eitaa logo
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
2.7هزار دنبال‌کننده
21.8هزار عکس
25.4هزار ویدیو
126 فایل
محتویات کانال ازهردری میباشد 🌹علمی، مذهبی‌، شعر،داستان،پندواندرز سخنان بزرگان ،طب سنتی،کاردستی، آموزشی،مطالب پزشکی روز دنیا، و خلاصه اینجاهمه چی درهمه🌹 ارتباط با ادمین 👈👈 @Ndashti ارتباط با ادمین 👈👈 @M_Mohammdeean
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼🍃🌼🍃 یاد بگیر کمتر توضیح بدی یاد بگیر محکم صحبت کنی یاد بگیر نه بگی . موفقيت يعني : از مخروبه هاي شکست ، کاخ پيروزي ساختن موفقيت يعني : خنديدن به آنچه ديگران مشکلش ميپندارند موفقيت يعني:ازتجارب انسانهاي موفق درس گرفتن موفقيت يعني : خسته نشدن از مبارزه با دشواريها موفقيت يعني : هميشه جانب حق را نگاه داشتن موفقيت يعني :اشتباه را پذيرفتن و تکرار نکردن آن موفقيت يعني: باشرايط مختلف خود را وفق دادن موفقيت يعني : حفظ خونسردي در شرايط دشوار موفقيت يعني : از ناممکن ها ، ممکن ساختن موفقيت يعني : نا کامي ها را جدي نگرفتن موفقيت يعني : تکيه گاه بودن براي ديگران موفقيت يعني : توانايي دوست داشتن موفقيت يعني : عاشق زندگي بودن موفقيت يعني : با آرامش زيستن موفقيت يعني : قدردان بودن موفقيت يعني : صبور بودن ‎‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ . https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼🍃🌼🍃🌼 🙏🙏🙏🙏🙏 💯 اولین شب جمعه ماه رجب بین نماز مغرب و عشاء ، ۱۲ رکعت نماز هر دو رکعت به یک سلام در هر رکعت👇 یک مرتبه سوره مبارکه حمد سه مرتبه سوره مبارکه قدر دوازده مرتبه سوره مبارکه توحید بعد از اتمام نماز👇👇 ۷۰ مرتبه " اللهم صل علی محمد النبی الامی و علی آله" سپس به سجده می روی و ۷۰ مرتبه می‌گویی " سبوحٌ قدوسٌ رب الملائکة والروح" سر از سجده بر میداری و ۷۰ مرتبه می‌گویی "رب اغفر وارحم و تجاوز عما تعلم انک انت العلی الاعظم" سپس دوباره به سجده میروی و ۷۰ مرتبه می‌گویی " سبوح قدوس رب الملائکة والروح" 🤲 آنگاه حاجت خود را می طلبی 🤲 🌕ان شاءالله ظهور عجل الله تعالی فرجه در راس همه ۍ حوائج ♥️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
✨﷽✨ 💢چرا انسانهای مومن وخوب بیشتر دچار مشکل و غم میشوند؟ ✍خداوند تبارک و تعالی چون بنده ای را دوست دارد در بلا و مصیبتش غرقه سازد و باران گرفتاری بر سرش فرود آرد و آنگاه که این بنده خدا را بخواند فرماید : لبیک بنده ی من ! بی شک اگر بخواهم خواسته ات را زود اجابت کنم می توانم، اما اگر بخواهم آن را برایت اندوخته سازم این برای تو بهتر است چهل شب بر بنده مومن نگذرد مگر اینکه واقعه ای برایش رخ دهدو او راغمگین سازد و به واسطه آن، متذکر گردد. مومن اگرمی دانست که پاداش مصائب و گرفتاری هایش چه اندازه است،آرزو میکرد با قیچی تکه تکه شود. هر اندازه که ایمان بنده افزون گردد، تنگ دستی اش بیشتر و زندگی اش سخت تر شود. خداوند عزوجل می فرماید اگر بنده مومن من دل آزرده نمی شد، سر انسان کافر را با دستمالی آهنین می بستم، تا هرگز دچار سردرد نشود. 💥با مروری بر مشکلات و مصایب اهل بیت، مخصوصا مصیبت عظمای امام حسین علیه السلام و اهل بیتش، احادیث بالا را بهتر درک میکنیم... زیرا که اگر دنیا محل عیش و راحتی و خوشگذرانی بود هیچکس لایقتر از محمد و آل مطهرش برای بهره بردن از این موهبت نبود.... هرکه در این بزم مقربتر است جام بلا بیشترش میدهند... 📚اصول کافی ‌‌‌‌https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💠 نماز سلمان 🔹 ، نمازی مستحبی است که سی‌رکعت دارد و در سه وقت اول، نیمه و آخر رجب هر بار ده رکعت گزارده می‌شود. بنابر روایات، پیامبر (ص) این نماز به سلمان فارسی آموزش داده است و فضایل بسیاری برای آن ذکر کرده است. شیخ طوسی این نماز را در مصباح المتهجد ذکر کرده است. 🔻این نماز سی رکعت است که در سه وقت اول رجب، نیمه رجب و آخر رجب خوانده می‌شود. 🔸ده رکعت اول رجب: در اول رجب، ده رکعت خوانده می‌شود. در هر رکعت یک سوره حمد و سه بار سوره توحید و سه بار سوره کافرونخوانده می‌شود. پس از سلام، نمازگزار دست‌ها بلند می‌کند و می‌گوید: «لا إله إلا الله وحده لا شريك له له الملك و له الحمد يحيي و يميت و هو حي لا يموت بيده الخير و هو على كل شي ء قدير اللهم لا مانع لما أعطيت و لا معطي لما منعت و لا ينفع ذا الجد منك الجد». پس از دعا صورت را با دست‌ها مسح می‌کند. 🔸 ده رکعت نیمه رجب: همانند ده رکعت نخستین است و پس از سلام، با بلندکردن دست‌ها این دعا را می‌خواند: «لا إله إلا الله وحده لا شريك له له الملك و له الحمد يحيي و يميت و هو حي لا يموت بيده الخير و هو على كل شي ء قدير إلها واحدا أحدا فردا صمدا لم يتخذ صاحبة و لا ولدا.» و با دست‌ها صورت را مسح می کند. 🔸 ده رکعت آخر رجب: در رکعاتش یک حمد و سه بار توحید و سه بار سوره کافرون را می‌خواند. پس از سلام، دست‌ها را بالا برده و دعا می‌کند: «لا إله إلا الله وحده لا شريك له له الملك و له الحمد يحيي و يميت و هو حي لا يموت بيده الخير و هو على كل شي ء قدير و صلى الله على محمد و آله الطاهرين و لا حول و لا قوة إلا بالله العلي العظيم.» و دست‌ها را به صورت می‌کشد و حاجت خویش را درخواست می‌کند. 📚مفاتیح الجنان، اعمال ماه رجب. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🌼 پيامبر اکرم صلی الله علیه و آله: 🍃هر که یک روز از ماه رجب را با ایمان و اخلاص روزه بگیرد، مستحقّ‌ خشنودى بزرگ خداوند مى‌شود و روزه‌اش در آن روز بی‌گمان خشم خداوند را فرو می‌نشاند و دری از درهای جهنم به روی او بسته می‌‌شود🍃 📚بحارالأنوار ج۹۴ ص۲۶ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🍃🌼🍃🌼 اگر می‌خواهی صدقه بدهی همینطور صدقه نده! صدقه را از طرف امام رضا علیه السلام برای سلامتی آقا امام زمان عج الله دهید! برای دو معصوم... ممکن نیست خداوند این صدقه را رد کند!🌱 | https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🍃🌼🍃🌼 ✨﷽✨ 🔴لیله الرغائب، شب آرزوها ✍ماه رجب در اولین جمعه حضورش، میعادگاهی می‌شود بر مهربانی پروردگار و رحمتی بی‌انتها بر حاجات بندگانش. باز هم معبود، بهانه‌ای برای استجابت دعای بندگان مقرر کرده تا استغاثه و پریشانی دل بندگانش را به آمین و استجابتی الهی گره بزند و بهای مناجات و چشم‌های اشک بار آنان را با عفو و بخشش پاسخ دهد امام محمدباقر(ع) فرمودند: «حاجت‌های کوچک خود را خُرد و ناچیز نشمارید. در نزد خدای متعال محبوب‌ترین مؤمنان آن کسی است که بیش از همه حاجت‌ها و خواسته‌های خود را از خداوند مسألت می‌نماید.» امشب درهای آسمان به هر سوی که بنگری، باز است تا به بهانه‌ای، بهای آمین بر حاجات را، نصیب دل بندگان کند. امشب گاه استجابت دعا است؛ پس سجاده دلت را به سمت آسمان بگشا و تسبیح انگشتانت را به سمت عرش الهی دراز کن تا باران چشمانت، گواه حاجت‌مندی دل بی تابت، باشد. 🔸فرصت را غنیمت شماریم و لب به دعا باز کنیم که دعا کلید رحمت است و گنجینه عنایت الهی. از مخاطبان عزیز التماس دعا دارم https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🍃🌼🍃🌼 ⏯ احساسی 🍃در دل بی‌خبران جز غم عالم غم نیست 🍃در غم عشق تو ما را خبر از عالم نیست 🎤 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🌙اینجا، هر شب، شب آرزوهاست🌙 باورم نمی‌شود که تو مامور رساندن آرزوهایم به خدا باشی. حقا که نامش معجزه می‌کند. من فقط نامی از او بردم، همین... و خدا یکی از بهترین فرشته‌هایش را برای شنیدن آرزوهایم فرستاد فطرس! همه آرزوهای امشب من، اوست. حالا که آمدی لطفی در حق من بکن؛ بال و پرت را روی صورتم بکش، همین بال و پری که قنداقه حسین (ع) تا این حد آن‌ها را با شکوه کرده. فطرس! بال و پرت پر از عطر حسین (ع) است. می‌خواهم تمام وجودم پر از عطر حسین (ع) شود. فطرس! دستم را بگیر، با خودت ببر؛ مرا با خودت ببر تا سلامم را خودم به او برسانم. امشب آرزویم همین است، مرا ببر به زیر گنبد حسین (ع) مرا به جایی ببر که هر شب، شب آرزوهاست... https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌸🍃 نزدیک محل کارم یه سوپرمارکت هست که هر روز صبح ازش خرید میکنم.... فروشنده یه مرد تقریبا سی و چند ساله ست با صورت بور و موهای کم پشت و عینکِ گِرد. یه بار وقتی داشت حساب کتاب میکرد بهش گفتم: آقا... شما یه انرژیِ مثبت و حالِ خوبی همراهت هست که باعث شده من اگه هیچ چیزی هم احتیاج نداشته باشم به بهانه ی حتی یه شکلات هر روز صبح میام اینجا.... تا اون چند کلمه سلام و صبح بخیر رو باهات دیالوگ کنم. توقع داشتم تعجب کنه و بگه واقعا؟ و بعد هم تشکر و تعارف! اما همون طور که سرش پایین بود و داشت وسیله ها رو میذاشت توی پاکت یه خنده ی بامزه ای کرد و با ابرو، به سمت چپ روی میز ، به چندتا گلِ ظریفِ صورتی رنگ اشاره کرد و گفت: محل کارش یه کوچه بالاتره هر روز صبح میاد یه بطری شیر میگیره و موقع رفتن این گُلارو اون گوشه جا میذاره ... یه لحظه دست از کار کشید و رفت و گل های روی میز رو برداشت و مقابل صورتش گرفت و با پلکای بسته نفس کشید و ادامه داد: مطمئنم دست پرورده ی خودشه... بوی چشماشو میده... من هیچ وقت اون گل هارو ندیده بودم و حالا تمومِ اون لبخند های شیرین و لحن گرم و حالِ خوبِ آقای فروشنده دستگیرم شده بود. این واقعیت رو باید قبول کرد که ما آدما تویِ احوال همدیگه نقشِ اساسی داریم. بعضی اوقات میتونیم تنها دلیلِ حالِ خوبِ یه نفر باشیم... اما حواسمون باشه بی گدار به آب نزنیم اگه تکلیفمون با خودمون معلوم نیست به زندگی کسی ورود نکنیم. و اگه دلیلِ حالِ خوبِ یه نفر شدیم بی منطق جا نزنیم و رهاش نکنیم! نگو جامعه همینه و منم دست پرورده ی این دنیای بی مسئولیتم! ما مسئولیم رفیق لا اقل در برابر احساساتِ آدما... که ترمیم نمیشه. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ᯽︎- - - - - - - - - - - - - -᯽︎ 𝓳𝓸𝓲𝓷↝☾︎ 📖https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d ᯽︎- - - - - - - - - - - - - -᯽︎
❤️🍃 وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو “داداشی” صدا می کرد . به موهای مواج و زیبای اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهی به این مساله نمیکرد . آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست . من جزومو بهش دادم .بهم گفت:”متشکرم”. میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط “داداشی” باشم . من عاشقشم . اما… من خیلی خجالتی هستم ….. علتش رو نمیدونم . تلفن زنگ زد .خودش بود . گریه می کرد. دوستش قلبش رو شکسته بود. از من خواست که برم پیشش. نمیخواست تنها باشه. من هم اینکار رو کردم. وقتی کنارش رو کاناپه نشسته بودم. تمام فکرم متوجه اون چشمهای معصومش بود. آرزو میکردم که عشقش متعلق به من باشه. بعد از ۲ ساعت دیدن فیلم و خوردن ۳ بسته چیپس ، خواست بره که بخوابه ، به من نگاه کرد و گفت :”متشکرم ” . روز قبل از جشن دانشگاه پیش من اومد. گفت :”قرارم بهم خورده ، اون نمیخواد با من بیاد” . من با کسی قرار نداشتم. ترم گذشته ما به هم قول داده بودیم که اگه زمانی هیچکدوممون برای مراسمی پارتنر نداشتیم با هم دیگه باشیم ، درست مثل یه “خواهر و برادر” . ما هم با هم به جشن رفتیم. جشن به پایان رسید . من پشت سر اون ، کنار در خروجی ، ایستاده بودم ، تمام هوش و حواسم به اون لبخند زیبا و اون چشمان همچون کریستالش بود. آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه ، اما اون مثل من فکر نمی کرد و من این رو میدونستم ، به من گفت :”متشکرم ، شب خیلی خوبی داشتیم ” . یه روز گذشت ، سپس یک هفته ، یک سال … قبل از اینکه بتونم حرف دلم رو بزنم روز فارغ التحصیلی فرا رسید ، من به اون نگاه می کردم که درست مثل فرشته ها روی صحنه رفته بود تا مدرکش رو بگیره. میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون به من توجهی نمی کرد ، و من اینو میدونستم ، قبل از اینکه خونه بره به سمت من اومد ، با همون لباس و کلاه فارغ التحصیلی ، با گریه منو در آغوش گرفت و سرش رو روی شونه من گذاشت و آروم گفت تو بهترین داداشی دنیا هستی ، متشکرم. میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط “داداشی” باشم . من عاشقشم . اما… من خیلی خجالتی هستم ….. علتش رو نمیدونم . نشستم روی صندلی ، صندلی ساقدوش ، اون دختره حالا داره ازدواج میکنه ، من دیدم که “بله” رو گفت و وارد زندگی جدیدی شد. با مرد دیگه ای ازدواج کرد. من میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون اینطوری فکر نمی کرد و من اینو میدونستم ، اما قبل از اینکه بره رو به من کرد و گفت ” تو اومدی ؟ متشکرم” سالهای خیلی زیادی گذشت . به تابوتی نگاه میکنم که دختری که من رو داداشی خودش میدونست توی اون خوابیده ، فقط دوستان دوران تحصیلش دور تابوت هستند ، یه نفر داره دفتر خاطراتش رو میخونه،دختری که در دوران تحصیل اون رو نوشته. این چیزی هست که اون نوشته بود: تمام توجهم به اون بود. آرزو میکردم که عشقش برای من باشه. اما اون توجهی به این موضوع نداشت و من اینو میدونستم. من میخواستم بهش بگم ، میخواستم که بدونه که نمی خوام فقط برای من یه داداشی باشه. من عاشقش هستم. اما …. من خجالتی ام … نمی دونم … همیشه آرزو داشتم که به من بگه دوستم داره. …. ای کاش این کار رو کرده بودم !!! 🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷ ┏ • • - • - • - • - • - ┓ ͎‹🦋͜͡🍃› https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d ┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
🌱 مرحوم ملا حسینقلی همدانی از علماء عرفای برجسته قرن چهاردهم هجری بود، او بسیار کوشید تا در مسیر سیر و سلوک به مراد و مقصود برسد ولی از اینکه به هدف نرسید، پریشان، بود، او خود گوید، در کنار مرقد شریف امام علی علیه السلام در نجف اشرف در گوشه ای، نشسته بودم، دیدم کبوتری بر زمین نشست و پاره نانی بسیار خشکیده را به منقار گرفت، و هر چه به آن نوک می زند، خورد نمی شود، پرواز کرد و رفت، پس از ساعتی بازگشت و به سراغ آن تکه نان آمد، باز چند باز به آن نوک زد، ولی شکسته نشد، باز برگشت و چند باز رفت و آمد، سرانجام آن تکه نان را با منقارش خورد کرد و خورد. همین همت و استقامت کبوتر و به هدف رسیدن او، برای من درسی شد، و گوئی به من الهام شد که در راه وصول به هدف، همت باید کرد، با اراده و همت، دنبال سیر و سلوک را گرفتم و به مقصود و مراد رسیدم اقتباس از کتاب هزار و یک نکته ص 426✅ اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم 🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷ ┏ • • - • - • - • - • - ┓ 🦋͜͡🍃› https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d ┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
حاج احمد عابد معروف به مرشد چلويى پيرمردى بود كه در بازار تهران مغازه چلوكبابى داشت... او به اندازه وسعِ خود به نيازمندان وجه نقد ميداد و به شاگردانِ مغازه‌هايى كه از طرف صاحبكار خود ميامدند تا براى آنان غذا بخرند به طور رايگان غذا ميداد... به مرور اطرافيان، كراماتى از او ديدند و متوجه شدند او از اولياى خداست؛ كم‌كم اين خبر پيچيد و به يكى از علماى شهر رسيد؛ آن عالم تصميم می‌گيرد تا به چلوكبابى مرشد برود و او را از نزديک ببيند... آن عالم وارد مغازه مرشد كه شلوغ هم بود شد، سر ميزى نشست و غذايى سفارش داد و مرشد را زير نظر گرفت... او مرشد را ديد كه خود با ملاقه‌اى از روغن، ميان ميز مشتريها می‌رود و براى هر كس كه ميخواهد روغن اضافه بر روى برنجش می‌ریزد... آن عالم با خود انديشيد كه مگر می‌شود شخصى اينقدر سرش شلوغ باشد و از اوليای خدا هم باشد! در اين فكر بود كه مرشد از كنار ميز او رد شد و در گوش او گفت: «مهم نيست كه سرت شلوغ باشد، مهم اين است كه دلت شلوغ نباشد...» 🌸🌺🌸🌺https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🔆داستان های بهلول 🌺آورده اند که خلیفه هارون الرشید در یکی از اعیاد رسمی با زبیده زن خود نشسته و مشغول بازي شطرنج بودند . 🌺بهلول بر آنها وارد شد و دید در حال بازی هستند ، در آن حال صیادي بر هارون وارد شد و به احترام خلیفه ، خم شد و به سجده در آمد و زمین را بوسه داد و ماهی بسیار فربه قشنگی را جهت خلیفه آورده بود تقدیم خلیفه نمود . 🌺هارون چون در آن روز سر خوش بود ، از این احترام و سجده کردن و تعظیم صیاد خوشش آمد ، لذا امر نمود تا چهار هزار درهم به صیاد انعام بدهند . 🌺زبیده خاتون که همسر خلیفه بود به عمل شوهرش اعتراض کرد و به هـارون گفت : این مبلغ براي این صیاد زیاد است به جهت اینکه تو باید هرروز به افراد لشگري و کشوري انعام بدهی و چنانکه تو به آنها از این مبلغ کمتر بدهی خواهند گفت که ما به قـدر صـیادي هـم در نزد خلیفه ارزش نداشتیم و دارای احترام نیستیم واگرزیاد بدهی خزینه تو به اندك مدتی تهی خواهد شد . 🌺هارون سخن زبیده را پسندیده و گفت الحال چه کنم ؟ گفت صـیاد را صـدا کـن واز او سـوال نمـا ایـن ماهی نراست یا ماده ؟ 🌺 اگر گفت نراست بگو پسند مانیست واگر گفت ماده است باز هم بگـو پـسند مـا نیست واو مجبور می شود ماهی را پس ببرد وانعام را بگذارد . 🌺بهلول که شاهد این جریان بود ، از روی نصیحت به هارون گفت : فریب زن نخور مزاحم صیاد نشو ولی هارون قبول ننمود . 🌺لذا صیاد را صدا زد و به اوگفت : ماهی نراست یا ماده ؟ 🌺صیاد باز زمین هم زمین را بوسید و عرض نمود این ماهی نه نراست نه ماده بلکه خنثی است . 🌺هارون از این جواب و احترام و به سجده افتادن صیاد ، در مقابل او خوشش آمد وامرنمود تا چهار هزار درهم دیگرهم انعام به او بدهند . 🌺صـیاد پولها را گرفته ، در بندي ریخت و موقعی که از پله هاي قصرپایین می رفت یک درهم از پولها به زمـین افتاد . صیاد خم شد وپول را برداشت . زبیده به هارون گفت : 🌺این مرد چه اندازه پست همت است که از یک درهم هم نمی گذرد . هارون هم از پـست فطرتـی صـیاد بدش آمد و او را صدازد و باز بهلول گفت مزاحم او نشوید . هـارون قبـول ننمـود و صـیاد را صـدا زد و 🌺گفت : چقدر پست فطرتی که حاضر نیستی حتی یک درهم از این پولها قسمت غلامان من شود . 🌺صیاد باز زمین ادب بوسه زد و عرض کرد : من پست فطرت نیستم . بلکه نمـک شناسـم واز ایـن جهـت پول را برداشتم که دیدم یک طرف این پول آیات قرآن و سمت دیگر آن اسـم خلیفـه اسـت و چنانچـه روي زمین بماند شاید پا به آن نهند واز ادب دور است . 🌺خلیفه باز از سخن صیاد خوشش آمد و امر نمود چهار هزار درهم دیگرهم به صیاد انعام دادند وهـارون به بهلول گفت : من از تو دیوانه ترم به جهت اینکه سه دفعه مرا نصیحت کردی و مانع شدي و من حرف تو را قبـول ننمـودم و حـرف این زن را به کار بستم واین همه متضرر شدم 🌸🌺🌸🌺https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
*یک روز ملانصرالدین برای تعمیر بام خانه خود مجبور شد مصالح ساختمانی را بر پشت الاغ بگذارد و به بالای پشت بام ببرد. الاغ هم به سختی از پله‌ها بالا رفت. ملا مصالح ساختمانی را از دوش الاغ برداشت و سپس الاغ را بطرف پایین هدایت کرد. ملا نمی‌دانست که خر از پله بالا می‌رود، ولی به هیچ وجه از پله پایین نمی‌آید. هر کاری کرد الاغ از پله پایین نیآمد.* *ملا الاغ را رها کرد و به خانه آمد که استراحت کند. در همین موقع دید الاغ دارد روی پشت بام بالا و پایین می‌پرد. وقتی که دوباره به پشت بام رفت، می‌خواست الاغ را آرام کند که دید الاغ به هیچ وجه آرام نمی شود. برگشت. بعد از مدتی متوجه شد که سقف اتاق خراب شده و پاهای الاغ از سقف چوبی آویزان شده، و سرانجام الاغ از سقف به زمین افتاد و مرد! ملا نصرالدین با خود گفت لعنت بر من که نمی‌دانستم اگر خر به جایگاه رفیع و بالایی برسد هم آنجا را خراب می‌کند و هم خودش را از بین می‌برد.* *مراقب باشيد به هر الاغى جايگاهى بالاتر از شأن او ندهيد...* https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
*روزی ملانصرالدین خطایی مرتکب میشود و او را نزد حاکم می برند تا مجازات را تعیین کند .* *حاکم برایش حکم مرگ صادر می کند اما مقداری رافت به خرج می دهد و به وی می گوید اگر بتوانی ظرف سه سال به خرت سواد خواندن و نوشتن بیاموزانی از مجازاتت درمی گذرم .* *ملانصرالدین هم قبول می کند و ماموران حاکم رهایش می کنند.* *عده ای به ملا می گویند مرد حسابی آخر تو چگونه می توانی به یک الاغ خواندن و نوشتن یاد بدهی ؟* *ملانصرالدین می گوید : ان شاءالله در این سه سال یا حاکم می میرد یا خرم* *همیشه امیدوار باشید شاید چیزی به نفع شما تغییر کند .*‎‌‌ ‎‌ ‌ ‎https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🌺 🔅السلام علیک حین تقرأُ و تبیِّن... 🌱سلام بر تو آن روزی که صحیفه های وحی را ظاهر می‌کنی و آیه‌های نور را بر مردم می‌خوانی و جرعه های معرفت را به کامشان می‌ریزی... 📚زیارت آل یاسین_مفاتیح الجنان https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا