eitaa logo
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
2.6هزار دنبال‌کننده
21.5هزار عکس
25هزار ویدیو
124 فایل
محتویات کانال ازهردری میباشد 🌹علمی، مذهبی‌، شعر،داستان،پندواندرز سخنان بزرگان ،طب سنتی،کاردستی، آموزشی،مطالب پزشکی روز دنیا، و خلاصه اینجاهمه چی درهمه🌹 ارتباط با ادمین 👈👈 @Ndashti ارتباط با ادمین 👈👈 @M_Mohammdeean
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به نیابت از ارواح طیبه شهدا ..🌷 جهت سلامتی وتعجیل در فرج آقا صاحب الزمان عج..🤍🌿 اِجماعاً؛صلوات..🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
26.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 عجیب ولی واقعی و بتازگی 💞 معجزه ای از حضرت زهرا 💞 سلام الله که اخیرا در گرگان 💞 اتفاق افتاد راوی استاد فرحزاد 🌸💦🌸💦🌸💦 https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به فلک می‌رسد از سینه‌ی پردرد من آه می‌شود لاغر و رو زرد، از این حادثه ماه باز افتاده در این پیچ و خم سرد زمان نوبت چشم منو حسرت یک گوشه نگاه به همان کوچه که شرمنده‌ی یاس است هنوز به جفایی که شده باز در این منزلگاه قصه‌‌ی آتش و در باز به تکرار رسید برگ گل، پشت در، آورد به دیوار پناه روضه خوان است گمانم خود صاحب مجلس می‌چکد خون دل از دیده‌ی حضرت ناگاه باز حرمت شکنی باب شده صد افسوس محرم هرشبه‌ی ماه شده سینه‌ی چاه آی آتش جگرم سوخت ز بدعهدی تو نشنیدی که گل از کینه‌ی تو، می کشد آه؟ 🌸💦🌸💦🌸💦 https://eitaa.com/matalbamozande1399
🎬: محیا می دانست اینک در بیمارستان حدسه که بعضی ها به آن حسده می گفتند، حضور دارد، داستان های زیادی از این بیمارستان شنیده بود، اینجا یکی از بزرگترین انبارهای پوست زنده انسان بود صهیونیست ها مرزهای وحشی گری و حیوانیت را رد داده بودند و روزانه چندین موجود زنده را در حالیکه هنوز نفس می کشیدند، سلاخی می کردند، پوست تن بچه ها که جزء لطیف ترین و جوان ترین و مرغوب ترین پوست ها به شمار می آمد را از تن بچه ها جدا می کردند و در محفظه های هیدروژنه در دمای زیر صفر درجه نگهداری می شد که هم برای درمان سربازان آسیب دیده از جنگ هایشان، کاربرد داشت و هم تجارتی بسیار سود آور بود و به این وسیله میلیادرها دلار به خزانهٔ اسرائیل سرازیر می کرد. محیا تا پیش از این، تعریفی از این بیمارستان شنیده بود و اینک با چشم خود از نزدیک وقایع را می دید. دخترکی که معلوم نبود از کجا ربوده شده، از سوریه، یمن، عراق یا فلسطین، اینک روی تخت بیمارستان بیهوش افتاده بود و عده ای مشغول کندن پوست او بودند در این حین دکتر رابرت به همراه محیا وارد اتاق شدند، دکتر با صدای بلند گفت: سریع بجنبید با جداسازی پوست، ممکن است خون ریزی زیاد باعث مرگ این دخترک بیچاره شود، باید قبل از مرگ، تمام اعضای بدنش را جداسازی کنید متوجه شدید؟! گروه سلاخی سری به نشانه تایید تکان دادند، دیدن این صحنه خارج از طاقت محیا بود، پس در حالیکه جیغ کوتاهی کشید جلوی دهانش را گرفت و به سرعت از اتاق بیرون آمد داخل راهرو هر کجا را که نگاه میکرد نگهبانی خیره به او بود، اینجا نه یک بیمارستان انگار پادگانی نظامی بود که وحشی گری را به تمامی به سربازانش تعلیم میداد، راه خروجی برای محیا نبود. محیا روی نیمکت داخل راهرو نشست، صورتش را میان دو دست پنهان کرد شروع به گریه کردن نمود و در همین حین صدای رابرت از کنارش بلند شد: راهبه میچل! همانطور که انتظار داشتم طاقت دیدن این صحنه ها را نداشتی، من هم نمی خوام اذیتت کنم، اینجا آوردمت تا پیشنهادم را بهت بدم، حالا با تجربه دیدن این صحنه فکر می کنم عاقلانه تصمیم بگیری و جواب مرا بدهی... محیا سرش را بلند کرد، باران اشک چشمانش قصد توقف نداشت، دندانی بهم سایید و گفت: شما انسان نیستید...به خدا شما شیطان را هم درس می دهید،از جان من چه می خواهید و زیر لب زمزمه کرد: خدا لعنتت کند ابومعروف.. رابرت با شنیدن نام شیطان، انگار بهترین جوک زندگی اش را شنیده باشد قهقه ای بلند سرداد... ادامه دارد 📝به قلم:ط_حسینی 🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼 https://eitaa.com/matalbamozande1399
🎬: رابرت، محیا را به سمت اتاقی که به نظر می رسید اتاق کنفرانس هست راهنمایی کرد محیا روی صندلی که انتهای اتاق و جدا از بقیه بود نشست، رابرت در را بست و همانطور که دایره وار دور محیا می چرخید گفت: ببین خانم میچل، شما را برای کار و کمک به ما به اینجا منتقل کردند، کارهای که از پس شما برمی آید و در تخصص شماست، شما در هر صورت مجبورید با ما همکاری کنید و تنها تخفیفی که می توانم به تو بدهم این است که نوع فعالیتت را خودت امتحان کنی... محیا سرش را بالا گرفت و همانطور که خیره در چشمان رابرت شده بود گفت: منو تهدید نکنید آقا!! شما نمی تونید منو مجبور به هیچ کاری نکنید، مگه می خوایید چکار کنید؟! بالاتر از سیاهی رنگی نیست، من حاضرم بمیرم اما در جنایات شما خوناشام های دوران شریک نشم، پیشنهاد میدهم انرژی خودتون را هدر ندید و همین اول راه، کار آخر را بکنید و منو بکشید و تمام... رابرت نیشخندی زد و گفت: شاید بخواهیم بکشیمت، اما الان وقت خوبی نیست برای این کار، شما باید به ما خدمت کنید و می کنید، شک ندارم خودتون کاندید کمک میشید.. محیا تلخندی زد و گفت: خواب دیدین خیر باشه، من هیچ‌ همکاری با شما نمی کنم. رابرت سرش را نزدیک گوش محیا آورد و گفت: حتی اگر جان فرزند عزیزت معروف یا نه ببخشید کیسان محرابی در بین باشد.. محیا آب دهنش را قورت داد و گفت: اما..اما شما به من گفتید اگر توی اون قضیه تولید انسان نماها کمکتون کنم اونو آزاد می کنید، کیسان...کیسان باید الان ایران باشه....تو دروغ میگی.. رابرت دوباره شروع به چرخیدن دور صندلی کرد و گفت: ایران هست، ما دروغ نگفتیم، اما همون ایران هم مأموران ما دوره اش کرده اند و فقط کافیه ما اشاره کنیم تا کلکش را بکنند.. محیا که واقعا شوکه شده بود و خوب می دانست هر جنایتی ازاین وحشی ها برمیاد گفت: از...از من چی می خوایید؟! اصلا من چرا باید به شما اعتماد کنم؟! رابرت روبه روی محیا ایستاد و گفت: تو مجبوری به ما اعتماد کنی و اگر خدمت بی غل و غشی داشته باشی ما هم هوای خودت و پسرت را خواهیم داشت. محیا که رعشه به دستانش افتاده بود، دست راستش را مشت کرد و گفت: از من چی می خوایید؟! رابرت سری تکان داد و گفت: این شد حرف حساب..همانطور که دیدی توی این بیمارستان کار زیادی سر ما ریخته، شما می تونید در جمع آوری نمونه پوست های مختلف و جدا سازی اعضای قربانیان قوم یهود به جراحان ما کمک کنید محیا سرش را به دو طرف تکان داد و گفت: نه...نه...نه ...هرگز این کار از من برنمیاد رابرت جلوی صندلی محیا خم شد و گفت: پس یه کار دیگه کن، ما توی آزمایشگاه همین بیمارستان یک ویروس ساختیم، البته بگم ویروس کشنده ای نیست یه چیزی توی مایه های سرماخوردگی که فقط ممکنه تبلیغات و هیاهوی رسانه ها ویروس را قوی و بدن انسان را ضعیف و این ویروس کوچولو را کشنده کنه، ما در نظر داریم این ویروس را ارتقا بدیم، یعنی برای هر ژنتیکی یک ویروس خاص از خانواده همین ویروس نوظهور درست کنیم و تو باید در تفکیک و تولید ویروس برای هر ژنتیک به کمک کنی، طبق تعریف هایی که از تخصص و نبوغ شما شنیدیم این کار، کار شاقی نیست.. محیا آشکارا یکه ای خورد و گفت: اگر ویروسی در حد سرماخوردگی هست چرا شما می خوایید منتشرش کنید؟! رابرت شانه ای بالا انداخت و گفت: این به شما مربوط نیست فقط همین را بدان ما می خواییم ملت ها را با این ویروس سرگرم کنیم تا خودمون به اهدافمان برسیم... محیا گیج و منگ بود و سکوت اختیار کرد...اما باید راه چاره ای میجست، پس گفت: کمی به من فرصت بدین تا فکرهام را بکنم... ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼 https://eitaa.com/matalbamozande1399
🎬: رضا خیره به صفحهٔ مانیتور بود که تقه ای به در خورد و پشت سرش صدای آقا مهدی بلند شد. رضا از جا برخاست و در را باز کرد و همانطور که سلام و علیک و خوش و بشی با آقامهدی و دوستاش می کرد، آنها داخل اتاقش دعوت کرد. رضا، صندلی پشت مانیتور را به آقا مهدی تعارف کرد و خودش پشت صندلی ایستاد و دو مردی که آقا مهدی آنها را فرید و مجتبی معرفی کرده بود دو طرف رضا ایستادند. رضا نقطه قرمز را روی مانیتور نشان داد و گفت: تقریبا یک ربع هست که اینجا ثابت مونده به نظرم یا به مقصد رسیده یا می خواد استراحت کنه. مهدی سرش را جلوتر برد و همانطور که با دقت صفحه را نگاه می کرد گفت: کجاست؟! و بعد خودش ادامه داد: فکر می کنم یزد باشه درسته؟! رضا سری تکان داد و گفت: دقیقا، یکی از خیابان های فرعی شهر یزد هست. مهدی رو به مجتبی گفت: سریع مرکز یزد را بگیرین مجتبی چشمی گفت و مشغول شماره گرفتن شد و بعد از چند دقیقه گوشی را به مهدی داد، مهدی بعد از معرفی خودش و توضیحاتی درباره عملیات و کیسان، گفت: ببین داداش، فرد مورد نظر که الان ظاهرا در شهر یزد متوقف شده برای ما خیلی مهم هست، هم از لحاظ اطلاعاتی مهم هست و هم اینکه وجودش اینجا لازم و ضروری ست، لطفا به این جی پی اس که براتون ارسال می کنم مراجعه کنید ایشون را با کمال احترام به مرکز بیارین و هر وقت کار انجام شد به ما اطلاع بدین و من با اولین پرواز خودم را به اونجا می رسونم، مهدی نفسش را آهسته بیرون داد و گفت: تاکید می کنم، سلامت این آقای دکتر کیسان محرابی برای ما مهم هست، قرار نباشه کوچکترین گزندی بهش برسه حتی اگر دیدین بین فرار کردنش و کشتنش یکی را باید انتخاب کنید، بزارید فرار کنه.. از ان طرف خط گفتن: چشم جناب سرهنگ، فقط جسارتا برای بازداشتش حکم قاضی می خواد... مهدی گفت: حکم را من گرفتم براتون میفرستم، فقط حواستون باشه با احترام، طوری نباشه طرف فکر کنه زندانی هست و سلامتش تضمین باشه... از پشت خط صدای چشمی آمد و مهدی گفت: الان حرکت کنید، به محض اینکه رؤیتش کردین، ما را هم در جریان بگذارید و تماس قطع شد. مجتبی و فرید روی تخت رضا نشستند و فرید رو به رضا گفت: آقا رضا، اینجور که آقا صادق می گفتم سیستم این رد یابه با اونکه ما استفاده می کنیم متفاوت هست، میشه برام توضیح بدین چه جوریاست و چه چیزی اضافه تر از بقیه ردیاب ها داره؟! رضا به طرف مبل تک نفره کنار تخت رفت و شروع به توضیح دادن کرد، هر چه که رضا بیشتر توضیح میداد، فرید و مجتبی که عمری خودشان توی این کار بودن متعجب تر می شدند. بعد از صحبت های رضا، مجتبی رو به سرهنگ کرد و گفت: چه هوشمندانه! آقای سرهنگ به نظرم رضا هم دعوت کنیم مرکز خودمون، این آقا مهندس اونجا به کار ما و مملکت بیشتر می خوره هااا مهدی که اصلا توی حال و هوای دیگه ای سیر می کرد لبخندی به روی رضا زد و گفت: اگر آقا رضا خودش بخواد چرا که نه... حرف مهدی نیمکاره مانده بود که تلفن مجتبی به صدا درآمد. مجتبی نگاهی روی صفحه گوشی کرد و گفت: از مرکزمون توی یزد هست و سپس تلفن را وصل کرد و روی بلندگو زد. از اون طرف خط صدای پخته ای بلند شد: سلام مجدد جناب سرهنگ! مهدی با حالتی دستپاچه همانطور که چشم به گوشی دوخته بود گفت: دکتر...دکتر را موفق شدین که... از ان طرف خط گفتن: قربان! ما دیر رسیدیم، انگار ماشینی که دکتر محرابی سوار بودن از یه آژانس کرایه کرده بودن و قبل از اینکه ما برسیم، ماشین را تحویل دادن و رفتن،در ضمن ماشینی که مشخصاتش را شما دادین به نام دکتر محرابی کرایه نشده بود، یه اسم دیگه بود... انگار دنیا دور سر مهدی به چرخش افتاده بود، دیگه چیزی از حرفهای همکارش نمی فهمید، آخه در یک قدمی پسرش کیسان بود و الان..... ادامه دارد... 📝به قلم: ط_حسینی 🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼 https://eitaa.com/matalbamozande1399
39 ✅ اصلا دنیا طوری طراحی شده که طبیعتا خیلی وقتا ممکنه حق مؤمن خورده بشه. 🌺 بالاخره آدم باید یه چیزایی داشته باشه که خدا روز قیامت بی حساب بهش ببخشه یا نه؟😊👌 ✔️ بذار دیگران روشون زیاد بشه، همین که شما سعی کنی خوب باشی، کم کم دیگران هم خوب میشن. ☺️ 🌷 تو سعی کن آرامش بدی و نیش نزنی، آتیش نزنی، مچ نگیری، ندید بگیری و... https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یا فاطمه؛ من عقده ی دل وا نکردم گشتم… ولی قبرِ تو را پیدا نکردم چشم انتظارم مهدی بیاید؛ تا تربتت را پیدا نماید… در کودکی شد قسمتِ من؛ خانه داری هم خانه داری میکنم هم سوگواری گریم برای نورِ دو عینت هرشب دهم آب؛ دستِ حسینت مادر چرا رنگ از رخ ماهت پریده؟ مادر چرا خون از گریبانت چکیده؟! گاه دعا و راز و نیاز است؛ سجاده بگشا وقتِ نماز است… دیشب نشستی گیسویت را شانه کردی امشب در آغوش لحد کاشانه کردی دیشب گرفتی، اشکم ز دیده امشب ز داغت رنگم پریده دیشب دعا کردی؛ اجل جانت بگیرد! امشب دعا کن دخترت زینب بمیرد… دیشب تو بودی مادر کنارم؛ امشب به دیوار سر میگذارم… دادی به دستِ زینبت با آه و زاری… پیراهن خونینِ خود را یادگاری! آه مادر مادر… آن پیراهن را هرگز نشویم؛ تا عطر مادر را از آن ببویم دیشب حسین را نشاندی در کنارت... 😭😭😭😭😭😭😭😭 🖤💔🖤💔🖤💔🖤💔 🌸💦🌸💦🌸💦 https://eitaa.com/matalbamozande1399
اسم زهرا آبروی عالم است.. اسم زهرا چون نگین خاتم است.. اسم زهرا یادگاری نبی ست.. اسم زهرا دلخوشی های علی ست.. اسم زهرا درد را درمان کند.. اسم زهرا عسر را آسان کند.. اسم زهرا بوی جنت میدهد.. یاد او بر ما سعادت میدهد.. اسم زهرا اشک دارد بی امان.. اسم زهرا فخر باشد برجهان.. اسم زهرا جان دهد برمرده ها.. ذکر او درمان کند افسرده ها.. اسم زهرا آبروی حیدر است.. اسم زهرا اسم جمله مادر است.. اسم زهرا را چو زهرا گذاشتند.. بذر حب او به دلها کاشتند.. اسم زهرا شافع روز جزاست.. اسم زهرا جزء اسماء خداست.. اسم زهرا ذکر اسم اعظم است.. ذکر او ورد نبی اکرم است.. اسم زهرا همچو کوثر آبی است.. اسم زهرا چون شبی مهتابی است.. اسم زهرا حمدوتسبیح خداست.. اسم زهرا از همه اسما جداست...... ⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃⚫️ اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سرالمستودع فیها بعدد ما احاط به علمک....یااااااازهرا (س) ⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃 🖤 🌸💦🌸💦🌸💦 https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5769555741971058874.mp3
47.01M
آرامبخش اعصاب و روان دافع انرژی های منفی مناسب پاکسازی ماورایی مناسب پاکسازی منزل پاکسازی چاکرای قلب فایل ۳ بعدی سوره مبارکه یاسین😍😍 با هندزفری گوش بدین🎧 تا ۴۰ روز هر روز بعد نماز صبح گوش بدین https://eitaa.com/matalbamozande1399 𒊹︎︎︎〰〰〰♥️♥️〰〰〰𒊹︎︎︎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ayatal-korsi-alghamedi.mp3
496.4K
🌹آیه الکرسی به نیت امام زمان علیه السلام سلامتی وظهور وبرآورده شدن حوائجش ورضایت ولبخندش ومعرفت دیدارش در هردو جهان بخوانید وگوش کنید 🌹 تا معجزه شود برای زندگیتون در هردو جهان آمین بحق آمین مولا 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج🌹 https://eitaa.com/matalbamozande1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼 اَُِلَُِلَُِهَُِمَُِ َُِعَُِجَُِلَُِ َُِلَُِوَُِلَُِیَُِکَُِ َُِاَُِلَُِفَُِرَُِجَُِ ❣﷽❣ 🌼 🌼 🌼السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان 🌼 🌼السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن 🌼 🌼"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا" 🌼 🌼 اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى 🌼 🌼ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ 🌼« یا الله یا رحمن یا رحیم، یا مقلّب القلوب، ثبت قلبی علی دینک» (ای تغییردهندهی قلبها، قلب مرا بر دین خودت تثبیت کن.) 🌼 اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن اَللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن خدایا منور کن قلبهایمان را به نور قرآن و مزین کن اخلاق مارا به زینت قرآن خدایا روزیمان کن شفاعت قرآن 🌤 أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج ┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸 https://eitaa.com/matalbamozande1399