eitaa logo
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
2.6هزار دنبال‌کننده
21.5هزار عکس
25هزار ویدیو
124 فایل
محتویات کانال ازهردری میباشد 🌹علمی، مذهبی‌، شعر،داستان،پندواندرز سخنان بزرگان ،طب سنتی،کاردستی، آموزشی،مطالب پزشکی روز دنیا، و خلاصه اینجاهمه چی درهمه🌹 ارتباط با ادمین 👈👈 @Ndashti ارتباط با ادمین 👈👈 @M_Mohammdeean
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸 🍃 🔹فلانی بزرگی دارد چه میدانی شاید همیشه میکند. 🔹فلانی به هر چه می رسد چه میدانی شاید از تعالی ناامید نیست و در هر لحظه او را می خواند. 🔹فلانی همیشه است چه میدانی شاید دارد و برای مردم خیر و خوبی می خواهد. 🔹فلانی نمی خورد !! چه میدانی شاید بر خواندن مداومت میکند و قرآن خواندن را ترک نمیکند . 🔹هر نعمت ظاهری که میبینی شاید در پس آن یک کار خوب نهفته باشد 🔹بیاد داشته باش : 🌸 من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها هر کس کار نیکی انجام دهد 10 برابر پاداش می گیرد . ‌‌‌‌‌‌‌ 🌸 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـد و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d 🍃🌸 🌸🍃🌸
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
نماز با حال تر یعنی این👆💫 📌کافیه یه خورده آداب نماز رو رعایت کنی که نمازت بشه یه نماز با حال👆👆👆 💐💐💐💐💐 ✨آقا امیرالمؤمنین(علیه‌السلام): در تعجبم از کسی که صفت خوبی به او نسبت داده میشود در حالی که میداند چنین صفتی ندارد، هم میشود 🤔 💐💐💐💐💐 شهادت، کرامت و عادت اهل بیت علیهم السلام است اما قتل نوزادان و اسیری دختران مطهر و مقدس و پرده نشین آل علی علیهم السلام - در روز عاشورا - سبب حزن دائم امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است: ابوحمزه میگوید: روزی بر امام سجاد علیه السلام وارد شدم و حضرت را مانند همیشه محزون یافتم پس به حضرت عرض کردم: يا ابن رسول الله أما آن لحزنك أن ينقضي ولبكائك أن يقل، سيدي إن القتل لكم عادة وكرامتكم من الله الشهادة، ألم يقتل جدك علي بن أبي طالب بسيف ابن ملجم، ألم يقتل عمك الحسن فما هذا البكا: يابن رسول الله، آیا وقت آن نرسیده است که غم و گریه های طولانی شما تمام شود؟ آیا قتل و شهادت عادت و کرامت شما نیست؟ آیا جد شما علی علیه السلام با شمشیر ابن ملجم، و عموی شما حسن علیه السلامکشته نشد، پس سبب این گریه های شدید شما چیست؟ پس حضرت فرمودند: هل رأت عيناك أو سمعت أذناك أن علوية سبيت لنا قبل يوم عاشورا، قتل الرجال لنا عادة ولكن هل سبي النساء لنا عادة، هل حرق الخيام لنا عادة: قبل از روز عاشورا آیا تا حالا شنیده ای و یا دیدی که دختران علی اسیر شود؟ قتل عادت ماست، اما آیا اسیری دختران علی، و آتش زدن دامان و خیام آنها عادت ماست؟ سپس حضرت فرمودند: والله، ما نظرت إلى عماتي وأخواتي إلا وذكرت فرارهن يوم عاشورا من خيمة إلى خيمة، ومنادي ينادي: أحرقوا بيوت الظالمين وهن يلذن بعضهن ببعض،وينادين: واجداه وا محمداه … : والله، هرگز به عمه ها و خواهرانم نگاه نمیکنم الا اینکه فرار آنها از خیمه ای به خیمه دیگر را به یاد می آورم! و یزیدیان فریاد میزدند: (آنها را آتش بزنید). پس دختران علی علیه السلام به هم پناه میبردند و فریاد میزدند: (یا اجداه یا محمداه). پس هرگاه از حضرت سوال میشد: (کدام مصیبت شما وحشتناک ترین مصايب است؟)، حضرت میفرمودند: الشام، الشام.. مجمع مصائب أهل البيت - الشيخ الهنداوي - الصفحه ۳۱۰ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
«زندگی نامه شهید ابراهیم هادی» 🌸🌺🌸🌺 ✍️راوی : ايرج گرائي 🔸مسابقات باشگاهها در سال 1355 بود. مقام اول مسابقات، هم نقدي ميگرفت هم به انتخابي کشور ميرفت. ابراهيم در اوج آمادگي بود. هرکس يک مسابقه از او ميديد اين مطلب را تأييد ميكرد. مربيان ميگفتند:امسال در 74 کيلو کسي ابراهيم نيست. 🔸مسابقات شروع شد. ابراهيم همه را يکي يکي از پيش رو برم يداشت. با چهار کشتي که برگزار کرد به نيمه نهائي رسيد. کشتيها را يا ضربه ميکرد يا با بالا ميبُرد. 🔸به رفقايم گفتم: مطمئن باشيد، امسال يه کشتي گير از باشگاه ما ميره تيم ملي. در ديدار نيمه نهائي با اينکه حريفش خيلي بود ولي ابراهيم برنده شد. او با اقتدار به فينال رفت. حريف پاياني او آقاي «محمود.ك» بود. ايشان همان سال قهرمان مسابقات ارتش هاي جهان شده بود. 🔸قبل از شروع رفتم پيش ابراهيم توی رختکن و گفتم: من مسابقه هاي حريفت رو ديدم. خيلي ضعيفه، فقط ابرام جون، تو رو خدا دقت كن. خوب کشتي بگير، من مطمئنم امسال برا تيم ملي انتخاب ميشي. 🔸مربي، آخرين توصيه ها را به گوشزد ميکرد. در حالي که ابراهيم بندهاي کفشش را ميبست. بعد با هم به سمت تشک رفتند. من سريع رفتم و بين تماشاگرها نشستم. ابراهيم روي تشک رفت. حريف ابراهيم هم وارد شد. هنوز داور نيامده بود. ابراهيم جلو رفت و با به حريفش سلام كرد و دست داد. حريف او چيزي گفت كه متوجه نشدم. اما ابراهيم سرش را به علامت تائيد تکان داد. بعد هم حريف او جائي را در بالاي سالن بين تماشاگرها به او نشان داد! 🔸من هم برگشتم و نگاه کردم. ديدم پيرزني تنها، تسبيح به دست، بالاي سکوها نشسته. نفهميدم چه گفتند و چه شد. اما ابراهيم خيلي بد کشتي را شروع کرد. همه اش ميکرد. بيچاره مربي ابراهيم، اينقدر داد زد و راهنمائي کرد که صِدايش گرفت. ابراهيم انگار چيزي از فريادهاي مربي و حتي داد زدنهاي من را نميشنيد. فقط وقت را تلف ميکرد! 🔸حريف ابراهيم با اينکه در ابتدا خيلي ترسيده بود اما پيدا کرد. مرتب حمله ميکرد. ابراهيم هم با خونسردي مشغول دفاع بود. داور اولين اخطار و بعد هم دومين اخطار را به ابراهيم داد. در پايان هم ابراهيم سه اخطاره شد و و حريف ابراهيم قهرمان 74 کيلو شد! وقتي داور دست حريف را بالا م يبرد ابراهيم خوشحال بود! انگار که خودش قهرمان شده! بعد هر دو کشت يگير يکديگر را بغل کردند. 🔸حريفِ ابراهيم در حالي که از خوشحالي گريه ميکرد خم شد و دست ابراهيم را بوسيد! دو کشتي گير در حال خروج از سالن بودند. من از بالاي سکوها پريدم پائين. باعصبانيت سمت ابراهيم آمدم. داد زدم و گفتم: آدم عاقل، اين چه وضع کشتي بود؟ بعد هم از زور عصبانيت با مشت زدم به بازوي ابراهيم و گفتم: آخه اگه نميخواي کشتي بگيري بگو، ما رو هم معطل نکن. ابراهيم خيلي و با لبخند هميشگي گفت: اينقدر نخور! 🔸بعد سريع رفت تو رختکن،لباسهايش را پوشيد. سرش را پائين انداخت و رفت. از زور عصبانيت به در و ديوار مشت ميزدم. بعد يك گوشه نشستم. نيم ساعتي گذشت. کمي آرام شدم. راه افتادم که بروم. جلوي در ورزشگاه هنوز شلوغ بود. همان حريف فينال ابراهيم با مادر و کلي از فاميلها و رفقا دور هم ايستاده بودند. خيلي بودند. يکدفعه همان آقا من را صدا کرد. برگشتم و با اخم گفتم: بله؟! آمد به سمت من و گفت: شما رفيق آقا ابرام هستيد، درسته؟ با عصبانيت گفتم: فرمايش؟! 🔸بي مقدمه گفت: آقا عجب رفيق با مرام يداريد. من قبل مسابقه به آقا ابرام گفتم، شک ندارم که از شما ميخورم، اما هواي ما رو داشته باش، و برادرام بالاي سالن نشستند. كاري كن ما خيلي ضايع نشيم. بعد ادامه داد: رفيقتون سنگ تموم گذاشت. نميدوني مادرم چقدر خوشحاله. بعد هم گريه اش گرفت و گفت: من تازه کرد هام. به جايزه نقدي مسابقه هم خيلي احتياج داشتم، نميدوني چقدر خوشحالم. مانده بودم كه چه بگويم. کمي سکوت کردم و به چهر هاش نگاه كردم. 🔸تازه فهمیدم ماجرا از چه قرار بوده. بعدگفتم: رفيق جون، اگه من جاي داش ابرام بودم، با اين همه تمرين و سختي کشيدن اين کار رو نميکردم. اين کارا مخصوص آدماي بزرگي مثل آقا ابرامه. از آن پسر خداحافظي کردم. نيم نگاهي به آن پيرزن خوشحال و خندان انداختم و حرکت کردم. در راه به کار ابراهيم فکر ميکردم. اينطور گذشت کردن، اصلاً با عقل جور درنمياد! 🔸با خودم فکر ميکردم، پوريايِ ولي وقتي فهميد حريفش به قهرماني در مسابقه احتياج دارد و حاکم شهر، آنها را اذيت کرده، به حريفش باخت. اما ابراهيم... ياد تمرينهاي سختي که ابراهيم در اين مدت کشيده بود افتادم. ياد لبخندهاي آن پيرزن وخوشحالي آن جوان، يكدفعه گريه ام گرفت. عجب آدميه اين ابراهيم! (کتاب سلام بر ابراهیم) 👇👇👇 🌺🌸🌺🌸 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
✍🏼امام علی علیه السلام فرمودند: ✳️اگر گناهکار بداند که وقتی توبه می‌کند خدا چقدر می‌شود؛ اگر خوشحالی خدا را ببیند در پوست خود نمی‌گنجد. 🌸💦🌸💦🌸💦🌸 https://eitaa.com/matalbamozande1399