eitaa logo
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
2.7هزار دنبال‌کننده
22هزار عکس
25.6هزار ویدیو
126 فایل
محتویات کانال ازهردری میباشد 🌹علمی، مذهبی‌، شعر،داستان،پندواندرز سخنان بزرگان ،طب سنتی،کاردستی، آموزشی،مطالب پزشکی روز دنیا، و خلاصه اینجاهمه چی درهمه🌹 ارتباط با ادمین 👈👈 @Ndashti ارتباط با ادمین 👈👈 @M_Mohammdeean
مشاهده در ایتا
دانلود
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#این_مرد_امشب_میمیرد_208 چه قدر دلم براى آشتى بودن تنگ شده بود سرگيجه داشتم دلم نميخواست حالم بد
با ساره مشغول بستن چمدانش بود!!! عصبى جلو رفتم و گفتم: _ كجا به سلامتى ساره با بهت به ما خيره شده بود معين بى تفاوت لباس هايش را داخل چمدان ميگذاشت محكم در چمدان را بستم و گفتم: _ اين مسخره بازيا چيه با تو ام ؟ اخم كرد و با اشاره چشم به ساره دستور داد از اتاق خارج شود دستانش را در جيب شلوارش برده بود و با نگاه تحقير آميزى بر اندازم ميكرد _دفعه آخرته جلوى كسى با من اين طورى رفتار ميكنى ، چشم؟ عصبى تر شده بودم چمدان را باز كردم همه لباس ها و وسايلش را روى زمين پرتاب كردم و با صداى بلند شروع كردم _ برو باز هم مثل هميشه برو قهر كن و عين بچه ها برو راست ميگى من و تو دنياموم خيلى فرق داره تو دنياى من كسى كه ادعاى عاشقى داره دم از جدايى نميزنه چمدون نميبنده ... خنده تلخى كرد و گفت: _ مونا حالش خوب نيست بسترى شده ايرانم نمياد شيلا رو ميخوام ببرم پيش مادرش خم شد و چمدانش را از زمين برداشت و مشغول چيدن مجددش شد!! از پشت بغلش كردم _ معين منم ببر نگاهم نميكرد _ويزات آماده نشد از اينكه تصميم داشته مرا همراه خودش ببرد خوشحال شدم ولى چيزى نگذشته بود كه خوشحالى ام باز خراب شد دستانم را كه دور كمرش حلقه كرده بودم را باز كرد و برگشت نگاهم كرد _ بهتره اين چند روز هر دو فكر كنيم و يه تصميم جدى بگيريم ، از فردا هم ديگه لازم نيست تو خونه بمونى ، تو آزادى هر تصميمى ميخواى واسه زندگيت بگيرى ، محدوديت هيچ وقت جواب مثبتى توى روند يه رابطه نداشته ، اينم بدون هميشه موندن دليل عاشق بودن نيست خيلى ها ميرن كه ثابت كنن عاشقن .. (اين آخرين جمله جان جانان بود) نبوسيدم ! حتى اخم هم نكرد و رفت ... بى تفاوتى بى رحم ترين قاتل كره زمين است!! به خودم قول دادم قوى باشم و عاقلانه برخورد كنم بايد به او ثابت ميكردم بزرگ شده ام .. تصميم گرفتم به شركت بروم در نبود معين ، عماد به نحو احسنت اين كشتى را هدايت ميكرد.. بدون خستگى كار ميكرد و نسبت به من هم بى توجه نبود معين تماس ميگرفت خيلى كوتاه و سرد احوالم را جويا ميشد هرچند كه سيما دو روز يكبار براى كنترل حالم مى آمد همين كه صداى معين را ميشنيدم برايم كافى بود!!! آذر براى ديدنمان به شركت آمد جريان را كه شنيد عصبى شد _ بايدم بگه جدا شيم حالا كه از صدقه سر تو به اين همه مال رسيد، اصلا شايد زير سرش بلند شده _ مامان !!! من كى گفتم معين گفته جدا شيم فقط گفت فكر كنيم ، بعدم معين و خيانت ؟ محاله!!! پوزخندى زد وگفت _ تو جنس مرد جماعت مخصوصا از نوع نامدارشو نميشناسى ، فكر ميكنى واسه چى ميخواد منو تو رو جدا كنه ؟ چون ميدونه من تو رو آگاه ميكنم _ تو هم كه خوب از اين قضيه استفاده كردي و اين همه مدت ازش پول گرفتى _ بخوره تو سرش پولش فكر كردى من نياز داشتم؟ بهونه بود واسه شناختتش و نزديك شدن بهت واگرنه اردلان اين قدر زير پام ريخته كه محتاج اين خاندان نباشم خنديدم و گفتم: اين شوهرت كى مياد ايران؟ _ فعلا كه شوهر تو هم رفته از ايران هر دو بى شوهريم بعد از اتمام خنده اش گفت: گذشته از شوخى اين هفته مياد، خيلى دوست داره ببينتت حتما يه شام با ما باش _ ميدونى كه نميتونم معين ناراحت ميشه _ به جهنم كه ناراحت ميشه، تو ناراحت نشدى تو رو گذاشت رفت سراغ اون خواهر عنترش؟ ادامه دارد... https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d