✍ #قلم_نوشت
‼ ترس از #کرونا ... یا فکر کردن به " زندگی " !
🔹 همه اخبار #كرونا را دنبال مي كنيم، به فرزندانمان، عزيزانمان، پيرانمان سفارش مي كنيم، دستهايمان را زود به زود مي شوييم.
چرا؟
🔹 كرونا آنگونه كه مي گويند مريضي همراه با درد طولاني نيست كه از دردش فراري باشيم. يك حقيقت وجود دارد. ما از #مرگ فرار مي كنيم.
🔹مي خواهيم زنده باشيم. پس زندگي را دوست داريم. اين كشف مهمي است به نظرم.
🔹 ما زندگي را دوست داريم، همين مايي كه اول هر فصل بسته به شرايط جسمي و كاري مان گفته ايم:آه، باز دوباره بهار شد ...
آه، باز گرماي تابستان... باز پاييز... باز زمستان...و آه، باز #عيد و ديد و بازديد ...!
🔹 همان مايي كه تا هفته پيش (به نظر من با دلايل زياد به حق) افسرده بوديم، كه اي بابا اين زندگي.. اي بابا، ما دهه شصتي ها كه ...ما دهه پنجاهى ها كه ...زندگي را دوست داريم و ميترسيم مثل گنجي از لاي انگشتانمان در برود.
🔹 همان مايي كه از دست همسر و فرزند و همسايه و رئيس و فاميل گلايه مند بوديم، ترس از دست دادنشان را حس كرديم، پس دوستشان داشتيم.
🔹 دوستي داشتم كه مي گفت همه چيز احساس دارد، مي گفت وقتي از سر كار مي آيي كوله ات را نبايد بياندازي يك گوشه، كوله مي فهمد، و اگر كوله مي فهمد، زندگي چطور؟ زنده تر از زندگي تاكنون ديده ايد؟ با آن قلب آن همه تپنده، بالا و پايين شدنها، كه علامت زنده ماندنش هست...
🔹اين همه بار آن را پس زده ايم، سركوفتش زده ايم، گفته ايم كه ديگر فايده اي ندارد، پر از سختي شده، "فان" نيست، و حالا حق ندارد بار و بنديل ببندد و قهر كند كه برود؟ وقتي قدرش را نمي دانيم؟
🔹 پيامي رد و بدل مي شود كه به كرونا فكر نكنيد، به نظرم صحيح تر اين است كه بگوييم به زندگي فكر كنيم.
🔹 وقتي مي گويند تا اطلاع ثانوي سينما و كافه نرويد، ناگهان احساس نمي كنيد چقدر دلتان مي خواهد سينما و كافه برويد؟ هر چند شايد سالها بوده كه نرفته ايد؟
🔹 وقتي مي گويند آرايشگاه و عروسي نرويد، كودك درون تان غصه نمي خورد كه دلش #عروسي مي خواهد؟ همان مراسمي كه شايد پيش از اين با لبي آويزان گفته ايد كه: اين ماه سه تا عروسي داريم، وسط امتحانها، حالا لباس را چه كنم، آه ...
🔹 به همين زودي آه هايمان مي تواند برايمان آرزو شود؛ من نمي دانم كرونا كي بساطش را جمع مي كند و مي رود. نه از ايران، كه از اين كره كوچك خاكي.
🔹 كرونا بيش از هر چيزي ياد ما انداخت كه اين دنيا چقدر كوچك است و خوشي ها و ناخوشي هاي ما آدمها تا چه اندازه وابسته به هم.
🔹كرونا دست ما را برد به گذشته و حس و حال مردمي كه ترس از وبا و طاعون داشتند را فهميديم و ديديم زمان هم بين ما ساكنان كره زمين فرقي ايجاد نكرده است.
🔹 كرونا بالاخره مي رود، من نمي دانم هزينه درس هايي كه به ما داد، چند جان خواهد بود و نمي دانم بعد از آن چه احيانا" خواهد آمد، اما من درس خودم را گرفتم.
💖 قدر اين زندگيِ نازدانه را بدانيم، شايد به روي خودمان نياوريم، اما دوستش داريم. زندگي هيچگاه راحت نبوده، جنگ ها و چشم در آوردن ها و تجاوزها، اما در بين همه آنها، شعر و ادبيات و فرهنگ مثل مرواريدي خود را بيرون كشيده؛
🔹 ما مرواريدهاي خود را استخراج كنيم؛ رابطه مان را با #خالق که دير يا زود با او ديدار خواهيم كرد محكم و دوستانه كنيم. #رقص كنان و با شادي، در جشن شكوهمند هستي، با اين همه زيبايي، شركت كنيم. #زندگي_كنيم.
🌸https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🍃🌸
🌸🍃🌸
✍ #قلم_نوشت
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
‼ ترس از #کرونا ... یا فکر کردن به " زندگی " !
🔹 همه اخبار #كرونا را دنبال مي كنيم، به فرزندانمان، عزيزانمان، پيرانمان سفارش مي كنيم، دستهايمان را زود به زود مي شوييم.
چرا؟
🔹 كرونا آنگونه كه مي گويند مريضي همراه با درد طولاني نيست كه از دردش فراري باشيم. يك حقيقت وجود دارد. ما از #مرگ فرار مي كنيم.
🔹مي خواهيم زنده باشيم. پس زندگي را دوست داريم. اين كشف مهمي است به نظرم.
🔹 ما زندگي را دوست داريم، همين مايي كه اول هر فصل بسته به شرايط جسمي و كاري مان گفته ايم:آه، باز دوباره بهار شد ...
آه، باز گرماي تابستان... باز پاييز... باز زمستان...و آه، باز #عيد و ديد و بازديد ...!
🔹 همان مايي كه تا هفته پيش (به نظر من با دلايل زياد به حق) افسرده بوديم، كه اي بابا اين زندگي.. اي بابا، ما دهه شصتي ها كه ...ما دهه پنجاهى ها كه ...زندگي را دوست داريم و ميترسيم مثل گنجي از لاي انگشتانمان در برود.
🔹 همان مايي كه از دست همسر و فرزند و همسايه و رئيس و فاميل گلايه مند بوديم، ترس از دست دادنشان را حس كرديم، پس دوستشان داشتيم.
🔹 دوستي داشتم كه مي گفت همه چيز احساس دارد، مي گفت وقتي از سر كار مي آيي كوله ات را نبايد بياندازي يك گوشه، كوله مي فهمد، و اگر كوله مي فهمد، زندگي چطور؟ زنده تر از زندگي تاكنون ديده ايد؟ با آن قلب آن همه تپنده، بالا و پايين شدنها، كه علامت زنده ماندنش هست...
🔹اين همه بار آن را پس زده ايم، سركوفتش زده ايم، گفته ايم كه ديگر فايده اي ندارد، پر از سختي شده، "فان" نيست، و حالا حق ندارد بار و بنديل ببندد و قهر كند كه برود؟ وقتي قدرش را نمي دانيم؟
🔹 پيامي رد و بدل مي شود كه به كرونا فكر نكنيد، به نظرم صحيح تر اين است كه بگوييم به زندگي فكر كنيم.
🔹 وقتي مي گويند تا اطلاع ثانوي سينما و كافه نرويد، ناگهان احساس نمي كنيد چقدر دلتان مي خواهد سينما و كافه برويد؟ هر چند شايد سالها بوده كه نرفته ايد؟
🔹 وقتي مي گويند آرايشگاه و عروسي نرويد، كودك درون تان غصه نمي خورد كه دلش #عروسي مي خواهد؟ همان مراسمي كه شايد پيش از اين با لبي آويزان گفته ايد كه: اين ماه سه تا عروسي داريم، وسط امتحانها، حالا لباس را چه كنم، آه ...
🔹 به همين زودي آه هايمان مي تواند برايمان آرزو شود؛ من نمي دانم كرونا كي بساطش را جمع مي كند و مي رود. نه از ايران، كه از اين كره كوچك خاكي.
🔹 كرونا بيش از هر چيزي ياد ما انداخت كه اين دنيا چقدر كوچك است و خوشي ها و ناخوشي هاي ما آدمها تا چه اندازه وابسته به هم.
🔹كرونا دست ما را برد به گذشته و حس و حال مردمي كه ترس از وبا و طاعون داشتند را فهميديم و ديديم زمان هم بين ما ساكنان كره زمين فرقي ايجاد نكرده است.
🔹 كرونا بالاخره مي رود، من نمي دانم هزينه درس هايي كه به ما داد، چند جان خواهد بود و نمي دانم بعد از آن چه احيانا" خواهد آمد، اما من درس خودم را گرفتم.
💖 قدر اين زندگيِ نازدانه را بدانيم، شايد به روي خودمان نياوريم، اما دوستش داريم. زندگي هيچگاه راحت نبوده، جنگ ها و چشم در آوردن ها و تجاوزها، اما در بين همه آنها، شعر و ادبيات و فرهنگ مثل مرواريدي خود را بيرون كشيده؛
🔹 ما مرواريدهاي خود را استخراج كنيم؛ رابطه مان را با #خالق که دير يا زود با او ديدار خواهيم كرد محكم و دوستانه كنيم. #رقص كنان و با شادي، در جشن شكوهمند هستي، با اين همه زيبايي، شركت كنيم. #زندگي_كنيم.
🌸 #https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌸
🍃🌸
🌸🍃🌸