🌼 امام صادق علیهالسلام:
🍂كسانى كه به خاطر گناهان میمیرند، بيش از كسانى هستند كه به خاطر اَجَلها[يشان] میمیرند، و كسانى كه به سبب نيكوكارى زندگى میکنند، بيش از كسانى هستند كه به خاطر عمرها[ى طبيعى] زندگى میکنند.🍂
🍃مَن يَموتُ بِالذُّنوبِ أكثَرُ مِمَّن يَموتُ بِالآجالِ، ومَن يَعيشُ بِالإِحسانِ أكثَرُ مِمَّن يَعيشُ بِالأَعمارِ🍃
📚تنبيه الخواطر، ج ۲، ص ۸۷
#الـٰلّهُمَ_عجــِّلِ_لوَلــیِّڪَ_اَلْفــَرَجْ
#بحق_حضࢪٺ_زینب_کبری_سلام_الله_علیها
#بر_چهره_دلگشای_مهدی_صلوات
#اَلّلهمَ_صَلِّ_عَلی_مُحمَّد_وَ_آلِ_مُحمَّد_وَ_عَجِّل_فَرَجهُم
https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢فرج امام زمان عجل الله را جدی بگیرید!!!
قلب امام زمان عجل الله را جدی بگیرید!!!😔
#الـٰلّهُمَ_عجــِّلِ_لوَلــیِّڪَ_اَلْفــَرَجْ
#بحق_حضࢪٺ_زینب_کبری_سلام_الله_علیها
#بر_چهره_دلگشای_مهدی_صلوات
#اَلّلهمَ_صَلِّ_عَلی_مُحمَّد_وَ_آلِ_مُحمَّد_وَ_عَجِّل_فَرَجهُم
https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام بر او❤️
باید مسئله اول و آخر زندگی مون فقط او باشه🤲🏻😭
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَــــالْفَــرَج🤲🏻
https://eitaa.com/matalbamozande1399
🦋✨🦋✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨🦋✨
🦋✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨
🦋✨🦋
🦋✨
🦋
#مکر مرداب
خشت دویست و بیست ویک
_این همه پیغوم و پسقون دادم محل سگ بهم ندادی،حالا اومدی میگی باید یه کاری برات انجام بدم؟بی انصاف من نزدیک یه ماهه اینجا معطل جواب توام ،حالا اگه کارت گیرم نبود همین طور به گربه رقصونید ادامه میدادی؟
شرمنده وار سرش را پایین انداخته بود و سرزنش را به جان میخرید.فکرش را که میکرد با ارمیا بد کرده بودوپادر هوا
نگهش داشته بود.
_ببخش،حق داری دلخور باشی، تو که میدونی شرایط من خیلی نامناسب بود.نمی تونستم به پیشنهاد تو فکر کنم،تازه عمو هم این اواخر غدقن کرده بود بیرون بیام.
_خوب.... حالا چی میگی ؟جوابت چیه ؟
_من برای ازدواج با تو نیاز به اجازه ی پدرم دارم،برام پیداش کن،قسم میخورم بدون چون و چرا باهات ازدواج کنم.
ارمیا پوزخندی زد وازاو و درخت انجیر حیاط خانه ی مادر بزرگش فاصله گرفت.در حالی که به طرف داخل خانه حرکت می کرد گفت
_ازاینجا برو،نمی خام دیگه ببینمت
از این حرف تعجب کرد و شوکه رفتن اورا تماشا کرد.اما در ثانیه ی آخر که از نگاهش دور میشد فریاد زد
_چیه ؟بایدبه توام التماس کنم کمکم کنی ؟تو که خیلی ادعای رفاقت با هادی رو داشتی،پس چیشداون همه رفیق گفتنات، مگه من خواهر همون رفیقت نیستم؟
🌺🍃🌸🍃🌼🍃🌺🍃🌸🍃🌼🍃
https://eitaa.com/matalbamozande1399
🦋✨🦋✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨🦋✨
🦋✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨
🦋✨🦋
🦋✨
🦋
#مکر مرداب
خشت دویست و بیست ودو
چند قدم رفته را برگشت و روبه رویش قرار گرفت
_آره داشتم،هنوزم دارم،هادی بی شیله پیله بود،سو استفاده کن نبود ....من با همه ی قلبم اومدم جلو،اگه نشنیده بودم که چه عشقی به خواهرت داری میگفتم تو بی عاطفه ترین دختری هستی که تا حالا دیدم،من تورو با قلبت خواستم،اگه فقط جسمتو می خواستم از تو بهتراش دور و برم ریخته....از کجا معلوم به خاطر خواهرت با من ازدواج کنی و دو باره به خاطرش ازم جدا نشی ؟
سرش را بالا آورد ودستهای قلاب کرده اش را از هم باز کرد. به چشم هایش خیره شد تا صدا قت کلامش را به او بفهماند
_من جوری بزگ نشدم که بتونم به کسی ابراز علاقه کنم،منو با دخترایی که راحت با یه پسر حشر و نشر دارن و قربون صدقشون میرن یکی نکن،من هادیم ....تو فقط اندازه ی سه ماه تابستونی که خونه ثریا خانم بودی از من شناخت داری،اگه منو میشناختی میفهمیدی،من تا حالا با هیچ جنس مخالفی هم کلام نشدم مگه اینکه مجبور شده باشم،ولی با تو اینطور نبودم....اولا تورو مثل هادی میدیدم،سنی نداشتم که بخام به این چیزا فکر کنم هر چند الانم همین طوره،اما وقتی که آتش سوزی و گردن گرفتی و رفتی احساسم فرق کرد،نمی دونم اسمشو چی بذارم،چون هنوز خودمم نمیدونم چه حسی نسبت بهت دارم ولی اینو بدون ....من حیله گر نیستم که بخام ازت سو استفاده کنم....اگه بله گفتم ....مطمئن باش با قلبم میگم
🌺🍃🌸🍃🌼🍃🌺🍃🌸🍃🌼🍃
https://eitaa.com/matalbamozande1399
🦋✨🦋✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨🦋✨
🦋✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨
🦋✨🦋
🦋✨
🦋
#مکر مرداب
خشت دویست و بیست و سه
_سکینه خانم!من جلوی دهن مردومو نمیتونم ببندم،همه میگن اسد ناموسشو انداخته سر یه بیوه که خرجشو نده،خوبیت نداره منم اینجا رفت و آمد کنم .... ببخشیدحتی برا شما حرف در آوردن چه برسه به برادر زاده ی نوجون من ....هادیه باید برگرده پیش ما،محمود خیلی وقته پاش نشسته،اجازشو از باباشم دارم که کسی حرف مفت نزنه.
صدای به هم خوردن استکان نشان میدادسکینه در حال ریختن چای بودکه سکوت حاکم را بهم ریخته بود.
پشت در تنها اتاق خانه ی کوچک سکینه با اضطراب در حال استراق سمع بود.تازه یک روز بود که ارمیا برای پیدا کردن پدرش روستا را ترک کرده بودو در چنین شرایطی که منتظر خبر او بود نمی توانست دوباره به خانه ی عمویش بازگردد،پس از سکینه در خواست کرده بود هر طور شده نگذارد اورا ببرد.
_شما بزرگتر هادیه هستین ،من نمیتونم منکر این بشم ومخالفتی در این باره داشته باشم اماخواست خود هادیه ام مهمه،منم حرف مردم برام مهم نیست ....مش اسد این دختر تو خونه ی شما امنیت جانی نداره،شنیدم چه بلاهایی سرش اومده
_این دختریِ بی چشم و رو پشت سرما چی گفته ؟نون منو خورده و پشت سر من و خونوادم لغوز میپرونه؟
🌺🍃🌸🍃🌼🍃🌺🍃🌸🍃🌼🍃
https://eitaa.com/matalbamozande1399
🦋✨🦋✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨🦋✨
🦋✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨
🦋✨🦋
🦋✨
🦋
#مکر مرداب
خشت دویست و بیست و چهار
_هادیه نجیب تر از اونیه که بخواد پشت سر عمو و خوانوادش حرف بزنه،شما که میدونی،من و زینب خدا بیامرز ،رفیق گرمابه و گلستون هم بودیم،زینب هر بلایی برادر شما سرش میاورد بازم اینقدر خانم بود که پشت سرش حرف نزنه و پاش بمونه ....اینم دختر همون زنه،مردم کور و کر نیستن مش اسد که
بخای جلوی دهن و گوششون و بگیری تاظلمی که زنت در حق این دختر کرده رو نبینن و نشنون.
_همه میدونن شمام حتما تا حالا فهمیدی، این دختر نصف زن داداش خدا بیامرزم حیا نداره،روزگار منو با این زبون درازیش سیاه کرده،بدِ میخام سرو سامون بگیره که جلوی محمود منو سکه ی یه پولم کرد.
برگشته به اون میگه بدبخت خیکی کچل چلاغ....توبه خاطر ظلمی که به این دوتا زنت میکنی صدتا زنم بگیری ریشه نمی گیری،نه شما بگو آبجی این حرفه این دختر زده ؟
صورت سکینه را نمی دید اما از طرز بیانش فهمید که بایدخنده اش گرفته باشد
_والا منم بودم همینو میگفتم ....همه میدونن زنای بیچارش از دست اون مادرش چی میکشن،شما چطور دلتون میاد دختر به این دسته گلی رو بدین به او کل محمود به قول هادیه خیکی شکم پرست که به خاطر شکمش شبو بگی روز قبول میکنه،حالا شما یه فرصتی بدین وضعیت روحی هادیه بهتر بشه اون موقع یه فکری میکنیم.
🌺🍃🌸🍃🌼🍃🌺🍃🌸🍃🌼🍃
https://eitaa.com/matalbamozande1399
🦋✨🦋✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨🦋✨
🦋✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨
🦋✨🦋
🦋✨
🦋
#مکر مرداب
خشت دویست و بیست وپنج
خاله سکینه اش، یار و غار مادر مرحومش ،توانسته بودعمویش را راضی کندتامدتی را نزد او بماند. چقدر خوشحال بود لااقل همزمان با اوضاعی که او داشت خداوند اورا رسانده بود تا کمی تسلای بی کسی اش شود.
_خاله من یه ساعته خمیرو گرفتم ولی دیدم هیزم تموم شده چکار کنم ؟برم بیرون دنبال هیزم ؟
_نه مادر میترسم این موقع صب بری بیرون،اینجام کم آدم ناتو و بی ناموس پیدا نمیشه،تا حیاطو یه جارو بزنی میرم ازنه نه گل پری یکم غرض میگیرم ....عصری باهم بریم بیرون یه مقداری هیزم جم کنیم.
_خاله خونه ی ثریا خانم یه عالم هیزم انبار شده داره،منم کلید خونشونو دارم ،عصری بریم از اونجا بیاریم؟
سکینه چادر دور کمرش را باز کرد و دوباره محکم دورش پیچید و رو به اوتوبیخانه گفت
_دیگه چی؟.... هیزم خونه مردمو بیارم بسوزونم ؟
_خاله ارمیا به من اجازشو داده،گفت هر چی لازم دارم میتونم بردارم
_اجازشوبه توداده به من که نداده
به دنبال حرفش چشم غره ای نثارش کرد و ادامه داد
_ببینم ،چه معنی داره دختراسم پسرعذب اقل سر زبون بیاره،یه ذره حیا داشته باش ورپریده،عصری میریم اونطرف جعفر تپه شاید هیزم خشک پیدا بشه.
🌺🍃🌸🍃🌼🍃🌺🍃🌸🍃🌼🍃
https://eitaa.com/matalbamozande1399
🦋✨🦋✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨🦋✨
🦋✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨
🦋✨🦋
🦋✨
🦋
#مکر مرداب
خشت دویست و بیست و شش
نزدیک یک ماه بود با سکینه زندگی میکرد و سر بار اوبود .هر چند از کار ابایی نداشت وهر کاری که لازم بود بدون معطلی برایش انجام میداد.
بی خبری از ارمیا تنها نگرانی این روزهایش بود.پچ پچ های گاه و بیگاه همسایه هایی که بعضی از اوقات دیدن سکینه می آمدند ،هیچ اهمیتی برایش نداشت.گاهی اوقات به بهانه های مختلف به امید اینکه از دور آمدن اورا ببیند، تا سر جاده ی ورودی روستا میرفت ونا امید برمیگشت.
چقدر دلتنگ هانیه اش بود.دلتنگ آن چشم های معصوم و خنده های کم جانش.شب ها بیاد او آغوشش را میجنباند و در فراغش اشک میریخت.
او برایش نه تنها خواهر بلکه حکم فرزندی را داشت که تمام امیدزندگی یک مادر محسوب میشد. فکر اینکه الان در چه وضعیتی به سر می برد و حتما بهانه ی اورا میگیرد نفسش را تنگ میکرد.
_هادیه مادربیا عزیزم،نه نه پری الان گفت ارمیا رو دیده که برگشته،بیا که میدونم چقدر چشم انتظار بودی.
با این حرف شانه ی دستش را روی طاقچه برگرداندو خوشحال،روسری اش را کج و بی سلیقه روی موهای پریشانش که بعد از چند روز قصد شانه زدن به آن را داشت، انداخت و طرف حیاط پا تند کرد.
🌺🍃🌸🍃🌼🍃🌺🍃🌸🍃🌼🍃
https://eitaa.com/matalbamozande1399
🦋✨🦋✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨🦋✨
🦋✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨
🦋✨🦋
🦋✨
🦋
#مکر مرداب
خشت دویست و بیست و هفت
خودرا سراسیمه به خانه ی مادر بزرگ ارمیا رساند. از ماشینی که پشت در پارک شده بود فهمید که گفته ی نه نه گل پری حقیقت داشته است.
زنگ در مدت ها بود خراب شده بود و با خالی بودن خانه در طول سال، زحمت درست کردن آن را نکشیده بودند.شروع کردبا کف دست دررا کوبیدن.
با باز شدن در و هویدا شدن قامت ارمیا خوشحال شد که واقعا آمده است.گویی از دیدنش پشت در تعجب کرده بود که پرسید
_سلام ....از کجا فهمیدی من اومدم؟
ازهیجان وراهی که دویده بود نفسش هنوز جا نیامده بود و بریده جواب داد
_سلام ....نه نه گل پری همسایمون ماشینتو دیده بود ....پیداش کردی ؟
ارمیاانگار که کلافه باشد دستی به موهایش کشید و بدون جواب سرش را پایین انداخت و داخل خانه شد.با اینکه ثابت شده بود خطایی از او سر نمیزند اما باز مثل دفعه ی قبل با تردید داخل حیاط پا گذاشت.
_صبر کن ....جوابمو بده ....حالمو نمیبینی ؟
ارمیا که پشت به او تا اواسط حیاط رفته بوداز حرکت ایستاد و به سمتش برگشت
🌺🍃🌸🍃🌼🍃🌺🍃🌸🍃🌼🍃
https://eitaa.com/matalbamozande1399
🦋✨🦋✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨🦋✨
🦋✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨
🦋✨🦋
🦋✨
🦋
#مکر مرداب
خشت دویست و بیست هشت
_من همه جارو دنبال پدرت گشتم تا همین دیروزکه پیداش کردم
نفس حبس شده اش را بیرون فرستاد و با آسودگی روی اولین پله ی ورودی سالن نشست تا کمی از اضطرابی که دقایقی قبل داشت کم شود.
_من نمیدونم ازت چطور تشکر کنم .... راستی هانیه ام دیدی ؟ حالش چه طور بود؟ بابام تورو ندید ؟ یه وقت فرار نکنه؟
ارمیا جلوتر آمد و نصف نیمه روبه رویش نشست وکلافه دستی به موهایش کشید و گفت
_هادیه!من اومدم ببرمت پیش بابات ....بابات رفته بوده تهران !
_بوده ؟مگه الان کجاست ؟ نکنه فهمید تو دنبالشی فرار کرده ؟
ارمیا از مقابلش برخاست و پشت به او بدون اینکه به او نگاه کند گفت
_من همیشه به قوی بودن و نترسیه تو حسودیم شده ....از همون موقع که بالای درخت دیدمت که با من اون جوری حرف زدی،یا اون موقع که منو هادیو نجات دادی فهمیدم چقدر قوی و محکمی.همیشه جسور بودی و کم نمیاری،همینم منو به طرف تو جذب میکنه،خواهش میکنم منو ببخش
به سمت او برگشت. اما چشم هایش را، روی موزاییک های قدیمی و پر از چاله ی حیاط نگه داشت و ادامه داد
🌺🍃🌸🍃🌼🍃🌺🍃🌸🍃🌼🍃
https://eitaa.com/matalbamozande1399
🦋✨🦋✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨🦋✨
🦋✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨
🦋✨🦋
🦋✨
🦋
#مکر مرداب
خشت دویست و بیست و نه
_ بعد چند هفته پرس و جو،طبق نشونی هایی که داشتم،متاسفانه پدرتو....سرد خونه پیدا کردم.
گوش هایش به یکباره داغ شد. طوری که فکر کرد شاید از آنها خون می آید.
دستهایش را دو طرف آنها گرفت و تلو تلوکنان از جایش سمت بیرون حرکت کرد.
_صبر کن،باید یکی از اعضای خانواده ی پدرت بره باباتو از سرد خونه تحویل بگیره،مثل اینکه زیادتر از دوزش مصرف کرده بوده
دستش را سمت در دراز کرد و بی توجه به او آرام زمزمه کرد
_هانیه!
با اینکه اسم خواهرش تنها مانند پژواکی از لبهایش خارج شد گویی آن را شنید که گفت
_من درمورد هانیه ام تحقیق کردم، گفتن مثل اینکه خواهرتو به یه خانواده که تابعیت خارجی داشتن فروخته،پیگیری کردم که متاسفانه از کشور خارج شدن.
سرش بی حال سمت او چرخید. حالت نگاهش تمنای یک خبر امید وار کننده داشت که دل هر انسانی را به آتش میکشید.
ارمیا عصبی ولعنتی گویان چند مشت به تنه ی بی زبان درخت انجیر زد. نفس زنان در حالی که دستهایش هنوز مشت شده بود و خشمش فرو کش نکرده بود ودر کلامش نمایان بود گفت
_هادیه،خواهرتو برات پیدا میکنم،شده تا آخر عمر دنبالش بگردم این کارو میکنم،من...من ....شاید اگه زودتر پیداشون میکردم الان خواهرت کنارت بود ....منو ببخش!
🌺🍃🌸🍃🌼🍃🌺🍃🌸🍃🌼🍃
https://eitaa.com/matalbamozande1399
🦋✨🦋✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨🦋✨
🦋✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨
🦋✨🦋
🦋✨
🦋
#مکر مرداب
خشت دویست و سی
مثل روح سرگردان گوشه ای می نشست و ساعتها به نقطه ای خیره میشد. اگر تا چند روز کسی سراغش نمیرفت احساس گرسنگی و نیاز به خواب هم در خود نمی دید.
بعد از اینکه از پیش ارمیا آمده بود احساس یک پوچی و خلاءبزرگ هر لحظه بذر نا امیدی را در وجودش آبیاری میکرد.
سرک کشیدن های شیطان در قلب و روح آسیب دیده اش زیاد شده بود ودر ذهنش گاهی تا مرز کفر پیش میرفت.
_دختر قشنگم....پاشو وضو بگیر دو رکعت برای آروم شدن دلت بخون،مطمئن باش از این وضعیت در میای!
زانوهایی که در سینه جمع کرده بود را صاف کرد. نگاهی به سکینه که چادر سفید و گلدار روی سرش سیمای مهربانش را نورانی کرده بود انداخت،
مادرش هم چادر نماز داشت.همیشه منتظر بود قد بکشد و روزی از آن استفاده کند.راستی چادر نماز مادرش کجا بود؟
_میدونم الان از زمین و زمان و خدا و پیغمبر ناراحتی
جلوآمد و با پادردی که داشت به زحمت روبه رویش نشست و دستهایش را در دست گرفت و گرم و مهربان ادامه داد
_این حال تورو بارها تجربه کردم ....میفهمم الان تو چه برزخی دست و پا میزنی
🌺🍃🌸🍃🌼🍃🌺🍃🌸🍃🌼🍃
https://eitaa.com/matalbamozande1399
May 11
✨ مناجات ✨
🤲الهى شکرت که روزن هاى از عوالم ملکوت را برویم گشودى
✨ رب زدنى علما،
✨رب زدنى فیک تحیرا،
✨ رب انعمت فزد.
🤲الهى در این روزاز استغفارهایم
واز عبادتهایم جملگى استغفار مى کنم
یا تواب
و یا غفور
ویا رحیم
یا من یحب التوابین
توبه ام را بپذیر.
🤲الهى من خودم را نشناختم
تا تو را بشناسم.
🤲الهى حسن از حال مار غبطه میخورد
که چون پیر شود چهل روز گرسنه بماند
و تحمل رنج گرسنگى کند
سپس بزمین فرو رود
و چون بیرون آید پوست افکنده
و جوان شده باشد
که کلمه و روح ممسوح تو مسیح علیه السلام به حواریون فرمود کونوا کالحیۀ،
مار پیر از پوست بدر آید
و جوان شود
جوانى حسن بگذشت
وآثار پیرى در اونمودار شد
وهنوز در حجابها گرفتار است.
🤲الهى تاکنون مى گفتم جهان را براى ما آفریدى
اکنون فهمیدم که خودت هم براى مایى.
الهى ادراك مفاهیم اسماء
که بدین پایه لذت بخش است
ادراك حقائق آنها چون خواهد بود.
🤲الهى حسن که بدین اندازه حسن است
حسن آفرین چون باشد
فتبارك الله احسن الخالقین.
🤲الهى اگر حسن از تو جزتو خواهد
فرق میان او وبت پرست چیست.
😔الهى از گفتن نفى واثبات شرم دارم
که اثباتیم،
لا اله الا االله
را دیگران بگویند
والله را حسن.
الهى شکرت که دل بی دردم را بدرد آوردى.
الهى شکرت که اولم را بآخرم اول کردى
و آخرم را به اول مبدل.
الهى شرکت که تا خودم را شناختم
تن خسته ودل شکسته دارم.
📚 الهی نامه استاد حسن زاده آملی
🌸💦🌸💦🌸💦
https://eitaa.com/matalbamozande1399
👇تقویم نجومی چهارشنبه👇
✴️ چهارشنبه 👈30 خرداد/ جوزا 1403
👈12ذی الحجه 1445 👈19 ژوئن 2024
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی.
🐪کاروان امام حسین علیه السلام در مسیر کربلا اتراق در منزل 4 " وادی عقیق "😭
📛امشب شب پنجشنبه از ساعت 20:02 شب قمر از برج عقرب خارج می گردد.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
👶مناسب زایمان و نوزاد آسان تربیت شود و صالح و متدین باشد. ان شاءالله.
🚖مسافرت: سفر اکیدا ترک شود و در صورت ضرورت حتما همراه صدقه و قرائت آیه الکرسی باشد. عزیزان احتیاط کنید.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج عقرب است و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر خوب است:
✳️مسهل خوردن.
✳️جراحی چشم.
✳️خرید باغ و مزرعه.
✳️از شیر گرفتن کودک.
✳️درختکاری.
✳️کندن چاه و کانال.
✳️بذر پاشی و کاشت.
✳️آبیاری.
✳️کشیدن دندان.
✳️و خارج ساختن خال و زگیل و چربی ها و اضافات زیر پوستی نیک است.
📛ولی ازدواج و امور اساسی را نشاید.
🟣 نگارش ادعیه و برای نماز حرز و بستن آن خوب نیست.
👩❤️👨 حکم مباشرت امشب.
( شب پنج شنبه ) ، از مباشرت به قصد فرزند آورری اجتناب شود.
💉حجامت.
خون دادن و فصد باعث سلامتی می شود.
💇♂💇 اصلاح سر و صورت باعث هیبت و شکوه می شود.
😴🙄 تعبیر خواب.
خوابی که (شب پنجشنبه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 13 سوره مبارکه " رعد" است.
یسبح الرعد بحمده و الملائکه من خیفته...
و مفهوم آن این است که چیزی باعث ملال خاطر خواب بیننده گردد صدقه بدهد تا برطرف شود و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
✂️ ناخن گرفتن
🔵 چهارشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و باعث بداخلاقی میشود.
👕👚 دوخت ودوز
چهارشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله
✴️️ وقت #استخاره در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ #ذکر روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه #یامتعال که موجب عزّت در دین میگردد
💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام#امام_رضا_علیه السلام_#امام_جواد_علیه_السلام و #امام_هادی_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد .
📚 منبع مطالب:
تقويم همسران نوشته ی حبيب الله تقيان
برای خرید کتاب تقویم همسران به آیدی @tl_09123532816 مراجعه فرمایید
17.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈
غدیر، مظهر جشن و شادی شیعه
حجتالاسلام دکتر رفیعی
🌸💦🌸💦🌸💦
https://eitaa.com/matalbamozande1399
15.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آموزش شناخت انسان عاقل در حدیث امام رضا علیه السلام
استاد ناصر رفیعی
🌸💦🌸💦🌸💦
https://eitaa.com/matalbamozande1399
🌷چهارشنبه تون عالی و بینظیر
💐پیشکش نگاه مهربانتون
💐روزتون گلباران
🌷روزی پراز عشق و مـحبت
💐روزى پراز شادى و آرامش
🌷روزى پر از خنده و دلخوشى
💐روزی پراز خبرهای خوب
🌷و روزی پراز انرژی مثبت
🌷و موفقیت براتون آرزومنــدم
🌷روزتـون زیبـا و در پنـاه خدا
🌸💦🌸💦🌸💦
https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیشاپیش عیدغدیر بر همگان (مبارک)
قبله حاجات علی یاعلی
روح مناجات علی یا علی
ساقی کوثر علی یاعلی
شافع محشر علی یاعلی
به نزد داور علی یاعلی
زما توبگذر علی یاعلی
تویی حیبیم علی یاعلی
توئی طبییم علی با علی
🌸💦🌸💦🌸💦
https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا امروز مشکل گشای
دوستان و عزیزانم باش❤️
مسیر زندگیشان را هموار کن 🌹
و صندوقچه سرنوشتشان را
پر کن از خوبی ها🌸
و بی نیازشان کن از هر نیازی 🍃
ای یگانه معبودم🙏
شادی دل #امام_زمان صلوات
🌸💦🌸💦🌸💦
https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهمانیهای برزخی
آیا در برزخ میشود کسی را بوسید؟
🌸💦🌸💦🌸💦
https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣عبور باید کرد
از هر آنچه رنج که بود
از هر آنچه میگذرد
از هر آنچه ویرانیست...
عبور باید کرد
چونان که باد ز دشت
چونان که آب، ز رود
چونان که میباید...
عبور، یعنی من؛
حلول خواهمکرد!
میان روئیدن
و ناب خواهم زیست
ادامه خواهمداد..🍃🍃
🌸💦🌸💦🌸💦
https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈
اولین و بدترین گناه کبیره در روایات
👤استاد قرائتی
❣الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج❣
🌸💦🌸💦🌸💦
https://eitaa.com/matalbamozande1399
🔹روزی پادشاه از هریک از سه وزیرش خواست تا کیسهای برداشته و به باغ قصر برود و کیسهها را برای پادشاه با میوهها و محصولات تازه پر کنند همچنین از آنها خواست که در این کار از هیچکس کمکی نگیرند و آن را به شخص دیگری واگذار نکنند. وزرا از دستور شاه تعجب کرده و هرکدام کیسهای برداشته و بهسوی باغ به راه افتادند…
🔸وزیر اول که به دنبال راضی کردن شاه بود بهترین میوهها و باکیفیتترین محصولات را جمعآوری کرده و پیوسته بهترین را انتخاب میکرد تا اینکه کیسهاش پر شد.
اما وزیر دوم با خود فکر میکرد که شاه این میوهها را برای خود نمیخواهد و احتیاجی به آنها ندارد و درون کیسه را نیز نگاه نمیکند، پس با تنبلی و اهمال شروع به جمع کردن نمود و خوب و بد را از هم جدا نمیکرد تا اینکه کیسه را با میوهها پر نمود. و وزیر سوم که اعتقاد داشت شاه به محتویات این کیسه اصلاً اهمیتی نمیدهد کیسه را با علف و برگ درخت و خاشاک پر نمود…
🔹روز بعد پادشاه دستور داد که وزیران را به همراه کیسههایی که پرکردهاند بیاورند…
وقتی وزیران نزد شاه آمدند، به سربازانش دستور داد، سه وزیر را گرفته و هرکدام را جداگانه با کیسهاش به مدت سه ماه زندانی کنند. در زنداني دور که هیچکس دستش به آنجا نرسد و هيچ آب و غذايي هم به آنها نرسانند. وزير اول پيوسته از میوههای خوبي که جمعآوری کرده بود میخورد تا اينکه سه ماه به پايان رسيد. اما وزير دوم، اين سه ماه را با سختي و گرسنگي و مقدار میوههای تازهای که جمعآوری کرده بود سپري کرد. و وزير سوم قبل از اينکه ماه اول به پايان برسد از گرسنگي مرد.
🔸 حال از خود اين سؤال را بپرسيم، ما از کدام گروه هستيم؟ زيرا ما الآن در باغ دنيا بوده و آزاديم تا اعمال خوب يا اعمال بد و فاسد را جمعآوری کنيم، اما فردا زماني که ملکالموت امر میشود تا ما را در قبرمان زنداني کند در آن زندان تنگ و تاريک و در تنهايي🌺
🌸💦🌸💦🌸💦
https://eitaa.com/matalbamozande1399
16.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگر با اموات صحبت کنیم آیا صدای ما را میشنوند؟
🎙 #استاد_محمدی
🌸💦🌸💦🌸💦
https://eitaa.com/matalbamozande1399