eitaa logo
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
2.7هزار دنبال‌کننده
22.5هزار عکس
26.4هزار ویدیو
129 فایل
محتویات کانال ازهردری میباشد 🌹علمی، مذهبی‌، شعر،داستان،پندواندرز سخنان بزرگان ،طب سنتی،کاردستی، آموزشی،مطالب پزشکی روز دنیا، و خلاصه اینجاهمه چی درهمه🌹 ارتباط با ادمین 👈👈 @Ndashti ارتباط با ادمین 👈👈 @M_Mohammdeean
مشاهده در ایتا
دانلود
...جون میده وسط خیابون با صدای بلند صدات کنی...مرض کجا میری؟..اونوقت قیافه ی مردم دیدن داره... پرهام اروم خندید ..من هم با خنده یه نگاه به هومن انداختم و یه نگاه به پرهام.. پرهام از توی اینه نگام کرد من هم نگاش کردم..دوست نداشتم چشم ازش بردارم...وقتی می خندید فوق العاده جذاب می شد..ولی حیف که بیشتر اوقات اخم روی پیشونیش بود. پرهام کمی نگام کرد و اروم اروم لبخند از روی لباش محو شد..اخم نکرد ولی نگاهش همچنان سرد بود.. با صدای داد هومن هر دو به خودمون اومدیم.. هومن :مواظب باش پرهام..جلوتو نگاه کن.. پرهام پیچید سمت چپ..پژویی که از رو به رو می اومد به سرعت از کنارمون رد شد..پرهام سرعت ماشین رو کم کرد ونفس عمیقی کشید..قلبم تند تند می زد..خیلی ترسیده بودم..خدا بخیر کردا..حالا چه وقت دید زدن بود...نزدیک بود هر 3تامون تشریف فرما بشیم اون دنیا... هومن نفسشو داد بیرون و رو به پرهام گفت:چته تو؟داشتی دستی دستی به کشتنمون می دادی...تو جونتو دوست نداری من که عاشقشم..جون من حواستو جمع کن دیگه... پرهام با لحن گرفته ای گفت:بسه دیگه..چقدر غر میزنی؟.. هومن چیزی نگفت..همون موقع رسیدیم و ماشین رو یه گوشه پارک کرد و هر 3 پیاده شدیم.. یه نفس عمیق کشیدم..واقعا هوای دلذتبخشی بود..هومن وپرهام به ماشین تکیه داده بودن و به اطراف نگاه می کردن.. بعد از چند لحظه پرهام حرکت کرد ومن و هومن هم پشت سرش بودیم..با حسرت بهش نگاه کردم..اخمی که روی پیشونیش بود باعث می شد بیش از پیش مغرور نشون داده بشه و با اون نگاه عسلی و پر معناش جذاب تر شده بود..احساس می کردم با تمام وجودم عاشقشم..عاشق غرورش که هیچ جوری شکسته نمی شد..عاشق اون اخم غلیظی که همیشه مهمون صورتش بود..عاشق تیکه انداختناش..حتی عاشق این بودم که باهاش کل کل کنم و تا می تونم حرصش بدم.. دیوونه شده بودم ولی اینها همون چیزایی بودن که باعث شدن من عاشق پرهام بشم..چون اون خاص بود..فوق العاده بود..چنین مردی با یه همچین غروره شکست ناپذیر و زیبایی به نظرم از هزاران مرد جذاب ولی لوس وفرصت طلب که اطرافم زیاد بودن ارزشش بالا تر بود..برای همین چیزهاش بود که می خواستمش..عاشقانه دوستش داشتم و تو حسرت یه نگاه هر چند مهربون و خواستنی ازش بودم که با بی انصافی ازم دریغش می کرد.. هومن کوله ام رو ازم گرفت وگفت:بده به من برات میارم..توی سربالایی خسته میشی... با لبخند ازش تشکرکردم :ممنونم..ولی خسته میشیا.. هومن خندید وگفت:نترس خستگی اینجوریش هم شیرینه..در ضمن قابلتو نداشت..می زنم پای حسابت.. بهش لبخند زدم..پرهام برگشت و نگامون کرد... رو به هومن پوزخند زد وگفت :هه.. هنوز که اتفاقی نیافتاده اینطوری زن ذلیل شدی وای به حال بعدش.. از این حرفش ناراحت شدم...یعنی اون منو به عنوان زن هومن قبول داشت وبه من به چشم زن داداشش نگاه می کرد؟..نباید میذاشتم اینجوری پیش خودش فکر کنه. رفتم سمت پرهام وبا لحن محکم و جدی گفتم:من قرار نیست برای همیشه همسر هومن بمونم..این ازدواج صوریه وبعد از مدت کوتاهی همه چیز تموم میشه..نه خانی اومده و نه خانی رفته... پرهام خنده ی عصبی کرد وگفت :به همین اسونی دختر جون؟..این یه مورد رو بد اومدی..شاید بعد از مدتی همه چیز تموم بشه وبره پی کارش ولی اون موقع تو یه مطلقه ای..اینو فراموش نکن.. این چی داشت می گفت؟حرفاش برام یه زنگ خطر بود...یعنی اینایی که می گفت..می تونست حقیقت داشته باشه؟.. با حرص نگاش کردم و گفتم:ولی قرار نیست هیچی بین ما اتفاق بیافته..این کار هم واسه اینه که پارسا دست از سر من برداره..چون راه دیگه ای نداشتم. نگاه پر از خشم پرهام یه دفعه اروم شد..نگاهش دیگه طوفانی نبود..ولی حس می کردم سرگردونه..یه دفعه چش شد؟.. زل زد توی چشمام...نگاه من هم توی عسلی چشماش غرق شده بود که زمزمه کرد:داشتی..یه راه دیگه داشتی..ولی..صبر نکردی. کمی نگام کرد وبعد هم پشتشو کرد به من و از کوه بالا رفت... سر جام خشکم زده بود..منظور پرهام از این حرف چی بود؟..یعنی چی؟مثلا اگر صبر می کردم قرار بود چی بشه؟..که پارسا هم پیدام کنه ومنو به زور بنشونه پای سفره ی عقد؟.. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d