خــدا تنــها امیــدیست ڪه
وقتے همه رفتند میماند
وقتے همه تنهایت گذاشتند
محــرمت میــشود
وقتے همه دشــمنی ڪردن
او مےبخشد
خــدا را برایتان آرزو میڪنم
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
چه دلپذیر است ...
این که گناهانمان پیدا نیستند....
وگرنه مجبور بودیم...
هر روز خودمان را پاک بشوییم...
شاید هم می بایست ..
زیر باران زندگی می کردیم...
و باز دلپذیر و نیکوست ...
این که دروغ هایمان...
شکل مان را دگرگون نمی کنند...
چون در این صورت ...
حتی یک لحظه همدیگر را ...
به یاد نمی آوردیم...
خدای رحیم، ...
تو را به خاطر این همه ...
مهربانی ات سپاس....
#فدریکو_گارسیا_لورکا
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
#انگیزشی
♻️مثبت اندیشی به معنای خود را گول زدن نیست!
مثبت اندیشی به معنای ندیدن مشکلات نیست،
بلکه مثبت اندیشی یعنی:
باور داشته باشید برای هر مشکلی راهی هست.
باور داشته باشید راه رسیدن به خواسته های تان عزم و اراده خودتان است.
باور داشته باشید اگر به هدفی نرسیدیم آخر دنیا نیست.
باور داشته باشید که انسان ها قصد آزار شما را ندارند. بلکه آن ها هم مشکلات خودشان را دارند.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
❣یک دقیقه مطالعه
خیلی از ما حتى بلد نیستیم آرزو کنیم
و گاهی آرزوهایمان را هم از روی دست بقیه تقلب میکنیم
نگاه میکنیم ببینیم مردم دوست دارند کجا زندگی کنند؟ مردم دوست دارند با چجور آدمی ازدواج کنند؟ مردم عاشق کدام ماشین هستند؟ کدام مارک کیف و کفش و لباس هست که اگر بپوشی همه دهانشان باز میماند؟
خلاصه مینشینیم آرزوهای مردم را درمیاوریم و میفهمیم مردم چی دوست دارند بعد همان چیزها را میگذاریم در لیست آرزوهایمان
آنوقت هدفمان از خریدن هرچیزی فقط دراوردنِ چشم بقیه است
هدفمان از شغلی که میخواهیم بدست بیاوریم کور کردنِ چشم حسودان است
و هدفمان از ازدواجمان این است هرکس زندگیمان را دید دلش بخواهد جای ما باشد!
ولی راستش ما با آرزوهایی که مال خودمان نیست هیچوقت رنگ خوشبختی را نخواهیم دید
شاید در مقابل این همه جانی که داریم میکَنیم موفق شویم حسرتِ دیگران را بخریم اما زندگیای که چشم مردم دنبالش باشد به دهان آدم مزه نمیکند که!
من فکر میکنم کاش هرکدام آرزوهای خودمان را داشتیم و پیِ دلِ خودمان میرفتیم
وقتی آرزوهای یکدیگر را میدزدیم، خوشحالیِ رسیدن به آرزوهایمان بارِ دلِ آنهایی میشود که آن آرزو را دارند و بهش نرسیدهاند
این یعنی شادیای که یک وَرَش غم است
من دوست دارم دنبالِ دلِ خودم بروم و برای آرزوهای خودم زندگیام را خرج کنم
من دلم شادیای میخواهد که همهوَرَش شادی ست
با آرزوهایی که مالِ خودِ خودِ خودم است!
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🔸شخصی در مجلسی به آیت الله بهاءالدینی توهین و جسارت کرده بود.
یکی از علما و ارادتمندان ایشان می گوید:
من در کنار ایشان بودم. عرض کرد: اجازه می دهید که من جوابش را بدهم و با آن شخص برخورد کنم؟ ایشان در حال تغیر فرمودند: ساکت باش. نمی ترسی برکاتت از بین برود؟
علت از بین رفتن برکات چیست؟
✅ علتش این است که ما ترازو نداریم.
ما که به کسی پرخاش می کنیم، حتی در موردی که حق با ماست، چون ترازو نداریم ممکن است بیش از حق او به او پرخاش نماییم. چون ترازو نداریم و میزان دقیق در دست نداریم باید احتیاط کنیم.
✳️حضرت امام جعفر صادق علیه السلام در خیمه ای نشسته بودند. یکی از زنادقه آمد برای بحث کردن، یکی از شاگردان حضرت که در آنجا حضور داشت با اجازه حضرت رفت و با او سخن گفت. بعد از اتمام بحث و محکوم کردن آن زندیق و رفتنش، شاگرد به خدمت حضرت بازگشت و از حضرت در مورد کیفیت بحثش سوال کرد.
✳️حضرت فرمودند: بحثت خوب بود ولی در بعضی موارد حق او را زیر پا گذاشتی.
ببین چقد دقیق است. با یک ملحد و بی دین هم که بحث می شود، باید مواظب بود. ممکن است مطلب حقی و حرف صحیحی هم در سخنان او باشد. چه رسد به یک مومن مسلمان.
🎧استاد فاطمی نیا
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
✨﷽✨
#برکت_در_اموال
✍امام کاظم (ع)در مورد برکت در مال حلال فرمود: گوسفند درسال یکبار زایمان می کند وهر بار هم یک بره به دنیا می آورد. سگ در سال دو بار زایمان میکند و هربار هم حداقل 7-6 بچه.
به طور طبیعی شما باید گله های سگ را ببینید که یک یا دو گوسفند در کنار آن است. ولی در واقع برعکس است. گله های گوسفند را می بینید و یک یا دو سگ درکنار آنها..
چون خداوند برکت را در ذات گوسفند قرار داد و از ذات سگ برکت را گرفت .با اینکه مردم فراوان گوسفند را ذبح می کنند و از گوشت آن استفاده می کنند. علاوه بر اینکه تمام اجزای گوسفند قابل استفاده است بخلاف سگ، مال حرام اینگونه است. فزونی دارد ولی برکت ندارد.»
📚 الكافي، كلينى، ج5 ،ص125
💥از اینجاست که پیامبر (ص) فرمود: هولناکترین بلا بعد از من رواج حرام خواری و رباخواری در امتم است!
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
✨﷽✨
#برکت_در_اموال
✍امام کاظم (ع)در مورد برکت در مال حلال فرمود: گوسفند درسال یکبار زایمان می کند وهر بار هم یک بره به دنیا می آورد. سگ در سال دو بار زایمان میکند و هربار هم حداقل 7-6 بچه.
به طور طبیعی شما باید گله های سگ را ببینید که یک یا دو گوسفند در کنار آن است. ولی در واقع برعکس است. گله های گوسفند را می بینید و یک یا دو سگ درکنار آنها..
چون خداوند برکت را در ذات گوسفند قرار داد و از ذات سگ برکت را گرفت .با اینکه مردم فراوان گوسفند را ذبح می کنند و از گوشت آن استفاده می کنند. علاوه بر اینکه تمام اجزای گوسفند قابل استفاده است بخلاف سگ، مال حرام اینگونه است. فزونی دارد ولی برکت ندارد.»
📚 الكافي، كلينى، ج5 ،ص125
💥از اینجاست که پیامبر (ص) فرمود: هولناکترین بلا بعد از من رواج حرام خواری و رباخواری در امتم است!
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
☘⚡️☘⚡️☘⚡️☘⚡️☘⚡️☘
#داستان_آموزنده
🔆زید بن صوحان
🌱از پیامبر صلیالله علیه و آله نقل شد که فرمود: هرکس دوست دارد مردی را بنگرد که بعضی از اعضایش در رفتن به بهشت پیشی میگیرد، زید بن صوحان را ببیند.
🌱در جنگ قادسیه (نهاوند) دست چپش قطع شد. با یک دست در جنگ جمل همراه امیرالمؤمنین علیهالسلام بود و وصیت کرد:
وقتی کشته شدم خونهایم را نشویید و با لباس مرا دفن کنید، میخواهم نزد خدا با دشمن مخاصمه کنم.
🌱وقتیکه ضربت عمرو بن سبره بر زید زده شد، بر زمین افتاد؛ امیرالمؤمنین علیهالسلام به بالین او آمد و فرمود: خدا رحمت کند که هزینهات اندک و کمک تو به حکومت و دیگران بسیار بود.
🌱زید سرش را بلند کرد و گفت: «ای امیرالمؤمنین! خدا تو را پاداش نیک دهد، به خدا سوگند همانند تو خداشناسی سراغ ندارم. تو در کتاب خدا مقام شامخی داری که خدا در دل تو بسیار بزرگ است. من تو را رها نکردم تا [مبادا] در پیشگاه خدا خوار باشم.»
🌱🌱امام صادق علیهالسلام به شیعیان فرمود: «شما برای بهشت خلق شدید و در آن نعمتهای شماست و به سوی بهشت میروید.»
📚الکافی، ج 8، ص 365
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
#داستان_آموزنده
🔆فخر فرزند بر پدر، روى دامان پيامبر عليهم السّلام
🦋روزى رسول خدا به همراه امام علىّ بن ابى طالب صلوات اللّه عليهما در محلّى نشسته بودند، ناگهان حضرت ابا عبداللّه الحسين عليه السّلام ؛ در سنين شش سالگى وارد شد.
🦋پس حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله او را در آغوش گرفت ، و بر پيشانى و لب هايش بوسه زد؛ و وى را بر دامان خويش نشانيد.
وقتى حضرت ابا عبداللّه عليه السّلام روى زانوى جدّش نشست ، اميرالمؤ منين علىّ عليه السّلام اظهار داشت : يا رسول اللّه ! آيا فرزندم ، حسين را دوست دارى ؟
🦋پيامبر خدا پاسخ داد: چگونه او را دوست نداشته باشم ، در حالى كه او پاره تن من مى باشد.
🦋اميرالمؤ منين عليه السّلام سؤ ال نمود: كدام يك از ما دو نفر نزد شما محبوب تر و گرامى تر هستيم ؟
🦋در اين لحظه حضرت ابا عبداللّه عليه السّلام قبل از آن كه جدّش لب به سخن گشايد، اظهار نمود: پدرجان ! هركس شريف تر و مقامى والاتر داشته باشد، نزد جدّم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله محبوب تر خواهد بود.
اميرالمؤ منين عليه السّلام خطاب به فرزندش نمود: اى حسين جان ! آيا بر من - كه پدرت هستم - فخر مى ورزى ؟!
پاسخ داد: بلى ، چنانچه مايل باشى ثابت خواهم كرد.
🦋پس امام علىّ عليه السّلام در برابر فرزندش ، حدود هشتاد فضيلت از فضائل و مناقب خود را بيان نمود؛ و در پايان حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله خطاب به حسين عليه السّلام كرد و فرمود: اى اباعبداللّه ! آنچه را كه از فضائل پدرت شنيدى يك مليونم - و قطره اى از درياى مناقب و - فضائلش نمى باشد.
آن گاه حسين عليه السّلام اظهار داشت :
🦋خداوند را شكرگزاريم ، كه ما اهل بيت را بر ديگر خلايقش فضيلت و برترى داده است ؛ و پس از بيان مفصّلى افزود: اى پدر! و اى اميرمؤ منان ! آنچه را كه بيان نمودى صحيح و حقّ است .
🦋بعد از آن رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به حسين عليه السّلام فرمود: فرزندم ! اكنون فضائل و مناقب خود را بازگو نما.
🦋حضرت اباعبداللّه اظهار نمود: اى پدر! من حسين فرزند اميرالمؤ منين علىّ بن ابى طالب عليه السّلام هستم ؛ و مادرم فاطمه زهراء عليها السّلام است كه سرور همه زنان جهان مى باشد.
🦋و همچنين جدّم محمّد مصطفى صلّى اللّه عليه و آله ، سيّد و سرور تمام انسان ها خواهد بود؛ و در پيشگاه خداوند مقام وى از هر جهت بر همه موجودات جهان آفرينش برتر و والاتر است .
🦋و شكىّ نيست كه مادرم از مادر شما اءفضل است ؛ و پدرم از پدرت اءشرف و اءفضل مى باشد، و همچنين جدّ من از جدّ شما با شرافت تر و بلكه از همه موجودات عالم افضل است .
سپس افزود: و من در گهواره بودم كه جبرئيل امين آرام بخش و مونس من بود.
🦋و در پايان ، با همان حالتى كه روى زانو و در آغوش جدّش رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله نشسته بود، اظهار نمود: اى پدرجان ، اى علىّ، اى اميرمؤ منان ! شما در نزد خداوند از من افضل هستى ؛ وليكن من از جهت حسب و نسبى كه دارم - يعنى ؛ جدّ و پدر و مادر خود - بر شما فخر و مباهات مى كنم .
📚الا برار: ج 2، ص 123، ج 6،فضائل شاذان بن جبرئيل قمّى : ص 83.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
#داستان_آموزنده
🔆بزرگوارى و گذشت و اهميّت صلح
✨طبق آنچه تاريخ نويسان آورده اند:
🍁در دوران كودكى ، روزى بين امام حسين عليه السّلام و برادرش ، محمّد حنفيّه مشاجره و نزاعى به وجود آمد؛ و محمّد حنفيّه به سوى منزل خود رهسپار گشت ، نامه اى به اين مضمون - پس از حمد و ثناى الهى - براى امام حسين عليه السّلام نوشت و فرستاد:
🍁اى برادر، حسين ! به قدرى شرافت و منزلت تو بسيار است كه من به آن مرحله نخواهم رسيد.
فضل و بزرگوارى تو را من هرگز درك نخواهم كرد؛ ولى پدر من و تو، علىّ عليه السّلام است كه هيچ كدام ما بر او فضيلت و برترى نداريم .
و امّا مادر من از بنى حنفيّه و مادر تو فاطمه ، دختر رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله ، مى باشد كه چنانچه تمامى موجودات روى زمين پر از مثل مادر من باشد، هرگز به مقام و منزلت مادر تو دست نخواهند يافت .
🍁برادرم ! چنانچه نامه مرا خواندى ، لباس و كفش خود را بپوش و به نزد من بيا و مرا راضى گردان ؛ و مواظب باش كه من در يك چنين فضيلتى بر تو سبقت نگيرم كه تو در آن سزاوارترى .
🍁وقتى كه نامه به دست امام حسين عليه السّلام رسيد و آن را قرائت نمود، با سرعت به سوى برادرش حركت كرد و او را از خويش راضى و خوشحال گردانید
همچنين مرحوم فيض كاشانى در كتاب خود آورده است :
🍁در دوران كودكى حَسَنَين عليهماالسّلام ، بين آن دو نزاعى واقع شد، يكى از اصحاب از اين جريان اطّلاع يافت ، به حسين عليه السّلام پيشنهاد داد كه برادرت از تو بزرگ تر مى باشد و سزوار است تو بر او وارد شوى و صلح نمائيد.
🍁حسين عليه السّلام فرمود: از جدّم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ، شنيدم كه فرمود: چنانچه بين دو نفر نزاعى واقع شود؛ و يك نفر از ايشان در رضايت خواهى و صلح پيشقدم گردد، همانا او قبل از ديگرى وارد بهشت خواهد شد.
🍁و سپس افزود: و من دوست ندارم كه در اين امر از برادر بزرگترم سبقت گيرم ؛ و چون اين خبر به برادرش ، امام حسن عليه السّلام رسيد سريع نزد وى آمد.
📚محجّة البيضاء: ج 4، ص 228.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌸🍃
🍃
🔖علائم و راهکارها برای گردش خون ضعیف در پاها
🔸اگه شما هم دچار تورم، گزگز پا، ترک خوردن پاشنه پا هستید شاید جزو اون دسته آدمهایی باشید که دچار گردش خون ضعیف در پاهاتونید و باید برای درمانش به فکر چاره بیفتید
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌸🍃
🍃
🔖چند پیشنهاد عالی برای داشتن یک پوست خوب
🔹برای تمیز نگهداشتن پوست های خشک بهتر است از یک تونیک بسیار ملایم غیر الکلی مثل گلاب برای برطرف کردن اثرات باقیمانده از چربی استفاده نمود.
🔸همچنین اگر از خشک شدن بیشتر پوست خود با صابون نگرانید؛ هر از چندگاهی جهت شستشو از شیر استفاده کرده و یا اگر لطافت بیشتری می خواهید با مخلوط سرکه سیب و آب جوشیده به نسبت یک به ده عمل شستشو را انجام دهید.
🔹همچنین به جای صابون از آرد جو دوسر با روغن بادام شیرین استفاده کنید.
🔸برای مرطوب نگه داشتن پوست خشک؛ استفاده از روغن ها بسیار مهم است علاوه بر استفاده از کرم های و روغن های مغذی ؛ می توان از ماسک زیر هفته ای یکبار ( یا بر اساس نیاز پوست) شب ها استفاده کرد :
🌀حدود یک مشت آرد جو را با مقداری آب به صورت خمیر درآورده و روی صورت مرطوب به جز اطراف چشم بمالید و بعد از یکساعت پوست را می شوییم. این ماسک خشکی را برطرف و پوست را شاداب می سازد.
✍️ دکتر سعیده غفاری (متخصص داروسازی سنتی)
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌸🍃
🍃
🔖معرفی گیاه دارویی بیدمشک
بیدمشک طبعی معتدل دارد.
درخت یا درختچهای زینتی با گلهای زرد کمرنگ به شکل دم گربه است. ارتفاع این درخت به ۹ متر میرسد.
زیر پوست و روی چوب این درخت برجستگیهای تیزی وجود دارد. برگهای آن در پایههای نر و ماده متفاوت است. روی برگ سبز تیره و پشت آن کرکدار و روشن است. گلهای درختان ماده معمولاً بیضی شکل و پهنتر از برگهای درختان ماده است. بیدمشک گلهای معطری دارد.
گیاهی است از نژاد بید، اندازه آن از بید معمولی کوچکتر ولی سنبلههای آن دارای اسانس معطری هستند. گلهای آن قبل از برگها ظاهر میشوند.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌸🍃
🍃
⚠تصميم بگيريم، در وعده ناهار غذاي سنگين نخوريم⚠️
در باور طب سنتي در طول روز خورشيد مواد را از عمق بدن به سطح مي آورد، به همين دليل هضم در طول روز ضعيف است. اين باعث توقف بيش از حد غذا در لوله گوارشي و افزايش شانس فساد آن كه مادر همه بيماريهاست مي شود.
به همين خاطر ايدآل اين است كه وعده غذا فقط صبح و شام باشد اما اگر نشد لااقل وعده ناهار بايد غذا سبك باشد مثل نان و خورشتهاي بدون سيب زميني، آب ميوه، كباب پرندگان سفيد گوشت و زرده تخم مرغ عسلي و از مصرف غذاهاي سنگين مثل برنج ، كباب گوشت قرمز، ماهي و سيب زميني اجتناب شود.
كسي كه در وعده ناهار غذاي سنگين ميل كند، شب تا ديروقت قادر به صرف شام نيست و صرف ديرهنگام شام منجر به بيخوابي شبانه مي شود.
ديرخوابي منجر به خستگي صبحگاهي و صرف ديرهنگام شام منجر به بي اشتهايي به صبحانه مي شود.
⚠️همه اين مشكلات از مصرف غذاي سنگين در وعده ناهار شروع مي شود⚠️
🖊دکتر شعرا (متخصص طب سنتی ایرانی)
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌸🍃
🍃
🔖امام علی علیه السّلام:
در شگفتم از آدمیزاد،که آغازش نطفه ای است و فرجامش لاشه ای و در این میان انبار غائط است و با این همه، تکبّر می ورزد!
📚«میزان الحکمه 10» صفحه 23
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌸🍃
🍃
🔰 این هشدار را جدی بگیرید!
✔️مصرف مواد غذایی گاهی در کنار هم منع شده است، البته منظور این نیست که اگر کسی یکبار این مواد را با هم مصرف کند قطعاً دچار عارضه خواهد شد، اما مصرف مداوم آنها مشکلساز خواهد بود.
⚠️مصرف همزمان ماست و گوشت در کنار هم منجر به تولید مواد هضمنشده میشود که بیشترین ضرر را به مفاصل وارد میکند، پس به نوعی مصرف دوغ با کباب هم نامناسب است.
⚠️مصرف همزمان سرکه و برنج در روده، قولنج و اسپاسم و انسداد گوارشی را به همراه دارد.
⚠️مصرف ماهی و تخم مرغ پخته همزمان سبب بروز فساد هضم و اسهال شده و میتواند در صورت استمرار، ابتلا به نقرس را به همراه داشته باشد.
⚠️آشامیدن آب سرد بعد از غذای گرم و یا شیرینی، به دندانها آسیب میرساند.
⚠️ مصرف همزمان ماهی و شیر احتمال ابتلا به لک و پیس و قولنج روده را داشته، لذا توصیه میشود پرهیزات و تداخلات غذایی جهت پیشگیری از بیماریها درنظر گرفته شود، همچنین شیر و ترشی را نباید با هم مصرف کرد.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌸🍃
🍃
🔖امام حسین علیهالسلام:
گرفتاری دیگران را برطرف کن...
تا خداوند گرفتاریهای دنیا...
و آخرتت را برطرف کند....!
📚بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۱۲۲
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌸🍃
🍃
🔖راهکار طب ایرانی برای پیشگیری از #ریزش_مو
🔸خوردن #سیر، #پیاز، #تره و #تربچه باعث افزایش چربی سطح پوست سر و وز شدن موها میشود، بهتر است این افراد خوردن پیاز و … را کاهش دهند همچنین شستن موها یک روز درمیان کافی است و ضرورتی ندارد که افراد اگر هر روز دوش میگیرند موهای خود را شستوشو دهند.
🔹#خواب نیز در پرورش پوست و رویش موها بسیار موثر است بنابراین بهترین زمان برای خوابیدن ۱۱ شب تا حدود ساعت ۲ بامداد است که معادل چندین ساعت خوابیدن است و اثر مستقیم بر رویش مو و عدم ریزش آن دارد.
🔸حالات روحی روانی نیز از جمله عوامل مهم در رشد یا ریزش موها است، ریزش مو در افرادی که اضطراب و استرس بیشتری دارند شایعتر است.
🔹جوشاندن سبوسها به ویژه گندم و گذاشتن این مواد به مدت ۱۵ تا ۲۰ دقیقه و سپس آب کشی کردن آنها یا گذاشتن سفید تخم مرغ به مدت ۱۰ دقیقه بر روی موها به ویژه مغزسر و پس از آن شستن موها و استفاده از #روغن_زیتون و #نارگیل جهت تقویت موها بسیار موثر است.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌸🍃
🍃
🔖 قارچ ؛ آری یا خیر؟!
🔸در کتب معتبر از قارچ به عنوان یک خوراکی بدهضم و غلیظ کننده خون یاد شده است.
🔹زیاده روی در مصرف قارچ می تواند باعث غلظت خون شود و برای افرادی که از فشار خون رنج می برند نیز مضر است.
🔸افراد مبتلا به اختلالات کلیه باید از مصرف زیاد قارچ بپرهیزند زیرا مصرف قارچ باعث تشدید بیماری آنها می گردد.
🔹همچنین افرادی که مشکلاتی مانند کبد چرب ، کولیت روده دارند و مبتلایان به درد مفاصل و نقرس نیز باید از مصرف افراطی قارچ پرهیز نمایند.
🔸مصرف قارچ به علت هضم دشوار آن برای افراد سالخورده ، زنان باردار و شیرده و مبتلایان به ناراحتی های گوارشی اصلا مناسب نیست.
❌ شاید یکی از بدترین نوع مصرف قارچ ، مصرف همزمان آن با گوشت است که در جامعه شاهد شیوع آن هستیم و در تبلیغات بازرگانی رسانه ملی هم ترویج می شود.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌼🍃🌼🍃🌼
﷽
💌چگونه شادی را به زندگیتان تزریق کنید و از تک تک لحظاتتان لذت ببرید.
👌در زندگیتان با سختی و چالشهایی روبرو خواهید شد، ولی خداوند برای شما راه حل دارد؛ شاد باشید. در روزگار سخت باید شادی خود را حفظ کنید،
🌼شادی به شما قدرت میدهد. ممکن است در زندگی تسلیم فشارهای زندگی شویم. ایمان واقعی باید در چهرهتان نشان داده شود، لبخند بزنید، مهربان باشید، خندیدن را یاد بگیرید. #قلب_شاد ❤️ مثل دارو است.
💌خصوصیت مشترک تمام انسانهایی که بیش از نود سال عمر کرده بودند این بود که آنها انسانهای بسیار شادی بودند. هر روز دلیلی برای خنده پیدا کنید، از این به بعد داروی خود را مصرف کنید
💌زندگی شاد سیستم ایمنی ما را تقویت میکند، فشار خون ما را پایین میآورد. خنده باعث میشود که آرامشبخشهای طبیعی بدن آزاد شوند و این باعث میشود ما آرامش پیدا کنیم و خواب بهتری داشته باشیم.
برنامه روزانه ،هفتگی و ماهانه شما برای شاد زیستن چیست؟
لطفاً پول را بهانه نکنید بسیاری از ادمهای پولدار افسرده هستند.
🦋👇
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
✍روزی شاگرد یک حکیم از او خواست که به او درسی بهیادماندنی دهد. حکیم از شاگردش خواست کیسه نمک را نزد او بیاورد. سپس مشتی از نمک را داخل لیوان ریخت و از او خواست آن آب را بخورد. شاگرد فقط توانست یک جرعه کوچک از آن را بخورد.
استاد پرسید:مزهاش چطور بود؟شاگرد پاسخ داد: خیلی شور است، اصلاً نمیشود آن را خورد. حکیم از شاگردش خواست یک مشت از نمک بردارد و او را همراهی کند. رفتند تا به رودخانهای رسیدند، استاد از او خواست تا نمکها را داخل رود بریزد. سپس یک لیوان آب از رود برداشت و به شاگرد داد و از او خواست آن را بنوشد. شاگرد بهراحتی تمام آب داخل لیوان را سر کشید. استاد این بار هم از او مزه آب داخل لیوان را پرسید. شاگرد پاسخ داد:
معمولی بود.
حکیم گفت:رنجها و سختیهایی که در زندگی با آنها روبهرو میشویم همچون مشتی نمک است. اما این روح انسان است که هرچه بزرگتر و وسیعتر میشود، میتواند بار آن همه رنج و اندوه را بهراحتی تحمل کند. بنابراین سعی کن یک دریا باشی، نه یک لیوان آب.
💌ربِّ اشْرَح لي صَدری و یَسِّر لی أمری
پروردگارا! سینههایمان را گشاده و کارمان را آسان کن.
سوره طه 25🪴
#آرامش_با_قرآن
🦋👇
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌺🌿🌺🌿
داستان #پّرپِروک 🦋💞
#قسمت_شانزدهم- بخش اول
چیزایی که رضا برام آورده بود توی دستم موند و نمی دونستم چیکار کنم ..
از حالی که بابا داشت ترسیدم ..یک طوری بی قرار بود که تا اون روز ندیده بودم ..
در حالیکه چشم هام پر از اشک شده بود هر چی توی دستم بود گذاشتم روی میز و رفتم نزدیکش و گفتم : بابا ؟ چرا با من اینطوری حرف می زنین ؟ مگه چیکار کردم ؟
و خودمو انداختم توی بغلش و محکم گرفتمش ..
گفت : بی خودی خودت رو لوس نکن..برو کنار ..ولم کن ..اشتباه کردی ؛ غلط زیادی کردی ؛؛ ما رو هم انداختی توی درد سر ..
مامانت راست میگه باید هر چی زود تر از اینجا بری ..
دستهامو دور گردنش حلقه کردم و گفتم : بابا؟ بابا جونم ؛ با من اینطوری حرف نزن ..تو رو خدا ..چشم ..هر چی شما بگین ..
گفت : حالا اینو میگی ؟
وقتی به رضا گفتی منتظری بیاد خواستگاری از من اجازه گرفتی ؟ بهت میگم ولم کن برو کنار ..ازت انتظار نداشتم ..
تو رو دختر عاقلی می دونستم ..این بود نتیجه ی اعتماد من به تو؟
گفتم : آخ بابا ؛ چی دارین میگین ؟ من این حرف رو زدم ؟ شما باور می کنین که من از رضا خواسته باشم بیاد خواستگاری ؟ کی گفته ؟این حرفا چیه می زنین ؟ من نگفتم ..به خدا نگفتم ..
مامان گفت : پس چرا مادرش تا از راه رسید با خنده گفت ببخشید رضا به پروانه جون قول داده بود ده روز دیگه بیاد خواستگاری ..ما دیر کردیم برای اینکه ماه صفرتموم بشه ؛ ..
اونا فکر می کردن ما منتظرشون هستیم ..و معذرت خواهی می کردن که دیر اومدن تو رو ببرن ؛؛ واقعا که ؛؛ دستت درد نکنه پروانه خانم ؛؛
به نظرت این درسته ..یعنی تو اینقدر بدبخت شدی ؟
#ناهید_گلکار
داستان #پّرپِروک 🦋💞
#قسمت_شانزدهم- بخش دوم
گفتم : ای داد بیداد ؛ شما چی داری میگین ؟من نمی فهمم ..آخه باور می کنین من همیچین کاری کرده باشم ؟ چرا همون جا از من نپرسیدن تا جواب شون رو بدیم ؛ ..حالا شما چی گفتین ؟
گفت : چی می خواستیم بگیم مثل احمق ها سکوت کردیم ..اصلا نمی دونستم تو این حرف رو زدی یا نه ؟
پیمان خودشو انداخت وسط و گفت : شما چرا جوابشون رو ندادین مگه نمی دونستین پروانه بدون من جایی نرفته هر وقت هم که رضا رو دیده با هم بودیم اصلا از این حرفا نبوده ...
شاید رضا اینطوری گفته که پدر و مادرشو زود تر بیاره ..
گفتم : خیلی خوب ؛ حالا که اینطور شد بهشون بگین من قبول نکردم تا بفهمن که این من نبودم که از رضا خواستم بیاد خواستگاری ..
با این حرف من یکم بابا آروم گرفت مامان رشته ی مرواید رو برداشت و گفت : وای ..اینو ببینین .. اگر اصل باشه خیلی گرونه ..
مروارید صورتی تا حالا ندیدم ..چقدر قشنگه ..چه برقی می زنه ..
پیمان گفت : رضا می گفت از اون ور آب آورده ..
مامان پرسید : کدوم ور ؟ منظورت کجاست ؟
بابا که انگار رمقی توی تنش نبود خودشو انداخت روی مبل و گفت : ماهی که زیاد صید می کنن میرن طرفای کشور های عربی و به اونا می فروشن سود بیشتر می کنن ..
#ناهید_گلکار
داستان #پّرپِروک 🦋💞
#قسمت_شانزدهم- بخش سوم
پیمان گفت :فکر نمی کنم قانونی باشه , پس یعنی قاچاق می کنن؟ ..
بابا گفت : نمی دونم والله سر در نمیارم؛ ناخدا خودش خیلی عادی برای من تعریف کرد به نظرم قانونی باشه ..وگرنه به من که یک نظامی هستم اطمینان نمی کرد ..
مامان گفت : فهمیدم چیکار کنیم ..همین رو بهانه می کنیم و میگیم دختر مون رو دست شما نمیدیم ..
بابا گفت : نه مبادا همچین حرفی بزنی و به روشون بیاری ؛ بد میشه ..صبر کنید خودم یک فکری می کنم ..فعلا که نقد کردن گذاشتن توی جیب شون که ما دختر بهشون میدیم ..
رضا به خواب شبش ببینه که من پروانه رو بدم به اون ..محاله ؛؛
اوقاتم از کاری که مادر رضا کرده بود تلخ بود ولی تا بابا رفت ؛ چیزایی رو که رضا آورده بود جمع کردم که ببرم توی اتاقم مامان گفت؛ اونا رو کجا می بری ؟ بزار همون جا باشه باید پس بدیم ..
دوباره گذاشتم روی میز،
مامان راست می گفت ؛ در واقع نمی خواستم دل پدر و مادرم رو به خاطر یک مرد بشکنم ..
در حالیکه بشدت هم از کار مادر رضا دلخور شده بودم ؛ و نمی دونستم چرا پیش پدر و مادر من اینطور وانمود کرده که من از رضا خواستم بیاد خواستگاری؛؛ و خلاصه حسابی دلم چرکین شده بود و به اصطلاح غرورم اجازه نمی داد که دنبال این کارو بگیرم ..
و حتی مرتب به این فکر می کردم که آیا می تونم از رضا بگذرم ؟ و هر بار بغض می کردم و حالم بد میشد اما تنها دلخوشی من این بود که رضا تقدیر منه و اگر این درست باشه خدا خودش همه ی موانع رو از جلوی راهم بر می داره ..پس هیچ تلاشی نمی کردم تا رضا رو ببینم ..]
#ناهید_گلکار
داستان #پّرپِروک 🦋💞
#قسمت_شانزدهم- بخش چهارم
خوب مدرسه ها هم تعطیل شده بود و من و پیمان بیشتر اوقات درس می خوندیم ..تا برای امتحان نهایی آماده بشیم ..در حالیکه من روزهای سختی رو میگذروندم تظاهر می کردم که اصلا برام اهمیتی نداره و اینطوری می خواستم خیال پدر و مادرم رو راحت کنم ..
تا روز قبل از اولین امتحان ما که ریاضی بود بابا از اداره اومد خونه ..
من صدای ماشین اونو می شناختم و مثل همیشه رفتم به استقبالش ؛؛ اخمهاش تو هم بود و جواب سلام من و مامان رو با سردی داد و رفت به اتاقش ..
بهم نگاه کردیم انگار اتفاق بدی افتاده بود ..مامان دنبالش رفت و پرسید : منو نترسون بگو چی شده ..
مثل اینکه منتظر همچین سئوالی بود داد زد ..این پسره دست بر دار نیست ..باز اومده بود سراغ من ,
مامان گفت : بازم ؟ مگه بهش نگفتی پروانه دیگه نمی خواد ؟
گفت : حرف سرش نمیشه میگه باور نمی کنم ..امروز یکساعت التماس می کرد ..دارم میرم پیش باباش رک و راست حرفم رو می زنم تموم بشه بره ..می ترسم آخر کار دست مون بده ..
من کنار دیوار توی راهرو ایستاده بودم و از هیجانی که بهم دست داده بود قلبم تند می زد ..یک مرتبه بابا اومد ..
لباس فرمشو در آورده بود و لباس شخصی پوشیده بود که از خونه بره بیرون و منو دید ..
#ناهید_گلکار
داستان #پّرپِروک 🦋💞
#قسمت_شانزدهم- بخش پنجم
با تندی گفت :چرا اینجا وایستادی ؟ این آش را تو برامون پختی، خدا منو لعنت کنه که این همه خواستگار خوب توی پایگاه داشتی جواب رد دادم ؛؛ ..که پروانه رو به این زودی شوهر نمیدم , می خوام درس بخونه ..کاش داده بودم ..گردنم بشکنه ..
حالم اونقدر بد شده بود که نمی تونستم حرفی بزنم ..
از اینکه رضا با اون همه غرورش به بابا التماس کرده داشتم دیوونه میشدم .
بابا که تند و تند داشت بندهای کفشش رو می بست با همون صدای بلند گفت : پروانه دارم بهت میگم دخترمن نیستی اگر یک بار دیگه اسم این پسره رو بیاری ..
مامان با نگرانی پرسید توی این هوا داری کجا میری ؟ کار دست خودت ندی ؟اصغر آقا تو رو خدا آروم باش ..اصلا بزار منم بیام ..
گفت : میرم پیش ناخدا با پسرش حرف بزنه که دیگه مزاحم خانواده ی ما نشه ..
مامان گفت: وایسا چیزایی که برای پروانه آورده ببر بهشون بده که باورشون بشه ...
بابا اونا رو گرفت و درو زد بهم و رفت ..
با بغض سرم رو گذاشتم روی دیوار ..و گفتم : خدایا چیکار کنم ؟خودت کمک کن ..و دیگه نتونستم جلوی اشکم رو بگیرم و با صدای بلند گریه کردم ؛؛
پسرا دورم جمع شده بودن و پیمان گفت : اگر تو گریه کنی منم گریه می کنم ..آخه ما دوقلوهستیم ..هان ؟ منم گریه کنم ..
خندم گرفت و گفتم : توام رضا رو می خوای ؟
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
و دستشو انداخت گردن منو و گفت : توام نگران شدی ؟
گفتم : با اون حالی که شما رفتین همه نگران شدیم ...اما این کارش باعث شد یکم دلم گرم بشه که اتفاق بدی نیفتاده ..
بابا بدون اینکه حرفی بزنه دست و صورتشو شست و مسواک زد و جاشو پهن کرد و گفت : خونه ی ناخدا شام خوردم شما ها بخورین می خوام بخوابم ..
من که هیچی مامان هم اون زمان جرات نکرد ازش چیزی بپرسه .
روز بعد وقتی از خواب بیدار شدیم که بریم امتحان بدیم بابا رفته بود ..
از مامان پرسیدم : بابا نگفت دیشب چیکار کرده ؟حرفی نزد ؟
گفت : نه والله, هر چی پرسیدم طفره رفت ماشاالله اونقدر تو داره که تا نخواد حرف نمی زنه ..نمی دونم توی سرش چی میگذره ..ولی از اینکه با ناخدا شام خورده معلومه که اتفاق بدی نیفتاده ..حالا حرفشو زده یا نه خدا می دونه ..فقط گفت ظهر که اومدم برات مفصل تعریف می کنم ؛
#ناهید_گلکار
داستان #پّرپِروک 🦋💞
#قسمت_شانزدهم- بخش دهم
وقتی از امتحان برگشتیم پایگاه ؛؛ ماشین بابا رو بی موقع دم در خونه دیدیم ..
پیمان گفت : بابا چرا خونه است ؟ هنوز ساعت یازده و نیم نشده ..و دست منو گرفت و با هم دویدیم طرف خونه ..
تا وارد شدیم اوضاع رو طور دیگه ای بود .خودمو رسوندم به آشپزخونه و دیدم بابا داره میوه می شوره و همه چیز بهم ریخته مامان تا چشمش به من افتاد دستهاشو باز کرد و در حالیکه یک مرتبه هق و هق به گریه افتاده بود منو بغل کرد و گفت : برو حاضر شو دارن میان ..
امشب بله برون دختر منه ..برو حاضر شو ؛ مادر به قربونت بره ..
بی اختیار فریاد زدم نه ؛؛ تو رو خدا راست بگین مامان ..دارن میان ؟ بابا؟ بابا جونم ؛ دیگه مخالف نیستین ؟
سبد میوه رو گذاشت روی زمین و گفت : ازشون تعهد گرفتم اگر تو نخواسته باشی اینجا زندگی کنی رضا باید با تو بیاد تهران ..
مشکل منم همینه ..اصلا هر شرطی گذاشتم قبول کردن ..اولش گه گفتم تو رو نمیدم ..ناخدا دستهاشو گذاشت روی گوشش و گفت نشنیدم ..
ولی هر شرطی داشته باشی با دل و جون گوش می کنم و انجامش میدم ..حالا برو حاضر شو که امشب بیست نفر مهمون داریم ..
رسم دارن ریش سفید هاشون باید توی بله برون باشن ..زود باشین همه باید کمک کنین توی این گرما مامانتون گناه داره ..
راستی پروانه اون چیزایی که رضا برات خریده بود گذاشتم توی اتاقت ..
ادامه دارد
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
داستان #پّرپِروک 🦋💞
#قسمت_شانزدهم- بخش ششم
بغلم کرد و گفت : دیوونه ..آخه این رضا کی بود توی زندگی تو پیدا شد ؟ کاش از دلت بیرونش می کردی ..
مهیار گفت : پیمان بیا بلندش کنیم ..و تا اومدم فرار کنم دوتایی دست و پای منو گرفتن و بلندم کردن ..
داد می زدم ولم کنین منو بزارین زمین ..حوصله ندارم ..تو رو خدا ..مامان ..مامان ..بگین ولم کنن ؛؛
و وقتی مهدی هم به اونا ملحق شد دیگه زورم بهشون نمی رسید ..و سه تایی سعی می کردن منو سر حال بیارن ..
مثل اینکه دلشون برام سوخته بود و می خواستن اینطوری دلداریم بدن ..بالاخره تونستم از دستشون خلاص بشم ..
مهیار گفت : مامان آخه چرا این کارو با پروانه می کنین رضا که پسر خوبیه ..خانواده اش هم که خوبن برای چی مخالفت می کنین ؟
پیمان گفت : راست میگه اصلا مهم اینه که پروانه رضا رو دوست داره ؛ زن هرکس دیگه ای بشه نمی تونه رضا رو فراموش کنه ..
یکی نیست به بابا بگه خودت ما رو آوردی اینجا اینم عاقبتش ..
مهدی گفت : اصلا بچه ها بیاین وقتی بابا برگشت همزبون بشیم و ازش بخوایم دست از مخالفت بر داره ..
گفتم : نه لازم نکرده دیگه خودمم نمی خوام ..میرم تهران فراموش می کنم ؛؛
مامان گفت : حالا دعا کنین بابات یک کاری دست خودش نده فعلا که رفته با خانواده ی رضا حرف بزنه .و قال قضیه رو بکنه ..
مهیار گفت : بابا؟ محاله با ناخدا عبدالله دعوا کنه .نگران نباشین ..
#ناهید_گلکار
داستان #پّرپِروک 🦋💞
#قسمت_شانزدهم- بخش هفتم
با گفتن این حرف که رضا رو فراموش می کنم دوباره گریه ام گرفت ..
همینطور که اشک میریختم برگشتم توی اتاق و بقیه هم دنبالم اومدن ..درو بستیم و دور هم نشستیم تا بابا برگرده ..
شب امتحان بود ولی دیگه دست و دلم نمی رفت درس بخونم ..دوست نداشتم بابا به خاطرمن این همه ناراحت بشه . و خودمو مقصر می دونستم .
چند روزی بود که باد شدیدی میومد ..
مثل گرد باد دور ساختمون ها و درخت ها می پیچید و از لای در و پنجره ها صدای زوزه ی اونو می شنیدیم ..حالا این صدا به دلم دلهره انداخته بود ..یک ترس گنگ و ناشناخته وجودم رو گرفت ..و شروع کردم به لرزیدن و احساس می کردم حالت تهوع دارم ..
مامان نگاهی به من کرد واومد کنارم نشست و سرمو گرفت توی بغلش و گفت : قربونت برم آروم باش چیزی نمیشه ..چرا رنگت پریده ؟ برای چی نگرانی ؟به خاطر بابات یا برای رضا ؟
گفتم : هیچکدوم هر چی می خواد بشه ؛ بشه ..فقط نمی خوام بابام ناراحت باشه ..تقصیر منه اصلا فکرشم نمی کردم که کار به اینجا بکشه ..
گفت : خودتو ناراحت نکن ..زندگی همینه دیگه تو حالا جوونی پستی و بلندی های زیادی رو باید طی کنی صبور باش ...بابات که بچه نیست خودش می دونه باید چیکار کنه ..حالا می ببینی بهترین راه رو برای تو پیدا می کنه ..
#ناهید_گلکار
داستان #پّرپِروک 🦋💞
#قسمت_شانزدهم- بخش هشتم
پسرا با هم شوخی می کردن و تو سر و کله ی هم می زدن و می خندیدن ..شاید برای اینکه حال و هوای منو مامان رو عوض کنن ولی هیچکدوم ذره ای تغییر حالت ندادیم و هر دو نگران و منتظر بابا بودیم .
ساعت از نه گذشت و هنوز بابا نیومده بود ..و نگرانی ما هزار برابر شد ..
پیمان رفته بود توی خیابون و چشم براه بود ؛
مهدی گفت : بریم دنبالش دیر کرده نکنه بلایی سرش آوردن ؟
مهیار پرسید : مامان ؟ بابا کجا رفت ناخدا رو ببینه مگه خونه شون رو بلد بود ؟ گفت : نه ولی از رضا آدرس گرفته بود ..
پیمان رو صدا کن بیاد ؛ اگر بابات بیاد فرار نمی کنه ..تا شما ها شام بخورین اونم اومده بی خودی توی دل منو خالی نکنین ..اما هیچکدوم دلمون نمی خواست چیزی بخوریم ..
حتی از ناراحتی نه گرمی هوا رو حس می کردیم و نه شرجی بودنش اذیتمون می کرد ..تنها یک چیز از خدا می خواستیم بابا برگرده ..
منم رفتم پیش پیمان و پشت سرم مهیار و مهدی هم اومدن ..
ساعت نزدیک ده شد و تا اون زمان سابقه نداشت بابا اون وقت شب خونه نباشه ..که ماشینش از چهار راه پیچید طرف خونه هر چهار تایی با هم داد زدیم اومد ..اومد ..
#ناهید_گلکار
داستان #پّرپِروک 🦋💞
#قسمت_شانزدهم- بخش نهم
بابا خیلی خونسرد ماشین رو نگه داشت و پرسید : توی این باد چرا اینجا وایستادین ؟ پیمان گفت : دست شما درد نکنه ساعت از ده گذشته ..بابا کجا بودین تا حالا؟ دلمون شور می زد ..
گفت : سفر قندهار که نرفته بودم ..شما ها که می دونستین کجا رفتم ؛؛ خونه ی ناخدا ؛؛ ..
مهدی گفت :بابا ؟ تا این وقت شب ؟ ترسیدیم دعوا کرده باشین
گفت : برای چی دعوا کنم ؟ بیاین بریم توی خونه , گرد و خاک زیاده اذیت میشین ..
امروز ۲۰ محرم شهادت بی بی شریفه دخترامام حسن مجتبی علیه السلام هست
باخواندن دورکعت نمازویک یس و۱۰۰صلوات روحشوشادکنیدوحوائجتون را بخواهید
اللهم عجل لولیک الفرج
بانویی که هیچ بیماری را دست خالی برنمیگرداند 😭😭
بانو سیده شریفه کیست؟؟
بنت الحسن علیه السلام بانویی ست که کمتر از ایشان در مجالس عزای اباعبدالله علیه السلام یاد میشود..
بانو شریفه سلام الله علیها دختر امام حسن علیه السلام و خواهر حضرت قاسم و حضرت عبدالله بن حسن است
🏴 مسیر طولانی و پرپیچ و خم جاده های خاکی و آسفالت را میان نخلستان ها و از روی انشعاب های «فرات» تا رسیدن آستان مقدّس مزارش طی می کنیم.
از ابتدای کوچه و بازاری که به مرقد مطهّرش منتهی می شود، فضای خالی ای روی دیوارها پیدا نمی شود که روی آن بنر، پلاکارد یا پارچه ای که روی آن، از حضرتش تقدیر و تشکر شده، نصب نباشد.
آوازه و شهرتش هنوز به کشورهای مجاور نرسیده است.
کمتر زائری غیر از عراقی در حرمش دیده می شود؛ ولی در اینجا به *طبیب آل الله* شهرت دارد.
هیچ بیمار و گرفتاری نیست که مراجعه به آستانش کند و دست خالی و ناامید برگردد.
❓کافی است از یک عراقی بپرسید سیده شریفه کیست؟!
◀️ از آنجایی که دختر کریم اهل بیت، امام حسن مجتبی (علیه السلام ) است و داغ و مصیبت و سختی های زیادی در زندگی، خصوصاً در راه «کربلا» تا «کوفه» و از «کوفه» در مسیر «شام» دیده است، طاقت ندارد هیچ بیمار و گرفتار و درمانده ای را ببیند و با آبرویی که پیش حق تعالی دارد، بلافاصله بیماریش را شفا می دهد.
اگر برایش نقّاره خانه درست کنند، باید شبانه روز برای معجزاتش نقاره ها به صدا درآیند.
سیده شریفه دختر امام حسن مجتبی (علیه السلام) است؛ بانوی جلیل القدری که همراه اسرای کربلا بعد از واقعه عاشورا از کربلا به کوفه آورده شد و در مسیر کوفه به شام، در نزدیکی شهر *حِلِّه* در فاصله 30 کیلومتری از کربلا، از شدّت مصائب و سختی هایی که دید، از ادامه سفر با اسرا بازماند و به شهادت رسید و در میان نخلستان های اطراف شهر آرمید.
نحوه ی شهادت این بانوی بزرگوار : 😭😭😭
در نقل قول آمده که هنگام جابجایی زنان و کودکان اهل بیت پیامبر، از کوفه به شام، این بانو که در اثر آزار و اذیت های سپاه ملعون یزید و ابن مرجانه لعنت اللّه و سختیهای اسارت بیمار شده بودند، در مسیر از روی ناقه ی شتر بر زمین میوفتند و بعد از ساعاتی حضرت ام کلثوم و حضرت زینب سلام الله علیها متوجه میشوند که بانو شریفه در کاروان نیستند 😭😭😭
هنگامی که به جستجوی بانو شریفه میروند، این خانم را در مسیر، روی خاک داغ بیابان پیدا میکنند 😭😭😭😭
طبق نقل قول راوی گفته میشود این بانو زیر دست و پای شتران به شهادت رسیدند 😭😭😭😭
آجرک اللّه يا بقية اللّه 😭😭😭
🏴🔰هدیه به قلب داغدار چهارده معصوم علیهم السلام؛وبه اذن ا...تعجیل در امر ظهور امام عصرمان عج الله و شهدا و اسرای کرب وبلا ۵صلوات هدیه بفرمائید
اللّهم عجّل لولیک الفرج بحق الحسين علیه السلام 😭😭😭 تاریخ شهادت20محرم الحرام
══✼🍃🌹🍃✼═
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
♥️
سه شنبه 👈17 مرداد/ اسد 1402
👈21 محرم 1445👈8 اوت 2023
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی .
🏴وفات علامه حلی"426 ه.ق"
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی .
🚘مسافرت:سفر خوف حادثه دارد و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
👶 زایمان مناسب نیست.
🤕 بیمار امروز زود خوب شود.
🔭 احکام نجوم .
🌓 امروز قمر در برج ثور است و برای امور زیر نیک است :
✳️خرید طلا و جواهرات.
✳️آغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
✳️جابجایی و انتقال.
✳️ارسال کالاهای تجاری.
✳️خرید املاک.
✳️مکاتبه و نامه نگاری.
✳️و شراکت و امور شراکتی نیک است.
🔵کتابت حرز و ادعیه و نماز و بستن برای اولین بار مناسب نیست.
👩❤️👨مباشرت:
مباشرت امشب برای صحت جسم خوب است.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت:
طبق روایات،#اصلاح_مو(سروصورت)دراین روز از ماه قمری ، باعث دولت می شود.
💉💉حجامت خون دادن فصد.
🔴 #خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ،روشنی دل می شود.
✂️ ناخن گرفتن
سه شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید برهلاکت خود بترسد.
👕👚 دوخت و دوز.
سه شنبه برای بریدن،و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد)(خرید لباس اشکال ندارد)(کسانی که شغلشان خیاطی است میتوانند در روزهای خوب بُرش بزنند و در روزهای دیگر ان را تکمیل کنند)
✅ وقت #استخاره در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تاعشای آخر( وقت خوابیدن)
😴😴 تعبیر خواب :
تعبیر خوابی که شب " چهارشنبه " دیده شود طبق ایه ی 22 سوره مبارکه "حج" است .
کلما ارادوا ان یخرجوا منها من غم....
و از معنای آن استفاده می شود که برای خواب بیننده پیش آمدی رخ دهد و هر چه سعی کند از آن خارج نگردد صدقه بدهد تا رفع شود .ان شالله و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه #یاقابض که موجب رسیدن به آرزوها میگردد .
🌟 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_سجاد_علیه_السلام و #امام_باقر_علیه_السلام و #امام_صادق_علیه_السلام سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد .
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
صبحها صبح بخیرتان را بلندتر بگویید🩷
بگذاریـد زنــدگـی جـریـان پـیدا کنـد🩷
در رگهای خشک شدهی دنیایمان🩷
ســ😍✋ـلام
صبـح زیبـای شمـا بـخیـر 🩷
و پـر از انـرژی مـثبـت🩷
💕صبحتـون بخیرو شادی
🌸برای امروزتون از خدا
💕می خواهم هر آنچه
🌸صلاحتـون هسـت
💕بـراتـون رقم بزند
🌸مـن به دستان خـدا
💕ایمان دارم بهترین ها سهمت
🌸خواهدشد... الهی به اميد خودت
سه شنبه تابستونیتون بخیرو شادی🌸🍃
امــروزتـون مـملـو از آرامـش🌸🍃
و نگاه خــدا هر
لحـظه همراهتـون باشـه 🌸🍃
آرزو میکنم امروز طلوع🌸🍃
شادی خوشبختی و روزی
فـراوان بـاشـه بـراتــون 🌸🍃
بـا آرزوی سـه شـنبـه ای زیـبـا🌸🍃
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
نیایش صبحگاهی
ﺧﺪﺍﯾﺎ🙏
ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺩﯼ ﺗﺸﮑﺮ
ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﺩﯼ ﺗﻔﮑﺮ
ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﮔﺮﻓﺘﯽ ﺗﺬﮐﺮ
ﮐﻪ :
ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺕ ﻧﻌﻤﺖ
ﻧﺪﺍﺩﻩ ﺍﺕ ﺣﮑﻤﺖ
ﻭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺕ ﻋﺒﺮﺕ ﺍﺳﺖ
ﯾﺎ ﺭﺏ
ﺁﻧﭽﻪ ﺧﯿﺮ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺗﻘﺪﯾﺮ ﻣﺎ قرار ده
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
گاهی یک نگـاه🌸
آنقدر مهرباݧ است
کـه چشم هـرگز 🌸
رهایش نمیکند
گـاهی یک رفـاقـت 🌸
آنقدرماندگاراست که
زماݧ حریفش نمیشود🌸
وگاهی یک نفرآنقدرعزیزاست
که قلب رهـایش نمیکنـد♡🌸
زنـده بـاد رفیقان ایـن چـنین ♡ 🌸
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d