eitaa logo
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
2.7هزار دنبال‌کننده
21.5هزار عکس
25هزار ویدیو
124 فایل
محتویات کانال ازهردری میباشد 🌹علمی، مذهبی‌، شعر،داستان،پندواندرز سخنان بزرگان ،طب سنتی،کاردستی، آموزشی،مطالب پزشکی روز دنیا، و خلاصه اینجاهمه چی درهمه🌹 ارتباط با ادمین 👈👈 @Ndashti ارتباط با ادمین 👈👈 @M_Mohammdeean
مشاهده در ایتا
دانلود
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
‏عکس از ن.دشتی
ملکه انگلیس پوشک نوه اش روخودش تعویض میکنه دختر ترامپ هم با بچه هاش هستن وانوقت کانال منوتو کارشناس میاره که با سگ زندگی کنین وارامش میده ☝️☝️☝️☝️☝️ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
*✨﷽✨* *🔴حقِ همسایه* *✍رسول خدا صلی الله علیه و آله* *به یکی از اصحابشان فرمودند: " آیا* *می‌دانی حق همسایه چیست؟ "* *➖عرض کرد: نمی دانم ؛فرمودند:* *اگراز تو درخواست یاری نمود، او را یاری کن.* *اگراز تو وام درخواست نمود، به او وام بده.* *اگر دچار فقر شد،به او سود برسان.* *اگر دچار مصیبت شد، او را تسلیت بگو.* *اگر خیری به او رسید،به او تهنیت بگو تا بدین وسیله بهره‌گیری از خیر را بر او گوارا گردانی.* *اگر مریض شد او را عیادت کن.* *اگر مرگ او فرا رسید، جنازه‌ی او را تشییع کن.* *ساختمان خانه ی خود را آنچنان بلند نسازی که همسایه ی تو از باد و هوا محروم گردد، مگر این که از او اجازه بگیری.* *اگر میوه ای خریدی،مقداری از آن را به همسایه هدیه کن.* *اگر نمی خواهی هدیه کنی میوه ی خریداری شده را پنهانی وارد خانه‌ی خویش ساز تا همسایه‌ی تو آن را نبیند.* *و نگذار فرزندان تو میوه را به بیرون از خانه ببرند که باعث ناراحتی و حسرت فرزند همسایه گردد.* *همسایه ی خود را با بوی خوش غذای خانه ی خود میازار، مگر آنکه مقداری از آن را به اهل خانه ی او برسانی.* *📚 بحار ج ۷۹،ص ۹۴.* 🔅🦋🔅🦋🔅🦋🔅 * https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
‍ 😭🏴😭 خداحافظ 🏴محرم ... مُحَرَّم مٰاه حُسَيْن ؛ خُدٰانِگَهْدٰارَت !... نمی دانم دوباره تو را خواهم دید یا نه ؟!... اما اگر وزیدی و از سَرِ کوی من گذشتی ، سلامَم را به اربابم برسان !... و اگر این آخرین محرمم باشد ، بگو همیشه برایَت مشکی به تَن می کرد و دوست داشت نامَش با نام تو عجین شود !... گر چه جوانی،ونابخردی می کرد ، اما از اعماق وجودش حسین واهل بیت اش رادوست داشت وارادتمند بود با چای روضه ، صفا می کرد و سَرَش درد می کرد برای نوکری !... مُحَرَّم جان ؛ تو را به خدا می سپارم و دلم شور می زند برای "صَفر"ی که از "سَفَر" می رسد !... 😭🏴 خداحافظ ماه محرم خداحافظ تاسوعای عباس ... خداحافظ عاشورای حسین خداحافظ مشک پاره پاره شده خیمه های سوخته خداحافظ سرهای بر نیزه شده ، نخلهای شکسته خداحافظ جرعه جرعه تشنگی فرات لبهای خشکیده خداحافظ گهواره ی علی_اصغر خدا حافظ خیمه های سوخته خدا حافظ نهر علقمه خدا حافظ گودال قتلگاه خداحافظ نیزه ها و شمشیرهای شکسته خداحافظ دل تب دار و بی امان امام سجادعلیه السلام خداحافظ چادر خاکی زینب خداحافظ صورت سیلی خورده ی رقیه و سکینه خداحافظ سنگهای نامردمان کوفه خداحافظ محرم ... 🖤😭🖤 خداحافظ ... 😭گرچه درتقویم ماه محرمت تمام میشوداماتمام سال به یادت برای من محرم است😭 🏴😭🏴 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
⚫خداحافظ ای ماه محرم🏴 خداحافظ ای ماه اشک و ناله و آه😭😭😭 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
از درخت بیاموزیم...! برای بعضی‌ها باید ریشه بود تا امید به زندگی را به آنها بدهیم، برای بعضی‌ها باید تنه بود تا تکیه‌گاه آنها باشیم، برای بعضی‌ها باید شاخ ‌و برگ بود تا عیب‌های آنها را بپوشانیم، برای بعضی‌ها باید میوه بود تا طعم زندگی کردن را به آنها بیاموزیم نه زنده ماندن را... ⚫️⚫️⚫️⚫️ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌹شهریور…. این ته تغاری نازک نارنجی افتاب….☀️ دارد میرسد… 🌹نیامده سر ناسازگاری گذاشته است… گرچه در کوله اش گرما دارد و افتاب…☀️ اما هنوز نیامده …. میخواهد بگوید.. که از جنس پاییز است...🍁🍂🍁 با خودش بادها را میاورد.. یکه تازی میکند… 🌹شهریور از دیر باز حامل شکوفه های پاییزی بوده.🍂🍂 شکوفه هایی به رنگ… سرخ.زرد.نارنجی..🍁🍂🍁 🌹شهریور…. تمام افتاب را ☀️ تقدیم پاییز میکند….🍁🍂 این ته تغاری بازیگوش با احساس…🥰 تقدیم به همه دوستان متولد شهریور 😊🌹 تولد همه ی شهریوری ها مبارک🎁 💕❤️💕❤️ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌸بعضی آدم‌ها اینطوری هستند، هرچقدر بیشتر بخواهی‌شان، دورتر می‌شوند. هر چقدر واضح‌تر ببینند داری تلاش می‌کنی برای رضایت‌شان، بیشتر ناراضی‌ می‌شوند. 🌸هر چقدربیشتر بفهمند نیازت به حضورشان را، گم و گورتر می‌شوند. هر چقدر بیشتر بدانند چه اندازه دوست‌شان داری، بی‌تفاوت‌تر می‌شوند. 🌸هر چقدر بیشتر بخواهی بمانند، بیشتر دل‌شان می‌خواند بروند.و در حالی که تو فکر می‌کنی هر چقدر بیشتر نشان بدهی، این آدم‌ها بیشتر می‌فهمند.آنها هیچ چیز نمی‌فهمند و دل‌شان هم نمی‌خواهد که بفهمند. 🌸بعضی آدم‌ها اینطوری‌اند: خلاف جریان. هر چقدر بیشتر پارو بزنی به سمت‌شان تا برسی بهشان، بر خلاف جریان پارو می‌زنند تا دور شوند از شما.بعضی آدمها اینطوریند.. ─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
اختاپوس غولپیکر یه پدیده فیزیولوژیکیه: اون بجز جثه غول‌آسا دارای خون آبی و سه قلبه و بدنش پروتیین خالصه، اون همچنین میتونه بازوی قطع شده خودشو دوباره برویانه! ۸ بازوی قدرتمند داره که میتونه انسان رو هم بدره البته اونا حمله به انسانها و کشتی‌ها رو در پرونده داشتن ولی قتلی بدست ‏اونا انجام نشده یا به ثبت نرسیده اون وقتی راه می‌ره همه از سر راهش کنار میرن. 🇯‌🇴‌🇮‌🇳 ↯ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
تا حالا دیده بودید کک چطور در بدن انسان قایم میشه؟ ازنمایی بسیار نزدیک🙊 🇯‌🇴‌🇮‌🇳 ↯ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
این کلاغ باهوش متوجه شده آدما یه کارت رو میزارن توی دستگاه بعد یه چیزی دستگاه بهشون میده ، اونم رفته یه کارت پیدا کرده اومده دم دستگاه عابر بانک 😄 🇯‌🇴‌🇮‌🇳 ↯ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
مرد هندی که برق گرفتگی براش یه شوخی ساده اس ! 🇯‌🇴‌🇮‌🇳 ↯ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
سرعت فوق‌العاده رونالدو در بازی با اسپانیا که طبق برخی منابع با ثبت 38.6کیلومتر در ساعت رکورددار تاریخ جام جهانی شد! بیشترین سرعت یوسین بولت افسانه‌ای 44.72کیلومتر در ساعت بوده. 🇯‌🇴‌🇮‌🇳 ↯ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
عجب شیشه مقاومی :) دزدا بیخیال میشن دیگه 😄 🇯‌🇴‌🇮‌🇳 ↯ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
واکنش خارق العاده شکر با جوش شیرین که حاصلش پدیده ای بنام شاخ شیطان یا devils horn هستش ! 🇯‌🇴‌🇮‌🇳 ↯ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#درد_دل_اعضا حالت تهوع داشتم. شب که احمدرضا اومد بهش گفتم حالم خوب نیست ، رنگ و روم و دید با هم رف
از بیمارستان رفتم خونه. مادرشوهرم گفت نه ماه خوردی خوابیدی اینو زاییدی چقدر ریزه حرف شو به شوخی گرفتم، به همراه مادرم و احمدرضا رفتم بالا باید سعی می کردم دیگه خودم از پس کارهای خودم بربیام مادرم دیگه خسته شده بود . بنده خدا خودشم ضعیف شده بود با یه کلیه اینهمه کار رو دوشش بود. چند روزی پیشم بود و خودم بلند شدم. مادرشوهرم گاهی میومد بالا بهم سر میزد و می‌گفت باید به خودت برسی تو که همش یه ور خوابیدی کنار بچه پاشو زندگی تو جمع کن لباس کثیف انداختی گوشه ی خونه خودت هم که یه ور خوابیدی بچم چه گناهی کرده تو رو تحمل کنه با این وضعیت تو بهتره احمدرضا بره یه زن سالم بگیره خیلی ناراحت شدم شب که احمدرضا اومد بهش گفتم میگه شوخی میکنه به دل نگیر ، تو هم یه تکونی به خودت بده دیگه نون تو سفره کپک زده پس تو چیکار میکنی؟ برای خواهرشوهرم خواستگار اومده بود و می‌خواستن شوهرش بدن خداروشکر مادرشوهرم سرش گرم شده بود و کمتر به من گیر می‌داد، مشغول مراسم عقد و عروسی جهیزیه گرفتن بودند توقع داشتن با بچه کوچیک برم پایین برای دوخت رختخواب و لباس و وسایل عروس کمک کنم . من خیلی هنر میکردم پسرمو نگه می‌داشتم و به زندگیم میرسیدم، توقع بیجا داشتن. احمدرضا هم میگفت خوب کار تو رو که نمیخوان یه ساعتی بچه رو بردار برو پایین پیششون باش پایین خاله‌ها و دخترخاله اومدن دوره هم کار میکنند. کمک تو رو نمیخوان فقط دورهم باشید . _اخه ابوالفضل بد خوابه میرم جایه شلوغ بیدار میشه. کار منو که نمی‌خوان پس بهتره همین بالا بشینم. +وای که خسته ام کردی چقدر گوشه گیری یکم اجتماعی باش. احمدرضا دیگه خسته شده بود . از بس میگفت و من نمی تونستم تحمل کنم. مادرشم یه بند میگفت. چند ماهی گذشت و جهیزیه رو چیدن. همه مشغول کارهای عروسی بودن و یک هفته دیگه مراسم عروسی خواهر شوهرم بود که.... https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
از بیمارستان رفتم خونه. مادرشوهرم گفت نه ماه خوردی خوابیدی اینو زاییدی چقدر ریزه حرف شو به شوخی گرفت
یک هفته دیگه مراسم عروسی خواهر شوهرم بود که دیدم بازم حالم خوب نیست به احمدرضا گفتم و رفتیم آزمایش دادیم فهمیدم بچه دوممو باردارم به احمدرضا که گفتم خیلی خوشحال شد ولی دکتر گفته بود خیلی برای خودم خطرناکه اصلا نباید جای شلوغ و پر هیجان برم استرس نباید داشته باشم. با این وضعیت باید عروسی خواهر شوهرم نمی‌رفتم. میدونستم باز مادر شوهرم یه داستانی درست میکنه تا روز عروسی به مادرشوهرم حرفی نزدیم تا اینکه احمدرضا تنها رفت، من با ابوالفضل موندیم خونه. وقتی از تالار اومدن مادر شوهرم اومد سراغم بالا شروع کرد: خوب بهونه جور کردی آبروی ما رو پیش فامیلامون ببری هرکسی از در اومد تو پرسید عروستون کجاست؟ همه گفتن بالا خونش نشسته اینهارو محل نمیزاره عروسی هم نمیاد احمد رضا مثل یتیما یه گوشه وایساده بود دختره ی بی عقله مریض اگه واسه پسرم یه دختر خوب و سالم نگیرم مادر نیستم دیگه به حرفاش عادت کرده بودم. شب که احمدرضا اومد خیلی عصبانی بود می گفت کاش تو هم بودی خیلی اعصابم خورد شد تنها رفتم همه نگاه میکردن انگار ما با هم قهریم و مشکل داریم که تو نیومدی روزهای سخت بچه داری و حاملگی یه طرف فشارهای مادرشوهرم از طرف دیگه ماه آخر بودم که از همسایه ها شنیدم مادرشوهرم واسه احمد رضا یه دختر انتخاب کرده ولی احمدرضا قبول نکرده خیلی جالب بود من بالای خونه اش نشسته بودم یه بچه تو بغلم یه بچه تو شکمم واسه شوهرم دختر انتخاب می‌کرد. با به دنیا آمدن راضیه وضع مالی احمدرضا خیلی خوب شد تونست یه طبقه آپارتمان بخره خوشحال بودم که از اینجا میریم واقعا آرزوی بزرگم این بود که از خونه یدمادرشوهرم بلند شیم وقتی گفتم که میریم خونه جدید؟ احمدرضا گفت من نمیتونم پدر و مادرم و تنها بزارم خونه رو دادم اجاره... https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d