eitaa logo
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
2.7هزار دنبال‌کننده
22.6هزار عکس
26.5هزار ویدیو
129 فایل
محتویات کانال ازهردری میباشد 🌹علمی، مذهبی‌، شعر،داستان،پندواندرز سخنان بزرگان ،طب سنتی،کاردستی، آموزشی،مطالب پزشکی روز دنیا، و خلاصه اینجاهمه چی درهمه🌹 ارتباط با ادمین 👈👈 @Ndashti ارتباط با ادمین 👈👈 @M_Mohammdeean
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂یگانه🍃 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d جلوی در ورودی حرم ایستادم. همه دست هاشون رو روی سینه هاشون گذاشته بودن و ذکری میگفتن. چقدر بد که من بلد نیستم. به تقلید از مردم دستم رو روی سینم گذاشتم و کمی خم شدم. صدای اذان تو حیاط حرم پیچید. ادرس وضو خانه رو گرفتم و بعد از گرفتن وضو برای اولین بار تو صف نماز جماعت ایستادم. قوانین‌نماز جماعت رو از مامان‌ حمیده شنیده بودم. حس قشنگیه اما انگار گم شده بودم و تازه پیدا شدم بعد از خوندن نماز برای زیارت راهی شدم. چشمم که به ضریح افتاد داغ دلم تازه شد. گوشه ای نشستم و با صدای بلند گریه کردم و هر چی تو دلم بود گفتم.‌ دستی روی شونم نشست سر بلند کردم و با خادم حرم چشم تو چشم‌شدم. لبخند مهربونی بهم زد و لیوان‌ابی سمتم گرفت _دو ساعته داری گریه میکنی. الان از حال میری! لیوان‌رو ازش گرفتم و کمی از اب رو خوردم و گفتم _میشه یه سوال بپرسم _بله حتما _من میتونم‌ شب اینجا بمونم؟ _بله عزیزم. میتونی. فقط خانوادت نگران‌ نشن نفس رو اه مانند بیرون دادم. کدوم خانواده. رفتنش رو با چشم‌دنبال کردم و اشک صورتم رو با گوشه ی چادرم پاک کردم. قران رو برداشتم و سوره ی نصر رو پیدا کردم. نشمردم اما بیشتر از صد بار خوندمش. اذان مغرب رو هم شنیدم و بعد از خوندن نماز جاعت دوباره گوشه ی حرم کز کردم. ارامشی که اینجا هست رو هیچ جا تجربه نکردم. اصلا دلم‌ نمیخواد بیرون برم و چقدر حیف که حرف مامان حمیده رو گوش نکردم و تمام اون مدت باهاش به اینجا نیومدم. سرم رو روی زانوام‌ گذاشتم و پشت پلک‌هام سنگین شد. با تکون‌های دستی و شنیدن صدای امیر مجتبی بیدار شدم. _سنا جان اذانه گردنم رو که به خاطر بد خوابیدن خشک شده از روی زانوم برداشتم و به خادم نگاه کردم. _دخترم اذانه بلند شو _چشم. خیلی ممنون. یک‌ لحظه یاد ماجدی افتادم و قراری که برای صبح امروز باهام گذاشته بود. بعد از خوندن نماز صبح از حرم خداحافطی کردم و بیرون رفتم. سوار ماشین شدم و سمت خونه حرکت کردم. مطمعنا زینب خانم عدم حضورم رو بهش گفته و از دیروز صبح دارن دنبالم میگردن. 🍂رمان یگانه🍃 🍂براساس واقعیت🍃 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d