💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#این_مرد_امشب_میمیرد_34 آن روز با تمام شروع تلخش و فشار كارى ساخت پاور پوينت خوب گذشت معين غروب رفت
#این_مرد_امشب_میمیرد_35
_ كى؟
_ اين پسره كه پروين و تهديد ميكنه
،،عمه عمه عمه چرا همه چيزو كف دست اين ميزارى آخه،،
_ من دوست پسر ندارم
پوزخند اعصاب خورد كنى زد و گفت: _ندارى؟!
لجم در آمده بود با حرص گفتم: _ فعلا ندارم شايد بعدا دلم بخواد داشته باشم اونم مال گذشتمه كه خودم بلدم حلش كنم ..
_ در شانم نيست منشيم با هر نخاله اى بپره در ضمن به خاطر پروين ميخوام ادبش كنم نه تو.
_ خودم ادبش ميكنم
_ آدرس؟
،، خدا لعنتت كنه كه حرف حرف خودته و بس،،
با حرص آدرس را روى كاغذ ياد داشت روى ميزش نوشتم
_ امر ديگه اى نيست
_ نهار واسم سفارش نده قرار دارم
اوهوك چه قرارى كه من خبر ندارم؟! نيومده هم ميخواد بره ..
_ چشم رئيس
از اتاق كه خارج شدم چند لحظه گيج بودم كه قراره چه بلایى سر اشكان بياد؟!!
معين كه براى قرار نهارش بيرون رفت نفس راحتى كشيدم و به اتاقش رفتم كه پرونده ها را بياورم متوجه شدم كه روى مانيتورش آهنگى در حال پخش بوده است كه استپش كرده است كنجكاو شدم و آن را پلى كردم .
" من كه آدم بدى نبودم من كه آدم بدى نبودم...
بى تو سر درد و جنون
بى تو بارون و خرون
بيا برگرد سمت من يه بار ديگه بمون
بى تو دستام سرده سرده
بى تو چشمام گريه كرده
بى تو قلبم پره درده
بى تو رنگم زرده زرده
بى تو سر درد و جنون..."
اين آهنگ را كاملاحفظ بودم چون خيلى دوستش داشتم ولى باورم نميشد معين همچين آهنگ هايى گوش كند آن هم در شركت!!! شايد عاشق بود و شايد هم شكست
عشقى خورده بود؟!
عصر برگشت و دوباره كار شروع شد حدود ساعت ٦ وقتى به داخلى ام زنگ زد واقعا حوصله شروع يك دستور جديدش را نداشتم
_ بفرماييد
_ زنگ بزن سوييما ٢ ساعت ديگه اينجا باشه..
كى رئيس؟
_ شماره اش توى ليست هست زنگ بزن بگو نامدار منتظرته خونه نره بياد همينجا
_ چشم
_ خودتم ميتونى برى
باز هم منتظر نماند و گوشى را قطع كرد، ،،سويى چى چى گفت؟ اصال كدوم خريه؟
وقتى شماره را پيدا كردم و تماس گرفتم متوجه شدم با يك دختر جوان خارجى حرف ميزنم كه به زور فارسى حرف ميزد.....
،، پس واسه اين داره منو دَك ميكنه برم؟؟! حتما بى سوييما جانش سر درد و جنون
و بارون و خزون بوده حالش !!! خوب اين بيچاره هم مرده خواجه نيست كه !! ولى چه بى شخصيت كه توى شركت كثافت كارى ميكنه!!
خودم را درگير كار كردم و سعى كردم تا آمدن اين سويى ما منتظر بمانم چند دقيقه بعد عماد در حالى كه گردنش را با دست ماساژ ميداد وارد اتاق شد انگار درد گردن اذيتش ميكرد.
_ شما هم نرفتى خونه ؟
با كلافگى گفت: نه امشب بايد طرح رو واسه جلسه آخر وزارت تكميل كنيم فكر كنم نتونيم بريم خونه كسى توى شركت نيست ميشه یه قهوه بهم بدى ؟
،، اين با شعور تر از پسر عموشه تقاضا ميكنه دستور نميده،،
_ بله حتما
روى كاناپه نششت و باز شروع به ماساژ گردنش شد
_ گردنتون درد ميكنه؟
ادامه دارد....
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d