eitaa logo
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
2.7هزار دنبال‌کننده
22.7هزار عکس
26.6هزار ویدیو
129 فایل
محتویات کانال ازهردری میباشد 🌹علمی، مذهبی‌، شعر،داستان،پندواندرز سخنان بزرگان ،طب سنتی،کاردستی، آموزشی،مطالب پزشکی روز دنیا، و خلاصه اینجاهمه چی درهمه🌹 ارتباط با ادمین 👈👈 @Ndashti ارتباط با ادمین 👈👈 @M_Mohammdeean
مشاهده در ایتا
دانلود
پیرزن خم شد و چند تا سرفه کرد.. حس کردم داره زمان میخره تا دروغ تازه ای سر هم کنه.. با آرنجم زدم به سینه اش و گفتم .. د... یالا... دستهاش رو برد بالا و گفت به خدا من بی گناهم... من .. با دیدن اون گردن بند عقلمو از دست دادم و نفهمیدم دارم چه غلطی میکنم... داد زدم درست حرف بزن ببینم چه گردنبندی؟؟ پیرزن چشمهاش پر از اشک شد و گفت ای خدا .. عجب غلطی کردم .. مادرت منو میکشه .. حرف نزنم هم تو .. دستم رو تکیه دادم به دیوار بالای سرش و پرسیدم مادرم؟؟ از ترس خودش رو جمع کرد و گفت مادرت قبل از معاینه بهم گفت معاینه اش کردی، حامله بود به هیچ کس حرفی نزن بیا پیشم.. بعد از معاینه ، کنارش نشستم .. مرضیه خانم هم بود ولی اشاره کرد حرفی نزنم .. اونو به یه بهانه ای فرستاد اتاقش.. بهم گفت مطمئنه که تو امروز و فردا صنم رو طلاق میدی و نمیخواد بچه ای این وسط باشه .. به خدا.. اولش قبول نمیکردم .. گردن بندش رو در آورد و گذاشت کف دستم .. اصرار کرد .. منم وسوسه شدم و قبول کردم .. به جان بچهام از صبح عذاب وجدان دارم ... باور نمیکردم .. داد زدم دروغ نگو کفتار پیر.. مادر من این کار رو نمیکنه .. اون بچه ی من بود که جونش رو گرفتی.. مچ دستش رو محکم گرفتم و به سمت در کشیدم و گفتم وقتی رفتیم پیش آژان ، راستش رو میگی .. پیرزن خودش رو روی زمین پرت کرد و با گریه گفت بهت ثابت میکنم .. دستم رو ول کن .. همین که دستش رو رها کردم دست کرد توی جیب شلوارش و گردنبند قیمتی مادرم رو درآورد.. دستش رو بالا آورد و گفت ایناهاش.. اینو بهم داد.. بهم گفت تا کی واسه دو شاهی پول میری این خونه و اون خونه.. اینو بفروش یکی دو سال راحت زندگی کن .. الانم اگر منو ببری پیش آژان ، همه اینارو میگم .. مادر تو هم باید مجازات بشه .. اون منو وسوسه کرد... به گردنبند مادر که تاب میخورد زل زده بودم .. باورم نمیشد .. یعنی نمیخواستم و نمیتونستم باور کنم .. مادر من.. چطور تونسته بود برای از بین بردن بچه ی من نقشه بکشه .. چرا این کار رو کرده بود .. باید بهم میگفت .. گردنبند رو از دست پیرزن کشیدم و از خونه اش بیرون زدم ... با سرعت به طرف خونه حرکت کردم .. به قدری ذهنم درگیر بود که چند باری نزدیک بود تصادف کنم .. تمام راه گردنبند رو تو دستم فشار میدادم و فقط میخواستم زودتر برسم ، تا عکس العمل مادر رو ببینم .. سلطانعلی در رو باز کرد و نگران پرسید خانم کوچیک چطورند؟؟ بدون اینکه جوابش رو بدم داد زدم مادر... مادر... کدوم گوری هستی ؟؟ آفت تو حیاط بود .. محکم زد توی صورتش و گفتم یا فاطمه زهرا صنم چی شده؟؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
مادر و مرضیه از اتاقش بیرون اومدند و مادر با عصبانیت گفت خوشم باشه.. آفرین.. این چه وضعه حرف زدن با مادرته؟؟ گردنبند رو بالا آوردم و گفتم اینو دادی تا بچه ی منو بکشه... آره... چرا؟؟؟ رنگ صورت مادر به وضوح پرید و با تته پته گفت چی میگی؟ این دست تو چیکار میکنه؟ دنبالش میگشتم نبود... داد زدم .. بسه.. دروغ نگو ... به روح پدرم حرف نزنی اون پیرزن و با این گردنبند میبرم نظمیه .. اون وقت مجبوری حرف بزنی ... نزار کار به اونجاها برسه.. مرضیه دستش رو گذاشته بود روی شکمش و لبش رو گاز میگرفت .. کمی از مادر فاصله گرفت .. مادر انگار کمی به خودش مسلط شده بود .. بدون توجه به من روی ایوون نشست و به پشتی تکیه داد و گفت معلومه دیگه تمام این خزعبلاتو اون زن معلوم الحالت تو مغزت کرده .. گردنبندمم خودش برداشته واست قصه تعریف کرده .. از عصبانیت قلیونی که کنار ایوون بود رو برداشتم و به دیوار کنار مادر پرت کردم .. با صدای شکستن قلیون همگی از ترس جیغ زدند.. میدونستم اگر توی خونه بمونم، اتفاق ناگواری میوفته.. قبل از رفتن رو کردم به مرضیه و گفتم به این زن اعتماد نکن ، مواظب بچم باش.. این زن قاتله.. قاتل.. مرضیه فقط مبهوت نگاهم کرد.. مادر داد زد بسه.. تمومش کن این چرندیاتت رو .. آره من قاتلم .. اشتباه کردم باید صنم رو میکشتم که تو رو دعایی کرده .. جوابی ندادم .. از خونه خارج شدم .. به حجره رفتم .. باید یه فکر اساسی میکردم .. دیگه نمیتونستم اجازه بدم مادر ، کنار صنم زندگی کنه.. کینه و نفرت قلب و مغز مادر رو پر کرده بود و عقلش رو از کار انداخته بود .. تو تاریکی حجره فکرهای زیادی به سرم زد .. نیمه های شب تصمیم قطعیم رو گرفتم .. صبح با روشن شدن هوا، اول به بیمارستان رفتم .. صنم بهتر بود ولی گفتند که بعد از ظهر ترخیص میشه.. از بیمارستان تا به خونه ی خودمون، از هر کی میدیدم و میشناختم سراغ خونه ی خالی میگرفتم .. خونه ی متوسطی پیدا کردم و همون لحظه قرارداد امضا کردم .. اول سراغ پیرزن قابله رفتم با دیدن دوباره ی من ، رنگ از رخش پرید .. گفتم لباسهات رو جمع کن دنبالم بیا .. _تو رو به خدا .. بهم رحم کن .. من تو این سن طاقت زندون ندارم .. +کی گفت میریم زندان .. واست کار پیدا کردم .. زود باش.. چند دقیقه بعد همراه پیرزن که بقچه ی کوچیکی رو محکم بغل کرده بود به طرف عمارت رفتیم .... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح زود ادم نمیدونه روز چی می خاد با خودش بیاره ولی این نوید رو به ادم میده که امیدوارم باشه. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا زن ها را فرشته آفرید تا عشق، زیبایی و عدالت را به قد و قواره ی قناس دنیا بدوزند و درغیاب او مراقب زندگی باشند. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
این قواعد را به مدت سه روز به طور جدی تمرین کنید: انتقاد نکنید داوری نکنید گله و شکایت نکنید غر نزنید منفی فکر نکنید به همین سادگی میتوانید به آرامشی عمیق دست پیدا کنید حتما امتحان کنید نتایج فوق العاده ای بدست خواهید اورد ... به دنبال راه های پیچیده برای آرامش نباش دوست من .. خیلی ساده میتوانی ارامش پیدا کنی ... قضاوت نکنیم و بیشتر عشق بورزیم و گذشت کنیم و دریا دل باشیم با رعایت همین موارد ذکر شده به آرامش میرسیم. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ابرها به اسمان تكيه ميكنند، درختان به زمين و انسانها به مهرباني يكديگر......... گاهي دلگرمي يك دوست چنان معجزه ميكند كه انگار خدا در زمين كنار توست. جاودان باد سايه دوستانيكه شادي را علتند نه شريك، و غم را شريكند نه دليل🪴 ‎‌ ‌‌ ‌‌‎‌ ‌‌ ‌https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا شکرت♥️ خدایا به داده ونداده و گرفته ات شکر. که دادهات نعمت نداده ات حکمت و گرفته ات امتحان است، خدایا به وجود همه بندگانت سلامتی و تندرستی عطا فرما... https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
6.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در این هوای سرد و زیبای پاییزی کلبه زندگیتون 🏠 همیشه گرم و پر از عـشق و محبت ‎‌‌‎‎‌‎‎ ‎‌‌‎‎‌‎‎https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d