eitaa logo
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
2.7هزار دنبال‌کننده
21.9هزار عکس
25.5هزار ویدیو
126 فایل
محتویات کانال ازهردری میباشد 🌹علمی، مذهبی‌، شعر،داستان،پندواندرز سخنان بزرگان ،طب سنتی،کاردستی، آموزشی،مطالب پزشکی روز دنیا، و خلاصه اینجاهمه چی درهمه🌹 ارتباط با ادمین 👈👈 @Ndashti ارتباط با ادمین 👈👈 @M_Mohammdeean
مشاهده در ایتا
دانلود
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
داستان #اغشام_گلین💕💕 #قسمت_هجدهم- بخش چهارم برادر بزرگ قلیچ خان دستشو گذاشته بود روی پیشونیش و زانو
داستان 💕💕 - بخش هفتم .گفت : کار خوبی کردم که تعریف کنم؟ این برای من یعنی ننگ که دست روی زن پدرم بلند کردم .... گفتم : تو از کجا فهمیدی ما اینجا بودیم .. گفت:زنگ زدم به گوشی تو خاموش بود ترسیدم تماس گرفتم با تهران عفت خانم گفت : تو و آرتا اومدین گنبد ... رفتم خونه نبودی...زنگ زدم خونه ی آلماز ,, گوزل گفت همه خونه ی آتا جمع شدین .. .آخه تو چرا با این کمرت اومدی ؟ گفتم : ..وقتی دیدم آتا ازت شکایت کرده نتونستم طاقت بیارم .. خندید و گفت : نقشه کشیده بودم تو رو بکشم اینجا .. گفتم بی انصاف اگر بهم زنگ می زدی اینقدر نگرانت نمیشدم .. گفت : ..وقتی آلماز و آنه با تو حرف می زدن منم اونجا نشسته بودم گفتم : آره دیدم آنه بی خیال بودمی خندید .. فکر کردم اگر طوری شده باشه آنه طاقت نمیاره اینطوری با من حرف بزنه درسته تو پیشش بودی .. گفت :...امروز صبح هم که یکم حالم بهتر بود آتا برام مامور فرستاد ... گفتم: فکر می کردم از روز قبل تو بازداشت شدی وگرنه اینقدر نگرانت نمی شدم .... حالا بهت سخت گذشت ؟ گفت : نه بابا چه سختی همه ما رو میشناسن ..خودم موندم تا آتا فکر نکنه ازش می ترسم .. می خواستم تا آخرش برم ..ولی تو اومدی خودت تا آخرش رفتی ... گفتم : می دونی دلم برای آتا سوخت با اینکه به نظرم مقصر واقعی اونه ...اصلا نباید آی جیک رو می گرفت .. بعدم هفت تا بچه ؟ آخه یعنی چی ؟ نمی فهمم ..الان اون زن جوونه و آتا پیر,, برای یک زن خیلی باید سخت باشه ....نمی دونم چرا با اینکه کاری که می خواستم کردم دلم قرار نگرفته خدا کنه حادثه ی بدی برای کسی پیش نیاد داستان 💕💕 - بخش هشتم گفت : اون زرنگه نگران نباش ...ولی دیگه نمی تونه از آتا استفاده کنه ... گفتم : حالا که آتا می دونه دخترشم همین زن مسموم کرده چیکار می کنه ؟ به نظرت باید چیکار کرد ؟اون نباید جواب قانون رو بده ؟ گفت : نمی دونم ولی اینو می دونم که آتا صداشو در نمیاره .. چون مردم اینجا بد جوری حرف رو بزرگ می کنن همه ما رو می شناسن میشیم نُقل مجلس یاوه گویان ..آتا حالا خودش تصمیم می گیره چیکار کنه .. گفتم : طفلک آقچه گل داشت گریه می کرد حالا از چشم من می ببینه .... گفت : نه اون برای تو نگران بود برای همین به من گفت .. آرتا جریان رو از اول تا آخر برای قلیچ خان تعریف کرد و من همینطور که گوش می دادم غرق در افکار خودم بودم .... تصمیم داشتم از این به بعد هیچوقت نزارم کسی بهم ظلم کنه و در مقابل نا حق سر خم نکنم ... تصمیم داشتم هر وقت اتفاقی برام افتاد ... زود اسیر غصه ها نشم .... تصمیم داشتم برای هر ثانیه ای که با قلیچ خان زندگی می کنم خدا رو شکر کنم ....که تازه فهمیده بودم با اون خانواده ی بزرگ حتما درد سر های بزرگی هم خواهم داشت ... ادامه دارد داستان 💕💕 - بخش اول همینطور که بطرف خونه میرفتیم برف شروع به باریدن کرد. و من با صدای رفت و آمد برف پاک کن حس می کردم قدم به دنیای جدیدی گذاشتم. دیگه خودمو متعلق به شهرِ قلیچ خان احساس می کردم و برای اولین بار خانواده ی اونو خانواده ی خودمم دونستم. فرخنده اونقدر از دیدن من خوشحال شده بود که به فارسی به من گفت : خانیم جان خوش اومدی ..بغلش کردم و رو بوسی کردیم ...قلیچ خان بهش گفت شام برای هفت هشت نفر درست کن زنگ بزن دخترت هم بیاد کمک ..گلین نمی تونه ....و خودش و آرتا رفتن تا ویلچر رو پس بدن و خرید کنن. اونشب همه خونه ی ما جمع شده بودن جز خواهر بزرگ قلیچ خان که پیش آتا مونده بود ..شوهر آلماز خانم آنه و گوزل رو هم با خودش آورد ...کلا ده پانزده نفر می شدن ...و من توی نگاه اونا مثل گذشته غریبه نبودم ,, صمیمی, مهربون و گرم ,, انگار با رفتارشون تحسینم می کردن ..کاری که بهش عادت نداشتن .... و حالا فهمیدم که چرا من این حس پیدا کردم . و این اولین باری بود که تو خونه ی ما اینطوری مهمون میومد ..چون با من احساس بیگانگی نداشتن..و براشون فقط یک عروس تهرانی نبودم .. دیگه منو از خودشون می دونستن ...و درست مثل عضوی از خانواده با من رفتار می کردن حرفاشون رو جلوی من به فارسی می زدن تا منم بفهمم دیگه رازی بین ما نبود. همین طور که پراکنده از اتفاقات اون شب حرف می زدیم و شام می خوردیم ..یک مرتبه آنه که تا اون زمان ساکت بود بغضش ترکید و های و های به گریه افتاد ..اون زن بار سالها غم و درد رو که مثل عقده ای تو گلوش مونده بود..یک مرتبه بیرون ریخت ,,و دیگه نتونست خودشو نگه داره و زار ,زار گریست ..که اون اشک ها و هق و هق ها ی زنی بود که با درد عمرشو گذرونده بود ...و چشم همه ی ما رو نمناک کرد . https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
داستان #اغشام_گلین💕💕 #قسمت_هجدهم- بخش هفتم .گفت : کار خوبی کردم که تعریف کنم؟ این برای من یعنی ننگ
داستان 💕💕 - بخش دوم کسی اونجا نبود که ندونه پیری زودرس و چروک های صورت آنه که من بعدا فهمیدم فقط شصت سال داره از کدوم رنج نشات می گیره. تو همون گریه دستشو دراز کرد طرف من,, مفهوم این تمنا رو می دونستم ...فورا بلند شدم و رفتم کنارش منو به آغوش کشید و به ترکی گفت : از همون لحظه که تو رو دیدم یکی به من می گفت آغشام گلین پسرم ..آغشام گلین منم هست ....بغلش کردم و هر دو با هم گریه کردیم که دردش رو می فهمیدم ولی از سوز دلش فقط خودش خبر داشت . و از اون به بعد تنها قلیچ خان نبود که منو به این اسم صدا می کرد ..طوری که خودمم باورم شده بود من اسمی جز این نداشتم . شب همه رفتن و بایرام خان و آرتا و آنه خونه ی ما موندن ..و تو اتاق قلیچ خان خوابیدن که فردا صبح برن تهران ...من تصمیم نداشتم برگردم می خواستم کنار شوهرم و عشق زندگیم بمونم .. فرخنده و سونا هنوز کار می کردن ..که من رفتم به اتاقم تا بخوابم خیلی خسته بودم روز پر ماجرایی رو پشت سر گذاشته بودم ...قلیچ خان پشت سرم اومد و با عجله درو بست و هیجان زده منو کشید طرف خودشو محکم به آغوش گرفت ...و همین طور که صورتشو تو گردن من فرو برده بود نجوا کنان گفت : نرو ..دیگه نرو پیشم بمون خودم هر کاری برای سلامتی تو لازمه انجام میدم. دستهامو پشت گردنش حلقه کردم و گفت : مگه دیوونه شدم از تو جدا بشم اومدم که بمونم ..اگر قراره خوب بشم فقط در کنار تو ممکنه . همینطور که تو بغلش بودم دستشو زد روی کلید و چراغ رو خاموش کرد . داستان 💕💕 - بخش سوم فردا برف زیادی همه جا نشسته بود ..و هوا سخت خراب بود ...قلیچ خان زنگ زد پروازی در کار نبود ...پس همه با هم ..آنه رو بر داشتیم و رفتیم دنبال آلماز خانم تا بریم خونه ی آتا ببینیم نتیجه ی کار دیشب ما چی شده ... من به زحمت راه میرفتم ولی می خواستم همراهشون باشم .. خواهربزرگ قلیچ خان زود تر اومد جلو و گزارش داد که آتا از دیشب آی جیک و آلا بای رو تو اتاق حبس کرده و خودشم چیزی نخورده ....آقچه گل اومد پیش من و با صورتی ملتمسانه گفت : گلین منو ببخش که دیر فهمیدم ..مادرم گناهش بزرگه قبول دارم ولی تو رو خدا اونو ببخش ..نزار بیرونش کنن ..اون مادر منه هر کار کرده از بی عقلی بوده .... گفتم : نگران نباش طوری نمیشه ..ولی عزیز دلم آدم از بی عقلی همیشه صدمه می ببینه کاش یکم مادرت فکر می کرد ..جون آدمها رو نمی گرفت ..تو می دونی اون یک قاتله ؟ ..حرف منو نشنیده گرفت و ادامه داد ...از دیشب آتا آب و غذا رو روشون بسته ..اونقدر گریه کرده داره کور میشه ..رحم کن بهش ....گفتم : نمی دونم چی بگم ,, چشم به خاطر تو هر کاری از دستم بر بیاد می کنم ... آتا تو اتاق خودش نشسته بود و بر خلاف همیشه که فقط بعد از ظهرها و شب ها قلیون می کشید بساط جلوش پهن بود ..تا چشمش به ما افتاد ..همین طور با غرور بلند گفت : هان قلیچ خان اومدی ؟..منتظرت بودم شیر مرد من ..این زن رو ببر به جایی که آوردیمش ...طلاق نمیدم که افسار پاره نکنه ..بزار با خانواده اش زندگی کنه ..خودت رسیدگی کن ماهیانه بخور و نمیر براش قرار کن ....تنبیه آلا بای هم با خودت ..هر چی باشه قبول ....گلین بیا اینجا بشین چای تازه دم بخور... آنه و آلماز هم وارد اتاق شدن ...آتا نگاهی به اون کرد و طلبکارانه گفت : زندگی رو ول می کنی و سرتو میندازی پایین میری ..بدون اینکه به من بگی؟ ..چی شده توام یاغی شدی ؟ آنه ساکت بود ..نشست کنار سمارو و به ترکی از آلماز خانم خواست ..سینی مخصوص اونو بیاره ...کمی بعد همه دور آتا نشسته بودیم و توی پیاله های چینی مخصوص آنه که در روزهای خوشی ازش استفاده می کرد چای خوردیم .. داستان 💕💕 - بخش چهارم زمستون سرد و طولانی گنبد و برف های پشت سرهم اونجا باعث شده بود من بیشتر خونه باشم و کل فامیل که حالا احساس می کردم منو از خودشون می دونستن بیشتر شب ها خونه ی ما جمع می شدن شکمم روز به روز بزرگتر می شد و من در انتظار به دنیا اومدن بچه ام روز شماری می کردم .... قلیچ خان شب ها سرشو می ذاشت کنار شکم من و در حالیکه پر از احساس و عاطفه بود با پسرش حرف می زد در جایی که هنوز نمی دونستیم دختره یا پسر ,, اون آران صداش می کرد و می گفت خودش اسمشو با خودش میاره ...آران یعنی دشت صاف و گرم ... و درست سوم اردیبهشت ..فصل گل و لاله فصل شادابی دشت های سر سبز گنبد پسر من به دنیا اومد و من فهمیدم که رویا حقیقت داره ...ولی نه برای هر کس ...رویای صادق برای پاک دلان و نیک اندیشان وجود داره ..چون این واقعیت زندگی هست که آنچه فکر می کنیم و عمل می کنیم زندگی ما رو میسازه .. هفت روز بعد، جشن تولد آران توی خونه ی آتا که حالا من یک پای ثابت اونجا بودم برگزار شد ..جشنی بزرگ تر و با شکوه تر از عروسی من ...مامان از سه روز به زایمان پیشم بود و بابام به همراه خانم جان که رقی
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
داستان #اغشام_گلین💕💕 #قسمت_هجدهم- بخش هفتم .گفت : کار خوبی کردم که تعریف کنم؟ این برای من یعنی ننگ
ب من تو عشق قلیچ خان بود با حامد و سوگل و خانواده ی بایرام خان ..شب قبل رسیده بودن ...و هر چی فامیل و نوه و نتیجه بودن خونه ی آتا جمع شدن ... و قلیچ خان سر مست از پسر دار شدنش می خرید و دستور می داد و پذیرایی می کرد ..برو و بیای عجیبی راه افتاده بود و مرد ها توی حیاط ساز محلی می زدن و می ر قصیدن ..بوی کباب و غذا های سنتی ترکمن تو فضا پیچیده بود ...دخترا با رقص سینی های نون روغنی رو جلوی مهمون ها می گرفتن و شادی می کردن https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
داستان #اغشام_گلین💕💕 #قسمت_آخر- بخش دوم کسی اونجا نبود که ندونه پیری زودرس و چروک های صورت آنه که م
داستان 💕💕 - بخش آخر اونشب تمام روستا شام اون تولد رو خوردن ..و این بار آی جیک نه روی غرور و اخم ابرو, پذیرایی می کرد و فرمون آنه رو می برد ...اون بعد از چهار ماه با وساطت من به خاطر التماس های بچه هاش برگشته بود ..و امید وار بودیم که از شر فکر پلید اون خلاص شده باشیم... و حالا پونزده ساله که من شدم یک زن ترکمن ...آتا سه سال پیش فوت کرد و من در کنار آنه عهده دار عروسی ها , مهمونی ها و عزا ها و اختلافات اون خانواده شدم ...در واقع زندگی آسونی نبود ,, فراز و نشیب های مخصوص به خودمون رو داشتیم ولی قوی بودیم چون نیروی عشق وجود ما رو گرم می کرد .. روز مسابقه کورس تابستونی رسیده بود آران یکی از سوار کارای قلیچ خان بود و ما به بردش خیلی امید وار بودیم ..من و پسر دومم آغا جان (دریا دل) و دخترم آیلار (دختر زیبا و پاک) در کنار قلیچ خان منتظر اولین مسابقه ی رسمی آران بودیم ... قلیچ خان آروم دست منو گرفت ..از سردی دستش فهمیدم استرس داره ...بازوشو گرفتم و گفتم : مهم نیست ..اگر این بار نشد حتما دفعه ی بعد میشه ...گفت: به خاطر اون نیست ..برای اینکه پسر من تو کورس شرکت می کنه هیجان دارم... و چهار تایی، همدل چشم به پایان مسابقه دوختیم .... پایان شاد باشید https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🍁یک رویا سرآغاز هر موفقیتی است 🍂ایمان را به آن اضافه کنید 🍁تبدیل به یک باور می‌شود 🍂عمل را به آن اضافه کنید، تبدیل 🍁به قسمتی از زندگی می‌شود 🍂پشتکار را به آن اضافه کنید 🍁به صورت هدفی قابل دید می‌شود 🍂و در آخر صبر و زمان را 🍁به آن اضافه کنید 🍂به صورت رویایی که به 🍁واقعیت تبدیل شده تمام می‌شود 🍁🍂 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
✨🌹✨ هر چند دیدگان ما از دیدار روے دلرباے زهرایےات، محروم است اما قلب هاے شڪستہ ے ما حضورِ مهربان و امید آفرینت را احساس مےڪند...تو با دعاے خیرت، با نوازش هاے مداومِ پدرانہ ات، با نگاه سبز و بارانےات،با توجہ گرم و حیات آفرینت،همواره بہ ما امان میدهے از ما مراقبت مےڪنے و جان پناهمان هستے شڪر خدا ڪہ در سایہ سار توایم... ✋سلام محبوب قلبم💚 ☀️صبحت بخیر آقاے دو عالم❤️ 🌺🌹🌺🌹🌺🌹 بمان بآنو در را ببند بگذار در بزنند..✋🏻 بگذار بگویند مهمان نواز نیستۍ اینگونہ هرڪسۍحریم را لمس نمیڪند.. 🌺🌹🌺🌹🌺🌹 غرق تو گشتم ، تبم ارام شد شهرت من شهره برین نام شد هر که دلش را به ره عشق داد عاقبت الامر ، پی جام شد وانکه شده ، پیرو راه پلید حاصل او رفتن بر دام شد نوش به هر کس که می ات سر کشید عاشق صد باره از این گام شد از مدد حقّ ، رهش پر فروغ عشق خدایی به وی الهام شد بیم ندارد ز همه مکر ها دیو پلید هم برِ او رام شد نادمِ آواره در این راه عشق خسته از این راه و ، فرجام شد 🌺🌹🌺🌹🌺🌹 🖼 📌 مولا کجا روضه گرفته‌ای؟ ▪️ هرگاه عملیات به بن بست می‌خورد، بچه‌ها وضو می‌گرفتند. همیشه روضه مادر، کار را تمام می‌کرد و گره‌ها باز می‌شد. ▫️ ؛ 🌺🌹🌺🌹🌺🌹 📌 برای امام زمان چیکار کنیم؟ ▪️ شما زمانی می‌تونید به امام زمانتون کمک کنید که خوب باشید و هر روز خوب‌تر بشوید خیرتان به مردم برسد، کار سختی نیست... ▫️ بعضی‌ها میگن‌ برای امام زمان چیکار باید بکنیم؟ آگاهی خودت رو ببر بالا دوتا شبهه به تورت خورد نلرزی بعد که آگاهی پیدا کردی دست رفیقتم بگیر. باید کار بکنی، تو دعوا نمی‌تونی دعوا کنی کت که می‌تونی نگه داری، اندازه چوب لباسی هم نیستی؟... ▪️ هر کسی یک کار از دستش برمیاد این که چیکار باید بکنیم بستگی داره تو چی هستی کی هستی چند مرد هلاجی چی تو جنم داری؟ ▫️ از رفتگر باشی می‌تونی کار کنی تا رئیس‌جمهور و بالاتر، چی کار کنیم برای امام زمان؟ ؟ یعنی دقیقا کسی که نمی‌خواد کار کنه این سوال رو می‌پرسه. ▪️ در کتاب "وظایف منتظران مکیال المکارم" هشتادتا وظیفه نوشته، برو انجام بده در هشتاد تا وظیفه، اصلی‌ترینش اینان؛ معرفتت رو ببر بالا خودت رو از گناهان پاک کن مردم رو آگاه کن 👤 استاد ‎‎‌‌‎‎‌https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🎬 «دجال اهل کجاست؟» 👤 استاد 📚 جریان دجال و تحریفات کتاب مقدس... 🔸 آن شاهزاده‌ای که می‌آید از میان مردمی است که معبد‌ را خراب کردند... https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🔸غ: غیبت تو ظاهر نیستی اما حاضری. ⛅️غیبت تو به معنای عدم حضور تو نیست. به معنای عدم ظهور توست. من حضور تو را در زندگی ام احساس می کنم، مهربانترین ✳️امام صادق علیه السلام فرمودند:  فَمَا تُنْكِرُ هَذِهِ اَلْأُمَّةُ أَنْ يَفْعَلُ اَللَّهُ عزوجل بِحُجَّتِهِ کمَا فَعَلَ بِيُوسُفَ أَنْ يَمْشِي فِي أَسْوَاقِهِمْ وَ يَطَأُ بسطهم حَتَّى يَأْذَنَ اَللَّهُ فی ذلک لَهُ چگونه این امت انکار می کند که خداوند عز وجل با حجت خویش همان کند که با یوسف کرد که امام آنان در بازارهایشان راه برود و بر فرش هایشان قدم بگذارد، اما او را نشناسند تا آن زمان که خداوند به ظهور او اجازه فرماید.» 📚کافی، ج ۲، کتاب الحجة، حدیث ۴، ص ۱۳۴. 🌺🌹🌺🌹🌺🌹 🔴 هرکس میخواهد به دنیای ظهور برسد اینکار را انجام دهد! براى مقابله با آنها(دشمنان)، هرچه در توان داريد از نيرو و از اسب‌هاى ورزيده آماده سازيد، تا به‌وسيله‌ آن، دشمن خدا و دشمن خويش را بترسانيد. انفال/۶۰ 💚 امام صادق علیه‌ السلام فرمودند: هر يك از شما بايد برای خروج قائم عجل‌الله فرجه آماده كند، هر چند در حد يك تير؛ پس هرگاه خدای تعالی ببيند کسی به نيّت ياری حجّت او اسلحه تهيه کرده است اميد است عمر او را دراز کند تا ظهور را درک نمايد و از ياوران او باشد. 📗غيبت نعمانی،ب۲۱،ص۳۲۰ ✅ یعنی اگر مقرر شده بود که مثلا من بر اثر یک حادثه یا... پیش از ظهور حضرت بمیرم، بخاطر همین یک تیر که با خلوص نیت برای یاری حجت الله آماده نموده ام خداوند آن حادثه و مرگ را از من دور میگرداند تا به درک دنیای ظهور و یاری امامم نائل گردم ان شاءالله؛ و خدا در این تیر به ظاهر ساده نیرویی قرار میدهد تا مانند یک سلاح جنگی بر علیه دشمنان حق استفاده نمایم.  🌺🌹🌺🌹🌺🌹 💌 براے کسایے که قلبشون کبوتر 🕊 کسایے که دلشون با اسم امام مهربون آروم مے‌گیره 💚💜 🔆 امروز هم، عاشقانه و با شوق، زمزمه کن صلوات خاصه امام رضا (ع) رو:☺️ اللهّـــمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضـا المرتَضی، الامــام التّقي النّقي و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق‌ الشَّهيد صَلَوةً كثيرَةً تامَة زاكيَةً مُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَرادِفَـــه كافْضَل ماصَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ 🍀 🌺🌹🌺🌹🌺🌹 مریض عشق را نبود دوایی غیر جان دادن مگر وصل تو سازد چاره، درد انتظارم را... کدام پنجره به سوی تو باز می شود اللهم عجل لولیک الفرج https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🎤" محمدحسين پويانفر " •آقـاجـانم‌چقدرتنهایۍ♡• •••أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج••• ‌‎🌺🌹🌺🌹🌺🌹 جان آقام (عج) بخوان دعای فرج رادعااثردارد دعاکبوترعشق است وبال وپردارد 🌺دعای منتظران درعصرغیبت🌺 اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسکَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى ❤️برای سلامتی آقا❤️ بسم الله الرحمن الرحیم اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً 💖دعای فرج💖 بسم الله الرحمن الرحیم اِلهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاء ُ وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع)و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج) ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیت الله فی ارضه به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
✨﷽✨ 💠تنهاراه نجات انسان فقط در مخالفت با شیطان ✍از بیانات مرحوم آیت‌الله حق‌شناس: امام صادق(ع) می‌فرماید: اگر من بخواهم بفهمم چه وقت شیطان به سراغم می‌آید و اینکه آنچه به من القاء شده، رحمانی است یا شیطانی، راه فهمش چیست؟ ⚜راه فهمش مراقبه است؛ مراقبه! و جز این راهی نیست.⚜ برای همین امام صادق(ع) در ادامه می‌فرماید: راه درست، دقیقاً برخلاف هر چیزی است که شیطان القاء می‌کند و می‌گوید. به هر چه که او امر کرد، برخلافش عمل کن و بگو : خیر ! من این حرف‌ها را نمی‌فهمم و قبول ندارم ! من باید نمازم را به جماعت و اول وقت بخوانم. امام صادق(ع) فرموده است: هر کس که نمازهایش را در اول وقت بگذارد، ملک‌الموت وعده داده که خودش شهادتین را به او تلقین کرده و شیطان را از او دور می‌کند. ‌🍂🍁❤️🍂🍁 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
👌قصه‌های زندگانی امام زمان(عج) حضرت امام جعفر صادق علیه السلام رو به من کرد و فرمود: _ ای زراره! مهدی کسی است که گروهی درباره‌ی به دنیا آمدنش تردید روا می‌دارند، برخی خواهند گفت که پدرش از دنیا رفته و جانشینی برای خود به جا نگذاشته است و گروهی بر این باور خواهند بود که او به هنگام درگذشت پدرش در شکم مادر خود بوده است و افرادی نیز خواهند گفت مهدی دو سال پیش از رحلت پدر خویش به دنیا آمده است. باید دانست که منظور خداوند حکیم از فرمان دادن به غایب شدن حضرت مهدی پس از ولادتش، این است که بدین گونه، شیعیان را بیازماید و پیروان راستین، ثابت قدم، خالص، برجسته و ممتاز او باز شناخته شوند. آنگاه من از امام ششم پرسیدم: _ اگر من تا آن روزگار بودم، بهتر است چه کاری انجام دهم؟ امام صادق علیه السلام پاسخ داد: _ این دعا را بخوان «اللهم عرفنی نفسک فانک إن لم تعرفنی نفسک لم اعرف نبیک...» (بار خدایا! خودت را به من بشناسان که اگر خویشتن‌ را به من نشناسانی، نمی‌توانم پیام‌آورت را بازشناسم. پروردگارا! پیامبرت را به من بشناسان که اگر او را به من نشناسانی، توانایی شناخت حجت تو را نخواهم داشت. کردگارا! حجت خود را به من بشناسان. زیرا اگر حجت خویش را به من نشناسانی، دین خود را از دست خواهم داد و‌گمراه خواهم شد.» 📕برگی از کتاب امام زمان (عج)، صفحه76و 77 و 78 🖤اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ🖤 🏴 أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج بحق حضر‌ت زینب سلام الله علیها https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
دعای امروز 🌷❤️🌷 خدایا🙏 در آولین آدینه زمستان به برکت ذکر امروز دوستان و عزیزانم را در آغوش مهربانت بگیر الهی دل نگرانی را ازهمه دور و آرامش را به همه عنایت فرما🙏 خانه همه را آباد کن سلامتی و عاقیت بخیری را توشـه زندگیمون کن🙏 آمیـــن 🙏 به برکت صلوات بر 🌷 حضرت مُحَمَّدٍ ﷺ 💚 و خاندان مطهرش 🌷 🌼🍃 🌷پروردگارا 🌼بی نگاه لطف تو 🌷هیچ کاری به سامان نمی‌رسد 🌼نگاهت را از ما دریغ نکن 🌷و با دستان قدرتمند و توانايت 🌼چرخ روزگارمان را بچرخان 🌷الهی به امید تو 🌷صبحتون معطر به ذکر الله 🌼🍃 🌷🌼🌷🌼🌷 🌺🧚‍♀️نیایش صبحگاهی 🌺 چه اعجاب انگیز است عظمت پروردگار..... گرامی یاران ، بر آنیم که هر روزمان را با یاد او آغاز کنیم، با عشقی عمیق و میلی قلبی زیرا که آنچه در آغاز روز انجام میدهیم معمولا حال آن روزمان را تعیین میکند. پروردگارم باشد که درک شکوه تو ترسهایم را بزداید و وجودم را متبرک سازد تا شایسته گردم که تو مرا در راه خویشتن به کار گیری. پروردگارا بجز خودت به دیگرى واگذارمان نكن... تویى پروردگار ما پس قراردہ بى نیازى در نفسمان... یقین دردلمان. روشنى در دیدہمان.. و بصیرت درقلبمان... "آمین"🙏 ❤️بارخدایا ❄️در اولین آدینه زمستان 🌷عطا کن: ❄️ خوشرویی ، بخشش 🌷 ادب ، صداقت ❄️ متانت ، مهربانی 🌷 صبوری ، امید ❄️ بصیرت ، و شادی را 🌷 به همه دوستانم آمیـــن🙏 به برکت صلوات بر حضرت مُحَمَّدٍ ﷺ 💚 و خاندان پاک و مطهرش 🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌼🍃 سلام😊✋ صبح زمستانی تون زیبا و پر انرژی ☕️❄️ ❄️به آدینه دومین روز دی خوش آمدید ❄️سلام به خداى مهربون ❄️سلام به صبح ❄️سلام به زندگى ❄️سلام به مهربانى ❄️سلام بر عشق ❄️سلام به تمام خوبان خدا ❄️روزتون پر از معجزه الهى 🌼🍃 به دی ماه خوش آمدید ❄️❄️ ❄️شروع زمستان تون رو زیبا بسازید! با مهربانی🤍 با محبت🤍 با نوعدوستی🤍 با گذشت🤍 با عشق🤍 و با ............🤔 🌼🍃 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🌷🌼🌷🌼🌷 🌺🧚‍♀️آرام باش عزیز من، آرام باش حکایت دریاست زندگی، گاهی درخشش آفتاب، برق و بوی نمک، ترشح شادمانی، گاهی هم فرو می‌رویم، چشم‌های‌مان را می‌بندیم، همه جا تاریکی است،... آرام باش عزیز من، آرام باش، دوباره سر از آب بیرون می‌آوریم و تلالو آفتاب را می‌بینیم. زیر بوته‌ای از برف که این دفعه درست از جایی که تو دوست داری، طالع می‌شود. ملاح خيابان‌ها شمس لنگرودي 🌼🍃 🌺 آدینه دی ماهتون پُراز ❤️بهتـرین ها 🌺بهتـرین دورهمی ❤️بهتـرین دلخوشی 🌺بهتـرین لبخند ❤️بهتـرین شادی 🌺بهتـرین عبادت ❤️الهی🙏 🌺بهتـرین زندگی رو ❤️داشتـه باشیـد ❤️صبح آدینه تون گلباران 🌼🍃 🧡✨اولین آدینه زمستان تون زیبـا 🧡✨خـــدایـــا امـــروز ❄️✨برای تک تک دوستانم 🧡✨نعمتی عطا فرما ❄️✨ازجـنـس مـعـجـزه 🧡✨تا خود وخانواده شان ❄️✨زیرسایه پرمهرت 🧡✨باخوشی از زندگی لذت ببرند ❄️✨جمعه تون زیبـا و گلبارون 🧡✨تـقـدیـم بـه شـمـا خـوبـان ❄️✨آدیـــنــه تــون مـــبـــارکـــ 🌼🍃 سلام آقا💚 دوباره جمعه و دل بی قراری می کند💔 بهر دیدار مه روی شما لحظه شماری می کند در فراقت جمعه جمعه بی صدا خون دل از دیده جاری می کند❣ أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج🌹🙏 🌼🍃 ❄️🎂❄️ صدای یک پرواز🕊 فرود یک فرشته😇 شروع یک معراج💙 و شروع یک زندگی🥰 سال روز زمینی شدنت مبارک 🎂 دوست دی ماهی من ❄️💙❄️ تولدت مبارک❄️🎂❄️ 🌼🍃 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌷🌼🌷🌼🌷 🌺🧚‍♀️☘همه میگویند که 🎀زندگی سر بالایی و سرازیری دارد ☘اما من میگویم: 🎀زندگی هر چه که هست، جریان دارد ☘میگویم تا خدا هست و خدایی میکند، 🎀امید هست فردا روشن است ☘خدایا هرکسی برای هدفش زحمت کشیده 🎀اورا به هدفش برسان. ☘همانهایی که در آخر کار 🎀چشم امیدشان به توست ☘🎀☘🎀☘🎀☘ ☘اگر در هر کاری به بن بست رسیدید 🎀این عبارت تاکیدی را با احساس تکرار کنید: ☘به یمن هدایت الهی راه درست را 🎀در پیش می گیرم جایی که راه نیست ☘خدا راه می گشاید 🌼🍃 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d