمک داره دیگه نمک نمیزنیم. اما بچشید اگه نیاز داشت کمی بزنید. ۷-۸ دقیقه حرارت بدید و تمام.
سرو کنید و نوش جون کنید.
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
💡✂️
فصل ملون و طالبی شده و این ایده خلاقانه تقدیم به شما 😋🍹
🍈🍈🍈🍈🍈🍈🍈🍈🍈🍈
🌴
🌿 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌸🌿🌴🌸🌿🌴🌸🌿🌴🌸🌿🌴
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
💡✂️
#آشپزی👩🍳👨🍳
🍅آموزش سس پیتزا🍅
🍕🥫🍕🥫🍕🥫🍕🥫🍕🥫🍕
#ایده #هنر #خلاقیت
🌴
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌸🌿🌴🌸🌿🌴🌸🌿🌴🌸🌿🌴
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
ناصر:
#خانه_داری 🍃
چطوری بوی نفت رو از دست ها از بین ببریم ⁉️
کافیه قبل از شستن با صابون ، مقدار کمی روغن معمولی به دست خود بمالیم و سپس با صابون بشویید.
🧼🧼🧼🧼🧼🧼🧼🧼
╔═.🍃🌸.═════════╗
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
╚═════════.🍃💕.═╝
یک قضیه واقعی و دلنشین و .... برای اهل دل ....
اسمش عبدالله بود . .
تو شهر معروف بود به عبدالله دیوونه
همه میشناختنش!
مشکل ذهنی داشت
خانمش هم مثل خودش بود ... وضع مالی درست و حسابی نداشت
زوری خرج شکم خودش و خانمش رو میداد
تو شهر این آقا عبدالله دیوونه، یه هیئتی بود
هر هفته خونه یکی از خادمای هیئت بود
نمیدونم کجا و چطور ولی هرجا هیئت بود عبدالله دیوونه هم میومد . .
یه شب بعد هیئت مسئول هیئت اعلام کرد که هرکی میخواد هفته بعد هیئت خونه اش باشه بیاد اعلام کنه
دیدن عبدالله دیوونه رفت پیش مسئول هیئت
نمیتونست درست صحبت کنه
به زبون خودش میگفت . . . حسین حسین خونه ما💔
مسئول هیئت با خادما تعجب کرده بودن
گفتن آخه عبدالله تو خرج خودتو خانمت رو زوری میدی
هیئت تو خونه گرفتن کجا بود این وسط . . !'
عبدالله دیوونه ناراحت شد
به پهنای صورت اشک میریخت میگفت آقا ؛ حسین حسین خونه ما💔. .
خونه ما 💔💔
بعد کلی گریه و اصرار قبول کردن
حسین حسین خونه عبدالله باشه . .
اومد خونه
به خانمش گفت ، خانمش عصبانی شد گفت عبدالله تو پول یه چایی نداری
خونه هم که اجاره ست ... !!
چجوری حسین حسین خونه ما باشه
کتکش زد . .
گفت عبدالله من نمیدونم
تا هفته دیگه میری کار میکنی پول هیئت رو در میاری . .
واِلا خودتم میندازم بیرون از خونه
عبدالله قبول کرد
معروف بود تو شهر ، کسی کار بهش نمیداد هرجا میرفت قبول نمیکردن که
هی میگفت آقا حسین حسین قراره خونه ما باشه💔 . .
روز اول گذشت ، روز دوم گذشت ... تا روز آخر
خانمش گفت عبدالله وقتت تموم شد هیچی هم که پول نیاوردی
تا شب فقط وقت داری پول آوردی آوردی نیاوردی درو به رو خودت و هیئتیا باز نمی کنم . .
عبدالله دیوونه راه افتاد تو شهر هی گریه میکرد میگفت حسین حسین خونه ما💔💔💔
رفت ؛ از شهر خارج شد
بیرون از شهر یه آقایی رو دید
آقا سلام کرد گفت عبدالله کجا ؟ مگه قرار نبود حسین حسین خونه شما باشه ؟!
عبدالله دیوونه گریش گرفت
تعریف کرد برا اون آقا که چی شد و . . .
آقا بهش گفت برو پیش حاج اکبر تو بازار فرش فروشا
بگو یابن الحسن سلام رسوند گفت امانتی منو بهت بده ، بفروش خرج حسین حسین خونه رو بده💔
عبدالله خندش گرفت دوید به سمت بازار فرش فروشا
به هرکی میرسید میخندید میگفت حسین حسین خونه ما . . خونه ما💔
رسید به مغازه حاج اکبر
گفت یابن الحسن سلام رسوند گفت امانتی منو بده !
حاج اکبر برق از سرش پرید عبدالله دیوونه رو میشناخت
گریش گرفت چشمای عبدالله رو بوسید عبدالله ... !!!
امانتی یابن الحسن رو داد بهش
رفت تو بازار فروخت با پولش میشد خرج ۱۰۰ تا حسین حسین دیگه رو هم داد . .
با خنده دوید سمت خونه نمیدونم گریه میکرد ، میخندید میگفت حسین حسین خونه ما 💔
رسید به خونه شب شده بود . .
دید خادمای هیئت خونه رو آماده کردن
خانم عبدالله رفت چایی و شیرینی گرفت
چه هیئتی شد اون شب 💔
آره یابن الحسن خرج هیئت اون شب خونه عبدالله دیوونه رو داد🚶🏻♂
عبدالله خودش که متوجه نشد
ولی دیگه عبدالله دیوونه نبود ، خیلی خوب صحبت میکرد
آخه خوش سعادت، یابنَ الحَسن رو دیده بود🕊❤️
میخوام بگم آقاجان ،یا صاحب الزَّمان حواست به عبدالله بود،
چی میشه یک بار هم نگاه مَنه دیوونه به جمال نورانیت روشن شه آقاجان؟؟
😭😭😭
به عشق مولانشربده همه یه سلامی بدن به صاحب غریب زمانمون🌸🕋
اَللّهُمَّ عجِّل الِولیِّکَ الفَرج🤲🤲
التماس دعا
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
این صحنه واقعی است!
این بچه داشته تعزیه نگاه میکرده
وسط مراسم میره از شمر خواهش میکنه
که امام حسین رو نکشه😭
کاش یکی هم اون موقع بود حضرت رقیه رو بغل میکرد و
حداقل به او آب میداد😭😭
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d