eitaa logo
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
2.7هزار دنبال‌کننده
21.9هزار عکس
25.5هزار ویدیو
126 فایل
محتویات کانال ازهردری میباشد 🌹علمی، مذهبی‌، شعر،داستان،پندواندرز سخنان بزرگان ،طب سنتی،کاردستی، آموزشی،مطالب پزشکی روز دنیا، و خلاصه اینجاهمه چی درهمه🌹 ارتباط با ادمین 👈👈 @Ndashti ارتباط با ادمین 👈👈 @M_Mohammdeean
مشاهده در ایتا
دانلود
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#این_مرد_امشب_میمیرد_108 بى توجه به حضورش وارد اتاق شدم و در را بستم چند ثانيه بعد در را گشود و وا
خانم معذرت ميخوام آقا هماهنگ نكردند كه شما بيرون تشريف ميبرين با عصبانيت گفتم: _ آقات در جريانه اين مسخره بازيا چيه مگه اينجا زندانه؟ _ من معذورم خانم _ چيه لفظ قلم حرف ميزنى بكش كنار ببينم صداى پيرمرد مجبورم كرد كه برگردم _ به تو ادب ياد ندادن؟ (روى صندلى چرخدار هم اين مرد وحشتناك و قوى بود) _ به سلام پيرى بابا زحمت كشيدى تا اينجا اومدى ميگفتى خودم ميومدم چرختو هل ميدادم.. رسما تربيت و كلاس كارى و زحمت مربى ام را به باد دادم ،، _ حقا كه دختر آذرى ! وقيح و بى هويت! چند قدم به سمتش رفتم دسته هاى صندلى چرخدارش را گرفتم و با تمام نفرتم در چشمهايش خيره شدم .. _ من دختر پروينم نه آذر منو پروينى بزرگ كرده كه به حرمت صيغه زورى تو يه عمر زن بودنشو فراموش كرده الانم زن معينم، آقاى همتون وارث آقاخان پس سعى كن احترامتو نگه دارى كه عقده ٢٢ سال ظلمتو يهو گوله نكنم همه اين خونه و تو رو به توپ ببندم من از اونى ام كه فكر كنى ديوونه تر و بى كله ترم _ تو هيچى نميدونى مختو معين شست و شو داده ..! _ من ٢٢ سال همه چيو با چشمهام رصد كردم ثانيه به ثانيه بدبختيام بوى گند نامردى تو رو ميده اين خونه كه واسه همه جا داشت جز من حالا واسه منه پدربزرگ عزيز _ مهناز ميمرد خودكشى ميكرد اگه ميفهميد آذر باز از شوهرش بچه دار شده.. _ من چى ؟ من مهم نبودم تو اين همه سال نگفتى اين بدبخت نوه منه مرده يا زنده است .. _ من پول خوبى به مادرت دادم كه واسه آيندت سرمايه گزارى كنه به من چه كه به بچه خودشم رحم نكرد الانم عاقل باش بابا ما تازه همو پيدا كرديم نزار معين تو آتيش كينه اش تو رو هم بسوزونه اون پسر عاشق ژاله است هنوز فكر ميكنى واسه چى تو رو گرفته ؟ واسه اين كه چند صباحى هم بستر كسى بشه كه شبيه ژاله است و بعد عين دستمال كاغذى بندازتت دور، من اين چموشو ميشناسم اين به منى كه همه چيمو به پاش ريختم حقه زد و دار و ندارمو بالا كشيد به تو رحم ميكنه آيا؟ بيا زير بال و پر خودم تو بچه منى تازه پيدات كردم... با صداى بلند خنديدم و صندلى چرخدارش را كمى به عقب هل دادم _ تا الان دختر وقيح آذر بودم الان شدم بچه ات؟! اين بابا بابا گفتنات كجا بود ٢٢ سال ... چشمم به معين كه از پله ها هراسان پايين مى آمد افتاد سكوت كردم ....بى توجه به اتابك خان دستم را گرفت و با نگرانى گفت: خوبى عزيزم؟ _ خوبم ولى آقابزرگ زياد خوب نيست داره هذيون ميگه!! من را به آغوشش چسباند و رو به اتابك خان گفت: دكترتون مگه ممنوع نكرده از اتاق خارج شدنو؟ _ دكترم يا تو مار دو سر؟ _ بهتره بريد اتاقتون و زياد واسه آزار ديگران انرژى نزاريد و بعد به خدمتكار اشاره كرد كه اورا به اتاقش ببرند همانطور كه خدمتكار صندلى اش را هل ميداد پيرمرد سر بر ميگرداند و با صداى بلند معين را مورد خطاب قرار ميداد: _ هاى معين من زمين گير و بى مال و منال شدم ولى هنوز اتابك نامدارم آدمت ميكنم نشونت ميدم جنگ با من يعنى چى ادامه دارد.... https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d