💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ❀✿ #رمان_قبله_من #قسمت_بیست_و_چهارم #بخش_سوم ❀✿ ڪم مونده بود قطع شہ عزیزم!خدابہ روت نگاه
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
❀✿
#رمان_قبله_من
#قسمت_بیست_و_چهارم
#بخش_چهارم
❀✿
لبخند دندون نمایے میزنم و جوابے نمیدهم. عمو دررا باز میڪند و سهیلا و حاج حمید داخل مے آیند. سهیل مثل زن هایے ڪہ تازه بند انداختہ اند، سرخ شده! دستہ گل بزرگ و چشم پرڪنے دردست گرفتہ. بعداز سلام و احوال پرسے مے نشینند و من هم ڪنار آذر مے ایستم. سهیلا چپ چپ بہ سرتاپایم نگاه میڪند. سینا باپشت دست عرق پیشانے اش را مے گیرد. احساس میڪنم درتلاش است مرا نبیند!..پوزخند میزنم و بہ سارا نگاه میڪنم. آرایش ملایمے ڪرده و رویش راگرفتہ. بعداز صحبتهاے خستہ کڪنده سهیلا میخندد و میگوید:گلومون خشڪ شدا...چایے!
همان لحظہ یحیے ازاتاقش بیرون مے آید.چشمهاے سرخ و اخم همیشگے اش یڪ لحظہ دلم را میلرزاند. جذابیت ظاهرے اش واقعا دل فریب است! باحاج حمید،سهیل و سینا دست میدهد و خوش آمد مے گوید.چندان خوشحال بنظر نمے رسید.حاج حمید میپرسد: یحیے بابا گریہ ڪردے؟!
یحیے خونسرد جواب میدهد: نہ سردرد داشتم!...عذرمیخوام طول ڪشید تابیام...داشتم حاضر میشدم.
صدایش گرفتہ و بزور شنیده میشود.یلدا بلاخره از اتاق بیرون مے آید و باگونہ هاے سرخ و چشمهایے ریز ازخجالت براے آوردن چاے بہ آسپزخانہ مے رود. یحیے دنبالش بہ آشپزخانہ میرود. میخواهم مرا ببیند...هرطور شده!..ازاتاق ڪہ بیرون آمد،نگاهش حتے یڪ لحظہ نلغزید.میگویم: میرم شیرینے بیارم.و از جا بلند مےشوم و بہ آشپزخانہ میروم. یلدا چاے در لیوان ڪمر باریڪ میریزد و هرزگاهے درنور بہ رنگش نگاه میڪند.
یحیے بہ یخچال تڪیہ میدهد و میگوید: من میوه میبرم...بہ طرفش میروم
_ نہ من میبرم...زحمت نڪش
رویش را برمیگرداند. اما جلویش مے ایستم و نزدیڪ تر میشوم
_ میخواید شما میوه ببر و من شیرینے؟!
لبش راگاز مے گیرد و ازڪنارم رد میشود.یلدا درعالم خودش سیرمیڪند.جعبہ ے شیرینے را روے میز میگذارم و سریع درش رابرمیدارم. بہ سمت یحیے میدوم و جعبہ را مقابلش میگیرم و میگویم: اول داداش عروس! ازحرڪت سریعم جا میخورد و بے هوا نگاهش بہ من مے افتد.سریع پشتش را میڪند و میگوید: یلدا چقدر طول میدے بدو دیگہ!
ڪارخودم راڪردم....ڪمے فشار برایش لازم است!
❀✿
آراد بہ عنوان یڪ دوست اجتماعے همیشه ڪنارم بود و هوایم راداشت.بااو صمیمے شدم و تاحدے هم اعتماد ڪردم. گاها داداش صدایش میزدم اما او خوشش نمے آمد و قیافہ اش درهم میرفت! یلدا چهارجلسہ با سهیل صحبت ڪرد و بلہ را گفت! براے مراسم عقدش یڪ پیراهن گلبهے بلند و پوشیده خریدم.قرارشد با یلدابہ آرایشگاه بروم... آذر طعنہ میزد: معلوم نیست دختر من عروسہ یامحیا!
❀✿
💟 نویسنــــــده:
#میم_سادات_هاشمی
❀✿
👈🏻 ڪپے تنها با ذڪر #نام_نویسنده مورد رضایت است👉🏻
❀✿
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ❀✿ #رمان_قبله_من #قسمت_بیست_و_چهارم #بخش_چهارم ❀✿ لبخند دندون نمایے میزنم و جوابے نمیدهم
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
❀✿
#رمان_قبله_من
#قسمت_بیست_و_پنجم
#بخش_اول
❀✿
یحیـے انگشت سبابھ اش را دریقھ اش فرو میبرد و باڪمڪ شصتش دڪمھ ی اول پیرهنش راباز میڪند.با ڪت و شلوار ابے ڪاربنے و پیرهن سفید رنگ ڪناریلدا ایستاده. هرڪس نداندگمان میڪند ڪھ داماد خوداوست. موهایش را ڪمے ڪوتاه ڪرده و مرتب عقب داده. مثل همیشھ یڪ دستھ روی پیشانے و ابروی راستش رها شده.تھ ریش کوتاه و مرتبش چهره اش را جوان تر ڪرده. دوربین را بالا مے اورم و میگویم: لبخند بزنید.
هردو لبخند میزنند.یلدا باتمام وجود ولے یحیے.... آذر به اتاق عقد مے اید و میگوید: دخترشما برو بشین زحمت نڪش . یڪے دیگھ میگم بیاد عڪس بگیره. میدانستم میخواهد ڪمتر مقابل چشمهای خیره جولان دهم. باخونسردی جواب میدهم: یھ شبھ ، ازدستش نمیدم.
یحیے یڪ دستش را درجیبش فرو مے برد و بادست دیگر یقھ ی کتش را میگیرد و اینبار پشت سریلدا مے ایستد. یلدا هم دست به ڪمر میزند و سرش را ڪج میڪند. دامن پف دار و دست ڪش های سفیدش مرایاد سیندرلا میندازد.لبخنددندان نما ڪھ میزند،دل برایش قنج میرود.موهایش را بالای سرش جمع و تاج بزرگ و زیبایے هم جلویش گذاشتھ اند.عمو حسابـے به خرج افتاده. یک تالار بزرگ و مجلل برای اثبات علاقھ بھ دخترش گرفته. یڪ ربع میگذرد ڪھ اذر دوباره سرو ڪلھ اش پیدا مے شود و میگوید: عاقد داره میاد.... بیاید بیرون...قبلش اقاسهیل میخواد با یلدا تنها باشه. ریز میخندم: چقدرم طفلڪ هولھ .یحیے شنل را روی سر یلدا میندازد و بھ چشمهایش خیره میشود.
_ چقدر ناز شدی ڪوچولو!...
دلم میلرزد!...اولین باراست ڪھ صدای خشڪ و جدی اش رنگ ملایمت گرفتھ. یلدا خجالت زده تشڪر میڪند و سرش را پایین میندازد. یحیے چانھ اش را میگیرد و سرش را بالا میاورد.خم میشود و لبش راروی پیشانے اش میکذارد.همان لحظه یڪ عڪس میندازم. مڪث طولانے هنگام بوسیدنش، اشڪ یلدا را در مے اورد. بعداز ده ثانیھ یا بیشتر لبش رابرمیدارد و میگوید: یادت باشه قبل اینڪھ زن کسے باشے..ابجے خودمے.
لبخند میزند و بھ طرف در اتاق میرود.
یلدا بغضش را قورت میدهد. بھ سمتش میروم
_ دیوونھ اینا. خوبھ عقدتھ نھ عروسے!
یلدا باچشمان اشڪ الود میخندد و میگوید: اخه یلحظھ دلم براش تنگ شد. تاحالا اینقدر عمیق بوسم نڪرده بود.
_ خب حالا! گریه نڪنے ارایشت بریزه!....بزار اقاسهیل گول بخوره راضے شھ بلھ رو بگھ!
بامشت بھ شانھ ام میزند: مسخره. اذیت نڪن بچھ سرتق!
جوابے نمیدهم و باخنده به طرف در میروم ڪھ میگوید: امیدوارم تورو جای عروس نگیرن!
_ دیوونه!
اراتاق بیرون مے روم و ڪناری می ایستم.دنبالھ ی دامن بلند و ڪلوشم روی زمین مے ڪشد. استین های حریرم تادوسانت پایین مچ دستم مے اید.پایین دامن و بالاتنھ ام دانتل و حریر ڪار شده. یقھ ی لباسم بحالت ایستاده گردنم را میپوشاند. یڪ گردنبند ڪھ جای زنجیر ساتن صورتے دارد ، انداخته ام. سنگ سفیدبارگھ های سرخش چشم را خیره نگھ میدارد. موهایم فر درشت و باز اطرافم رهاشده. یڪ حلقھ ی گل بھ رنگهای سفید و صورتے هم روی سرم گذاشتند. پشت میز میشنم و یڪ شیرینے داخل پیش دستی ام میگذارم. دختربچھ ای بانمڪ باموهای لخت و مشڪے اش مقابلم مے شیند و زیرچشمے نگاهم میڪند.لیخند میزنم و میپرسم: شیرینے میخوری خالھ؟!
❀✿
💟 نویسنــــــده:
#میم_سادات_هاشمی
❀✿
👈🏻 ڪپے تنها با ذڪر #نام_نویسنده مورد رضایت است👉🏻
❀✿
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ❀✿ #رمان_قبله_من #قسمت_بیست_و_پنجم #بخش_اول ❀✿ یحیـے انگشت سبابھ اش را دریقھ اش فرو میبرد
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
❀✿
#رمان_قبله_من
#قسمت_بیست_و_پنجم
#بخش_دوم
❀✿
سرش را بھ چپ و راست تڪان میدهد: آ.... آ...
بھ صورتم خیره میشود و میپرسد: ...چطوری اینقد موهات درازه؟!
خنده ام میگیرد: موهامو ازوختے ڪوشولو بودم مث تو دیگھ ڪوتاه نڪردم.... توضیح بهتری برایش نداشتم.جلوی دهنش را بادودست میگیرد و چیزی را نامفهوم میگوید.
_ چے گفتے؟!
سرش رامیخاراند و بامن و من میگوید: عین فرشتھ..اون ڪارتونھ هے ڪھ میدادش اون موقع!
و بعد بسرعت میدود و فرارمیڪند. بے اختیار لبخند میزنم. بچھ ها موحودات پاڪ و لطیفند. مثل خوردن ڪیڪ وانیلے باچایـے حسابے بھ ادم میچسبند.
❀✿
ڪنار دخترعموهای داماد مے ایستم و بھ عاقد نگاه میڪنم. پیرمرد بانمڪے ڪھ عینڪ بزرگے روی بینے عقابے اش دهن ڪجے میڪند. ڪمے انطرف تر اذرایستاده و اشڪ میریزد. طرف دیگر سفره ی عقد یحیے ڪنار عمو ، سینا و حاج حمید ایستاده.سارا خودش را بمن میرساند و باذوق لبخند میزند. زیرلب میگویم: بلھ رو ڪھ گفت شمادست بزنید من سوت ! اوڪے؟
سارا باتعجب نگاهم میڪند.اذر هم سرش راباتاسف تڪان میدهد. چندتادختر حرفم راتایید میڪنند. یلدا بعدار سھ بار وکالت میگوید: با اجازه ی اقاامام زمان ...پدر و مادرم.و همھ ی بزرگترای جمع بلھ.
همان لحظه من و چند نفر دیگر دست میزنیم و ڪل میڪشیم. عمو بادهان باز و چشمهای ازحدقه بیرون زده نگاهم میکند.یحیے سرش پایین است و شوڪھ بھ سفره ی عقد خیره شده.سارا دستم راسریع میگیرد و میگوید: نامحرم وایستاده ابجےجون! توخونھ این ڪارو میڪنیم
اعتنا نمیڪنم و بلند میگویم: ایشالا خوشبخت شے عزیزدلم!
یحیے اینبار سرش را بالامے گیرد و بلند میگوید: الهے عاقبت بخیر شن.برای خوشبختے و سلامتیشون صلوات.
مردها بلند و زنها زیرلب صلوات میفرستند . چھ مسخره! مگه ختمھ؟!
❀✿
مهمانها خداحافظے میڪنند و تنها یڪ عده درسالن میمانند تا عروس و داماد را همراهے ڪنند. دردلم خداروشڪری میگویم و شالم راروی سرم مرتب میڪنم. اگر پدر و مادرم مے آمدند ، اینقدر ازادی ممڪن نبود. پدرم عدزخواهے ڪرده بود ڪھ: مراسم خیلے سریع و اتفاقے بوده! من هم قرار مهمے دارم و بھ ڪسے قول داده ام. اگر خانوم بخواد بیاد میفرستمش. و تاڪید ڪرده بود ڪادوی عقد یلدا محفوظ است. مادرم هم مگر بدون پدرم اب میخورد؟! بھ گمانم اگر یک روز قرارباشد بعداز صدو بیست سال جان بھ عزرائیل بدهد، اول میگوید پدربمیرد تاپشت سرش مادرم راضے به رفتن شود.
❀✿
ازپلھ ها پایین مے روم و وارد خیابان می شوم. یلدا باکمک سهیل دردویست و شش سفید رنگ میشیند و همھ اماده ی رفتن مے شوند. اذررامے بینم ڪھ بھ سینا و سارا میگوید بایحیے بیاید و بعد خودش سوار ماشین عمو میشود. به دنبال این حرف چشم میگردانم تا یحیے راببینم. به پرشیا تکیه داده و به ماشین عروس خیره شده. لبخند مرموزی میزنم و بھ طرف پرشیای نوڪ مدادی اش مے روم. صدای تق تق پاشنھ های ڪفشم باعث مے شود بھ طرفم برگردد و نگاهش اتفاقے به مو و صورتم بیفتد.احتمالا فڪر ڪرداذراست.سریع برمیگردد،درماشین را باز میڪند و پشت فرمون میشیند.من هم بےمعطلے درسمت شاگرد راباز میڪنم و ڪنارش میشینم. مبهوت دنبال حرفی میگردد که میگویم: ماشینای دیگه جا نداشتن!
ڪسی روهم نمیشناسم!
بھ روبه رو خیره میشود و میگوید: لطف ڪنید عقب بشینید.همان لحظھ در ماشین باز مے شود و سارا و سینا عقب میشینند. سینا بادیدن من تعجب میڪند اما فقط میگوید: شرمنده مث اینڪھ باید زحمت مارو بڪشے.ماشین مامان اینا پروسیلھ بود!
❀✿
💟 نویسنــــــده:
#میم_سادات_هاشمی
❀✿
👈🏻 ڪپے تنها با ذڪر #نام_نویسنده مورد رضایت است👉🏻
❀✿
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ❀✿ #رمان_قبله_من #قسمت_بیست_و_پنجم #بخش_دوم ❀✿ سرش را بھ چپ و راست تڪان میدهد: آ.... آ...
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
❀✿
#رمان_قبله_من
#قسمت_بیست_و_پنجم
#بخش_سوم
❀✿
یحیے گیج جواب میدهد: نھ...مشڪے نیست.
زیرلب طوری ڪھ فقط او بشنود میگویم: دیگھ جانیست! سارا همراه خودش ڪیف و وسایل یلدا رااورده و ڪنار خودش گذاشتھ. یحیے پنجره ی ماشین راپایین میدهد و باحرص دنده را عوض میڪند و پشت ماشین عروس راه مے افتد. ذوق زده میگویم: بوق نمیزنے؟!
ابروهایش هرلحظھ بیشتر درهم میرود. اصرارمیڪنم: بوق بزن دیگھ! عقد خواهرتھ!
اطمینان دارم ڪھ اگر من نبودم حتما شلوغش میڪرد.وجودمن عذاب الیم است برای روح حساسش! توجهے نمیڪند، باحرص دستم رادراز میڪنم و میگویم: نزنے خودم میزنما! عصبے چندبار بوق میزند. باخوشحالے دستم راازپنجره بیرون میبرم و هو میڪشم!سارااز پشت سر شانھ ام رامیگیرد و میگوید: عزیزم یڪم اروم تر!
احمق ها! نمیخواهند یڪ شب خوش باشند!!.. دستم راداخل مے اورم و درصندلے جمع میشوم. بھ جهنم ڪھ همتون خل و چلید. درست ڪنار ماشین عروس پیش مے رویم.
تلفن همراهم را بیرون مے اورم و ازقسمت موزیک، اهنگ شاد و مورد علاقھ ام را پلے میڪنم.
_ ستاره بارون ڪن و داغون ڪن و بیا حالمو دگرگون ڪن و برو
دیوونه بازی ڪن و
نازی ڪن و
بیا باز دلو راضی ڪن و
برو....
موهاتو افشون کن بیا باز دلو پریشون ڪن و برو...
بے اراده پایم را تڪان میدهم و متن موزیک را زمزمه میڪنم.
. زیر چشمے بھ چهره ی سرخش نگاه میڪنم و پوزخند میزنم. سوهان روح توام. میدونم عزیزم!... دنده را باتمام توانش عوض میڪند و ازماشین عروس جلو میزند. سرعتش هرلحظھ بیشتر میشود. هفتاد،هشتاد....صد....صدو ده.... باترس بھ روبرو زل میزنم. چیزی نمیبینم...جز سایھ های رنگے ماشین هاڪھ ازڪنارشان رد میشویم.موزیڪ را قطع میڪنم و بلند میگویم: چتھ ! اروم!..
توجهے نمیڪند...سارا بھ التماس مے افتد: اقایحیے....لطفا!
سینا اصرارمیڪند: خطرناڪھ یحیے داداش..اروم.
درصندلے فرومیروم و خودم رامچالھ میڪنم.قلبم خودش را بھ دیواره قفسه ی سینھ ام محڪم میڪوبد...هربار شدید تر. بے اراده زمزمه میڪنم..: ب...ببخشید...ببخشید!
لبخند ڪجے فڪش را بھ حرڪت در مے اورد. دوباره بریده و ارام میگویم: خواهش میڪنم اروم...سرعتش راڪم میڪند و دریڪ ڪوچھ میپیچد.سرم گیج میرود.رسیدیم!!..
سریع ازماشین پیاده میشود و دررا بهم میڪوبد. سارا دستش رااز روی سینه برمیدارد و میگوید: هوف! یهو چشون شد!؟
بانفرت دردلم میگذرد: عقده ایھ روانے!
درحالیڪھ زانوهایم میلرزد و ساق پاهام سست شده ازماشین پیاده مے شوم. حلقھ ی گل روی پیشانے ام را مرتب و باغیض بھ صورتش خیره میشوم. بلندمیگوید: لطفا پیاده شید ماشین رو ببرم پارکینگ. دررو بازڪردم برید بالا!
سینا و سارا بے معطلی ازماشین پیاده میشوند ، تشڪر مے ڪنند و داخل میروند. یحیے سوار ماشین میشود.همان لحظھ خم میشوم و از پنجره ی شاگرد میگویم: متاسفم! هنوز بچھ ای!!
❀✿
💟 نویسنــــــده:
#میم_سادات_هاشمی
❀✿
👈🏻 ڪپے تنها با ذڪر #نام_نویسنده مورد رضایت است👉🏻
❀✿
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ❀✿ #رمان_قبله_من #قسمت_بیست_و_پنجم #بخش_سوم ❀✿ یحیے گیج جواب میدهد: نھ...مشڪے نیست. زیرل
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
❀✿
#رمان_قبله_من
#قسمت_بیست_و_پنجم
#بخش_چهارم
❀✿
پوزخند میزند: اینو میخواستم دوهفتھ پیش بهت بگم!
لبم را باحرص روی هم فشار میدهم و میپراند: ازبچگیت دل ادمارو میسوزوندی! ..عقده ای!
و بھ طرف در مے دوم . تڪ بوق ڪوتاهے میزند و بعدازینڪھ مے ایستم سرش رااز پنجره بیرون مے آورد و میگوید: مراقب باش خودت دل و جونتو نسوزونے!
وبرایم چراغ میزند
❀✿
یلدا بھ خانه ی پدرشوهرش رفت تا بعدازجشن پیش سهیل باشد. اوهم بھ ارزویش رسید!.. ساعت از دونیمھ شب گذشتھ .همھ خوابند و من مثل جغد روی تختم نشستھ وبق کرده ام. ڪفش بھ پایم نساختھ.انگشتهایم ورم ڪرده و قرمز شده اند.تشنھ ام!...ازڪباب متنفرم...هروقت میخورم باید پشت بندش یڪ تانڪر آب سربڪشم. بنظرم باید یڪ شلنگ همیشه به ناف انسان وصل باشد! یڪ سرش بھ شڪم و سر دیگر منبع بزرگے از اب خنڪ و تڪھ های یخ!..ازطرفے شیرپاڪ ڪن هم درڪیفم مانده و در اتاق نشیمن انتظارمیکشد. بدون ان باید پوستم را همراه با ارایش بڪنم. ازروی تخت بلند مے شوم و بھ طرف دراتاق مے روم. نگاهم به اینھ مے افتد و دختر لجبازی ڪھ مثل عروسڪ های سرامیڪے ودڪوری درست شده!...شایدهم بقول ان بچه...فرشتھ ی ڪارتونے ڪھ ان موقع پخش شد! ڪے؟!....میخندم و مقابل اینھ چرخ میزنم...یحیے من رادید نھ؟!...بھ خودم نهیب میزنم...چھ فرقے میڪند !؟...جواب خودم رامیدهم...: تاڪھ بسوزه!!..جیزززز..
یڪ چرخ دیگر میزنم و پیش خودم میگویم: عقدمضحڪے بودها!.... همھ چیز تعطیل!...جشنے ڪھ دران نتوانے برقصے، چھ توفیری دارد!! ... خنده ام میگیرد! مگر اصلا سهیل بلد است #سالسا برقصد؟!فڪرش رابڪن!...و پقے زیر خنده میزنم.جلوی دهانم را میگیرم و ازاتاق بیرون میروم. ڪیفم رااز روی مبل برمیدارم و بھ اشپزخانه میروم. دریخچال راباز مے ڪنم و بطری اب را برمیدارم.پاورچین به طرف اتاق برمیگردم و هم زمان بھ دشت سرم نگاه میڪنم ڪھ یڪ موقع ڪسے بیدار نشود! قدمهایم راتندمیڪنم ڪھ یڪدفعه بھ ڪسے میخورم و نفسم را درسینه حبس میڪنم.
❀✿
💟 نویسنــــــده:
#میم_سادات_هاشمی
❀✿
👈🏻 ڪپے تنها با ذڪر #نام_نویسنده مورد رضایت است👉🏻
❀✿
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
May 11
#تلنگر
✍عجیب است گاهی ما به کسی که در پُست و مقام یا ثروت از ما پیشی گرفته حسادت میورزیم اما هنگامی که کسی: در صف اول نماز یا در حفظ قرآن ازما پیشی گرفته، غبطه نمیخوریم و علت آن بسیار واضح است و آن عشق به دنیا و فراموش نمودن آخرت است.
•{ بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَاةَ
الدُّنْيَا وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ وَأَبْقَى }•
🔺بلکه شما زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح
میدهید، در حالی که آخرت بهتر و پایندتر است.
💕💙💕💙
🌷.رسول خدا(ص):
«ثلاثه من الذنوب تعجل عقوبتها و لا توخر الی الاخره: عقوق الوالدین، والبغی علی الناس و کفر الاحسان »
.امالی شیخ طوسی ج ۲ ص۱۳
🌷سه گناه است که در کیفر آن درهمین دنیاست و به روز قیامت نیفتد:
نافرمانی و آزردن پدر و مادر،
ستم بر مردم
ناسپاسی نسبت به نیکی
💕💜💕💜
🔻 آفت انقلاب
🔹شهید بهشتی :«آفت این انقلاب اسلامی این است که دچار بازیگرانی باشد که اسلام و انقلاب و هر چیزی را دکان کنند. دکان قدرت، دکان ثروت، دکان شهرت، دکان ریاست. باید سخت مراقب باشیم که این خطری که در طول تاریخ همیشه انقلابهای الهی را تهدید کرد و به آنها ضربه زد، بلکه این بار جلویش را بگیریم. کسانی داعیان انقلاب و داعیان اسلام باشند که هرچه به آنها نزدیکتر میشوی، اعتقادت به اسلام بیشتر بشود.»
💕🧡💕🧡
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#سلام_مولاےمن💚
سلامے از ذره بہ خورشید...
سلامے از عطش بہ باران...
سلامے از تاریڪے بہ نور...
سلامے از انتهاے بے ڪسے بہ
فرمانرواے عالم...
سلامے از نهایت دلواپسے بہ
بیڪران آرامش...
سلامے بہ حجت خدا،
بہ غریب ترین یاور،
بہ تنهاترین پدر...
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
✋سلام یگانہ منجے عالم☀️
🌺🌹🌺🌹🌺🌹
صبح سحر بیداری ات را، دوست دارم!
حس قشنگ یاری ات را،دوست دارم !
با مهر،می خندی به روی هرکه خندید
اینگونه مردم داری ات را، دوست دارم !
آقاجان سلام صبحتان بخیر
🌺🌹🌺🌹🌺🌹
#ریحانه
زیباترین پنجرۂ دنیا
قاب چادرتوست!☺️
وقتی چادرت راکمی روی صورتت می کشی
وباغرورازانبوه نگاه
نامحرمان عبورمیکنی
آنگاه تومیمانی و"نورُعلیٰ نور"
وچه زیباست انعکاس حیا
ازپشتِ این سنگـرِساده..
🌺🌹🌺🌹🌺🌹
#یاصاحب_الزمان_عج❣
گو که کی آید صدای صوت آوازت به گوش
کی شود شیعه خودش در جنب و جوش
جنگ و خونریزیِ عالم رسم گردیده به دهر
بهر تزکیه برای نفس نالانت بکوش
لشکر دون چون کشیده تیغ سمت شیعیان
خود مهیّا کن بیاور دیگران را هم به هوش
فتنه در عالم فزون گشته ز مکر دیو و دد
گر لباس رزم داری بهر این پیکار پوش
نادم اینک چون مهیّا کرده خود را بر ظهور
کوله بار عاشقی را می کشد هر جا به دوش
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
🌺🌹🌺🌹🌺🌹
✍امام صادق علیهالسلام:
علم ۲۷ شاخه دارد که تنها دو شاخه از آن تا زمان ظهور برای بشر آشکار خواهد شد و ۲۵ شاخه دیگر در زمان دولت آرمانی امام موعود آشکار میشود.
📚بحار ج۶ ص۲۳۶
نکته:دینخواهی در زمان ظهور،همراه و هم زمان با علم میگسترد و انسان آن عصر،دین داری را با پیشرفت فنآوری ناسازگار نمیبیند؛بنابر روایات،انرژی و استفاده از انرژی غیر خورشیدی،وسایل سریع السیر،صدا و تصویر به گونهای شهودی و حضوری در گستره عالم هستی كارآمد خواهند شد؛همه چیز مانند کف دست،پیش روی خواهد بود و حضرت بر همه عالم فرمان خواهد راند؛نیکان در آزادی کامل و بدون محدود شدن خواهند بود.
🌺🌹🌺🌹🌺🌺🌹
✅ تضمین بهشت از سوی پیامبر اسلام با قبول کردن ۶ دستور
🌹پیامبر گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآله) فرمودند:
این شش چیز را شما قبول کنید،ما هم در مقابل بهشت را برای شما قبول میکنیم؛یعنی قول میدهیم.
۱_إِذَا حَدَّثْتُمْ فَلَا تَکْذِبُوا
هرگاه سخن گفتید،دروغ نگویید.
۲_إِذَا وَعَدْتُمْ فَلَا تُخْلِفُوا
هر گاه وعده دادید،خُلف وعده نکنید.
۳_إِذَا ائْتُمِنْتُمْ فَلَا تَخُونُوا
هرگاه امینتان دانستند،خیانت نکنید [در امانت مالی،امانت موقعیت و مسئولیت، امانت سخن و حرف و خبر خیانت نشود]
۴_غُضُّوا أَبْصَارَکُمْ
چشمانتان را از چیزهایی که دیدنش حرام است،فرو بندید.
۵- احْفَظُوا فُرُوجَکُمْ
شهوت خودتان را نگه دارید و به گناهان جنسی آلوده نشوید.
۶_کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ وَ أَلْسِنَتَکُمْ
زبان و دست خودتان را [از گناه] نگه دارید.
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
و
در
نبودنت
بلند
بلند
گریه میکنم...
▫️فریاد از شلوغی این شهر بیخیال
▪️دلگیرم از تمامی دنیا شتاب کن
اللهم عجل لولیک الفرج
🌺🌹🌺🌹
💎پيامبر اکرم صلّي الله عليه و آله فرمودند:
إنَّ أئِمَّتکمْ وَفْدُکمْ إلي اللهِ فَانْظُرُوا مَنْ تُوفِدُونَ فِي دِينِکمْ وَ صَلاتِکمْ.
امامان شما، پيشوا و راهنمايان شما به سوي خدايند، پس دقت کنيد که چه کسي را در امر دين و نمازتان به عنوان راهنما و رهبر انتخاب مي کنيد.
📖بحار الأنوار، ج ۸۵، ص۸۶
🌺🌹🌺🌹🌺🌹
.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:
الطِّيبُ يَشُدُّ القَلبَ
بوىِ خوش، قلب را تقويت مى كند
الكافی جلد6 صفحه510
🌺🌹🌺🌹🌺🌹
💌 #یه_سلام_دوباره
براے کسایے که
قلبشون کبوتر #حــــرمه 🕊
کسایے که
دلشون با اسم امام مهربون آروم مےگیره 💚💜
🔆 امروز هم،
عاشقانه و با شوق،
زمزمه کن صلوات خاصه امام رضا (ع) رو:☺️
اللهّـــمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضـا
المرتَضی، الامــام التّقي النّقي و حُجَّّتكَ
عَلي مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري
الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةً كثيرَةً تامَة زاكيَةً
مُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَرادِفَـــه كافْضَل
ماصَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ 🍀
🌺🌹🌺🌹🌺🌹
▫️ #آهایمردممهدیتنهاست...
تقصیر ماست که با گناه کردنمان
بابایمان پشت پرده ی غیبت به سر میبرد
غلفت بس نیست!!؟؟
✨هرروز
ساعت دلم راعقب می کشم
تاخیال کنم
دیرنکرده ای هنوز.....!💔
تصویر مخصوص #پروفایل
#بحق_الزینب_اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌺🌹🌺🌹🌺🌹
جان آقام (عج)
بخوان دعای فرج رادعااثردارد
دعاکبوترعشق است وبال وپردارد
🌺دعای منتظران درعصرغیبت🌺
اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسکَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى
❤️برای سلامتی آقا❤️
بسم الله الرحمن الرحیم
اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً
💖دعای فرج💖
بسم الله الرحمن الرحیم
اِلهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ،
وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاء
ُ
وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ
واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛
اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي
الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم
فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛
يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني
فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛
يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛
الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛
يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ
یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع)و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج)
ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیت الله فی ارضه
به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🎬 #کلیپ «خیلی نامردیم»
👤 استاد #دانشمند
🔅 امام زمان فقط تو مشکلات یادمون میاد ولی تو خوشیامون فراموشش میکنیم...
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
▫️بیا یه سر به نوکر بدم بزن😓
#کلیپ_مهدوی
#بحق_الزینب_اللهم_عجل_لولیک_الفرج
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
👇تقویم نجومی سه شنبه👇
✴️ سه شنبه👈 19 مهر / میزان1401
👈14ربیع الاول 1444 👈11 اکتبر 2022
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️امروز روز خوش یُمن و شایسته ای است و برای امور زیر خوب است:
✅مسافرت رفتن.
✅فصد و حجامت.
✅خرید کردن.
✅تجارت و انواع معاملات.
✅شراکت و امور شراکتی.
✅آغاز تحصیل و تدریس.
✅و دیدار با بزرگان و سران خوب است.
🚘مسافرت: سفر خوب است.
👶زایمان :نوزاد پر تلاش و پشتکار فراوان دارد.
🤕 بیمار امروز زود خوب شود.
🔭 احکام نجوم.
🌓امروز قمر در برج ثور است و برای امور زیر نیک است:
✳️خواستگاری عقد و ازدواج.
✳️مکاتبه و نامه نگاری.
✳️رفتن به تفریحات سالم.
✳️خرید جواهرات و طلا.
✳️آغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
✳️جابجایی و نقل و انتقال.
✳️ارسال کالاهای تجاری.
✳️خرید ملک.
✳️افتتاح شغل و کار.
✳️درختکاری.
✳️و شراکت وامور شراکتی خوب است.
👩❤️👨مباشرت:
امشب و فردا،فرزند همیشه حقیر و خوار دیگران شود و همیشه رو به تنزل می رود
💇💇♂ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات،#اصلاح_مو(سروصورت)در این روز از ماه قمری ،موجب شادی می شود
💉💉حجامت:
خون دادن فصد و زالو. انداختن#خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ، سلامتی در پی دارد.
✂️ ناخن گرفتن.
سه شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید بر هلاکت خود بترسد.
👕👚 دوخت و دوز.
سه شنبه برای بریدن،و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد)(خرید لباس اشکال ندارد)(کسانی که شغلشان خیاطی است میتوانند در روزهای خوب بُرش بزنند و در روزهای دیگر آن را تکمیل کنند)
✅ استخاره:
وقت استخاره در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تاعشای آخر( وقت خوابیدن)
😴😴تعبیر خواب
خوابی که شب " دوشنبه " دیده شود طبق آیه ی 15 سوره مبارکه " حجر" است.
لقالوا انما سکرت ابصارنا بل نحن قوم..
و چنین استفاده میشود که شخصی بی حد و حساب با خواب بیننده گفتگوی باطل کند ولی بجای نرسد و کار خواب بیننده روبراه شود.ان شاالله. و به این صورت مطلب خود رو قیاس کنید.
❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه #یاقابض که موجب رسیدن به آرزوها میگردد.
💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_سجاد_علیه_السلام و #امام_باقر_علیه_السلام و #امام_صادق_علیه_السلام سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🍁سه شنبه تون عالـی
💫 و سرشاراز موفقیت
🌼دوستان امـروزتان
🍁 پراز حس خوشبختی
💫عشق و محبت
🌼نشان لبخنـد خـدا
🍁در زندگی هاست
💫امیـدوارم زندگیتـون
🌼پراز لبخنـد و نگاه
🍁خـدا باشـه
💫دلتون همیشه شـاد
🌼و غصـه از شمـا دور دور💐
🌸🍃
سلام_روزتون_پر خير و بركت ☕ 🌷 😊
به سه شنبه خوش آمدید
امیدوارم روزتون بانشاط🌷🍃
لبتون پر از تبسم😊
قلب تون پراز نـور🌷🍃
روزگارتـون شـیرین
و نعمت های🌷🍃
الهی نصیبتون باد🙏😊
🌷🍃
تقدیـ❤️ـــــم بہ
دلهــ❤️ـاےپاڬ
پرمهـ❤️ـــرشما
عزیـــ❤️ــــزان
ایامبڪـ❤️ـــام
🌸🍃
♥️حـال خـوب
🌹یعنـے ڪسی
🍁جایـے آن طرف تر
🌹و یا شایـد
♥️بسیـار دورتر نشستـه
🌹باشـد و رو به
🍁آسمـان دعـایت كنـد
♥️و برایت آرزوی
🌹خیـر و شـادے بخواهـد
♥️و تو ناگهـان پركشیـدن
🕊مرغ آمیـن را حوالی
🌹دلت احسـاس كنی
♥️حـال دلتــون خــوب
🌸🍃
☕️🍂چای با گرمای آتیشه که
🍁🍂دم مــی کــشــه
☕️🍂و خوش رنگ میشه
🍁🍂و انسان با گرمای دله که به
☕️🍂زنـدگـی دلـگـرم مـیـشـه
🍁🍂و جـون تــازه مـیـگـیـره
☕️🍂خونه دلتون همیشه گرم
🍁🍂 صبح تــون دلــپــذیــر
🍁🍂
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🌸🍃🍃🌸
🍂ســــلام
🍃صبح دل انگیـز
🍂پـاییزیتون پـرانـرژی
🍃دلتون پراز نغمههای شادی
🍂و پـر از احـساس خوشبختی
🍃جـاده زنـدگی تـون هـموار
🍂و تـوأم با سلامتی و کامیابی
🍃صبح قشنگ پاییزیتون بخیرو شادمانی
•|♥️
••••🍂🍁
در حوالی روزمرهگیهایمان، جای خالی زندگی عجیب توی ذوق میزند.
شاید یادمان رفته است زندگی سادهترین اتفاق قشنگیست که در بوییدن عطر گلهای شب بو، در هوس بستنی در سرمای زمستان، در رقص باران روی گونه پنجره، در حنجره کوک پرندگان در دمدمههای صبح، در چشمان مادربزرگ و لبخند پدربزرگ، در سوز زمستان که از لای پنجره دستی به استخوانمان میکشد، در صدای بادهای عصرانه پاییز، در چای تازه دم مادر و اخمهای خندان پدر؛ درحال فریاد است...
زندگی هنوز زیر کرسی مادربزرگ با قصههایش گرم میشود و صبح ها سرکوچه اولین کسیست که صبح بخیر را سرزبانم میریزد...
زندگی را یادمان نرود...
ما فقط یکبار اجازه به آغوش کشیدنش را به ارث بردهایم...
•|♥️
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🌸🍃🍃🌸
#نیایش_صبحگاهی🍂
#خدایا ! خودت گفتی:
"یَداللَهِ فَوقَ أَیْدِیهِم"
گفتی نگران فردایت نباش ، از اَفعال آدمها دلگیر نشو
کاری از آنها برنمیآید ،دستت را به من بده ، تا من نخواهم
برگی از درخت نمیافتد.
امروز نور #امید و #اعتماد در دل من روشن شده و با امید زندگي ميکنم و میدانم که آسمان امید من را سقفی نيست ،
همچنین بین هزاران دیروز و هزاران فردا ، تنها يك امروز وجود دارد ! پس روزم را با تکیه برتو و با چهره ای متبسم آغاز میکنم، امروز #مثبت فکر میکنم ، دلنشین سخن میگویم.
•|♥️
<🧿💙>
تنها راز موفقیت
تویی!
خودت رو باور کن
فقط اگه خودت رو باور کنی
میتونی دنیات رو عوض کنی...
•|♥️
امیدوارترین آدمها هم گاهی ناامید میشن.
پر انرژی ترین آدمها هم گاهی دلسرد میشن.
و قویترین آدم.ها هم گاهی در اوج ضعف
و در نهایت ناتوانی به سر میبرن.
ولی این طبیعیه؛
و نمیشه همیشه تخت گاز حرکت کرد!
پس در روزایی که در اوج منفیها غرق هستی،
به خاطر بیار که این روزها هم میگذرن...
•|♥️
زندگی
دوختن
شادیهاست
و
به
تن
کردنِ
پیراهنِ
گلدار
#امید...
••••••✨🌸🍂
‹🧡🍊›
همیشه که نباید همه چیز خوب باشد.
در دل مشکلات است که آدم ساخته میشود؛ گاهی همین سختی ها و مشکلات، پلهای میشوند به سمت بزرگترین موفقیتها.
در مواقع سختی، ناامید نباش.
برای آرزوهایت بجنگ و محکمتر از قبل ادامه بده...
چه بسیارند جادههای همواری که به مرداب ختم میشوند و چه بسیارتر جادههای ناهموار و صعب العبوری که به زیباترین باغها میرسند.
تسلیم نشو!
شاید پلهی بعد ایستگاه خوشبختیات باشد.
- نرگس صرافیان طوفان
•|♥️
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🌸🍃🍃🌸
🎼♥️
چه مهربان نشسته ای
با خیال من
سمت روشنای آفتاب.
#معصومه_امیریان_نور
🎼شمافرستادین😍💐
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🌸🍃🍃🌸
علاقه به موسیقی بیکلام از جایی شروع میشود، که دیگر هیچ کلمهای نمیتواند ذهنت را آرام کند …
•|♥️
💗چهارتا ذکر آرامش بخش:
💗حسبنا الله و نعم الوکیل
برای وقتایی که ترس و اضطراب داری
💗لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین
وقتی خیلی ناراحتی و دلت گرفته
💗افوض امری الی الله ان الله بصیربالعباد
برای وقتایی که میخوای
خدا مکر و حیله دیگران رو
در حق تو خنثی کنه
💗ماشاالله لا حول ولا قوه الا بالله
برای وقتایی که طالب آرامش در دنیا هستی
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
•|♥️