eitaa logo
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
2.7هزار دنبال‌کننده
21.9هزار عکس
25.4هزار ویدیو
126 فایل
محتویات کانال ازهردری میباشد 🌹علمی، مذهبی‌، شعر،داستان،پندواندرز سخنان بزرگان ،طب سنتی،کاردستی، آموزشی،مطالب پزشکی روز دنیا، و خلاصه اینجاهمه چی درهمه🌹 ارتباط با ادمین 👈👈 @Ndashti ارتباط با ادمین 👈👈 @M_Mohammdeean
مشاهده در ایتا
دانلود
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
داستان #عشق_پروانه 🦋💘 #قسمت_نوزدهم-بخش نهم فورا راه افتادم طرف خونه ی مادرش ...حالا می فهمیدم ارم
داستان 🦋💘 -بخش دوم من و عادل و مامان سه تایی منتظر نشستیم که ترابی زنگ بزنه ..دلم یکم آروم شده بود بالاخره سر نخی بود که پیداش کنم ...ولی بی قرار بودم ..حتی خودمم نمی دونستم باید چیکار کنم ...یکساعتی گذشت و ترابی زنگ نزد ..دوباره خودم تماس گرفتم ..گفت : ببخشید سرم شلوغ بود فرصت نکردم بهتون خبر بدم همین الان می خواستم زنگ بزنم ..گفتم بگو یاد داشت می کنم ...گفت : راستش ایشون با تندی به من گفت : شما فکر نمی کنین که اگر می خواستم تماس بگیرم شماره عوض نمی کردم اینم سئوالیه ازمن می کنی ؟ خوب تکلیف معلوم شد ...اجازه بدین چند روز آروم بشن من مطمئنم خودشون تماس می گیرن ...گوشی رو قطع کردم و راه افتادم باید از نزدیک ترابی رو می دیدم ..عادل کتشو بر داشت و گفت : منم میام ..گفتم : بهت خبر میدم تو لازم نیست بیای ..من بر می گردم ... تو راه زنگ زدم به مامان و گفتم : ارمغان رفته نیست ..پرسید : یعنی چی رفته ؟ کجا ؟ گفتم نمی دونم مامان و عادلم نمی دونین ..شماره شو هم عوض کرده ....ارمغان می دونست شما می دونین ؟ گفت : نه مامان جان از کجا می دونست ؟ به روش نیاوردم که احساس بدی نداشته باشه . داستان 🦋💘 -بخش سوم با عصبانیت گفتم : آهان پسر تون ناراحت بشه اشکالی نداره ولی ارمغان نباید احساس بدی پیدا می کرد ..دست شما درد نکنه ....پس فکر می کنم اون بیشتر از من نگران قضاوت شماست کاش بهش می گفتین ..کاش به من از همون اول گفته بودین ..باور کنین این پنهون کاری شما رو اصلا نفهمیدم برای چی بوده ؟ آخه چیزی نبود که بالاخره روشن نشه ؛؛وای مادر من ..وای ...دارم دیوونه میشم از دست شما آخه چرا به من نگفتین ببین الان کار به کجا رسیده ..ارمغان با یک دختر بچه معلوم نیست کجاست ..من حالا کجا رو بگردم پیداش کنم ؟ الان اون فکر می کنه شما فهمیدن و خجالت می کشه رو نشون بده ...البته بایدم خجالت بکشه ..اون از پنهون کردن گذشته اش ؛؛ اینم حالا که گذاشته بی خبر رفته ... گفت :آدم نمی دونه به چه ساز شما جوون ها برقصه ، اگر وقتی فهمیدم جلوی ازدواجت رو می گرفتم و باهات مخالفت می کردم بهتر بود ؟ امیر من خوبی تو رو می خواستم ارمغان واقعا دختر خوبیه اینطوری نکن یکم منصف باش ... بزار یک مدت بره تا آروم بشی ..نمی خواد حالا دنبالش بگردی تو هنوز با خودت کنار نیومدی ؛ غیظ داری؛ ببین چقدر عصبی و بی قراری ... یکم آروم شو ؛ یک ذره به فکر کسی که دوست داری باش ببین اون دختر الان چه حال و روزی داره ..به خدا از تو بدتره ...پسرم؛؛ امیرم یکم گذشت کن ..اونوقت می ببینی همه چیز درست میشه ...بعدا با هم حرف بزنین ..اینم بدون که ارمغان حالا یک دختر داره و نمی تونه دیگه ازش جدا بشه ..تو می تونی با این موضوع کنار بیای ؟ راستش من خیلی فکر کردم اون زمان هیچوقت فکر نمی کردم دخترش پیدا بشه ..چون تو رو می شناسم ...یک چند روز تحمل کن اول با خودت کنار بیا با این غیظی که داری ممکنه پیداش کنی و برش گردونی ولی حتما مشکلاتی براتون پیش میاد ارمغان هم اینو می دونه و رفته شاید نمی خواد روتون بهم باز بشه ...به نظرم تو از بیرون به موضوع نگاه کن ..مثلا فکر کن این اتفاق برای پیمان افتاده ..تو بهش بگو چیکار کنه ..بعد خودت اون راه رو انتخاب کن .. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
داستان #عشق_پروانه 🦋💘 #قسمت_بیستم-بخش دوم من و عادل و مامان سه تایی منتظر نشستیم که ترابی زنگ بزنه
داستان 🦋💘 -بخش چهارم دادزدم ..مامااان چی دارین میگین ..مدام میگی تو رو می شناسم مگه من چطوریم ؟ چیکار کردم تا حالا که بهم اعتماد نداری ؟ بسه دیگه زنگ می زنم آرومم کنی بدتر یک چیزی میگن عصبی ترم می کنین ..کار ندارین ؟ گوشی رو که قطع کردم آشفته بودم ..هر چی فکر کردم ... دیدم نمی تونم آروم بمونم و ارمغان رو به حال خودش بزارم ...وقتی رسیدم ترابی سوار ماشینش بود و داشت میرفت ..منو ندید پیچیدم جلوش و ترمز زدم ...و پیاده شدم ...اونم پیاده شد ..گفت : تو رو خدا آقای کریمی منو تو معذروت قرار ندین ..گفتم : چه بخوای؟ چه نخوای قرار گرفتی ..زنگ بزن بهش گوشی رو بده به من ..گفت : شما الان حالتون خوب نیست بزارین یک وقت دیگه ...والله به خدا منم دلم می خواد مشکلتون هر چی هست حل بشه ..ولی اون روز که خانم مهندس اومد پیش من ..حالش خیلی خراب بود ..عذر می خوام اینو میگم از شدت گریه نمی تونست حرف بزنه ..کارا رو سپرد به من ..ولی خوب مجبور بود یک شماره داشته باشیم که از دورم شده نظارت کنه ..حالا من نمی تونم بهش خیانت کنم ...گفتم زنگ بزن نزار اون روی سگم بیاد بالا ..ببین ترابی منو خوب نگاه کن ..اینطوری می بینی که دست از سرت بر دارم ؟ نگران نباش اون درکت می کنه خودش از این کارا بلده ... داستان 🦋💘 -بخش پنجم ترابی یکم مکث کرد و گفت : پس بزارین اول حقیقت رو بهشون بگم که به زور وادارم کردین .... شماره روگرفت و منتظر شد؛؛ گوشی رو از دستش کشیدم بیچاره چیزی نگفت؛؛ ارمغان جواب داد و گفت : بله آقای ترابی چیزی شده ؟سرش داد زدم : این کارت بدتر از اون پنهون کاریت بود ..چرا فرار می کنی ؟ نباید از من دلجویی می کردی؟ این حقِ من بود ؟چمدون ببندی و بری ؟ خودت بگو من چه بدی در حقت کردم یک نمونه اش رو بگی برای من بسه ....یکم سکوت کرد و آروم گفت : سلام امیر ..من که نمی خوام تو رو اذیت کنم ..به خاطر شرایطی که بوجود اومده بود چمدون بستم و رفتم ..نمی خوام بیشتر از این خودتو در گیر مشکلات من بکنی ..حق همچین کار ی رو ندارم در واقع این حق تو نیست ....باید میرفتم ..اگر می موندم احساس بدی داشتم اینکه خودمو و به تو تحمیل کنم برای من قابل تحمل نیست ...من دیگه روی اینکه تو صورت مامان و بابات نگاه کنم رو ندارم ...اونا روی من حساب کرده بودن ..و من لیاقت شما رو نداشتم ...پامو از گلیمم دراز تر کردم و افتادم ...ساده لوح بودم که فکر کردم منم حق خوشبخت شدن رو دارم ... حتی اگر منو ببخشی هم خودم خودمو نمی بخشم ..چون از اولشم می دونستم که کارم اشتباهه و بازم کردم ...ولی دارم میگم امیر به جون خودت قسم هزاران بار قصد کردم که همه چیز رو بگم ولی تو یک طوری رفتار می کردی که ...که ..نمی دونم انگار قدرت این کارو ازم می گرفتی ...نمی خوام خودمو بی گناه جلوه بدم ..ومتاسفم .. داستان 🦋💘 -بخش ششم بلند و عصبی داد زدم : خیلی خوب؛؛ خیلی خوب ؛؛ حالا برای چی گذاشتی رفتی ؟ بدون اینکه کسی ازت خبر داشته باشه این لوس بازی ها چیه از خودت در میاری ؟ یکم منطقی باش ....گفت : امیرداد نزن ...لطفا آبروی منو جلوی همکارام نبر ...یادت نیست ؟ من گذاشتم تو انتخاب کنی ..اگر اونشب که می رفتم یک کلام می گفتی بمون می موندم ..من نمی خواستم برم فکر کردم تو اینطوری می خوای ..ندیدی صبر کردم باهات حرف زدم ولی به صورتم نگاه نکردی ..تمام مدتی که زیر و روی زندگی خودمو برات تعریف کردم یک کلمه حرف نزدی ...چرا؟ همینقدر دوستم داشتی ؟ ..حالا حق نداری منو برای این کارم باز خواست کنی ..من به اندازه ی کافی مظلوم هستم و نمی تونم جواب تو رو بدم سر من داد نزن اگر مظلوم نبودم این همه بلا سرم نمی اومد ....امیر تو از من خواستی که برم با سکوتت با نگاهی که از من دریغ کردی ..تو حتی از من نپرسیدی چه حالی دارم ؟ من می دونم اشتباه کردم ولی سزاوار اینم نبودم ...می دونی کسی نیستم که خودمو و بچه ام رو به تو تحمیل کنم ..من اشتباه کردم و تقاصشم هر چی باشه پس میدم ..تو باید ازم می خواستی ..به جون خودت نمی رفتم ....گفتم : ای بابا تو چرا شرایط منو در نظر نمی گیری من شوکه بودم داشتم دیوونه میشدم فکر کن تو می فهمیدی که من قبلا زن و بچه داشتم چیکار می کردی ..منه بدبخت که فقط سکوت کردم ...واقعا که خیلی رو داری .....گفت : تو چرا شرایط منو در نظر نمی گیری ؟ من یک اشتباه کردم برای همون هم پشیمونم ....بهت توضیح دادم که ..من می خواستم بگم و دلیلشم اینه که به نیکی گفته بودم .. اگر تو در جریان قرار نگرفتی دلیلش رفتار خودت بوده .. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
داستان #عشق_پروانه 🦋💘 #قسمت_بیستم-بخش چهارم دادزدم ..مامااان چی دارین میگین ..مدام میگی تو رو می شنا
داستان 🦋💘 -بخش هفتم اینو که گفت دیگه نمی فهمیدم چیکار می کنم داد زدم ..برو بابا هر گوری می خوای بری برو ..من چیکار کردم که همه در مورد من اینطوری قضاوت می کنن ؟ با تندی گفت : امیر داد نزن داریم حرف می زنیم ...اصلا من گناهی ندارم و تو حق نداری منو باز خواست کنی ...به خواهرت گفتم ...از نیکی گله کن و از اون بپرس شناختش در مورد تو چی بوده که نخواست به کسی بگه ...گفتم: ارمغان کجایی بگو کجایی بیام رو در رو حرف بزنیم ؟ گفت : نه ..دیگه نمیشه من دو روز صبر کردم و بهت فرصت دادم که با خودت کنار بیای اگر توی اون مدت زنگ می زدی یک لحظه درنگ نمی کردم ..ولی نزدی ..تو مَردی اگر دوباره بخوای ازدواج کنی کسی تو رو باز خواست نمی کنه ..اگر بچه ای داشته باشی ..سرتو می گیری بالا و به همه میگی ..ولی شرایط من فرق داشت ..تو اولین مرد زندگیم بودی منم حق داشتم از اون لحظاتی که هر دختری آرزو شو داره داشته باشم ...من به خودم حق میدم دیگه ام برام مهم نیست دیگران در موردم چی فکر می کنن ..... گفتم: ارمغان گوش کن حالا تو داری داد می زنی مامان و بابام همه چیز رو می دونن نیکی بهشون گفته بود ..الو ..الو ارمغان ؟ارمغان ؟ یک نفس بلند کشیدم انگار داشتم خفه می شدم ...دوباره شماره رو گرفتم ولی خاموش بود ...اون شماره رو یاد داشت کردم و از ترابی عذر خواستم و رفتم ...زیر لب گفتم به درک برو به جهنم اصلا هر کجا دلت می خواد برو به من چه ؟ ..دیگه بهت زنگ نمی زنم تا برگردی و التماسم کنی ...چه پر رو یک چیزی هم بدهکار شدم داستان 🦋💘 -بخش هشتم به مامانش زنگ زدم و گفتم با ارمغان حرف زدم نگران نباشه ..و خودمو رسوندم خونه ..خونه ای که هنوز بوی عطر ارمغان توی فضاش بود ...هر طرف رو نگاه می کردم اونو می دیدم ... ولی باید با این موضوع کنار میومدم ..حق با من بود و نمی خواستم اون با رفتش منو به زانو در بیاره ....آره همین کارو می کنم ..اون باید تقاص کاری رو که با من کرده پس بده بزار تنها بمونه تا قدر عافیت رو بدونه ... پنجره ها رو باز کردم تا عطر اون از خونه بره ..چند تا کیسه آوردم و با غیظ و عصبانیت لباس ها و کفش و کیف هاشو جمع کردم تا جلوی چشمم نباشن ..و همینطور با حرص حرف می زدم ..فکر کرده التماسش می کنم ...رفتی که به درک هر گوری می خوای بری برو ...حالا تلفن رو روی من قطع می کنی؟ ..عوض اینکه بمونه و از دلم در بیاره رفته یک جایی که دست کسی بهش نرسه ... نه ارمغان خانم من به اون خری هم که تو فکر کردی نیستم ..برو به جهنم ..یک روز دوباره پشیمون میشی و بر می گردی اونوقت من می دونم و تو .... روز ها پشت سر هم گذشت و از ارمغان خبری نشد ..من با هر صدایی که از پشت در می شنیدم می دویدم درو باز می کردم ..توی شرکت مدام چشمم به در بود ...ولی هیچ خبری نشد مامانش می گفت : دیگه گوشیش روشنه می تونی زنگ بزنی ولی نمیگه کجاست ...و من هر چی با خودم کلنجار میرفتم دلم نمی اومد با هاش تماس بگیرم می خواستم اون زنگ بزنه ..و وقتی مدتی گذشت و خبری نشد ..تصمیم گرفتم فراموشش کنم ضربه ی بدی به من زده بود و از اون بدتر این بود که ولم کرد و رفت ...ولی هر وقت پامو میذاشتم توی خونه دنیایی از غم روی سینه ام سنگینی می کرد ....دلم براش تنگ شده بود ..ولی نمی تونستم غرورم رو زیر پا بزارم .. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋🌷🦋 مرد میانسالی در محله ی ما زندگی می کند که من از بچگی او را می شناسم آدم تو دار و خنده رویی است... همیشه صورتش سه تیغ و پیراهن شاد می پوشد... او حتی محرم هم پیراهن سفید می پوشد... من هرگز او را توی هیأت و مسجد و امامزاده ها ندیدم... به قول بابام اصلا شاید کافر باشد... ولی هیچ وقت کسی ازش بدی ندیده سرش تو کار خودش است... زنش هم تقریبا حجاب آنچنانی ندارد خیلی عادی می پوشد... همیشه دوست داشتم بدانم که چرا اهل مسجد و هیأت نیست... تا اینکه یک روز دل را به دریا زدم و توی یک مسیر که با هم بودیم از او پرسیدم آقا رضا دوست داری یک سفر بروی خانه خدا... با خنده گفت تو چی، دوست داری...؟ گفتم آره چرا که نه...؟ بابام هم همیشه حسرت حج رفتن و کربلا را دارد... گفت ان شاالله نصیبش می شود... گفتم جوابم را ندادی دوست داری بروی؟ گفت من خانه ی خدا زیاد رفتم... اصلا هم حسرتش را ندارم... چشم هایم داشت از کاسه در می آمد پرسیدم شوخی می کنی...؟ گفت شوخی چرا...؟ گفتم آخه ندیدم کسی تو محل بگه شما حج رفته باشید... گفت شما پرسیدید خانه ی خدا، من هم گفتم آره زیاد رفتم، اگر بخواهی تو را هم می برم... خندم گرفت گفتم چطور... گفت کاری ندارد فردا صبح آماده باش ببرمت خانه ی خدا... آنجا خیلی ها هستند خدا هم منتظر دیدن مان است... شب تا صبح خوابم نبرد، همش فکر می کردم چه فکرهایی تو سرش است... صبح که شد رفتم در خانه شان و صدایش زدم و او هم با صورت تراشیده و پیراهن شاد و موهای براق  آمد بیرون و با ماشینش رفتیم... وسط راه پرسیدم می خواهی برویم امامزاده درست است...؟ گفت به زودی می بینی... با هزاران سوال بی جواب توی سرم سکوت کردم تا اینکه رسیدیم به آسایشگاه بچه های بی سر پرست...! داشتم شاخ در می آوردم فقط نگاه می کردم... همین که رفتیم داخل بچه ها دویدند بغل آقا رضا و او را عمو صدا می زدند... آقا رضا هم از وسایلی که تو مسیر خریده بود به آنها می داد صدای خنده ی بچه ها بلند شد... آقا رضا برگشت طرف من و گفت این هم خانه ی خدا، دیدی که چقدر خانه اش نزدیک است... خدا توی آسایشگاه معلولان ذهنی... توی بیمارستانهای کودکان... توی آسایشگاه سالمندان... غذا دادن به حیوانات و پرندگان گرسنه... توی مراکز نگهداری کودکان بی سرپرست توی مراکز درمانی بیماریهای خاص... و حتی جایی که ما به کودکان خیابانی گل و کتاب و آبمیوه می دهیم و یا حیوانات را سیر می کنیم وووو... همیشه چشم به راه است... چرا همه اش فکر می کنید خدا توی معابد و مساجد و امامزاده هاست... بهشت من زمانی ست که خنده ی از ته دل این انسانها را می بینم... خانه های خدا خیلی نزدیکتر از اونی که شما تصور می کنید... دل خوش از آنيم که حج می رويم غافل از آنيم که کج می رويم... کعبه به ديدار خدا می رويم او که همينجاست کجا می رويم...؟! حج بخدا جز به دل پاک نيست شستن غم از دل غمناک نيست... دين که به تسبيح و سر و ريش نيست هر که علي گفت که درويش نيست... صبح به صبح در پي مکر و فريب شب همه شب گريه و اَمّن يجيب... براستی که انسانیت کامل ترین دین دنیاست... 🦋🌷🦋🌷 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🖤السَّلامُ عَلَیْکِ یابِنْتَ رَسول الله 🥀اَلسَّلامُ عَلَیکِ یابنْتَ اَمیرالْمؤْمِنین 🥀اَلسَّلامُ عَلَیکِ یاعقیله العرب 🖤سـلام 🥀روز زیباتون بخیر   🥀امیدوارم 🖤در پناه لطف خدا 🥀و عنایت حضرت زینب_س 🥀روزتون پر از رحمت 🖤دلتون پر از محبت 🥀زندگیتون پراز بركت 🥀لحظه هاتون پراز موفقيت 🖤و عاقبتتون بخیرباشه 🖤تقدیم به عاشقان حضرت زینب_س 🥀حاجت روا باشید ان شاءالله 🌼🍃 زندگی یعنی خستگی زندگی یعنی جنگی که هر روز تکرار می‌شود!🍃🌷 و در ازای لحظات شادی‌اش که مکث‌های کوتاهی بیش نیست باید بهای گزافی پرداخت🌷🍃 اوریانا_فالاچی 🌼🍃 سلامی گرم باعطر گـل🌷 و به لطافت لبخند خدا🍃 برایتان چیده‌ام🌷 تـا روزتـان بخیر🍃 دلتان شاد و زندگیتان🌷 هرلحظه زیباتر شود🍃 سه شنبه تون گلبـــارون🌷 🌼🍃 🍊هـمه چـیز بـستـگی 🧡بـه هــوای دلـت دارد 🍊حـال دلـت کـه خـوب باشد 🧡همۀ دنیا به نظرت زیباست 🧡حــال دلتــون عـااااااالی ☀️صبحت بـخیر ای مهربان دوست 🧡 🌼🍃 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌼🍃🌼🍃🌼 دعای امروز 🌷❤️🌷 🌷خـدایـا 💫امروز 🌷عافیت و تندرستی 💫موفقیت و کامیابی 🌷بخشش و آرامش 💫را به دوستانم عطا کن 🌷و ناخوشی و بیماری 💫غم و اندوه 🌷را از آنها دورگردان آمین یا اَرْحَمَ الرّاحِمین 🙏 ای مهربان ترین مهربانان 🙏  🌼🍃 🌷🌼🌷🌼🌷 🌺🧚‍♀️نیایش صبحگاهی 🌺 ‌‌﷽ خــــــدای عـــــزیز و مــــهربان! مهربانیت همانند امواج دریا پی در پی ساحل وجودم را در بر می‌گیرد و به دستِ قدرت تو ، تمام تیرهای بلا شکسته می شود... تو هر زمان با من و در کنار من بوده ایی من در "گهواره ی" محبتت چه آسوده آرام گرفته‌ام... پس ای "خـــــداے "مهربانم... به ذکر نام زیبایت و نیایش لحظه هایت ، وجود زمینیَم را ملکوتی گردان... تا آنچه تو میخواهی باشم و از آنچه من هستم "رها" شوم ، که تو... بی نیاز و من "غرق" نیازم آمین🙏🏻 خدایا🙏 در این صبح سه شنبه درهای لطف و کرمت 🌼🍃 رابسوی دوستانم بگشا وتوشه امروزشان را پر کن ازآرامش سلامتےوموفقیت و خوشبختی راحک کن در سرنوشت‌شان 🙏 "آمیـــن "🙏 🌼🍃 سلام 😊✋ صبح سه شنبه تون زیبا ☕🌷🍃 🌷سه شنبہ…حس خوبےدارد 🌼🍃انگارخودش مےخواهد 🌷همہ لبخند بزنیم 🌼🍃خودش مهربان است… 💥🌷بسم الله💥بگو 🌼🍃وبا لبخند بہ استقبالش برو 🌷سه شنبہ ات 🌼🍃سرشاراز موفقیٌت 🌷تنت سالم 🌷🍃دلت شاد 🌼🍃 دنیا زیباست🌼🍃 وقتی دوستانی مثل شما را دارم🌼🍃 🌼تقدیم به تک تک شما دوستان به شما که تک تک پستها را با حوصله ورق میزنی به شما که هر روز منتظر پست جدید می مونید به شما که بودنتون برای من انرژی بخشه🌼 به شما که کم و کاستی من حقیر را می بخشید🌼 بهترین ها رو آرزومندم براتون🌼 عشق مکمل زندگیتون باشه❤️ سه شنبه تون عالی♥️ 🌼🍃 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلاام و عرض ادب حضور شما دوستان عزیز شرمنده این روزها حالم خوب نیست اگه کم هستم در خدمت تون عذر میخوام ❤❤🌹🌹مرسی از حضور گرم تون 🌹🌹🙏🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غنی ترین ثروت: خرد است... بزرگترین فقر: بی‌عشق زیستن است قدرتمند ترین سلاح: شکیبایی است.. بهترین امنیت: ایمان است... و مؤثرترین دارو: خنده است.☺️😁 عصرتون بهترین😍✋ ‎‌‌‌‎  ‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌✾࿐༅✧❤️✧ ༅࿐✾ کانال  ما را به دوستان خود معرفی کنید:🦋💖🦋 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
4_5771838985240316478.mp3
9.32M
🎵 🎙 ‎‌‌‌‎  ‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌✾࿐༅✧❤️✧ ༅࿐✾ کانال  ما را به دوستان خود معرفی کنید:🦋💖🦋 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
❤️خدایا... ❤️حضورت بهترین دلیل زندگی هست ❤️تا تو هستی بن بست و ❤️نا امیدی وجود نداره ‎‌‌‌‎  ‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌✾࿐༅✧❤️✧ ༅࿐✾ کانال  ما را به دوستان خود معرفی کنید:🦋💖🦋 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
4_5766953077689027488.mp3
6.44M
🎼 تو دلی 🎙 منتظری ‎‌‌‌‎  ‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌✾࿐༅✧❤️✧ ༅࿐✾ کانال  ما را به دوستان خود معرفی کنید:🦋💖🦋 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸🇮🇷ایرانِ‌زیبا🇮🇷🌸🍃 🍃🌲💐☀️دیدنیهای حیاتِ وحش https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d 🍃🌲💐☀️ دیدنِ جغدِ مادر و جوجه کوچولوش 👌😍. 🌿🇮🇷💚🤍❤️🇮🇷🌿
05 Hamed Homayoun - Zelzeleh.mp3
6.98M
🍃🌸🇮🇷ایرانِ‌زیبا🇮🇷🌸🍃 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d 🍃🌲❄️🎧❣🎼☀️آوای بسیار شاد وزیبای : زلزله‌ای... 🍃🌲🎤حامد همایون... 🍃🇮🇷💚🤍❤️🇮🇷🍃
Mohsen Yeganeh - Pa Be Paye To .mp3
8.5M
🍃🌸🇮🇷ایرانِ‌زیبا🇮🇷🌸🍃 🍃🌲❄️🎧❣🎼☀️آوای زیبای : پا به پای تو ... 🍃🌲🎤محسن یگانه... 🍃🇮🇷💚🤍❤️🇮🇷🍃https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
allah-allah-music-.mp3
622.4K
🍃🌸🇮🇷ایرانِ‌زیبا🇮🇷🌸🍃 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d 🍃🌲❄️🎧❣🎼☀️آوای خاطراتِ‌سال ۴۲ تا بهمن۵۷: در جواب یک ندا ؛ خلقی آمد به خروش... ... خاطرات 🍃🇮🇷💚🤍❤️🇮🇷🍃
سبز باشید ... - سبز باشید ....mp3
4.13M
🌷سلام دوستان عزیز 🍃الهی در کنار عزیزانتان 🌷بهترین روز را داشته باشید 🍃دورهمی‌تون زیبا 🌷خندهاتون ‌قشنگ 🍃وجودتون سبز 🌷روز تون بخیرو خوشی🌷 انرژی🦋😍🌸❄️ ‎‌‌‌‎  ‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌✾࿐༅✧❤️✧ ༅࿐✾ کانال  ما را به دوستان خود معرفی کنید:🦋💖🦋 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🍏 ترمیم ریه شاید تاکنون نشنیده باشید اما دارای خواص فوق‌العاده‌ای ست که میتواند زخمهای ریه را درمان کرده و ترمیم نماید، بدین منظور کافیست مقداری سقز را سوزانده و دود آنرا به ریه‌ها فرو ببرید. ┏━━━🍃💞🍂━━━┓ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d ┗━━━🍂💞🍃━━━┛
🔺خوراک لوبیا سبز قاتل سلول های سرطان سینه است (لوبیا سبز بهترین جایگزین برای گوشت قرمز از نظر جذب آهن است) 🔸برای تمام خانوم‌هایی که سلامتشان برایتان مهم است بفرستید ! ┏━━━🍃💞🍂━━━┓ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d ┗━━━🍂💞🍃━━━┛
🍏درمان سرفه های خشک با جوشانده دارچین! خشکی هوا در فصل زمستان یکی از مهمترین دلایل بروز سرفه های خشک، به ویژه در افراد مبتلا به حساسیت های فصلی یا بیماران تنفسی است. برای حل این مشکل می توانید از جوشانده دارچین کمک بگیرید. روش تهیه: چندتکه چوب دارچین را درون قوری فلزی بریزید و حدوددو لیوان آب به آن اضافه کنید و روی حرارت بگذارید تا بجوشد. نوشیدن این جوشانده دو تا سه بار در هفته توصیه می شود. البته خانم های باردار باید دور این نوشیدنی گیاهی خط بکشند. ┏━━━🍃💞🍂━━━┓ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d ┗━━━🍂💞🍃━━
🍏 هفت روز صبح ناشتا شیرین بیان را پوست بکنید و نیمکوب کنید با تخم شلغم بجوشانید و آبش را بنوشید اینکار آسم یا تنگی نفس را درمان می کند کسانی که فشارخون بالا دارند پرهیز کنند ┏━━━🍃💞🍂━━━┓ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d ┗━━━🍂💞🍃━━━┛
☘درمان بواسیر مصرف جوشانده ۵۰ گرم خارشتر با سه لیوان آب به طوری که در اثر جوشیدن یک لیوان از آن باقی بماند ، سپس تا صبح بماند و بعد از صاف کردن روزی یک لیوان از آن به مدت ۵ روز میل کنید ┏━━━🍃💞🍂━━━┓ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d ┗━━━🍂💞🍃━━━┛
🍀خواص دود کندر دود کردن کندر گرم کننده مغز، تقویت حافظه و ضد آلزایمر ،نشاط آور، ضد عفونی کننده هوا محیط و پاکسازی هوا می‌شود و طبع گرم دارد برای نابود کردن ویروس کرونا حتماً در روز خانه را با دود کردن کندر پاکسازی کنید. ┏━━━🍃💞🍂━━━┓ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d ┗━━━🍂💞🍃━━━┛
🍀صبح‌ها ناشتا شیر سنجد بخورید ! هر روز صبح ناشتا ۳ قاشق مرباخوری پودر سنجد را با ۱ لیوان شیر مخلوط کرده و میل کنید. خوردن شیر سنجد بیماری آرتروز، کمردرد، روماتیسم و پوکی استخوان را بطور چشمگیری درمان می‌کند و موثرترین روش درمان درد مفاصل می‌باشد. ┏━━━🍃💞🍂━━━┓ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d ┗━━━🍂💞🍃━━━┛
☘پاکسازی کبد و کیسه صفرا: زرشک می‌تواند در پاکسازی کبد و کیسه صفرا بسیار مؤثر عمل کند.بربرین موجود در این گیاه به ترشح صفرا کمک می‌کند و به عنوان ملین خفیف عمل می‌نماید و فرایند هضم و گوارش را تنظیم می‌کند. توانایی بربرین برای کمک به ترشح صفرا، یک نکته کلیدی محسوب می‌شود. ┏━━━🍃💞🍂━━━┓ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d━━┛