📚#حدیث_اشک
▪️پیرمرد آخر مجلس رسیده بود.
همه اعیان و اشراف،
هدیه های گرانقیمتشان را،تقدیم امام کرده بودند.
دلش میخواست مثل بقیه هدیه ای تقدیم امام زمانش کند.
اما فقیر بود.
درهم و دیناری نداشت!
از جدّش تنها مرثیه به ارث برده بود.
پیرمرد به امام کاظم "سلام الله علیه" عرض کرد:
من،از مال دنیا،چیزی ندارم.
برایتان شعر آورده ام.
سوگسروده های جدّم است،در رثای جدّتان حسین!
هدیه ای از من به شما!
امام زمانش،مرثیه خوانی اش را شنید. هدیه اش را پذیرفت.
دعایش کرد و از خدا برایش برکت خواست.
هر چه دیگران آورده و فرستاده بودند،به او بخشید و فرمود:
این ها هم هدیه من به تو!
📚مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۳۱۸.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d