eitaa logo
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
2.7هزار دنبال‌کننده
21.9هزار عکس
25.5هزار ویدیو
126 فایل
محتویات کانال ازهردری میباشد 🌹علمی، مذهبی‌، شعر،داستان،پندواندرز سخنان بزرگان ،طب سنتی،کاردستی، آموزشی،مطالب پزشکی روز دنیا، و خلاصه اینجاهمه چی درهمه🌹 ارتباط با ادمین 👈👈 @Ndashti ارتباط با ادمین 👈👈 @M_Mohammdeean
مشاهده در ایتا
دانلود
Hamid Talebzadeh - Dokhtar 128.mp3
3.3M
آهنگ دختر حمیدطالب زاده تقدیم به همه دخترانه گروه هایم و دختران سرزمینم ایران https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خونه ای که دختر توش باشه خونه نیست گلخونه ست... 🌺 دختران گل روزتون مبارک 🌺 ‌‌‎ ‌‌‎‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‎‎‎‌‌👈 به مناسبت روز جهانی دختر تقدیم به همه دخترای عزیز امروز دخترای گل دیروز مادرای امروز 😍💕💞😍 🌷🌸💐👏 💕ميگن كل دنيا رو هم بگردي عاقل تر از دختر اسفندي پيدا نميكني* 👩💞 💕به فکرت هم نزنه بتونی دختر بهمنی روبپیچونی* 👩💞 💕اگردنبال دختری میگردی که همه ی خوبی هاروداشته باشه برویه دی ماهی روانتخاب کن* 👩💞 💕رسیدن به جایگاهی که دخترای آذری دارن آرزوی خیلیاست* 👩💞 💕اگه یه دختر آبانی بین دوستات هست بدون یکی هست که همیشه پشتته* 👩💞 💕ازدست دادن یه دختر مهرماهی یعنی ازدست دادن پاک ترین موجود دنیا* 👩💞 💕دختر دوست داری زيبا و دوست داشتني وشیطون ولی باشخصیت بگرد دنبال یه شهریوری* 👩💞 💕دخترای مردادی اول مهربون بودن بعد دست وپادرآوردن* 👩💞 💕اگه قدرت درک کارای دخترای تیرماهی روداری بدون خیلی باهوشی* 👩💞 💕اگه یه دختر خردادی توزندگیت نیست بدون نصف عمرت برفناست* 👩💞 💕شيك ترين و خوش قلب ترين وبا وفاترین دخترا ارديبهشتين* 👩💞 💕هرجاسخن از بهترین هاست نام زیبای دخترای فروردینی میدرخشه روزتون مبارک دخترای ایرونی 🌸 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
اینم کلیپ های در خواستی برا رور دختر 😍😍👆👆👆👆
مجتبی شکوری _ حالِ خوب_050223111404.mp3
7.23M
🎙 دکتر مجتبی شکوری 🎼 قسمت هفتم 🔸 برنامه کتاب باز   منبع : تهران پادکست https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مداحی " ای عمه سادات " 🎤 سید مجید بنی فاطمه " خدایا به حق عمه سادات فرج مولای ما رو برسون " پیشاپیش میلاد حضرت معصومه (س) و روز دختر مبارک🎉 🍃🌸🌺🍃🌺🌸🍃https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌱امشب دخیل دختر موسی بن جعفریم شاید گره ز کار فرو بسته وا کند... 🌱امشب قسم دهیم خدا را به نام او شاید خدا به‌ خاطر او رو به ما کند 🌱 اصلاً بعید نیست خدا با دعای او اذنِ قیام صاحب ما را عطا کند... تعجیل در فرج مولایمان صلوات 🌙 ┏━━━━━━━━🌺🍃━┓ ┗━━🌺🍃━━━━━━━┛ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
نیایش شبانه با حضرت عشق ❤️❤️ 💖الهی 🎉دختران سرزمینم را 💖درپناه خودت حفظ بفرما 🎉و سلامتی خوشبختی 💖وآرامش و لب خندان 🎉به آنها عنایت بفرما 💖آمیـــن یا رَبَّ 🙏 🎊الهی دراین شب زیبا 💖خانم حضرت معصومه س 🎊نظر لطف به شما داشته باشه 💖حاجت روا باشید 🎊وهرچی خوبیه وخوشبختیه 💖براتون رقم بخوره 🎊شبتون شـاد شـاد 🌸🍃https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫نیایش شبانه با حضـــــرت عشق پروردگارا🙏 ✨پاکی محمدی ✨عدالت علوی ✨عفت فاطمی ✨ذکاوت حسنی ✨شجاعت حسینی ✨عشق سجادی ✨علم باقری ✨صداقت صادقی ✨کظم غیظ کاظمی  ✨بخشندگی رضوی ✨تقوای تقوی ✨راهنمایی کنندهٔ نقوی ✨و تحمل عسکری را ✨به همهٔ ماعنایت بفرما ✨الهی آمین 🌙✨شبتون حسینی ‌‌‌╲\   ╭``┓ ╭``🌺``╯ ┗``╯  \╲‌ =====🍃🌺https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
👌ˡᶦᵏᵉ📩ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ 📥ˢᵃᵛᵉ🔗ˢʰᵃʳᵉ 🔻خدایا "کمک کن" دیرتر برنجیم، زودتر"ببخشیم" 🥰 کمتر پیش داوری کنیم و بیشتر فرصـت دهیم ...☺️ خدایا... ❤️ در این "شب زیبا" دوستان وعزیزانم را در مسیر خوشبختی و "آرامش قلبی" قرار بده ...🍃 " شب زیبــاتون بخیر " ༊࿐𖡹❤️𖡹࿐༊https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
داستان واقعی گل مرجان پارت هفتاد و یک .. نمیدونستم چطور باید این آبروریزی رو جمع کنم،مامان در ح
داستان واقعی گل مرجان پارت هشتاد و یک به سختی وسایل رو توی حیاط خالی کردیم و به کمک چند تا از همسایه ها توی اتاق چیدیم ،از خوشحالی چرخی زدم و خداروشکر کردم،هیچ چیزی بدتر از بی سرپناهی نبود،اصلا دلم نمی‌خواست وبال گردن زری بشیم و شوهرش بخاطر ما حرفی بزنه ،همون موقع سراغ مامان رفتم و بعد از تشکر از زری به خونه ی خودمون اومدیم، بماند که مامان چقدر بهم غر زد و کوچیک بودن اتاق رو بهونه کرد،هرکی نمی‌دونست فکر میکرد تا حالا توی قصر زندگی می‌کرده و الان توی اتاق زندگی کردن براش سخت شده ،اونشب بعد از مدت ها سرم رو راحت روی بالش گذاشتم و خوابیدم...... روز بعد، بعداز چندین روز غیبت لقمه نونی خوردم و راهی عمارت شدم،غافل از اینکه اون عمارت چه خواب هایی برام دیده،مسیر خونه ی جدید به عمارت طولانی تر شده بود و مجبور بودم صبح ها زودتر راه بیفتم، چند روزی بود که کورش پسر خانم آزار و اذیت هاش بیشتر شده بود و دیگه علنا اسمم رو صدا میکرد و ازم میخواست کارهای خصوصیش و انجام بدم، از ترس خانم اوایل بهانه می‌آوردم و از زیر کار در میرفتم اما نمی‌دونستم اون دیو دو سر چه خواب هایی برام دیده....... یه روز ظهر که خانم خونه نبود اما قبل از رفتنش دستور داده بود اتاق کارش رو براش مرتب کنم از توی آشپزخونه ظرف آب و پارچه ی تمیزی برداشتم و راهی اتاق کار شدم،داشتم به این فکر میکردم که هرچه زودتر برم سراغ زیور و آدرس خونه ی جدید رو بهش بدم تا به محض اومدن مصطفی بهش خبر بده که با کورش روبرو شدم،سریع سرم و پایین انداختم و با خجالت سلام کردم...... جواب سلامم رو داد و گفت کجا داری میری؟ میخوای اتاق من و تمیز کنی؟با لکنت گفتم نه آقا دارم میرم اتاق مادرتون رو تمیز کنم با اجازه من برم امروز زیاد کار دارم،ب رقی توی چشماش دیدم اما توجهی نکردم و راهی اتاق شدم........ اتاق آنقدر به هم ریخته بود که میدونستم حالا حالا ها اینجا کار دارم، ظرف آب و دستمال رو روی میز گذاشتم و شروع کردم به جمع کردن ریخت و پاش های اتاق....... همینجور که آهنگ مورد علاقه ام رو زیر لب زمزمه میکردم تند تند مشغول کار بودم که صدای بسته شدن در رو شنیدم و با تعجب به عقب برگشتم...... .با دیدن کورش که دست به سینه به در تکیه داده بود و می‌خندید نفسم توی سینه حبس شد،این اینجا چکار میکرد؟خدایا چکار کنم حالا....... با ترس نگاهی بهش کردم و گفتم ببخشید میشه برید بیرون؟ الان کافیه یکی بیاد و ما رو اینجا ببینه،کورش لبخند پت و پهنی زد و گفت نترس خوشگله کسی نمیاد خیالت راحت، میدونی از کی تا حالا من تو نخ توام؟ آخ وقتی با چشات نگام می‌کنی و سلام می‌کنی حالم خراب میشه....... از حرفاش اشک توی چشمام اومده بود و از ترس داشتم به خودم میلرزیدم، سریع به سمت در اتاق حرکت کنم تا از دستش فرار کنم اما دستش و دراز کرد و توی یک حرکت من و از پشت بغل کرد........ از پشت که خودش رو بهم چسبوند حس کردم دارم از هوش میرم،یک لحظه چهره ی مظلوم مصطفی اومد توی ذهنم و حس کردم دارم بهش خیانت میکنم،شروع کردم به دست و پا زدن و تمام تلاشم رو کردم از دستش خلاص شم اما فایده ای نداشت، آنقدر زورش زیاد بود که حتی نمی‌تونستم دستش و تکون بدم........ گریه ام به هق هق تبدیل شده بود و سعی میکردم جیغ بزنم اما سریع دستش و جلوی دهنم فشار داد و گفتم دختره ی دهاتی تو فکر و خیالتم نمی‌گنجید آدمی مثل من بهت نزدیک بشه حالا داری واسم ناز میکنی؟ آنقدر دست و پا زده بودم که دیگه جونی برام نمونده بود،خدایا خودت بهم رحم کن،من بجز این پاکی چیز دیگه ای ندارم،خودت به دادم برس...... دست کورش به سمت دامنم رفت و همینکه میخواست لباسم و پایین بکشه یکی شروع کرد به کوبیدن در، کورش از ترس دستش شل شد و من فرصتی پیدا کردم که با تمام وجود جیغ بزنم........ توی یک حرکت من و روی زمین پرت کرد و گفت اگه کلمه ای راجع به من حرفی بزنی بلایی به روزت میارم که مرغای آسمون به حالت زار بزنن...... کوروش اینارو گفت و سریع به سمت در رفت، بازش کرد و با دیدن خانم رنگ از روش پرید،با گریه از روی زمین بلند شدم و گفتم خانم بخدا من اومده بودم اتاقتون و تمیز کنم آقا پشت سرم اومد و درو قفل کرد، کورش نگاه پر از خشمی بهم کرد و رو به مادرش گفت دروغ میگه مامان من داشتم از اینجا رد میشدم خودش صدام کرد گفت یه موش اینجا دیده کمکش کنم از اتاق بیرون بره، آخه من به این دختره ی دهاتی بوگندو نگاه میکنم؟ خانم که معلوم بود حرفای پسرش و باور کرده نگاهی به من کرد و گفت عوضی،بی چشم و رو،من آنقدر هوات و داشتم و بهت بها دادم این جوابم بود؟ با گریه ی شدیدتری گفتم خانم به قرآن من کاری نکردم،چرا حرفم و باور نمیکنین آخه...... خانم جیغی زد و گفت پسر من از برگ گل هم پاک تره این تویی که با این اداها میخوای به نون و نوا برسی.........
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
داستان واقعی گل مرجان پارت هفتاد و یک .. نمیدونستم چطور باید این آبروریزی رو جمع کنم،مامان در ح
گفتم خانم به چی قسم بخورم که باور کنی من بیگناهم؟ من الان چند وقته دارم اینجا کار میکنم از من کجی دیدید؟ کورش توی حرفم پرید و زود گفت مامان من بهت نگفته بودم این دختره همش بهم نگاه می‌کنه و میخنده؟....... انگار فایده نداشت هرچی حرف میزدم و دلیل میاوردم،اونروز میون نگاه مظلوم و پر از ترحم بقیه ی خدمتکارها من برای همیشه از اون عمارت اخراج شدم، تلاش های سوگل هم فایده ای نداشت و خانم دستور داد من دیگه حق ندارم پام و توی اون عمارت بذارم..... اینبار بر خلاف دفعه های قبل اصلا گریه نکردم و فقط خداروشکر میکردم که لطمه ای به آبروم وارد نشد، با خودم گفتم همون بهتر که از اینجا بیرون اومدم نگاه های این پسره کوروش دیگه داشت اذیتم میکرد و این آخری ها هم که دیگه برای حیثیتم نقشه کشیده بود...... اطلس خانم آشپز عمارت که وضعیت من و میدونست قبل از اینکه از عمارت بیرون بیام خودش و بهم رسوند و تیکه کاغذی توی دستم گذاشت و گفت گل مرجان حتما به این خانم سر بزن، با آدمای پولدار رفت و آمد داره و واسشون کارگر جور می‌کنه....... کلی ازش تشکر کردم واز عمارت بیرون رفتم،هرچی به کاغذ توی دستم نگاه میکردم چیزی متوجه نمیشدم، سر خیابون سوار ماشینی شدم و ازش خواستم من و به اون آدرس ببره ،شرایط بدی داشتم و نمی‌تونستم دست روی دست بذارم...... به خونه ای که روبروم بود نگاه کردم،اطلس خانم بهم گفته بود اسم صاحب این خونه مرواریده، در زدم و منتظر موندم طولی نکشید که در باز شد و زن زیبایی جلوی در ظاهر شد، آنقدر زیبا و خوشتیپ بود که دلم میخواست ساعت ها همونجا بمونم و نگاهش کنم،با صدای نازک زن که گفت بفرمایید سریع به خودم اومدم و گفتم ببخشید من دنبال کار میگردم ،زن خنده ی ریزی کرد و گفت خوشگلم کار پیدا کردن که الکی نیست،من نمیتونم همینجوری به شما کار بدم...... با هول گفتم باید چکار کنم؟هرکاری لازم باشه انجام میدم..... زن در رو باز کرد و گفت بیا تو ببینم اصلاکی آدرس من و بهت داده..... پشت سرش وارد خونه شدم و یکراست توی یکی از اتاق های خونه رفتیم ،روی یکی از صندلی ها نشستم و به عکس هایی که روی در و دیوار بود چشم دوختم، عکس ها بیشتر متعلق به پسر بچه ی چهار پنج ساله ای بود که توی همه ی عکس ها می‌خندید....... مروارید خانم صداش و صاف کرد و گفت چندسالته؟ تا حالا جایی کار کردی؟ با لحن مودبی گفتم دیگه داره پونزده سالم میشه خانم،بله چند وقتی پیش اطلس خانم کار میکردم اما اخراج شدم از اونجا..... مروارید گفت اخراج؟یعنی از کارت راضی نبودن؟ سریع گفتم نه بخدا خیلی خوب کار میکردم،یه پسر جوون داشتن واسم مزاحمت ایجاد میکرد خانم هم من و اخراج کرد..... مروارید بلند زد زیر خنده و گفت کورش اره؟ خدا خفه اش نکنه،به هیچ موجود ماده ای رحم نمی‌کنه، ببین من چندتا کار واست سراغ دارم اما باید خیالم از بابتت راحت بشه، اطلس خانم رو من خودم فرستادم تو اون عمارت،دو روز دیگه بیا اگه خیالم راحت شد یه کار خوب بهت میدم...... با خوشحالی بلند شدم و گفتم باشه پس من دو روز دیگه میام،یه مقدار پول توی دستم بود رفتم بازار و یک کم وسیله برای خوردن خریدم،میخواستم توی این دو روز حسابی به بچه ها خوش بگذره، حس خوبی به مروارید خانم داشتم و با خودم میگفتم حتما کار خوبی برام جور می‌کنه....... به خونه که رسیدم هنوز داخل نرفته بودم که زینب سریع جلو پرید و گفت آبجی الان آقا پرویز اومد گفت آبجی زری دردش شروع شده و قراره زایمان کنه....... با تعجب به مامان نگاه کردم و گفتم راست میگه مامان؟ زری که گفت یکی دوماه دیگه زایمان می‌کنه،مامان بی تفاوت گفت من چه میدونم حتما زود دردش گرفته...... نگاه ناامیدی به مامان کردم و گفتم خب می‌رفتی سراغش گناه داره،اونکه بجز ما کسی رو نداره...... مامان با غیض گفت به من چه،اون شوهر الدنگش بره وردستش، من اینهمه توی این مدت اذیت شدم بدبختی کشیدم مگه زری و شوهرش یه بار اومدن بگن زنده ای یا مرده...... گفتم مامان خب تقصیر زری بیچاره چیه مگه؟ گناه داره بخدا بیا بریم با هم پیشش،بچه اش به دنیا میاد کسی نیست کمکش کنه،مامان بی خیال گفت من که نمیام میخوای خودت برو....... نمی‌دونستم باید چکار کنم دلم برای زری می‌سوخت حتما شرایط خوبی نداشت که شوهرش اومده بود سراغ ما......... وسایلی که خریده بودم رو گوشه ی اتاق گذاشتم و گفتم باشه نیا خودم تنها میرم،فقط این و بدون زری اگه به دردت نخورد حق داشت آخه کی براش مادری کردی؟ اصلا مطمئنی ما بچه‌های واقعیتیم؟ مامان داشت غر میزد اما توجهی بهش نکردم و راهی خونه ی زری شدم، درسته من و زری هیچوقت باهم خوب نبودیم اما هرچی باشه خواهرم بود و نمیتونستم نسبت بهش بی تفاوت باشم....... توی حیاط که رسیدیم صدای جیغ های زری گوش آدم رو کر میکرد، قمر خانم هم اومده بود و وردست قابله داشت براش وسیله جور میکرد،
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
داستان واقعی گل مرجان پارت هفتاد و یک .. نمیدونستم چطور باید این آبروریزی رو جمع کنم،مامان در ح
توی اتاق که رفتم با دیدن زری سریع بیرون اومدم و گوشه ای کز کردم، دلم براش سوخته بود کاش مامان کمی مهربون بود و الان کنارش بود، آخه ما که بجز اون کسی رو نداشتیم...... هوا تاریک شده بود اما زری هنوز نزاییده بود،روی یکی از صندلی ها نشسته بودم و بغ کرده بودم که قمر خانم بیرون اومد و با دیدن آقا پرویز که اونم روی یکی از صندلی ها نشسته بود گل از گلش شکفت و سریع توی آشپزخونه رفت و با سینی چای برگشت، نمیدونم چرا از رفتار و حرکات قمر خانم خوشم نیومد،با اینکه آقا پرویز اصلا برادرش نبود اما درست جفتش نشسته بود و همینکه میخواست بخنده دستش و روی پاش میزد و بلند قهقهه سر میداد، آقا پرویزهم که من فقط اخم و تخمش و دیده بودم الان داشت می‌خندید و توی گوش قمر خانم پچ پچ میکرد..... صدای گریه ی بچه که بلند شد همه به سمت اتاق زری رفتیم، قابله همون لحظه بیرون اومد و خوشحال گفت مشتلق بدین بچه پسره، آقا پرویز خوشحال دست توی جیبش کرد و چندتا اسکناس بیرون کشید،اونا رو جلوی قابله گرفت و گفت خوش خبر باشی از صبح منتظر همین خبر بودم، سریع از جلوی همشون رد شدم و توی اتاق رفتم، زری بی حال روی تخت افتاده بود و بچه ی کوچیکی هم کنارش ملحفه پیچ شده بود....... زری چشمش که به من افتاد با بغض گفت مامان نیومد ها؟ حالا من چطوری به این بچه شیر بدم؟ اصلا بلد نیستم چطور بغلش کنم،سعی کردم خودم و شاد بگیرم تا زری هم ناراحت نباشه،با خنده ی مصنوعی کنارش نشستم و گفتم بی خیال بابا،همون بهتر که نیومد، فکر می‌کنی اگه اومده بود الان داشت بهت کمک می‌کرد؟ یه گوشه می‌نشست و فقط غر میزد،تو این فرشته رو نگاه کن؟ خدا این و بهت داده دیگه چی میخوای؟ زری نگاهی به پسرش کرد و گفت کاش بختش مثل من نباشه انگار گلیم بخت من و از روز اول سیاه بافتن........ آنقدر دلم واسه زری سوخته بود که حد و حساب نداشت،همون لحظه قمر خانم در اتاق و باز کرد و گفت بیا ببین آقا داداشم داره با دمش گردو میشکنه، بده این گل پسرو ببرم پیشش بلکه یه مشتلقم من ازش گرفتم...... قمر خانم پسر زری رو بغل کرد و خوشحال از اتاق بیرون رفت، بچه گرسنه اش که شد شروع کرد به گریه کردن و قمر خانم هرجوری که بود به زری یاد داد سینه توی دهن بچه بذاره،کاری که مامان باید انجام میداد........ قمر خانم قرار شد شب رو اونجا بمونه و حواسش به زری باشه،منم همونجا کنار پاش رختخواب پهن کردم و خوابیدم تا اگر کاری داشت صدام کنه……. آقا پرویز اسم ‌پسرشون رو منصور گذاشت و من عجیب دوستش داشتم، حس میکردم شبیه مرتضی ست و وقتی به زری گفتم اونم با بغض تایید کرد…… آنقدر خسته بودم که تا سرم و گذاشتم روی بالشت نمی‌دونم چطور خوابم برد،زری هم به کمک قمر خانم به پسرش شیر داد و هردو خوابیدن ،نمی‌دونم چقدر گذشته بود که با صدای زری از خواب بیدار شدم، با چشم های نیمه باز بلند شدم و گفتم چیه زری چی میخوای؟زری با نگرانی گفت دلم خیلی درد میکنه گل مرجان،برو به قمر خانم بگو دمنوشی چیزی واسم درست کنه بلکه کمتر شد این دلدرد،اصلا نمیتونم بخوابم…….. چشمام و مالوندم و گفتم باشه الان میرم بهش میگم،به هر سختی بود از توی رختخواب بیرون اومدم وبه سمت سالن حرکت کردم،با خودم گفتم حتما توی سالن خوابیده اما هر گوشه ای رو که نگاه میکردم خبری ازش نبود،با خودم گفتم نکنه رفته خونه ی خودش؟ توی اتاق برگشتم و به زری گفتم قمر خانم که توی سالن نبود نکنه رفته؟ زری همونجور که از دلدرد به خودش میپیچید گفت نه توی اتاق پشت اشپزخونست،دیشبم همونجا خوابیده بود،باشه ای گفتم و دوباره راه افتادم، دیگه خواب از سرم پریده بود و هوشیار بودم،پشت در اتاق که رسیدم خواستم در بزنم اما حس کردم صداهای عجیبی میاد،صدای ناله و حرف زدن قاطی بود، اولش از ترس خواستم برگردم و‌به زری خبر بدم اما با خودم گفتم اون بیچاره که حالش خوب نیست بذار خودم آروم درو باز کنم ببینم چه خبره…… دستم و به سمت دستگیره بردم و خیلی آروم در رو باز کردم، کمی خودم و جلو کشیدم تا بتونم داخل رو بببنم،صدای ناله ها بیشتر شد و همینکه چشمم به قمر خانم خورد اونم توی اون وضعیت حس کردم رنگ از رخسارم پرید……. بی اختیار میخواستم جیغ بزنم اما هرجوری که بود خودم و کنترل کردم،نه میتونستم برم و نه میتونستم در رو ببندم….. قمر خانم وسط اتاق با آقا پرویز بود…… باورم نمیشد آنقدر کثیف باشن که درست بغل دست خواهر زائوی من عشق بازی کنن…… دلم میخواست برم و دست بذارم گردن هردوشون،تا حالا همچین ضربه ای بهم نخورده بود و خدا خدا میکردم زری دنبالم نیومده باشه…….. آروم درو رو هم گذاشتم و به سمت اتاق زری دویدم،حالم خیلی بد شده بود و وحشت تمام وجودم و گرفته بود،باورم نمیشد قمر خانم آنقدر کثیف باشه که با کسی که اسم برادر روش گذاشته بود همچین کاری رو بکنه…….
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
داستان واقعی گل مرجان پارت هفتاد و یک .. نمیدونستم چطور باید این آبروریزی رو جمع کنم،مامان در ح
زری لبه ی تخت نشسته بود و تا من و دید گفت چی شد پس؟کجا رفتی؟میدونی از کی تا حالا رفتی؟ بغض توی گلوم و قورت دادم و و گفتم خواب بود زری هرچی صداش کردم بیدار نشد،زری نیم خیز شد و گفت خودم حالا میرم سراغش،دارم میمیرم از دلدرد….. اصلا دلم نمیخواست زری با اون وضعیتش بره و اونا رو ببینه،سریع جلوش پریدم و گفتم تو کجا میری با این وضعیتت؟ میگم بیدار نشد خب،چند لحظه بمون میرم خودم….. هرجوری بود متقاعدش کردم و‌ دوباره سر جاش نشست، الهی به زمین گرم بخوری آقا پرویز،چطور دلت اومد همچین خیانتی رو در حق خواهر ساده ی من بکنی؟ حالم از قمر خانم به هم میخورد،چطور میتونست این کار رو در حق زری بکنه؟ نیم ساعتی که گذشت دوباره بلند شدم و به سمت اتاقش راه افتادم،اینبار در زدم و منتظر موندم،طولی نکشید که در باز و قمر خانم درحالیکه داشت صورتش رو خشک میکرد توی چهار چوب در ظاهر شد و با دیدن من لبخند زد و گفت جانم گل مرجان چیزی شده؟…… دلم میخواست آب دهنم و بندازم توی صورتش،با طعنه گفتم شما هنوز نخوابیدید؟ بدون اینکه متوجه طعنه ی من بشه گفت چرا خواب بودم الان بیدار شدم بیام یه سر به زری بزنم…….. با تنفر رو برگردوندم و گفتم اتفاقا حالش خوب نیست من و فرستاده دنبالت……. توی اتاق با مهربونی کنار زری نشست و گفت چی شده کجات درد میکنه؟ زری دستش و روی دلش گذاشت وگفت از سرشب درد دارم،سریع از سر جاش بلند شد و گفت الان میرم برات یه دمنوش درست میکنم و میام……. آنقدر با غضب نگاش میکردم که زری هم متوجه شد ‌‌و گفت چرا اینجوری نگاهش میکنی گل مرجان چیزی شده؟ سریع خنده ای کردم و گفتم نه بابا خیلی خوابم میاد وگرنه چکار به این بیچاره دارم…….. روز بعد صبح که از خواب بیدار شدم حس کردم دیگه نمیتونم اونجا بمونم،هرچی زری اصرار کرد ناهاربخورم و بعد برم قبول نکردم و بدون خوردن حتی صبحانه از اون خونه بیرون زدم…… حتی برای لحظه ای صحنه هایی که دیده بودم از توی ذهنم کنار نمیرفت،تصمیم داشتم اونروز برم در خونه و هرجوری شده با زیور صحبت کنم،هرجوری که بود باید با مصطفی صحبت میکردم و تنها کسی که میتونست کمکم کنه زیور بود……. در خونه که رسیدم تمام خاطرات جلوی چشم هام نقش بست،موقع هایی که مصطفی از خدمت میومد ‌و توی آب انبار با هم قول و قرار میذاشتیم ….. اشک توی چشم هام حلقه بسته بود و حس بدی تمام وجودم رو گرفت،در که زدم بچه ی یکی از همسایه ها اومد جلوی در، جلوی صورتم و پوشونده بودم که من و نشناسه،بهش سپردم جلوی اتاق سوری خانم بره و به زیور بگه اعظم،یکی از دوست هاش باهاش کار داره، پسر چشمی گفت و سریع توی خونه رفت،طولی نکشید که زیور به هوای اعظم دوستش،خندان جلوی در ظاهر شد…… روسری رو که از جلوی صورتم کنار زدم خنده روی لباش ماسید و خیلی سرد گفت چیه چکار داری؟ مگه نمیدونی مامانم حتی حرف زدن با تو رو هم قدغن کرده؟ با لحن مهربونی گفتم زیور جان بخدا قسم به خاک برادرم اونا همش نقشه ی سکینه بود،من به مصطفی قول دادم هیچوقت زیر قولم نمیزنم…….. زیور بی حوصله گفت حالا چکار داری؟ من حوصله ی این حرف و حدیث هارو ندارم،قدمی جلوتر برداشتم و گفتم ازت میخوام آدرس خونه ی جدیدمون و به مصطفی بدی،من باید حتما باهاش حرف بزنم،ازت خواهش میکنم زیور بخدا قول میدم واست جبران کنم، زیور با عصبانیت گفت چی؟؟؟؟ مگه از جونم سیر شدم ؟ دارم میگم مامانم حتی حرف زدن با تورو قدغن کرده بعد بیام آدرس خونتون و بدم به مصطفی؟ ببین گل مرجان بخدا واسه خودت میگم،به امید مصطفی نشین،مامان با خاله ام صحبت کرده قراره دفعه بعد که مصطفی اومد بریم خواستگاری دخترش،تو مامان من و نمیشناسی،وقتی بگه نه آسمون به زمین بیاد اون نه دیگه آره نمیشه…… زیور اینا رو که گفت با بی رحمی تمام داخل رفت و اشک و گریه های من رو ندید،دست خودم نبود نمیتونستم بی خیال مصطفی بشم،هر شب و روزم فقط به عشق اون میگذشت حالا چطور تحمل کنم بره و با کس دیگه ای ازدواج کنه………. توی کوچه ها قدم میزدم و هق هق گریه میکردم،نمیدونستم باید چکار کنم دلم میخواست برم به دست و پای سوری خانم بیفتم و التماسش کنم من و مصطفی رو از هم جدا نکنه…… به خونه که رسیدم مامان توی حیاط نشسته بود و با همسایه ها حرف میزد،قیافه ی من و که دید از سر جاش بلند شد و گفت چی شده؟ بچه ی زری مرده؟ نگاه سردی بهش انداختم و بدون هیچ حرفی توی اتاق رفتم،خدایا چی می‌شد حداقل مادرم کمی محبت داشت تا توی این روزهای سخت مرهمی بر زخم هام باشه…….. همینکه دراز کشیدم پشت سرم در باز شد و مامان عصبانی گفت من و جلوی همسایه ها سنگ روی یخ میکنی؟ زبون تو دهنت نیست نه؟از شدت فشار عصبی از جا در رفتم و گفتم تو چکار به ما داری اخه؟ یعنی میخوای بگی خیلی برات مهمه که پرس و جو میکنی؟
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
داستان واقعی گل مرجان پارت هفتاد و یک .. نمیدونستم چطور باید این آبروریزی رو جمع کنم،مامان در ح
اگه برات مهم بود که می‌رفتی سراغ دخترت،میرفتی یادش می‌دادی که چطور به بچه اش شیر بده منتظر اون قمر خانم عوضی نشینه،مامان که معلوم بود اصلا حرفای من واسش مهم نیست بی خیال گوشه ای کز کرد و گفت مگه زری براش مهم بود من مادرشم؟ اونموقع که من شبا گرسنه بودم اون کجا بود؟ داشت خونه ی شوهرش چلو پلو میخورد،حرصی گفتم خودت کردی،مگه نگفت من شوهر به این یارو نمیکنم خوشم ازش نمیاد؟تو بودی که سنگش و به سینه میزدی.......... مامان بدون اینکه ذره ای از حرفای من ناراحت بشه یا خم به ابرو بیاره لیوانی چای برای خودش ریخت و شروع کرد به خوردن،دلم نمی‌خواست حتی لحظه ای توی اون خونه بمونم اما چه کنم که مجبور بودم....... روز بعد همینکه از خواب بیدار شدم شال و کلاه کردم و به سمت خونه ی مروارید خانم راه افتادم کاش یه کار سخت برام پیدا میکرد که صبح زود از خونه بیرون میرفتم و شبا دیر وقت برمیگشتم اصلا تحمل اخلاق های مامان رو نداشتم........ جلوی خونه که رسیدیم شروع کردم به در زدن،مروارید خانم درو که باز کرد و من و دید ابروهاش و بالا انداخت و گفت اومدی؟ منتظرت بودم بیا تو،یه کار خوب واست پیدا کردم....... ازشدت ذوق نفسم توی سینه حبس شد و پشت سرش پرواز کردم،پشت میز که نشست عینکش و روی چشمش زد و به کاغذهای روبروش نگاهی انداخت،دل توی دلم نبود تا حرف بزنه و از کار جدیدم بگه......... چند دقیقه ای که گذشت با لبخند نگاهی بهم انداخت و گفت شانس باهات یار بوده دختر جون،همین دیروز تیمسار وثوق،یکی از ثروتمندترین مردای تهران بهم پیغام داد که خدمتکار میخواد،ببین بری اونجا نونت توی روغنه،البته کارت چندین برابر سخت تر میشه اما خب به پولش می ارزه، اگه قبلاً روزی ده تومن می‌گرفتی اینجا بیست تا سی تومن بهت میدن،توی عمارت تیمسار هرروز مهمونیه و خدمتکارا میتونن از غذاهایی که مونده ببرن خونه........ مروارید خانم تعریف میکرد و من با دهن باز محو تماشا بودم،مگه میشد روزی سی تومن دستمزد بگیرم؟ مروارید خانم گفت ببین من واست کار جور کردم اما خب میدونی که من مجانی این کارو نمیکنم......... خوشحال گفتم بله میدونم شما هرکاری بگی من انجام میدم، مروارید دستاش و روی میز گذاشت و گفت تا شش ماه باید ماهی پنج تومن از حقوقت رو بدی من،بعد از شش ماه دیگه همه ی حقوقت مال خودته،اگه قبولته بگو که من قرارداد بینمون و بنویسم و آدرس خونه ی تیمسار رو بهت بدم...... بدون معطلی گفتم باشه قبوله،و اینجوری بود که بعد از امضا کردن قرارداد و گرفتن آدرس خونه ی تیمسار از اونجا بیرون اومدم،انقدر خوشحال بودم که حد و حساب نداشت باورم نمیشد قراره انقدر حقوق بگیرم، آدرس توی دستم و محکم فشار دادم و راه افتادم،نمیدونستم که آینده ی من قراره توی اون عمارت رقم بخوره......... مدام توی ذهنم قربون صدقه ی اطلس خانم میرفتم که آدرس مروارید رو بهم داد و این کار برام جور شد، پشت در عمارت که رسیدم دهنم از تعجب بازمونده بود،دوتا مرد قوی هیکل بیرون ایستاده بودن و نگهبانی میدادن، به در که نزدیک شدم یکیشون جلو اومد و گفت بفرمایید خانم،با کی کار دارید؟با هول گفتم ببخشید من اینجا اومدم برای کار،مرد پوزخندی زد و گفت خانم اینجا عمارت تیمسار وثوقه،بقالی نیست که اومدی دنبال کار میگردی..... کاغذ توی دستم و نشونش دادم و گفتم مروارید خانم با تیمسار هماهنگ کرده قراره از این به بعد من اینجا کار کنم، مرد نگاهی به کاغذ کرد و گفت اینجا بمون تا برگردم،اجازه ی داخل اومدن ندارید....... باشه ای گفتم و به رفتن مرد چشم دوختم ،چه برو بیایی داشت این تیمسار وثوق،کمی که گذشت مرد نگهبان از عمارت بیرون اومد و گفت بفرمایید داخل خانم،توی عمارت که رفتید محبوب خانم رو پیدا کنید و باهاش حرف بزنید،اون مسئول خدمتکاراست.......... باشه ای گفتم و با کلی ترس و هیجان وارد اون عمارت بی در و پیکر شدم،نمیدونم چطور باید عظمت و شکوه اونجا رو توصیف کنم، خدمتکارها با لباس های فرم شیک توی رفت و آمد بودن و ماشین های زیادی قسمتی از حیاط پارک شده بود، جلوی در اصلی که رسیدم خودم و به یکی از خدمتکارها رسوندم و سراغ محبوب خانم رو گرفتم، با نشونه هایی که داد خیلی زود اتاقش رو پیدا کردم و در زدم....... با صدای بفرمایید آروم درو باز کردم و وارد شدم،زن تقریبا چهل ساله ای در حالیکه عینک گردی هم روی چشم هاش بود پشت میز بزرگی نشسته بود،سلام کردم و جواب کوتاهی شنیدم،با اشاره ی دستش روی یکی از صندلی ها نشستم و منتظر موندم شروع به صحبت کنه.......
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌼🍃🌼🍃 🎇 بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیمْ ‌🎇 🌟دعاے عهـــــد🌟🤝 🤲اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْڪُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ،🌟 💚وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیم🌟 💚 وَ رَبَّ الْمَلائِڪَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُڪَ بوَجْهِڪَ الْڪَریمِ، 💚 وَ بِنُورِ وَجْهِڪَ الْمُنیرِ، وَ مُلْڪِڪَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُڪَ بِاسْمِڪَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، 🌟 💚وَ بِاسْمِڪَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ ڪُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ ڪُلِّ حَىٍّ، 🌟 💚وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ.🌟 🤲💚اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِڪَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ،🌟 💚عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، 🌟 💚وَ مِدادَ ڪَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ ڪِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا،🌟 💚وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً.🌟 🤲💚 اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ،🌟 💚 وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ.🌟 🤲💚اَللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِڪَ حَتْماً مَقْضِیّاً،🌟 💚فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً ڪَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى.🌟 🤲💚اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاڪْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ،🌟 💚وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُڪْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَڪَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَڪَ، فَإِنَّڪَ قُلْتَ وَ قَوْلُڪَ الْحَقُّ:🌟 💚ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما ڪَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّڪَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّڪَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِڪَ حَتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ🌟 💚وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِڪَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَڪَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْڪامِ ڪِتابِڪَ،🌟 💚وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِڪَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّڪَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ،🌟 🤲💚اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّڪَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ،وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِڪانَتَنا بَعْدَهُ ،🌟 🤲💚اللّهُمَّ اڪْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِڪَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ.🌟 🌅اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولاے یا صاحِبَ الزَّمانِ🌅 🌅اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولاے یا صاحِبَ الزَّمانِ🌅 🌅اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولاے یا صاحِبَ الزَّمان🌅 ِ 💚اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّڪَ الْفَرج💚 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d 🍃🌼🍃🌼🍃
🌹🍃‍ صبح خودرابا سلام به 14معصوم (ع)شروع کنیم.. ✨بسْمِﺍﻟﻠَّﻪِﺍﻟﺮَّﺣْﻤَﻦِﺍﻟﺮَّﺣِﻴﻢ✨ 🌹🍃ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺭﺳﻮﻝَ ﺍﻟﻠﻪ☀️ 🌹🍃ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺍﻣﯿﺮَﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ☀️ 🌹🍃ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏِ ﯾﺎ ﻓﺎﻃﻤﺔُ ﺍﻟﺰﻫﺮﺍﺀ☀️ 🌹🍃ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِﺍﻟﻤﺠﺘﺒﯽ☀️ 🌹🍃ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﯿﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﺳﯿﺪَ ﺍﻟﺸﻬﺪﺍﺀ☀️ 🌹🍃ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﺍﻟﺤﺴﯿﻦِ ﺯﯾﻦَ ﺍﻟﻌﺎﺑﺪﯾﻦ☀️ 🌹ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺒﺎﻗﺮ☀️ 🌹🍃ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺟﻌﻔﺮَ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﺼﺎﺩﻕ☀️ 🌹🍃ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﻮﺳﯽ ﺑﻦَ ﺟﻌﻔﺮٍ ﻥِ ﺍﻟﮑﺎﻇﻢ☀️ُ 🌹🍃ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﻮﺳَﯽ ﺍﻟﺮﺿَﺎ ﺍﻟﻤُﺮﺗﻀﯽ☀️ 🌹ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺠﻮﺍﺩ☀️ 🌹🍃ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﻬﺎﺩﯼ☀️ 🌹🍃ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﻌﺴﮑﺮﯼ☀️ 🌹🍃السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی☀️ ✨یاخلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان... ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺑﺮﮐﺎﺗﻪ✨ 🌺اللهُـمَّ ؏َـجِّـلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج✨🌺 ✨اݪّلهُمَّ صَݪِّ عَݪے مُحَمَّد وَ آݪِ مُحَمَّد وَ عَجِّݪ فَرَجَهُمْ✨ 💛🍃💛🍃💛🍃💛🍃💛 💚دعای ایمان💚 💞بسم اللّه الرحمن الرحیـم💞 🌹لااِلهَ اِلَّا اللهُ الموُجُودُ فی کُلِّ زَمانٍ🌹 🌹 لا اِلهَ الا اللهُ المَعبوُدُ فی کُلِّ مَکانٍ🌹 🌹 لا اله الا اللهُ المَعروُفُ بِکُلِّ اِحسانٍ🌹 🌹 لااِلهَ الااللهُ کُل یَومٍ فی شَأنٍ 🌹 🌹 لااله الااللهُ اَلاَمانُ اَلاَمانُ اَلاَمانُ مِن زوالِ الایمانِ🌹 🌹 و مِن شَرِّ الشَّیطانِ یاقَدیمَ الاِحسانِ 🌹 🌹یاغَفُورُ یارَحمنُ یارَحیمُ بِرَحمَتِکَ یااَرحَمَ الرّاحِمینَ .🌹 💚دعای چهارحمد💚 💞بسم الله الرحمن الرحیم 💞 🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی عَرَّفَنی نَفسَهُ وَ لَم یَترُکنی عُمیانَ القَلب🌷 🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی جَعَلَنی مِن اُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّی الله ُ عَلَیهِ وَ آلِه🌷 🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی جَعَلَ رِزقی فی یَدِهِ وَ لَم یَجعَلهُ فی اَیدِی النّاس🌷 🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی سَتَرَ عُیُوبی عَورَتی وَ لَم یَفضَحنی بَینَ النّاسِ.🌷 💛اللهم عجل لولیک الفرج💛 💙خواص دعای چهارحمد💙 🌻از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام مرویست🌻 🌼 که هر کس از پیروان ما هر روز این چهار حمد را بخواند خداوند او را سه چیز کرامت فرماید: 🌼 🍀اول عمر طبیعی 🍀 🍀دوم مال و جمعیت بسیار 🍀 🍀سوم باایمان ازدنیارفتن وبی حساب داخل بهشت شدن🍀 🌈🔆🌈🔆🌈🔆🌈🔆🌈🔆🌈🔆 ️ 🌈اذکار و ادعیه دعای عصر غیبت 🌈 ♻️دعایی که در زمان غیبت بایدهر روز خوانده شود🙏 ⚜اللهُمَّ عَرِّفنیِ نَفْسَکَ، ⚜فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفنی نَفْسَکَ لَمْ اَعرِفْ رَسُولَکَ، ⚜ اَللهُمَّ عَرِّفنی رَسُولَکَ، ⚜ فاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعرِّفْ حُجَّتَکَ، ⚜ اللهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَْم ⚜تُعَرِّفنی حُجَّتکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینیِ . ⚜دعای غریق ⚜ 💠دعای تثبیت ایمان دراخرالزمان💠 🌷🍂💐 یا اَللَّهُ یا رَحْمنُ یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِیِ عَلی دِینک 💐🍂🌷 🍀 إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراه قریباُ 🍀 🌷 أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌷 ‍ 💖❤🌼💖❤🌼💖❤🌼💖❤ 🌺 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِكَ عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ (اَبَداً) ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِيارَتِكُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ 🌷🌹🌻🌼🌸🌺💐🌷🌹🌻🌼🌷 🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج اَلــــــسٰاعة🌤 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d ♥️ مولا جانم تاظهوردولت عشق و تاابد عاشقت میمانم ♥‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎
🌼🍃🌼🍃🌼 سلام🤚 روزتان منوربه ذکرصلوات برمحمدوآل محمد(ص) به رسم ادب هرروز: السلام علی رسول الله وآل رسول الله السلام علیک یابقیة الله(عج) السلام علیک یااباعبدالله الحسین(ع) السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا (ع) جمیعاورحمت الله وبرکاته. 💐💐 🌼 امام خوب زمانم سلام «صبحم» شروع می شود آقابه نامتان «روزی من» همه جا «ذکرنامتان» صبح علی الطلوع «سَلامٌ عَلیک یابن الحسن» مـن دلخوشم به «جواب سلامتان» 💐💐 🌼 السلام علیک یابقیة الله یا اباصالح المهدۍیاخلیفة الرحمن ویا شریک القرآن ایهاالامام  الانس والجان"سیدی"و"مولاۍ"  الامان الامان ‍ ♥️ســـیدے! یــابن الــحسن!♥️ 👈🏼 مِــــن هــــجرِک یاحـــــبیب، قـــــلبے قــــد ذاب مــــــــهدیمـ ازفــــــــــراق دورے تـــــــــو، دیـــــگرطـــــــاقتے نـــــــمانده، جــز ایــنکه تـــسّلایمـ دعـــاے فــــرجت بـــــاشد...      ا‍❖═▩ஜ••🎇🎆🎇••ஜ▩═❖🌟✨‌ 💟بـــسم اللــه الــرحمن الــرحيم 💞إِلــــَهِے عـــَظُمَـ الْــــبَلاءُ وَ بــَرِحَ الْـــخَفَاءُ وَ انــــْکَشَفَ الْــــغِطَاءُ وَ انْــــقَطَعَ الـــرَّجَاءُ وَ ضــــَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُــــنِعَتِ الــــسَّمَاءُ وَ أَنْـــــتَ الْــــمُسْتَعَانُ وَ إِلَــــیْکَ الْــــمُشْتَکَے وَ عــــَلَیْکَ الْــــمُعَوَّلُ فـــِے الـــشِّدَّةِ وَ الــــرَّخَاءِ اللــــهُمَّـ صَـــلِّ عَـــلَے مُـــــحَمَّدٍ وَ آلِ مُــــحَمَّدٍ أُولِــــــے الْأَمْـــــــرِ الَّـــــذِینَ فَـــــرَضْتَ عَــــلَیْنَا طـــــَاعَتَهُمـْ وَ عـــــَرَّفْتَنَا بِـــــذَلِکَ مَــــنْزِلَتَهُمْـ فَـــــفَرِّجْ عــــَنَّا بِـــحَقِّهِمْـ فَـــرَجا عـــَاجِلا قَـــرِیبا کَـــلَمْحِ الـــْبَصَرِ أَوْ هُــــوَ أَقـــْرَبُ یَا مـــُحَمَّدُ یَا عَلِےُّ یَا عَلِےُّ یَا مُـــحَمَّدُ اکـــْفِیَانِے فـــَإِنَّکُمَا کـــَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فـــــَإِنَّکُمَا نـــَاصِرَانِ یَا مَــــــوْلانَا یَا صـــَاحِبَ الـــزَّمَانِ الـــْغَوْثَ الْـــغَوْثَ الْــغَوْثَ أَدْرِکـــْنِے أَدْرِکْنِی أَدْرِکْــنِے الــسَّاعَةَ الـــسَّاعَةَ الــسَّاعَةَ الْـــعَجَلَ الْـــعَجَلَ یَا أَرْحَـــمَ الـــرَّاحِمِینَ بِــــحَقِّ مـــُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الــــطَّاهِرِینَ..💞 ❖═▩ஜ••🎇🎆🎇••ஜ▩═❖✨🌟✨‌ 👆🏼وبــــراے مـــحبوب عـــالمین روحـــے وارواح الـــعالمین لــــــــتراب مــــــــقدمه الــــفداه💔 ا‍❖═▩ஜ••🎇🎆🎇••ஜ▩═❖🌟✨ 💟بــسمـ الله الــرحمن الــرحیم 💓اَللّـــهُمـَّ كُــنْ لِـــوَلِيِّكَ الْـــحُجَّةِ  بْنِ الْــــحَسَنِ صــــَلَواتُكَ عـــــَلَيْهِ  وَعَــــلے آبـــائِه فـي هــــــــذِهِ  الــــسَّاعَةِ وَفـــي كُــلِّ ســــاعَة  وَلـــِيّاً وَحــافِظاً وَقــائِداً وَنــاصِراً  وَدَلــــيلاً وَعَــــيْنا حـَتّے تُـــسْكِنَهُ  اَرْضــــــَكَ طَــــوْعاً وَتُــــــمَتِّعَهُ  فــــیها طــــویلا...💓 ❖═▩ஜ••🎇🎆🎇••ஜ▩═❖🌟✨🌟 یـــقین بــــدانیمـ که اوهــمـ، هــر لــــحظه، دعـــایمان مے کــند... 🌤اللّٰهُمَــ ؏َجِـلْ لِوَلیــِـــڪَ الـْفَرَّجْ 🌤 ⬇️⬇️⬇️⬇️ 💠 بیایین برای تعجیل و سلامتی قطب عالم امڪان 💠حضرت صاحب الزمان عج سه توحید 💠به نیت هدیه یڪ ختم ڪامل قرآن به مولا عج در هر نماز عاشقانه هدیه ڪنیم https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌼🍃🌼🍃🍃 🌷صلوات خاصه صاحب الزمان (عج)🌷 بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم 🌿اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى وَلِيِّكَ وَ ابْنِ أَوْلِيَائِكَ الَّذِينَ فَرَضْتَ طَاعَتَهُمْ وَ أَوْجَبْتَ حَقَّهُم🌿 و أَذْهَبْتَ عَنْهُمُ الرِّجْس🌿 و طَهَّرْتَهُمْ تَطْهِيرا اللَّهُمَّ انْصُرْهُ 🌿و انْتَصِرْ بِهِ لِدِينِك🌿 و انْصُرْ بِهِ أَوْلِيَاءَكَ وَ أَوْلِيَاءَهُ وَ شِيعَتَهُ وَ أَنْصَارَهُ وَ اجْعَلْنَا مِنْهُم🌿 اللَّهُمَّ أَعِذْهُ مِنْ شَرِّ كُلِّ بَاغٍ وَ طَاغٍ وَ مِنْ شَرِّ جَمِيعِ خَلْقِك🌿 و احْفَظْهُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ🌿 و عَنْ يَمِينِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ وَ احْرُسْهُ وَ امْنَعْهُ أَنْ يُوصَلَ إِلَيْهِ بِسُوءٍ وَ احْفَظْ فِيهِ رَسُولَكَ وَ آلَ رَسُولِك🌿 و أَظْهِرْ بِهِ الْعَدْلَ وَ أَيِّدْهُ بِالنَّصْرِ وَ انْصُرْ نَاصِرِيهِ🌿 و اخْذُلْ خَاذِلِيهِ وَ اقْصِمْ بِهِ جَبَابِرَةَ الْكُفْرِ وَ اقْتُلْ بِهِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنَافِقِينَ وَ جَمِيعَ الْمُلْحِدِين🌿 حيْثُ كَانُوا مِنْ مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا وَ بَرِّهَا وَ بِحْرِهَا وَ امْلَأْ بِهِ الْأَرْضَ عَدْلا وَأَظْهِرْ بِهِ دِينَ نَبِيِّكَ عَلَيْهِ وَ آلِهِ السَّلامُ🌿 و اجْعَلْنِي اللَّهُمَّ مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ وَ أَتْبَاعِهِ وَ شِيعَتِهِ🌿 و أَرِنِي فِي آلِ مُحَمَّدٍ مَا يَأْمُلُونَ وَ فِي عَدُوِّهِمْ مَا يَحْذَرُونَ إِلَهَ الْحَقِّ آمِينَ.🌿 🌹اللهم صل علی محمد وال محمد🌹 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 سلام و با آرزوی قبولی طاعات🌹 در ختم زیارت آل یاسین به نیت تعجیل در فرج حضرت حجت(عج) شرکت نمایید، ان شاء الله سرباز آقا باشید. 🌹 زیارت آل یاسین بسم الله الرحمن الرحیم سَلامٌ عَلی آلِ یاسین اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا داعیَ اللهِ وَ ربّانیَّ آیاتِه اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا بابَ اللهِ وَ دیّانَ دینِه اَلسَّلامُ عَلیکَ یا خَلیفةَ اللهِ وَ ناصِرَ حَقِّه اَلسَّلامُ عَلیکَ یا حُجَّةَ اللهِ وَ دلیلَ إرادَتِه اًلسَّلامُ عَلیکَ یا تالیَ کِتابِ اللهِ وَ تَرجُمانَه اَلسَّلامُ عَلَیکَ فی آناءِ لَیلِکَ وَ أطرافِ نَهارِک ُاَلسَّلامُ عَلَیکَ یا بَقیَّةَ اللهِ فی أرضِه اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا میثاقَ اللهِ الَّذی أخَذَهُ وَ وکَّدَه اَلسَّلامُ عَلیکَ یا وَعدَ الله الَّذی ضَمِنَه اَلسَّلامُ عَلَیکَ أیُّهَا الْعَلَمُ الْمَنصوبُ وَ الْعِلمُ الْمَصبوب وَ الْغَوثُ وَ الرَّحمَةُ الواسِعَة وَعداً غَیرَ مَکذوب اَلسَّلامُ عَلیکَ حینَ تَقوم السَّلامُ عَلیکَ حینَ تَقعُد السَّلامُ عَلیکَ حینَ تَقرءُ وَ تُبیِّن اَلسَّلامُ عَلَیکَ حینَ تُصَلّی وَ تَقنُت اَلسَّلامُ عَلَیکَ حینَ تَرکَعُ وَ تَسجُدَ اَلسَّلامُ عَلَیکَ حینَ تُهَلِّلُ وَ تُکَبِّر اَلسَّلامُ عَلَیکَ حینَ تَحمَدُ وَ تَستَغفِر اَلسَّلامُ عَلَیکَ حینَ تُصبِحُ وَ تُمسی اَلسَّلامُ عَلَیکَ فی الَّلیلِ إذا یَغشی وَ النَّهارِ إذا تَجَلّی اَلسَّلامُ عَلیکَ أیُّهَا الإمامُ المَأمون اَلسَّلامُ عَلَیکَ إیُّهَا الْمُقَدَّمُ الْمَأمول اَلسَّلامُ عَلَیکَ بِجَوامِعِ السَّلام اُشهِدُکَ یا مَولای أنّی اَشهَدُ أن لا إلهَ إلاّ الله وَحدَهُ لا شَریکَ لَهَ وَ ُأنَّ مُحَمَّداً عَبدُهُ وَ رَسولُه لا حَبیبَ إلاّ هُوَ وَ أهلُه وَ اُشهِدُکَ یا مَولای اَنَّ علیّاً أمیرَ‌المُؤمِنینَ حُجَّتُه وَ الْحَسَن حُجَّتُه وَ الْحُسینَ حُجَّتُه وَ عَلیَّ بنَ الْحُسینِ حُجَّتُه وَ مُحَمَّدَ بنَ علی حُجَّتُه وَ جَعفَر بنَ مُحَمَّدٍ حُجَّتُه وَ موسَی بنَ جَعفَرٍ حُجَّتُه وَ عَلیَّ بنَ موسی حُجَّتُه وَ مُحَمَّدَ بنَ عَلی حجتهٍّ و علی بن محمد حُجَّتُه و الحسن ابن علی حجته وَ اَشهَدُ اَنَّکَ حُجَّةُ الله أنتُم الاوَّلُ وَ الاخِِر وَ أنَّ رَجعَتَکُم حَقٌّ لا رَیبَ فیها یَومَ لایَنفَعُ نَفساً ایمانُها لَم‌تَکُن آمَنَت مِن قَبل اَو کَسَبَت فی ایمانِها خَیراً وَ أنَّ الْمَوتَ حَقّ وَ أنَّ ناکِراً وَ نکیراَ حَقّ وَ اَشْهَدُ اَنَّ النَّشرَ حَقّ وَ البَعثَ حَقِّ وَ اَن الصِّراطَ حَقّ وَ المِرصادَ حَقّ وَ المیزانَ حَقّ وَ الْحََشرَ حَقّ وَ الحِسابَ حَقّ وَ الْجَنَّةَ وَ النّارَ حَقّ وَ الوَعدَ وَ الوَعیدَ بِهِما حَقّ یا مَولایَ شَقِیَ مَن خالَفَکُم وَ سَعِدَ مَن أطاعَکُم فَاشْهَدْ عَلی ما أشهَدتُکَ عَلَیه وَ أنَا وَلیٌّ لَکٍَ بَریءٌ مِن عَدُوِّک فَالحَقُّ ما رَضیتُموه وَ الباطِلُ ما أسخَطتُموهً وَ الْمَعروفُ ما أمَرتُم بِه وَ الْمُنکَرُ ما نَهَیتُم عَنه فَنَفسی مُؤمِنَةٌ بِالله وَحدَهُ لا شَریکَ لَه وَ بِرَسولِه وَ بِأمیرِالمُؤمِنینَ وَ بِکُم یا مَولای أوَّلِکُم وَ آخِرِکُم وَ نُصرَتی مَعَدَّةٌ لَکُم وَ مَوَدَّتی خالِصَةٌ لَکُم آمینَ آمین. جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج صلوات https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌺🎉🌺🎉🌺 🔅تعقیب نمازصبح🔅 📜روایت شده است هرکس دروقت صبح قبل ازتکلم سه بار آیه ذیل را بخواند،روزی اوازجایی برسدکه گمان نداشته باشد. 🍃⚜بسم الله الرحمن الرحیم رَبَّنَا أَنزِلْ عَلَيْنَا مَآئِدَةً مِّنَ السَّمَاءِ تَكُونُ لَنَا عِيدًا لِّأَوَّلِنَا وَ آخِرِنَا وَآيَةً مِّنكَ وَارْزُقْنَا وَ أَنتَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ 🌟🌅 هرکس بعدازنمازصبح پیش ازآنکه سخن گوید آیه137سوره بقره ✨(فَسَیَکْفیکَهُمُ الله وَهوَ السّمیعُ العلیم) راهفت مرتبه بخواند خداوندمهربان درآن روزهمه مهمات او راکفایت می کند 🌟🌅 ❇️امام صادق ،علیه السلام ،فرموده اند ذکری عظیم الشأن که توصیه شده حتماده مرتبه بعدازطلوع و قبل از غروب ،آفتاب،خوانده شود. 🌺«لا إلهَ إلا اللهُ وَحْدَهُ لا شریکَ لهُ ،لهُ المُلکُ ولهُ الحمدُ.یُحیی ویُمیتُ،ویُمیتُ ویُحیی،وَهُوَ حَیّ ٌ لایَموتْ بِیَدِه ِالخَیْرُوَ هُوَعَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیر.».🌺 🌟🌅 بعداز نمازصبح براى وسعت رزق ده مرتبه بگو: 💥سُبْحانَ اللّه ِ الْعَظيمِ وَبِحَمْدِه،اَسْتَغْفِرُ اللّه وَاَسْئَلُهُ مِنْ فَضْلِه.💥 🌟🌅 💠رسول خدا صل الله علیه وآله فرمودند بعدازنماز صبح ده مرتبه این ذکر را بگو تاخداوندتوراازنابینایی ودیوانگی وجذام وفقر،حفظ کند.👇 💥 سُبْحانَ اللّه ِالْعَظيمِ وَبِحَمْدِه،لاحَوْلَ وَلاقُوَّةَ اِلاّبِاللّه،الْعَلىِ،الْعَظيمِ.💥 🌟🌅 💠 دعای پيش ازطلوع آفتاب بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ 💥الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ وَلا يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ غَيْرُهُ الْحَمْدُ لِلَّهِ كَمَا يُحِبُّ اللَّهُ أَنْ يُحْمَدَالْحَمْدُ لِلَّهِ كَمَاهُوَأَهْلُهُ اللَّهُمَّ أَدْخِلْنِي فِي كُلِّ خَيْرٍأَدْخَلْتَ فِيهِ مُحَمَّداوَ آلَ مُحَمَّدٍوَأَخْرِجْنِي مِنْ كُلِّ شَرٍّأَخْرَجْتَ مِنْهُ مُحَمَّداوَآلَ مُحَمَّدٍ 🌟🌅 ☀️رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود: «هرصبح چهار نعمت خدارایادکنیدکه نعمت خداازشما زائل نگردد» 🍃☀️بسم الله الرحمن الرحیم 🔅الحَمدُلِلّه ِ الَّذی عَرَّفَنی نَفسَهُ وَلَم یَترُکنی عُمیانَ القَلب 🔅الحَمدُلِلّه ِ الَّذی جَعَلَنی مِن اُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّی الله ُ عَلَیهِ وَآلِه 🔅الحَمدُلِلّه ِ الَّذی جَعَلَ رِزقی فی یَدِهِ وَ لَم یَجعَلهُ فی اَیدِی النّاس 🔅الحَمدُلِلّه ِالَّذی سَتَرَ عُیُوبی عَورَتی وَ لَم یَفضَحنی بَینَ الناس 🌟🌅  ❇️ حضرت صادق عليه السلام فرموده خواهی که قرض تواداشودبعدازنمازصبح بگو: 🔆توَكَلْتَ عَلَي الْحَيِّ الْقَيّوُمِ الَّذي لاٰيَمُوتُ وَالْحَمْدُلِلهِ الَّذي لَمْ يَتَّخِِذ وَلَداً وَلمْ يَكُنْ لَهُ شَريكٌ فِي الْمُلْكِ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ وَكَبِّرْهُ تَكْبيراً اَللهُمَّ اِنّي اَعوُذُبِكَ مِنَ الْبُؤْسِ وَالْفَقْرِوَمِنْ غَلَبَةِ الدَّيْنِ وَالسُّقْمِ وَاَسْئَلُكَ اَنْ تُعينَني عَلٰي.اَداٰءِ حَقِّكَ اِلَيْكَ وَاِلَي النّٰاس 🌟🌅 ❇️ ۳سفارش امام زمان برای گشایش رزق 🔸۱- بعدازفجرصبح دست برسینه گذارد وهفتادمرتبه بگویدیا فَتّاح 🔸 ۲- مواظبت کن به خواندن: «لاحَوْلَ وَلاقُوَّهَ اِلاّ بِاللهِ تَوَکَّلْتُ عَلَی الْحَیِّ الَّذی لایَمُوتُ وَاَلْحَمْدُللِهِ الَّذی لَمْ یَتَّخِذْ صاحِبَهً وَلاوَلَداًوَلَمْ یَکُنْ لَهُ شَریکٌ فِی الْمُلْکِ وَلَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ وَکَبِّرْهُ تَکْبیراً» 🔸۳-💥بِسْمِ اللّه ِوَصَلَّى اللّه ُ عَلى مُحَمَّدٍوَ آلِه،وَاُفَوِّضُ اَمْرى اِلَى اللّه ِ اِنَّ اللّه َ بَصيرٌ بِالْعِبادِ،فَوَقاهُ اللّه ُ سَيِّئاتِ مامَكَرُوا.لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ الظّالِمينَ، فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَنَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذلِكَ نُنْجِى الْمُؤْمِنينَ.حَسْبُنَا اللّه ُ وَنِعْمَ الْوَكيلُ، فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللّه ِ وَفَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ. ماشاءَ اللّه ُ لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّه ِ،ماشاءَ اللّه ُ لاما شاءَ النّاسُ،ماشاءَ اللّه ُ وَاِنْ كَرِهَ النّاسُ،حَسْبِىَ الرَّبُّ مِنَ الْمَرْبُوبينَ،حَسْبِىَ الْخالِقُ مِنَ الْمَخْلُوقينَ،حَسْبِىَ الرّازِقُ مِنَ الْمَرْزُوقينَ،حَسْبِىَ اللّه ُ رَبُّ الْعالَمينَ. حَسْبى مَنْ هُوَ حَسْبى،حَسْبى مَنْ لَمْ يَزَلْ حَسْبى،حَسْبى مَنْ كانَ مُذْكُنْتُ (لَمْ يَزَلْ) حَسْبى،حَسْبِىَ اللّه ُ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ،عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظيمِ. 💚🌺💚🌺💚 أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوب https://eitaa.com/joinchat/1143341274C9a5d87b434