حالا گیرم که بدهی ها رو دادیم با خرجمون چکارمیکنیم؟
کی باید مخارج این زندگی رو بده؟
مامان نگاه غمگینی بهم انداخت و گفت هیچی برمیگردیم میریم ده.......
آنقدر از حرف مامان جا خوردم که یک لحظه رنگ از رخم پرید،برگردیم ده؟
پس مصطفی چی؟
نه من نمیتونم برگردم
هرجوری شده باید مامان و راضی کنم همینجا بمونیم……
زبون خشکم و توی دهن چرخوندم و گفتم چی میگی مامان ؟
فکر میکنی برگشتی ده اونجا دیگه خرجی نمیخوایم؟
بعدشم آقا که زمین و خونه ی ده رو فروخته
بریم کجا زندگی کنم؟
خونه ی عموها؟
میخوای بریم کلفت بی جیره مواجب اونا بشیم که فقط یه تیکه نون بهمون بدن بخوریم و از صبح تا شب بزنن تو سرمون؟
مامان که حرفام بدجوری توی فکر فرو برده بودش گفت پس چکار کنیم تو بگو؟
تو چشماش نگاه کردم و گفتم باید کار کنیم،
خودم و خودت،اینجوری نمیشه نمیخوای که بچه هات از گرسنگی بمیرن؟
مامان محکم توی صورتش زد و گفت لال بشی الهی دختر،دفعه آخرت باشه این حرف و میزنی ها؟
آقات آنقدر حساس بود نمیذاشت ما تا سر کوچه بریم حالا پا شیم بریم تو کوچه خیابون دنبال کار بگردیم؟
سرم و تکون دادم و گفتم وای مامان تو چرا متوجه نمیشی؟
میگم اگه به فکر خودمون نباشیم کلاهمون پس معرکه است،ما کسی رو نداریم،نون خشکم که بخوایم بخوریم پول میخواد،این اتاق کرایه میخواد،این بچه ها غذا میخوان توروخدا به خودت بیا…….
آنقدر گفتم که زبونم مو درآورد اما انگار نه انگار،مرغ مامان یه پا داشت و انگار هیچجوری نمیخواست کوتاه بیاد،
حاضر بودم برم لباسای مردم و بشورم اما بدهی های آقا رو صاف کنیم و شبا سرمون و آروم بذاریم رو بالشت،
هرروز صبح از ترس اینکه یکی دیگه از طلب کارها بیاد و توی حیاط سر و صدا کنه دلم نمیخواست چشمام و باز کنم…….
زری با اینکه وضع و اوضاع ما رو میدونست هیچ کمکی بهمون نمیکرد وحتی دلش برای اسماعیل و زینب و پروین، خواهر و برادرای کوچیکمون هم نمیسوخت،
به گفته ی مامان با این کاراش میخواست تلافی ازدواجش رو بکنه تا دلش خنک شه اما من اصلا نمیتونستم درکش کنم…….
یه روز صبح که بچه ها از خواب بیدار شده بودن و از گرسنگی گریه میکردن دیگه نتونستم تحمل کنم و بلند زدم زیر گریه،
دیگه نمیدونستم باید چکار کنم،هرکاری میکردم مامان از خر شیطون پیاده نمیشد و اجازه نمیداد دنبال کار بگردیم
،خیلی از زن های همسایه کار میکردن و خودشون خرج زندگی رو میدادن اما انگار مامان با همه چیز و همه کس لج کرده بود،
بچه ها از گرسنگی گریه میکردن و دلم براشون کباب بود،
اینجوری فایده نداشت باید خودم سراغ زری میرفتم و ازش خواهش میکردم بهمون کمک کنه هرچی باشه خانوادش بودیم و شاید با خواهش و التماس دلش به رحم میومد……..
هیچ پولی نداشتم و نمیدونستم چطور باید تا خونه ی زری برم،
مسیرش هم طولانی بود و نمیتونستم پیاده برم......
کلی فکر کردم تا تصمیم گرفتم برم در اتاق سوری خانم و اندازه ی پول کرایه ازش قرض کنم
،در که زدم زیور در و باز کرد و با دیدن من با خوشرویی تعارفم کرد داخل برم
،با خجالت ازش خواستم سوری خانم و صدا کنه و چند دقیقه بعد سوری خانم با لبخند همیشگیش جلوی در ظاهر شد......
برام سخت بود ازش اون مقدار کم پول و قرض بگیرم اما چاره ای نبود با کلی بغض و خجالت زبون باز کردم و گفتم ببخشید سوری خانم یه کاری برام پیش اومده حتما باید تا خونه ی زری برم اما،پولی توی دستم نیست خواستم اگه میشه از شما قرض بگیرم عصر که اومدم حتما بهتون پس میدم.......
سوری خانم با مهربونی گفت حتما دخترم یه لحظه بمون الان برات میارم،
آنقدر بهم فشار اومده بود که بغض سنگینی گلوم و گرفته بود و حس میکردم دارم خفه میشم......
سوری خانم خیلی زود جلوی در اومد و گفت تورو خدا ببخشید دخترم همینقدر بیشتر پیشم نیست ،امروز رفتم یک کم واسه خونه خرید کردم همین موند فقط……
با شرمندگی و دستی لرزون پول و ازش گرفتم و تشکر کردم،
همینکه پام و از در خونه بیرون گذاشتم دیگه نتونستم جلوی خودم و بگیرم و زدم زیر گریه،
حس میکردم دست گدایی دراز کردم و غرورم جریحه دار شده بود……..
به مامان راجع به بیرون اومدم چیزی نگفته بودم چون میدونستم نمیذاره تنهایی برم و به زینب سپرده بودم بعد از رفتنم بهش بگه تا دلواپس نشه…..
خدا بگم چکارت کنه زری،تو دیگه چه موجودی هستی که برات مهم نیست خواهر و برادر کوچیکت شب ها گرسنه میخوابن……..
هرجوری بود خودم و در خونه ی زری رسوندم و شروع کردم به در زدن،کاش مامان باهام میومد حس خیلی بدی داشتم و از خودم بدم اومده بود،با خودم میگفتم حالا گیرم این یکبارو هم از زری کمک گرفتم دفعه های بعدی چی؟
باید هرجوری که شده مامان و راضی کنم برم سر کار،
به سوگل خانم میگم چند روزی من و با خودش ببره رخت شویی ببینم میتونم کار کنم یا نه…….
با باز شدن در و دیدن کتایون سریع از فکر و خیال بیرون اومدم و با تته پته سراغ زری رو گرفتم،
کتایون با ناز و ادا از جلوی در کنار رفت و گفت داخله بیا برو پیشش
باز هم لباس های شیکی پوشیده بود و اینبار موهای بلندش و بافته بود و گل قرمز رنگی پشت موهاش چسبونده بود،
نگاهی به لباس های کهنه و رنگ و رو رفته ی خودم کردم چقدر تفاوت داشتیم باهم.......
پشت سرش وارد خونه شدم و درو بستم،
همون لحظه زری جلوی در اومد و با دیدنم متعجب گفت چی شده گل مرجان؟
چرا تنها اومدی؟
اتفافی افتاده؟....
دلم نمیخواست جلوی کتایون چیزی بگم و الکی گفتم هیچی مامان شب خوابت و دیده بود گفت بیام بهت سر بزنم خودش پاهاش درد میکرد
،زری که مشخص بود حرفام و باور نکرده نگاهی به کتایون کرد و گفت برو یه سر به غذا بزن نسوزه منم میام الان
،کتایون که مشخص بود حرفای من وباور نکرده پشت چشمی نازک کرد و داخل رفت،
هنوز کامل داخل نرفته بود که زری بازوم و گرفت و گفت چی شده؟
منکه میدونم اینهمه راه و واسه خواب مامان نیومدی،حالا چی شده؟
بغض گلوم و قورت دادم و گفتم زری تو واقعا متوجه نیستی یا خودت و به ندونستن میزنی؟
خواهر برادرات کم مونده از گرسنگی بمیرن،طلبکارای آقا هرروز میان تو حیاط و آبروریزی میکنن،مگه ما خانوادت نیستیم؟
یعنی واقعا دلت واسه ما نمیسوزه؟
بخدا قسم مامان نمیذاره برم کار کنم وگرنه میرفتم کلفتی اما رو به تو نمیزدم
،زری اخماش و تو هم کشید و گفت شما فکر میکنید من رو گنج خوابیدم یا این نره غول پولاش و میده دست من؟
بخدا به خاک آقا و مرتضی قسم هیچ پولی ندارم،این طلاها رو هم حساب تک تکشون رو داره اگه حتی یه خش روشون بیفته روزگارم و سیاه میکنه،
شما که از چیزی خبر ندارین،همون روز اولی که آقا مرد باهام اتمام حجت کرد و گفت اگه حتی یه نون خشک از خونه من ببری بدی به خانوادت پرتت میکنم بیرون،
همین دوتا بچش و میبینی؟از صبح تا شب فقط حواسشون به منه که دست از پا خطا کنم و برن بذارن کف دست باباشون…….
نمیدونم چرا حرفای زری رو باور نکردم اخم کردم و گفتم تو که تا دیروز رو ابرا بودی و میگفتی از شیر مرغ تا جون آدمیزاد واسم آماده میکنه حالا دیگه خسیس شده؟
زری گفت الکی بود همش میخواستم مامان و حرص بدم،میخواستم فکر کنه من وضعم خیلی خوبه و بهش پول نمیدم
اون لباسایی که میپوشم هم همش واسه زن قبلیه پرویزه،
مامان سر عروسی خیلی اذیتم کرد،به خاطر یه انگشتر من و داد به کسی که هیچ علاقه ای بهش نداشتم،
علاقه بخوره تو سرم ازش بدم هم میومد……
زری که نگاه ناباورانه ی من و دید گفت اصلا یه کاری میکنیم،بمون اینجا تا خبر مرگش بیاد خودت ببین چی میگه من تو اتاق بهش میگم توهم وایسا پشت در حرفاش و گوش بده….
گفتم چی میگی زری من الان باید برگردم خونه مامان منتظرمه اگه میدونستم اینجوری میکنی همون پولی که دادم واسه کرایه میدادم نون میخریدم و تا اینجا هم نمیومدم…….
زری گفت ببین،الان که میبینی بچه هاش مثل دیو دو سر دارن میگردن تو خونه،
منکه پول ندارم بهت بدم بمون اینجا فردا صبح زود قبل از اینکه بچه های عنترش بیدار شن بهت وسیله میدم ببری حداقل چند روزی غذا داشته باشین.....
چاره ای نداشتم،
میدونستم فردا که برم مامان از خجالتم درمیاد اما باید میموندم و دست پر برمی گشتم،
پشت سر زری توی خونه رفتم و روی یکی از صندلی ها نشستم،
بوی غذا توی خونه پخش شده بود و شکمم به صدا افتاده بود،
کتایون یکجوری توی سالن جاخوش کرده بود که انگار من میخواستم چیزی ازشون بردارم،
حتما پدرش بهش گفته بود حواسش به اومدن ما باشه تا مبادا چیزی از خونه اش ببریم
،اینا دیگه کی بودن حتما آقا پرویز با خودش فکر میکرد از این بعد خرج زندگی ما رو هم بده……
هوا تاریک شده بودکه بالاخره صدای ماشین اومد و فهمیدم که شوهر زری اومده
،نمیدونم چرا دستم و پام به لرزه افتاده بود
،انقدر ازش میترسیدم که خدا میدونه……
در خونه که باز شد و نگاهش به من خورد اخماش رفت توهم،با صدایی لرزون سلام کردم و جواب آرومی شنیدم،
زری حق داشت آنقدر ازش میترسید……
زری سریع جلو اومد و با هول گفت سلام آقا خوش اومدین،
الان براتون چایی میارم،غذا هم آماده ست اگه گرسنه این غذا بکشم
،آقا پرویز با همون اخمای در هم گره خورده گفت چای بیار فعلا گرسنم نیست……
زری چشمی گفت وسریع توی آشپزخونه رفت،چقدر از اینکه مونده بودم پشیمون بودم
کاش همون غروب میرفتم ،آقا پرویز دست و صورتش و که شست توی آشپزخونه رفت و با صدایی که کاملا واضح بود به زری گفت این اینجا چکار میکنه؟
نکنه چیزی بهشون دادی خوش طمع شدن؟
مگه نگفتم حق نداری حتی یه دونه برنج از این خونه به خونه ی آقات بدی ها؟
اون دندون گردا رو من میشناسم،بفهمن اینجا نون واسه خوردن گیرشون میاد دیگه اینجا رو ول نمیکنن،
زری با ترس گفت نه بخدا آقا پرویز،من چیزی ندادم بهشون،
مامانم دیشب خوابم و دیده امروز گل مرجان و فرستاده حالم و بپرسه
،میخواست بره من نذاشتم گفتم بمون فردا میری،خودش تنها بود ترسیدم بخوره به تاریکی……..
بغض توی گلوم داشت خفه ام میکرد،خدایا چرا صدام و نمیشنوی؟ماکه به همون نون بخور و نمیر راضی بودیم،
ناشکری نمیکردیم پس چرا اینجوری شد…….
آقا پرویز کنار تلویزیون نشست و زری سریع لیوانی چای براش آورد،
دلم نمیخواست حتی یه دونه برنج از اون خونه ببرم اما مجبور بودم،یاد گریه های اسماعیل و زینب که می افتادم قلبم فشرده میشد……..
ساعتی که گذشت آقا پرویز دستور داد سفره رو پهن کنن و من یا دیدن ظرف پر از گوشت دهنم پر از آب شد،
مدت ها بود که رنگ گوشت و هم ندیده بودم و انگار حتی مزه شو هم فراموش کرده بودم……
خیلی زود سفره چیده شد و من به درخواست زری کنار بقیه نشستم،
هر لحظه چهره ی اسماعیل و زینب توی ذهنم پر رنگ تر میشد و از اون غذا بدم میومد
،من اومده بودم واسشون غذا ببرم نه اینکه خودم و سیر کنم و اونا گرسنه بخوابن،کمی برنج توی بشقابم کشیدم و شروع کردم به خوردن
،زری با مهربونی گفت گل مرجان چرا خورش نمیکشی؟بکشم برات؟
با بغض گفتم نه آبجی مرسی برنج خالی بیشتر دوست دارم…….
دیگه کسی چیزی نگفت و من انگار داشتم خاک میخوردم،
دروغ چرا
برای خوردن یه تیکه از اون گوشت له له میزدم اما عذاب وجدان اجازه نمیداد بخورم،
با خودم گفتم فردا که زری بهم وسیله داد میرم خونه و یه غذای خوب واسه بچه ها درست میکنم………
از اون ظرف پر از گوشت فقط کمی آب توی ظرف موند و آقا پرویز و بچه هاش آخرین تیکه شو هم خوردن،
خیلی زود سفره جمع شد و هرکس برای خوابیدن توی اتاقش رفت،
زری از توی آشپزخونه گفت گل مرجان توی یکی از اتاقا واست رختخواب پهن کردم بیا بریم نشونت بدم
،باشه ای گفتم و دنبالش توی راهرو رفتم
،زری زود دستم و گرفت و گفت الان که رفتم تو اتاق میخوام باهاش حرف بزنم ،درو کامل نمیبندم تو بیا پشت در خودت حرفاش و گوش بده یه روز فکر نکنی من از دستم برمیاد و واستون انجام نمیدم…..
ناراحت گفتم نمیخواد زری،با چیزایی که شنیدم فهمیدم خودم……..
زری با تشر گفت نه باید بیای و بشنوی،برو به مامانم بگو یه روزی ناله و نفرین نکنه من و……..
دلم میخواست با دستای خودم آقا پرویز و خفه کنم،انقدر ازش بدم اومده بود که لحظه شماری میکردم صبح بشه و از اون خونه بیرون بزنم……
یکم که گذشت صدای زری توی راهرو بلند شد که داشت میگفت فکر کنم امروز خیلی خسته ای،الان منم پارچ آب و پر میکنم و میام،
یکم پشت در موندم تا زری بره و بیاد ،مطمئن که شدم رفته توی اتاق آروم درو باز کردم و پشت در اتاقشون رفتم،
صدای زری رو شنیدم که با من من گفت میگم آقا پرویز شرمنده ام این و میگم خودت که میدونی آقام واسه رفتن از چند نفر پول قرض کرده بود الان طلبکارا اومدن سراغ مامانم،گناه داره زن بیچاره هیچ پولی توی دستشون نیست،گفتم اگه میشه شما یه مقدار پول کمکشون کنی بخدا زود بهتون پس میدن…….
با دادی که آقا پرویز کشید چنان بالا پریدم که حس میکردم سرم به سقف چسبید
،با عصبانیت گفت دیدی گفتم؟من میدونستم میخوای پای اینا رو به اینجا باز کنی تا هی بیان مفت بخورن و برن
،وای به حالت زری،وای به حالت اگه اندازه ی یه ارزن از خونه ی من چیزی به اینا بدی،اونوقت از اینجا پرتت میکنم بیرون تا خودتم بری وردستشون......
آقا پرویز میگفت و من دیگه نموندم تا حرفاش و بشنوم،قلبم انقدر شکسته بود که حس میکردم دیگه هیچوقت ترمیم نمیشه،
توی اتاق که رفتم سریع توی رختخواب خزیدم و تا تونستم گریه کردم،
حالم خیلی بد بود اما همونجا،زیر رختخواب خونه ی زری قسم خوردم دستم و روی پام بذارم و بلند شم،دیگه اجازه نمیدم کسی اینجوری من و خانوادم و خورد کنه......
هنوز هوا کاملا روشن نشده نبود که با تکون دستی از خواب پریدم
،میخواستم از ترس داد بزنم که با صدای زری که گفت نترس منم آروم شدم،
زری با صدای خفه ای گفت بیا تا بیدار نشدن یکم وسیله بهت بدم بری،
فقط آروم بیا صدای پات و نشنون،با التماس گفتم نیمخواد زری،من دیشب حرفای شوهرت و شنیدم بخدا بو ببره حساب هردومون و میرسه،زری گفت حرف اضافه نزن دیگه پاشو بیا،
دیشب برات کنار گذشتم که الان سر و صدا نکنم،
فقط بیا کیسه رو بردارو برو،با ترس گفتم زری هنوز که کامل هوا روشن نشده کجا برم تنهایی؟
میترسم من،زری گفت چاره ای نیست گل مرجان،پرویز صبح زود پا میشه میره،نباید تورو ببینن وگرنه نمیتونی کیسه رو با خودت ببری……
انگار چاره ای نبود آروم بلند شدم و دنبال زری راه افتادم،
زری از پشت جعبه ی چوبی توی آشپزخونه کیسه ی بزرگی رو درآورد و گفت بیا بگیرش،خودت که دیگه شرایط من و دیدی،باور کن اگه از دستم برمیومد کمکتون میکردم خودت به مامان بگو باشه؟
باشه گفتم و با کلی ترس و لرز از خونه ی زری بیرون اومدم،هوا سرد بود و منم لباس گرم تنم نبود،
حالا باید کجا میرفتم ؟
تازه کمی هوا داشت روشن میشد اما خب بازم تاریک بوداول خودم و به کوچه ی پشتی رسوندم تا مبادا آقا پرویز بیاد بیرون و من و بببنه،
همش حس میکردم کسی داره دنبالم میکنه و از ترس نزدیک بود خودم و خیس کنم،
هرجوری بود جایی برای قایم شدن پیدا کردم و قایم شدم
،خدا خدا میکردم هرچه زودتر هوا روشن بشه و خودم و به خونه برسونم……
به کیسه ی توی بغلم نگاه کردم و دوباره اشکم جاری شد،چه حرف هایی که بخاطر این چند قلم نشنیده بودم………
خیلی زودتر از اون چیزی که فکر میکردم هوا روشن شد و سریع از پناهگاهم بیرون اومدم و به طرف جایی که باید سوار ماشین میشدم حرکت کردم،از فکر اینکه حالا بچه ها چقدر از دیدن این خوراکی ها خوشحال میشن ذوق زده شده بودم………
هرجوری بود خودم و به خونه رسوندم و پام و که توی حیاط گذاشتم زینب با دیدنم به سمتم دوید و گفت آبجی کجا بودی از دیروز تا حالا مامان واست قسم خورده،
به کیسه ی توی دستم اشاره کردم و گفتم رفته بودم اینارو واسه شما بیارم حالا بیا باهم بریم داخل ببینیم چی توشه
،زینب که تازه متوجه کیسه شده بود با چشمای براق نگاه کرد و گفت آبجی زری واسمون فرستاده؟
چشمام و باز و بسته کردم و با لبخند به سمت اتاق حرکت کردم،
مامان گوشه ای دراز کشیده بود و چرت میزد،صدای در رو که شنید بیدار شد و با دیدن من انگار بهش برق وصل کردن،
دندون قروچه ای کرد و غرید کدوم درکی بودی تا حالا؟ها؟فکر کردی آقات و داداشت مردن بی صاحاب شدی دیگه؟از کی آنقدر چشم سفید شدی که شب رو بیرون از خونه میمونی ها؟
میدونستم مامان وسایل توی کیسه رو ببینه ساکت میشه،
کنارش نشستم و گفتم رفته بودم واسه اینا،مامان چرا خودت و زدی به ندیدن ..ها؟
مگه تو مادر نیستی؟
بچه هات چند وقته غذای سیر نخوردن،شبا تا صبح من صدای شکمشون و میشنوم،رفتم پیش زری و بهش رو انداختم.......
برای مامان تمام اتفاقاتی که افتاده بود رو تعریف کردم و بهش گفتم که آقا پرویز چطور با داد و بیداد ازش خواست دیگه ما رو به خونه اش راه نده،مامان میخواست دوباره شروع کنه به آه و ناله و نفرین کردن که بهش گفتم زری بیچاره هم اونجا گیر کرده و کاریه که خودش کرده........
زری توی کیسه واسمون کمی گوشت و مرغ،برنج،گوجه و سیب زمینی و تخم مرغ و حبوبات گذاشته بود که میشد تا ده روز بچه ها رو سیر کرد
،توی این ده روز فرصت داشتم هرجوری که شده مامان و راضی کنم تا با کار کردنم موافقت کنه و بتونم کمی پول جمع کنم........
.اونشب با همون یه ذره گوشت واسه بچه ها آبگوشت بار گذاشتم و نگم از حال و هوای اتاقمون،یه مقدار از پولی که از سوری خانم قرض کرده بودم مونده بود که باهاش نون تازه و سبزی گرفتم و برای اولین بار یه غذای خوشمزه خوردیم،
حتی مامان هم از دیدن خوشحالی بچه ها خندون شده بود.....
یه روز که مامان توی حیاط با زنا نشسته بود فکری به ذهنم اومد،حالا که من نمیتونستم راضیش کنم بهتر بود از همسایه ها کمک میگرفتم........
منتظر بودم سوگل خانم بره توی اتاقش تا برم پیشش و ازش بخوام مامان و راضی کنی،
میدونستم اگه یه نفر بهش بگه شاید نرم بشه…..
نزدیک ظهر بود که سوگل خانم از بقیه خداحافظی کرد و توی اتاقش رفت ،سریع از اتاق بیرون زدم و یکجوری مامان متوجه نشه خودم و بهش رسوندم،تا من و دید خندون گفت بیا تو فکرکنم کار مهمی داری که اینجوری پاورچین اومدی.
باخجالت داخل رفتم و گفتم راستش یه زحمت واستون دارم……
سوگل خانم با حوصله به حرفام گوش داد و قول داد با مامان صحبت کنه و راضیش کنه،
بی اختیار لبخندی روی لبم نشست
گفتم ممنون قول میدم واستون جبران کنم،
سوگل خانم گفت ببین گل مرجان،این کار،کار راحتی نیست ها،باید با دستای لطیف و سفیدت خداحافظی کنی،باید قوی باشی
واسه شنیدن هر حرفی آماده باشی،
چون قراره توی خونه ی آدمایی بری که خیلی با تو متفاوتن،اگه لباساشون و خوب نشوری و حتی یه لکه ی کوچیک روی لباسشون باشه عقده هاشون و سر تو خالی میکنن،تو خوشگلی خیلی هم خوشگلی باید مواظب باشی،چون مردای پولدار چشمشون هرز میپره…..
محکم به سوگل خانم نگاه کردم و گفتم خیالت راحت باشه سوگل خانم میتونم از خودم مواظبت کنم…..
قرار شد سوگل خانم بره سر کار و غروب که اومد بیاد با مامان صحبت کنه،
مواد غذایی که زری بهم داده بود در حال اتمام بود و حتی یه قرون هم پول نداشتیم،
مامان دیگه چاره ای بجز قبول کردن نداشت…….
غروب که شد چایی دم کردم و منتظر سوگل خانم نشستم،با شنیدن صدای در با هول از جا بلند شدم،
سوگل خانم با لبخند همیشگیش پشت در بود و با تعارف من سلام بلندی کرد و داخل شد
،مامان جلوش بلند شد و متعجب به بالای اتاق هدایتش کرد،انگار میدونست یه خبراییه چون چپ چپ من و نگاه میکرد و واسم خط و نشون میکشید……..
سریع استکانا رو پر از چایی کردم و جلوشون گذاشتم،سعی میکردم به مامان نگاه نکنم تا به هم نریزم،
سوگل خانم خیلی حرفه ای بحث رو به طلبکارا کشوند و گفت که چندتاییشون رفتن پیش شوهرش و گفتن میخوان برن پیش آژان و ازمون شکایت کنن،
مامان که معلوم بود خیلی ترسیده بود گفت خاک تو سرم حالا چکار کنم؟
چه آدمای بی انصافین،اخه من از کجا پول بیارم ؟
بخدا حتی پول واسه خرید نون هم نداریم،چهارتا یتیم رو دستم مونده منم که داغ جوون رو دلمه و حتی دل و دماغ خوابیدن هم ندارم……
من سریع گفتم مامان خب چه اشکال داره بذاری من کار کنم ؟
رنگ و بوی زندگی
بهتر از هزار تا پیتزا 😋
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
✅شانس چیست؟
شانس همان کار مثبتی هست، که تو در طبیعت انجام دادی و طبیعت به تو، یک کار خوب یا یک انرژی مثبت بدهکار است و باید به تو، یک سود بدهد یا یک انرژی مثبت برساند.
❇️چند راه بازگشت انرژی:
🌺 از نظر سنتی:
تو نیکی میکن و در دجله انداز،
که ایزد در بیابانت دهد باز
🌼 از نظر قرآن:
هر کس ذرهای بدی و خوبی کند به او بازمیگردد
🌺 از نظر بودا:
قانون 'کارما' یعنی هر چیزی کار ماست و به ما بر میگردد.
🌼 از نظر متافیزیک:
انرژی در طبیعت از بین نمیرود. وقتی انرژیای رها میکنی حالتش عوض میشود و بر میگردد..
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🦋#روشهای_پاکسازی #چاکراهای_کف_پا
🔮نمک یکی از بهترین پاک کننده های انرژی های منفی است.
هفته ای دو بار پاهای خود را بمدت پنج دقیقه در آب نمک قرار دهید و سپس کف پاهای خود را کاملا بشوئید.
🔮بهتر است از نمک دریا برای این کار استفاده شود ، یا اگر در دسترس نبود از قطعات سنگ نمک نیز میتوانید استفاده کنید و در صورت عدم دسترسی به این دو مورد میتوانید از نمک تصفیه نشده و بدون افزودنی ید استفاده کنید.
♦️ نکته دیگر اینکه حدالامکان در منزل از کفش و پاپوش و یا دمپایی استفاده نکنید، چون وقتی کف پاها با زمین تماس پیدا میکنند، چاکراهای پا نیز پاکسازی و تمیز میگردند.
♦️ حداقل هفته ای یک ساعت با پای برهنه بر روی ماسه، شن های مرطوب، چمن، خاک، و یا سنگ راه بروید.
♦️بخصوص افرادی که دارای برخی از بیماریها مانند میگرن، افسردگی، التهاب، ضعف قوای جنسی و یا حتی درد چشم هستند با این پیاده روی کمک فراوانی به درمان بیماریهای خود خواهند کرد. این بیماران با اجرای این شیوه آرام آرام متوجه میشوند که درد و ناراحتی های آنها به تدریج رو به کاهش گذاشته و بهبود کامل خود را بدون مصرف هیچگونه دارو بدست خواهند آورد.
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
*چند کار خیلی ساده که خونه مون پر از برکت و آرامش بشه*
🌹۱. هنگام ورود به خونه *سلام* کنیم،حتی اگه کسی خونه نیست، و *صلوات* بفرستیم.
🌹۲.صبح بعد از بیدار شدن *صدقه بدیم هر چند کم، و آیه الکرسی و چهار قل* بخونیم و به خونه و فرزندان مون فوت کنیم.
🌹۳. نزاریم *زباله زیاد* تو خونه بمونه.
🌹۴. در طول روز حداقل *ده دقیقه صدای قرآن* تو خونه پخش کنیم.
🌹۵. *حدیث کسا ، زیارت عاشورا* بخوانیم و اگر نمیتونیم صوتش رو تو خونه پخش کنیم.
🌹۶. هروقت مشاجره یا کدورتی پیش اومد *یک کاسه آب نمک* درست کنیم و شب تا صبح تو خونه بزاریم و صبح بریزیم دور، آب نمک انرژی های منفی رو به خودش جذب میکنه.
🌹۷. در طول روز ، *پنج بار سوره توحید* رو بخونیم و به امام زمان هدیه کنیم و ازشون بخوایم برای زندگی ما دعا کنن.
🌹۸.هر پول یا نعمتی که وارد زندگیمون میشه *اول شکرگزاری* زبانی کنیم و بعد شکرگزاری عملی، یعنی یا صدقه بدیم از اول مال یا کسی رو هم در اون نعمت شریک کنیم که اینطوری نه تنها چیزی ازش کم نمیشه بلکه برکت میگیره و خیلی دیرتر تموم میشه
🌹۹. *اسراف نکنیم* ، به اندازه ی نیازمون مصرف کنیم، حواسمون به مصرف آب باشه، نسبت به نان بی احترامی نکنیم. اسراف باعث از دست رفتن نعمت ها میشه.
🌹۱۰.*با مردم مدارا* کنیم. با اهل خانه خوش رفتار باشیم.
🌹۱۱. *نماز اول وقت* بخونیم و *روزی پنجاه آیه قرآن* بخونیم.
🌹۱۲.*دعای خیر برای همنوعان و علی الخصوص دعا برای پدر و مادر* باعث برکت و رزق غیرمنتظره میشه، همیشه شنیدیم که پدر و مادر برای بچه شون دعا کنن دعاشون مستجاب میشه اما دعای فرزند در حق پدر و مادرش چه زنده باشن چه در قید حیات نباشن باعث جلب رحمت الهی میشه.
🌹۱۳.*اظهار فقر نکردن و ناله نکردن .* ماها عادت کردیم تا کسی رو میبینیم شروع میکنیم به ناله که وضع مون خوب نیست و گرونیه و ....درصورتیکه این کار ناشکریه، مگه خدا تا حالا ما رو لنگ گذاشته؟؟ در حدیث داریم که هرکس اظهار فقر کند ،فقیر می شود.
🌹۱۴.مداومت بر یکسری اذکار مانند: *یا غنی*_ *یا وهاب*_ *یا الله*_ و *توسل به امام جواد علیه السلام*بعد از هر نماز اول وقتمون ۱۴ مرتبه بگیم یا جوادلائمه ادرکنی
🌹اللهمعجللولیڪالفرج
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
پاكسازی محيط از انرژهای منفی 🔥🌿
به منظور پاك نگاه داشتن خانه و محل كار از لحاظ ايجاد انرژی مثبت اقداماتی از این قبيل نمایید.. ↙️
🌿در محيط مورد نظر كندر تبخير نماييد ( به شكل بخور ) بهتر است كندر سوخته نشود بلكه بر روی زغال گداخته گذاشته شود تا تبخير شود.
در محيط مورد نظر از بخور استفاده كنيد. بوی بخور انرژی محيط را تصفيه میكند.
🌿روغنهای مانند: روغن خردل ، روغن كنجد، كره تصفيه شده، خاصيت ايجاد انرژی مثبت دارند و انرژی منفی را خنثی میكنند. بنابراين از روغنهای ذکر شده، در چراغ روغنی استفاده كنيد..
سوزاندن شمع نيز انرژی منفی را خنثی میکند و انرژی مثبت ايجاد مینماید.
🌿انجام تمرين تمركز بر روی شعله شمع بسيار مفيد است و گفته میشود نور آن انرژی منفی را پاك و چاكرای آجنا يا چشم سوم را پاك مینماید .
آب نمك قدرت زيادی در خنثی ساختن انرژی منفی دارد. میتوانیم كف مكان مورد نظر را با آب نمك بشوييم و تی بكشيم يا حتی کاسهای آب نمك در گوشه اتاق نگه داريم. گاه گاهی آن كاسه را چند ساعتی در آفتاب بگذاريد و بعد از چند روز آب آن را عوض كنيد.
🌿وجود گلها همراه با برگ و ساقه سالم و نيز گلهای گلدانی در درون منزل يا محيط كار عامل بسيار خوبی برای توليد انرژی مثبت و خنثی كردن انرژی منفی میباشد.
گلهای به رنگ زرد، نارنجی و آبی يا بنفش برای اين منظور خيلی مناسب هستند.
🌿در محيط اطرافتان و اشيای تشكيل دهنده آن ( نظير فرش، مبلمان، پرده و لباس ) از رنگهایی استفاده كنيد كه انرژی مثبت ايجاد كنند و انرژی منفی را دفع نمايند، از قبيل سفيد، آبی، بنفش، سبز، زرد، نارنجی، صورتی و غيره.
حتی مجسم كردن اين رنگها در مدیتيشن در جذب انرژی به شما كمك میکند.
🌿درست مثل رنگها، صداهائی نيز وجود دارند كه روی انرژیهای مثبت و منفی اثر جاذب و دافع دارند.
تمام_صداها عموماً در ملوديهای قديمی، آوازهای عبادات، آوازهای تحريك كننده روح ، موسيقی كلاسيك، ارتعاشات صوتی حاصل از دميدن در يك صدف بزرگ شيپوری و صداهائی كه تقليد از طبيعت هستند مانند صدای باد در حركت و آبشار و رودخانه و صدای پرندگان، دريافت میشوند.
🌿انسان همواره با شنيدن صداهایی احساس آرامش و شادی مینماید. از سوی ديگر، موسيقی مدرن مانند موسيقی پاپ فقط هيجانی لحظهای ايجاد میکند که برای كالبد انرژی مفيد نيست.
دانههای خوراكی گياهان به ويژه برنج ( پخته نشده ) توانایی جذب و از بين بردن انرژی منفی را دارند. به ويژه، در يازدهمين روز از سيكل بدر شدن و هلال شدن ماه اين حالت در بيشترين میزان خود است. بنابراين آنها را در محلهایی برای پرستش و عبادت نگاه میدارند.
🌿ذكر كردن، مانتراها انرژی خالص ميآفريند كه عمدتاً به علت ارتعاشات پاك و خالص صوتی آن میباشد. ذكر كردن و ادای مانتراها بطور ذهنی و بدون كلام نيز در پاك كردن محيط مؤثر است زيرا ارتعاشات خالص فكر كه بر اثر ادای ذهنی مانتراها ايجاد میشوند به علت رابطه بين انرژی حياتی و فكر بر انرژی فضای اطراف اثر میگذارند.
برگهای گياه Tulsi در دفع و خنثی كردن انرژی منفی بسيار مؤثر هستند. بنابراين هميشه در بالكن منزل خود اين گياه را داشته باشيد.
👈به اين ترتيب انرژی مثبتی كه با اقدامات فوق ايجاد میشود انرژی منفی كالبد انرژی شما را خنثی میکند و انرژی های مثبت را افزايش میدهد.
🌿هر زمان كه انرژی مثبتی به كالبد انرژی شما برسد، اين عمل باعث كاهش انرژی منفی و افزايش انرژی مثبت بطور همزمان اتفاق ميافتد.
اما بعضی از اين اقدامات فقط انرژی منفی را تجزيه و نابود میكنند و انرژی مثبت اضافی ايجاد نمیمایند، مانند مواردی از قبيل استفاده از آب نمك يا برنج نپخته. 🕯📿🍾🌿🍵🌾 🌻☀️🌬🍃💨
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
مجتبی شکوری _ حالِ خوب_040223125039.mp3
11.56M
🎙 دکتر مجتبی شکوری
🎼 #حال_خوب قسمت چهارم
🔸 برنامه کتاب باز
#پادکست
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
آدمهای مهربان
زیادی را می شناسم
ڪه هر بار سفارش می ڪنند
"مراقب خودت باش"
اما مهربان تر از آنان
خداوندی است ڪه میگوید
" خودم مراقبت هستم"
شب بخیر❤️
#شب_بخیر
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
بیانی راه گشا از آیة الله بهجت (ره) برای توفیق نماز شب
گویی خواب از سرم پریده بود شروع کردم به خواندن کتاب. در کتاب از فواید نمازی نوشته بود که هم برای امروزم خوب بود هم برای فردایم، هم برای جسمم درمان بود هم برای روحم، هم به درد دنیایم می خورد هم به داد آخرتم می رسید. خیلی لذت بردم اما از آن سوی پُر از حسرت شدم که چرا تا کنون موفق نشده ام درست و حسابی نماز شب خوان شوم. بارها و بارها تصمیم گرفتم ولی باز هم ...
اما این دفعه عزمم را جزم کردم و برای اینکه نتیجه ای بهتر و متفاوت بدست بیاورم، چه خوب ... قسمتی از کتاب درباره عوامل محروم شدن از نماز شب نوشته است ..قطعاً بجز من افراد دیگری هم به این درد مبتلا بوده اند و هستند... مطالبی که خواندم دلایل زیادی گفته شده بود؛ مثل تنبلی، پرخوری، زیاد خوابیدن، گناه، مخصوصا دروغ و عُجب.
با خودم گفتم: پس باید با عزم و اراده جدی بر تنبلی خودم غلبه کنم، با پر خوری نکردن، زیاد خوابیدن را هم کنترل کنم. و از همه مهتر حواسم به گناه نکردن بخصوص دروغ، باشد. به نظرم رسید مقوله گناه از بقیه مهم تر بود. حدیث های زیادی هم در این مورد نوشته بود که بسیار تأثیر گذار بودند.
شب نعمتی است بسیار زیبا که از فواید آن آرامشِ دل انگیز شب است برای سخن گفتن و راز و نیاز کردن با شب آفرین. پس این سخن حق است که چشمی که در روز؛ به گناه آلوده شد، شب هنگام سعادتِ بارانی شدن در کنار سجّاده را ندارد
مردی حضور حضرت علی علیه السلام مشرّف شد و عرض کرد:«یا أمیرَالْمُؤْمِنینَ، اِنّی قَدْ حُرِمْتُ الصَّلاةُ بِاللَّیلِ؟ فَقال أمیرُالمؤمنینَ: أنْتَ رَجُلٌ قَدْ قَیدَتْکَ ذُنُوبُک».(1) ای امیرالمؤمنین، چرا من از فیض نماز شب محروم می شوم؟ آن حضرت فرمود: تو مردی هستی که گناهانت تو را در بند و [زنجیر] کشیده اند».
اسارت در هر چیزی، انسان را از چیزهای دیگر باز می دارد. خداوند انسان را آزاد از هر چیز و البته بنده خود می خواهد. تا انسان بنده ی خدا نشود از دیگر قیدها آزاد نمی شود. پس نمی توان عبد و بنده ی گناه و نفس خود بود ولی تمنای بندگی خدا را داشت. یک دل و دو دلبر که نمی شود!
شخصی از امام حسین علیه السلام پرسید: «یا أبا عبد اللّه إنّی لا أقوى على الصلاة باللیل، فقال: لا تعص اللّه بالنهار» (2) یا اباعبدالله من برای نماز شب قدرت و توانی در خود نمی بینم و موفق به خواندن نماز شب نمی شوم. امام فرمود: در روز در برابر خداوند سر کشی نکن.
اصل نماز بر خشوع بنا شده است. پس چگونه می توان با سرکشی و بد رفتاری در پیشگاه الهی، به خلوتِ یار راه یافت و فرصتی پیدا کرد برای دلبری؟
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
بیانی راه گشا از آیة الله بهجت (ره) برای توفیق نماز شب گویی خواب از سرم پریده بود شروع کردم به خوان
شب نعمتی است بسیار زیبا که از فواید آن آرامشِ دل انگیز شب است برای سخن گفتن و راز و نیاز کردن با شب آفرین. پس این سخن حق است که چشمی که در روز؛ به گناه آلوده شد، شب هنگام سعادتِ بارانی شدن در کنار سجّاده را ندارد.
زبانی که در روز؛ به بدگفتاری باز شد، شب هنگام قادر به زمزمه حقّ و نجوا با دلبر نخواهد بود.
ممکن نیست که سیه دلِ روز، دل زنده دار سحر باشد.
ممکن نیست که تبهکار روز، پارسای شب شود.
امام صادق علیه السلام فرمود: «اِنَّ الرَجُلَ یذْنِبُ الذَّنْبَ فَیحْرُمُ صَلاة َاللَّیلِ وَ اِنَّ الْعَمَلَ السَّییءَ اَسْرَعُ فی صَاحِبِهِ مِنَ السِّکِین فِی اللَّحْمِ» (3)؛ کسی که مرتکب گناهی شود از نماز شب محروم می گردد و به درستی که نفوذ اثر کار ناپسند در انجام دهنده ی آن از نفوذ چاقو در گوشت سریع تر است».
یعنی همان گونه که کارد در گوشت نفوذ کرده، آن را قطعه قطعه می کند، گناه نیز اطاعت را قطعه قطعه مى کند. هر کاری اثری از خود بجا می گذارد. طبق فرمایش امام صادق علیه السلام اثر گناهِ روز در فرد، هم شدید است هم سریع.
حدیث های دیگری نیز درباره اثر گناه بر نماز شب نخواندن، دیدم. مانند این حدیث: شخصی نزد سلمان فارسی آمد و گفت: من توان آن را ندارم که در شب نماز به جای آورم. سلمان گفت: در روز گناه مکن.
در حدیث دیگری امام علی علیه السلام می فرماید: گناهان و اعمال و رفتار بد انسان، موجب محرومیّت او از نماز شب می شود. (4)
از بین گناهان، بر ترک گناه دروغ برای توفیق نماز شب تأکید بیشتری شده است:
از امام صادق علیه السلام نقل شده است که : «ان الرجل لیکذب الکذبة و یحرم بها صلوة اللیل فاذا حرم بها صلوة اللیل حرم بها الرزق» (5)
انسان گاهى دروغ مى گوید و سبب محرومیتش از نماز شب مى شود، هنگامیکه از نماز شب محروم شد، از روزى و مواهب مادى و معنوى نیز محروم مى شود.
در این میان حدیثی دیدم که لحظه ای احساس تضاد و دور باطل بین احادیث نمودم. امام صادق علیه السلام می فرماید: «صَلَاةُ اللَّیْلِ کَفَّارَةٌ لِمَا اجْتَرَحَ بِالنَّهَارِ.» نماز شب، گناهان روز را می زداید. (6)
یعنی گناهِ روز از یک طرف مانع نماز شب است و از یک طرف خودش به وسیله نماز شب از بین می رود!؟ کمی که اندیشیدم دریافتم که عزم و اراده از هر چیز مهم تر است. اینکه انسان اراده و همتش را بر این قرار دهد که گناه نکند و در برابر گناهان مقاومت کند، خداوند توفیق ترک گناه را به او می دهد و اگر هم جایی گناهی از او سر بزند، انسان می تواند با استفاده از فرصت طلاییِ نیمه شب و کیمیایِ نماز شب، آن را جبران کند. به جز اینکه برخی گناهان عصیان و سرکشی هستند و برخی گناهان مانند غبار بر دل می نشینند. گناهی که از سر عصیان باشد مانع هست و گناهی که مانند غبار باشد، با توفیق الهی به وسیله نماز شب از بین می رود.
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
شب نعمتی است بسیار زیبا که از فواید آن آرامشِ دل انگیز شب است برای سخن گفتن و راز و نیاز کردن با شب
در کنار عزم بر ترک گناه، چه راه های دیگری برای توفیق نماز شب خواندن وجود دارد؟ قبل از همه باید بدانیم که هر چیز و هر کاری را باید از خدا خواست. پس نماز شب، و شب زنده داری در برابر حضرت حق، توفیقى می خواهد که آن را هم باید از خدا طلبید.
گام بعد توسل به اهل بیت (علیهم السلام) است زیرا آنها در همه ی امور هدایت گران ما هستند و دستور حضرت حقّ چنین است که باید خاندان رسالت را واسطه قرار دهیم: «وَابْتَغوا اِلیهِ الوَسیلةِ» (7)
راه کار دیگر قرائت آیه آخر سوره کهف است که مداومت بر آن بسیار راه گشاست. «قُل اِنَّما اَنَا بَشَرٌ مِثلُکُم یُوحی اِلَیَّ اَنَّما اِلهُکُم اِلهٌ واحِدٌ فَمَن کانَ یَرجُو لِقاءَ رَبِّهِ فَلیَعمَل عَمَلاً صالِحاً وَلا یُشرِک بِعِبادَةِ رَبِّهِ اَحَداً»
و از طرفی عبادت عابدان مقبول حضرت باری تعالی نمی گردد مگر با داشتن ولایت و محبّت خاندان رسالت چنان که در زیارت «جامعه کبیره» می خوانیم: «بِمُوالاتِکُم تُقْبَلُ الطّاعةُ المُفتَرِضَه»؛ به سبب ولایت و دوستی شما اعمال واجب و مستحب مقبول درگاه احدیت می گردد.
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «اذا اردت ان تقوم الی صلوة اللیل فقل: اللهم انی اتوجه الیک بنبیک نبی الرحمة و اله و اقدمهم بین یدی حوائجی، فاجعلنی بهم وجیها فی الدنیا و الاخرة و من المقربین اللهم ارحمنی بهم ولا تعذبنی بهم واهدنی بهم و لا تضلنی بهم و ارزقنی بهم و لا تحرمنی بهم و اقض لی حوائجی للدنیا و الاخره انک علی کل شی ء قدیر و بکل شی ء علیم » (8)
هنگامی که خواستی به نماز شب بایستی بگو: بار خدایا من به وسیله پیامبرت که نبی رحمت است و به وساطت خاندان پیامبر، رو به سوی تو می آورم و آنان را پیشاپیش حوائجم مقّدم می دارم. خداوندا مرا به حرمت آن پاکان آبرومند در دنیا و آخرت، از مقرّبین درگاهات قرار بده.
بار پروردگارا، به عظمت آنان بر من ترحّم فرما، و به احترام آنان عذابم مفرما، و به سبب آنان هدایتم کن و گمراهم نفرما، و به برکت آنان رزقم داده و محرومم مگردان، و حوایج دنیا و آخرتم را برآور، چه آنکه تو بر هر چیز توانایی و به چیز دانا.
همین طور که کتاب را می خواندم، با خودم گفتم: چگونه می شود بر این خواب شبانگاهی غلبه کرد؟
گویی نویسنده صدای من را می شنید ... بعد از اینکه در ذهنم سؤالی می آمد بلافاصله یا بعد از مدتی به جوابم می رسیدم...
نکته مهمی را به نقل از آیة الله بهجت(ره) بیان کرده بود که بسیار راه گشا بود .... ایشان فرمودند: در تعبدیات کوه کندن (کار دشوار طاقت فرسا) از ما نخواسته اند سخت ترینش نماز شب خواندن است که در حقیقت تعیین وقت خواب است نه اصل بی خوابی. [پس] نیم ساعت زودتر بخواب تا نیم ساعت زوددتر بیدار شوی. آیا می ترسی اگر بیدار شوی دیگر خوابت نبرد و بمیری؟ اگر خواب بمانی در خواب هم ممکن است بمیری. (9)
پس با کم خوردن در شب و زود خوابیدن، به طور طبیعی می توان به موقع بیدار شد. راه کار دیگر قرائت آیه آخر سوره کهف است که مداومت بر آن بسیار راه گشاست.
«قُل اِنَّما اَنَا بَشَرٌ مِثلُکُم یُوحی اِلَیَّ اَنَّما اِلهُکُم اِلهٌ واحِدٌ فَمَن کانَ یَرجُو لِقاءَ رَبِّهِ فَلیَعمَل عَمَلاً صالِحاً وَلا یُشرِک بِعِبادَةِ رَبِّهِ اَحَداً»؛ «بگو من فقط بشرى هستم همانند شما، که به من
فقط بشرى هستم همانند شما، که به من وحى مى شود، حق این است که خداى شما یگانه است پس هر که امید دارد که به پیشگاه پروردگار خویش رود باید عمل شایسته کند و هیچکس را در عبادت پروردگارش شریک نکند.»
و دیگر خواندن دعایی که امام صادق علیه السلام توصیه فرموده اند: «وَ اَللّهُمَ لاتُؤمِنی مَکرَکَ وَ لا تُنسِنی ذِکرَکَ وَلاتَجعَلنی مَعَ الغافِلینَ اَقُوُ ساعَةَ کَذا و کَذا» (10)؛ «خدایا مرا ایمن از مکر خود مفرما و هرگز ذکرت را فراموشم منما و قرارم مده از بى خبران، بپا خیزم در فلان ساعت»
با یک انرژی و گویی پیدا کردن یک فرصت طلایی دیگر، با توکل بر خدا و خواندن آیه آخر سوره کهف به امید بیدار شدن و توفیق خواندن نماز شب خوابیدم...
پروردگارا! توفیق ترک گناه و خواندن نماز شب را به ما عنایت بفرما.
پی نوشت:
1 کافی، ج 3، ص 442
2 توحید صدوق، ص 84
3 المحاسن، ج 1، ص 115
4 بحار الانوار ، ج 87 ، ص145
5 ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص 42
6 الاصول سته عشر، ص325
7 مائده، آیه 35
8 من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 483
9 کتاب700 نکته، 2/17
10 کافی، ج 4، ص 461
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
⏳ حوادث و علائم باقیمانده تا #ظهور بر حسب روایات و احادیث قطعی #شیعه
💢 شروع تحولات نهایی ظهور #امام_مهدی:
⚡️ #خسف_حرستا (فرو رفتن حرستا در زمین)
💥 #هرج_الروم 🔥 #آتش_مشرق
👿 #مارقه_الروم ⚡️ #مارقه_الشام
🔥 حمله #اخوان_الترک به جزیره شام
🔺 حوادث فوق در عرض چند روز یا چند هفته و پیدرپی و به سرعت به وقوع میپیوندد.
👹 شورش سفیانی از جنوب #سوریه
💚 یمانی از #یمن دومین علامت حتمی
❤️ قیام خراسانی از #ایران
✅ #سفیانی و #یمانی و #خراسانی در #ماه_رجب پس از #خسف حرستا، خروج خواهند کرد.
💫 #صیحه_آسمانی سومین علامت حتمی ظهور در ۲۳ #ماه_رمضان سال موعود
🔥 #نبرد_قرقیسیا، نبرد لشگریان باطل غربی و اتراک و سفیانی در #شرق_فرات، در استان دیرالزور سوریه بر سر #گنج_فرات در ماه #شوال پس از صیحه
❤️ شهادت #نفس_زکیه چهارمین علامت حتمی ظهور در ۲۵ ذیالحجه پس از صیحه و #ندای_آسمانی
🕋 #قیام و ظهور علنی #امام_زمان علیهالسلام در روز ۱۰ محرم (عاشورا) از کنار خانه خدا در کعبه
💥 #خسف_بیداء و فرورفتن بخشی از لشگریان سفیانی در زمین بین مکه و مدینه، لشگریانی که در حال تعقیب #امام_مهدی و یارانش بودند. این پنجمین و آخرین علامت حتمی ظهور است.
⌛️ نقطه شروع #وقایع_شش_ماهه_پایانی منتهی به ظهور، از فرورفتن شهرک حرستا #دمشق در #سوریه خواهد بود که از مراحل پایانی #فتنه_شام است. سیر تحولات از رجب، شعبان، رمضان، شوال، ذیالحجه، ذیالقعده و محرم، بسیار سریع و شتابان خواهد بود.
🌺 اللهم صل علی محمد و آل محمد 🇮🇷
#تقویم_ظهور #علائم_حتمی_ظهور #فرج
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#خانواده
🔻 شیخ حسین انصاریان همان کسی است که یک روزی این حرفو زد و بهش حمله کردند و گفتند داری سیاه نمایی میکنی. اون زمان اگر مسئولین این حرفشو میشنیدن امروز کار به اینجا نمیرسید.
الهی هر دستی که این کلیپ به اشترک میذاره به ضریح امام حسین ع بخوره🤲🤲🙏🏻🙏🏻
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
✍امـام صـادق (عليه السلام) فرمـود:
مبـادا با يكديـگر حسد ورزيـد، زيرا كفر و بى دينى از حسد بر مىخيزد.
📚اعيان الشيعه ج 1 /673
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🔥 از هولناکترین جنایات #داعش
🔹 آموزش اعدام با کودکان
🔹 به کنیزی گرفتن دختران و زنان جوان
🔹 سربریدن والدین پیش چشم دخترک
🔹 زنده زنده کباب کردن آدمها
🔹 سلاخی کودکان و خوراندن گوشت آنها به مادرانشان و سپس گفتن واقعیت که گوشت خورده شده، گوشت فرزندانتان بود!
🔸 اعدام با آرپیجی از چند قدمی
✅ آری #حاج_قاسم ها، #مدافعان_حرم و شهدای #امنیت رفتند تا ملت غیور ایران ترس از داعش و داعشیصفت را تجربه نکند.
💢 زنده باد #جمهوری_اسلامی_ایران 🇮🇷
❤️ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا بَقِيَّةَالله في اَرْضِه 🇮🇷
#ایران #اقتدار_شیعه #جمهوری_اسلامی
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🌻 باید خودمان را آماده کنیم برای #سربازی_امام_زمان (عج)
🪴 سربازی امام زمان کار آسانی نیست.
#امام_زمان #ظهور✨🍃 #لبیک_یا_خامنه_ای
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🎥 #ناوشکن_دنا و #ناوبندر_مکران پس از گذشت نزدیک به ٨ ماه دریانوردی و طی ۶۵٠٠٠ کیلومتر در دور دنیا به عنوان طولانیترین دریانوردی در تاریخ نظامی #ایران امروز وارد آبهای کشور عزیزمان شدند.
✅ برای اولین بار در تاریخ، نیروی دریایی #ارتش جمهوری اسلامی موفق شد با عبور از اقیانوس آرام، اطلس و هند ظرف ۸ ماه، دور دنیا را طی کند. ✌️
💢 آرزو و #حسرت_تاریخی ایرانیان در دریانوردی با راهبرد بلند مدت آیتالله خامنهای محقق شد. رسانهها اجازه نمیدهند شما از این خبر احساس قدرت کنید.
❤️ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا بَقِيَّةَالله في اَرْضِه 🇮🇷
پاینده باشید ای غیورمردان 🤚
#ایران #اقتدار_شیعه #جمهوری_اسلامی
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🍃🌼🍃🌼🍃
🎇 بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیمْ 🎇
🌟دعاے عهـــــد🌟🤝
🤲اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْڪُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ،🌟
💚وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیم🌟
💚 وَ رَبَّ الْمَلائِڪَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُڪَ بوَجْهِڪَ الْڪَریمِ،
💚 وَ بِنُورِ وَجْهِڪَ الْمُنیرِ، وَ مُلْڪِڪَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُڪَ بِاسْمِڪَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، 🌟
💚وَ بِاسْمِڪَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ ڪُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ ڪُلِّ حَىٍّ، 🌟
💚وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ.🌟
🤲💚اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِڪَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ،🌟
💚عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، 🌟
💚وَ مِدادَ ڪَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ ڪِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا،🌟
💚وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً.🌟
🤲💚 اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ،🌟
💚 وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ.🌟
🤲💚اَللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِڪَ حَتْماً مَقْضِیّاً،🌟
💚فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً ڪَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى.🌟
🤲💚اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاڪْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ،🌟
💚وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُڪْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَڪَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَڪَ، فَإِنَّڪَ قُلْتَ وَ قَوْلُڪَ الْحَقُّ:🌟
💚ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما ڪَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّڪَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّڪَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِڪَ
حَتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ🌟
💚وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِڪَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَڪَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْڪامِ ڪِتابِڪَ،🌟
💚وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِڪَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّڪَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ،🌟
🤲💚اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّڪَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ،وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِڪانَتَنا بَعْدَهُ ،🌟
🤲💚اللّهُمَّ اڪْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِڪَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ.🌟
🌅اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولاے یا صاحِبَ الزَّمانِ🌅
🌅اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولاے یا صاحِبَ الزَّمانِ🌅
🌅اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولاے یا صاحِبَ الزَّمان🌅
ِ
💚اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّڪَ الْفَرج💚
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🍃🌼🍃🌼🍃