eitaa logo
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
2.7هزار دنبال‌کننده
21.9هزار عکس
25.4هزار ویدیو
126 فایل
محتویات کانال ازهردری میباشد 🌹علمی، مذهبی‌، شعر،داستان،پندواندرز سخنان بزرگان ،طب سنتی،کاردستی، آموزشی،مطالب پزشکی روز دنیا، و خلاصه اینجاهمه چی درهمه🌹 ارتباط با ادمین 👈👈 @Ndashti ارتباط با ادمین 👈👈 @M_Mohammdeean
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼 میدونی فرق این دوتا فلفل 🫑چیه ؟ فلفل دلمه ای هایی که چهارتا برجستگی داره برای سالاد وخام خوری استفاده میشن،مناسب پخت وپز نیست چونکه تلخ میشه 🤌 و فلفل دلمه ای که سه تا برجستگی داره ،تند وتیزه 😋مناسب پخت وپزِ و غذارو خوشمزه تر میکنه 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
تقویم نجومی اسلامی  ✴️ دوشنبه 👈30 مهر / میزان 1403 👈17 ربیع الثانی 1446👈21 اکتبر 2024 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. 🌙⭐️ امور دینی و اسلامی. ❇️امروز برای امور زیر خوب است: ✅مقدمات ازدواج. ✅خرید کردن. ✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن. ✅ختنه نوزاد. ✅مشارکت و امور مشارکتی. ✅دیدار با دوستان و سیاسیون. ✅و کندن نهر خوب است. 🤕 مریض مراقبت بیشتری نیاز دارد.(منظوری مریضی است که امروز مریضیش شروع شود). 👶زایمان مناسب و نوزاد مبارک و خوشبخت است. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز قمر در برج جوزا و از نظر نجومی مناسب برای امور زیر است: ✳️آغاز نگارش کتاب مقاله و پایان نامه. ✳️امور آموزشی. ✳️خرید اجناس. ✳️معامله املاک و مستغلات. ✳️مبادله اسناد. ✳️و ارسال کالا نیک است. 🟣 امور مربوط به نوشتن ادعیه و حرز و نماز و بستن آن خوب است. 👩‍❤️‍👨 مباشرت و مجامعت: مباشرت امشب :فرزند چنین شبی بسیار مهربان و نرم دل است. 💇‍♂ اصلاح سر و صورت: طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه میانه است. 🔴 حجامت: یا در این روز از ماه قمری ، باعث صحت بدن می شود. 🔵ناخن گرفتن: دوشنبه برای ، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد. 👕دوخت و دوز لباس: دوشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود. ✴️️ استخاره: وقت در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن). ✳️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه. ✳️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد. 💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 😴😴 تعبیر خواب. تعبیر خوابی که امشب شبِ سه شنبه دیده شود طبق ایه ی 18 سوره مبارکه "کهف " است. و تحسبهم ایقاظا و هم رقود... و از معنای آن استفاده می شود که کسی دوست یا دشمن خواب بیننده هست به وی برسد از این قبیل . و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
📌 نزول عذاب بر قوم حضرت صالح (قوم ثمود) 🔹 حضرت صالح علیه السلام، از نوادگان حضرت نوح است که بر قوم ثمود مبعوث شد. نام وی ۹ بار در قرآن آمده است. قوم ثمود در ساحل دریای سرخ (بین مکه و شام) در ناحیه حِجر، می‌زیستند و زمین را آباد مى‌ کردند و قصرها و خانه‌ های بزرگ مى ساختند. در شهرى که صالح مبعوث شد، اقوامی بودند که کارشان فساد در زمین بود و در آخر طغیان را از حد گذراندند. 🔻 بعد از آن خدا حضرت صالح علیه السلام را به سوى آنان مبعوث کرد تا آنان را به دین توحید و ترک بت پرستى دعوت کند. او مردم را نصیحت مى کرد و در برابر اذیت آنان صبر می‌نمود تا شاید دست از لجبازى برداشته و ایمان بیاورند. ولى به جز اندک کسىانی ایمان نیاوردند. قوم ثمود همچنان بر کفر اصرار می‌ورزیدند و وی را به جادوگرى متهم می‌ساختند. 🔹 آنان برای ایمان آوردن از وی خواستند از کوه، ماده شترى بیرون بیاورد. وی از خدا خواست و ناقه از دل کوه بیرون آمد، اما باز هم ایمان نیاوردند. صالح علیه السلام به آنان فرمود: خدا شما را امر فرموده که به ناقه آسیبی نرسانید؛ که اگر چنین کنید عذابى دردناک و نزدیک شما را خواهد گرفت. ▫️ دعوت وی و انکار قومش مدتى ادامه یافت تا آن که قومش نقشه کشتن ناقه و از بین بردن صالح علیه السلام را کشیدند و در بین خود سوگند خوردند که ما شب هنگام، بر سر او و خانواده‌ اش مى تازیم و همه را به قتل مى رسانیم. چیزى نگذشت که صاعقه‌ اى آمد و قوم ثمود در خانه هایشان هلاک شدند.بر اساس برخی روایات این عذاب در ۱۶ ربیع الثانی نازل شده است. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
🔆 همین که بی‌اطلاعت یک برگ هم نمی‎افته... دلم بهت گرمه 👈ومَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا.../ انعام آیه ۵۹ ✍🏽 و هیچ برگی از درخت نمی‌افتد مگر آنکه از آن آگاه است. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
👌👌👌👌 فراموش مکن که، انسان مانند درياست ؛ هر چه عمیق تر باشد آرامتر است... انسان بزرگ بر خود سخت می گیرد، وانسان کوچک بر دیگران... انسان قوی از خودش محافظت میکند ، و انسان قویتر از دیگران.... و قطعاً این قدرت را فقط میتوان در پناه پروردگار داشت. هرکس که به او نزدیک تر است، آرامتر، متواضع تر و قدرتمندتر است، و تابش نور او را میتوان هر لحظه حس كرد ...🌺🌺🌺 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
🔴‍ آیا درست است که هر انسانی یک هم زاد دارد؟ در مورد همزاد داشتن انسان ها، چند روایت وارد شده است.   در روایات آمده که خداوند متعال به ابلیس فرمود: فرزندى به آدم نمی دهم جز این که مانندش را به تو دهم، و هر آدمی، هم زاد شیطانى دارد.[1] در روایتی دیگر آمده که پیغمبر (ص) فرمود: چه بسا که هیچ کس نباشند جز آن که همزاد او از جنّ برای او گماشته شده است، گفتند: یا رسول اللَّه آیا برای شما هم هست؟ فرمود: برای من نیز هست، جز این که خدایم یاریم داده که او تسلیم من شده است و جز به نیکى واندارد (و من از او در سلامتم).[2] مقصود (ص) در این روایت بر حذر داشتن دیگران از فتنه هم زاد و وسوسه و اغواى او است، و به ما آگاهى داده که او همراه ما است که تا حد امکان خود را از او نگهداریم. بنابراین، با توجه به این که خداوند پیامبران را برای هدایت بشر فرستاده، از طرفی هم و فرزندانش ساکت و خاموش ننشستند، بلکه کمین نمودند تا فرزندان آدم را به انحراف بکشند، بدیهی است شیطان تنها بر آن عدّه از انسان ها مسلّط می شود که آنان از یاد خدا غافل شوند، از این رو خداوند در قرآن می فرماید: و هر کس از یاد خدا روى‏گردان شود شیطان را به سراغ او می فرستیم، پس همواره قرین او است![3] [1]  مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج‏60، ص 306، مؤسسة الوفاء، بیروت - لبنان، 1404 هـ. ق. [2]  همان، ص 298. [3] زخرف، 36. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
داستان تاریخی ناصرالدین شاه ناصرالدین شاه در بازدید از اصفهان با کالسکه سلطنتی از میدان کهنه عبور می‌کرد که چشمش به ذغال‌فروشی افتاد مرد ذغال‌فروش فقط یک شلوارک به پا داشت و مشغول جدا کردن ذغال از خاکه ذغال‌ها بود و در نتیجه گرد ذغال با بدن عرق کرده و عریان او منظره وحشتناکی را بوجود آورده بود. ناصرالدین‌شاه سرش را از کالسکه بیرون آورده و ذغال‌فروش را صدا کرد. ذغال فروش بدو آمد جلو و گفت: «بله قربان.» ناصرالدین شاه با نگاهی به سر تا پای او گفت: «جنهم بوده‌ای؟» ذغال فروش زرنگ گفت: «بله قربان!» شاه از برخورد ذغال‌فروش خوشش آمده و گفت: «چه کسی را در جهنم دیدی؟» ذغال‌فروش حاضرجواب گفت: «اینهائیکه در رکاب اعلاحضرت هستند همه را در جهنم دیدم.» شاه به فکر فرورفته و بعد از مکث کوتاهی گفت: «مرا آنجا ندیدی؟» ذغال‌فروش فکر کرد اگر بگوید شاه را در جهنم دیده که ممکن است دستور قتلش صادر شود، اگر هم بگوید که ندیدم که حق مطلب را اداء نکرده است. پس گفت: «اعلاحضرتا، حقیقش این است که من تا ته جهنم نرفتم!» 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
  (يك كلاغ ، چهل كلاغ) :   ننه كلاغه صاحب يك جوجه شده بود . روزها گذشت و جوجه كلاغ كمي بزرگتر شد . يك روز كه ننه كلاغه براي آوردن غذا بيرون ميرفت به جوجه اش گفت : عزيزم تو هنوز پرواز كردن بلد نيستي نكنه وقتي من خونه نيستم از لانه بيرون بپري .و ننه كلاغه پرواز كرد و رفت .       هنوز مدتي از رفتن ننه كلاغه نگذشته بود كه جوجه كلاغ بازيگوش با خودش فكر كرد كه مي تواند پرواز كند و سعي كرد كه بپرد ولي نتوانست خوب بال وپر بزند و روي بوته هاي پايين درخت افتاد .   همان موقع يك کلاغ از آنجا رد میشد چشمش به بچه كلاغه افتاد و متوجه شد كه بچه كلاغ نياز به كمك دارد . او رفت كه بقيه را خبر كند و ازشان كمك بخواهد  پنج كلاغ را ديد كه روي شاخه اي نشسته اند گفت :” چرا نشسته ايد كه جوجه كلاغه از بالاي درخت افتاده.“ كلاغ ها هم پرواز كردند تا بقيه را خبر كنند .      ... تا اينكه كلاغ دهمي گفت : ” جوجه كلاغه از درخت افتاده و فكر كنم نوكش شكسته . “  و همينطور كلاغ ها رفتند تا به بقيه خبر بدهند .    ... كلاغ بيستمي گفت :” كمك كنيد چون جوجه كلاغه از درخت افتاده و نوك و بالش شكسته .“    همينطور كلاغ ها به هم خبر دادند تا به كلاغ چهلمي رسيد و  گفت :” اي داد وبيداد  جوجه كلاغه از درخت افتاده و فكر كنم كه مرده .“    همه با آه و زاري رفتند كه خانم كلاغه را دلداري بدهند . وقتي اونجا رسيدند ، ديدند ، ننه كلاغه تلاش ميكند تا جوجه را از توي بوته ها بيرون آورد. كلاغ ها فهميدند كه اشتباه كردند و قول دادند تا از اين به بعد چيزي را كه نديده اند باور نكنند . از اون به بعد اين يك ضرب المثل شده و هرگاه يك خبر از افراد زيادي نقل  شود بطوريكه به صورت نادرست در آيد ، مي گويند خبر كه يك كلاغ، چهل كلاغ شده است   ⚠️ پس نبايد به سخنی كه توسط افراد  زيادی دهن به دهن گشته، اطمينان كرد زيرا ممكن است بعضی از حقايق از بين رفته باشد و چيزهای اشتباهی به آن اضافه شده باشد. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
گويند كه روزى شاه عباس صفوى از وزيرش پرسيد: امسال اوضاع اقتصادی كشور چگونه است؟ وزير گفت: الحمدالله به گونه‌ای است كه تمام پينه دوزان توانستند به زيارت كعبه روند. شاه عباس گفت: نادان اگر اوضاع مالی مردم خوب بود می‌بايست كفاشان به مكه می‌رفتند نه پينه‌دوزان، چون مردم نمی‌توانند كفش بخرند ناچار به تعميرش می‌پردازند، بررسی كن و علت آن را پيدا نما تا كار را اصلاح كنيم... 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
🌸🍃 🍃 🔖نکات تغذیه‌ای به مادران باردار برای زیبایی فرزند: استفاده از موادغذایی زیر در دوران بارداری به همراه عوامل دیگر مؤثر در شکل‌گیری جنین می‌تواند در زیبایی نوزاد متولد شده مؤثر باشد: استفاده از سبزیجات خام و پخته خوردن انگور خوردن مرکباتی مثل لیموشیرین و نارنگی مصرف ماهی سفید، آزاد و قزل‌آلا خوردن کاسنی، کاهو، کنگر و ریواس مصرف طالبی، خربزه و دستنبو مصرف به، سیب، خرما. 🖊دکتر مریم مشهدی (متخصص طب سنتي ایران ) 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
🌸🍃 🍃 🔖 خوراکی هایی برای تقویت رشد استخوانی کودکان: یک عددتخم مرغ عسلی در وعده صبحانه استفاده از سوپ با قلم گوسفند و ماهیچه گوسفندی ( درصورتیکه کودک وزن گیری خوبی ندارد از قلم گوسفند و در صورتیکه کودک وزن گیری خوبی دارد استفاده از دنده های گوسفند برای پیشگیری از چاقی) شیربرنج با بادام پوست کنده آسیاب شده حریره بادام و شیر بادام کله جوش و اشکنه کشک در کنار سایر لبنیات کم چرب در تامین کلسیم مورد نیاز کودک موثر است. پیاز سرشار از ویتامین c ،کلسیم ، منیزیم، روی، پتاسیم، ، قدیم، گوگرد و اسید فولیک است که اگر به صورت پخته در سوپ کودک اضافه شود غیر از ویتامین c بقیه مواد مغذی آن به بدن کودک میرسد. انجیر رسیده و شیرین ، ملین بسیارخوب باطبیعت گرم که دارای آنتی اکسیدان ،پتاسیم و امگا ۳ است. درکنار خونسازی ، حفظ سلامت قلب و عروق ، سلامت گوارشی، کاهش کلسترول LDL به روند استخوان سازی در کودکان در سن رشد و شیرخواران بالای یک سال کمک میکند.( روزانه ۱۰-۲۰ میلی لیتر از آب میوه / یا۵ تا ۱۰ گرم به صورت خمیر /یا دو عدد انجیرخیسانده صبح ناشتا یا...) شیرکامل گاو جوشیده و یا شیر پاستوریزه / در صورت عدم دسترسی یا حساسیت کودک استفاده از ماست کم چرب و کشک در کنار پنیر . پودر سنجد بدون هسته آسیاب شده با شیر گرم و یک قاشق مربا خوری شیره انگور در رشد و قوت استخوان کودک موثر است. کشمش سرشار از کلسیم است. اگر کودکان بزرگتر میلی به مصرف آن به صورت تنقلات ندارند شاید به صورت کشمش پلو با مرغ از خوردن آن لذت ببرند. 🖋دکتر ویدا نظری 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
🌸🍃 🍃 🔖 رژیم غذایی اشتباه امروزه بسیاری از افراد از روش های غلطی برای کاهش وزن استفاده می کنند و به همین دلیل یا نتیجه مناسبی نمی بینند و یا سلامتی آن ها با مشکل رو به رو می شود. افرادی که عادت به سه بار غذا خوردن کرده‌اند, نباید بدون هیچ مقدمه‌ای یک وعده غذایی خود را مطلقاً حذف کنند. بسیاری از افراد برای لاغر شدن وعده شام را حذف می‌کنند، از دیدگاه طب سنتی معنایش این است که فرد مدت بسیار طولانی ( از ناهار تا صبحانه فردا) خودش را از دریافت مواد غذایی محروم کرده است. بسیاری از کسانی که رژیم تحت نظر متخصص رژیم‌ درمانی نمی‌گیرند و خودشان اقدام به رژیم‌ های سخت، غلط و افراطی می‌کنند، می‌بینیم که بعد از یک مدت کوتاهی محتاج به دکتر اعصاب و پوست می‌شوند, چون پوستشان خشک شده و موهایشان ریزش پیدا می‌کند. 🖊دكتر حسین رضایی‌زاده (متخصص طب سنتی ) 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
رابطه باکتری دهان در 50 درصد تومورهای سرطان روده بزرگ! ◽️تحقیقات جدید نشان می‌دهد که یک زیرگروه خاص از یک باکتری که معمولاً در دهان یافت می‌شود در ۵۰ درصد تومورهای سرطان روده بزرگ که توسط محققان مورد مطالعه قرار گرفته‌اند نیز وجود دارد. ◽️این یافته ها می تواند به دانشمندان کمک کند تا روش های جدیدی را برای غربالگری، پیشگیری و درمان سرطان روده بزرگ توسعه دهند. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
۴ غذایی که شما را عصبانی می‌کنند😡 ◽️انتخاب‌های آگاهانه و گنجاندن انواع غذاهای غنی از مواد مغذی در رژیم غذایی می‌تواند به سلامت جسمی و روحی و روانی کمک کند. در این مطلب به فهرستی از غذاها اشاره کرده‌ایم که ممکن است بر خلق و خوی شما تأثیر منفی بگذارند و بهتر است برای داشتن حالتی هماهنگ و شاد از خوردن آن‌ها اجتناب کنید.👇 ◽️غذاهای فرآوری شده و غذاهای شیرین ◽️کافئین بیش از حد ◽️چربی‌های بسیار فرآوری شده ◽️غلات صبحانه با قند بالا 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
چرا آلرژی شب‌ها بدتر میشود؟ ◽️دراز کشیدن می تواند علائم آلرژی شما را بدتر کند. وقتی دراز می کشید، اساساً همه چیز در بینی شما شروع به چکیدن در گلو می کند. به دلیل آناتومی بینی و گلو، این امر می تواند منجر به سرفه، خس خس سینه، و مشکل در تنفس بیشتر یا بدتر از زمانی که شما ایستاده اید، شود. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
33.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عکس کل قرآن کریم بسیار کاربردی پ.ن: دوستان این عکس را ذخیره و برای دیگران به عنوان صدقه جاریه ارسال کنند . 🌸💦🌸💦🌸💦 https://eitaa.com/matalbamozande1399
25.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
واقعا دست مریزاد باید گفت به تمام دست اندرکاران این کلیپ زیبا 🌸💦🌸💦🌸💦 https://eitaa.com/matalbamozande1399
مشغول مطالعه مقاله علمی در سیستم بودم که صدای مامان و سینا را از پائین شنیدم سینا پسرم گل💐 یادت نره باشه مامان جان شما نمی آیید ؟ الان آماده می شوم تا با هم برویم ! مامان دیر شده یک ساعت دیگر ساعت ساعت ترخیص تمام می شود باشه باشه از اتاق بیرون آمدم و کنار نرده ها داد زدم سینا کجا میری ؟ چطور ؟!😎 حالا تو بگو !😐 میرم بابا را بیارم خانه مرخص شده لبخندی زدم منم میام سینا در حالی که سرخ شده بود مگر داریم می رویم عروسی منم می آیم منم می آیم 😶 نگاهی متعجب به سینا کردم چه خبرت هست ؟! من دارم میروم شرکت سر راهت منم برسون خواهر جان چرا متوجه نیستی که شرکت با بیمارستان مسیرش خیلی ... مامان در حالی که لباس اش را مرتب می کرد چی شده خانه را گذاشتید روی سرتان روشنک شرکت برای چه میروی ؟ آقای صدر تماس گرفته بود و تاکید داشت برای رسیدگی به پرونده های شرکت سری به آن جا بزنم مامان که گل از گلش💋 شکفته بود چرا زودتر نگفتی ؟ سینا نفس بلندی کشید و از خانه خارج شد من هم رفتم لباس بپوشم نمی دانستم چه لباسی انتخاب کنم با شناخت منصفانه از که از صدر داشتم می دانستم پوشیدن لباس های👗👡 جلو باز مناسب نیست اصلا دوست نداشتم در تیرس نگاه های👀 او قرار بگیرم صدای بوق زدن سینا از پارکینگ شنیدن مامان در حالی که فریاد می زد چیکار می کنی روشنک عجله کن از پله ها پائین رفتم و همراه مامان از خانه خارج شدم داخل ماشین صحبت خاصی نکردم بیشتر مامان و سینا مشغول بودند با صدای سینا به خودم آمدم حواست نیست می گویم کی برمی گردی ؟! دوساعت یا سه ساعت دیگر ... چند دقیقه بعد سینا ماشین را جلوی شرکت متوقف کرد از ماشین پیاده شدم نفسم را در سینه حبس کردم و به طرف ساختمان رفتم . نویسنده :تمنا 🌵🎄🐚🍄 https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎬: دست های محیا فرز و چالاک با ابزاری که برای این عمل مناسب نبود، مانند فرفره کار می کرد. انگار که امتحانی سخت برای محیا برپاشده بود و این امتحان خارج از معلوماتش بود، او می بایست تمام تلاشش را بکند تا شاید بتواند جان موجود کوچکی را که هنوز پا به این دنیا ننهاده، مادرش را از دست داده بود، نجات دهد. بعد از دقایقی تلاش بالاخره صدای گریهٔ نوزادی که نوید بخش زندگی نو بود،بلند شد. منیژه همانطور که بچه را داخل چادر می پیچید مثل کودکی ذوق زده گفت: بچه زنده است، زنده است‌...خدای من! تازه پسر هم هست و بعد با محبتی بیش از قبل به محیا چشم دوخت و ادامه داد: دستت درد نکنه خانم دکتر، عجب پنجه طلایی هستی. محیا لبخند کم جانی زد و گفت: من دکتر نیستم منیژه خانم، ان شاالله این کوچولو زنده بمونه.. منیژه نگاه غمگینی به سکینه که به نظر می رسید سالهاست خوابیده، کرد و می خواست چیزی بگوید که ناگهان صدای انفجار مهیبی بلند شد و همزمان فریاد کودک هم بر هوا رفت، گویی زمین و زمان می لرزید. منیژه بچه را به خودش چسپاند و زیر لب چیزی زمزمه می کرد. گرد و خاک به هوا بلند شده بود و پس از لحظاتی، صدای ضعیف محیا بلند شد: منیژه، زنده ای؟! صدای منیژه در حالیکه میلرزید به گوش رسید: آره آجی، هم خودم و هم بچه سالمیم ... گرد و غبار فرو نشست و محیا به سمت منیژه که حالا دیوارفروریخته اتاق در کنارش تلی از خاک بوجود آورده بود، رفت و کمک کرد که او بلند شود. منیژه بچه را به سمت محیا داد و گفت: بچه از صدا افتاده، من میترسم نگاه کنم، ببین زنده است؟ محیا فوری بچه را گرفت و رویش را باز کرد و همانطور که با دست روی لبهای کودک میزد گفت: خدا را شکر زنده است، انگار ترسیده، کودک به گمان اینکه انگشت محیا، سینه مادر است دهانش را باز کرد و محیا انگشت به دهان کودک گذاشت و همانطور که با لبخند کودک را نگاه می کرد گفت: خیلی عجیبه! انگار بچه چند ماهه است،چقدر خوشگله، اسمش را چی بزاریم؟ و در همین هنگام صدای تراکتوری که به آنجا نزدیک می شد برخاست منیژه و محیا از اتاق مخروبه بیرون آمدند. تراکتور کمی جلوتر توقف کرد و آن مرد با شتابی در حرکاتش از تراکتور پایین پرید و همانطور که به سمت انها میدوید گفت: همه مرده اند، هیچ کس در این آبادی زنده نیست، این تراکتور را هم با زحمت راه انداختم، نمی دانم به خرمشهر برسانتمان یانه؟! و با زدن این حرف، جلوی محیا ایستاد، نگاهی مبهم به او و منیژه کرد و نگاهی به اتاق نیم خراب پشت سرشان کرد و آهسته زیر لب گفت: س..‌سکینه...باید سکینه را عقب تراکتور سوار کنیم. محیا که حس کرده بود ان مرد شک کرده سکینه کشته شده اما نمی خواهد قبول کند، آهسته گفت: سکینه هم پرواز کرد. مرد با دو دست بر سرش کوبید و گفت: سکینه! همسر مظلومم و بچهٔ توی شکمش.....نه ..نه...من باید سکینه را به خرمشهر برسانم. منیژه بغض گلویش را فرو داد و گفت: بردار، همسرت از دنیا رفت اما.... مرد فریاد کشید اما چه؟! اما شما و من زنده ایم !! حرف در دهان آن مرد بود که صدای کودک بلند شد، محیا چادر را که حکم لباس و قنداق کودک بود به طرف مرد داد و گفت: بچه زنده است، یک پسر کاکل زری بفرمایید. مرد که انگار در این وانفسای مرگ و میر عزیزانش، وجود این کودک نور امیدی برای زنده ماندنش بود، بچه را به دست گرفت و همانطور که چادر را کنار میزد تا صورت کودک را ببیند، با صدای بلند شروع به گریستن کرد. فریاد گریهٔ مردی به آسمان بلند بود و کودک هم همنوا با پدرش شده بود، گویی هر دو سکینه را طلب می کردند. ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼🍂 https://eitaa.com/matalbamozande1399
🎬: تراکتور باچهار مسافرش به حرکت افتاد. همانطور که گرد و خاک به دنبالش به هوا میشد، هر از گاهی صدای سوت خمپاره ای آنها را هراسان می کرد. نوزاد آرام گرفته بود انگار بدنش آنقدر ضعیف بود که حتی توان ناله کردن را نداشت. محیا همانطور که نوزاد را به خود چسپانده بود، زیر لب دعا می خواند و تراکتور به پیش می رفت، انگار دقایق به کندی می گذشت اما می گذشت، مرد هرازگاهی با نگاهش می خواست از کودکی که یادگار همسرش بود مراقبت کند در حین حرکت، گلویی صاف کرد و صدایش را بالا برد و گفت: انگار به دل سکینه افتاده بود که بچه اش پسر است، اسم هم برایش انتخاب کرده بود، می گفت دوست دارد اسمش را صادق بگذارد، پس من هم صادق صدایش می کنم. محیا لبخندی زد و زیر لب تکرار کرد: صادق! چه نام زیبایی و زیر گوش بچه زمزمه نمود: اسمت صادق است ای پسرک کوچولو که شده ای امید پدرت.. کم کم به جایی رسیدند که کمی جلوتر سایه ای از شهر پیش رویشان پدیدار شد. مرد نگاهی به پشت سرش کرد و گفت: آنجا را می بینید، هنوز راهی مانده تا برسیم، آنجا خرمشهر است. در همین حین تراکتور از حرکت ایستاد، باران بمب و خمپاره باریدن گرفته بود، گویی تمام هدف ارتش عراق، فقط خرمشهر بود. مرد بار دیگر، هراسان نگاهی به عقب کرد، همانطور که کودکش را می نگرید گفت: فکر می کنم سوخت تراکتور تمام شده باشد باید باقی راه را پیاده برویم و با یک جست خودش را پایین انداخت و گفت: عجله کنید! عجله کنید! محیا و منیژه پیاده شدند، کودک در آغوش محیا، دست و پای ریزی زد و باز هم ناله ضعیفی کرد و ساکت شد. چند قدمی از تراکتور فاصله گرفتند ناگهان مرد به عقب برگشت و گفت: باید برگردم، چیزی را فراموش کردم محیا با تعجب به او نگاهی انداخت و گفت: کجا برمی گردی؟! مرد دستی تکان داد و گفت: اسلحه! یک اسلحه شکاری داشتم داخل تراکتور مانده است و به سرعت به طرف تراکتور برگشت؛ گویا آن شئ که داخل پارچه ای پیچیده شده بود و عقب تراکتور بود، چیزی جز اسلحه نبود. محیا می خواست چیزی بگوید که مرد خودش را به تراکتور رساند در همین حین صدای سوت خمپاره ای بلند شد و پشت سرش کنارشان صدای انفجار مهیبی بلند شد. همه جا دوباره تیره و تار شده بود محیا خودش را روی زمین انداخت منیژه هم در کنارش افتاد، بعد از لحظاتی نفس گیر، محیا سرش را بالا گرفت و متوجه شد هنوز زنده است نگاهی به کودک داخل آغوشش کرد او هم زنده بود، نیم خیز شد عقب را نگاه کرد، انگار هیچ چیز نبود، تراکتور در آتش می سوخت. محیا با ترس از جا برخاست و با پاهای لرزان در حالی که کودک را به خود می فشرد جلو رفت هر چه که جلوتر می رفت بیشتر مطمئن می شد که آن مرد ناشناس، مردی که حتی نامش را نمی دانستند هم پرواز کرده بود و اینک کودکی یتیم و بدون پدر و مادر روی دست محیا مانده بود.. ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼🍂🌺 https://eitaa.com/matalbamozande1399
🎬: محیا و منیژه با دیدن صحنه های وحشتناکی که هر لحظه خود را به رخ می کشید، باران اشک چشمانشان باریدن گرفته بود و با سرعت به طرف شهر حرکت می کردند؛ شهری که دود از جای جایش به هوا بلند بود. منیژه نگاهی به محیا که کودک را چون نوزاد خودش در آغوش گرفته بود کرد و گفت: می خواهی با این بچه چه کنی؟ اصلا معلوم نیست با این وضعش زنده بماند یا نه؟ بچه ای که با این وضعیت به دنیا بیاید و هنوز هم چیزی نخورده باشد، احتمالا میمیرد. محیا که انگار دل در گرو مهر این نوزاد داده بود نگاهی تند به منیژه کرد و بعد بوسه ای از گونه ی نرم و نازک نوزاد گرفت و گفت: خدا نکند، مراقبش هستم، جانم را سپر جانش می کنم، شاید خودم بزرگش کنم منیژه نیشخندی زد و گفت: چرا که نه؟ تو که حالا از چنگ آن مردی که نمی دانم که بود، گریختی حالا بچه ای هم داری که می تواند مال خودت باشد چون از پدر و مادر و ایل و تبارش چیزی نمی دانی، راستی به گمانم باردار بودی، درسته؟! محیا که انگار تازه یاد جنین داخل شکم خودش افتاده بود، سری تکان داد و گفت: بچه ای که جز من، هیچ کس از وجودش خبر ندارد، حتی همسرم و مادرم و با زدن این حرف بغض گلویش را گرفت. منیژه دستش را تکان داد و گفت: تو رو خدا دیگه گریه نکن، امروز به حد کافی گریه کرده ایم و خدا میدونه چه گریه ها در پیش داشته باشیم. محیا آه کوتاهی کشید و بی صدا به راهشان ادامه دادند. هنوز راهی تا شهر داشتند ناگهان ماشینی از پشت سر به آنها نزدیک شد و کمی جلوتر از انها رفت و منیژه دست تکان داد و ماشین نگه داشت، پیکان باری بود که عقب آن پر از وسایل مختلف بود؛ منیژه و محیا خود را بالای ماشین جای دادند و ماشین به سرعت به سمت شهر حرکت کرد وارد شهر شدند همه جا دود و آتش و گرد و خاک به هوا بود انگار که این شهر شهری خرم، که تبدیل به مخروبه ای جانگداز شده بود، ماشین جلوی خانه ای نیمه خراب ،ایستاد زنی که جلوی ماشین بود پیاده شد و با اشاره به محیا و منیژه گفت انگار از این جلوتر نمی شود رفت چون آنطور که گفته اند بقیه شهر دست عراقی هاست ما هم مقصدمان تا همینجا بود، پیاده شوید و بپرسید که چگونه میشود از خرمشهر به سمت آبادان و اهواز رفت. محیا و منیژه پیاده شدند، بی هدف در بین کوچه های شهر قدم می زدند کوچه هایی که مملو از اجساد انسان های بی گناه بود و افراد زنده هم، همه حیران و سرگردان به طرفی می دویدند. در این وانفسای مرگ و گریریز و شهری آشفته ناگهان چشم محیا به چیزی افتاد، بر سرعت قدم هایش افزود و منیژه هم به دنبالش روان شد و گفت: کجا میری؟ چیزی به ذهنت رسیده؟! محیا روبه رو را نشان داد و گفت: ببین اونجا یه داروخانه هست، شیشه هاش شکسته درش هم انگار از جا کنده شده، باید بریم برای صادق شیرخشک برداریم، من باید جان صادق را نجات بدم منیژه نگاهی به داروخانه و نگاهی به محیا و کودک در اغوشش کرد و گفت: صااادق!!! محیا وارد داروخانه شد، نوزاد را در آغوش منیژه گذاشت، لبخندی زد و گفت : شکر خدا اینجا همه چی موجود است. بعد از یک ربع صادق در حالیکه پوشک شده بود، آرام آرام شیر می خورد و محیا بی توجه به غوغای بیرون، با عشق او را نگاه می کرد ادامه دارد 📝به قلم:ط_حسینی 🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼 https://eitaa.com/matalbamozande1399
۱۹ "فیلم های مستهجن ۲ " ⭕️ دیدن فیلم های مستهجن اعتیاد آوره. دقیقا همونطور که یه نفر به مواد مخدر اعتیاد پیدا میکنه. 🔴 کسی که بهش اعتیاد پیدا کنه واقعا دست خودش نیست خیلی وقتا میبینیم که طرف، بارها خواسته که توبه کنه اما بازم نتونسته مقاومت کنه. حتی افراد مذهبی هم در مقابل این فیلم ها تسلیم میشن. 🔹برای ترک این فیلم ها چند تا نکته رو باید توجه کرد. 🔺اول از همه آدم باید به این درک رسیده باشه که این فیلم ها زندگی آدم رو خراب میکنه. ✅ بعدش هم اینکه باید سعی کنه خودش رو قوی کنه. ✔️✔️✔️ یه قانون خییییلی مهم رو میگم تا آخر عمرتون یادتون باشه و ازش استفاده کنید: 💯 هر جا دیدی برات سخته که مبارزه با نفس کنی 👈اونجاهایی که برات آسونه رو حتما مبارزه کن تا قوی بشی. ✅ بعد از یه مدت میتونی اون کارای سخت رو هم انجام بدی.😊 ✔️🌷🌹 👆 این قانون رو بنویسید و به دیوار اتاقتون بچسبونید.... ✅ https://eitaa.com/matalbamozande1399
13.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞خلقت شگفت انگیز انسان👆 ⁉️سوال بسیار مهم ⁉️میدانی‌چرا خداوند تورا آفریده است؟ ✅آفرينش انسان،داراى ۵ حكمت است؛ 👌ان‌شالله هرروز یکی از آنها را در کانال مطالب آموزنده خواهیم کرد: حکمت اول) انديشه در خلقت شگفت‌ انگیز انسان و شناخت آفريدگار آن 📖هُوَالَّذِى‌خَلَقَكُم مِّن‌تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَة ‌.... لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُون . غافر آیه ۶۷ او كسى‌است كه شما را از خاک، سپس از نطفه، و سپس از خون بسته آفريد و شما را به‌صورت كودك در آورد، سپس شما را به كمال قوّت برساند، و بعد سالمند شويد و بعضى از شما مرگ پيش‌رس مى‌يابد و تا [در نهايت] به‌مدّتى مقرّر برسيد، و اميد كه در انديشه فرو رويد 🌸امام حسين ع: ما خَلَقَ العِبادَ إلّا لِيَعرِفوهُ بندگان‌ را نيافريد،مگر براى‌اينكه اورا بشناسند 📚آفرينش انسان،ص۱۱۹ 🪐همچنين هدف و حكمت آفرينش جهان را نیز خداشناسی بیان مى‌فرماید : 📖اللَّهُ‌ الَّذِى‌ خَلَقَ‌ سَبْعَ‌ سَمَاوَاتٍ‌ وَ مِنَ‌ الْأَرْضِ ... لِتَعْلَمُواْ أَنَّ‌اللَّهَ عَلَى‌كُلِّ‌شَىْءٍ قَدِيرٌ وَ أَنَّ‌اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِكُلِّ شَىْءٍ عِلْمَا خداوند، كسی‌است كه هفت آسمان را و هفت زمين را آفريد... تا بدانيد كه خداوند بر هرچيزى تواناست، و دانش او،هرچيزى‌ را در بر گرفته است https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکی هست ❤️ که بر همــــه چیز تواناست از او تمنّای لحظه های زیبا براتون دارم🌷🙏 شبتون زیبا 🌷🍃 🌷🍃 https://eitaa.com/matalbamozande1399
🧡💫به نام خداوند دانا ؛ خداوند هوش 💛💫خداوند روزی ده عیب پوش ... 🧡💫الــهــی🙏 🌼💫ای نفست هم نفس ِ"بی‌کسان" 🧡💫جز تو کسی نیست کَس ِ"بی‌کَسان" 🧡💫بی‌کسَم و هم نفس من"تویی" 🌼💫رو به که آرم که کَس ِ من "تویی" 🧡💫بــا تـوکـل بـه اسـم اعـظـمـت 🌼💫امروزمون را آغاز میکنیم 🧡💫بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ 🌼💫الــهــی بــه امــیــد تــو 🌺 https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍ ‍ 🌼صبح سه شنبه تون معطر به ذکر شریف صلوات بر حضرت محمد ص و خاندان مطهرش🌼 🌼🍃 الّلهُمَّ 🌷🍃 صَلِّ 🌼 🍃 علی 🌷🍃 مُحَمَّدٍ 🌼 🍃 وَآل 🌷🍃 مُحَمَّد 🌼🍃وَعَجِّل 🌷🍃 فَرَجَهُم https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روز سه شنبه متعلق است به امام محمد باقر علیه السلام 🌴 هدیه به محضر امام محمد باقر (ع) و اهل بیت 5 صلوات بفرستید. ❤️با پخش این پست میلیونها صلوات اهدا کنیم. ____🍃🌸🍃____ https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧡💫ای مظهـر 🤍💫رحمت و عطا و برکات 🧡💫سـرچشمـه ی 🤍💫فیض و قبله گاه حاجات 🧡💫ای حجت 🤍💫ثانی عشرای مهدی جان 🧡💫بـر طلعت 🤍💫زیبای تو دائم صلوات 🧡💫اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ 🤍💫وآلِ مُحَمَّدٍ 🧡💫وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌺 https://eitaa.com/matalbamozande1399