eitaa logo
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
2.6هزار دنبال‌کننده
21.5هزار عکس
25هزار ویدیو
124 فایل
محتویات کانال ازهردری میباشد 🌹علمی، مذهبی‌، شعر،داستان،پندواندرز سخنان بزرگان ،طب سنتی،کاردستی، آموزشی،مطالب پزشکی روز دنیا، و خلاصه اینجاهمه چی درهمه🌹 ارتباط با ادمین 👈👈 @Ndashti ارتباط با ادمین 👈👈 @M_Mohammdeean
مشاهده در ایتا
دانلود
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#این_مرد_امشب_میمیرد_64 عماد هم سرى به علامت مثبت تكان داد و به شانه سامى زد ، معين به يكى از آدم ه
چند دقيقه در طول مسير ساكت بود و بعد به سامى دستور داد توقف كند ، كنار دره سرسبزى بوديم در را باز كرد و گفت: پياده شو.. پياده شدم يك لحظه كه چشم در چشم شديم با ياد خشم آن شبش باز وحشت به سراغم آمد _ تو كه هوس كتك نكردى باز؟ وجودم پر از نفرت شد .. _ عماد مريضه به خاطر تلافى بدى من اونو نابود نكن اون هيچ تلاطمی واسش خوب نيست اگه بايد اونجا اسير شه به خاطر خودخواهيه توئه البته اگه لازم باشه ميكشمش ولى نميزارم تو دوباره بكشيش يكى شبيه تو چند سال پيش اين پسرو كشته.. عماد دو بار خودكشى كرده زود وابسته ميشه و دير دل ميكنه زود محبتا رو باور ميكنه چندين بار ضربه خورده و عزيز از دست داده به خودم ضربه بزن نه جيگر گوشم... _ من قصدم اينا كه گفتى نبود ما فقط باهم خيلى دوستيم باهاش خوشحال بودم _ ازش فاصله بگير اين به نفع همه است بعد دست در جيبش كرد و كاغذى را كف دستم گزاشت با كمال تعجب به سفته خيره شدم _ هميشه كه تو نبايد جريمه شى اينم جريمه اون شب من حقت اونقدر كتك نبود اين اولين سفته اى كه پس گرفتى.. _ من به اين احتياج ندارم _ تو نه ولى عمه ات آره پاره اش كن اميدوارم بقيه رو هم بتونى يك به يك ازم بگيرى و پاره كنى فقط بايد برگردى سر كارت.... به خاطر عمه به خاطر عماد به خاطر خودم سفته را پاره كردم رشته وابستگى ام به عماد هم پاره كردم عماد را هم مثل افى از من گرفت؟! در حال سوار شدن بود كه صدايش كردم _ معين نامدار بزرگ ،،توقف كرد: _ قبول كردم اما نه فراموش ميكنم نه ميبخشم _ باشه سوار شو در راه برگشت چشمانم را بستم و فقط فكر كردم... به شركت برگشتم ،عماد در رستوران تبعيد شد و من اينجا اسير ، دلم برايش تنگ شده بود براى حس عجيبم كه عشق نبود اما مرا مدام نگرانش ميكرد حس ميكردم مادر شده ام و فرزندم را از من جدا كرده اند گاهى هم حس ميكرد پدرم را از من گرفته اند و باز يتيم شده ام عماد درمان همه بى كسى هايم بود رفيق شفيقم را باخته بودم ... كارهاى عقب افتاده ام را يك به يك انجام دادم و مشغول خواندن جزوه درسى ام شدم كه از داخلى معين به تلفنم زنگ خورد _ بله ؟ _ قهوه بعد گوشى را قطع كرد ،، بيشعور انگار به نوكر خر باباش دستور ميده قهوه اش را آماده كردم اما نه مثل هميشه با وسواس و عشق حتى از عمد به جاى اسپرسو مورد علاقه اش قهوه ترك درست كردم و نقشه كشيدم اگر پرسيد بگويم دستگاه خراب بوده است ..به اتاقش كه رفتم صندلى اش را چرخانده بود رو به سمت پنجره و پشت به من باران مى آمد و در حال گوش سپردن به قطعه غمگين واقعا زيبايى بود كه صداى خواننده اش را دوست داشتم ادامه دارد.... https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d